از دانشجو انتظار میرود با فراگیری این درس:
1. با انواع وظایف در برخورد با شخص متجاوز آشنا شود؛
2. به دستور اسلام دربارة روابط و رفتار با كفار غیر حربی پی ببرد؛
3. بتواند دیدگاه اسلام را در باب ارزش تبیین كند؛
4. بتواند بر اساس دیدگاه اسلام دربارة ارزش، حق جهاد ابتدایی را مبرهن كند.
بخش دیگری از مسائل اخلاقی بر محور واکنش انسان در برابر رفتارهای غیر اخلاقی دیگران است. رفتارهای غیر اخلاقی و كارهای ضد ارزشی كه از افراد سر میزند، با توجه به گستردگی مفهوم اخلاق و قلمرو رفتارهای اخلاقی، به انواع گوناگونی بخشپذیرند. در این درس به اختصار این موضوع را بررسی میكنیم.
پرسش این است كه وظیفة ما در برابر رفتارهای غیر اخلاقی پنهان و دور از چشم دیگران چیست؟
در پاسخ باید گفت كه در اینجا با دو ارزش متقابل و متزاحم روبهرو هستیم كه رعایت هر دو با هم ممكن نیست؛ زیرا از یكسو نباید دربارة رفتار دیگران بیتوجه باشیم و در یك نظام اسلامی همة اعضای جامعه باید بر رفتار یكدیگر نظارت داشته باشند؛ زیرا در نظام اسلامی وظایفی به عهدة مسلمانان گذارده شده است؛ مانند لزوم ارشاد مردم و دعوت انسانها به كارهای خیر، سفارش یكدیگر به حق و امر به معروف و نهی از منكر، كه این با بیاعتنایی و گذشتن از هرگونه كاری كه دیگران انجام دهند، سازگار نیست.
از سوی دیگر، این كار غیر اخلاقی، پنهان و دور از دید دیگران است و شخص هرگز مایل نیست كسی از این كار او آگاه شود. بنابراین، رعایت كرامت انسانی و حفظ آبروی او مطرح است و خدای متعال هیچگاه راضی نیست كه آبروی انسانی ریخته
شود، هرچند كه او انسان گنهكاری باشد. بنابراین از یكسو، نباید راز او كشف شود و از سوی دیگر باید او را درمان كرد و از مهلكه نجات داد.
حال اگر این دو ارزش قابل جمع باشند و بتوان كاری كرد كه بدون آبروریزی او، حتی نزد شخص ارشاد كننده، به خود آید و دست از آن كار زشت بردارد، در این صورت اشكالی پیش نمیآید؛ مانند آنكه ارشاد كننده شخص گنهكار را به خواندن کتابی سفارش كند یا به صورت كلی او را نصیحت و موعظه كند و بدون آنكه او متوجه شود كه از كار زشتش با خبر است، زیانهای آن كار را به وی گوشزد كند تا بدین وسیله، هم آبرویش حفظ شود و هم به كار زشت خویش متنبّه گردد.
ولی متأسفانه غالباً این كار میسّر نیست و جمع این دو ارزش، عملاً امكان ندارد. اگر بخواهی گنهكار را ارشاد كنی، خواه ناخواه او درمییابد كه از گناهش آگاه شدهای. بنابراین، بیشك نباید كاری كنیم كه شخص ثالثی از كار مخفیانة گنهكار، آگاه گردد و سرِّ او نزد دیگران فاش شود.
پرسش دیگر این است كه با فرض اینكه كتمان سرّ و ارشاد گنهكار هر دو با هم میسّر نیست، آیا شایسته است برای ارشاد او در مورد گناه پنهان وی اظهار اطلاع كند یا به شكلی با وی سخن بگوید كه بفهمد رازش نزد او فاش شده است؟
در پاسخ میتوان گفت كه اگر راه اصلاح وی، منحصر به چنین اظهار اطلاع یا گفتار و رفتاری باشد كه نشانة آگاهی اوست، مصلحت نجات او بر حفظ اسرارش مقدم خواهد بود؛ چون اگر هیچ نگوید، به گناه خود ادامه خواهد داد و تداوم گناه، سبب هلاكت او میشود. بنابراین، در چنین فرضی باید دست او را گرفت و از سقوط نجاتش داد؛ ولی به گونهای كه تا آنجا كه ممكن است آبرویش حفظ شود و سبب شرمساری و رسوایی او نشود كه در غیر این صورت، خود ارشاد كننده نیز مرتكب گناه دیگری شده، به ارشاد دیگران نیاز خواهد داشت.
