بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/09/05، مطابق با سوم صفر 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(7)
گفتیم که فطرت حقیقتجوی انسان، خودبهخود اقتضا ندارد که علمی را بر علم دیگر مقدم بدارد یا بعضی از علوم را بیارزش بداند. اقتضای این غریزه این است که هر چه دانستنی است بداند، ولی انسان غرایز و امور فطری دیگری دارد که اقتضای بعضی دیگر از غرایز را تعدیل، و بر آنها تأثیر میگذارند. از جمله این امور، غریزه منفعتطلبی و اجتناب از ضرر است که براساس آن، فطرت هر انسانی طالب کمال، خیر و سعادت بیشتر برای خودش است. در کتابهای کلامی برای وجوب معرفت خدا به همین قاعده دفع ضرر محتمل استناد میکنند. طبعا این حکم از عقل ناشی میشود، زیرا در این مرحله هنوز خدایی اثبات نشده، تا به امر او چیزی انجام بگیرد و تکلیفی شرعی باشد، بلکه از آنجا که احتمال میدهیم اگر دنبال خداشناسی و مسایل پیرامونی آن نرویم، گرفتار ضرر بینهایتی شویم که قابل تحمل نیست، به حکم عقل واجب است تحقیق کنیم تا این حقایق بشناسیم. وجوب دفع ضرر محتمل یک وجوب تعبدی نیست، زیرا عقل است که میگوید اگر این کار را نکنیم ممکن است ضرر غیر قابل تحملی داشته باشد و باید پیشگیری کنیم تا چنین ضرری پیش نیاید. به همین ترتیب، از آنجا که عمر و ظرفیت ما انسانها محدود است، و حقایق هم حد و حصری ندارد، و هیچ انسان عادی نمیتواند همه معلومات را واجد بشود، بنابراین فطرت ما اقتضا میکند در بین علومی که میشود کسب کرد، اولویتهایی را قائل شویم. قاعده دفع ضرر محتمل، اولویت علومی که باید آنها را کسب کنیم، تعیین میکند و اگر براساس این قاعده عمل نکنیم، خلاف حکم عقل رفتار کردهایم. در اینصورت اگر ضرری بر کار ما مترتب شد، باید خودمان را ملامت کنیم و کس دیگری ما را معذور نمیکند. معنای وجوب عقلی همین است و یک نوع وجوب ارشادی است.
در بحثهای گذشته به این نتیجه رسیدیم که برای خروج از غفلت، اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که خود ما چه هستیم، از کجا آمدهایم و به کجا میرویم. وقتی از خواب غفلت خارج شدیم و به این مسایل توجه کردیم درصدد برمیآییم که به این سؤالات پاسخ بدهیم، و اشاره کردیم که این مسایل در واقع همان محورهای اصول دین (توحید، معاد و نبوت) است؛ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ؛[1] از خدا به سوی خدا با اطاعت خدا. برای اینکه در بازگشت به خدا سعادتمند باشیم، باید دستورات او را که همان امر نبوت است اطاعت کنیم. بنابراین بر همین اساس، آنچه برای هر عاقلی اولویت دارد این است که درباره خداشناسی، معاد و درباره دین که محتوای نبوت است، کسب معرفت کند. برای این کار علوم مختلفی را باید بیاموزیم تا بتوانیم پاسخهای این مسائل را به طور کامل بدهیم. یکی از آنها علم فقه است که در واقع تمام عمر متوسط یک انسان صرف میشود تا فقیه کاملی تربیت شود. شاید در میان فقها، امثال صاحب جواهر که یک دوره فقه را کاملا تحقیق و اجتهاد کرده باشند، کم پیدا شوند. تازه علم فقه یکی از علومی است که به نوعی با خداشناسی، معاد و مقدمات و مؤخرات آنها مربوط میشود. دانش انسان نسبت به فقه هم مراتب دارد. اولین حدی که ما از فقه بهعنوان یکی از علوم باید بیاموزیم، حد رساله عملیه است؛ این اندازه را هر مسلمانی باید بداند که وظیفهاش چیست و چه کار باید بکند. مرتبه بالاتر این است که با استدلالهایش آشنا بشود. مرتبه بالاتر این است که خود مجتهد شود تا برسد به مراتب عالی اجتهاد که مرزی برای آن نمیتوان تعیین کرد.
