از دانشجو انتظار میرود با فراگیری این درس:
1. با نظر قرآن درباره ریشه شقاوت و گمراهیها آشنا شود؛
2. بتواند نقش توجه و بیداری نفس را در سعادت انسان تببین كند؛
3. به قلمرو ارزشگذاری اخلاقی و علّت آن پی ببرد؛
4. بر تبیین آثار توجه به نفس توانا شود.
نخستین موضوعِ مطرح در بخش اخلاق فردی ـ یعنی آن بخش از اخلاق كه به تنظیم رابطة انسان با خودش میپردازد ـ توجه، هوشیاری و بیداری است؛ در مقابلِ غفلت و بیتوجهی. از این رو، علمای اخلاق و كسانی كه مراتب سیر انسانی را بررسی كردهاند، مانند ارباب سیر و سلوك و عرفا، منزل اول از منازل سیر و سلوك انسان به سوی تعالی و تكامل را «یقظه» میدانند كه به معنای بیداری و هوشیاری است.
در قرآن كریم، آیات بسیاری دلالت میكنند بر اینكه ریشة بدبختی و تباهی انسان و مفاسد و رذایل اخلاقی وی غفلت است؛ از جمله:
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) و محققاً برای جهنم بسیاری از جن و انس را آفریدهایم [آنان كه] برایشان دلهایی است كه با آنها نمیفهمند و برایشان چشمهایی است كه با آنها نمیبینند و برایشان گوشهایی است كه با آنها نمیشنوند، آنان همانند چارپایان و بلكه گمراهتر از چارپایاناند، آنان همان غفلتزدگان هستند.
از سیاق این آیه كاملاً روشن است كه مایة بدبختی كسانی كه به عذاب و شقاوت جاودانی مبتلا میشوند، غفلت و ناآگاهی ایشان از حقایقی است كه انسانیت انسان
1. اعراف (7)، 179. ر.ك: ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 4، ص 139.
اقتضای آگاهی و توجه به آنها را دارد و به همین لحاظ اینان از حیوانات هم ـ كه مقتضای طبعشان غفلت و ناآگاهی است ـ پستتر میشوند.
در آیة دیگری پس از سخن گفتن دربارة كسانی كه پس از ایمان، كفر ورزیدند و زندگی دنیا را بر آخرت برگزیدند، در تحلیل روانی آنان آمده است:
أُولَـئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) آنان كسانیاند كه خدا بر دلهاشان و گوشها و دیدههاشان مُهر زده و آنان همان غفلت زدگاناند.
در این آیه نیز روشن است که آنچه سبب مُهر زدن خدای متعال بر دل آنان میشود تا قوای ادراكیشان از مسیر صحیح منحرف شود و كارآیی نداشته باشد، همان غفلت و بیتوجهی ایشان است.
برخی دیگر از آیات به غفلتهای خاصی توجه دادهاند كه به یکی از آنها اشاره میكنیم:
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ * مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ * لاَهِیَةً قُلُوبُهُمْ؛(2) روز حساب مردم بسیار نزدیك شده و آنان در حال غفلت [و بیخبری] رویگرداناند، هیچ پند و كلامی جدید از سوی پروردگارشان نیاید جز آنكه آن را بشنوند؛ ولی [غرق در اوهام و تخیلات] به بازی سرگرم شوند و دلهاشان [به امور پست مادی] مشغول باشد.
نفس در ذات خود عین علم و آگاهی است و یكی از نخستین كارهایی كه بلاواسطه از نفس سرمیزند، همان آگاهی و توجه است.
1. نحل (16)، 108. ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج 3، ص 387.
2. انبیاء (21)، 1 ـ 3. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 265.
توجه انسان گاه غیر اختیاری به وسیلة عوامل طبیعی خارج از نفس به چیزی منعطف میشود و گاه اختیاری توجه میکند كه آن نیز خود مراتب گوناگونی دارد؛ ولی همة مراتب در این حقیقت مشتركاند كه توجه او تحت تسلّط وی قرار میگیرد.
