از دانشجو انتظار میرود با فراگیری این درس:
1. بتواند موانع ایمان و عوامل سقوط انسان را به خوبی بازشناسد؛
2. بر تبیین ضرورت وجود گرایشهای گوناگون در نفس توانا شود؛
3. ضمن آشنایی با ملاك هوای نفس، به كاركرد عقل و غریزه پی ببرد؛
4. رابطة هوای نفس و دنیا، و دلیل مذموم بودن دلبستگی به دنیا را بداند؛
5. نظر قرآن را دربارة شیطان دریابد و به راههای نفوذ شیطان در انسان آشنا شود.
میتوان گفت كه در قرآن موانع ایمان و عوامل سقوط به طور كلّی در زیر سه عنوانِ عام و وسیع و در عین حال مربوط به یكدیگر قرار میگیرند كه به ترتیب عبارتاند از:
1. هوای نفس؛
2. دنیاگرایی؛
3. شیطان.
به طور كلّی عواملی را كه سبب ضعف ایمان، سلب ایمان یا تحقق نیافتن ایمان میشوند، میتوان تحت عنوان عامِّ «هوای نفس» مطرح و بررسی كرد. هوای نفس دل آدمی را میرباید و به یک معنا نمیگذارد دلی برای او باقی بماند تا محلی برای ورود ایمان شود.
اكنون، پرسش این است كه هوای نفس به چه معناست؟ در پاسخ میتوان گفت كه عنوان هوای نفس مقداری ابهام دارد و تعبیراتی كه در این زمینه به كار رفته برای بسیاری اشتباهانگیز است. برای توضیح پرسش مذكور بهتر است آن را به دو پرسشِ كوچكتر تجزیه كنیم: نفس چیست؟ و هوای نفس به چه معناست؟
پیش از توضیح این دو پرسش بهتر است به آیاتی اشاره كنیم كه در قرآن كریم دربارة هوای نفس آمده ا??ت و تا حدّی كاربردهای قرآنی و مصادیق آن را بررسی كنیم.
خداوند دربارة بلعم باعور میفرماید:
وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛(1) و اگر میخواستیم، وی را با آن [آیات] بالا میبردیم، ولی او به زمین چسبید و از هوای خویش پیروی كرد.
وی علم داشت، ولی برخلاف آن، از هوای خویش پیروی كرد؛ چون در آیة قبل دربارة او میگوید:
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا؛(2) و برایشان بخوان خبر آنكسی را كه آیات خویش را به وی دادیم.
سبب انحراف او همین شد كه از هوای خویش پیروی كرد و به مقتضای علم خویش عمل ننمود.
در آیة دیگری میفرماید:
وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛(3) و پیروی مكن از آن كس كه دلش را از یاد خویش غافل ساختهایم و از هوای خود فرمان میبرد و كار او از حد گذشته است.
در آیه دیگری چنین آمده است:
1. ر.ك: علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج 1، ص 248.
2. اعراف (7)، 175.
3. كهف (18)، 28.
فَلاَ یَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى؛(1) پس تو را از آن [= قیامت] باز ندارد آن كس كه به آن باور ندارد و در پیِ هوای خویش بوده است كه هلاك خواهی شد.
خداوند در دو آیه میفرماید كسانی هوای نفس خویش را «اله» خود قرار دادهاند:
ـ أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلاً؛(2) آیا دیدهای آن كس را كه هوای خویش به خدایی گرفت، پس آیا تو بر او نگهبان خواهی بود؟
ـ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛(3) پس آیا دیدهای كسی را كه هوای خویش را خدای خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم [و اتمام حجت] گمراه ساخته، گوش و دل او را مهر زده و بر بینایی وی پرده نهاده است، پس چه كسی او را بعد از خداوند هدایت خواهد كرد؟ آیا توجه نمیكنید.
برخی آیات پیروی هوا را سبب گمراهی دانسته است:
فَاحْكُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ؛(4) پس [ای داود] میان مردمان بهحق حكم كن و هوا را پیروی مكن كه تو را از راه خدا گمراه میكند.
و نیز میفرماید:
فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ
1. طه (20)، 16.
2. فرقان (25)، 43.
3. جاثیه (45)، 23.
