فصل چهارم: تیغ نفاق بر پیکر امت اسلامی

فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ، وَمَأْوَی أَصْفِیَائِهِ، ظَهَرَ فِیكُمْ حَسِـیـكَـةُ النِّفَاقِ، وَسَمَلَ جِلْبَابُ الدِّینِ، وَنَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِینَ، وَنَبَغَ خَامِـلُ الْأَقَلِّـینَ، وَهَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ، فَخَطَرَ فِی عَرَصَاتِكُمْ، وَأَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَـهُ مِـنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَلِلْغِرَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ، ثُـمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً، وَأَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِكُمْ، وَأَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِكُمْ، هَذَا وَالْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَالْكَلْمُ رَحِیبٌ، وَالْـجُـرْحُ لَمَّـا یَنْدَمِلْ، وَالرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ، ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكافِرِینَ»(1)؛ اما هنگامی‌که خداوند سرای انبیا را برای پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، خار نفاق میان شما جلوه‌گر گشت و لباس دین پوسیده شد و گمراهانِ لب‌فرو‌بسته به سخن آمدند و فرومایگان گمنام جلوه‌گر گشتند و سرکردة باطلگران به صدا درآمد. سپس او در حوزة شما مشغول جولان دادن شد و شیطان


1. توبه (9)، 49.

سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد درحالی‌که شما را دعوت می‌کرد. پس شما را آمادة پذیرش دعوتش و منتظر فریبش یافت. سپس شما را تحریک کرد و دید که شما بسیار چالاک هستید و شما را به هیجان آورد و دید که در راه او چه خشمناکید. نتیجه این شد که شما مرکبی غیر از مرکب خویش را نشانه کردید و بر چشمة آبی غیر از آبشخور خویش وارد شدید. همة اینها در حالی انجام گرفت که هنوز از عهدی که با پیامبر بسته بودید دیری نگذشته بود و زخم رحلت ایشان هنوز گشاده، و آن جراحت هنوز التیام نیافته بود، و هنوز رسول اسلام به خاک سپرده نشده بود. این اقدام شما بدین بهانه صورت گرفت که نگران وقوع فتنه بودید. اما بدانید که در فتنه فرو رفتید و به‌راستی جهنم فراگیرندة کافران است.

1. مقدمه

زهرای مرضیه علیهاالسلام در فراز پیش، مردم حاضر در مسجد پیامبر را مخاطب ساخت و با اشاره به خدمات فراوان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، همسر خویش امیر مؤمنان علی علیه السلام را وصف کرد و فضایل او را با زیباترین تعبیرات بیان فرمود. صدیقة طاهره علیهاالسلام با یادآوری دلاوری‌های علی علیه السلام ، او را یگانه جنگ‌آوری دانست که با رفتن در دل خطر، بیش از همه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را یاری کرد. در برابر، کسانی را که قصد داشتند او را از جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله کنار نهند، افرادی ترسو و فراری از میدان جنگ توصیف فرمود. بانوی دو ‌عالم با بیان این حقایق به هدف اصلی خویش از ایراد این خطبة مبارک نزدیک شد و اکنون با اشاره به رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و بیان رخدادهای پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به هدف اصلی خویش می‌پردازد.

رفته‌رفته لحن کلام فاطمه علیهاالسلام با مخاطبان خویش تندتر می‌شود و از دورویی آنها و فریب و فتنه‌ای سخن می‌گوید که شیطان آنان را بدان گرفتار کرده است. رخدادهایی که حضرت بدانها اشاره می‌کند با ذکر همة جزئیات، حتی نام برخی از اشخاصی که در آن حوادث دخالت داشتند، چگونگی کارهایی که انجام دادند و تأثیر کردار آنها در مسیر جامعة اسلامی در کتب تاریخی ثبت شده است؛(1) اما حضرت زهرا علیهاالسلام در این فراز از کسی نام نمی‌برد. رخدادهای این مقطع تاریخی از مهم‌ترین رخدادهای صدر اسلام است که برای جامعة اسلامی بسیار سرنوشت‌ساز بود. ازاین‌رو پیش از شرح این فراز از خطبة مبارک حضرت زهرا علیهاالسلام یادآوری چند نکتة مقدماتی لازم می‌نماید.

1ـ1. عبرت از تاریخ؛ راهی برای پیشگیری از اشتباه‌های گذشته

این بخش از خطبة مبارک حضرت را، که راه ورود به هدف اصلی این خطبة شریف است، از چند جنبه می‌توان بررسی کرد. نخست جنبة ادبی خطبه که از این زاویه می‌توان به توضیح و تشریح تعبیرها و واژه‌های به‌کار‌رفته در آن پرداخت؛ اما رویکرد و هدف ما در این گفتارها پرداختن به دیگر جنبه‌های خطبه است. جنبة دیگر حوادث تاریخی است که در این خطبه بدان پرداخته شده و از این نگاه می‌توان به بررسی و شناخت دقیق ماهیت آنها پرداخت. شناخت دقیق جزئیات رخدادهای اشاره‌شده در این خطبه، کاری حرفه‌ای و پژوهشی گسترده می‌طلبد که البته بزرگان ما بدان متعهد بوده و آثاری ارزشمند دراین‌زمینه به جای


1. برای مطالعة بیشتر، ر.ک: احمدبن‌عبدالعزیز جوهری بصری، السقیفة و فدک؛ عبدالله‌بن‌مسلم‌بن‌قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة؛ سیدمرتضی عسکری، سقیفه (بررسی نحوة شکل‌گیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله )؛ همو، معالم المدرستین. گفتنی است که دو کتاب الامامة و السیاسة و معالم المدرستین به فارسی ترجمه شده‌اند.

گذاشته‌اند.(1) امیدواریم جوانان محقق ما با همتی بیشتر این مهم را ادامه دهند؛ چراکه روشن شدن حقایق تاریخی مقدمه‌ای لازم برای تحلیلی درست از رخدادهای تاریخی است. بنابراین برای فهم درست و دقیق مضامین این خطبة مبارک نیز باید جزئیات حوادث آن مقطع تاریخی به‌درستی روشن گردد؛ اما هدف ما در این گفتار نیز این جنبة خطبه نیست. آنچه هدف اصلی ایراد این خطبة شریف است، هدایت مردم و پیشگیری از انحرافی است که در شرف انجام بود و سرانجام نیز تحقق یافت. محور این بحث، موضوع جانشینی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است که بحثی کلامی و اعتقادی است؛ اما هدفی که ما از بحث‌های خود در اینجا دنبال می‌کنیم جنبة اخلاقی دارد. درحقیقت ما در پی ارائة الگویی رفتاری برای عصر خویش هستیم. البته این سخن بدین معنا نیست که بحث‌های کلامی و اعتقادی دربارة جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله ضرورتی ندارد؛ بلکه بحث دربارة این موضوع از بحث‌های ضروری است و بیش از هزار سال است که علما و بزرگان ما صدها کتاب کوچک و بزرگ دراین‌باره نگاشته‌اند که یکی از آنها کتاب گران‌سنگ الغدیر نوشتة علامه امینیرحمه اللهاست؛ اما هدف ما فراهم شدن زمینة افزایش بصیرت در دین از طریق دقت در مباحث طرح‌شده در این خطبة شریف است تا در پرتو این بصیرت بتوانیم رخدادهای زمانة خویش را تفسیر کنیم و وظیفة خود را در این زمان تشخیص دهیم. در یک کلام، هدف ما عبرت‌آموزی از آن رخدادهاست؛ چراکه حوادث تاریخی شباهت‌هایی باهم دارند و به‌قول‌معروف تاریخ تکرار می‌شود. خدای متعال نیز در قرآن کریم به این هدف اهتمام داشته و یکی از روش‌های تربیتی قرآن کریم یادآوری سرگذشت نسل‌های


1. برای مطالعه، ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر؛ سیدجعفر مرتضی عاملی، مأساة الزهراء علیهاالسلام . این دو اثر نیز به فارسی ترجمه شده‌اند.

پیشین است. قرآن همراه با یادآوری داستان‌های پیشینیان، توجه انسان‌ها را به نکاتی خاص و عبرت‌آموز جلب می‌کند. بنابر آموزه‌ای که قرآن کریم و سیرة پیغمبر اکرم و ائمة اطهارعلیهم السلام به ما می‌آموزد یکی از راه‌های کسب بصیرت، تأمل در داستان گذشتگان است. ازاین‌روست که قرآن کریم داستان انبیا و اقوام گذشته را بیان می‌کند و ذیل داستان‌ها، مانند آنچه را در پی می‌آورد یادآوری می‌کند: إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأُولِی الأَبْصَارِ؛(1) «در این، عبرتی است برای بینایان!»؛ فاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ؛(2) «پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم!».

دراین‌میان قرآن کریم بر بیان تاریخ بنی‌اسرائیل و تکرار آن در سوره‌های مختلف اصرار دارد که این اصرار و تکرار بسیار عجیب است؛ اما همه بدین سبب است که آزمون‌هایی مشابه آنچه برای آنان رخ داد برای امت ما نیز پیش خواهد آمد و ما باید از سرگذشت آنان عبرت بگیریم و مراقب باشیم در دامی که آنان افتادند گرفتار نشویم. در روایتی نبوی نیز دربارة تکرار تاریخ بنی‌اسرائیل در امت اسلام آمده است: حَتَّی لَوْ دَخَلُوا فِی جُحْرِ ضَبٍٍّ لَاتَّبَعْتُمُوهُم‏؛(3) «به‌درستی که اگر یکی از آنان در لانة سوسماری داخل شده باشد شما نیز داخل آن خواهید شد».

ازاین‌رو دقت در رخدادهای تاریخی و عبرت گرفتن از آنها امری ضروری است و نباید از آن غفلت کرد. گرچه سرگذشت اقوام گذشته به‌طور کلی برای آیندگان عبرت‌آموز است، مسلمانان باید از تاریخ گذشتة مسلمانان به‌طور خاص عبرت گیرند؛ بلکه گذشتة هر انسانی باید برای خودش عبرت‌آموز باشد. از‌این‌رو به ما


1. آل عمران (3)، 13؛ نور (24)، 44.