در اینجا لازم است یادآوری كنیم كه آنچه از این دو نوع توجه، یعنی توجه جبری و توجه اختیاری در علم اخلاق مطرح میشود و موضوع بحثها و بررسیهای اخلاقی قرار میگیرد، همان نوع اختیاری توجه است و نوع جبری آن كه به هیچ وجه تحت تسلّط و اختیار انسان قرار نمیگیرد، هرگز نمیتواند به حسن و قبح اخلاقی متّصف بشود یا مورد ستایش و سرزنش قرار گیرد.
قرآن كریم نیز هرگاه كسانی را به سبب غفلتشان مذمّت میكند در جایی است كه اختیار انسان در پیدایش غفلت و دستكم در ادامة آن نقشی داشته باشد.
فعل اختیاری به افعال قصدی و ارادی و نیز افعال خارجی منحصر نیست. بنابراین، افعالی نیز كه میتوانند به حسن و قبح متّصف شوند و در قلمرو علم اخلاق و كاوشها و ارزشهای اخلاقی قرار گیرند، به افعال خارجی و كارهای ارادی منحصر نخواهند بود؛ بلكه ممكن است افعالی باشند كاملاً درونی مانند اندیشیدن و توجه كردن و همة كارهای اختیاری انسان، اعم از ارادی و غیر ارادی را دربرمیگیرند.
از آنچه دربارة گسترة فعل اختیاری و شمول آن بر فعل قصدی و ارادی گفتیم، میتوان نتیجه گرفت بحث دربارة اینكه كدام اندیشه نیك است و كدام بد، مربوط به علم اخلاق است؛ زیرا اندیشیدن در حوزة افعال اختیاری به مفهوم وسیع آن قرار دارد و
بنابراین، جزو افعال ارزشی و اخلاقی شمرده میشود؛ چنانكه خود اراده كردن نیز مثل اندیشیدن از افعال اختیاری درونی و در نتیجه ارزشی و اخلاقی است و میتواند مورد مدح و ذمّ قرار گیرد، اعمّ از اینكه از نظر فقهی منشأ ثواب یا عقاب هم باشد یا نباشد. در هر حال، مسلّم است كه از نظر اخلاقی ارادة انسان هرچند به سبب وجود موانعْ منشأ انجام دادن كاری هم نشود و در اعضا و جوارح انسان جلوه نیابد، خود به خود موضوع حسن و قبح و ارزشگذاری اخلاقی است و آثار معنوی و آخرتی خواهد داشت.
بدیهی است كه در قلمرو فقه معمولاً از آن افعال خارجی بحث میشود كه امر یا نهی شرعی به آنها تعلّق میگیرد و منشأ آثاری خاص در آخرت میشوند؛ ولی این بدان معنا نیست كه ارادههای خوب و بد كه افعال درونی انساناند هیچ اثری ندارند؛ بلكه احیاناً ممكن است آثاری بر آنها بار شود كه مهمتر از آثار افعال واجب یا حرام خارجی باشد. از سوی دیگر، ثوابها و عقابهای آخرت به نعمتهای بهشت و عذابهای جهنم منحصر نیست. بالاترین ثوابها عنایت خدا و رضایت او از انسان است و بدترین عذابها ـ برای كسانی كه دركش را داشته باشند ـ بیتوجهی و بیعنایتی خداوند خواهد بود. در یكی از آیات قرآن كریم خدای متعال میفرماید: «لاَ یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ؛(1) خداوند با آنان سخنی نگوید و نگاهشان نكند». آری، ممكن است كارهایی دارای این گونه آثار باشند و با وجود این از نظر فقها واجب یا حرام نباشند.