4. ص (38)، 26. ر.ك: عبد علی الحویزی العروسی، نور الثقلین، ج 4، ص 450؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 204.
بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ؛(1) پس اگر تو را اجابت نمیكنند، بدان كه آنان تنها در پیِ هوای خویشاند و چه كسی گمراهتر از آن كس كه از هوای خود پیروی كند، بدون هدایتی [از جانب] خدا.
در آیة دیگری درباره برخی از منافقان میفرماید:
أُوْلَئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ؛(2) آنان كسانیاند كه خدا بر دلهاشان مُهر زده و از خواستههای خویش پیروی كردهاند.
به مضمون این آیه، پیروی هوای نفس با «طبع دل» تلازم دارد.
در آیة دیگر میفرماید:
إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى؛(3) جز گمان و آنچه را نفس خواهد، پیروی نمیكنند. در حالی كه آنان را از [سوی] پروردگارشان هدایت آمده بود.
در این آیه نیز نوعی تعارض بین پیروی از هوای نفس و پذیرش هدایت الهی گوشزد میشود.
در آیة دیگری شدت تعارض میان پیروی از هوای نفس و هدایتی كه انبیا میآورند ـ تا آنجا كه به تكذیب و قتل انبیا میانجامد ـ یادآوری شده است:
أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛(4) پس آیا هرگاه پیامبری به سوی شما چیزی بیاورد كه نفستان نمیخواهد، استكبار میورزید؟ سپس گروهی را تكذیب میكنید و گروهی را میكشید؟
1. قصص (28)، 50.
2. محمد (47)، 16.
3. نجم (53)، 23. ر.ك: ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 81؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 40.
4. بقره (2)، 87.
نیز در آیات دیگری میفرماید:
ـ وَإِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِ??ْرٌ مُّسْتَمِرٌّ * وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ؛(1) و هرگاه آیه و معجزهای ببینند روی میگردانند و میگویند [این] سحری است مداوم و [پیامبر خدا و معجزاتش را] تكذیب و از خواستههای خویش پیروی كردند، حال آنكه هر امری ثابت است [و در جای خود معلوم میشود كه راست است یا دروغ].
ـ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى؛(2) و اما آن كس كه از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از خواستهها بازداشت، پس حقاً بهشت پناهگاه اوست.
در این آیات به رابطة بیم از خدا، نهی از هوا و استقرار در بهشت اشاره شده است. در آیهای دیگر میفرماید:
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ؛(3) و هرگاه حق از خواستههای آنان پیروی كرده بود، آسمان و زمین و كسانی كه در آنها هستند فاسد گشته بود.
افزون بر آنچه گذشت آیات دیگری نیز هست كه در آنها به جای كلمة «هوی» تعبیر شهوات به كار رفته است:
ـ وَاللّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْكُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِیلُواْ مَیْلاً عَظِیمًا؛(4) و خدا میخواهد به شما بازگردد و كسانی كه پیرو شهواتاند میخواهند كه شما انحرافی بسیار یابید.
1. قمر (54)، 2، 3.
2. نازعات (79)، 40، 41.
3. مؤمنون (23)، 71.
4. نساء (4)، 27.
ـ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً؛(1) پسِ ایشان نسلی جانشین آنان شد كه نماز را ضایع و از شهوات پیروی كردند، پس به زودی مبتلا به گمراهی میشوند.
اكنون در توضیح پاسخ به دو پرسش مذكور میگوییم در كتب اخلاقی بسیار سفارش شده كه انسان تابع عقل باشد و با هوای نفس خود مبارزه كند. در حقیقت، دل انسان رزمگاهی است بین نفس و عقل، و پیروی از نفس با یك مفهوم ارزشیِ منفی معرفی میشود و هوای نفس هم یعنی خواستة آن؛ ولی از آنجا كه نفس مفاهیم مختلفی دارد و احیاناً منشأ اشتباه اصطلاحات میشود، لازم است این اصطلاحات و مفاهیم و تفاوتهای آنها را روشن كنیم.
قرآن در جایی میفرماید:
عَلَیْكُمْ أَنفُسَكُمْ؛(2) مواظب خودتان باشید.
و در جای دیگری میفرماید:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً؛(3) ای نفس آرامشیافته! بازگرد به سوی پروردگارت در حالیكه [از او] راضی [و در نزد او] مرضی هستی.
