از دانشجو انتظار میرود با فراگیری این درس:
1. با مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در قرآن آشنا شود؛
2. به نقش عواطف در پیدایش و بقای جامعه پی ببرد؛
3. بتواند نظر اسلام را دربارة محور اتحاد جامعه تبیین كند؛
4. ضمن فراگیری معنای ولایت، نظر اسلام را دربارة معیار روابط اجتماعی و بینالمللی توضیح دهد.
در درس گذشته ارزش زندگی اجتماعی، ملاكهای كلی در اخلاق اجتماعی، احكام حقوقی و اخلاقی ازدواج و اهداف تشكیل خانواده بررسی شد. اكنون با توجه به آنچه گذشت، به اختصار اصول و مبانی حقوقی و اخلاقی حاكم بر خانواده را بیان میكنیم.
این نیاز دو سویه تا حدود زیادی، پیوند همیشگی یا طولانی میان زن و شوهر را سبب میشود و تأمین این نیاز بنیاد بسیاری از احكام خانواده است.
عامل دوم، پیدایش رابطة عاطفی میان مرد و زن است كه آن دو را دلسوز، یار و یاور یكدیگر قرار میدهد. خداوند متعال انسانها را به گونهای آفریده كه وقتی نیازها و مصالح یكدیگر را تأمین میكنند، رفته رفته رابطهای عاطفی میانشان پدید میآید و رشد میكند. این عاطفه، به شكلی نیرومند و به طور طبیعی، بین دو همسر به وجود میآید و میتواند نقش مهمی در تأمین مصلحت كل خانواده ایفا كند. میتوان گفت كه نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبت اعضای خانواده به یكدیگر است. بنابراین، به حكم عقل، اگر زندگی خانوادگی ضرورت داشته باشد،
بهترین عامل برای استواری و پایداری آن، برانگیختن عواطف افراد خانواده دربارة یكدیگر است.
سومین شالوده یا اصل حاكم بر خانواده، مشاوره است. در دوگانگیهایی كه معمولاً در خانواده رخ میدهد، بهترین راه آن است كه زن و مرد همفكری كنند و راهی را برگزینند كه عقل میپسندد. البته این طبیعی است كه هركسی خواستهها و باورهای ویژهای داشته باشد و دو همسر دارای خواستهها و اندیشههای ناهمگون باشند؛ اما در بسیاری موارد، همسران میتوانند با همفكری خواستهها و نظریات خود را هماهنگ كنند و از تعارض آنها بكاهند. بنابراین، بهترین راه حل اختلافهای خانوادگی، این است كه زن و شوهر همفكری صمیمانه و همدلی داشته، خیرخواه هم باشند، یكدیگر را درك كنند و دربارة دلیلها و باورهای یكدیگر بیندیشند، هوسها و خودخواهیها را كنار گذارند و هر دو، به حكم عقل گردن نهند؛ بهویژه كه در خانواده مسائلی پیش میآید كه ارتباط بسیاری با زن دارد و اگر مرد، به تنهایی و بدون توجه به نظر همسرش دربارة آنها تصمیم بگیرد، مشكلاتی در خانواده پدید خواهد آمد.
گفتنی است كه لزوم و ارزندگی كنكاش با همسر در كارها و تصمیمات، مربوط به خانواده است و در كارهایی كه مربوط به خانواده نیست، مشورت با همسر، از آن جهت كه همسر است، نقشی ندارد.
چهارمین بنیاد و اصل حاكم بر خانواده این است كه وظیفة سرپرستی خانواده به مرد داده شده است. در زندگی خانوادگی، گاهی مشكلات و دوگانگیهایی پیش میآید كه
از راه عواطف و مشورت با همسر حل نمیشوند و اگر این مشكلات و اختلاف نظرها ادامه یابند، آرامش و آسایش خانواده و پایههای مهر و محبت همسران فرو خواهد ریخت. از این رو، برای پیشگیری از پاشیده شدن زندگی خانوادگی لازم است برای این گونه گرفتاریها و اختلافها، كه كم و بیش در خانوادهها به وجود میآیند، چارة دیگری اندیشید.
از نظر حقوقی خانواده وقتی به عنوان یك واحد كوچك اجتماعی شكل گرفت، همانند هر اجتماع دیگر، نیاز به سرپرست دارد و از آنجا كه اسلام، خانواده را بنیاد جامعه میداند، توجه فراوانی به پیریزی درست بنیان خانواده دارد تا از این رهگذر، استواری و سلامت جامعه را تضمین كند.