اگر بتوانیم چارچوبی برای مجموعه این علوم که محور آنها را توحید و نبوت و معاد تشکیل میدهد، در نظر بگیریم، نگاه جامع و فراگیری نسبت به اولویتها در کسب علوم پیدا میکنیم. اجمالا میدانیم که ما باید علومی را بیاموزیم. بزرگان ما دهها قرن زحمتها کشیده و حاصل آن را به ما تحویل دادهاند. اکنون ما مهمان آنها هستیم و از سفره آنها استفاده میکنیم. در خداشناسی باید بدانیم که خدای واحدی هست که این صفات ثبوتیه و سلبیه را دارد. باید بدانیم «صفات واجب عین ذاتش هستند» و «تعدد صفات او» به چه معناست. معاد نیز اجمالا از ضروریات دین است. اینکه ما در عالم دیگری زنده خواهیم شد و آن آغاز یک زندگی ابدی است که به طور کلی دو خانه دارد؛ یکی خانه سعادت به نام بهشت و یکی خانه شقاوت به نام دوزخ. آن عالم ظرف زندگی ابدی است و هر چه در دنیاست، مقدمهای برای آن است و زندگی حقیقی ما از وقتی شروع میشود که قیامت به پا میشود؛ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ.[2] اینها از ضروریات دین است و نصوص قرآن دلالت بر آن دارد و برای اثبات آن نیازی به اجتهاد نیست. مرتبهای از این علوم، علوم فطری و خدادادی است که خداوند متعال به وسیله عقل به انسان میدهد، ولی اینها کافی نیست و لطف خداوند اقتضا کرده است که به وسیله وحی کمبودهای معلومات ما را جبران کند. بنابراین مجموع عقل و وحی راه زندگی را به ما نشان میدهد.
روح دعوت انبیا و مقام کمال انسان که موجب سعادت ابدی او میشود، قرب خداست و قرب خدا نیز فقط در سایه عبادت او حاصل میشود؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[3] انبیا نیز آمدهاند و به ما راه عبادت و بندگی که همان راه سعادت است را نشان داده اند. آنها به ما گفتند چگونه رفتار کنید تا بنده باشید تا در آن عالم قرب خدا داشته باشید. قرب خدا مقامی بسیار عالی است که قرآن درباره آن تعبیر فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیكٍ مُّقْتَدِرٍ؛[4] بهکار میبرد و تعبیر عرفی آن جِوار خداست. نام این مقام همسایگی خداست. این مقام همان مقامی است که همسر فرعون درباره آن گفت: رَبِّ ابْنِ لِی عِندَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ.[5] رسیدن به این مقام یک راه بیشتر ندارد و آن بندگی است.
هدف از خلقت انسان، این بود که زمینه تکامل برای درک فیوضات بینهایت خدا فراهم شود. راه آن نیز فقط و فقط عبادت و بندگی است. نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که بندگی منحصر به نماز و روزه و امثال آن نیست. هر کار خداپسندی که برای خدا انجام بگیرد بندگی خداست؛ کاری که حسن فعلی داشته باشد و به نیت اطاعت خدا نیز انجام بگیرد. بنابراین باید دو کار بکنیم؛ یکی بدانیم که چه کارهایی را خدا میپسندد یا به عبارت دیگر چه کارهایی حسن فعلی دارد، که تا حدود زیادی عقل آنها را میفهمد، ولی به طور کامل نمیفهمد و همان جاهاست که وحی باید به کمک عقل بیاید و خدا انبیا را برای آن فرستاده است. اگر کاری را که فهمیدیم، کار خوب و خداپسندی است به نیت تقرب به خدا انجام دادیم، عبادت میشود؛ هر کاری باشد. حیوانیترین کارها را اگر دانستیم که خدا دوست دارد و به آن امر کرده، وقتی به نیت اطاعت او انجام دادیم، عبادت میشود و گاهی ثوابش از نماز و روزه نیز بیشتر است. گاهی در شرایطی (مثل درخواست یک دوست)، ثواب افطار کردن روزهای مثل روزه عید غدیر (که خیلی فضلیت دارد)، هفتاد برابر ثواب خود آن روزه است. با اینکه عمل خوردن است، اما چون خدا دوست دارد که بندهاش را خوشحال کنی، اگر این خوردن برای اطاعت خدا باشد ارزش دارد.