ما در برخورد با شخص متجاوز سه وظیفه عمده داریم:
یکم، وظیفة ارشاد اوست تا وی را از گناه بازداریم و به اصلاح بیماری نفسانیاش همت بگماریم. این وظیفه دربارة متجاوز تا آنجا كه میسور است باید به گونهای انجام گیرد كه اسرار وی فاش نشود و حتی آبرویش نزد ارشاد كننده نیز نریزد.
دوم، لازم است حق دیگرانی را كه مورد تجاوز قرار گرفتهاند به آنها برگردانیم و از تجاوز دوباره پیشگیری كنیم؛ ولی باز هم تا حد ممكن، رازداری لازم است و تنها در صورتی كه با رازداری، استیفای حق و جلوگیری از تجاوز ممكن نباشد، ناگزیر از افشای راز خواهیم بود.
سوم، در مورد كیفر و مجازات شخص متجاوز، چنانکه گفتیم، بستگی به شرایط دیگر دارد. در بعضی شرایط نباید در این زمینه تلاشی كنیم و اگر چنین كنیم خودمان مستحق اجرای حدود الهی خواهیم شد؛ ولی در بعضی موارد، باید این كار را بكنیم و جلو مفاسد بزرگ اجتماعی را بگیریم و در هر حال، باید گوش به احكام الهی و دستورهای آسمانی داشته باشیم و خودسرانه، كار نسنجیدهای نكنیم كه خدای نخواسته، خشم و غضب الهی را برای ما در پی داشته باشد.
اگر فرد دست به كاری بزند كه هم سبب شقاوت و هلاك معنوی خود و هم زیان جامعه و نظام اجتماعی باشد، در این صورت، لازم است به هر قیمتی از این گونه تجاوزها جلوگیری كرد و حتی در این مورد تجسس هم به طور كلی روا خواهد بود؛ زیرا در جایی كه حتی احتمال داده شود كه كسانی میخواهند برضد نظام اجتماعی توطئه كنند، باید در مقام تحقیق برآمد و مراقب اوضاع بود، چه رسد به اینكه علم داشته باشیم كه كسانی درصدد اخلال در نظم اجتماعیاند.
البته جواز تجسس بستگی به نظر حاكم و ولیّ امر دارد و باید به دستور او انجام بگیرد و بدون اذن حاكم شرع، تجسس ابتدایی در كار مؤمنان جایز نیست. قرآن كریم در خطابِ «وَلاَ تَجَسَّسُوا»(1) به صراحت از آن نهی فرموده است كه اطلاق دارد و همة موارد را فرا میگیرد، جز مواردی كه حاكم لازم میداند این كار برای تأمین مصالح كل نظام انجام گیرد؛ چراكه اگر چنین نشود، اصل نظام اسلامی تهدید خواهد شد و این، موردی استثنایی است که دلایل عقلی و نقلی آن را تأیید میكنند.
موضوع بحث این است كه مسلمانها با غیر مسلمانها چگونه باید رفتار كنند؟ در پاسخ باید گفت این مسئله ابعاد مختلفی دارد؛ مثل اینكه جوامع غیر اسلامی چند دستهاند؟ و احكام فقهی و سیاسی اسلام دربارة هر یك از آنها چیست؟ كه این گونه مباحث در بحثهای حقوقی اسلام طرح میشود.
جوامع غیر اسلامی از دو دسته خارج نیستند: نخست، جوامعی كه غیر مسلماناند ولی حقوق مسلمانها را محترم میشمارند؛ دوم، جوامعی كه حقوق جامعة اسلامی را محترم نمیشمارند، بلكه در تضاد با جامعة اسلامی و در اندیشة نابود كردن نظام اسلامی و دین اسلاماند.
