بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/10/12، مطابق بیستوپنجم ربیعالثانی 1440 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(12)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَسَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ، وَأَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ، وَأُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ، وَأُكَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ، وَأُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ؛ وَأَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ، وَأُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَةِ.
حضرت سجادعلیهالسلام در این فراز از خداوند میخواهد که خدایا به من توفیق ده با کسانیکه به من خیانت میکنند و درصدد غش با من هستند، با یکرویی و خیرخواهی رفتار کنم. همچنین کسانی هستند که از روی موازین عقلایی و شرایط اجتماعی اقتضا دارد که به من خدمت و احسان کنند، ولی این کار را نمیکنند و مرا ترک و به من جفا میکنند. خدایا به من توفیق ده که به جای جفای آنها، به آنها خدمت کنم. کسانی جا دارد به من کمک کنند، ولی مرا محروم میکنند؛ تو به من توفیق ده که به جای محروم کردن آنها، بیشتر به آنها خدمت کنم. به من توفیق ده به کسیکه با من قطع رابطه کرده و وظایفش را نسبت به من انجام نمیدهد، بیشتر خدمت کنم. همچنین کسانی هستند که پشت سر من عیبجویی و بدگویی میکنند، خدایا به من توفیق ده بر خلاف آنها، من از آنها به خوبی یاد کنم و پشت سرشان آنها را ستایش و از آنها تعریف کنم؛ البته ستایشی که دروغ نباشد و شرعا جایز باشد. و در نهایت به من توفیق ده که اگر کسی کار خوبی کرد، در مقابلش از او قدردانی و مقابله به مثل کنم، و اگر کسی کار بدی کرد، چشمپوشی کنم و نادیده بگیرم.
درخواستهای بالا سلسلهای از مطالب اخلاقی است که شاید هیچ عاقلی نباشد که در حسن آنها تردید داشته باشد. چیزهایی بسیار زیبا و دوستداشتنی است و انسان این رفتار را از هر کس ببیند، خوشش میآید. گاهی تصور میشود منظور از ذکر این مطالب در این دعا همین امور خوشایند مردم است، و تفاوت رفتار امام با دیگران فقط این است که ایشان موفقیت در کسب این فضایل را از خدا میخواهد؛ وگرنه کار و ارزش همان است و انگیزه برای کارهای خیر نیز بین همه مشترک است؛ همه عقلا این چیزها را میفهمند و دوست دارند که آنها را انجام دهند. به عبارت فنیتر، برخی تصور میکنند مباحثی که در فلسفه اخلاق درباره ملاک ارزش اخلاقی و انگیزههای دخیل در آن مطرح میشود، فقط بحثهایی نظری است وگرنه کار خوب را همه میدانند که خوب است و آن را دوست دارند که انجام دهند. همچنین وقتی انسان دانست که کاری خوب است به طور طبیعی انگیزه دارد که آن را انجام بدهد و از آن خوشش میآید.
اما باید توجه داشته باشیم که بحثهای دقیق علمی و فلسفی مکاتب مختلف اخلاقی درباره مبانی اخلاق، بحثهایی است که هزاران سال دربارهاش بحث شده و امروز نیز در محافل دانشگاهی دنیا یکی از پربحثترین مطالبی است که دانشمندان دربارهاش قلم میزنند و کتاب مینویسند، و هر سال صدها کتاب درباره فلسفه اخلاق نوشته میشود. بنده در سال 1356 به دعوت بعضی از دانشجویان ایرانی به لندن رفتم و حدود یک ماه در خدمت ایشان بودم و بحثهایی داشتیم. روزی مرا به یک کتاب فروشی بردند. من اولین بار بود که یک کتابفروشی به این حجم میدیدم؛ چند ساختمان بزرگ، در چند طبقه، در بهترین نقطه شهر! هر طبقه از این ساختمان اختصاص به یک دسته از کتابها داشت؛ یکی بحثهای فلسفی بود، یکی بحثهای پزشکی، اقتصادی و... ما طبعتا به طبقهای رفتیم که مربوط به کتابهای فلسفی بود. طبقه بسیار مفصلی دیدم که تمام آنها کتابهای فلسفی بود. بخش کوچکی از این طبقه کتابهای فلسفه اخلاق بود و من در فهرستهای کتابهای آن بخش، کتابی دیدم و از مسئول فروش آن کتاب را درخواست کردم. او به دنبال کتاب رفت و پس از مدتی برگشت و گفت: متأسفانه نسخهاش تمام شده است. پرسیدم: چند سال است که این کتاب منتشر شده است؟ گفت: کمتر از ده سال. کتابی درباره فلسفه اخلاق در لندن منتشر شده، و در بخشی از چنین کتابفروشی به فروش میرسد، و هنوز ده سال نشده، نسخهاش تمام شده است! به کتابهای دیگر این بخش نیز نگاهی انداختم و دیدم از تألیف بخش عمدهای از آنها کمتر از ده سال میگذرد!
