بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ1394/03/06، مطابق با هشتم شعبان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(23)
در جلسه گذشته به این نتیجه رسیدیم که باید برای خودسازی و تهذیب اخلاق هدف مناسبی را در نظر گرفت و پیمودن این راه نیازمند انگیزهای قوی است که در طول سالهای طولانی باقی بماند و تقویت شود. برای شناختن هدف، ابتدا باید ببینیم که برای چه آفریده شدهایم و آخرین مرحلهای که برای ما در نظر گرفته شده است، کجاست. سپس باید راهی که ما را به این هدف میرساند، بشناسیم. عنوان جامعی که میتوان برای اهداف و درجات آنها در نظر گرفت سعادت ابدی است که برای مراتب پایین، نجات از عذاب جهنم است، برای کسانیکه همت بالاتری دارند درجات عالی بهشت، و برای افراد کاملتر رضوان الهی.
در هر دو مرحله از شناخت (چه هدف و چه راه رسیدن به آن)، اشتباهات و انحرافاتی وجود دارد و حتی در بین کسانی که به خداوند و حتی نوعی خودسازی معتقدند، اشتباهاتی پیدا میشود. مثلاً در برخی از افراد یا گروههای شاذ این مسایل مطرح شده است که آخرت عالم دیگری بعد از مرگ نیست، بلکه یک رویه از همین زندگی است، یعنی دنیا به این معناست که انسان به دنبال منافع شخصی خود باشد و آخرت به این معناست که انسان در همین زندگی به دنبال ارزشها باشد؛ و آخرت چیز دیگری غیر از این زندگی نیست، و مطالبی که درباره عالم پس از مرگ گفتهمیشود تمثیلاتی بیش نیست!
درباره راه رسیدن به سعادت ابدی یا قرب الهی نیز فرقههای مختلفی وجود دارند و هر روز فرقهها و عرفانهای کاذب همانند قارچ میرویند و یک مسلک خاص عرفانی جدید بهوجود میآید. برخی نیز با اینکه معتقد به خدا و قیامت و حتی وحی هستند، کجفکریهایی دارند و میگویند وحی نیز یک ادراک شخصی است و احتمال میرود که خطا باشد. کتاب و مقاله نیز نوشتهاند که قرآن نقدپذیر است و اعتبار کلی ندارد!
ما معتقدیم یک راه حق بیشتر نیست وتنها راه انبیا و ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین درست است. راههای دیگر هر اندازه با این راه تطبیق کند، همان اندازه صحیح است و هر چه با آن سازگار نباشد، مطرود است، و نهتنها موجب قربی نمیشود، که ممکن است موجب دوری نیز بشود. الحمدلله خداوند بر ما منت گذاشته و این راهها برای ما طی شده است. ما هم نسبت به عالم آخرت یقین داریم که بعد از مرگ زنده میشویم و آنچه در روایات و قرآن آمده همه حق است، و هم در راه رسیدن به سعادت یقین داریم که جز راه ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین هر چه دیگر باشد، اگر ضرر نداشته باشد، مفید نیست و ما را به جایی نمیرساند.
اما حتی با گذشتن از این دو مرحله باز خود را با مشکلات دیگری روبهرو میبینیم. ما با اینکه به همه این مسایل یقین داریم، اما در مقام عمل خیلی همت نداریم و بالاخره در زندگی اشتباهاتی داریم. هماکنون نیز وقتی خودمان را میآزماییم، میبینیم که در بسیاری از اوقات میدانیم که کاری خوب، خداپسند، موجب رضایت خدا و اولیای خداست، و قلب مقدس ولی عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف از انجام آن خوشحال میشود، اما همت انجام آن را نداریم و عمرمان را به دراز کشیدن پای تلویزیون، حل جدول، گپ زدن و یا جوک گفتن میگذرانیم. چرا این طوریم؟ روشن است که سبب این امر عدم باور به خدا، قیامت، نعمتهای بهشت و عذابهای جهنم نیست. همه قبول داریم که خدا و قیامت هست ولی در عمل سستیم. با اینکه انسان میداند اگر ربع ساعت پیش از اذان بلند شود و چند رکعت نافله بخواند، همان چند رکعت خشک و خالی ارزش بسیاری دارد و خدا نیز درباره آن فرموده است؛ فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِی لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْینٍ،[1] باز همتش را نداریم و به خواب میرویم.