دستة نخست را «كفار غیر محارب» و دستة دوم را «كفار محارب» مینامند. دستة نخست، كم و بیش حقوق مسلمانها را محترم میشمارند؛ مثل كفار ذمّی یا معاهد كه
1.. حجرات (49)، 12.
روابطشان با مسلمانها طبق معیارهای كلی كه در ارزش اجتماعی طرح كردیم، زیر یكی از دو عنوانِ عدل یا احسان، قابل طرح و بررسی است.
تا آنجا كه به اصل عدالت مربوط میشود، طبیعی است آن دسته از كفار كه حقوقی را برای مسلمانانْ محترم میشمارند، از مسلمانها انتظار دارند كه آنان نیز حقوق ایشان را محترم بشمارند. این یكی از مصادیق عدل است و در اسلام معتبر شناخته شده است. دستور اسلام دربارة پیمانهای میان مسلمانها و كفار این است كه تا وقتی كفار بر سر پیمانشان هستند، مسلمانها نیز باید به این پیمانها وفادار باشند.
در یك جمله میتوان گفت به طور كلی ارزشهایی كه در مسائل اجتماعی مطرح میشوند ـ مثل محترم شمردن جان، مال، ناموس و حیثیت ـ دربارة این دسته از كفار، یعنی غیر حربی، مطرحاند و جز در موارد استثنایی مانند آنجا كه حكم قصاص اجرا میشود، باید این حرمتها دربارة اینان رعایت شود؛ چنانکه دربارة مسلمانها رعایت میشود و اصل كلی و حاكم بر روابط مسلمانان با كفار غیر محارب، رعایت عدالت و احترام متقابل است.
همان گونه كه در جامعة اسلامی، مؤمنان باید به مستمندان و محرومان نیکی کنند، سزاوار است به جوامع غیر مسلمانی که حربی نیستند نیز احسان نمایند. مثلاً اگر جامعهای غیر حربی كه با مسلمانها معاهده و پیمان دارد، دچار قحطی و خشكسالی یا سیل و زلزله و امثال این مشكلات شد، بسیار بهجاست كه مسلمانها به افراد آن جامعه نیکی كنند و در چنین روزهای سختی دست آنان را بگیرند. به هر حال،
ارزش احسان، همان طور كه دربارة مسلمانها مطرح است، دربارة كفار غیر حربی نیز مطرح میشود.
دربارة ارتباط مسلمانها با غیر محاربان ـ كه جان و مالشان از نظر اسلام محترم است ـ مسئلة خاصی وجود ندارد، جز اینكه باید این روابط متعادل باشد. تعادل در روابط، دو رویه دارد:
یکم آنكه این رابطه به گونهای نباشد كه مسلمانها زیردست آنها باشند و نوعی برتری برای كفار به وجود آید. اگر در درون جامعة اسلامی، برخی از خود مسلمانها بر بعض دیگر برتری داشته باشند اشكالی ندارد؛ ولی در روابط بینالمللی میان مسلمان و غیر مسلمان، باید سیادت اسلام محفوظ باشد و برتری كفار بر مسلمانان نفی شود؛ چنانکه خداوند در قرآن كریم به صراحت میفرماید:
وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛(1) و خداوند هرگز برای كافران بر [زیانِ] مؤمنان راهی [برای آقایی و برتری] قرار نداده است.
البته این موضوع بسیار گسترده و پیچیده است و اهدافی كه امروز برای ما مطرح است، مانند استقلال اقتصادی، سیاسی و خودكفایی، همه زیر این عنوان قرار دارند. به هر حال، مسلمانها نباید ریزهخوارِ خوانِ دیگران باشند، دستشان را پیش كفار دراز كنند و ارتباطشان با آنان به شكلی باشد كه ذلت جامعة اسلامی از آن استشمام شود.