پیشتر گفتیم كه نفس ذاتاً متحرّك است. نخستین تجلّی این حركت نفسانی، پیدایش توجه در درون نفس است؛ به این معنا كه توجه، خود، نمود و نشانة تغییری است كه در درون نفس پدیدار میشود. كسی كه از چیزی غافل بوده، هنگامی كه به آن توجه پیدا میكند، در واقع حالش تغییر مییابد و در روان و نفس او چیزی كه نبوده حادث
1. آل عمران (3)، 77.
میشود كه این خود یك حركت است و از آنجا كه هیچ حركتی بیجهت نیست، نفس انسان نیز در این حركت خود، جهتی را دنبال میكند.
به طور كلّی میتوان گفت غفلتهای متعارف ما از یك چیز، خود حاصل توجهی است كه به چیز دیگر پیدا كردهایم؛ یعنی معمولاً توجه ما به چیزی منعطف میشود و از چیزهای دیگر غافل میشویم. وقتی توجه انسان روی یك امر مادّی یا معنوی متمركز شد، به طور طبیعی از بسیاری از حقایق عالم غافل خ??اهد شد.
البته كم و بیش میتوان توجه را روی چند چیز تقسیم نمود؛ ولی به هر حال دایرة توجه انسان محدود است و اشخاص عادی نمیتوانند در یك آن به همه چیز توجه كنند؛ هرچند در اینجا نیز افراد استثنایی وجود دارند و ممكن است در این زمینه كسانی به مراتبی از كمال برسند و قادر باشند به گسترة وسیعی از اشیا توجه كنند؛ ولی این گونه افراد خارج از بحث فعلی ما هستند و افراد متعارف دایرة توجهشان معمولاً به یك یا چند چیزِ محدود معطوف میشود و تمركز كامل تنها به یك چیز برایشان میسر است.
از این رو، میتوان گفت غفلت مطلق در حال بیداری و هشیاری مصداق ندارد و در نتیجه قرآن آن را نكوهش نمیكند. حال این پرسش مطرح میشود كه كدام غفلت و به عبارتی دیگر، غفلت از چه چیزی به شقاوت انسان میانجامد و قرآن از چه نوع غفلتی و كدامیك از غافلان نكوهش كرده است؟ در پاسخ میگوییم در بسیاری از آیات قرآن، متعلّق غفلت ذكر شده است. برای نمونه در بعضی آیات غفلت از یاد خدا بیان شده است؛ مانند:
وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛(1) و فرمان نبر از آنكس كه دلش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوای نفس خویش پیروی میكند و امر زندگی وی به تباهی كشیده است.
1. كهف (18)، 28. ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج 2، ص 361.
در برخی آیات، متعلّق غفلت، آیات خداست؛ مثل:
وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ؛(1) كسانی كه از آیات و نشانههای ما غافلاند، آنان جایگاهشان آتش است.
در گروه سومی از آیات، متعلّق غفلت آخرت است:
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛(2) ظاهری از زندگی دنیا را درك میكنند و از آخرت غافلاند.
با توجه به آیات قرآن و بر اساس بینش اسلامی میدانیم خدا، قیامت، آیات خدا و چیزهای دیگری هستند كه باید مورد توجه باشند؛ ولی صرف نظر از دلیلهای عقلی و نقلی و آیات و روایات نیز میتوان پرسید فطرت انسان در این زمینه چه اقتضایی دارد؟
پیش از این گفتیم حبّ ذات از ابعاد اصلی انسان و امور فطری است كه در نهاد وی ریشه دارد. مقتضای حبّ ذات در انسان این است كه به خودش توجه داشته باشد؛ چراكه توجه اختیاری در واقع بیشتر زاییدة تمایل، تعلّق، محبّت یا عداوت زیاد است. این از ویژگیهای نفس انسانی و از نعمتهای الهی است كه گرچه موجود بسیطی است، قادر است چنانكه به چیزهای دیگر توجه میكند، به خودش نیز توجه كند و آنچه سبب میشود نفس به خود توجه كند، حبّ ذات است كه در انسان ریشهای فطری دارد.