و در آیة دیگری از نفس لوّامه سخن میگوید:
وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛(4) و نه! سوگند به نفس سرزنشگر!
1. مریم (19)، 59. ر.ك: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 13، ص 86؛ ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 5، ص 437؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 81.
2. مائده (5)، 105.
3. فجر (89)، 27، 28.
4. قیامه (75)، 2.
سرانجام در آیة دیگری از نفس اماره سخن به میان میآورد:
إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ؛(1) بیگمان نفس، بسیار به زشتی فرمان میدهد، مگر آنچه را پروردگارم رحم كرد.
نفس در یك اصطلاح فلسفی نیز به معنای روح به كار رفته است و بنابراین، كاربردهای گوناگونِ قرآنی و فلسفی دارد كه منشأ اشتباه میشود.
این نفس چیست كه منشأ فسادها و شرور است و نباید به خواستههایش گوش فراداد و چه فرقی دارد با نفس مطمئنه كه خطاب «اِرْجِعی اِلی رَبِّكَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» متوجه او میشود؟
از موارد كاربرد واژة «نفس» در قرآن میتوان دریافت كه مفهومی جز مفهوم لغوی آن ندارد و نفس در لغت ـ به استثنای مواردی كه به صورت تأكید به كار رفته، مانند «جاء زید نفسه» ـ عموماً معنای «شخص» یا «من» از آن منظور گردیده است؛ با این تفاوت كه به تناسب موارد مختلف، ویژگیهایی به آن افزوده میشود كه واژة نفس به لحاظ آن ویژگی، بار ارزشیِ مثبت یا منفی مییابد.
به هر حال، نفس برحسب ویژگیهای موردی و كاربردی، گاه «بد» است و گاه «خوب»؛ ولی از نظر لغوی بیش از یك معنا ندارد و با توجه به اینكه مفهوم كاربردی نفس چیزی جز معنای لغوی آن نیست، باید گفت كه علت خوب یا بد معرفی شدن نفس در موارد مختلف این است كه خداوند دو نوع گرایش در آن قرار داده است: گرایش به خیر و نیكی، و گرایش به شر و بدی. البته منظور این نیست كه خیر و شر در نفس ما جای دارند؛ بلكه مصادیقی كه عناوین خیر و شر بر آنها صدق میكند در نفس ما ریشه و پایه دارند، یعنی برخی گرایشها در فطرت ما به سوی اموری است كه
1. یوسف (12)، 54.
عنوان خیر بر آن منطبق میشود و گرایشهایی دیگر به سوی امور دیگری كه عنوان شر بر آنها تطبیق میكند.
نفس با گرایشهای مختلفی كه دارد، موضوع اخلاق و مخاطب دستورهای اخلاقی است. وجود این گرایشهای گوناگون در نفسْ ضروری است؛ چراكه اصولاً كمال انسانی فقط با وجود آنها امكانپذیر است. هر كس كه زمامش به دست نفس اماره است، غرایز او را راهبری میكنند و وی چشم و گوش بسته و بیتوجه به ماورای خواستههای غریزی خود از آنها پیروی میكند. چنین كسی همواره پیرو نفس اماره باقی میماند؛ چنانكه خداوند فرموده است:
أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛(1) به زندگی مادی میچسبد و از خواستههایش پیروی میكند.
پس میتوان گفت كه اگر از میلهای غریزی و كششهای كور كه ارضای خود را میخواهد و بس پیروی كردیم، بدون آنكه فكر كنیم نتیجة آن، چه میشود و غرض ما صرفاً لذّات آنی باشد، این هوای نفس است؛ اما اگر به تأثیر آن در روح و سرنوشت خویش و رابطه با خدایمان دقت كردیم و سپس تصمیم گرفتیم ـ گرچه تصمیم نهایی ما در نهایت همان باشد كه خواستة غریزه است ـ عمل به چنین تصمیمی دیگر پیروی از نفس نخواهد بود؛ چون در این صورت، انگیزة ما فقط غریزه نیست؛ چون محاسبه كرده و با دقت در نتیجه و آیندة كار، راه خویش برگزیدهایم و چنانچه نتایج سوئی بر آن بار میشد، به آن كار دست نمیزدیم. در عبارتی كوتاهتر، ملاك هوای نفس این
1. اعراف (7)، 176. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 348.