بنابراین، اولاً جامعة اسلامی نباید زیر یوغ جوامع کافر و مستکبر قرار گیرد؛ ثانیاً اگر جامعة اسلامی در اوضاع اضطراری یا بر اثر تنبلی و كمكاری یا به علتهای دیگر
1.. نساء. (4)، 141. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 131؛ محسن الفیض الكاشانی، الصافی، ج 1، ص 474.
غافلگیر شد و به جامعة كفر وابستگی یافت، باید بکوشد هرچه سریعتر خود را از این وابستگی برهاند و سیادت اسلامی را به جامعه برگرداند؛ چراكه اصل در اسلام و جامعة اسلامی، وابسته نبودن به کافران است.
دوم آنکه هرگاه جامعة اسلامی بر جامعة كافر برتری و سیادت یافت، نباید با آنان رفتار ظالمانه داشته باشد و سبب بدنامی اسلام و مسلمانان شود، بلكه باید با رفتار نیک و عادلانه خود با كفار، نظر آنان را به سوی اسلام جلب كند.
البته ارزشهایی مانند حجاب، در جامعه اسلامی معتبرند و دیگران آن را ضد ارزش میدانند. در اینجا كه سخن از خوشبرخوردی مسلمانهاست، منظور این نیست كه آنها این گونه ارزشها را كنار بگذارند تا دیگران بر آنان خُرده نگیرند. ارزشهای اصیل اسلام باید رعایت شود. متأسفانه در گذشته رفتار شماری از سلاطین مسلمان با كفار، به بهانة اینكه آنها كافر بودهاند، خشن و نادرست بوده و باعث بدنامی جوامع اسلامی شده است. این گونه رفتارها علاوه بر آنكه خود مرجوح و ضد ارزشاند، از این جهت نیز كه اسلام را تهدید و موقعیت مسلمانان را در دل غیر مسلمانان سست میكنند، به عنوان ثانوی، زشتی بیشتری مییابند و مسلمانان نباید به چنین كارهایی دست بزنند.
رابطة جامعة اسلامی با كفار حربی زمینة طرح بحثهای بسیاری را فراهم میآورد كه در اینجا به پارهای از آنها اشاره میكنیم.
اگر كسانی اقدام به جنگ با جامعة اسلامی و تجاوز به حقوق مسلمانان كنند، از نظر
درك عمومی و ارزشهایی كه همة انسانها پذیرفتهاند، حق دفاع برای مسلمانها محفوظ و دفاع از خویش، كاری درست و توجیهپذیر خواهد بود؛ ولی مسئله این است كه ما در اسلام جهاد ابتدایی هم داریم، اما این موضوع بر اساس نظام ارزشیِ پذیرفتهشده در جهان امروز توجیهپذیر نیست. از این رو، بسیاری از دانشوران مسلمان در این عصر کوشیدهاند همة جنگهای اسلام را به شكلی، جنگهای دفاعی بشمرند و سعی كردهاند وانمود كنند كه همة جنگهای صدر اسلام، جنگ دفاعی بوده است تا در چارچوب اصول و معیارها و ارزشهای مقبول فعلی، توجیهپذیر باشند؛ ولی حقیقت این است كه این اختلاف برمیگردد به اختلاف در فلسفة ارزشها از دیدگاه اسلام و مكاتب دیگر. البته جای این بحث در مباحث حقوقی و سیاسی است؛ ولی به اجمال مطالبی در این زمینه بیان میكنیم.
نظام ارزشیِ حاکم در جهان امروز که بیشتر ملتها آن را كم و بیش پذیرفتهاند، اصولی است كه در چارچوب آزادیخواهی و لیبرالیسم طرح میشود و حكومتی است كه آن را دموكراسی مینامند.
اعلامیة حقوق بشر و نظایر آن، كه در نظام ارزشی جهان امروز معتبر است،بر اساس نظام ارزشی آزادیخواهی و لیبرالیسم استوار شده و مدعی است كه برای هر انسانی، از آن جهت كه انسان است، حقوق ثابت و تغییر ناپذیری وجود دارد كه از آن جمله، این است كه آزادیِ هر فرد و هر گروه در جامعه، و آزادی هر جامعه در میان جوامع جهانی و در تعامل با جامعة دیگر، باید محترم باشد و مورد تجاوز دیگران قرار نگیرد.