حبّ ذات ـ از آنجا كه عین وجود نفس است، یعنی ممكن نیست نفس موجود باشد ولی به خودش محبّت نداشته باشد ـ اختیاری نیست؛ پس نمیتواند بارِ ارزشیِ مثبت یا منفی داشته باشد و نمیتوان هیچكس را به لحاظ خوددوستیاش ستایش یا نكوهش كرد.
1. یونس (10)، 7، 8.
2. روم (30)، 7. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 163.
در هر حال اصیلترین محبّت در روان انسان عادی همین حبّ ذات است و چون محبّت توجه انسان را به محبوب برمیانگیزد، این نوع خوددوستی ناشی از محبّت نیز توجه انسان را به خودش جلب میكند. متأسفانه انسان به سبب اشتغال و توجه بیش از اندازه به مادّیات آنچنان مسخ میشود كه حتی خودش را هم فراموش میكند و به اصطلاح از خود بیگانه میشود و گاهی تا مرز مستی و جنون پیش میرود. قرآن كریم در مواردی به این مستی و ازخودبیگانگی انسانِ غرق شده در مادّیات اشاراتی دارد؛ مثل اینكه دربارة شخص رباخوار میگوید:
الَّذِینَ یَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ؛(1) آنان كه ربا میخورند برنخیزند، مگر چون برخاستن كسی كه شیطان دیوانهاش كرده است.
بعضی از رباخواران در خلوت هم با خودشان حرف میزنند، پیوسته در حال محاسبه و در فكر چك و سفته هستند، به هنگام راه رفتن در خیابان اصلاً متوجه چیزی نیستند و حالت جنونآمیزی میكنند، چنین كسی كه از خود بیگانه شده، آنچنان غرق در ثروتطلبی است كه از همه چیز دیگر غافل است و اصلاً نمیفهمد چه كار میكند.
در شهوات و تمایلات جنسی نیز گاهی این حالت پیش میآید و خداوند دربارة قوم لوط میگوید:
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَكْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ؛(2) به جان تو قسم كه آنها در مستی خود غرق و غافل میشوند.
1. بقره (2)، 275. ر.ك: همان، ج 2، ص 433؛ حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 4، ص 99.
2. حجر (15)، 72.
در بعضی آیات نیز به این حالت غفلت و از خودبیگانگی كه به سبب وابستگی شدید به چیزهای دیگر پیدا میشود، واژة لهو اطلاق شده است:
ـ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ؛(1) زیادهخواهی شما را به خود مشغول داشت تا آنجا كه گورستان را زیارت كردید.
ـ ذَرْهُمْ یَأْكُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ؛(2) بگذارشان بخورند و كام جویند و آرزو مشغولشان بدارد كه به زودی میفهمند [= بدی كار و سرانجام كارهای زشت خود را درك میكنند].
میتوان گفت علّت اینكه بسیاری از افعال به عنوان «لهو» تحریم شده، همین است كه انسان را از خود غافل و بیخود میكند؛ زیرا منشأ صدور هر كار صحیحی در انسان، توجه به خویشتن است؛ توجه به اینكه چه كسی است، در كجا هست، چه كاری برایش مصلحت دارد و چه كاری مصلحت ندارد، چه كاری را باید انجام دهد و چه كاری را نباید انجام دهد.
صرفاً در صورت توجه است كه انسان میتواند راه درست را انتخاب كند. اما وقتی عوامل خارجی آنچنان بر وی مسلّط شدند و مقهورش كردند كه اصلاً غافل شد و دیگر توجهی به خودش نداشت، قدرت گزینش از او گرفته خواهد شد و به اصطلاحِ قرآن گرفتار حالت لهو میشود؛ حالتی كه گاه حرام است و گاه نكوهیده.
آیات نامبرده این حقیقت را كه توجه به خویش به لحاظ حبّ ذات و خوددوستی ریشة فطری دارد تأیید كرده است. نیز همین مطلب از آیة دیگری برمیآید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ یَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ؛(3)
1. تكاثر (102)، 1، 2.
