درس دوم:منزلت توكل و رضایت به قضاى الهى

 

‌‌‌‌‌‌‌‌‌ درس دوم

 

 

منزلت توكل و رضایت به قضاى الهى

‌‌‌‌‌‌

 

ـ خیرخواهى خدا براى انسان

 

 

 

 

منزلت توكل و رضایت به قضاى الهى

«لَیْسَ شَىٌ عِندی اَفْضَلَ مِنَ التَّوكُّلِ عَلَىَّ وَ الرّضى بما قَسَمْتُ»

‌‌‌در درس گذشته درباره توكّل و اهمیّت آن به تفصیل، به كندوكاو پرداختیم و اكنون در این درس فراز دیگر روایت معراج را مورد بحث قرار مى‌دهیم.

‌‌‌خداى متعال براى بندگان خود، تقدیراتى دارد و این تقدیرات گاهى موافق با خواسته آنهاست و به آن خرسند مى‌گردند و زمانى نیز از آن ناخشنود مى‌شوند. آنچه خداوند مى‌خواهد این است كه به مقدّرات او راضى باشند و به قضاى او گردن نهند و رضایت خدا را همواره بر رضایت خود مقدّم دارند و این تقدیر گاهى در امور تشریعى است و گاهى در امور تكوینى.

‌‌‌در امور تشریعى، همه انسانها موظّفند كه واجبات را انجام داده و محرّمات را ترك كنند، و این خود رضایت به مقدرات تشریعى الهى است. البته همت گماردن به انجام واجبات و ترك محرمات، پایین‌ترین مرتبه تقوا و به معناى مقدم داشتن رضایت الهى است، گرچه برخى در همین حد نیز با كراهت به این امر تن مى‌دهند، ولى اولیاى خدا، در اثر بندگى، به مقامى رسیده‌اند كه از بندگى و عبادت و ترك محرمات لذت مى‌برند.

‌‌‌در امور تكوینى، باید به آنچه خدا براى آنها پیش آورده راضى باشند، چه واقعه ناگوار باشد و چه خوشایند، چنانكه در روایت به همین معنا اشاره دارد و مى‌فرماید: بندگان باید به چیزى كه خدا براى آنها تقسیم كرده، خشنود باشند.

‌‌‌شكّى نیست كه همه‌چیز در اختیار ما نیست، حتى سخن‌گفتن كه مى‌پنداریم در اختیار ماست؛ چراكه سخن‌گفتن مستلزم داشتن زبان، حلق، شش، حنجره، تارهاى صوتى، هوا و... است و اینها هیچ‌كدام در اختیار ما قرار ندارد، زیرا اگر عارضه و اختلالى در آنها پدید آید، انسان نمى‌تواند سخن گوید.

‌‌‌پس حتى ساده‌ترین امور اختیارى، مثل سخن گفتن كه انسان هر وقت بخواهد سخن

مى‌گوید و اگر نخواهد سكوت مى‌كند، نیاز به اسباب و شرایطى دارد كه از قلمرو اختیار ما خارج است (چه بسا افرادى كه سخنى را آغاز كردند، ولى نتوانستند به پایان برسانند، یا در هنگام سخن گفتن جان سپردند و یا عارضه‌اى برایشان رخ داد)؛ چه رسد به امورى كه كاملا غیر اختیارى هستند؛ مانند زلزله و ابتلا به بیماریى كه انسان در پیدایش آنها هیچ اختیارى ندارد و همه جزو مقدّرات الهى است.

‌‌‌درست است كه یك سرى عوامل طبیعى یا انسانى، در به وجود آمدن واقعه‌اى نقش دارند، اما این بدان معنا نیست كه خدا دربرابرمخلوقاتش مغلوب شده وبرخلاف اراده او، عوامل طبیعى باعث به وجود آمدن آن واقعه گردیده است. در ملك خدا چیزى بر خلاف اراده او واقع نمى‌شود، اوست كه بر اساس حكمتش، به این عالم نظم بخشیده است ولو اینكه گاهى در نظام عالم، امور ناخوشایندى نیز رخ مى‌دهد. این نظام را خدا پدید آورده و آن را بهترین نظام دانسته است، به طوریكه اهل فلسفه از آن به «نظام احسن» تعبیر مى‌كنند.