در اسلام وظیفة سرپرستی خانواده به مرد داده شده است. خداوند در قرآن میفرماید:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء؛(1) مردان بر زنان سرپرستی دارند.
البته چنانكه پیشتر گفتیم، این به معنای مطلق بودن فرمانروایی مرد در محیط خانواده و فعّالِ ما یشاء بودن او نیست كه به دلخواه فرمان دهد و زن همانند بردهای فرمانبر و تسلیم او باشد. از هیچ یك از منابع معتبر اسلامی و آیات و روایات چنین حقی برای مرد استفاده نمیشود؛ اما ممكن است كسانی با تمسك به متشابهات و مطلقات، بدون توجه به مخصّصات و مقیدات و معارضات، و با سوء استفاده از آنها چنین حقی برای خود قائل شوند.
پنجمین اصل حاكم بر محیط خانواده، صلح و سازش است. گاهی كار به جایی میرسد
1. نساء (4)، 34. ر.ك: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 5، ص 331؛ ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 3، ص 17؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 365.
كه یكی از همسران ـ دستكم از دید همسرش ـ رفتاری خارج از منطق عقل را در پیش میگیرد. حال یا به راستی رفتار او بیمنطق است یا اینكه چنین نیست، بلكه به گمان همسرش او شخص لجوجی است كه میخواهد حرف خود را به كرسی بنشاند و به حكم عقل تن در نمیهد. در هر دو حال، طبیعی است كه پیوند آن دو در معرض از هم گسیختگی قرار میگیرد و بنیاد خانواده سست میشود.
در چنین وضعیتی اسلام دستور میدهد تا آنجا كه ممكن است، باید كوشید پیوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بین نرود، هرچند لازم باشد كه یك طرف، برای حفظ خانواده و بقای زناشویی در برابر طرف دیگر بیش از حد انعطاف نشان دهد و حتی از حق مسلّم خود بگذرد. خداوند در این باره میفرماید:
وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ؛(1) و اگر زنی بیم ناسازگاری یا رویگردانی همسرش را داشته باشد، بر آن دو منعی نیست که از راه صلح با یکدیگر به آشتی گرایند؛ كه سازش بهتر است.
ششمین اصل حاكم بر خانواده، در نظام حقوقی و اخلاقی اسلام، حكمیت است. خداوند در قرآن كریم سفارش میكند كه اگر همسران با سازش مشكل خانوادگی را حل نكنند و خطر از هم پاشیدگی آن همچنان باقی باشد، از افراد با تجربه در مقام حَكَم و داور استفاده كنند تا شاید آنان بتوانند به این مشكل پایان دهند. قرآن در این باره میفرماید:
1. نساء (4)، 128. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 104.
فَابْعَثُواْ حَكَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِّنْ أَهْلِهَا؛(1) پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانوادة آن [زن] را (بدین منظور) گسیل دارید.
و بر زوجین لازم است كه به داوری آن دو، تن دهند تا كانون خانواده پایدار بماند و تا حد امكان، صلح و سازش باشد، نه جدال و درگیری.
از نظر شرع، طلاق راهی نكوهیده و مرجوح است كه جز در موارد ضرورت نباید به سراغ آن رفت. پس نباید ملعبه دست افراد هوسباز، تنوعطلب و بیگانه از عواطف انسانی شود یا وسیلهای برای متزلزل ساختن بنیان خانواده گردد.
مسئلة طلاق در بسیاری از آیات قرآن كریم طرح شده، و از موضوعاتی است كه احكام حقوقی و احكام اخلاقی آن، در بالاترین حد در هم آمیخته شده است.
همة آیات مربوط به طلاق، همواره بر رعایت حدود اخلاقی تكیه میكنند، موعظه میكنند، تهدید میكنند، هشدار میدهند و از راههای گوناگون مسلمانان را برحذر میدارند كه مبادا برخلاف احكام الهی رفتار كنند یا با سوء استفاده از حدود الهی، در فكر آزار یا اضرار به همسران خود باشند.
در مقدمة بحث اخلاق اجتماعی گفته شد كه عواملی را كه سبب همبستگی و زندگی اجتماعی انسان میشود، میتوان در سه دسته خلاصه كرد: عوامل طبیعی، عوامل عقلانی، عوامل عاطفی.