2. حشر (59)، 2.

1. محمدبن‌محمدبن‌نعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، الإفصاح فی الامامة، ص50؛ محمد‌بن‌اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8، ص151.

دستور داده شده که هر روز اعمال خویش را محاسبه کنیم. از امام موسی کاظم علیه السلام نقل شده است:

لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی كُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَإِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَتَابَ إِلَیْه‏؛(1) از ما نیست کسی که هر روز خود را مورد محاسبه قرار ندهد تا اگر عمل نیکویی انجام داده است از خدای متعال تقاضای زیاد شدن آن را داشته باشد و اگر عمل زشتی انجام داده است از خدای متعال تقاضای بخشش نموده، به‌سوی او توبه کند.

یکی از حکمت‌های این سفارش امام کاظم علیه السلام ، عبرت‌آموزی و پیشگیری از تکرار خطاهایی است که انسان در گذشته مرتکب شده است.

2ـ1. کربلا؛ حادثه‌ای بی‌نظیر برای عبرت‌آموزی

اگر در دهه‌های اخیر، امت اسلامی برکاتی به دست آورده که مهم‌تر از همة آنها پیروزی انقلاب اسلامی ایران است، به سبب عبرت‌آموزی از تاریخ است. دراین‌زمینه نقش عزاداری‌ برای سیدالشهدا علیه السلام و زنده نگه داشتن تاریخ کربلا بی‌نظیر است. مردم ایران با عبرت گرفتن از عاشورای حسینی، وظیفة خویش را در عصر حاضر درک کرده و فهمیده‌اند که چگونه عمل کنند تا به دامی گرفتار نشوند که کوفیان در آن افتادند. اگر این حوادث زنده نگه داشته نمی‌شد، کم‌کم غبار تاریخ بر روی آنها می‌نشست و برخی تاریخ‌نویسانِ مزدور هرچه اربابان خبیثشان می‌خواستند می‌نوشتند و ما را گمراه می‌کردند. نگاهی به تاریخ، بزرگانی را به ما نشان می‌دهد که در این مسیر چنان لغزیده‌اند که انسان انگشت‌به‌دهان می‌ماند.


1. محمدبن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص453.

غزالی یکی از علمای بزرگ و معروف جهان اسلام به شمار می‌آید که اهل سنت وی را حجت‌الاسلام می‌نامند. او مرد بزرگی بوده که احیاء علوم الدین او کتابی پرمحتوا و مفید است. اما با کمال تعجب می‌بینیم که در داستان کربلا مرتکب اشتباهی باورنکردنی شده است. وی در کتاب مزبور، بااینکه به سیدالشهدا علیه السلام احترام می‌گذارد، می‌گوید: «ما حق نداریم یزید را به‌طور مطلق لعن کنیم؛ چراکه احتمال می‌دهیم توبه کرده باشد!».(1) به‌راستی عجیب است که عالمی بزرگ همچون غزالی، داستانی چنین باعظمت را با چنین احتمالی کوچک می‌شمارد. آیا شایسته است که از کنار جنایت مسلمانان در حق فرزند پیغمبر خویش، چنین ساده بگذریم؟! جنایتی که هیچ قومی در حق دشمن خویش روا نداشته است! آیا چنین احتمالی دربارة هر انسان جنایت‌کار و ظالمی داده نمی‌شود؟!

واقعیت این است که داستان کربلا در تاریخ بشر نظیر نداشته و نخواهد داشت. رخدادهای کربلا را مسلمانانی رقم زدند که نماز می‌خواندند؛ روزه می‌گرفتند؛ و اغلب پای منبر علی علیه السلام حقایق را شنیده بودند. با وجود این به جنایتی دست زدند که به دست هیچ جنایت‌کاری در طول تاریخ رخ نداده ‌است. برخی از این افراد در دوران حکومت امیر مؤمنان علیه السلام  از سرداران لشکر حضرت بودند؛ اما همین سرداران به کربلا رفتند و فرزندان و نوه‌های امام علی علیه السلام را به فجیع‌ترین وضع به خاک و خون کشیدند. برای نمونه، شمر‌بن‌ذی‌الجوشن، لعنة‌الله‌علیه، در جنگ صفین یکی از مجروحان پای رکاب امیر مؤمنان علی علیه السلام  بود و در برابر معاویه می‌جنگید.(2) همچنین مرة‌بن‌منقذ، لعنة‌الله‌علیه، قاتل علی‌اکبر علیه السلام ، از دیگر سرداران لشکر امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ


1. ر.ک: ابوحامد غزالی، إحیاء علوم الدین، ج3، ص132.

2. محمدبن‌جریر طبری، تاریخ الطبری، ج5، ص28.

جمل بود.1 به‌راستی چگونه ممکن است چنین انسانی، شبیه‌ترین انسان به رسول خدا را به شهادت برساند؟! اگر علی علیه السلام را نشناخته بود و در رکاب او نجنگیده بود، می‌توانستیم برای توجیه عمل او بگوییم گمراهی وی به سبب دوری از مرکز اسلام و جهل به معارف اسلامی بوده است؛ اما کسی که سال‌ها در کنار امیر مؤمنان علی علیه السلام بوده چگونه ممکن است به چنین جنایتی دست بزند؟! به‌راستی روح آدمی لایه‌های پیچیده و تودرتویی دارد که شناخت آن بسیار مشکل است. ممکن است در طول مسیر حیات انسان، تحولاتی برای وی رخ دهد که خودش نیز پیش از آن هرگز باور نمی‌کرد به چنین ورطه‌ای افتد؛ اما با فرارسیدن زمان آزمون، از آن استقبال می‌کند و به آن می‌بالد. هدف از تأمل در این حوادث، تنها ذکر مصیبت و اشک ریختن نیست. اندوه و غم و اشک ریختن در مصائب انسان‌های پاک و شریفی چون حسین‌بن‌علی علیه السلام  کمترین واکنشی است که از هر انسان باعاطفه و باشرفی ساخته است. اگر کسی این مصائب سرور و سالار شهیدان حسین علیه السلام را بشنود و متأثر نشود و اشک نریزد جای شگفتی است. در گذشته و حال، پیروان مذاهب و ادیان مختلف، حتی بت‌پرستان برای امام حسین علیه السلام عزاداری کرده‌اند. حتی گفته‌اند که برخی از اصحاب عمر سعد، لعنة‌الله‌علیه، و حتی خود وی در حادثة کربلا گریه کردند.(2) البته ما نمی‌خواهیم با این سخن قدر و منزلت اشک ریختن در مصائب سیدالشهدا علیه السلام را خدشه‌دار کنیم. قطره‌های اشکی که خالصانه در رثای حسین علیه السلام بر گونه‌ها جاری می‌گردد، گوهرهایی گران‌بهاست که در درگاه خدای متعال ارزشی والا دارد. اما از این حقیقت نباید غافل شد که مهم‌ترین


1. همان، ج4، ص522.

2. همان، ج5، ص452، 456.

بهره ما از این حوادث، تحلیل دقیق و شناسایی علل و عوامل این رخدادهاست تا بتوانیم از ارتکاب دوبارة آنها پیشگیری کنیم. این مهم‌ترین درسی است که باید از تاریخ گرفت تا هم خود به ورطة گمراهی سقوط نکنیم، هم بتوانیم از دیگران دستگیری نماییم، و هم چراغ هدایت را برای آیندگان پرفروغ نگه داریم. اگر در آموزه‌های اسلام می‌بینیم که بر گردش در زمین و تأمل در عاقبت گذشتگان تأکید شده است، برای دستیابی به همین هدف است.

3ـ1. بصیرت؛ ژرف‌اندیشی و عاقبت‌اندیشی

در سال‌های اخیر مقام معظم رهبریدام ظله العالی بر کسب بصیرت تأکید فراوانی داشته‌اند و آن را عاملی اساسی برای تشخیص وظیفه در حوادث گوناگونی می‌دانند که در زمانة ما رخ می‌دهد. از‌این‌رو شایسته است که با تحلیل مفهوم بصیرت، از ابهام‌های این مفهوم بکاهیم.

بصیرت، دیدن و نگاه عادی و طبیعی نیست؛ بلکه دست‌کم دو عنصر اساسی در آن لحاظ شده است؛ نخست دیدن پشت صحنه و ژرفای یک پدیده و بسنده نکردن به نگاهی سطحی، و دیگری دیدن نتایج آن پدیده در درازمدت و بسنده نکردن به دیدن نتایج محدود و زودگذر آن. انسانِ با‌بصیرت دست‌کم از این دو دقتِ اساسی بهره‌مند است. البته توصیه به ژرف‌اندیشی و دور‌اندیشی نیز دستوری کلی است و جای این ابهام را باقی می‌گذارد که چگونه می‌توان انسانی ژرف‌اندیش و عاقبت‌اندیش بود. در پاسخ می‌توان گفت یکی از بهترین راه‌های کسب بصیرت، مطالعة حوادث گذشتة تاریخی است. باید با مطالعة تاریخ، نوع نگرش و رفتار افراد مختلف و نتایج نوع نگرش آنها را بررسی کنیم و ببینیم

حاصل نگرش کسانی که با حوادث گوناگون سطحی برخورد کردند چه شد و کسانی که با ژرف‌اندیشی وارد میدان شدند چه محصولی برداشت کردند.