‌‌‌بنابراین، اراده خداوند در نظام عالم مؤثّر است و چنان نیست كه خدا به حكمت خود دست اسباب و عوامل را باز گذاشته تا این تأثیر و تأثّرات پدید آیند، بلكه در این تأثیر و تأثّرات حكمتهایى است كه مهمترین آن، مسأله امتحان و آزمایش است. انسانها در برابر حوادث ناخوشایند آزموده مى‌شوند، تا مشخص شود چه واكنشى از خود نشان مى‌دهند. برخى از آزمایشها، مربوط به مرحله اول ایمان است تا معلوم شود كه آیا انسان در مقابل حوادث سخت، احكام الهى را رعایت مى‌كند یا عصیان؟ این اولین مرتبه امتحان است كه مربوط به اغلب بندگان است. ولى امتحان بالاتر، مخصوص بندگان برجسته است كه آیا در برابر حوادث سخت از خدا شِكوه و گلایه مى‌كنند یا آنها را تحمّل كرده، دم فرو مى‌بندند. این همان مقام صبر است، بالاتر از صبر، رضاست، یعنى اهل رضا هم درد و رنج و گرفتارى را تحمّل مى‌كنند و هم به آن، از آن جهت كه از جانب خداست، رضایت مى‌دهند. این بالاترین مرحله ایمان است كه در آن صورت انسان از جان و دل به تقدیرات خداوند راضى است و به اینكه تقدیرات الهى از روى حكمت است، ایمان دارد. بدیهى است هر اندازه ایمان و معرفت انسان بیشتر باشد، رضایت به قضا و قدر الهى نیز افزونتر خواهد بود.

‌‌‌پس، از مهم‌ترین مراتب ایمان این است كه انسان به تقدیرات الهى، هر چند ناخوشایند باشد، علاوه بر صبر و تحمل، رضایت دهد؛ لذا خداوند مى‌فرماید: «محبوب‌ترین كارها نزد من توكّل است و بعد از آن رضایت به آنچه تقدیر كرده‌ام»

‌‌‌این بدان معناست كه رضا از توكّل والاتر است: توكل یعنى انسان در كارها از خدا كمك بخواهد و بر او اعتماد كند كه این همان استعانت باللّه است: «اِیّاكَ نَعْبُدُ وَ اِیّاكَ نَسْتَعینُ»

‌‌‌اما مقام دوّم این است كه به آنچه خدا انجام داده، راضى و خرسند باشیم، نه اینكه تلاش كنیم چیز دیگرى واقع گردد.

‌‌‌آنچهگفتیم بدان معنا نیست كه انسان دست از تلاش بردارد، بلكه تلاش كردن، خود جزو عوامل تقدیر الهى به شمار مى‌رود. منظور این است كه به آنچه واقع شده راضى باشیم، چه تلاش ما در پیدایش آن نقش داشته باشد و چه عوامل دیگر، و این معنا وقتى حاصل مى‌شود كه انسان بداند هر حادثه‌اى بر حكمتى استوار است.

خیرخواهى خدا براى انسان

‌‌‌در حدیث قدسى خداوند خطاب به حضرت موسى مى‌فرماید:

«یا مُوسى ما خَلَقْتُ خَلْقَاً اَحَبَّ اِلَىَّ مِنْ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ وَ اِنّى اِنَّما اِبْتَلَیْتُهُ لِما هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ اُعافیهِ لِما هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ اَنَا اَعْلَمُ بِما یَصْلَحُ عَبْدی عَلَیْهِ...»

اى موسى بنده مؤمن، محبوب‌ترین مخلوق من است و اگر گرفتارى و ابتلایى بر او پیش مى‌آورم، خیر او در آن است و او را از چیزى باز مى‌دارم كه خیر او در آن است و من به آنچه به صلاح و مصلحت بنده‌ام است، آگاه‌ترم.

‌‌‌مسلّماً اگر ما كسى را دوست بداریم، راضى نمى‌شویم ناراحتى و گرفتارى بر او پیش آید، پس اگر خداوند بنده‌اش را به مصیبتها و گرفتاریها مبتلا مى‌سازد، به جهت دشمنى با او نیست، بلكه براى این است كه خیر و صلاح او در آن مصائب و گرفتارى‌هاست. مادرى كه بچه‌اش مریض است، اگر فرزندش را از خوردن بعضى خوردنى‌ها باز مى‌دارد و یا داروهاى تلخ وبد مزه به او مى‌خوراند، به جهت دشمنى با او نیست، بلكه كار او از روى محبت وعلاقه به فرزندش است؛ خدا نیز چنین است.