1. نساء (4)، 35.
عامل طبیعی، همان غریزة جنسی است كه باعث نزدیك شدن دو انسان و تشكیل خانواده میشود. بنابراین، غریزة جنسی زمینهساز اجتماعات كوچك است كه این اجتماعات، با گسترش تدریجی به صورت عشیره، طایفه و قبیله درمیآیند.
عامل عاطفی، تجلّی روشنش در میان اعضای خانواده است كه سبب ارتباط افراد خانواده شده، از پراكندگی و از همگسستگی اجتماع خانوادگی پیشگیری میكند.
عامل عقلانی نیز انسان را به اندیشه وامیدارد تا برای تأمین مصالح مادی و معنوی خود، نیاز به انسانهای دیگر را احساس كند و از این روست كه به انسان حكم میكند كه برای تأمین نیازهای زندگی خود، روابط مشتركی با انسانهای دیگر برقرار سازد.
از این سه عامل، در تشكیل جامعة بزرگ، عامل طبیعی و غریزی تأثیر مستقیمی ندارد. طبیعی است كه هر انسان، تنها میتواند با یك و یا حداكثر چند نفر چنین رابطهای را برقرار كند. پس غریزة جنسی نمیتواند عامل مستقیم برای تشكیل جامعة بزرگ باشد. البته برای این عامل، از این جهت كه در تشكیل خانواده نقش دارد و خانوادهها نیز هستههای اولیة جامعهاند، میتوان نقش غیر مستقیمی را در تشكیل جامعة بزرگ قائل شد؛ اما از آنجا كه در این نوشته، عوامل مستقیم در تشكیل جامعة بزرگ را بررسی میكنیم، به بررسی عامل طبیعی، كه عاملی غیرمستقیم و مع الواسطه است، نمیپردازیم و تنها عواطف و عوامل عقلانی جامعه را تبیین میكنیم.
عواطف به دو دسته تقسیم میشوند:
الف. عواطفی كه تابع عوامل طبیعیاند و به دنبال تأثیر عوامل طبیعی، شكوفا
میشوند و جهت خاص خود را پیدا میكنند؛ مانند عواطف خانوادگی كه در نتیجة ازدواج و تشكیل خانواده بر اساس عامل طبیعی یا غریزی، میان آن دو و فرزندانشان برقرار میشود و حتی عواطف متقابل مرد و زن كه سبب ازدواج آن دو و تشكیل خانواده میشود، تابعی از همان عامل طبیعی و غریزی خواهد بود.
ب. عواطفی كه تابع عوامل طبیعی نیستند، بلكه پس از شكلگیری اجتماع به وجود آمدهاند و میتوانند در بقای جامعه و استوار ساختن روابط اجتماعی تأثیر داشته باشند؛ یعنی پس از اینكه انسانها به حكم عقلشان برای تأمین نیازهای مادی و معنوی خود، همزیستی اجتماعی و زندگی مشترك را در جامعه آغاز كردند، در سایة این همزیستی متقابل، عواطف متقابلی نیز میان آنان پدید میآید؛ زیرا وقتی شخصی احساس كند كه انسانهای دیگر، خدماتی را به نفع او انجام میدهند و نیازهای وی را در زندگی اجتماعی برطرف میكنند، عواطف و محبت وی دربارة آنان برانگیخته میشود.
بنابراین، عواطف در تشكیل زندگی اجتماعی و در تحقق جامعة بزرگ، نقش اساسی و احداثی ندارند، بلكه نقش آنها تنها در تقویت و استحكام روابط اجتماعی ـ كه بر اساس عوامل دیگری كه پیشتر تحقق یافته است ـ و پـایداری و تداوم آنها خلاصه میشود.
مهمترین عامل در پیدایش جامعه و تأسیس زندگی جمعی و تشكیل جوامع مدنی، عامل عقلانی است. عقل موجودی حسابگر است و تشكیل جامعه را بر محور منافع اعضای آن، اعم از منافع مادی یا معنوی، توصیه میكند. هنگامی كه منافع جامعه را محور تأسیس جامعة عقلانی قرار دادیم، به تناسب تنوع این منافع و تعارض آنها، ارتباطات اجتماعی اشكال و صور گوناگونی به خود میگیرند.