یکی از عنایات ویژة الهی به مردم ایران اسلامی توفیق عبرت‌آموزی از داستان کربلا و واقعة عاشورای حسینی است؛ چنان‌که به‌جرئت می‌توان ادعا کرد در عالم هیچ مردمی تا این اندازه از آن حادثه بهره‌مند نبوده و نخواهد بود. امام خمینیقدس سره فرمود: «ما هرچه داریم از این محرم است».(1) این سخن شعاری ساده و بی‌حساب نبود؛ بلکه ایشان کاملاً واقع‌بینانه و محققانه این سخن را فرمودند. ملت ایران با انقلاب اسلامی خویش و پایداری برای رسیدن به آرمان‌های این انقلاب شکوهمند نشان داد که از کلاس درس عاشورا بهره‌های فراوانی برده است. این مهم دست نیافت، مگر بدین سبب که در طول قرن‌های متمادی همواره این حادثه را مرور کرد و پیوسته دربارة آن اندیشید. ملت ایران اسلامی این داستان را زنده نگه داشت و افراد مختلفِ این داستان، رفتار آنها و نتیجة رفتارشان را به‌‌دقت بررسی کرد تا توانست به ندای پیامبرگونة فرزند حسین، خمینی کبیرقدس سره لبیک گوید. پیروزی انقلاب اسلامی یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای این ژرف‌اندیشی بود. دراین‌میان بودند کسانی که با نگاهی سطحی به داستان عاشورا، شهادت سید و سالار شهیدان را تنها به سبب شفاعت امت دانستند و بهره‌ای از آن همه شور، عشق و معرفت نبردند. حاصل این سطحی‌نگری این بود که آلت دست دشمنان شدند و دشمن از آنها سوءاستفاده کرد. اما آنان که حماسة انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را آفریدند افرادی بابصیرت بودند که به ژرفای داستان حسین علیه السلام نفوذ کردند و دریافتند که چرا پس از گذشت تنها چند دهه از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، حسین علیه السلام خود و اهل و فرزندان خویش را در معرض چنین


1. سیدروح‌الله موسوی خمینیقدس سره، صحیفة امام، ج17، ص58.

مصیبتی عظیم قرار داد و تا لحظه‌ای که بر سینة پاک او نشستند و سر مبارکش را از تن جدا کردند مقاومت کرد. این داستان آن‌قدر تحلیل و تجزیه شد تا در عمق دل مردم نشست و شاگردانی در این مکتب تربیت یافتند که بزرگ‌ترین آرزوی آنها توفیق شهادتی همچون شهادت یاران حسین علیه السلام بود. درس‌آموختگان مکتب حسین علیه السلام از چنان بصیرتی برخوردار شدند که دیگر زندگی دنیا در برابر ارزش‌ها و آرمان‌هایشان رنگ باخت و از عمق جان فریاد زدند: یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزا عظیما؛ «ای‌کاش ما با شما بودیم و به سعادتی عظیم دست می‌یافتیم». آنها با بصیرتی که از مکتب حسین علیه السلام و علل قیام او یافته بودند درک کردند که در راه اصلاح جامعه، باید برای قیامی چون قیام او آماده بود و با فراهم شدن زمینه، دست از جان شست و به پا خاست تا از بندگی یزیدیان که جز ذلت و بدبختی ثمری ندارد رهایی یافت و سر به بندگی خدای متعال نهاد که بندگی او راز سعادت دنیا و آخرت است. نمونة‌ دیگر آن، شعار «لبیک یا حسین» است که امروز در لبنان شنیده می‌شود و همین شعار، آنها را در جنگ 33‌روزه پیروز کرد و اکنون موج آن در حال رسیدن به کشورهای دیگر است.

4ـ1. حادثه‌ای عبرت‌آموز، اما غریب

اما آن‌گاه که چند صفحه عقب‌تر از حادثة کربلا را ورق می‌زنیم، با صفحه‌ای روبه‌رو می‌شویم که گرچه حادثه‌ای عظیم را در خود ثبت کرده است، صد افسوس که غریبانه لابه‌لای دیگر صفحات تاریخ رها شده و کلاس درسی درخور شأنش برای فراگیری نکات مهم آن شکل نگرفته است. داستان زندگانی فاطمة زهرا علیهاالسلام گرچه کوتاه بود و عالم طبیعت بیش از آن شایستگی حضور آن قدیسه را نداشت، لبریز از حوادثی عبرت‌آموز است که تحلیل و بررسی هر‌یک از

آن حوادث، درس‌های فراوانی را به ما خواهد آموخت. دراین‌میان دورة حیات زهرای مرضیه علیهاالسلام پس از رحلت پدر گرامی‌‌اش از اهمیتی ویژه برخوردار است. گرچه این دوره بیش از حدود سه ماه به طول نینجامید، در طول این مدت کوتاه حوادثی عظیم رخ داد که تحلیل دقیق آن به بصیرت نیازمند است. رویارویی صدیقة طاهره علیهاالسلام  با این رخدادها، رویارویی‌ای ویژه و متفاوت با اکثر افراد جامعة ایشان است. متأسفانه ما این رویارویی را به‌دقت بررسی نکرده‌ایم تا علل این برخورد را درک کنیم و دریابیم که چرا موضع حضرت زهرا علیهاالسلام در مقابل این رخدادها با دیگران تفاوت داشت. با کمال تأسف می‌بینیم که برخی بسیار کوته‌نظرانه به این مسئله نگاه می‌کنند و با ساده‌انگاری می‌پندارند این مسئله چندان اهمیتی ندارد و تنها مشکل بر سر مزرعه‌ای بوده است که دولت اسلامی منافع آن را برای همة کشور اسلامی می‌خواست، اما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله  آن را هدیة رسول خدا صلی الله علیه و آله به دختر خویش می‌دانستند! به نظر می‌رسد چنین تحلیلی از آن ماجرا، یکی از بزرگ‌ترین ستم‌ها به حضرت زهرا علیهاالسلام است. این تحلیل چنین القا می‌کند که سرور زنان عالم به خاطر متاع بی‌ارزش دنیا بین مسلمانان اختلاف و کشمکش ایجاد کرد! سطحی‌نگری اینان مانند نگاه کسانی است که دربارة داستان کربلا گمان می‌کردند حسین‌بن‌علی علیهما السلام برای رسیدن به جاه و مقامی دنیوی به‌سوی کربلا راه افتاد و سرانجام نیز به سبب در پیش نگرفتن سیاستی درست در محاصرة کوفیان کشته شد! به این شبهه‌های کودکانه دربارة حادثة کربلا در طول قرن‌های متمادی با تحقیق و بررسی‌های فراوان و عالمانه پاسخ داده شده و ابهامی در آن باقی نمانده است؛ اما حوادثِ پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله این‌گونه به‌دقت بررسی نشده است و این خلأ معرفتی، مسئولیت اهل علم را بسیار سنگین کرده است. بر آنان لازم است که با ژرف‌اندیشی در این حوادث

همة جوانب مسئله را روشن کنند و از سطحی‌نگری در‌این‌باره جلوگیری کنند. همان‌گونه که بارها تأکید کردیم، هدف اصلی ما از شرح خطبة فدکیه دستیابی به چنین بصیرتی است.

5ـ1. واقع‌نگری؛ شرط عبرت‌آموزی

اکنون که روشن شد عبرت‌آموزی هدف اصلی تحلیل تاریخ و حوادث گذشته است و باید با این نگاه تاریخ را بررسی کرد، به این حقیقت نیز باید توجه کرد که نخستین شرط عبرت‌آموزی از تاریخ «واقع‌نگری» است. درواقع مانع بزرگی که سبب می‌شود انسان از رخدادهای روزگار عبرت نگیرد و چشم بصیرتش نابینا گردد، حب و بغض‌های بیجا و تعصبات کور است. انسانی که با پیش‌داوری متعصبانه بر عقیده‌ای اصرار ورزد و قصد داشته باشد که جز آن عقیده را ـ‌چه حق و چه باطل‌‌ـ نپذیرد، چشم حقیقت‌بین او بسته می‌شود و امکان عبرت‌آموزی برای او فراهم نخواهد بود. مقصود از این سخن آن نیست که نباید حب و بغض داشت؛ بلکه مراد این است که حب و بغض باید دلیل عقلی روشن داشته باشند. اگر ما مسلمانان با رویکرد واقع‌بینانه، که همان روش قرآن است، در جست‌و‌جوی حقیقت باشیم بسیاری از اختلاف‌های میان ما از بین خواهد رفت. بیشتر اختلافات مذهبی مسلمانان که گاه به برادرکشی‌ها می‌انجامد ناشی از تعصبات کور است. چرا باید هر سال در ماه‌های محرم و صفر در برخی از کشورهای اسلامی به نام دین جنایاتی صورت بگیرد و خون شمار بسیاری از شیعیان بر زمین ریخته شود؟! آیا جز تعصبی کور، مسلمانی را بر آن می‌دارد که خون برادر مسلمان خود را این‌گونه بر زمین بریزد؟! اگر ما روشی واقع‌بینانه و حقیقت‌جویانه را برای بررسی وقایع تاریخی در پیش گیریم و منصفانه در پی

یافتن اشتباه‌های گذشتگان باشیم و پیش از تحقیق همه‌جانبه کسی را محکوم نکنیم، بسیاری از اختلافات و برادرکشی‌ها از میان خواهد رفت و همة کسانی که طالب حق‌اند، خواهند توانست حقیقت را دریابند.

6ـ1. سخنان اهل‌بیتعلیهم السلام؛ معیاری مناسب برای شناخت حقیقت

یکی از بهترین روش‌هایی که می‌تواند داستان‌های صدر اسلام را برای ما روشن سازد تأمل در برخی سخنان اهل‌بیتعلیهم السلام است که مؤیدات آنها در منابع فرق غیرشیعه نیز موجود است. هدف ما نیز از بررسی خطبة حضرت زهرا علیهاالسلام این است که سخنان ایشان را واقع‌بینانه و به‌دور از تعصب بررسی کنیم؛ زیرا تعبیراتی در این خطبة شریف وجود دارد که نمی‌توان آنها را توصیف یک جریان عادی و طبیعی دانست. ما برای عبرت گرفتن از این تعبیرها در مسیر آزمون‌هایی که پیش‌روی داریم، نیازمند چنین نگاه واقع‌بینانه‌ای هستیم؛ آزمون‌هایی که می‌دانیم رنگ عوض می‌کنند، اما ماهیت آنها محفوظ است و امروز یا فردا رخ خواهد داد. این احتمال وجود دارد ‌که باز فتنه‌ای دیگر پیش آید و ما را در معرض آزمونی بزرگ قرار دهد. چنین احتمالی بسیار قوی می‌نُماید؛ چراکه شیطان هنوز زنده است و از قَسَمی که برای گمراه کردن همة انسان‌ها یاد کرده برنگشته است و بنای شکستن آن را نیز ندارد. ازسوی دیگر، روزبه‌روز بر تجربه‌اش افزوده می‌شود و اگر در فتنه‌ای شکست بخورد و نتیجة دلخواه را به دست نیاورد، علت آن شکست را بررسی می‌کند تا اشکال کار خویش را برطرف سازد و در مرتبة بعد پیروز میدان باشد.