آنها مدعی نیستند که پیغمبرشان گفته است: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛[1] ما مدعی هستیم. ما مدعی هستیم که بزرگترین فیلسوفان اخلاقی و بزرگترین شخصیتهای اخلاقی در کشور ما و کشورهای اسلامی تربیت شدهاند، و سالها پرچمدار ارزشهای اخلاقی در دنیا بودهاند؛ اما اکنون شما به یکی از کتابفروشیهای قم یا تهران یا شهر بزرگ دیگری سر بزنید و ببینید چند کتاب درباره اخلاق و فلسفه اخلاق در آنها وجود دارد! اجازه دهید این پرسش را نیز مطرح کنم: یکی از آقایان بلند شود و بگوید من نام ده کتاب اخلاقی بلدم! غیر از کتاب معراج السعادة و چند کتاب دیگر، من و شما اسم چند کتاب اخلاقی را میدانیم؟ این را با آن کشور پر از کفر و فساد مقایسه کنید! بخشی از ساختمان کتابفروشی آنها مخصوص کتابهایی است که درباره فلسفه اخلاق است و کمتر از ده سال از تالیف آنها میگذرد! چقدر ما به میراث علمی، دینی و فلسفیمان جفا میکنیم! البته در بخش فقه شیعه ممتاز هستیم؛ خداوند کسانی که این بخش را حفظ کردهاند، پایدار بدارد و بر توفیقاتشان بیفزاید، اما چرا بخشهای دیگر باید فراموش شود؟!
اولین کتابی که در قرن اخیر در اینباره سراغ دارم کتاب «فلسفه اخلاق» شهید مطهری(ره) است. ایشان فتح بابی کردند و در حوزههای علمیه درباره اخلاق بحثی تحت عنوان فلسفه اخلاق مطرح شد. مسائلی مانند اینکه اصلا خوب و بد یعنی چه؛ چرا ما باید دنبال خوب باشیم و بر چه اساس، منطق و استدلالی باید دنبال کار خوب رفت؟ اینها بحثهای محوری فلسفه اخلاق است که در کتابهای ما معمولا مفروغ عنه است، و اصلا از آنها بحث نمیشود. البته شاید زمانی این مسایل احتیاج به بحث نداشته است،اما به هر حال پیشرفت همه علوم با همین تشکیکات شروع شده و با تحقیقات برای پاسخگویی به سؤالات و رفع شبهات پیشرفت کرده است. مگر فقه و اصول ما چگونه بوده است؟! چندین قرن بهترین کتاب محوری در اصول فقه، «معالم» بود. بعد از آنکه مرحوم میرزای قمی(ره) کتاب «قوانین» را نوشت، و برای سالهایی طولانی نهاییترین کتاب اصولفقه، قوانین میرزا بود، تا به تدریج مرحوم شیخ «رسائل» و مرحوم آخوند «کفایه» را نوشتند و کمکم گسترش پیدا کرد. البته سیر طبیعی علم اقتضا میکند که باز هم در این کتابها تجدیدنظر شود و مباحث جدید و بیانات کاملتری مطرح گردد، ولی همین نیز فی الجمله امیدوارکننده است. باید از کسانیکه در این عرصه تلاش میکنند تشکر کنیم و دستشان را هم ببوسیم. اما نباید معارف دین را به فقه منحصر کنیم؛ چه بسا گاهی اهمیت سایر معارف برای جامعه ما بیشتر از فقه باشد و نباید آنها را نادیده بگیریم.
یکی از مبانی اخلاقی که از دیرباز در فلسفه اخلاق مطرح بوده و خوبی و بدی اخلاقی را بر اساس آن بیان میکردند، «اصالت لذت» بوده است. میگفتند: اخلاق خوب آن است که موجب شود انسان از رفتارش لذت ببرد. پس از چندی این نظریه به «اصالت سود» تکامل پیدا کرد. یعنی صرف لذت بردن، کاری اخلاقی نیست، بلکه ملاک ارزش این است که انسان کاری کند که در نهایت سود ببرد؛ به عبارت دیگر کاری کند که منفعتش بیشتر از ضررش باشد و ارزش این را داشته باشد که انسان برایش زحمت بکشد. سپس این بحث مطرح شده که گاهی ممکن است کاری برای یک فرد سود داشته باشد، ولی ضررهای زیادی به دیگران بزند. از اینرو این نظریه را تکمیل کردند و سود را «سود جامعه» دانستند. بر اساس این دیدگاه ملاک ارزش اخلاقی کاری است که نفع آن عام باشد، و همه یا اکثریت معتنابهی از آن بهرهمند شوند.