به قول شاعر:

مادر او را گوید اى نور دو چشم *** گر غضب رانم و گر بینى تو خشم

این غضبها به زمهر دیگرى است *** خشم و تندى‌هاى من از مادرى است

«فَلْیَصْبِرْ عَلى بَلائى وَلْیَشْكُرْ نَعْمائى...»

پس باید بر بلایم صبر كند و بر نعمتهایم شكر گزارد.

‌‌‌(شكر در برابر نعمتها و صبر در برابر ناملایمات، موجب تكامل انسان مى‌گردد). در ادامه خداوند مى‌فرماید:

«وَ لْیَرْضَ بِقَضائى، أَكْتُبْهُ فِى الصِّدّیقینَ عِنْدی...»

و باید به قضاى من راضى باشد، تا او را در زمره صدیقین قرار دهم... .

‌‌‌در پایان مى‌فرماید:

«اِذا عَمِلَ بِرِضائى وَ أَطاعَ أَمْری.»(1)

[در جمله صدیقین قرار مى‌گیرد] هنگامى كه به رضاى من عمل كند و فرمانم را اطاعت نماید.

‌‌‌امام، رضوان‌الله تعالى علیه، بارها مى‌فرمود: ما باید به تكلیفمان عمل كنیم و اینكه چه واقع مى‌شود به ما مربوط نیست، چون جهان مدبّرى دارد و به آنچه تدبیر و قضاى او تعلّق گرفته، باید رضایت دهیم.

‌‌‌در روایت دیگرى حضرت موسى از خدا سؤال مى‌كند:

«اى ربِّ اىُّ خَلْقِكَ اَحَبُّ اِلَیْكَ؟ قالَ مَنْ اِذا اَخَذْتُ حَبیبَهُ سالَمَنى...»

خدایا؛ كدام یك از بندگانت، نزد تو محبوب‌ترین است؟ خداوند مى‌فرماید:

بنده‌اى كه اگر محبوبش را از او باز گیرم، به من پرخاش نكند و حرمت مرا نگه دارد.

‌‌‌برخى، وقتى عزیزى از دست مى‌دهند، از خدا گله و شكایت مى‌كنند و به این امر رضایت نمى‌دهند، چون نمى‌خواهند از محبوبشان جدا شوند، چنین افرادى محبوب خداوند نیستند.


1. بحارالانوار، ج 71، ص 139.

‌‌‌سپس حضرت موسى عرض مى‌كند:

«فَاَىُّ خَلْقِكَ اَنْتَ عَلَیْهِ ساخِطٌ؟ قال: مَنْ یَسْتَخیرُنى فِى‌الاَْمْرِ فَاِذا قَضَیْتُ لَهُ سَخَطَ قَضائى»(1)

خدایا؛ از كدامین بندگانت نا خشنودى؟

خداوند فرمود: كسى كه خیر و صلاحش را از من بخواهد، سپس آنگاه كه به خیر و صلاحش حكم كردم بر قضاى من خشم گیرد.

‌‌‌وقتى به خدا اعتماد و توكّل مى‌كنیم و از او مى‌خواهیم آنچه به صلاح ماست پیش آورد، اگر گرفتارى و بیمارى پیش آمد، نباید گله كرد، چرا كه خیر و صلاح ما در آن است. پس انسان موحّد، بر خدا توكّل مى‌كند و از او كمك خواسته، در شداید و سختى‌ها صبر را پیشه خود مى‌سازد و معتقد است كه تدبیر امور به دست خداست.

‌‌‌پیامبر فرمود:

«یَقُولُ اللّهُ عَزَّوَ جَلَّ: مَنْ لَمْ‌یَرْضِ بِقَضائى وَ لَمْ یَشْكُرْ لِنَعَمائى وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلى بَلائى فَلْیَتَّخِذْ رَبّاً سِوائى»(2)

خداوند مى‌فرماید: كسى كه به قضاى من راضى نگردد و به پاس نعمتهاى من شكر نكند و در بلا و گرفتارى صبر پیشه خود نسازد، براى خود پروردگارى غیر از من برگزیند.