اما ازآنجاکه ما در این گفتارها در پی یافتن الگوی صحیح رفتاری و پیدایش زمینه‌ای برای استبصار از حوادث تاریخی هستیم، به جزئیات رخدادها

نپرداخته‌ایم و چندان اصراری بر نام بردن از افراد گوناگون نداریم. آنچه برای ما از اهمیتی فوق‌العاده برخوردار است شناخت مردم آن زمان و فضای حاکم بر آن دوره از کلام حضرت زهرا علیهاالسلام است؛ فضایی که موجب شد چنین اشتباهی رخ دهد. می‌بایست با دقت دربارة علل و عوامل این حوادث اندیشید و اشتباه‌های مسلمانان را در آن مقطع زمانی شناخت و در جهت پیشگیری از آن اشتباه‌ها کوشید. لحن کلام زهرای مرضیه علیهاالسلام در این خطبه پرده از این حقیقت برمی‌دارد که خطرهای عظیمی بر سر راه آدمی وجود دارد و یک انسان به گونه‌ای ناباورانه ممکن است تغییر کند. نباید فراموش کرد که ما تافته‌ای ‌جدابافته نیستیم و ممکن است روزی ما نیز همان اشتباه‌ها را تکرار کنیم. از‌این‌رو می‌بایست ریشة آن اشتباه‌ها را بشناسیم و اگر آثاری از آن ریشه‌ها را در دل خویش می‌بینیم به‌سرعت آنها را بخشکانیم. این هدف اصلی و مقدسی است که ما از بررسی خطبة شریف فدکیه پیگیری می‌کنیم؛ چراکه تا ریشه و منشأ چنین اشتباه‌هایی در دل انسان زنده باشد، جوانه‌ای جز همان اشتباه‌ها نخواهد داشت. گرچه همان اشخاص در عصر ما نیستند، ممکن است افرادی با همان روحیه‌ها، فکرها، انگیزه‌ها و گرایش‌ها در مقابل کسی فتنه به پا کنند که در جایگاه علی علیه السلام نشسته است. در چنین معرکه‌ای کسی می‌تواند پیروز میدان باشد و به وظیفة خویش عمل کند که روح و ریشة آن اشتباه‌ها را درک کرده باشد و در پرتو نور این بصیرت و معرفتِ عمیق، خود را از سقوط در چاه گمراهی نجات دهد. ما می‌توانیم با بهره‌گیری از نکات حکیمانة این خطبة شریف بر بصیرت خویش بیفزاییم و از سطحی‌نگری در برخورد با حوادث پیش رویمان فاصله بگیریم.

ما شیعیان نیز باید واقع‌بینانه با این مسائل برخورد کنیم و متعصبانه نگوییم هرآنچه در کتاب‌های ما آمده درست، و جز آنْ نادرست است؛ بلکه باید از

کتاب‌های دیگر فرق اسلامی نیز استفاده کنیم که البته برای روشن شدن حقیقت، معتبرترین منابعِ اهل تسنن برای ما کافی است.

2. جولان نفاق

اکنون پس از دقت در این چند نکتة مقدماتی به شرح ادامة خطبة مبارک فدکیه بازمی‌گردیم. در شرح خطبة حضرت زهرا علیهاالسلام به فرازی رسیدیم که حضرت در آن به رخدادهای پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌پردازد. حضرت در این بخش می‌فرمایند: فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ، وَمَأْوَی أَصْفِیَائِهِ، ظَهَرَ فِیكُمْ حَسِیكَةُ النِّفَاقِ؛ «اما هنگامی‌که خداوند سرای انبیا را برای پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، خار نفاق میان شما ظاهر گشت».(1)

حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به کسانی که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله جمع بودند با لحنی صریح این حقیقت را گوشزد می‌کند که رگه‌هایی از نفاق در درون دل شما پنهان بود و پوششی روی آن قرار داشت که مانع دیدن و لمس کردن آن می‌شد؛ اما با رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله  این نفاق خود را نشان داد. حضرت این نفاق درونی را به خاری تشبیه می‌فرمایند که ابتدا پنهان بود و اکنون آشکار شده است. اگر خاری در درون ظرفی با پوششی ضخیم قرار داشته باشد با نگاه کردن و دست کشیدن بر آن ظرف نمی‌توان فهمید که خاری در درون آن قرار دارد. اما اگر نوک تیز خار، پوشش را بشکافد و بیرون آید، معلوم می‌شود که پیش‌تر در درون این ظرف خاری وجود داشته است. صدیقة کبری علیهاالسلام با تعبیر خود، رفتار آنان را پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله علنی کردن نفاق درونی


1. بی‌شک صدیقة طاهره  علیهاالسلام   از این تعبیرها، افرادی خاص را در نظر دارند؛ اما همان‌گونه که پیش‌تر اشاره کردیم، برای هدفی که ما دنبال می‌کنیم تعیین مصداق آنها چندان ضرورتی ندارد.

ایشان توصیف می‌فرمایند که درحقیقت این توصیف حضرت زهرا علیهما السلام توصیفی بسیار عجیب است!

وَسَمَلَ جِلْبَابُ الدِّین؛ «و لباس دین پوسیده شد».

واژة «جلباب» به معنای روپوش است که معمولاً برای خانم‌ها به کار می‌رود.(1) این تعبیر صدیقة طاهره علیهما السلام  بدین معناست که پیش از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دین خدا روپوشی نو و تازه بر تن داشت؛ اما با رفتن ایشان این روپوش، کهنه و مندرس شد.

وَنَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِینَ وَنَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّینَ؛ «و گمراهانِ لب‌فرو‌بسته به سخن درآمدند و فرومایگان گمنام جلوه‌گر گشتند».

این تعبیرات حضرت علیهاالسلام از وجود گمراهانی در امت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نشان دارد که در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله مُهر بر لب زده، سخنی بر زبان نمی‌آوردند تا گمراهی‌شان آشکار نگردد؛ اما با رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بی‌پروا به سخن آمدند و گمراهی خویش را آشکار کردند. اینان نه‌تنها افرادی فرومایه بودند، بلکه حتی میان فرومایگان نیز گمنام بودند. این تعبیر از شدت پستی آن افراد حکایت دارد و نشان می‌دهد کسی به آنان اهمیت نمی‌داده است و آنان از موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردار نبوده‌اند، اما با رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین کسانی به سخن آمدند و سخن‌گو شدند.

وَهَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ؛ «و سرکردة باطلگران به صدا درآمد».

مبطلین به کسانی می‌گویند که رفتارهای باطل و نادرست دارند یا سخنان غیرحقیقی می‌گویند.(2) از این سخن صدیقة کبری علیهاالسلام  روشن می‌شود که اهل باطل میان مسلمانان سرکرده‌ای داشته‌اند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله  پنهان‌کاری می‌کرد و از


1. محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ذیل واژه.

2. محمدحسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژة «مبطلون».

حقیقت خود چیزی بروز نمی‌داد؛ اما همین‌که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله  از دنیا رفت این فرد فرومایه و گمنام نعره‌های مستانة خود را آغاز کرد و آنچه تاکنون پنهان می‌داشت آشکار ساخت. برای درک هرچه بهتر سخنان بانوی دو ‌عالم علیهاالسلام  باید فضایی را که حضرت در آن سخن می‌گوید در ذهن خویش ترسیم کنیم. روی سخن دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله  به کسانی است که تا چندی پیش در نماز جماعت رسول خدا صلی الله علیه و آله  شرکت می‌کردند و شاگردان و اصحاب حضرت شمرده می‌شدند.

فَخَطَرَ فِی عَرَصَاتِكُم؛ «سپس او در حوزة شما به جولان دادن مشغول شد».

واژة «خاطر» برای کسی به کار می‌رود که با نحوة راه رفتن و حرکات دست و پای خویش اظهار بزرگی می‌کند و فعل «خطر» برای کسی به کار می‌رود که با رفتار خویش اظهار تکبر و خودبزرگی می‌کند.(1) سخن فاطمة زهرا علیهاالسلام گویای این معناست که فرومایه‌ای بی‌اعتبار، اما اهل نفاق و باطل، پس از رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله میان امت اسلامی جولان دادن آغازید. البته این سخن بدان معنا نیست که همة کسانی که در آنجا حضور داشتند چنین صفاتی داشتند؛ بلکه مقصود حضرت، برخی از افراد حاضر در آن جمع است.

وَأَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُم؛ «و شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد؛ درحالی‌که شما را دعوت می‌کرد».

شیطان لعین که همیشه در کمین انسان‌ها نشسته است با رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در دل خبیث خود برای هلاکت انسان روزنة امیدی احساس می‌کند و فرصت را برای اجرای نقشه‌های پلید خود مناسب می‌بیند. پس از مخفیگاه خود بیرون می‌آید و به بررسی دقیق اوضاع می‌پردازد. او با امتحان افراد می‌کوشد بفهمد تا چه اندازه زمینه برای فعالیت وی وجود دارد.


1. محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ذیل واژة «الخاطر».

فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ وَلِلْغِرَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِین؛ «پس شما را آمادة پذیرش دعوتش و منتظر فریبش یافت».‌

شیطان در بررسی اولیة خویش دریافت که برخی نه‌تنها زمینة پذیرش دعوت او را دارند، بلکه منتظر اقداماتش هستند و برای همکاری با او لحظه‌شماری می‌کنند. آنان با شنیدن ندای ارباب خود با چشم‌هایشان در جست‌وجوی صاحب صدا می‌گشتند.

ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَأَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً؛ «سپس شما را تحریک کرد و دید که شما بسیار چالاکید و شما را به هیجان آورد و دید که در راه او چه خشمناکید».

هنگامی‌که شیطان این آمادگی را در برخی افراد می‌بیند تصمیم می‌گیرد آنها را به حرکت درآورد؛ اما در نخستین گام می‌بیند که آنان بسیار چالاک و برای حرکت آماده‌اند. باز برای اینکه روشن شود تا چه اندازه می‌تواند آنان را تحریک کند اندکی احساساتشان را تحریک می‌کند و آنان را به هیجان می‌آورد. شیطان در این آزمون نتیجه می‌گیرد که آنان با اندکی تحریک به‌سرعت خشمگین می‌شوند و عقل خویش را کنار می‌گذارند و از احساساتشان پیروی می‌کنند. اما حاصل کوشش شیطان و همکاری فرومایگان به کجا انجامید؟‌ برای روشن شدن این نتیجه باید عبارات زیبای زهرای مرضیه علیهاالسلام را پیگیری کنیم.

فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِكُم وَأَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ؛ «نتیجه این شد که شما مرکبی به‌جز مرکب خویش را نشانه گذاشتید و بر چشمة آبی جز آبشخور خویش وارد شدید».

یکی از رسوم عرب در گذشته این بود که هر قبیله‌ای‌ شترهای خود را با علامتی داغ می‌گذاشت تا معلوم باشد آن شترها از آنِ کدام قبیله است. همچنین هر طایفه‌ای برای گلة خود آبشخوری داشت که از آن سیرابش می‌کرد. صدیقة طاهره علیهاالسلام

حاصل کوشش شیطان و همکاری آن مردم را این‌گونه وصف می‌فرمایند: شما شتر دیگران را با علامت خود علامت‌گذاری کردید و آنچه را از آنِ شما نبود در زمرة دارایی خود به شمار آوردید و افزون بر این، آنان را از آبشخوری جز آبشخور خودتان سیراب کردید و این واکنش زشت و بیجای شما در پاسخ به شیطان بود.

هَذَا وَالْعَهْدُ قَرِیبٌ وَالْكَلْمُ رَحِیبٌ وَالْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ وَالرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ؛ «همة اینها در حالی انجام گرفت که هنوز دیری از عهدی نگذشته بود که با پیامبر بستید و زخم رحلت ایشان هنوز گشوده بود و آن جراحت هنوز التیام نیافته و هنوز رسول اسلام به خاک سپرده نشده بود».

به‌راستی آنان واکنشی ناصواب و برخلاف انتظار نشان دادند؛ زیرا هنوز پیمانی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله  در غدیر خم بسته بودند تازه بود و از آن رخداد حدود هشتاد روز می‌‌گذشت. چه زود ندای پیامبر فراموش گردید که می‌فرمود: مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَلِی مَولاه؛(1) «هرکه من مولای اویم، پس علی مولای اوست». جان‌سوزتر اینکه هنوز چندی بیشتر از وفات پیغمبر نگذشته بود و کسی از میان مسلمانان رخت بربسته بود که بر آنان حق حیات داشت و برای هدایت و سعادتشان از هیچ کوششی فروگذار نکرده بود. رحلت او چنان زخمی بر جان دوستانش زده بود که هنوز التیام نیافته بود. شگفت‌انگیز‌تر از همه اینکه همکاری با شیطان برای پیمان‌شکنی با رسول خدا صلی الله علیه و آله  و فریب خوردن از او زمانی صورت گرفت که هنوز پیکر نازنین آن رسول همام صلی الله علیه و آله  بر روی زمین بود و به خاک سپرده نشده بود.


1. عبدالله‌بن‌مسلم‌بن‌قتیبه دینوری، الإمامة و السیاسة، ج1، ص129؛ یوسف‌بن‌عبدالله‌بن‌عبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1099؛ علی‌بن‌ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص174.

3. ماجرای سقیفة بنی‌ساعده(1)

بانوی دو ‌عالم علیهما السلام در این فراز با زیباترین تعبیرها، فضای حاکم بر آن عصر را ترسیم می‌کند تا به ایشان بفهماند که در چه وضعیت اسف‌باری به سر ‌می‌برند. سخنان صدیقة کبری علیهما السلام به ماجرایی اشاره دارد که جزئیات آن در تاریخ ثبت شده است؛ اما به سبب هدفی که پیش‌تر به آن اشاره کردیم، از نقل جزئیات آن خودداری می‌کنیم و به‌اجمال به آن اشاره می‌نماییم. بنابر نقل تقریباً همة مورخان، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله درحالی‌که هنوز امیر مؤمنان علی علیه السلام مشغول غسل دادن بدن مبارک ایشان بود، نخست جمعی از طایفة خزرج در محلی به نام سقیفة بنی‌ساعده جمع می‌شوند تا جانشینی پیغمبر صلی الله علیه و آله را در قبیلة خود متمرکز سازند. هنگامی‌که طایفة اوس از این ماجرا باخبر می‌شوند به آن محل می‌روند. خبر این تجمع به مهاجرین می‌رسد و چند تن از آنان نیز به جمع انصار می‌پیوندند. با جمع شدن انصار و مهاجرین بحث بر سر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله بالا می‌گیرد تاجایی‌که گروهی باهم درگیر می‌شوند و برخی بر روی هم شمشیر می‌کشند. مهاجرین بر سر انصار فریاد می‌کشند که پیامبر از ما قریش و اهل مکه بود و ما نزدیکان او هستیم؛ پس به شما نوبت نمی‌رسد و مطمئن باشید اگر شما خلیفه‌ای از میان خود تعیین کنید قریش او را نخواهد پذیرفت. اوس و خزرج که رقابتی دیرینه با همدیگر داشتند، هیچ‌یک به پذیرش ریاست دیگری حاضر نبودند و این خود عاملی برای چیرگی مهاجرین شد. سرانجام مهاجرین غالب شدند و انصار با آنان بیعت کردند. البته در برخی منابع و روایات آمده است که این رخداد حاصل کوششی یک‌روزه نبود؛ بلکه از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی شده بود که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله باید چه


1. ر.ک: عبدالله‌بن‌مسلم‌بن‌قتیبه دینوری، الإمامة و السیاسة، ج1، ص12؛ عبدالحمیدبن‌هبةالله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص5.

اقداماتی صورت گیرد و چه کسی جانشین شود. اما هرچه بود، در روز رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نخست انصار، یعنی اوس و خزرج در این مسئله باهم درگیر شدند و سپس مهاجرین به آنان پیوستند و سرانجام کار با بیعت با مهاجرین پایان یافت. البته همة مهاجرین و انصار در آن محل حضور نداشتند و حتی برخی از افرادی که حضور داشتند بدون بیعت محل را ترک کردند؛ اما جزئیات این ماجرا برای هدف ما چندان اهمیتی ندارد. آنچه ما در پی دانستن آن هستیم این است که چرا سرانجامِ اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به اینجا کشیده شد که عهد خویش با رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش کردند و آیا ممکن است ما نیز به چنین وضعیتی دچار شویم؟ آیا ممکن است امت ما نیز عهد خویش را با ولی خدا فراموش کنند و این‌گونه در دام فریب شیطان گرفتار شوند؟ اینها پرسش‌هایی اساسی است که باید با حساسیت فراوان در پی پاسخ آنها بود.

زهرای مرضیه علیهاالسلام در ادامة خطبة شریف خویش به بهانة آنان برای اقدام زشت خود اشاره می‌کند و می‌فرماید: ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ؛ «این اقدام شما بدین بهانه صورت گرفت که نگران وقوع فتنه‌اید!»

از سخن صدیقة طاهره علیهاالسلام معلوم می‌شود که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله برای این اقدامِ خود چنین دلیل آورده‌اند که می‌ترسیم با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بین مسلمانان فتنه‌ای برپا شود و برای جلوگیری از این فتنه باید جانشینی برای ایشان تعیین کنیم! اما فاطمة زهرا علیهاالسلام در پاسخ به آنان با اقتباس از قرآن می‌فرماید: أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ؛(1) «اما بدانید که در فتنه افتادید و به‌راستی جهنم فراگیرندة کافران است».

اقتباس از این آیه در پاسخ به دلیلی که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله برای اقدام


1. توبه (9)، 49.

خویش ‌آوردند بسیار معنادار است. این آیه به برخی از منافقانی اشاره دارد که فرار از فتنه را بهانة اعمال منافقانة خود قرار می‌دادند. خداوند در پاسخ آنها می‌فرماید: «شما خود در فتنه سقوط کرده‌اید». البته حضرت زهرا علیهاالسلام  پیش از این به وجود رگه‌هایی از نفاق میان برخی از اصحاب اشاره کرده و فرموده بود:‌ «خار نفاق میان شما ظاهر شد». اما اکنون با اقتباس از این آیه که می‌فرماید: «جهنم بر کافران احاطه دارد»، در پی القای معنای دیگری نیز هست و آن خطر وجود کفر است. به‌راستی مخاطبان این سخنان صدیقة کبری علیهاالسلام همان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند که سال‌ها پای منبر او نشسته و در مدینه پذیرای او بودند و ایشان را در امر رسالتش یاری کردند؟ مگر آنان مرتکب چه اشتباهی شده بودند که فاطمة زهرا علیهاالسلام از نفاق و کفر آنان سخن به میان آورده است؟ برای روشن شدن سخنان فاطمة زهرا علیهاالسلام باید معنای کفر و اقسام آن را بررسی کنیم.

1ـ3. واکاوی مفهوم کفر

معنای مشهور کفر، انکار خدای متعال و پیامبر اوست؛ اما باید بدانیم که کفر همیشه به این معنا نیست. در قرآن کریم کفر در معانی گوناگونی به کار رفته و در روایتی از امام صادق علیه السلام ، پنج معنا برای کفر برپایة آیات قرآن بیان شده است.(1) بنابراین هنگامی‌که واژة کفر به کار می‌رود باید دید کدام‌یک از معانی آن در نظر است. یکی از معانی کفر، در برابر اسلام، و معنای دیگری از آن، در برابر ایمان قرار دارد. باید دقت داشت که این دو معنا خلط نگردد. یکی از مصادیق کفرِ در برابر اسلام انکار همة ضروریات اسلام یا برخی از آنهاست. اما اگر کسی شهادتین گفت و پذیرفت که هر‌چه پیامبر گرامی اسلام فرموده‌اند حق است،


1. محمدبن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص389.