شاید قرنها بسیاری از دانشمندان در محافل علمی، ملاک خوبی اخلاق را سود جامعه میدانستند. معنای این دیدگاه این بود که همه فعالیتهای انسان نوعی تجارت است، و هرکسی کاری انجام میدهد که به سود برسد؛ حال گاهی ا ین سود در جیب خودش میرود، یا در جیب فرزندان، همسایگان و همشهریانشان؛ ولی این کارها وقتی ارزش اخلاقی دارد که سودش به جامعه برسد.
بحث درباره ملاک ارزش کار ادامه داشت تا در قرنهای اخیر مکتبی در اروپا پیدا شد که سر و صدای بسیاری به راه انداخت. این مکتب، مکتب کانت بود که میگفت: ما دو عقل داریم؛ یکی عقل نظری و یکی عقل عملی. ما حسن اخلاقی را فقط با حکم عقل عملی درک میکنیم و ارزش اخلاقی به این است که ما کار را فقط به خاطر اطاعت عقل انجام دهیم. اگر کاری به این نیت انجام نگیرد ارزش اخلاقی ندارد. حتی وقتی یک مادر به فرزندش محبت میکند و او را بزرگ میکند، کاری اخلاقی انجام نداده است؛ زیرا این کار را به خاطر عاطفهاش انجام میدهد!
کانت در فلسفه اخلاق دو ابتکار داشت؛ یکی اینکه گفت حکم اخلاقی، حکمی عقلی است و چرا ندارد. همانگونه که دو ضرب در دو چهار میشود و بدیهی است، احکام اخلاقی نیز بدیهیات عقل عملی است و چرا ندارد. یکی دیگر از ابتکارات او این بود که میگفت: ارزش اخلاقی به این است که انسان کار را فقط برای اطاعت عقل انجام دهد. اگر انسان کاری را برای نفع آن یا شهرت در جامعه و...انجام دهد، کارش ارزش اخلاقی ندارد. بنابراین نیت در پیدایش ارزش اخلاقی کار مؤثر است. مکتب کانت مبدأ تحولی در فلسفه اخلاق شد و به دنبال آن مکاتب فرعی بسیاری پیدا شدند.
اکنون این پرسش مطرح میشود که درخواستهایی که در این فراز از دعا مطرح شده، با کدام یک از این نظریات سازگار است؟ اینکه از خداوند بخواهم به من توفیق دهد برای کسی که به من خیانت میکند، خیرخواهی کنم، با کدامیک از این مکاتب اخلاقی جور در میآید؟ بله! کانت میتواند ادعا کند که این حکم مستقل عقلی است؛ ولی ایشان اینگونه نگفته و چند گزاره محدود را از بدیهیات عقلی میداند. آیا مکتب اصالت سود با این نگرش میسازد؟ روشن است که این مکتب با این نگرش نمیسازد. خیرخواهی برای کسی که به من خیانت کرده است،چه سودی دارد؟! البته نسبت به برخی از مصادیق توجیهاتی میشود کرد، مثل اینکه این کار موجب خیر جامعه میشود. برای مثال میتوان گفت اگر با خیانتکاران اینگونه رفتار شود، کمکم شرمشان میشود و از کار خودشان پشیمان میشوند و دست از کار زشتشان برمیدارند، اما در اینکه آیا واقعا اینگونه است و در عمل چنین تأثیری وجود دارد، جای بحث است، و بالاخره جای این پرسش باقی میماند که جایگاه نیت در این عمل کجاست؟ آیا اگر انسان کار خوب را به هر نیتی انجام دهد ارزش دارد، یا نیت رکن ارزش اخلاقی است؟
اگر ثابت کردیم که نیت رکن ارزش اخلاقی است، باید با آقای کانت بحث کنیم که چه کسی گفته است فقط اطاعت عقل موجب ارزش است. شاید نیتی بالاتر از این نیز باشد. روایاتی که درباره مراتب مختلف عبادت وارد شده، دلالت بر وجود چنین نیتهایی دارد؛ مَا عَبَدْتُكَ طَمَعاً فِی جَنَّتِكَ وَلَا خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَلَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك.[2]در روایات دیگر ائمه ما فرمودهاند: کسانی که خدا را به خاطر ترس از عذاب عبادت میکنند، فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ؛ این کار بردگان است. بردگان از روی ترس کاری را انجام میدهند؛ البته بد نیست، اما خیلی مهم هم نیست. برخی دیگر برای رسیدن به ثوابهای بهشتی عباد ت میکنند، فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ؛[3] اینها مزدبگیرند، کار میکنند و مزد میگیرند. این نیز کار بدی نیست، اما خیلی ارزش ندارد؛ نوعی تجارت است؛ البته با خدا. اتفاقا تعبیر تجارت در تعلیمات اسلامی نیز آمده است. میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ.[4] دلیل آن نیز این است که در مقام تربیت باید از هر عاملی که کسانی را به کار خیر وادار میکند، استفاده کرد. اگر کسی آن معرفت را ندارد که مرتبه عالی را پیدا کند، از همین راه کمکم او را به راه خیر، ثواب و تکامل میکشند. حضرت سپس میفرماید: ولکنی اعبده حبّاً له.