‌‌‌پیامبر فرمود:

«قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِنَّ مِنْ عِبادی الْمُؤْمِنینَ عِباداً لایُصْلَحُ لَهُمْ اَمْرُ دینِهِمْ اِلاّ بِالْغِنى والسِّعَةِ وَ الصِّحَّةِ فىِ الْبَدَنِ فَاَبْلُوهُمْ بِالْغِنى وَ السِّعَةِ و صِحَّةِ الْبَدَنِ فَیُصْلَحُ عَلَیْهِمْ اَمْرُ دینِهِمْ...»

خداوند عزوجل مى‌فرماید:

برخى از بندگان مؤمن من، دینشان پایدار نگردد جز با توانگرى و وسعت و تندرستى (اگر زندگى مناسب و در خورى داشته باشند، خداى را بندگى مى‌كنند و آنگاه كه فقر و بدبختى بدیشان روى آورد، از دین خود كناره مى‌گیرند. خداوند آنها


1. بحارالانوار، ج 82، ص 90.

2. بحارالانوار ج 5، ص 95.

را به شداید و سختى‌ها مبتلا نمى‌سازد؛ چرا كه صلاح آنها در رفاه و سلامتى است و تحمّل مصیبت و گرفتارى را ندارند)؛ پس آنها را با ثروت و وسعت و تندرستى مى‌آزمایم، تا امر دینشان اصلاح گردد.

‌‌‌امتحان و آزمایش همیشه به گرفتارى و سختى‌ها نیست، بلكه گاهى نعمتها نیز وسیله آزمایش قرار مى‌گیرند و خدا آن نعمتها و امكانات را براى بندگان خود فراهم مى‌سازد، تا بنگرد آنها به وظیفه خود عمل مى‌كنند یانه؟

«وَ اِنَّ مِنْ عِبادی الْمُؤْمِنینَ لَعِباداً لایُصْلَحُ لَهُمْ اَمْرُ دینِهِمْ اِلاّ بِالْفاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ والسُّقْمِ فى اَبْدانِهِمْ...»

و برخى ازبندگانم دینشان‌پایدارنگردد، جز با فقر و تهیدستى و بیمارى... .

«فَاَبْلُوهُمْ بِالْفاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ السُّقْمِ فَیُصْلَحُ عَلَیْهِمْ اَمْرُ دینِهِمْ وَ اَنَاَ اَعْلَمُ بِما یُصْلَحُ عَلَیْهِ اَمْرُ دینِ عِبادی الْمُؤْمِنینَ...»

آنها را با فقر و تهیدستى و بیمارى مى‌آزمایم، تا امر دینشان اصلاح گردد. من به آنچه دین بندگان مؤمنم را اصلاح كند داناترم.

‌‌‌همه اینها در صورتى است كه انسان مؤمن باشد و كارش را به خدا واگذارد، كه در آن صورت خدا او را كفالت مى‌كند و هر چه به خیر و صلاح اوست، بدو مى‌دهد: اگر خیر او در ثروت است، او را ثروتمند مى‌كند و اگر صلاحش در فقر و تنگدستى و گرفتارى است، او را به گرفتارى و تنگدستى مبتلا مى‌كند. در این صورت او هر چه تلاش كند، چیزى به دست نمى‌آورد و روز به روز فقیرتر مى‌گردد. چون او صلاح و خیرش را از خدا خواسته است و صلاح و خیر او در فقر و تنگدستى است، در واقع خداوند دعاى او را مستجاب كرده است.

‌‌‌باز تأكید مى‌كنم، انسان نباید دست روى دست بگذارد و از تلاش باز ایستد و بگوید كه خدایا هر چه خیر است براى من پیش آور، بلكه انجام وظیفه سخنى است و واگذارى امور به خدا سخنى دیگر. بحث در این است كه انسان به آنچه واقع مى‌شود و خدا پیش مى‌آورد راضى باشد؛ گرچه هر كس موظف است تلاش كند، تا وسایل گذران معاش خود و خانواده‌اش را فراهم سازد و نیز در حفظ و سلامتى بدن خویش بكوشد، تا به بیمارى مبتلا نگردد.