چنین شخصی مسلمان است و کافر در برابر مسلمان بر او اطلاق نمی‌گردد و همة احکام مربوط به فرد مسلمان بر او مترتب می‌گردد. اسلامِ ظاهری، مربوط به اظهار شهادتین و تسلیم شدن در مقابل حکومت اسلامی است. ممکن است کسی مسلمان باشد، اما آموزه‌های اسلام را با قلب خویش باور نکرده و بدانها ایمان نداشته باشد و مصداق این آیة شریف باشد که می‌فرماید: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِكُمْ...؛(1) «عرب‌های بادیه‏نشین گفتند: ایمان آورده‏ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‏اید، ولی بگویید اسلام آورده‏ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است...».

چنین کسی ازجهت اظهار شهادتین مسلمان به شمار می‌آید؛ اما ازآنجا‌که اسلام را در قلب خویش نپذیرفته است، قلباً کافر است. این کفر در مقابل ایمان است. حتی کسی که ضروریات اسلام را پذیرفته، اما حکمی از احکام خدا را نپذیرفته باشد، درحالی‌که می‌داند آن حکم را خدای متعال تشریع فرموده، چنین کسی گرچه مسلمان است، این اعتقاد او از بی‌ایمانی‌اش نشان دارد. بنابراین اگر به چنین شخصی کافر گفته می‌شود بدین معناست که او مؤمن نیست، نه اینکه مسلمان نیست. این کفر در برابر ایمان قرار دارد و حتی اگر کسی عدم باور قلبی خویش را به زبان نیاورده، در دل پنهان کند باز به این معنا کافر است و اثر کفر او در عالم آخرت ظاهر می‌شود و موجب عذاب او می‌گردد. حد نصاب ایمانی که موجب نجات از عذاب آخرت می‌گردد، پذیرفتن همة اموری است که خدای متعال نازل فرموده و انکار یکی از آنها مانند انکار همة آنهاست. از‌این‌‌رو قرآن کریم می‌فرماید:

إِنَّ الَّذینَ یَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا


1. حجرات (49)، 14.

بَیْنَ ذلِكَ سَبیلاً * أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنا لِلْكافِرینَ عَذاباً مُهیناً؛(1)كسانی كه خدا و پیامبرانِ او را انكار می‏كنند، و می‏خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قایل شوند و می‏گویند: به بعضی ایمان می‏آوریم و بعضی را انكار می‌كنیم، و می‏خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب كنند، آنها كافران حقیقی‏اند، و برای كافران مجازات خواركننده‏ای فراهم ساخته‏ایم.

قرآن کریم آشکارا کسی که برخی از آموزه‌های اسلام را نپذیرد (نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ) کافر خوانده است؛ زیرا باید ملاک پذیرش آموزه‌های اسلام، الهی بودن آنها باشد. به‌تعبیردیگر پذیرش این آموزه‌ها باید بدین سبب باشد که ازسوی خدای متعال آمده است و ازآنجاکه این ملاک در همة احکام الهی وجود دارد، اگر کسی یک مورد از آنها را نپذیرد نشان از آن دارد که موارد پذیرفته‌شده را نیز به پیروی از هوای نفس خویش پذیرفته است، نه به سبب خدایی بودن آنها؛ زیرا اگر به سبب الهی بودن آموزه‌های اسلام آنها را پذیرفته بود باید همه را می‌پذیرفت. ازاین‌رو قرآن کریم آنان را کافران حقیقی معرفی می‌کند. متأسفانه گاهی این دو اصطلاح (کفر در برابر اسلام و کفر در برابر ایمان) با همدیگر خلط می‌شوند و منشأ مغالطه می‌گردد. این دو اصطلاح، دو معنا از پنج معنایی است که در روایات برای کفر ذکر شده است. انسانِ مسلمان ازنظر فقه اسلامی، پاک، ازدواج با او جایز، و ذبیحة(2) او حلال است. اگر گفته می‌شود: کافر، نجس، ازدواج با او باطل و خوردن حیوان کشته‌شده به دست او‌ حرام است، مقصودْ کافر در مقابل مسلمان، و به‌اصطلاح


1. نساء (4)، 150ـ151.

2. حیوان حلال‌گوشتی که به دست مسلمان، ذبح شرعی شده است.

کافر فقهی است نه کافر در مقابل مؤمن. تا زمانی‌که مسلمان به شهادتین و ضروریات دین اقرار داشته باشد جان، مال و آبروی او محفوظ است و تمام احکام فقهی مسلمانی بر او مترتب می‌گردد.

بنابراین به اقتضای ایمان، وقتی انسان دانست حکمی ازسوی خدای متعال تشریع شده است باید آن را بر دیدة خویش بگذارد و با جان و دل بپذیرد. کسی که می‌داند قرآن تعدد زوجه را با رعایت شرایطی جایز دانسته، اما تعدد شوهر را جایز نمی‌داند، ولی به این حکم اعتراض می‌کند می‌گوید: «گرچه قرآن این حکم را فرموده است، من آن را نمی‌پذیرم، یعنی من نه قرآن را قبول دارم، نه پیامبر را و نه خدا را؛ اما این بدان معنا نیست که با این اعتقاد بدنش نجس و همسرش بر او حرام می‌شود؛ بلکه این سخن نشان از بی‌ایمانی او دارد. ازاین‌روست که قرآن مجید در وصف منافقان می‌فرماید:

إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خادِعُهُمْ وَإِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا كُسالی‏ یُراؤُنَ النَّاسَ وَلا یَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً؛(1) منافقان می‏خواهند خدا را فریب دهند؛ درحالی‌كه او آنها را فریب می‏دهد؛ و هنگامی‌كه به نماز برمی‏خیزند، با كسالت برمی‏خیزند و در برابر مردم ریا می‏كنند و خدا را جز اندكی یاد نمی‌کنند!

بنابر این آیه، خدای متعال حتی برخی کسانی که اظهار می‌کنند به خدا و رسول اعتقاد دارند و نماز هم می‌خوانند منافق دانسته است. نفاق امری قلبی است؛ اما اسلامِ ظاهری تنها با اظهار شهادتین و تسلیم در برابر حکومت اسلامی حاصل می‌شود. اسلامِ ظاهری انسان را مسلمان و از مزایای حکومت اسلامی برخوردار می‌سازد؛ اما به‌تنهایی موجب نجات انسان در عالم آخرت نمی‌شود.


1. نساء ‌(4)، 142.

نجات در عالم آخرت و ورود به بهشت برین به میزان باور، پذیرش قلبی و ایمان انسان وابسته است. در آن عالم، درجة ایمان قلبی انسان است که جایگاه او را مشخص می‌کند، نه سخنان ظاهری‌اش.

بنابراین اگر حضرت زهرا علیهاالسلام  با اقتباس از آیة قرآن می‌فرمایند: وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ؛(1) «و به‌راستی جهنم فراگیرندة کافران است»، بدین معنا نیست که آنان را مسلمان نمی‌داند؛ بلکه مراد حضرت اعلان هشدار به آنهاست تا بر قلب خویش نظری بیندازد؛ مبادا دانسته و ازروی آگاهی، حکمی از احکام الهی را پای‌مال سازند. صدیقة طاهره علیهما السلام با اقتباس خویش از قرآن این ضابطه را یادآور می‌شود که اگر کسی حکمی از احکام الهی را دانسته انکار کند، گرچه به‌ظاهر مسلمان باشد و احکام مسلمان بر او جاری گردد، درحقیقت کافر است و این کفر سرانجام او را به جهنم خواهد کشاند.

2ـ3. سقیفه؛ فتنه‌ای در دنیای اسلام

سرور بانوان عالم علیهاالسلام حادثه‌ای را فتنه خواندند که پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رخ داد و آن در حالی بود که هنوز جسم مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله به خاک سپرده نشده بود. اما ایشان تنها کسی نبودند که از حادثة سقیفة بنی‌ساعده با نام فتنه یاد کردند؛ بلکه امیر مؤمنان علی علیه السلام  نیز آن حادثه را مصداق فتنه شمرده‌اند. در همان روزی که امام علی علیه السلام مشغول دفن پیکر پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند برایشان خبر آوردند که مهاجرین و انصار در سقیفة بنی‌ساعده جمع شده و با یکی از مهاجرین بیعت کرده‌اند. حضرت بیلی که در دست داشتند بر زمین زدند و دستان مبارک خویش را بر روی آن گذاردند و آیات نخستین سورة عنکبوت را تلاوت فرمودند:(2)


1. توبه (9)، 49.

2. محمدبن‌محمدبن‌نعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص189.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * الم * أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْكاذِبِینَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْكُمُونَ؛(1) به نام خداوند بخشندة بخشایشگر؛ الم؛ آیا مردم گمان كردند همین‌كه بگویند: ایمان آوردیم، به حال خود رها می‏شوند و به فتنه مبتلا نخواهند شد؟! و محققاً ما كسانی را كه پیش از آنان بودند به فتنه مبتلا کردیم. باید علم خدا دربارة كسانی كه راست می‏گویند و كسانی كه دروغ می‏گویند تحقق یابد! آیا كسانی كه اعمال بد انجام می‏دهند پنداشتند که بر ما سبقت می‌گیرند؟! چه بد داوری می‏كنند!