بر این اساس، در روابط بینالمللی هم گفته میشود كه همة جوامع باید حقوق
یكدیگر را رعایت كنند و در امور داخلی هم دخالت نكنند. در بیانیههایی كه سران كشورها پس از ملاقات با همدیگر منتشر میكنند، غالباً بر این دو اصل، یعنی «رعایت حقوق متقابل» و «دخالت نكردن هر یك در امور داخلی دیگری» تأكید میشود.
ریشة این گونه مطالب همین است كه انسان، از این جهت كه انسان است، به طور طبیعی یا فطری حقوقی دارد كه همه باید آن حقوق را رعایت كنند و هر انسانی، تا حدی كه زیانی به دیگری نرسد، در رفتار خود آزاد است و هیچ كس نمیتواند این آزادی را از او سلب كند.
بنابراین، اگر جامعهای كفر را پذیرفت و نظام مبتنی بر كفر و شرك را بر رفتار اعضای خود حاكم كرد، هیچ جامعة دیگری حق ندارد در آن جامعه دخالت كند و مردم آن را بر ضدّ دولتِ خودشان بشوراند و نظام شركآمیز آن جامعه را براندازد.
خلاصه آنكه، «حق زندگی آزاد برای هر فرد و جامعه در درون خود» و «ناحق بودنِ دخالت در زندگی شخصی دیگران و در امور داخلی جوامع دیگر» دو اصل مسلّم ارزشی در نظام حاكم بر جهان معاصر است و طبیعی است كه این دو اصل، در تعارض آشكار با جهاد ابتدایی هستند كه در اسلام آمده و اعتبار آنها به معنای این است كه راه بر جهاد ابتدایی مسدود خواهد بود.
به نظر ما این اصل یا این قضیه كه «هر انسانی آزاد است هرطور که میخواهد زندگی كند» یا «هر جامعهای آزاد است هرطور که میخواهد رفتار كند»، از قضایای مشهوره است كه به این صورت و با این كلیّت برای ما پذیرفتنی نیست؛ زیرا این گونه قضایا پشتوانههایی برهانی دارند كه اگر آن براهین در متن خود، مقید به یك قید باشند یا وجود قیدی را اقتضا كنند، این قضایا نیز، كه اعتبار خود را از آن براهین میگیرند، بر
آن كلیّت و وسعت باقی نمیمانند و مقید به همان قیودی خواهند شد كه در برهان وجود دارد.
نهتنها اصول و قضایای نامبرده، بلكه همة مشهورات چنین محدودیتهایی دارند و حتی مثلاً قضیهای كه میگوید: «راستگویی خوب است» كه یكی دیگر از مشهورات است و همة انسانها آن را قبول دارند، كلیّت ندارد و گاه نهتنها مطلوب نیست، بلكه ناپسند نیز هست. مثلاً آن راستگویی كه جان كسی را به خطر بیندازد یا فساد دیگری را در پی داشته باشد، نهتنها دارای چنین ارزش مثبتی نیست، بلكه ارزش منفی هم دارد.
از نظر ما اساس ارزشها صرفاً به انسان بودن انسان برنمیگردد، بلكه به رابطة انسان با خدا بازمیگردد؛ نه به این معنا كه ارزشها را اموری صرفاً تشریعی و قراردادی و به اصطلاح جعلی بدانیم و بگوییم كه هرچه را كه خدا در قوانین دینی و آسمانی خوب نامیده، خوب است و هرچه را بد دانسته، بد است بیآنكه به ریشههای فطری و تأثیرهای تكوینیِ آنها ارتباطی داشته باشد؛ بلكه به این معنا كه با توجه به حكمت الهی و هدف آفرینش است كه همة ارزشها شكل میگیرند. پس برای دستیابی به ارزشها باید ببینیم خداوند چه هدفی از آفرینش انسان داشته است و در این باره ارزشها را مورد توجه قرار دهیم.