است كه غریزة كور و مرزناشناس ارضا شود و نقطة مقابلش این است كه هنگام ارضای غریزه، عقل به كار گرفته شود.
عقل چیست؟ یك نیروی حسابگر كه میسنجد كارِ مورد نظر، چه تأثیری بر آینده و سرنوشت و آخرت ما دارد. غریزه، محاسبهای ندارد، بلكه كششی است مبهم شبیه جذب و انجذاب مغناطیسی كه انسان را چشمبسته در مورد عواقب و آیندة كار، به سویی میكشد و عقل با آگاهی محاسبه میكند و میسنجد كه این كار، ما را به كجا میكشاند و نسبت به آیندة ما چه تأثیری خواهد داشت و به تناسب این آگاهی و محاسبه و سنجش تصمیم میگیرد و به دنبال آن اقدامی میكند كه نتیجة مطلوبی داشته باشد.
بنابراین، برای آنكه به آنچه میدانیم ایمان بیاوریم، باید خویشتن را از قید هوای نفس رها سازیم؛ یعنی بر اساس بینش صحیح و آیندهنگری و سنجش و گزینش راه بهتر، تصمیم بگیریم.
باید در مقابل انگیزههای شیطانی، از راه اندیشة درست، انگیزههای رحمانی را ایجاد یا دقیقتر بگوییم بیدار و هشیار كرد، چراكه انگیزهها، به طور كلّی اعم از شیطانی یا رحمانی، فطریِ هستند و در سرشت انسان جای دارند؛ با این تفاوت كه در بسیاری از موارد، عوامل و اوضاع خارجی سبب میشوند تعدادی از آنها شكوفا، زنده و فعّال و احیاناً در نهایت یكّهتاز میدان نفس انسان شوند و اكنون كه ما میخواهیم آنها را از تاختوتاز بازداریم و در جایگاه اصلی خود قرار دهیم تا از گلیم خویش پا را درازتر نكنند، لازم است در برابر آنها نیروی دیگری ایجاد و انگیزة دیگری را تقویت كنیم در حدّی كه بتواند بر آنها غالب شود. در مناجات شعبانیه چنین آمده است:
اِلهی لَمْ یَكُنْ لی حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ اِلاّ فی وَقْت اَیْقَظْتَنی
لِمَحَبَّتِكَ؛(1) خداوندا، توانی در من نیست تا بِدان از عصیان و سرپیچی تو روی گردانم، مگر به هنگامی كه برای محبّت خود، بیدار و هشیارم كرده باشی.
پس آنگاه كه هواهای نفسانی غالب میشود و مرا به سوی معصیت میكشاند، تنها چیزی كه میتواند مرا از آن بازدارد محبّت خداست كه باید در دل انسان بیدار شود.
اكنون پرسش دیگری به ذهن میآید كه چه عاملی میتواند آن میلهای خفته را در ما فعّال و بیدار سازد؟ در پاسخ میگوییم كه فكر و ادراكْ عامل شوق است؛ چراكه آن میل نهفته با درك و شعور، زنده و برانگیخته میشود و بر ما لازم است بدین وسیله به تقویت آن بپردازیم.
در اینجا لازم است یادآوری كنیم كه علاوه بر اندیشیدن دربارة اصول توحید، نبوّت و معاد فكر دیگری هم لازم است تا انگیزة عملی متناسب با این افكار و هماهنگ با این اصول نیز در ما زنده شود. لازم است در آثار ایمان بیندیشیم تا توجه به آثار و نتایج خوب آن در نفس با یك انگیزة نیرومند ما را به تحصیل اختیاری ایمان وادارد و نیز به آثار نامطلوب كفر بیندیشیم تا ما را از آن بازدارد. از همین روست كه قرآن نیز فراوان تأكید دارد تا در این باره هرچه بیشتر بیندیشیم.