‌‌‌عدّه‌اى دستورات مربوط به حفظ و سلامتى بدن را، رعایت مى‌كنند و در عین حال به بیمارى‌هاى گوناگون مبتلا مى‌گردند و عدّه‌اى آن دستورات را رعایت نمى‌كنند، در عین حال سالم مى‌مانند، چون خداى متعال براى سلامتى آنها اسباب دیگرى قرار داده كه دور از دسترس دیگران است. اینطور نیست كه هر چه خواستیم و به دنبال آن بودیم واقع شود، چه بسا امور بر خلاف میل و خواسته ما رخ دهد؛ ولى نباید نگران بود و خداوند را مورد خطاب و عتاب قرار داد.

‌‌‌نتیجه این حالت آن است كه انسان هیچ‌گاه در زندگى نگران نمى‌گردد و همواره شاد و خشنود است و به وظیفه‌اش عمل مى‌كند و خداى را پرستش كرده، به آنچه پیش مى‌آید رضا مى‌دهد. اما كسانى كه به «مقام رضا» دست نیافته‌اند، در برابر ناملایمات و سختى‌ها افسرده و عصبانى مى‌گردند و از خداوند سبحان شاكى هستند.

‌‌‌در ادامه روایت آمده است:

«وَ اِنَّ مِنْ عِبادی الْمُؤْمِنینَ لَـمَنْ یَجْتَهِدُ فى عِبادَتی فَیَقُومُ مِنْ رُقادِهِ وَ لَذیذِ وَسادِهِ فَیَتَهَجَّدُ لِىَ اللَّیالِىَ فَیُتْعِبُ نَفْسَهُ فی عِبادَتی...»

و برخى از بندگانم در عبادت من مى‌كوشند و از خواب و بستر راحت، برمى‌خیزند و در نیمه‌هاى شب براى من، نماز شب مى‌خوانند و در پرستش من خود را به زحمت مى‌افكنند... .

«فَاَضْرِبُهُ بِالنُّعاسِ اللَّیْلَةَ وَ اللَّیْلَتَیْنِ نَظَراً مِنّی لَهُ وَ ابِقاءً عَلَیْهِ فَیَنامُ حَتى یُصْبِحَ فَیَقُومُ وَ هُوَ ماقِتٌ لِنَفْسِهِ زارِىٌ عَلَیْها وَلَوْ اُخَلّى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ما یُریدُ مِنْ عِبادَتى لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذلِكَ...»

از روى لطف به او و براى اینكه ایمانش باقى بماند، یكى دو شب خواب را بر او چیره مى‌سازم. پس او تا صبح مى‌خوابد و آنگاه كه از خواب بر مى‌خیزد، بر خود خشمگین است و خود را سرزنش مى‌كند (كه چرا از عبادت محروم شدم) و اگر او را واگذارم كه هر چه بخواهد عبادت كند، خودبینى او را فرا مى‌گیرد.

‌‌‌براى اینكه ما به عجب و خودبینى مبتلا نشویم و پى ببریم همه امور در اختیار ما نیست و

حتى توفیق انجام عبادت نیز از جانب خداست، او گاهى ما را به چرت زدن مبتلا مى‌كند تا با خواندن دو ركعت نماز به خود نبالیم.

«فَیُصَیِّرُهُ الْعُجْبُ اِلى الْفِتْنَةِ بِاَعْمالِهِ...»

و همان خودبینى او را فریفته اعمالش مى‌سازد.

«فَیَاْتیهِ مِنْ ذلِكَ ما فیهِ هَلاكُهُ لِعُجْبِهِ بِاَعْمالِهِ وَ رِضاهُ عَنْ نَفْسِهِ...»

و حالتى به او دست مى‌دهد كه موجب از بین رفتن دینش مى‌گردد، چون به اعمالش خشنود مى‌گردد و از خود راضى مى‌شود ...

«حَتّى یَظُنَّ اَنَّهُ قَدْ فاقَ الْعابِدینَ وَ جازَ فی عِبادَتِهِ حَدَّالتَّقْصیرِ...»

تا آنجا كه گمان مى‌كند بر همه عابدان برترى دارد و در عبادت از حد تقصیر و كوتاهى فراتر رفته است (در صورتى كه پیامبران نیز اعتراف به كوتاهى و تقصیر در عبادت مى‌كنند).