در مسئلة آزادی فرد و جامعه نیز، كه در اینجا مورد بحث ماست، باید به همین اصل مراجعه كنیم و ببینیم هدف از آفرینش انسان چیست.
به باور ما هدف از آفرینش انسان، تكامل اختیاری اوست و تكامل اختیاری انسان از دیدگاه اسلام، تقرب به خدای متعال و سعادت معنوی و ابدی اوست. با توجه به این هدف و بر اساس این حكمت الهی است كه همة ارزشهای حقوقی و اخلاقی، جای خود را مییابند و اگر ما به هدف آفرینش انسان توجه نكنیم، هیچ ارزش اخلاقی و حقوقیای را نمیتوانیم ثابت كنیم.
آزادی انسان هم به عنوان یك ارزش، تا اندازهای قابل طرح است؛ زیرا تكامل حقیقی انسان، بدون آزادی او ممكن نیست؛ چون تكامل انسان، اختیاری است و باید آزادانه حاصل شود، نه به صورت جبری؛ ولی لازمة این آزادی آن نیست كه هیچ كس حق دخالت در زندگی شخصی یا اجتماعی دیگران را نداشته باشد؛ زیرا گاه بر اساس هدف آفرینش، حق دخالت در زندگی دیگران و حق جلوگیری از بعضی كارهاشان، به انسان داده میشود. مثلاً اگر كسی بخواهد خودكشی كند، باید جلو او را گرفت و جلوگیری از چنین كاری ـ كه نوعی دخالت در زندگی خصوصی دیگران است ـ به هیچوجه خلاف اخلاق یا خلاف حقوق نیست، بلكه ترك آن، گناه و غیر اخلاقی شمرده میشود.
این موضوع دربارة دخالت در امور داخلی جوامع دیگر نیز دقیقاً صادق است. یك جامعه، وقتی ارزش دارد و محترم است كه هماهنگ با هدف كلی آفرینش سیر كند و نظام رفتاری و آیین زندگیاش هنگامی محترم است كه در جهت تكاملش باشد یا دستكم بر ضد تكامل آن جامعه و مانع تعالی آن نباشد.
اما در مورد رفتار و نظامی كه هم به زیان خود آن جامعه است و هم به زیان دیگران، هیچ اصل كلی معتبری وجود ندارد كه ارزش و احترام چنین رفتاری را اثبات، و آزادی جامعه را در مورد آن تضمین كند و دیگران را از دخالت در امور داخلی آن جامعه، در مورد این رفتارهای نادرست بازدارد. بدیهی است كه این نوع دخالت به معنای نفی اختیار و سلب آزادی از دیگران نیست، بلكه به معنای فراهم ساختن زمینه است برای استفادة درست از اختیار و آزادی و گزینش راه درست در زندگی.
مهمترین دخالتها در زندگی فردی و اجتماعی دیگران، دخالت فكری ـ ارشادی
است. اگر جامعهای اندیشه غلطی داشتهباشد، جامعة اسلامی موظف است آن جامعه را هدایت كند، بینش صحیح اسلامی را به آن بشناساند و بکوشد كه مردمان آن جامعه دین حق را بپذیرند و اگر جامعهای خواست بر اساس سوء اختیار خود با اسلام مخالفت كند و حتی حاضر نشد دعوت اسلام را بشنود، چنین جامعهای از دید اسلام ارزشی ندارد.