این حدیث را همه شنیدهایم که نهدهم عبادت کسب حلال است؛ الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِی طَلَبِ الْحَلَالِ.[6] البته در اینجا نکتهای هست که خیلیها از آن غفلت میکنند. برخی همه شبانهروزشان به فکر اندوختن ثروت هستند و میگویند ما از همه عباداتمان بیشتر است. شبانه روز در فکر این هستیم که کسب حلال کنیم؛ پس بیشترین عبادتها را ما داریم. پاسخ این انحراف همان نکتهای است که در تعریف عبادت گفتیم. گفتیم اگر کار خداپسند به نیت اطاعت خدا انجام شود، عبادت است. اما کسی که برای تفاخر یا حب مال به دنبال کسب حلال است، عبادت نکرده است. البته اگر کار حلال باشد، کار خوبی است، اما باید به نیت اطاعت خدا انجام بگیرد، تا ثواب داشته باشد. روایت نیز به دنبال بیان حسن فعلی این عمل است؛ البته قید «فی طلب الحلال» اشارهای به نیت نیز دارد. کسی که درصدد کار حلال است، نیتش این است که کار خداپسندی انجام بدهد. بنابراین غالبا نیتی هرچند ضعیف در او هست، مگر اینکه موانعی همچون تفاخر و تکاثر نگذارند آن نیت تأثیر خودش را ببخشد.
نکته دیگر این است که عبادت اعم از فعل و ترک است. گاهی ترک یک کار عبادت است. فردی که زمینه گناهی برایش پیدا شده و برای خدا آن را ترک میکند، عبادت کرده است. حتی این عبادت بالاتر از بعضی از عبادتهای ایجابی است. در روایات بالاترین عبادات ورع معرفی شده است و ورع همین است که وقتی انسان زمینه گناه برایش فراهم شود، خودداری کند.
در این بحث به دنبال شناخت علومی بودیم که در درجه بالای اولویت قرار میگیرند. این بحث را از مباحث فقهی که به ذهن ما نزدیکتر است آغاز میکنیم. بعضی از وظایف، عبادت ذاتی است؛ یعنی اصلا عنوان اولیه آنها در متفاهم عرفی، عبادت خداست. نماز و سجده از این نوع است. ولی بعضی دیگر از وظایف اینگونه نیست. فقها دستهای از این اعمال را جزو عبادات ذکر کردهاند. بعضی از بزرگان مثل حضرت امام رضواناللهعلیه برای آنها عنوان «افعال قربی» را به کار بردهاند. این اعمال، کارهایی است که شأنیت عبادت دارد و اگر انسان آنها را به قصد قربت انجام بدهد، عبادت است. مثلا اگر فرد در پرداخت زکات قصد قربت کرد، عبادت انجام داده است، اما اگر قصد قربت ندارد و به زور از او گرفتند، عبادت صورت نگرفتهاست. وظیفهای بر عهدهاش بوده و انجام داده است تا مالش حلال شود و به گناه و حرامخوری مبتلا نشود، اما ثواب در گروی قصد قربت است. اگر زکات را به قصد قربت داد، عبادت است و ثواب نیز میبرد. اما عبادات فقط اینها نیست و چیزهای دیگری نیز انسان را به قرب خدا میرساند. خداوند متعال از باب لطف و رحمت خودش، چیزهایی که مقدمه برای انجام عبادت است و انسان را برای تقرب توانا میکند، واجب یا مستحب قرار داده است. اینها را «واجبات توسّلی» میگوییم که فیحدنفسه واجب است و باید انجام بگیرد، اما اگر انسان هنگام انجام، قصد قربت کند تکامل نیز دارد. این یک معیار برای اعمال خداپسند است که هرچه در راه تقرب به انسان کمک کند گاهی واجب و