اسلام میكوشد تا همة انسانها بر محور دین حق كه عامل تأمین مصالح معنوی انسان است، متحد شوند و تنها به تأمین مصالح مادی زندگیشان اكتفا نمیكند. در آیههای فراوانی بر محور بودن دین حق برای همبستگیهای اجتماعی و همزیستی انسانها تأكید شده است؛ از جمله:
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛(1) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراكنده مشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید آنگاه كه دشمن هم بودید، پس خدا میان دلهای شما الفت برقرار كرد تا در سایة لطف و نعمت الهی با هم برادر شدید، و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از [خطر سقوط در] آن رهانید. این گونه خداوند نشانههای خود را برای شما آشکار میكند، باشد که شما راه یابید.
خداوند میخواهد همه را گرد یك محور جمع كند و با هم پیوند دهد؛ ولی نه هر محوری، بلكه محور «حبل اللّه».
خداوند در آیههای بعد میفرماید:
وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(2) و چون كسانی نباشید كه پس از آنكه دلیلهای آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا كردند، و برای آنان عذابی سهمگین است.
1. آل عمران (3)، 103. ر.ك: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روضالجنان و روحالجنان، ج 4، ص 437؛ ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 2، ص 290؛ محسن الفیض الكاشانی، الصافی، ج 1، ص 337.
2. آل عمران (3)، 105.
در این آیه نیز منشأ اصلی تفرقه را تفرقه در دین معرفی كرده كه لازمة محور بودن دین، در همبستگیهای اجتماعی است.
در آیهای دیگر آمده است:
إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَكَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ یَفْعَلُونَ؛(1) كسانی كه دین خود را پراكنده ساختند و متفرق گردیدند، تو هیچ ارتباطی با آنها نداری، کار آنان فقط با خداست. آنگاه به آنچه انجام میدادند، آگاهشان خواهد کرد.
از همة این آیات استفاده میشود كه از دید اسلام، مطلوب آن است كه همة انسانها گرد محور دین، با هم متحد شوند و در راه آن بكوشند، آن را محور همبستگی قرار دهند و در آن، اختلاف و تفرقه ایجاد نكنند.
خدای متعال در بعضی از آیات به مردم سفارش میكند كه بر اساس نیكی و تقوا با یكدیگر همكاری كنند، نه بر اساس گناه و ستم:
وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ؛(2) و در نیکوکاری و پرهیزکاری با یکدیگر همکاری کنید، و در گناه و تعدّی دستیار هم نشوید.
بنابراین، هر نوع همكاری ارزشمند نیست، بلكه تعاون و تعامل هنگامی ارزشمند است كه بر محور تقوا و ارزشهای دینی باشد.
خداوند یكی از بزرگترین نعمتهای خود را الفت و محبت میشمرد و اعطای این
1. انعام (6)، 159. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 412.
2. مائده (5)، 2.
نعمت را بر مؤمنان، منت مینهد و همواره به آنان یادآوری و سفارش میكند كه قدر این نعمت را بدانند و برای دوام آن بكوشند:
ـ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً؛(1) و نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید: آنگاه كه دشمنان [یکدیگر] بودید، پس [خداوند] میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.
ـ وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ؛(2) و میان دلهایشان الفت انداخت، که اگر آنچه را در روی زمین هست انفاق میكردی، نمیتوانستی میان دلهایشان الفت برقرار كنی، ولی خداوند میان آنان الفت انداخت، چراكه او عزیز و حكیم است.
اگر در جامعهای روابط معنوی مطرح نباشد و اعضای آن بر اساس مصالح مادی خود، روابط اجتماعی داشته باشند و محور عواطف و دوستیهایشان مادیات باشد، چنین عواطفی خطرناك است و ایشان را به سوی شقاوت سوق میدهد. كافران به سبب داشتن منافع مشترك همدیگر را دوست میداشتند و یاری میكردند و این همبستگی آنان، خطر بزرگی برای اسلام و زیان جبرانناپذیری برای خودشان بود كه همگی آنان را از معنویت و سعادت حقیقی دور میكرد. در قرآن كریم به نمونههایی از این عواطف اشاره شده است. از آن جمله، در داستان ابراهیم آمده است:
وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَیْنِكُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛(3)
1. آل عمران (3)، 103.
2. انفال (8)، 63.