«فَیَتَباعَدُ مِنّى عِنْدَ ذلِكَ وَ هُوَ یَظُنُّ اَنَّهُ یَتَقَرَّبُ اِلَىَّ...»

آن هنگام از من دور مى‌شود و خود مى‌پندارد به من نزدیك مى‌گردد!

«فَلایَتَّكِلُ الْعامِلُونَ عَلى اَعْمالِهِمْ الَّتی یَعْمَلُونَها لِثَوابی...»

پس كسانى كه به جهت پاداش و ثواب، اعمالى انجام مى‌دهند، نباید به آنها تكیه كنند.

‌‌‌نباید به عبادت و سحر خیزى خود ببالند و به اعمال خود امیدوار باشند، زیرا این عجب و غرور موجب هلاكت آنها مى‌گردد، بلكه همواره باید به لطف و رحمت خداوند امید داشته باشند.

«فَاِنَّهُمْ لَو اجْتَهَدُوا وَ اَتْعَبُوا اَنْفُسَهُمْ وَ أَفْنَوا اَعْمارَهُمْ فی عِبادَتی كانُوا مُقَصِّرینَ غَیْرَ بالِغینَ فی عِبادَتِهِمْ كُنْهَ عِبادَتی فیما یَطْلُبُونَ عِنْدی مِنْ كَرامَتی وَ النَّعیمِ فی جَنّاتی وَ رَفیعِ دَرَجاتی الْعُلى فی جِواری...»

زیرا آنها هر چه كوشش كنند و خود را به زحمت افكنند و عمر خود را در راه عبادت من سپرى سازند، باز مقصرند و با عبادت خود به حقیقت و ژرفاى پرستش من نمى‌رسند و شایستگى و صلاحیت دریافت كرامت و نعمتهاى بهشتى و درجات والایى كه در جوار من طلب مى‌كنند، نمى‌یابند.

«وَ لكِنْ فَبِرَحْمَتی فَلْیَثِقُوا وَ بِفَضْلی فَلْیَفْرَحُوا وَ اِلى حُسْنِ الظَّنِّ بی فَلْیَطْمَئِنُّوا...»

و لكن به رحمت من باید اعتماد كنند و به فضلم شادمان بوده و اطمینانشان به حسن ظنّ به من باشد.

«فَاِنَّ رَحْمَتی عِنْدَ ذلِكَ تُدارِكُهُمْ وَ مَنّی یُبَلِّغُهُمْ رِضْوانی وَ مَغْفِرَتی تُلْبِسُهُمْ عَفْوی...»

در آن هنگام رحمتم دستگیرشان مى‌شود و رضوانم به آنها مى‌رسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت مى‌پوشاند.

در پایان خداوند مى‌فرماید:

«فَاِنّی اَنَا اللّهُ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ وَ بِذلِكَ تَسَمَّیْتُ»(1)

همانا من خداى رحمن و رحیمم و بدین نام، نامیده شده‌ام.

‌‌‌خلاصه آنكه: انسان باید در كارها و زندگى‌اش، به خدا امید بندد و در مسیر تكامل، به لطف و عنایت الهى اعتماد كند، در عین حال وظیفه خود را هرچه بهتر انجام دهد و دست از تلاش و كوشش بر ندارد و نیز به اعمال خود اعتماد نكند. چون اعمال ما با پاداش و نعمتهاى الهى برابرى نمى‌كند و اگر بنا شود كه اعمال ما دقیقا حسابرسى شود، پى خواهیم برد كه ما با این اعمال، استحقاق چیزى را نداریم و این رحمت و لطف خداوندى است كه ما را در بر مى‌گیرد.

‌‌‌ما اگر خداى را عبادت مى‌كنیم، به پاس نعمتهاى اوست: اگر با زبان چیزى مى‌گوییم، زبان و قدرت سخن گفتن را او عنایت كرده است. پس بر خدا منّتى نداریم و اگر در بهترین فرصتها، بهترین اعمال را انجام دهیم، در هنگام محاسبه بدهكار مى‌شویم و در واقع نباید انتظار پاداش داشته باشیم و یا انتظار رسیدن به مقامات والاى انبیا و اولیاى الهى را، چرا كه آنها با اطمینان و اعتماد و حسن ظن به خدا، به آن مقامات رسیدند، نه با اعمالشان.

***


1. بحارالانوار، ج 72، ص 327.