ممكن است شخصی در دنیا و آخرت سعادتمند باشد و نیز ممكن است كه در هر دو جهان محروم و از سعادت هر دو عالم بیبهره باشد. آیات بسیاری در قرآن شاهد بر این مدّعا هستند و بر این حقیقت دلالت میكنند كه بهرهمند شدن از نعمتهای دنیایی و آخرتی و محروم شدن از هر دو یا بهرهمند شدن از یكی و محروم شدن از دیگری،
1. ر.ك: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
هریك علل و عوامل ویژه و ملاكات خاص خود را دارند. قرآن از كسانی مثل حضرت سلیمان(علیه السلام) یاد میكند كه هم دنیا را دارند و هم آخرت را و دربارة حضرت ابراهیم(علیه السلام) میفرماید:
وَآتَیْنَاهُ فِی الْدُّنْیَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛(1) و اعطا كردیم به وی در دنیا سعادت را و او در آخرت از شایستگان است.
چنانكه دربارة برخی از مؤمنان میفرماید:
فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ؛(2) پس خداوند پاداش دنیا و نیكی پاداش آخرت را به ایشان عطا كرد.
در آیه دیگر باز هم دربارة حضرت ابراهیم(علیه السلام) میفرماید:
وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛(3) و حقاً كه وی [ابراهیم] را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است.
چنانكه از آیات دیگری نیز میتوان این حقیقت را دریافت كه ممكن است انسان در هر دو جهان زیانكار و از نعمتها و لذایذ آن دو محروم باشد.
خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ؛(4) در دنیا و آخرت زیان كردند و این، زیانِ آشكار است.
در آیة دیگری میخوانیم:
لهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(5) برایشان در دنیا خواری، و برایشان در آخرت عذابی بزرگ است.
1. نحل (16)، 122.
2. آلعمران (3)، 148. ر.ك: ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 2، ص 362.
3. بقره (2)، 130.
4. حج (22)، 11.
5. بقره (2)، 114.
یعنی كسانی كه مردم را از یاد خدا در مساجد بازمیدارند و میكوشند آنها را ویران كنند، مشمول خواری دنیا و عذاب بزرگ آخرت هستند. در آیه دیگری چنین آمده است:
لَّهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِن وَاقٍ؛(1) برایشان [= كسانی كه مردم را از راه خدا بازمیدارند] محنتی است در زندگی دنیا و قطعاً محنت آخرت سختتر است و برایشان از [طرف] خداوند نگهبانی نیست.
نقطة اساسی انحراف از اینجا پیدا میشود كه انسان بیش از حدّ به دنیا توجه كند، نگران آن باشد، بدان دل ببندد، به طور مستقل و به خاطر خودش بدان اهتمام ورزد. چنین دلبستگی و نگرشی نشانة نادانی انسان و تاریكی دل اوست؛ چون اگر انسان معرفت یابد كه در واقع دنیا جای ماندن نیست و ما پیوسته در آن به سوی جهانی سیر میكنیم كه در آن ثبات و جاودانگی حاكم است، به دنیا دل نخواهد بست.
وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى؛(2) و اینكه [سیر و حركت] به سوی پروردگارت پایان مییابد.
از سخنان پیشگفته این نتیجه به دست میآید كه زندگی در دنیا اشكالی ندارد، ولی دلبستگی به آن زیانبار و خطرناك است. در نهجالبلاغه آمده است كه شخصی در حضور علی(علیه السلام) دنیا را نكوهش كرد؛ آن حضرت با تندی به او فرمود: «چرا دنیا را مذمّت میكنی؟! دنیا محل پرورش و تكامل دوستداران خداوند است».(3) زندگی دنیا مذمّت ندارد؛ بلكه برخورد ما با دنیاست كه میتواند صحیح یا غلط باشد. از آنجا كه متعلّق و موضوع برخورد انسانْ دنیاست، گاهی به تبع رفتار انسان، دنیا نكوهش میشود؛ نكوهشی كه در اصل به رفتار اختیاری انسان تعلق دارد كه موضوع اخلاق و
1. رعد (13)، 34.
2. نجم (53)، 42.
3. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، حكمت 126.
متعلّق ارزش یا ضد ارزش اخلاقی قرار میگیرد. دنیا منهای رفتار انسان، از امور عینی است كه اصولاً نمیتوانند موضوع اخلاق و ارزش و ضد ارزش قرار بگیرند.