کانت میگوید: نیت کن که عاقل باشی و هر چه عقل میگوید عمل کن! یعنی با حیوانات فرق کن! حیوانات با غرایزشان کار میکنند، تو نیت کن انسان باشی! ولی این سؤال مطرح میشود که همین که من انسان باشم، چگونه ارزشی اخلاقی در حد اعلی ایجاد میکند؟! این ارزش را با اینکه انسان همه هستیاش را در راه عشق خدا فدا کند، مقایسه کنید! تركت الخلق طرّاً فى هواكا؛[5] چون تو دوست داشتی، همه را رها کردم! این ارزش کجا و ارزشی که کانت، فیلسوف عظیم غرب ابتکار کرد، کجا؟ اینکه انسان با حیوان تفاوت داشته باشد، کار خوبی است، اما از کجا میگویید که این بالاترین ارزش است؟ شما در طول هزاران سال عقلهایتان را روی هم گذاشتید و شکوفا شد که به این جا رسیدید. اما این دیدگاه در مقابل دیدگاه اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین مثل دانهای در مقابل خروار است.
امام سجادصلواتاللهعلیه از خداوند میخواهد که به من توفیق بده که در مقابل بدیهای دیگران خوبی کنم. اینکار برای اجتماع سود دارد و خود یک تربیت عملی است؛ اگر وجدان طرف مقابل کمی بیدار باشد، در مقابل این کار شرمنده میشود و خواهناخواه در روحش اثر میگذارد. این سودی اجتماعی است که بر این کار مترتب میشود و شاید بتوان دلیلی عقلی نیز برای آن بیان کرد. به عبارت دیگر اگر ما این کار را فقط به نیت اطاعت عقل نیز بکنیم ارزشمند است و مرتبه وجودی ما بالاتر از حیوانات میشود. با اینکار اثبات میکنیم که ما از چهارپایان بالاتریم؛ اما کمال نهایی انسان این نیست. این کمال وقتی احصا میشود که بتوانیم ارزشهای دینی را در اینجا درست رعایت کنیم.
از دیدگاه اسلام _مثل برخی دیگر از مکاتب اخلاقی_ ارزش دارای مراتب است. ارزش در مکتب کانت بین صفر و صد است؛ یا هست یا نیست. اگر به حکم عقل بود، خوب است، و اگر به حکم عقل نبود، هیچ ارزشی ندارد. برای مثال کسی به شما احسان میکند و هدیهای برای شما میآورد، و شما نیز به مناسبتی برایش هدیهای میبرید. در روایات نیز آمده است که تَهَادَوْا تَحَابُّوا؛[6] برای همدیگر هدیه بفرستید تا محبتتان نسبت به همدیگر زیاد شود. هدیه دادن این فایده را دارد. روشن است که این کار خوبی است، اما ارزش این کار نسبت به فداکاری نسبت به دشمنی که به خون من تشنه است، قابل مقایسه نیست. به عبارت دیگر، گاهی «خوب» یعنی آنچه «بد» نیست. خوب است؛ یعنی اشکالی ندارد و کسی برای انجام آن انسان را مذمت نمیکند. این یک مرتبه خوبی است که شامل مباحات نیز میشود. ولی گاهی خوبی مراتبی دارد. برخی از مراتب خوبی از ذهن ما بالاتر است و نمیتوانیم آن را درک کنیم.