در اسلام، ارزش برای فرد یا جامعهای است كه در مسیر تكامل گام بردارد. قرآن برخی انسانها را در ردیف چارپایان یا حتی پستتر از آنها معرفی میكند و رذلترین و بدترین جنبندگان روی زمین را انسانهای كافر و بیایمان به خدا میداند. در نظام ارزشی اسلام، انسان از آن حیث که انسان است، یعنی انسانِ منهای فكر و اعتقاد، ارزشی ندارد. در نظام ارزشی اسلام، انسان حیوانی دوپاست كه با داشتن جهانبینی و ایدئولوژی صحیح، یعنی اسلام و ایمان به خدا، ارزش انسانی مییابد؛ یعنی در صورتی كه از جهت اعتقادات و ارزشها متصل و مرتبط با خدای جهان بشود. اگر در موردی به كسانی كه فاقد این ارزشاند، حقوقی داده و احترامشان رعایت میشود، به امید این است كه كمكم به اسلام گرایش پیدا كنند. اگر چنین امیدی به فرد یا جامعة بیخدا و غیر مسلمان نباشد، هیچ ارزشی نزد خدا و مسلمانها ندارد و گاهی خداوند عذابی میفرستد و چنین جامعهای را نابود میكند یا به مسلمانان دستور میدهد تا با آن بجنگند كه این هم نوع دیگری از عذابهای الهی است؛ چنانكه در قرآن میفرماید:
قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیكُمْ؛(1) با آنها بجنگید، تا خدا به دست شما عذابشان كند.
1.. توبه (9)، 14. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 164.
انسان از آن جهت كه بندة خداست، باید اوامر الهی را اطاعت كند و هدف از تشریع الهی را تحقق بخشد. جامعة اسلامی باید جوامع دیگر را به سوی حق هدایت كند و اگر قدرتهایی مانع میشوند، آنها را از سر راه تكامل انسانها بردارد و اگر عناد ورزیدند، با آنها بجنگد. جهاد ابتدایی در اسلام حق است و در صدر اسلام واقع شده است و شكل كاملتر آن، در دوران ظهور حضرت ولی عصر(علیه السلام) واقع خواهد شد.
ـ انسان وظیفه دارد تا آنجا كه ممكن است افراد خطاكاری را که کار اشتباه خود را پنهان انجام میدهند، بیآنكه آبروی آنها بریزد، متنبّه و آگاه سازد.
ـ اگر راه اصلاح فرد خطاكار منحصر در این باشد كه او را متوجه كنیم كه از گناهش باخبریم، مصلحت نجات او بر حفظ اسرارش مقدم خواهد بود.
ـ در برخورد با شخص متجاوز، سه وظیفه عمده وجود دارد: 1. ارشاد و بازداشتن او از گناه؛ 2. برگرداندن حقوق دیگران به آنها؛ 3. در صورت لزوم و با حفظ همة شرایط، مجازات متجاوز.
ـ تجسس ابتدایی در كار مؤمنان بدون نظر حاكم و ولیّ امر جایز نیست.
ـ به طور كلی جوامع غیر اسلامی از دو دسته خارج نیستند: نخست، جوامعی كه غیر مسلماناند، اما حقوق مسلمانان را محترم میشمارند؛ دوم، جوامعی كه حقوق جامعة اسلامی را محترم نمیشمارند.
ـ دستور اسلام دربارة پیمانهای میان مسلمانها و كفار این است كه تا وقتی كافران بر سر پیمانشان هستند، مسلمانها نیز باید به این پیمانها وفادار باشند.
ـ اصل كلی و حاكم بر روابط مسلمانان با كفار غیر محارب، رعایت عدالت و احترام متقابل است.
ـ اصل احسان و نیكوكاری دربارة كفار غیر محارب نیز جاری است.
ـ روابط جامعة اسلامی با كفار غیر محارب، نباید به گونهای باشد كه مسلمانان زیردست آنها باشند. همچنین جامعة اسلامی نباید با كفار غیر حربی رفتار ظالمانه داشته باشد.
ـ جامعة اسلامی در صورتی كه مورد حملة كفار قرار بگیرد حق دفاع از خود را داراست.
ـ «حق زندگی آزاد برای هر فرد و جامعه در دورن خود» و «ناحق بودن دخالت در زندگی شخصی دیگران و در امور داخلی جوامع دیگر» دو اصل مسلّم ارزشی، در نظام حاكم بر جهان معاصر و لیبرال است.
ـ این اصل كه «هر انسانی آزاد است هرطور که میخواهد زندگی كند» یا «هر جامعهای آزاد است هرطور که میخواهد رفتار كند» از قضایای مشهوره است كه پشتوانة برهانی آنها مقید و محدود است و كلّیت ندارد.