بنابراین علمهای ما برای تأثیر، نیازمند یک شرط است. ممکن است موانعی در کار باشد که با اینکه علم هست و مقتضی نیز موجود است، آن موانع نمیگذارد این علم اثر کند. این است که در این مرحله ما باید بیشتر بکوشیم تا شرایط تأثیر آن علم و موانع تأثیرش را بشناسیم. بکوشیم آن شرایط ایجابی را ایجاد کنیم و از شرایط سلبی آن دور شویم تا آن علمها اثر کند و بتوانیم عمل کنیم و به نتایجش برسیم.
علم هنگامی در رفتار ما اثر دارد که در ذهن ما حضور داشته باشد و نسبت به آن آگاهی داشته باشیم. ما چیزهای بسیاری را میدانیم، اما گاه توجه به چیزهای دیگر آن چنان ما را مشغول کرده است که انگار نمیدانیم. همه ما معتقدیم که خدای متعال حضور دارد و همه ما را میبیند و نه تنها ما را میبیند بلکه به راز دل همه ما هم آگاه است؛ یعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْینِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ.[2] همه ما اینها را میدانیم، اما در شبانه روز چند دقیقه به این مسئله توجه داریم؟ مسایل زندگی آن قدر ذهن ما را مشغول میکند که از دانستههایمان غفلت میکنیم و آن علم بیاثر میشود.
قرآن نیز وقتی میفرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ دلیل آن را غفلت معرفی میکند؛ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.[3] در آیه 26 از سوره صاد نیز میفرماید: وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیضِلَّكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ. نمیفرماید علت اینکه کسانی جهنمی شدند این بود که قیامت را انکار کردند. میفرماید: بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ؛ میدانستند اما مثل اینکه نمیدانستند؛ فراموش کردند. اگر از کسی که چیزی را فراموش کرده است، درباره آن مسئله بپرسند، به یاد میآورد و پاسخ میگوید؛ جوابش هم درست است. اما وقتی توجه ندارد، مثل این است که نمیداند و تأثیری در رفتارش ندارد.
برای درمان این مشکل باید کاری کنیم که این توجه بیشتر شود و دوام پیدا کند. باید وسایلی فراهم کنیم که موجب توجه ما شود و کمتر غفلت کنیم. ممکن است کسی بگوید که اگر ما بخواهیم دائما به خدا و حضور او توجه داشته باشیم، به هیچ کار دیگری نمیرسیم و از درس، کار و وظایف دیگرمان باز میمانیم. در پاسخ به این سخن باید گفت که بله در ابتدای کار این طور است، اما وقتی انسان تمرین کند طوری میشود که بین این حالات هیچ تنافی نمیبیند. برای مثال وقتی مصیبت شدیدی برای انسان پیش میآید، غذا میخورد، نماز میخواند و کارهایش را انجام میدهد، اما در همه این حالات آن حزن در عمق دلش هست و توجه دارد که مصیبتی به او رسیده است. بنابراین انسان میتواند مرتبهای از توجه را داشته باشد و با کارهای دیگرش هم منافات نداشته باشد. کسانی که عواطف و محبت شدیدی به کسی دارند، شبانه روز نمیتوانند او را یاد نکنند؛ حتی در خواب هم او را فراموش نمیکنند، ولی این طور نیست که زندگیشان تعطیل شود.
درمورد یاد خدا هم همینگونه است. قرآن در وصف این اشخاصی با این ویژگی میفرماید: رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ.[4]خداوند در این آیه از مردانی به تحسین یاد میکند که پرداختن به تجارت و معامله آنها را از یاد خدا غافل نمیکند. روشن است که تجارت و معامله به عنوان نمونه ذکر شده است، و منظور هر نوع کسب و کار و زندگی است، و حتی شامل حیوانیترین کارها نیز میشود. البته این به معنای آن توجه کامل نیست که اولیای خدا داشتند؛ به این معناست که به کلی غافل نمیشوند و آبباریکهای از توجه ته دل آنها هست. مشکل این است که انسان غافل و سرگرم شود و به کلی مسئله فراموش کند. این خطرناک است؛ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ.[5] خداوند نمیفرماید که هیچ توجهی به همسر و فرزندانتان نداشته باشید؛ میفرماید پرداختن به زندگی و زن و فرزند شما را از یاد خدا غافل نکند. انسان میتواند تمرین کند که در ته دل رابطه و توجهی هرچند ضعیف به خدا داشته باشد. باید شخص برنامهای داشته باشد و عواملی را برای خودش فراهم کند که به کلی سرگرم دنیا نشود.