در قرآن آیات فراوانی به روشنی این حقیقت را گوشزد و بیان میكنند كه ریشة بدی دنیا در چیست؛ مانند این آیه:
إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ؛(1) كسانی كه به لقای ما امیدی ندارند و به زندگی دنیا دلبسته و به آن آرامش یافتهاند و كسانی كه از آیات ما بیخبرند، ایشان جایگاهشان آتش است، به سبب آنچه عمل میكردهاند.
در این آیه کسانی كه در دنیا زندگی میكنند، میخورند و میآشامند و بهره میجویند نكوهش نشدهاند، بلكه كسانی نكوهش شده اند كه به دنیا دل خوش كرده و بِدان آرامش یافتهاند، آن را به جای آخرت برگزیده و به آن چسبیدهاند، به چیز دیگری تمایل ندارند و در كنار آن كمبودی احساس نمیكنند:
مِنكُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنكُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ؛(2) برخی از شما دنیا را میجوید و برخی آخرت را میجوید.
ریشة صلاح و فساد انسان در همین كلمة «یرید» است:
تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ؛(3) [شما] كالای دنیا را دنبال میكنید و خداوند آخرت را [برای شما] میخواهد.
1. یونس (10)، 7، 8. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 5، ص 341.
2. آل عمران (3)، 152.
3. انفال (8)، 67.
منظور این است كه ارادة شما اصالتاً به دنیا تعلّق دارد، زیرا ارادة تبعیِ دنیا نهتنها اشكالی ندارد و با ارادة آخرت در تعارض نیست، بلكه لازم نیز هست و بدون آن نمیتوان به هدف اُخروی رسید.
اكنون كه روشن شد سرچشمة مذمّت دنیا كجاست و عیب آن از چه ریشه میگیرد، میتوان گفت كه دنیا و هوای نفس دو حقیقت كاملاً مربوط به هماند؛ یعنی دنیا موضوع هوای نفس است، پس دو عامل مستقل به شمار نمیروند؛ بلكه خواستهها و تمایلات انسان ـ كه به دنیا به مثابة یك مطلوب اصلی تعلّق دارند، به این لحاظ كه خواهشی هستند در نفس انسان ـ «هوای نفس» نام دارند؛ ولی به موضوع و متعلّق آن خواستههای نفسانی را دنیا مینامیم؛ دنیایی مذموم كه انسان را از آخرت بازمیدارد. پس «هوای نفس» و «دنیا» به هم مربوطاند و دنیا «موضوع» و «متعلّق» هوای نفس است.
در بسیاری از آیات قرآن كریم، پیروی از شیطان «نماد» ضد اخلاق معرفی شده است؛ تا آنجا كه بر پایة برخی آیات انسان دو راه در پیش دارد: یكی راه خدا، و دیگری راه شیطان. شیطانپرستی نقطة مقابل خداپرستی است:
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛(1) ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستیم شیطان را كه برای شما دشمنی آشكار است عبادت نكنید و اینكه مرا عبادت كنید كه این راه مستقیم است؟
اكنون سؤال میشود كه شیطان چیست؟ همان دنیا یا هوای نفس است یا چیزی
1. یس (36)، 61، 62. ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 430.
مستقل و جدا از آن دو؟ بعضی پنداشتهاند شیطان چیزی جز «نفس امّاره» نیست؛ ولی قرآن «شیطان» یا «ابلیس» را موجود مستقلی از طایفة جن میداند كه از آتش آفریده شده و مستقل از انسان است. بنابراین، در قرآن شیطان به معنای هوای نفس یا نفس امّاره یا قوّة واهمه یا یكی دیگر از قوای نفس نیست و موجودی مستقل است. البته كلمة شیطان گاهی به انسان شرور نیز اطلاق میشود و شاید از دید لغت به موجودی شریر مثل هوای نفس نیز اطلاق شود، اما در آنجا كه «ابلیس» و «جنود ابلیس» گفته میشود ـ كه شیطان نیز به همان «ابلیس» منصرف است ـ قطعاً منظور از آن، هوای نفس یا نفس امّاره و نظایر آنها نیست؛ مثل آیه:
یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ؛(1) ای فرزندان آدم [بپایید] كه شیطان فریبتان ندهد؛ چنانكه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند.