مراتب نازلتر آن مستحب است. بهطور کلی تمام چیزهایی که برای انسان امکان انجام عبادت را فراهم میکند، در این دسته قرار میگیرد. براساس این تحلیل، همه عملیات جستوجو، زمینشناسی و حفرچاه برای تهیه آب وضو و همچنین تلاش برای حفظ سلامت بدن و معالجه امراض در شمار تکالیف مطلوب قرار میگیرد که فقط با یک شرط که همان قصد قربت است، عبادت میشود. این راه را خدا باز کرده است تا همه چیزهایی که مورد نیاز ما در جامعه و زندگی دنیاست، بتواند عبادت باشد. ملاک آن هم این است که این کارها به ما کمک میکند خدا را اطاعت کنیم و به او نزدیک شویم.
بر اساس آنچه گفتیم، مجموعه بسیار بزرگی از علوم، شغلها و فعالیتها، جزو عبادت بهشمار میآیند. ولی عبادات منحصر به اینها نیست. وقتی این مباحث را در مقیاس اجتماعی در نظر بگیریم به این نتیجه میرسیم که خداوند عالم را فقط برای من خلق نکرده است و همه مخلوقات را آفریده است برای اینکه به کمال برسند. بنابراین شرایطی که برای نزدیک شدن دیگران به خدا، نیاز است نیز از افعال قربی میشود و اگر با قصد قربت انجام بگیرد عبادت است. وقتی سخن از شرایط اجتماعی به میان میآید یکی از مهمترین چیزها امنیت است. اگر جامعه در معرض خطر دشمنان باشد، آرامش و آسایشی برای افراد نمیماند و نمیتوانند به طور کامل راه تقرب به خدا را طی کنند و عبادتهای مختلف را انجام بدهند. بنابراین تأمین امنیت نیز یکی از واجباتی است که اگر به قصد قربت انجام بگیرد، عبادت میشود. سرباز نیروی انتظامی که شب تا صبح در خیابان قدم میزند، اگر برای خدا کارش را انجام دهد، مثل کسی میشود که شب تا به صبح مشغول نماز شب و مناجات با خداست. این مسایل به کشور خودمان نیز ختم نمیشود. هدف خداوند از خلقت هر انسانی در هر جایی از دنیا تقرب به خداست و راه آن نیز بندگی اوست. انبیا آمدند راه را نشان بدهند و ما وظیفه داریم که هدف انبیا را گسترش بدهیم تا به همه دنیا برسد.
رحمت خدا از این هم وسیعتر است؛ خدا برای سگها و گربهها هم حق قائل شده است. گاهی احسان به پرندگان و حیواناتی که اصلا به آنها اعتنا نداریم هم عبادت خدا میشود. بنابراین کل زندگی ما میتواند عبادت باشد؛ البته اینها مراتب دارد و تا مراتب نزدیکتر انجام نگیرد نوبت به مراتب دورتر نمیرسد. تا انسان زن و فرزند خود را اصلاح نکرده، نوبت به همسایهها نمیرسد؛ قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ.[7] حتی در جهاد نیز ابتدا مناطق نزدیک مطرح است؛ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ.[8]
هرچه تاکنون گفتیم همه مسائل ایجابی بود، ولی میدانیم که همیشه کسانی در جوامع بوده و خواهند بود که به این قوانین عمل نمیکنند و حتى مزاحم حقوق و انجام وظایف دیگران نیز میشوند. بنابراین در کنار عبادات باید دستگاه دیگری از شریعت داشته باشیم که مسائل حقوقی را تعیین کند. این مسایل باید رعایت شود، تا زمینه برای عبادت فراهم بشود. احکام حقوقی غیر از احکام عبادی است و در بخش معاملات فقه قرار میگیرد.