یک مرتبه ارزش اخلاقی این است که میفرماید: اگر کسی به شما ضرری زد، شما حق دارید مقابله به مثل کنید؛ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْكُمْ؛[7] در اینجا خوب یعنی بد نیست و مذمتی ندارد. این یک مرتبه از خوبی است. یک مرتبه نیز این است که میفرماید: ولکنی اعبده حبا له؛ من او را میپرستم زیرا او را دوست دارم، و هیچ خواستهای در مقابل ندارم. من در مقابل اراده او چه هستم؟! اگر بخواهید بین این دو مرتبه عددی را تعیین کنید، هر چه بگویید آن نیز قابل کسر است و واسطه میتواند داشته باشد. انسان به شرط عمل در سایه معارف اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین آنچنان ترقی میکند که حد و حصرش از حساب ما جداست. لذا درخواست بهجایی است اگر دعا کنیم که خدایا ما را موفق بدار راهی که پیغمبر و اهل بیت به ما نشان دادند را تا آخر برویم،گرچه نمیدانیم نهایت آن کجاست! اما باید بدانیم از جایی که اکنون هستیم تا آنجایی که آنها رفتند بسیار فاصله است؛ البته شرط آن این است که درست فکر کنیم، درست یاد بگیریم و بنا بگذاریم که عمل کنیم.
باید برنامهای عملی داشته باشیم که ترک نشود. ترک یک عمل مانند ضربه زدن به آثاری است که تا کنون پیدا شده است؛ حتی گاهی مثل این است که انسان آنها را آتش بزند و همه به هوا برود؛ وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا؛[8] مثل گردی که در هوا پراکنده میشود. گاهی کارهای خوب اینگونه میشود. بکوشیم برنامه صحیحی داشته باشیم؛ البته بلندپروازی نیز نکنیم. باید برنامهای داشته باشیم و آرام آرام و به تدریج سعی کنیم هر مرتبهای را به قدر لازم ادامه دهیم تا برایمان همانند ملکه شود و توفیق این را پیدا کنیم که به مرتبه بالاترش برویم. بنده برای خودم میگویم، شما نیز خودتان فکر بکنید! من اگر هزار سال سعی کنم و راه اهل بیت را ادامه دهم، در خودم نمیبینم که به کوچکترین نوکرهایشان برسم. آنان آن قدر در مرتبه عالی هستند که یک نگاهشان برای حل بسیاری از مشکلات کافی است. آنهایی که رسیدهاند و یک مقداری فهمیدهاند، این مسایل را بهتر باور میکنند.
این جریان را از زبان کسی میگویم که بیش از سی سال است که کفشدار افتخاری حضرت معصومهسلاماللهعلیها است. او میگفت: سال اولی که به کفشداری آمده بودم، هر روز بین الطلوعین شیخ پیرمردی به حرم میآمد و نعلینش را به ما میداد. ما هم آن را در جاکفشی میگذاشتیم. یک روز من متوجه شدم که ایشان گاهی دست روی پیشخوان جاکفشی میکشد و خاکها و گرد غبار را برمیدارد و به سر و صورتش میمالد. پیش خود گفتم این چه پیرمرد سادهای است! حرم حضرت معصومه اینجاست، ضریحش اینجاست، ولی این شخص خاک برمیدارد و بر سر و صورتش میمالد! چندی گذشت و روزی باران آمده بود و کوچهها شل و گل بود. کفشها نیز پر از گل بود. طبعا از گلهای کفشها روی پیشخوان نیز میریخت. در این بین وقتی آن پیرمرد برای گرفتن کفش آمد، دیدم که کمی از این گِلها با حرص برداشت و به چشم و قلبش مالید. من با دیدن این منظره خیلی تعجب کردم و از خود پرسیدم که این آقا چقدر باید ساده باشد؟! این گِل کوچه است! اما دیدن این مسئله انگیزه شد تا تحقیق کنم ببینم که این پیرمرد کیست و چرا این قدر ساده است؟! وقتی از همکاران و کسانیکه سابقه بیشتری داشتند پرسیدم، گفتند: این آقای بهجت است!
و صلیالله علی محمد و آلهالطاهرین.
[1]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج67، ص372.
[2]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج1، ص404.
[3]. تحف العقول، النص، ص246.
[4]. صف، 10-11.
[5]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج13، ص340.
[6]. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص299.
[7]. بقره، 194.
[8]. فرقان، 23.