كارهایی كه شیطان میكند، در قرآن تحت چند عنوان، دستهبندی شده كه توجه به آنها ضروری است. به اختصار میتوان گفت عمدة كار شیطان، وسوسه كردن انسان است:
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لاَّ یَبْلَى؛(2) پس شیطان او را وسوسه كرد، گفت: ای آدم، آیا تو را هدایت كنم به درخت جاودانگی و ملکی که زائل نشود.
ـ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ... مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی
1. اعراف (7)، 27.
2. طه (20)، 120.
صُدُورِ النَّاس؛ بگو پناه میبرم به پروردگار و صاحب اختیار آدمیان... از شرِّ وسوسة شیطان كه وسوسه میكند در دل انسان.
در این باره این پرسش طرح میشود كه وسوسه در دل انسان ـ و به تعبیر قرآن در سینة انسان ـ چگونه انجام میشود؟ شیطان از چه راههایی و به مدد چه عواملی آن را در ذهن انسان ایجاد میكند؟ در قرآن در این زمینه بر چند عامل تكیه شده است:
الف. تزیین اعمال زشت. شیطان كارهای زشت انسان را در نظر وی میآراید. در این باره آیات فراوانی هست؛ مانند:
ـ تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(1) به خدا سوگند كه پیامبرانی به سوی امتهای پیش از تو فرستادیم، سپس شیطان كردار [بد] ایشان را در نظرشان آراست. پس او امروز دوستدارشان است و درگیر عذابی دردناكاند.
ـ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لاَ یَهْتَدُونَ؛(2) و شیطان كردارشان را برایشان زینت داد، پس ایشان را از راه [خدا] بازداشت، پس آنان هدایت نیافتند.
ب. دادن وعدههای دروغ به انسان كه اگر این كار را بكنی چنین و چنان میشود. در برخی آیات از چنین وعدهای سخن رفته است؛ مثل:
یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً؛(3) [شیطان] وعدهشان میدهد و به آرزو كردن وادارشان میكند و جز فریب، شیطان وعدهشان ندهد.
1. نحل (16)، 63.
2. نمل (27)، 24.
3. نساء (4)، 120.
ج. ترساندن انسان. از دیگر كارهای شیطان این است كه انسان را از آیندة خویش بیمناك میسازد و از این رهگذر او را از كارهای خیر بازمیدارد:
الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ؛(1) شیطان به شما تهیدستی را وعده میدهد.
و بدین وسیله شما را از كار مفید اجتماعی ـ اخلاقیِ انفاق بازمیدارد.
اكنون كه معلوم شد شیطان چیست و كارش چگونه است، پرسش دیگری دربارة آن طرح میشود كه آیا شیطان، مستقل از نفس و هوای نفسانی كار میكند و انسان را منحرف میسازد و از كار خیر بازمیدارد یا از همان مسیر؟
پاسخ این است كه از بررسی آیات مربوط میتوان دریافت شیطان از طریق هواهای نفسانی در انسان نفوذ میكند و كار و تلاش وی را تأیید میكند یا تغییر میدهد. كارهای زشت را در نظر انسان میآراید و وی را در انجام دادن آن تثبیت میكند و در مقابل نیز او را میترساند و از كارهای خیر بازمیدارد و مسیرش را تغییر میدهد.
انسان وقتی تحت تأثیر وسوسههای شیطان، توجهش به مادیات و لذایذ دنیا جلب شد، از خدا غافل میشود و در دل او جایی برای خدا باقی نمیماند. در قرآن در این زمینه آمده است:
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ؛(2) خداوند برای هیچ كس، دو دل در درونش قرار نداده است.
كسانی كه دنبال شیطان میروند و حلقة بندگی و بردگی وی را گردن مینهند،
1. بقره (2)، 268.
2. احزاب (33)، 4. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 289.
كمكم شیطان بر آنان مسلط میشود و عامل این تسلط سوء اختیار خود ایشان است، چنانكه خداوند در این زمینه میگوید:
ـ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ؛(1) تسلط وی [= شیطان] تنها بر كسانی است كه ولایت او را میپذیرند و آنان كه به وسیلة او [به خدا] مشرك باشند.
ـ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ؛(2) ما شیاطین را دوستان كسانی قرار دادهایم كه ایمان نمیآورند.