آیات بالا نشان‌دهندة این حقیقت است که امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز این داستان را مصداق فتنه می‌دانند؛ اما اکثر مسلمانان چنین قضاوتی نداشتند و این حادثه را مانعی برای فتنه در امت اسلام معرفی می‌کردند. بنابراین می‌توان گفت در آن مقطع زمانی دو ‌گونه قضاوت دربارة حادثة سقیفة بنی‌ساعده مطرح بود: نخست قضاوت عوامل حادثة سقیفة بنی‌ساعده است که آن را جریانی مردمی و خیرخواهانه برای پیشگیری از فتنه و اختلاف میان امت می‌دانستند و امروز نیز بیشتر مسلمانان آن را تأیید می‌کنند؛ و دیگری قضاوت حضرت زهرا و امیر مؤمنانعلیهما السلام است که آن ماجرا را فتنه‌ای در امت اسلامی دانسته‌اند و ما شیعیان به پیروی از ایشان بر همین اعتقادیم. جریان مقابل شیعه معمولاً در این نقلیات تشکیک می‌کنند یا سرانجام این قضاوت را اظهار نظر سلیقه‌ای و شخصیِ شمار اندکی از صحابة رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌دانند.

برای عبرت‌آموزی می‌توان این ماجرا را با رخدادهایی مقایسه کرد که سال


1. عنکبوت (29)، 1ـ4.

1388 در پی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران پیش آمد. در آن سال فتنه‌ای عظیم رخ داد که درصورت ناهشیاری مردم، نه‌تنها ممکن بود اساس کشور را از هم بپاشد، بلکه می‌توانست پیشرفت اسلام را ده‌ها سال عقب بیندازد و ما را به دوران پیش از انقلاب برگرداند. فتنه‌ای که نظیر آن را کمتر می‌توان در تاریخ مسلمانان سراغ گرفت. بااین‌حال هنوز کسانی معتقدند فتنه‌ای در کار نبود و آنچه رخ داد تنها حوادثی طبیعی بود که ناشی از اختلافاتی بر سر انتخابات بود و چنین رویدادهایی در ایام انتخابات طبیعی است و فتنه به شمار نمی‌آید؛ اکنون نیز نباید با متهم کردن کسی به فتنه‌گری، وحدت و صمیمیت را خدشه‌دار کرد!

این دو قضاوت دربارة حوادث سال 1388 درست به همان اختلاف‌نظری شبیه است که برخی از مسلمانانِ صدر اسلام با اهل‌بیتعلیهم السلام دربارة حادثة سقیفه داشتند. اهل‌بیت علیه السلام  آن حادثه را فتنه می‌دانستند؛ اما اهل سقیفه چنین قضاوتی نداشتند؛ بلکه معتقد بودند عمل آنان مانع فتنه در امت شد و این دو قضاوت کاملاً متضاد بود. صرف‌نظر از اینکه طرف مقابل اهل‌بیتعلیهم السلام با چه نیتی به این کار دست زد، ما فرض را بر این می‌گذاریم که به‌راستی به چنان قضاوتی رسیده بودند؛ اما مسلم است که این دو دسته، دو قضاوت و دو تفسیر متضاد دربارة آن ماجرا داشته‌اند. ما از میان این دو قضاوت، نظر امیر مؤمنان علی علیه السلام  و فاطمة زهرا علیهاالسلام را بر قضاوت دیگران ترجیح داده‌ایم و معتقدیم که این بزرگواران قضاوتی درست داشته و دیگران اشتباه کرده‌اند.

3ـ3. سقیفه؛ سکولاریزه کردن جامعة اسلامی

اگر بخواهیم واقعة سقیفه را به زبان و ادبیات امروزی بیان کنیم باید بگوییم: نخستین گام در عالم اسلام برای سکولاریزه کردن جامعة اسلامی در سقیفه برداشته شد. درحقیقت سقیفه طرحی برای تفکیک دین از سیاست بود.

هنگامی‌که به عملکرد اهل سقیفه پس از نشستن بر مسند حکومت می‌نگریم می‌بینیم که آنها ابایی نداشتند که گاهی مسائل شرعی را از امیر مؤمنان علی علیه السلام بپرسند و اعتراف کنند که احکام اسلامی را نمی‌دانند و باید آنها را از ایشان بیاموزند! تاآنجا‌که نقل شده برخی از آنها گفته‌اند: لا ابقانی الله لمعضلة لیس لها ابوحسن؛(1) «خداوند مرا باقی نگذارد در مشکلی که ابوالحسن برای حل آن نباشد».

اما این افراد حاضر نبودند خاندان پیامبرعلیهم السلام در مسند قدرت بنشینند و حکم صادر کنند. این تفکیک که حکومت برای عده‌ای و احکام دین برای عده‌ای دیگر باشد، چیزی جز همان مبنای سکولاریزم نیست. بنابر این مبنا، اهل سقیفه برای دین و احکامی چون نماز، روزه و... حسابی جدا باز کردند و در این امور اشکالی نمی‌دیدند که به امیر مؤمنان علی علیه السلام مراجعه شود؛ اما احکام و دستورهای مربوط به موضوعات اجتماعی را همچون جنگ، صلح، بیت‌المال و... در انحصار خود می‌دانستند و به دیگری اجازة دخالت نمی‌دادند.

در عصر ما نیز کسانی هستند که با وجود در دست داشتن پست و مقام در نظام جمهوری اسلامی، چنین دیدگاهی دارند. اینان یا اصل ولایت فقیه را قبول ندارند یا به‌منزلة مقامی تشریفاتی با آن برخورد می‌کنند و حکم آن را لازم‌الاجرا نمی‌دانند. ایشان فهم خود را از ولی فقیه بسیار بالاتر می‌پندارند؛ به‌‌گونه‌ای‌‌که او را موظف به اطاعت از نظرهای به‌اصطلاح کارشناسانة خویش می‌دانند. برخورد مسلمانان با دختر پیامبرعلیهاالسلام برای ما بسیار عجیب است؛ اما اگر به برخی از فتنه‌های زمان خویش همچون فتنة سال 1388 بنگریم برخوردهایی از همان سنخ را می‌توانیم ببینیم. در فتنة سال 1388 با حمله به مقدس‌ترین ارزش‌های اسلامی همچون مساجد، عاشورای سیدالشهدا، عزاداران حسینی و اصل ولایت فقیه، اهدافی نظیر


1. احمدبن‌یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج2، ص99ـ100.

همان اهداف سقیفه پیگیری می‌شد. کسانی که رهبری این جریان را به عهده گرفتند نیز روزگاری از یاران انقلاب اسلامی ایران به شمار می‌آمدند. همچنین کسانی به عمل آنان راضی شدند، و هنوز نیز حاضر به اظهار برائت از آنان نیستند، که خود را از همه برای اهداف انقلاب و خط امام خمینیقدس سره دل‌سوزتر می‌دانند. البته این نکتة مهم را نباید فراموش کرد که مردم ولایت‌مدار ایران اسلامی در افقی بسیار بالاتر از فهم مردم زمانة حضرت زهرا علیهما السلام قرار دارند و همان‌گونه که بارها، ازجمله نهم دی سال 1388 ثابت کرده‌اند، نخواهند گذاشت حوادثی همچون حادثة سقیفه برای جایگاه عظیم ولایت فقیه تکرار گردد. اما مردم عصر فاطمه علیهما السلام با مغالطه‌ای جزئی و جعل این حدیث که نَحْنُ‏ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُوَرِّث‏؛ «ما انبیا ارثی به جای نمی‌گذاریم»، فریب خوردند و مسیر تاریخ را تغییر دادند.

4ـ3. بصیرت؛ عامل نجات از فتنه

اکنون ممکن است این پرسش مطرح شود که چگونه انسان می‌تواند در چنین موقعیت‌هایی حقیقت را درک کند و قضاوتی درست داشته باشد. پاسخ این است که ابزار این تشخیص همان صفتی است که مقام معظم رهبریدام ظله العالی با عنوان «بصیرت» از آن یاد می‌فرمایند که پیش از این در‌این‌باره سخن گفتیم. بر ماست که در راه اجرای رهنمود ایشان بکوشیم و بصیرت خویش را افزایش دهیم. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، مقصود این است که بکوشیم قوه و ملکه‌ای‌ را به دست آوریم که برای تشخیص حق از باطل بتوانیم پشت پردة وقایع را ببینیم و بتوانیم عاقبت‌اندیشی کنیم. صاحبان چنین قوه و ملکه‌ای همان «اهل بصیرت»‌اند. البته کسب چنین توانی به توفیق الهی نیاز دارد؛ اما دستیابی به چنین توفیقی کوشش ما را می‌طلبد. یکی از راه‌های کسب صفت بصیرت، تفکر در این‌گونه

رخدادها و جریان‌هاست. لحن کلام صدیقة طاهره علیهاالسلام ، گذشته از اینکه مخاطبان حضرت چه کسانی بودند، دست‌کم بر این حقیقت دلالت دارد که اهل سقیفه ـ حتی اگر عمدی نیز در کار نبودـ اشتباه بزرگی مرتکب شدند.

5ـ3. نگاهی به مظلومیت رسول خدا صلی الله علیه و آله

به حادثة سقیفه می‌توان از زاویه‌ای دیگر نیز نگریست و آن مظلومیت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. اگر حادثه‌ای موجب محرومیت انسان از نعمت و رحمتی گردد، آن حادثه را مصیبت می‌دانیم و هرقدر آن نعمت و رحمت بزرگ‌تر باشد، مصیبت بزرگ‌تر خواهد بود. بنابراین ازآنجاکه در عالم وجود، نعمت و رحمتی بزرگ‌تر از وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای عالم هستی وجود ندارد، رحلت ایشان را می‌توان بزرگ‌ترین مصیبتی دانست که در عالم هستی تحقق یافته است؛ چراکه خداوند وجود او را رحمتی برای همة عالمیان دانسته و فرموده‌اند: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ؛(1) «و ما تو را جز رحمتی برای عالمیان نفرستادیم».

البته گاه به مصائب از جنبه‌های دیگری هم نگریسته می‌شود که در این صورت ممکن است حادثة دیگری نیز بزرگ‌ترین مصیبت شمرده شود. برای مثال، باید حادثة کربلا و شهادت سیدالشهدا علیه السلام را به سبب جنایات فجیعی که در حق انسانی چون امام حسین و اهل اوعلیهم السلام رخ داده است بزرگ‌ترین مصیبت عالم شمرد. از این منظر هیچ روزی مانند روز عاشورای حسینی نیست و به‌راستی همراه با امام حسن مجتبی علیه السلام باید گفت: لا یَومَ کَیوْمِکَ یَا أبَا عَبْدِ الله؛(2) «ای اباعبدالله! هیچ روزی مانند روز تو نیست».