آفت دیگر این است که گاهی انسان توجه دارد و در دل نیز میخواهد که اطاعت کند، میخواهد کاری کند که خدا او را دوست بدارد و به او نزدیک شود، اما دلبسته چیزی است که با این امر نمیسازد. دلبستگی شدید به لذتهای دنیا باعث میشود که انسان با اینکه توجه به خدا و قیامت و حساب و کتاب هم دارد، نتواند دست بردارد و حتی به گناه هم مبتلا شود. در اینجا انسان توجه دارد، اما چیز دیگری نمیگذارد این توجه اثر خودش را ببخشد. وقتی دو لذت برای انسان پیش میآید و معتقد است یکی از اینها شدیدتر است، آن را مهمتر میداند و به آن میپردازد.
آفت دیگر که مشابه همین آفت است، این است که برخی میگویند بله قبول داریم که در آخرت نعمتهای زیادی است و یک لحظه از زندگی آخرت به هزار سال زندگی دنیا میارزد، اما اینها همه برای بعد از مرگ است. تا وقتی که بمیریم و از عالم برزخ بگذریم و به قیامت و بهشت برسیم خیلی مانده است، حالا این لذت نقد است و نقد را نباید به نسیه داد! درست است ما به این مسایل شک نداریم، دلمان هم میخواهد که به آنها برسیم، اما این نقد را نمیتوانیم به نسیه بدهیم؛ فعلا همین دم غنیمت است.
علت اینکه انسان به لذتهای دنیا دلبستگی پیدا میکند این است که این لذتها، تکرار میشوند. شاید فرد در ابتدا خیلی اهمیت ندهد، اما برای بار دوم تعلقش بیشتر میشود، و وقتی تکرار شد کمکم به آن دلبستگی پیدا میکند. راه علاج این آفت نیز آن است که بکوشد از این تکرارها بکاهد و برخی از آنها را به عمد ترک کند. انسان غذاهای خوشمزه را خیلی دوست دارد، بهخصوص وقتی خیلی گرسنه باشد؛ اما خدا میگوید: باید روزه بگیری و شانزده ـ هفده ساعت چیزی نخوری، برای اینکه آن دلبستگی پیدا نشود و انسان اسیر شکم نگردد. انسان باید به اختیار مقداری صرف نظر کند و طبق برنامهای بنا بگذارد که به اختیار از بعضی لذتها چشمپوشی کند.
درباره دلبستگی به مال نیز مسئله همینگونه است. هرچه درآمد انسان بیشتر میشود، دلبستگیاش به مال نیز بیشتر میشود و به همان نسبت انفاق کردنش مشکلتر میشود. قرآن برای رفع این دلبستگی چنین میفرماید: لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ؛[6] هرگز به نیکی نخواهید رسید مگر اینکه به انتخاب خودتان از آن چیزهایی که دوست دارید، انفاق کنید. در آیه 267 از سوره بقره نیز میفرماید: برای انفاق، چیزهایی را که خودتان حاضر نیستید بگیرید، انتخاب نکنید! گاهی انسان اینگونه میشود که چیزهایی را انفاق میکند که اگر آنها را به خودش بدهند، حاضر نیست بگیرد. حتی وقتی میخواهد پول بدهد، اسکناسهای نو را نگه میدارد و اسکناس کهنه را انفاق میکند؛ در صورتی که قیمت اسکناس کهنه و نو در بازار فرقی نمیکند! برای رهایی از این مشکل باید انسان برنامهای برای خودش بگذارد و با تمرین، به تدریج انفاق را ـ آن هم از چیزهایی که دوست داردـ زیاد کند. تا انسان با اختیار خودش از حرام چشم نپوشد، دلبستگیاش از بین نمیرود. تا با دست خودش مالی را که به زحمت به چنگ آورده و دوست میدارد، به دیگری ندهد، از اسارت مال رها نمیشود.