یعنی ایشان با سوء اختیار خود ایمان نمیآورند و بدین وسیله زمینه را فراهم میكنند تا شیطان بر آنان مسلط شود. نیز در آیة دیگری میگوید:
وَمَن یَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛(3) و آنكه از یاد خدا چشمپوشد، برای او شیطانی برانگیزیم، پس او برایش همدم باشد.
بنابراین، نخست اوست كه از خدا غافل میشود؛ ولی پس از غفلتش از خدا، شیطان است كه همدم و همراه او خواهد شد. افساری بر گردنش میاندازد و به هرجا كه خاطرخواه اوست میكشاندش. پس سوء اختیارِ خودِ انسان است كه باعث این اوضاع و احوال ناراحت كننده میشود.
بنابراین، شیطان موجودی است مستقل از هوای نفس، اما مستقل از هوای نفس نمیتواند كاری بر ضد انسان انجام دهد؛ بلكه همان هواها و خواستههای نفسانی ما را تأیید میكند؛ یعنی در برابر هوای نفس، استقلال وجودی دارد، ولی استقلال عملی ندارد.
1. نحل (16)، 100.
2. اعراف (7)، 27.
3. زخرف (43)، 36.
در پایان این گفتار میتوان به این نتیجة كلّی رسید كه آنچه ما را از رسیدن به ارزشهای اخلاقی بازمیدارد، در یك عنوان كلّی «هوای نفس» است كه موضوع یا متعلّقش زندگی دنیاست و شیطان آن را تأیید میكند و میآراید.
ـ موانع ایمان و عوامل سقوط انسان به طور كلی عبارتاند از: هوای نفس؛ دنیاگرایی؛ شیطان.
ـ در برخی آیات قرآن كریم، عمل نكردن به علم، در مقابل حق ایستادن و نپذیرفتن حق، تكذیب و قتل انبیا و نداشتن پروای الهی، از مصادیق پیروی هوای نفس به شمار رفتهاند.
ـ نفس از نظر لغوی بیش از یك معنا ندارد و آن معنا «شخص» یا «من» است.
ـ علت «خوب» و «بد» معرفی شدن نفس در موارد مختلف این است كه خداوند دو نوع گرایش در آن قرار داده است: یكی گرایش به نیكی و دیگری گرایش به شرّ و بدی.
ـ وجود گرایشهای گوناگون در نفس ضروری است؛ زیرا تکامل انسانی فقط با وجود آنها امكانپذیر است.
ـ ملاك هوای نفس این است كه غریزة كور و مرزناشناس ارضا شود و نقطة مقابلش این است كه هنگام ارضای غریزه، عقل به كار گرفته شود.
ـ عقل، نیرویی حسابگر است كه تأثیر هر كار را بر آینده و سرنوشت و آخرت میسنجد.
ـ باید در برابر انگیزههای شیطانی، از راه اندیشة درست، انگیزههای رحمانی را ایجاد یا بیدار و هشیار كرد.
ـ افزون بر اندیشیدن دربارة اصول دین، لازم است درباره آثار ایمان بیندیشیم تا انگیزهای نیرومند انسان را به تحصیل اختیاری ایمان وادارد و نیز به آثار نامطلوب كفر بیندیشیم تا انسان را از آن بازدارد.
ـ دلبستگی به دنیا و مظاهر آن نكوهیده است، نه خود دنیا و زندگی در آن.
ـ «هوای نفس» و دنیا به هم مربوطاند و دنیا «موضوع» و متعلّق «هوای نفس» است.
ـ قرآن «شیطان» یا «ابلیس» را موجودی مستقل از طایفة جن میداند كه از آتش آفریده شده است. البته واژة شیطان، گاه به انسان شرور نیز اطلاق میشود.
ـ عمدهترین كار شیطان وسوسه كردن انسان از راه آراستن اعمال زشت، دادن وعدههای دروغ و ترساندن انسان است.
ـ از بررسی آیات قرآن روشن میشود كه شیطان از طریق هواهای نفسانی در انسان نفوذ میكند.
1. موانع ایمان و عوامل سقوط انسان را به طور كلی توضیح دهید.
2. برخی مصادیق پیروی از هوای نفس را از نگاه قرآن نام ببرید.
3. ضرورت وجود گرایشهای گوناگون در نفس را تبیین نمایید.
4. از نظر قرآن، شیطان چگونه موجودی است و از چه طریقی در انسان نفوذ میكند.