3. عنكبوت (29)، 25.
و [ابراهیم به بتپرستان عصر خود] گفت: اینكه جز خدا بتهایی برگرفتهاید، برای مودّت و دوستی میان شما در زندگی دنیاست.
خداوند عواطف اجتماعی را بر محور ایمان وپرهیزكاری و بر اساس دین الهی، مهار و محدود كرده و اجازة تجاوز از این حدود را نمیدهد. مخالفت قرآن با عواطف و دوستیهایی كه از چارچوب ملاك نامبرده تجاوز كرده باشد، شدید است و با تعابیر تند، در آیههای بسیاری، مسلمانان را از آن باز میدارد؛ از جمله:
لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ؛(1) مؤمنان نباید كافران را به جای مؤمنان دوست خود گیرند و هركس چنین كند، در هیچ چیز [او را] از [دوستیِ] خدا [بهرهای] نیست، مگر آنكه از [شر] آنها تقیه كنید و خداوند شما را از [عقاب] خود میترساند و بازگشت [همه] به سوی خداست.
شاید بتوان گفت كه این آیه از صریحترین و گویاترین آیهها در این زمینه است كه با لحنی تند مؤمنان را از برقراری روابط دوستانه با كفار برحذر میدارد. در این آیه، واژة «اولیاء» جمع ولی، به كار رفته است. این كلمه، با واژههای «ولایت» و «تولّی» همریشه است كه به معنای ارتباط و دوستی و نزدیك شدن و همبستگی به كار میرود و هرگاه دو نفر چنان با هم نزدیك باشند كه با هم همبستگی داشته باشند، درباره آنان تعبیر ولایت به كار میرود.
1. آل عمران (3)، 28. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 3، ص 161.
بنا بر آنچه بیان شد، ولایت، بر رابطهای دو یا چند سویه دلالت دارد كه هریك از اطراف این رابطه، به طور مساوی، ولیّ دیگران است و همه ولیّ هم هستند؛ مثلاً از یكسو خدا ولیّ مؤمنان است و از سوی دیگر آنان نیز اولیای خدایند. قرآن در یكجا میفرماید:
اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ؛(1) خداوند سرور کسانی است که ایمان آوردهاند.
و در جای دیگر میفرماید:
أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛(2) آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند.
البته گاهی به لحاظ موقعیت ویژه و تأثیر روشنتری كه یك طرف بر دیگران دارد، تنها بر او «ولی» اطلاق میشود و طرفهای دیگر، «مولّی علیهم» هستند. رابطة ولایت به گونههای مختلفی در میان انسانها تحقق مییابد: گاه میان دو فرد، گاه میان فرد و گروه یا جامعه، و گاهی میان دو گروه یا دو جامعه.
اكنون به آیهای اشاره میكنیم كه در این زمینه، الگو و اسوهای را به مسلمانان معرفی میكند تا دوستیها و دشمنیهای خود را با پیروی از آن تنظیم كنند. خداوند میفرماید:
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(3) قطعاً برای شما در [پیروی از] ابراهیم
1. بقره (2)، 257.
2. یونس (10)، 62. ر.ك: همان، ج 10، ص 98؛ ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 4، ص 374.
3. ممتحنه (60)، 4.
و کسانی که با اویند سرمشقی نیکوست؛ هنگامی كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و آنچه به جای خدا میپرستید بیزاریم. به شما کفر میورزیم و میان ما و شما دشمنی و كینة همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به خدا ایمان بیاورید».
شما باید از ابراهیم و همراهان وی پیروی كنید كه به همشهریان خود به روشنی گفتند: ما از شما و آنچه میپرستید، بیزاریم. مؤمن باید در برابر كافر، اینچنین صریح باشد؛ زیرا سیاستبازی با دشمنان دین معنا ندارد. از كفار اظهار برائت كنید و دشمنی خود را آشكار سازید. این اختلاف بر سر هدف است و اساس آن، ایمان و كفر خواهد بود. هرگز نباید اعتقاد را با چیز دیگری معامله كرد و یگانه راه رفع این اختلاف، آن است كه دشمن به خدا ایمان آورد.