در فرهنگ ما رایج است که میگوییم فلانی مالش نجس است و باید مثلا خمس و زکاتش را بدهد تا پاک شود. اما قرآن چیز دیگری میگوید. میفرماید: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِم بِهَا؛ از آنها زکات بگیر تا خودشان را پاک کنی.[7] با انفاقی که میکنند نه تنها مالشان پاک میشود، دلشان نیز پاک میشود. با این صدقهای که از آنها میگیری خودشان را تزکیه میکنی. اگر انسان بخواهد پاک شود باید با اختیار خودش از دلبستگیهای خود به لذتهای دنیا صرفنظر کند. این کار شدنی است، اما به این معنا نیست که ما بتوانیم از همین فردا از همه لذتهای دنیا چشم بپوشیم. این کار برنامه میخواهد تا به تدریج انسان بتواند این راه را ادامه دهد. ممکن است انسان یک روز بنا بگذارد که هر چه به دست آورد، همه را در راه خدا بدهد. این کار برای همین یک روز است و دوام نخواهد داشت. باید یک برنامه ثابت باشد و به تدریج از کم به زیاد و از آسان به مشکل پیش برود تا این کار ملکهاش بشود و واقعاً بود و نبود مال برایش تفاوتی نکند. این ملکه به آسانی پیدا نمیشود و انسان باید با اختیار خودش آن را در خود ایجاد کند.
نتیجه اینکه ما انسانها دستکم به سه نوع برنامه نیاز داریم؛ ابتدا باید کاری کنیم که از دانستههایمان غفلت نکنیم، سپس باید برای تقویت ارادهمان برنامهریزی کنیم تا در عمل تنبلی نکنیم، و همچنین باید برای کاهش دلبستگیها تلاش کنیم. اینجاست که انسان به کسانی نیاز پیدا میکند که تجربهای داشته باشند و بدانند کارها را از کجا شروع کنند. اولین فایده استاد اخلاق این جاست؛ البته استفاده از استاد اخلاق منحصر در این مسایل نیست و مراتب بالاتری هم هست که این نیاز بسیار شدیدتر میشود. استادی که در اینجا مطرح است اشاره به کسانی است که نزد استادهای فقیه و عامل زحمت کشیدهاند، میتوانند اولویتها را در مسائل فردی و اجتماعی تشخیص دهند، اولویتها را رعایت کنند، و برای همه اینها برنامهریزی کنند. کسانی که در تزاحمها با دلیل و برهانی قابل فهم بتوانند بگویند کدام طرف مهمتر است، و از هوای نفس و سلیقه شخصی تبعیت نکنند. چنین استادی به انسان در پیمودن این راه بسیار کمک میکند. اگر انسان به چنین استادی دسترسی پیدا کرد میتواند از راهنماییهای او استفاده کند، ولی اگر به چنین استادی نرسید باید خودش زحمت مطالعه زیاد بکشد و کتابهای اخلاقی و مسائل دینی را خوب بررسی کند، و به برنامهای مستمر و تدریجی برسد. این برنامه باید بهگونهای باشد که نفس در مقابل آن چموشی نکند؛ باید انسان آرام آرام و کمکم پیش برود.
نکته دیگر اینکه این برنامه نباید مزاحم تکالیف واجب انسان باشد. بسیاری از افراد وقتی در وادی سیر و سلوک اخلاقی میافتند تکالیف واجب را از یاد میبرند و مثلاً به جای درس خواندن به ذکر مشغول میشوند. باید به او گفت: ذکر گفتن مستحب است، اما در این زمان درس خواندن برای تو واجب است. اگر درس نخوانی مردم کافر میشوند. این واجب کفایی است و اگر من به الکفایه نباشد حکم واجب متعین را پیدا میکند. بله از مقدار زمانی که هر عاقلی در زندگی، برای امور شخصی، استراحت و کارهای زندگیاش میگذارد میتواند استفاده کند و بخشی از آنها را به مستحبات اختصاص دهد، یا مستحباتی را انتخاب کند که وقتگیر نباشد؛ مثلا حضور قلب در نماز خیلی مهم است، اما وقت یک ختم قرآن را نمیخواهد. همینکه چند دقیقه انسان وقت صرف کند و قبل از نماز خودش را برای نماز آماده کند کافی است. چند دقیقه بیشترنیست اما ثوابش از یک ختم قرآن بیشتر است. یک کار مهم این است که انسان مستحباتی را پیدا کند که زمان و حجمش کم است، اما ارزشش بالا است و باز در این راه نیز کمک استاد بسیار راهگشاست.