با اینکه احکام و حقوقی تعیین شده است و برای تعلیم و تربیت آن تلاش میشود، اما کسانی هستند که عمدا آن را رعایت نمیکنند و به مال و ناموس دیگران تجاوز میکنند. بنابراین خداوند احکام درجه دومی که ناظر به تخلف از احکام اولی است نیز وضع کرده است. این احکام که همان احکام کیفری است، ناظر به ترک احکام اوّلی است و شامل حدود، تعزیرات و... میشود که جعل آنها به منظور بازدارندگی است.
اکنون این پرسش مطرح میشود که ضامن اجرای این احکام کیفری کیست؟ روشن است که این کار به قدرت مدیریت و حاکمیتی نیاز دارد که ضامن اجرای آنها باشد. مدیریت این دستگاه را نمیتوان به عهده هر کسی گذاشت. بنابراین باید دستگاه دیگری تشریع شود که ضامن اجرای آن احکام باشد و با قضاوت، حقوق مردم را ادا کند، و با قدرت اجرا جلوی عصیانهای علنی را بگیرد. روشن است که این احکام به مسایل مادی منحصر نمیشود و شامل امنیت روحی نیز میگردد. باید با امر به معروف، نهی از منکر و جهاد، جلوی کسانی را گرفت که مانع اجرای احکام الهی و تحقق ارزشها میشوند.
همه آنچه تاکنون گفته شد، فقط در دایره فقه بود. فراموش نکنیم دهها علم دیگر وجود دارد که برخی از آنها از بعضی جهات کمتر از فقه نیست و شاید برتری هم داشته باشد. اگر بنا باشد همه افراد همه اینها را به طور کامل بیاموزند، دیگر به کار و زندگیشان نمیرسند. این است که بر کسانی واجب است که یاد بگیرند و نتیجه تحصیلات، تحقیقات و اجتهادهایشان را تحویل دیگران بدهند؛ فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ الیهم؛[9] این تکلیف واجبی است و به نیاز خود شخص نیز منحصر نمیشود. بنابراین پرورش فقیه نیز یکی از وظایف است. این مجموعه معلوماتی است که ما باید به دست بیاوریم.
کسانی تصورات غلطی دارند و میگویند علم مطلقاً مطلوب است؛ درحالی که این چنین نیست. درست است که اقتضای حقیقتجویی انسان این است که همه چیز را بداند، ولی آن غریزه اولویتها را تعیین نمیکند. اولویتها به همان ترتیب که گفتیم از رأس هرم به قاعده تنزل پیدا میکند و تکثر مییابد.
افزون بر این، غیر از اینکه خود انسان باید به این علوم آگاه شود، باید کسانی مسئولیت آگاهانیدن دیگران و آموزش دادن به دیگران را بپذیرند. در مباحث امشب به استدلالهای عقلی تمسک کردم و به هیچ روایتی استناد نکردم. اگر روایاتی را که در باب علم وارد شده، ملاحظه کنید کاملاً میتوانید اینها را استخراج کنید. از افتخارات بزرگان علمای ما این است که مجموعههای روایی ما با «کتاب العلم» شروع میشود و اگر روایاتی که در باب علم از اهلبیت به ما رسیده است، جمعآوری کنیم، کتاب قطوری میشود. در جلسه آینده مقداری از بحثهایی که امشب با اعتبارات عقلی بیان کردیم، با روایات تطبیق میدهیم، انشاءالله.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
[1]. بقره، 156.
[2].عنکبوت، 64.
[3]. ذاریات، 56.
[4]. قمر، 55.
[5]. تحریم، 11.
[6]. بحارالانوار، ج100، ص9.
[7]. تحریم، 6.
[8]. توبه، 123.
[9]. توبه، 122.