چنین توصیفِ بحقی از حادثة جان‌گداز کربلا به سبب نگاه از زاویه‌ای دیگر به آن


1. انبیاء (21)، 107.

2. محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص116.

مصیبت جان‌سوز است؛ وگرنه اگر به مصیبتْ تنها از جنبة محرومیت از نعمت بنگریم باید محرومیت از نعمت وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را بزرگ‌ترین مصیبت عالم بدانیم.

هنگامی‌که به جامعة ایران اسلامی امروز می‌نگریم ویژگی برجسته‌ای را در آن نهادینه‌شده می‌یابیم که نشان از معرفتی شایسته در دل مردم دارد. آن ویژگی، تأثیری است که هنگام از دست رفتن عالمی بزرگ در جامعه دیده می‌شود. همة ما ایام رحلت آیت‌الله‌العظمی بهجترحمه الله را به یاد داریم و دیدیم که در روز تشییع جنازة ایشان چه شور و هیجانی در شهر قم ایجاد شد و مردم چگونه از رحلت این عالم وارسته متأثر شدند. نمونة بالاترِ این ویژگی در روز رحلت امام خمینیقدس سره تجلی کرد و کشور ایران اسلامی سراسر در عزا و ماتم غرق شد. به‌راستی صحنه‌ای عجیب بود. هر‌کس به اندازة معرفت و محبتی که به امامرحمه الله داشت از فراق ایشان متأثر شده بود. بسیاری از عاشقان امامرحمه الله تا مدت‌ها لذت غذا را نیز درک نمی‌کردند و به انجام کارهای روزمرة خویش رغبتی نشان نمی‌دادند. یادآوری آن شور و حال مردم در فراق برخی بزرگان این پرسش را در ذهن تداعی می‌کند که آیا با رحلت شخصیتی که رحمت خدای متعال برای همة عالمیان بود، حقِ ایشان به‌شایستگی ادا شد؟

متأسفانه تاریخ نشان می‌دهد که امت رسول خدا صلی الله علیه و آله به گونه‌ای شایسته و دست‌کم در حدی پذیرفتنی با رحلت آن بزرگوار برخورد نکردند. کسانی که باید در غم فراق رسول خدا صلی الله علیه و آله به عزاداری مشغول شوند، درحالی‌که بدن مطهر آن سفر‌کرده بر روی زمین بود، در جایی دیگر جمع شدند و بر سر جانشینی او به نزاع پرداختند. آیا این برخورد با رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برخوردی شایسته بود؟!

باید ازنظر تاریخی علت این برخورد بررسی و تحلیل شود. شاید بتوان یکی از علل این امر را عزیمت مسلمانان با لشکر اسامة‌بن‌زید دانست. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پیش از رحلت خویش به امر خدای متعال لشکری را به فرماندهی اسامة‌بن‌زید

ترتیب داد و اصرار فرمود که مردم با اسامه از مدینه خارج شوند. حتی سرپیچی‌کنندگان از این کار را لعن فرمودند: لعن الله من تخلف عنه؛(1) «خداوند لعنت کند کسی را که از آن (لشکر اسامه) سربپیچد».

این دستور الهی تمهیدی برای تثبیت جانشینی امیر مؤمنان علیه السلام  و پیشگیری از فتنه در امر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. از‌این‌رو بسیاری از مسلمانان، به‌ویژه شخصیت‌های معروف به خروج از مدینه موظف بودند. بااین‌حال گروهی پیوسته در تماس بودند تا به‌محض رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برگردند و همین کار را نیز کردند.

به‌هرحال می‌بایست حاضران در مدینه با دیدن حال غیرعادی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله واکنشی پذیرفته از خود نشان می‌دادند و دست‌کم محبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را به امری دیگر مشغول نمی‌گرداند؛ همانند آنچه که دربارة شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام رخ داد. از‌این‌رو جای طرح این پرسش مهم هست که چرا چنین نشد؟! در خوش‌بینانه‌ترین تحلیل این ماجرا علت این مسئله، نگرانی مسلمانان از پیدایش اختلاف در امت دانسته شده است. صاحبان چنین تحلیلی معتقدند پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله اصحاب او نگران بودند در جامعة اسلامی شکاف ایجاد شود و خلأ رهبری موجب ضعف مسلمانان گردد. از‌این‌رو جمع شدند تا هر‌چه سریع‌تر برای پیامبر صلی الله علیه و آله جانشینی تعیین کنند! اما این تفسیرِ خوش‌بینانه را نمی‌توان پذیرفت؛ زیرا هرگز خلأ رهبری وجود نداشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک به هشتاد روز پیش از رحلت خویش در بازگشت از حجة‌الوداع دست امیر مؤمنان علی علیه السلام را بلند کردند و فرمودند: من کنت مولاه فعلی مولاه؛(2) «هرکه من مولای اویم پس علی مولای اوست».


1. عبدالحمید‌بن‌هبة‌الله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص52.

2. عبدالله‌بن‌مسلم‌بن‌قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص129؛ یوسف‌بن‌عبدالله‌بن‌عبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1099؛ علی‌بن‌ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص174.

بنابراین نه ابهامی دراین‌زمینه وجود داشته است و نه خلأ رهبری. اما آنها یا این مسئله را فراموش کرده بودند یا انگیزه‌های دیگری داشتند که ما در مقام قضاوت دربارة رفتار آنها نیستیم و تنها قصد داریم رویداد آن مقطع زمانی را به‌اجمال بیان کنیم تا از اشتباهی که در آن مقطع رخ داد عبرت گیریم.

6ـ3. نگاهی به مظلومیت علی و فاطمه علیهما السلام

نکتة عبرت‌آموز دیگر ماجرای سقیفه این است که بیشتر مسلمانان به احتجاج‌های اهل‌بیتعلیهم السلام دربارة آن اشتباه توجهی نمی‌کردند. آنچه پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رخ داد این بود که هنوز بدن پاک پیامبر صلی الله علیه و آله روی زمین بود و هنوز پیکر مطهرش غسل داده نشده بود که گروهی در سقیفه جمع شدند و با یکی از مهاجرین به‌منزلة خلیفه بیعت کردند. به‌فرض که برخی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با حسن نیت یا ازسر فراموشی به این امر اقدام کردند؛ اما چرا بدون توجه به استدلال امیر مؤمنان علی علیه السلام  قصد داشتند به‌اجبار از او بیعت بگیرند؟

روزی که می‌خواستند امیر مؤمنان علیه السلام را به بیعت مجبور کنند، حضرت فرمود: «من با شما بیعت نخواهم کرد. من برای این امر از شما اولی هستم و این شمایید که باید با من بیعت کنید. شما به انصار گفتید: ما از نزدیکان پیامبریم و با این استدلال امر خلافت را به دست گرفتید. من با همین استدلال علیه شما احتجاج می‌کنم که کسی از من به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک‌تر نیست. پس باید با من بیعت کنید».

اما نه‌تنها کسی به استدلال ایشان توجه نکرد، بلکه برخی افراد با سخنی توهین‌آمیز این‌گونه به حضرت پاسخ دادند: «یا علی تو جوانی! بگذار کسانی که از تو مسن‌تر و باتجربه‌ترند خلافت کنند. اگر بعد از آن تو زنده بودی نوبت به تو هم

می‌رسد!».(1) در خلال بیعت گرفتن از کسانی که با این کار مخالف بودند، پیشامدهای دیگری نیز رخ داد که اگر آنچه در کتب شیعه و سنی در‌این‌باره آمده صحیح باشد ـ‌که ظاهراً بنابر قواعد، صحیح است‌ـ رخدادهای ناگواری بوده است. هرگز از مسلمانان انتظار نمی‌رفته که با خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله این‌گونه برخورد کنند. امیر مؤمنان علی علیه السلام در طول این جریان‌ها تاآنجاکه امکان داشت با مردم اتمام حجت می‌کردند. حضرت نه‌تنها در روزی که برای بیعت گرفتن به مسجد برده شد با مردم اتمام حجت کرد، بلکه شب‌هنگام همسر قدیسة خود را بر مرکبی سوار کرد و به در خانة آنها رفت. فاطمه علیهما السلام  سفارش‌های پیامبر صلی الله علیه و آله  و پیمانشان را با رسول خدا صلی الله علیه و آله  به آنان یادآوری کرد؛ اما پاسخ آنان این بود: «اگر همسر و پسر‌عمویت پیش از دیگران از ما درخواست بیعت می‌کرد او را رد نمی‌کردیم!». علی علیه السلام در پاسخ این سخن سخیف آنان فرمود: «آیا سزاوار بود که من جسد پیامبر را در خانه رها کنم و هنوز ایشان را دفن نکرده بر سر ریاست نزاع کنم؟!». فاطمه علیهما السلام نیز در تأیید سخنان همسر شایستة خویش می‌فرمود: «ابوالحسن همان کاری را کرد که شایسته بود؛ اما مردم کاری کردند که خداوند از آن نخواهد گذشت و باید در محضر خدای متعال پاسخ‌گو باشند».(2) اما سرانجام خلافت خلیفة اول تثبیت شد و اهل‌بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله برای پیشگیری از شکاف میان مسلمانان و سوءاستفادة دشمنان، جز احتجاجاتی که حجت را بر مردم تمام می‌کرد، اقدامی انجام ندادند و دست به شمشیر نبردند. اگر اهل‌بیتعلیهم السلام در آن مقطع به اقدامات عملی دست می‌زدند، طولی نمی‌کشید که دیگر از اسلام اثری باقی نمی‌ماند.


1. عبدالله‌بن‌مسلم‌بن‌قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص18؛ عبدالحمید‌بن‌هبة‌الله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص11؛ احمدبن‌علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص73.

2. عبدالله‌بن‌مسلم‌بن‌قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص29.