2. حجر (15)، 3.
3. مائده (5)، 105. ر.ك: ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 3، ص 326.
ای كسانی كه ایمان آوردهاید بر شما باد [توجه به] خودتان، آن كس كه گمراه شود به شما زیانی نرساند، هرگاه شما هدایت یابید.
این آیه میگوید كه انسان باید به خودش بپردازد و به فكر منافع و مصالح واقعی خویش باشد؛ ولی این آنگاه میسور است كه انسان به خویش توجه داشته باشد و در صورت غفلت، تشخیص اینكه چه كاری برای انسان مفید است و چه كاری زیانبار، دشوار است. بنابراین، توجه به خویش ریشة اصلی همة كارهای خیر و مفید است؛ چنانكه غفلت از خویش و ازخودبیگانگی، آیندة انسان را تباه میكند. خداوند میفرماید:
وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ؛(1) و همانند آن كسان مباشید كه خدا را از یاد بردند، پس خدا نیز آنان را از یاد خودشان برد.
بر پایة این آیه خودفراموشی و ازخودبیگانگی كیفر غفلت از خداست. غفلت از خدا گناه است و خداوند به كیفر این گناه، انسان را از خویش غافل میسازد و از یاد خود میبرد.
توجه به خود مراتبی و هر مرتبه آثار ویژهای دارد؛ آثاری كه بر اساس تنوع استعدادها و مراتب معرفت و ایمان انسانها گوناگون خواهد بود. توجه به نفس، منشأ تقویت علم حضوری در انسان خواهد شد. البته هر كسی به خودش علم حضوری دارد؛ ولی از آنجا كه علم حضوری به نفس، عین نفس است و به اصطلاح در اینجا علم و عالم و معلوم متّحدند، هر قدر نفس انسان كاملتر و تجردّش بیشتر باشد، علم حضوری او به خودش كاملتر، روشنتر و عمیقتر خواهد بود. انسان وقتی درك حضوریش بالا رفت و
1. حشر (59)، 19.
حقیقت وجود خویش را یافت، در مییابد كه موجودی كاملاً وابسته به خدای متعال است و هر اندازه كه وابستگیاش را به خدا بیشتر درك كند، خدا را بهتر خواهد شناخت. یكی از معانی روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» احتمالاً همین است.
توجه به نفس، منشأ تقویت علم حضوری به نفس و حركتی تكاملی است كه از درون نفس میجوشد و منشأ معرفت حضوری خداوند و درك شهودی توحید خواهد شد. خداشناسیِ حضوری و توحید شهودی از مهمترین نتایج توجه به نفس خواهد بود؛ چراكه از بُعد اخلاقی و معنوی و تكامل انسانی بسیار مهم است و كمتر كسی به آن دست مییابد.
به ملازمه میان خودشناسی و خداشناسی ـ كه از روایت مذكور برمیآید ـ به گونة دیگری در یكی از آیات قرآن تأكید شده است:
وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛(1)و مباشید همچون كسانی كه خدا را از یاد بردند، پس ما آنان را از یاد خودشان بردیم، آنان همان تبهكاراناند.
این آیه گویای این حقیقت است كه غفلت از خدا، سبب خود فراموشی و تباهی آیندة انسان میشود، بهویژه كه در آیة قبل از آن آمده است:
وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ؛(2) انسان باید بیندیشد كه چه برای فردایش پیش فرستاده است.
پس در حالیكه روایت مذكور خداشناسی را از لوازم خودشناسی به شمار آورده است، آیة پیش گفته نیز خودفراموشی را از لوازم غفلت از خدا برشمرده و نتیجة هر دو بیان عبارت است از وجود یك رابطة ویژة واقعی و تكوینی میان نفس انسان كه مخلوق
1. حشر (59)، 19.
2. حشر (59)، 18.