با دشمن جامعة اسلامی كه بخواهد مصالح مادی و معنوی یا مصالح معنوی مسلمانان را تهدید كند، نباید روابط دوستانه داشته باشیم؛ اما اگر بیگانگان دربارة مصالح معنوی ما بیطرف باشند و برای تأمین منافع خود با مسلمانان روابط برقرار كنند، كه برای جامعة اسلامی نیز منافع مادی در بر دارد و ممكن است در سایة این رابطه، در درازمدت زمینهای برای تأمین مصالح معنوی هم فراهم شود. چنین جامعهای هرچند كافر هم باشد، مسلمانان نباید به دشمنی با آنان برخیزند. خداوند در این باره میفرماید:
لاَ یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن
تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛(1) خدا شما را از كسانی كه با شما در [کار] دین نجنگیده و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند، نهی نمیكند كه با آنان نیکی كنید و به عدالت با ایشان رفتار كنید، زیرا كه خداوند عدالتپیشگان را دوست میدارد. خداوند شما را تنها از دوستی با كسانی بازمیدارد كه در [کار] دین با شما جنگیده و شما را از خانههاتان بیرون كرده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتی کردهاند. و هركس با آنان دوستی كند، آنان همان ستمكاراناند.
با توجه به معیارهای كلی مذكور، میتوان ارزشهای اخلاقی را در روابط اجتماعی بازشناخت تا معلوم شود در كجا باید روابط، دوستانه باشد و در كجا خصمانه، و در روابط شخصی نیز دوستی با چه كسی رواست و با چه كسی ناروا، و در جامعه با گروه مؤمنان و كافران چگونه باید رفتار كرد.
1. ممتحنه (60)، 8، 9.
ـ مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در قرآن عبارتاند از: 1. اصل تأمین نیازهای جنسی؛ 2. اصل تأمین نیازهای عاطفی؛ 3. اصل مشاوره؛ 4. اصل سرپرستی مرد در خانواده؛ 5. اصل صلح و سازش؛ 6. اصل حَكَمیت.
ـ از نظر شرع، طلاق راهی نكوهیده و مرجوح است كه جز موارد ضرورت نباید به سراغ آن رفت.
ـ همة آیات مربوط به طلاق، همواره بر رعایت حدود اخلاقی تكیه میكنند، موعظه میكنند، تهدید میكنند، هشدار میدهند و از راههای گوناگون مسلمانان را برحذر میدارند كه مبادا برخلاف احكام الهی رفتار كنند.
ـ عواطف در تشكیل زندگی اجتماعی و در تحقق جامعة بزرگ نقش اساسی و احداثی ندارند، بلكه نقش آنها در تقویت و استحكام روابط اجتماعی ـ بر اساس عوامل دیگری كه پیشتر تحقق یافته است ـ و پایداری و تداوم آن خلاصه میشود.
ـ عامل عقلانی، مهمترین عامل در پیدایش و تأسیس زندگی جمعی و تشكیل جوامع مدنی است.
ـ اسلام میكوشد تا همة انسانها بر محور دین كه عامل تأمین مصالح معنوی انسان است، متحد شوند.
ـ از نگاه اسلام تعاون و همكاری هنگامی ارزشمند است كه بر محور تقوا و ارزشهای دینی باشد.
ـ خداوند تعالی الفت و محبت را یكی از بزرگترین نعمتهای خود شمرده و همواره بر حفظ و تقویت آن سفارش كرده است.
ـ خداوند عواطف اجتماعی را بر محور ایمان و تقوا و بر اساس دین الهی، مهار و محدود كرده است و اجازة تجاوز از این حدود را نمیدهد.
ـ ولایت، بر رابطهای دو یا چندسویه دلالت دارد كه هر یك از اطراف این رابطه، به تساوی، «ولیّ» دیگران است و همه ولیّ هم هستند.
ـ از نظر قرآن كریم، نباید با جامعهای كه دشمن جامعة اسلامی باشد و بخواهد مصالح مادی و معنوی یا مصالح معنوی مسلمانان را تهدید كند، روابط دوستانه داشت.
1. مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده از نگاه قرآن را نام ببرید.
2. نقش عواطف را در پیدایش و پایداری جامعه توضیح دهید.
3. مهمترین عامل در پیدایش زندگی جمعی كدام است؟ توضیح دهید.
4. از نگاه اسلام، محور اتّحاد جامعه چه باید باشد؟
5. ولایت چیست و مناسبات اجتماعی و بینالمللی چگونه باید سامان یابد؟