ـ اساس ارزشها صرفاً به انسان بودن انسان برنمیگردد، بلكه به رابطة انسان با خدا باز میگردد.
ـ برای دستیابی به ارزشها باید ببینیم خداوند چه هدفی از آفرینش انسان داشته است.
ـ هدف خداوند از آفرینش انسان كمال و قرب انسان به خداست و بدون در نظر گرفتن این هدف هیچ ارزشی اثبات پذیر نیست.
ـ رفتار فردی یا جمعی و آزادی فردی و جمعی تا آنجا محترم است كه با هدف از آفرینش انسان در تعارض نباشد.
ـ دخالت در امور یك فرد یا یك جامعه برای فراهم ساختن زمینة استفادة درست از اختیار و آزادی و گزینش راه درست، مانعی ندارد.
1. در برخورد با فرد خطاكار چه وظایفی وجود دارد؟ توضیح دهید.
2. دستور اسلام را دربارة روابط و رفتار با كفار غیر حربی تشریح كنید.
3. دو اصل مسلّم در نظام حاكم بر جهان معاصر را بیان و نقد كنید.
4. دیدگاه اسلام را دربارة ارزش تبیین كنید.
5. بر اساس دیدگاه اسلام درباره ارزش، حق جهاد ابتدایی را مبرهن سازید.
1. محمد بن زینالدین، ابن ابیجمهور احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، مقدمة شهابالدین مرعشی نجفی، تحقیق مجتبی عراقی، مطبعة سیدالشهداء، قم، 1403.
2. شعیری، تاجالدین محمد بن محمد بن حیدر، جامع الاخبار، المكتبة الحیدریة و مطبعتها، النجف، منشورات الرضی، قم، 1385 ق / 1965 م.
3. عاملی، شیخ حرّ، وسائل الشیعة، ج 1، كتابفروشی اسلامیه، تهران، 1376.
4. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، ج 16، كتابفروشی اسلامیه، تهران، 1376.
5. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دار الكتاب الاسلامی، بیروت، 1408 ق / 1366 ش.
6. کاشفالغطاء، شیخ جعفر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج 1، چاپ سنگی، مهدوی، اصفهان، [بیتا].
7. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، دار الكتب الاسلامیة، تهران، 1362.
8. مظفر، محمدرضا، المنطق، اسماعیلیان، قم، 1388 ق.
9. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، فقیه، تهران، 1367.
10. نوری، میرزاحسین، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 8، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1367.
11. ــــــــــــــــــــــــ ، ج 17، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1367.
1. الخزاعی النیشابوری، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1374 ـ 1366 ش.
2. السلمی السمرقندی، ابونصر محمد بن مسعود بن عیاش، تفسیر العیاشی، مكتبة العلمیة الاسلامیة، بیتا، بیجا.
3. شبّر، عبدالله، تفسیر القرآن الكریم (شبر) ، دار البلاغة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1412 ق.
4. الطباطبائی، السیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دار الكتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1367 ق.
5. الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، جوامع الجامع، دانشگاه تهران، چاپ سوم،1412 ق.
6. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1379 ق.
7. الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی، التبیان فی تفسیر القرآن، مكتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1409 ق.
8. العروسی الحویزی، الشیخ عبدعلی بن جمعه، نور الثقلین، مطبعة العلمیة، چاپ دوم، بیتا.
9. الفیض الكاشانی، محمدمحسن، الصافی فی تفسیر كلام الله، دار المرتضی، چاپ اول، بیتا.
10. القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح طیب جزائری، ج 1، مؤسسة دار الكتاب، قم، 1404 ق.
11. كاشانی، فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، اسلامیة، چاپ دوم، تهران، 1344 ش.
12. الكوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات، تفسیر فرات الكوفی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1410 ق.
13. لاهیجی، بهاءالدین محمد، تفسیر الشریف اللاهیجی، تهران، مؤسسة مطبوعات علمی، 1363 ش.