و معلول و وابسته است و خدا كه خالق و علّت و مستقل و غیر وابسته است و این رابطة تكوینی میان دو موجود، یعنی انسان و خدا، منشأ رابطه ویژهای است میان شناخت این دو موجود كه به لحاظ وابستگی شدید و عمیق انسان به خدا، شناخت كامل او جدا از شناخت خدا ـ كه سرچشمة هستی اوست ـ صورت نخواهد گرفت.
دیگر اثر توجه به نفس، جستوجو و تحصیل یك سلسله از علوم حصولی و كسب معرفتهای ذهنی خاص است؛ علومی كه در حركت تكاملیاش نقش مثبت دارند. توجه به نفس سبب میشود كه انسان دربارة خویش بیندیشد و در نتیجه، نفس انسانی را بشناسد كه چگونه موجودی است، از كجا آمده و در دنیا چه موقعیّتی دارد و به كدام سو در حركت است (مِنْ اَیْنَ، فی اَیْنَ، اِلی اَیْنَ).
از سوی دیگر، انسان با پی بردن به زوایا و پیچیدگیهای نفس، آن را آیتی از آیات الهی و مظهر بسیاری از صفات الهی میشمرد و با چنین برداشتی از نفس، میدان تازهای از فكر برای او آشكار میشود كه به علم و معرفت حصولی دربارة خدا و اسما و صفات او خواهد انجامید؛ یعنی در واقع، علم به نفس با توجه به ویژگی وابستگی نفس، سكّویی میشود برای صعود به قلل خداشناسی. بر این اساس، رابطة عمیقی كه بین انسان كه مخلوق و وابسته است با خدا كه خالق، مربّی و تكیهگاه اوست، برایش كشف میشود و از طریق این شناخت حصولی نیز به نوع دیگری از خداشناسی، یعنی خداشناسی حصولی دست مییابد. گویا آیاتی از قرآن ناظر به همین معرفت و خداشناسی حصولی است؛ مانند:
وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَفِی أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ؛(1) و در زمین
1. ذاریات (51)، 21، 22. ر.ك: ملافتحالله كاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 37.
نشانههایی [از خدا] هست برای اهل یقین و در جانهاتان [نیز آیات و نشانههای خدا هست] آیا نمیبینید.
و یا مثل آیه:
سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ؛(1) به زودی نشانه خود را در آفاق [و پیرامون جهان] و در جانهاشان به آنان مینمایانیم تا برایشان آشكار شود كه او حق است.
اگر انسان نفس خویش را به مثابة آیت و نشانة الهی مورد مطالعه قرار دهد، در تحصیل معرفتهای ارزشمند دیگر مؤثر خواهد بود.
سومین اثر و منفعت توجه به نفس این است كه انسان را به فكر منافع و مصالح خویش میاندازد. انسان بر اساس خوددوستی به خویش توجه پیدا میكند و از آنجا كه حبّ ذات اساس حدوث و بقای حبّهای دیگری مثل حبّ بقا، حبّ كمال، حبّ علم، و حبّ قدرت است، توجه به نفس سبب میشود كه این ابعاد نفسانی نیز مورد توجه قرار گیرند و درصدد برمیآید تا این ابعاد وجودی مورد محبّت خویش را بشناسد، راه وصول به آنها را تشخیص دهد و سپس در راه تحصیل آنها بكوشد.
قرآن بسیار بر یقین و ارزش مثبت انسانهای اهل یقین تكیه كرده است. اهل یقین یعنی كسانی كه در جستوجوی یقیناند و به ظنّ و گمان بسنده نمیكنند.
خداوند در نخستین آیات سورة بقره میفرماید:
الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ * ... * والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا
1. فصّلت (41)، 53. ر.ك: محسن الفیض الكاشانی، الصافی، ج 4، ص 364؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 430.