گذشته از استاد، رفیق خوب است که در مسیر سلوک الی الله بسیار میتواند مؤثر باشد. در روایتی نقل شده است که من اراد الله به خیرا رزقه الله خلیلا صالحا[8]؛ اگر خدا اراده خیر به بندهای داشته باشد، رفیق خوب نصیبش میکند. و نیز از حضرت عیسی علینبیناوآلهوعلیه السلام نقل شده است که در پاسخ به این سوال که با چه کسی نشست و برخاست کنیم، فرمود: من یذکّرکم الله رؤیته، ویزید فی علمکم منطقه، و یرغّبکم فی الاخرة عمله[9]؛ بهترین چیزی که میتواند انسان را در مسیر بندگی خدا پیش ببرد و موفق کند، رفیق خوب است. رفیقی که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد، سخن که میگوید بر علم شما افزده شود، و رفتارش باعث شود شما به آخرت بیشتر رغبت پیدا کنید. اگر خداوند توفیق دهد و انسان چنین رفیقی پیدا کند، نود درصد بارش بسته شده است. در مقابل، رفیق بد هم آفت بزرگی است و با رفتار و گفتارش انسان را به شیطان، گناه، هوسها و دنیاپرستی دعوت میکند.
سومین عاملی که به آن توصیه میشود، داشتن برنامه مطالعاتی است. الحمدلله همه دروس ما شأنیت این را دارد که ما را به یاد خدا بیندازد، اما از آنجا که برای ما عادت شده و به حرفه، کار و شغل ما تبدیل شده، خاصیتش را از دست داده است. باید برنامهای بگذاریم و هر روز، آن هم متناسب با زمان و وظایفمان، به قرائت قرآن، مطالعه احادیث و کتابهای اخلاقی بپردازیم؛ حداقل ده دقیقه چیزهایی را مطالعه کنیم که ما را به یاد خدا بیندازد! این همه روایات تاکید میکنند که مؤمن باید دستکم روزی پنجاه آیه قرآن تلاوت کند؛ روزی پنجاه آیه تلاوت کنیم، ولی این پنجاه آیه را طوری انتخاب کنیم که با تدبر بخوانیم و باعث شود که توجه ما زیاد شود و غفلت را از ما بزداید.
نتیجه اینکه استاد خوب، رفیق خوب و مطالعه کتابهای خوب از بهترین چیزهایی است که میتواند به انسان کمک کند تا از آفتها دور بماند و از دست شیطان نجات پیدا کند. همچنین این سه چیز در آن برنامه کلی که گفتیم، بسیار راهگشاست و شناخت انسان را نسبت به معارف و نسبت به مبدأ و معاد، نسبت به راه زندگی، وظایف فردی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی، معاشرت با زن و فرزند، تربیت فرزند، معاشرت با همسایه، و رعایت حقوق برادران مؤمن تقویت میکند. البته در این راه هر چه دعا و توسل داشته باشیم، زیاد نیست. دعا کنیم که خدا هم رفیق خوب نصیبمان کند، هم توفیق عبادت باحال به ما بدهد، و هم توفیق مطالعه مفید، قرائت قرآن و مطالعه احادیث اخلاقی و کتابهای اخلاقی. انشاءالله که خدا به همه ما توفیق دهد تا این مسیر را به نحوی که مطلوب خداست طی کنیم.
وفقنا الله وایاکم لما یحب ویرضی
[1]. سجده، 17.
[2]. غافر، 19.
[3]. اعراف، 179.
[4]. نور، 37.
[5]. منافقون، 9.
[6]. آل عمران، 92.
[7]. توبه، 103.
[8] نهج الفصاحة، حدیث 3064.
[9] مصباح الشریعة، ص 21.