أُنزِلَ إِلَیْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُوْلَـئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(1) این كتاب بدون تردید راهنمای پرهیزکاران است؛ كسانی كه... و كسانی كه به آنچه بر تو [ای پیامبر اسلام] و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان و به جهان آخرت یقین آورند. اینان بر هدایتی از سوی پروردگار خویش [و در صراط مستقیم] هستند و همانان به رستگاری دست یافتهاند.
در این آیات، یقین به آخرت، صفتی برجسته شمرده شده كه نشانة هدایت به راه راست و منشأ رستگاری انسان است.
در آیة دیگری میخوانیم:
وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَفِی أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ؛(2) و در زمین نشانههایی [آشكار از خدا] هست برای كسانی كه در جستوجوی یقیناند و در درون جانتان نیز. پس مگر نمیبینید؟!
این آیات نیز گویای این حقیقتاند كه برای كسانی كه جویای یقین باشند راه باز و زمینة خداشناسی فراهم است. پس هر كس به حقیقت نرسید، كوتاهی از خود او خواهد بود:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت كردگار
آری راههای خداشناسی و آیات الهی چه در برون و چه در درون نفس، بیشمار است.
پس دومین مرحله از مراحل تكاملی انسان پس از مرحلة یقظه یا بیداری از غفلت و هوشیاری این است كه او عقلش را به درستی به كار گیرد و واقعیتها را چنان كه هستند بشناسد و به حقایق دست یابد.
1. بقره (2)، 1 ـ 5.
2. ذاریات (51)، 20، 21.
ـ ارباب سیر و سلوك و عرفا، منزل اول از منازل سیر و سلوك انسان به سوی كمال را، یقظه به معنای بیداری و هوشیاری ـ در مقابل غفلت ـ میدانند.
ـ بسیاری ازآیات قرآن كریم، ریشة شقاوت و تباهی انسان و مفاسد و رذایل اخلاقی را غفلت میدانند.
ـ یكی از نخستین كارهایی كه بیواسطه از نفس سر میزند، آگاهی و توجه است.
ـ توجه غیر اختیاری و نیز غفلت غیر اختیاری مورد مدح و ذمّ اخلاقی قرار نمیگیرند.
ـ افعال درونی نفس، همانند اندیشیدن، نیز میتوانند مورد مدح و ذّم اخلاقی قرار بگیرند.
ـ ارادة انسان هرچند به دلیل وجود موانع منشأ انجام كاری هم نشود، خودبهخود موضوع حسن و قبح و ارزشگذاری اخلاقی است.
ـ در برخی آیات قرآن كریم غفلت از یاد خدا، در برخی دیگر غفلت از آیات خدا، و در برخی آیات، غفلت از آخرت نكوهش شده است.
ـ حبّ ذات چون غیر اختیاری است، مورد ستایش و نكوهش قرار نمیگیرد.
ـ علّت اینكه بسیاری از افعال به عنوان «لهو» تحریم شده، همین است كه انسان را از خود غافل و بیخود میكنند.
ـ توجه به نفس از یكسو منشأ تقویت علم حضوری در نفس انسان و نیز معرفت حضوری و درك شهودی توحید خواهد شد و از سوی دیگر سبب جستوجو و تحصیل یك سلسله از علوم حصولی و كسب معرفتهای ذهنی خاص و شناخت و معرفت حصولی به خداوند خواهد گشت.
ـ از دیگر آثار معرفت نفس این است كه انسان را به فكر منافع و مصالح خویش میاندازد.
ـ قرآن كریم در آیات بسیاری یقین به خدا و آخرت را بسیار ستوده و آن را نشانة هدایت و سعادت شمرده است.
1. نخستین گام در جهت سیر و سلوك و اصلاح نفس كدام است؟ توضیح دهید.
2. انواع توجه و غفلت نفس را معرفی و ارزش اخلاقی آنها را بیان كنید.
3. آیا حبّ ذات، اراده، و تفكر قابل مدح و ذمّ اخلاقیاند؟ چرا؟
4. آثار توجه به نفس را بیان و شرح كنید.