درس‌نوزدهم:مقام عابدان و رسولان الهى و نقش عقل مندى، یاد خدا و گریز از غفلت

 

درس نوزدهم

 

 

مقام عابدان و رسولان الهــى و نقش عقل‌مندى، یاد خدا و گریز از غفلت

 

 

‌‌‌‌‌‌ـ اهمیت به كارگیرى عقل، یاد خدا و دورى از غفلت

‌‌‌‌‌‌ـ ملاك برترى پیامبر اسلام بر سایر پیامبران

‌‌‌‌‌‌ـ تأثیر كم‌گویى و كم‌خورى در شناخت و ادراك انسان

‌‌‌‌‌‌ـ ویژگى‌هاى عابدان

 

 

 

 

مقام عابدان و رسولان الــهى و نقش عقل‌مندى، یاد خدا و گریز از غفلت

 

«یا اَحْمَدُ؛ اِجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً واحِداً. فَاجْعَلْ لِسانَكَ لِساناً واحِداً وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَیّاً لاتَغْفُلْ اَبَداً؛ مَنْ غَفَلَ لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَكَ. یا اَحْمَدُ؛ اِسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ اَنْ یَذْهَبَ. فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لایُخْطِئُ وَ لایَطْغى.

یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى لاَِىِّ شَىء فَضَّلْتُكَ عَلى سایِرِ الاَْنْبیاءِ؟ قالَ اللّهُمَّ لا. قالَ: بِالْیَقینِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ وَ سَخاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَة بِالْخَلْقِ وَ كَذلِكَ اَوْتادُ الاَْرْضِ لَمْ یَكُونُوا اَوتاداً اِلاّ بِهذا.

یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعَبْدَ اِذّا جاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانَ كافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبالا. وَ اِنْ كانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ شِفاءً وَ رَحْمَةً. فَیَعْلَمُ ما لَمْ‌یَكُنْ یَعْلَمْ وَ یَبْصُرُ ما لَم‌یَكُنْ یَبْصُرْ. فَاَوَّلُ ما اُبْصِرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتّى یَشْتَغِلَ بِها عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ اُبْصِرُهُ دَقایِقَ الْعِلْمِ حَتّى لایَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ.

یا اَحْمَدُ؛ لَیْسَ شَىءٌ مِنَ الْعِبادَةِ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ، فَمَنْ صامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ كَمَنْ كانَ قامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فى صَلاتِهِ، فَاُعْطیهِ اَجْرَ الْقِیامِ وَ لَمْ اُعْطِهِ اَجْرَ الْعابِدینَ. یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى مَتى یَكُونُ [لِى] الْعَبْدُ عابِداً؟

قالَ لا یا رَبِّ. قالَ اِذا اجْتَمَعَ فیه سَبْعُ خِصال وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ

الْمحارِمِ وَ صَمْتٌ یَكُفُّهُ عَمّا لایَعْنیهِ، وَ خَوْفٌ یَزْدادُ كُلَّ یَوْم مِنْ بُكائِهِ وَ حَیاءٌ یَسْتَحْیی مِنّى فىِ الْخَلاءِ وَ اَكْلُ ما لابُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغْضى لَها وَ یُحِبُّ الاَْخْیارَ لِحُبّى لَهُمْ.»

اهمیت به كارگیرى عقل؛ یاد خدا و دورى از غفلت

‌‌‌در گفتگوهایى كه در «حدیث معراج» بین خداوند و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) انجام گرفته است اسلوبهاى گوناگونى به كار رفته كه این خود نوعى بلاغت در سخن است، زیرا اگر اسلوب كلام، از آغاز تا پایان، یكنواخت باشد ملال‌انگیز و خستگى‌آور است، اما وقتى در گفتگو اسلوبهاى گوناگونى به كار رود، نشاط انگیز بوده و طراوت بحث حفظ مى‌گردد.

‌‌‌در دو بحث اخیر فرازهایى از سخنان خداوند متعال خطاب به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)بیان شد، حاصل آن این بود كه دسته‌اى از صفات باعث مى‌گردد، انسان زندگى گوارا و حیات خوش و پایدارى داشته باشد و آن ویژگى‌ها و صفات كسانى است كه به مقام رضا رسیده‌اند. علاوه بر آن مقام محبان و دوستان خدا و برخى از اوصاف آنان بررسى شد. در این بخش اسلوب سخن تغییر مى‌یابد و خداوند پیامبر را به مطالبى چند توصیه و سفارش مى‌كند و مى‌فرماید:

«یا اَحْمَدُ؛ اِجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً واحِداً فَاجْعَلْ لِسانَكَ لِساناً واحِداً وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَیّاً لاتَغْفُلْ اَبَداً. مَنْ غَفَلَ لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَك» اى محمد؛ همت خود را به یك چیز متوجه ساز و زبانت را یكسان قرار بده. بدنت را زنده‌بدار و هرگز غافل مباش، كسى كه از من غافل گردد، برایم مهم نیست كه به كدام وادى هلاكت در افتد.

‌‌‌اینكه فرمود همتت را به یك چیز متوجه گردان، بدین معنا نیست كه انسان در دنیا فقط یك چیز را هدف قرار دهد و غیر آنرا رها كند، بلكه منظور این است كه وقتى در اهدافانسان تزاحم رخ مى‌دهد، چنان نباشد كه گاهى این هدف را ترجیح دهد و گاهى هدف دیگررا، گاهى خدا و گاهى خلق را، بلكه همواره همت او به یك چیز متوجه گردد و فقط خدارا طلب كند. گرچه خدا خواهى و طلب رضاى او، در جهات گوناگون مطرح مى‌گردد: گاهىدر مسائل فردى و گاهى در مسائل اجتماعى، گاهى در مسائل مادى و گاهى در مسائل معنوى.

بالاخره در همه فعالیتها، انسان باید یك همّ داشته باشد و آن طلب رضاى خداست.پس «اِجْعَلْ هَمَّكَ همَّاً واحِدا» یعنى تزلزل نداشته باش كه گاهى دنیا رابخواهى و گاهى آخرت را، گاهى خدا و گاهى خلق را؛ بلكه نهایت سعى و همتّت براى خدا باشد.

‌‌‌شركى كه باعث مى‌گردد انسان هم خدا را بخواهد و هم غیر او را، هم در عمل اثر مى‌گذارد و هم در گفتار انسان، چرا كه انسان طالب دل‌خواه خود است و سخن او تابع شرایط و منافعش مى‌باشد، در واقع نان به نرخ روز مى‌خورد. به گونه‌اى سخن مى‌گوید كه مخاطبش را به خود جلب كند و یا او را فریب دهد ـ چنین افرادى دو زبان دارند اما كسى كه هدفش خداست و طالب رضاى اوست، زبانش نیز یكى است و یك جور سخن مى‌گوید؛ لذا خداوند مى‌گوید: «وَ اجْعَلْ لِسانَكَ لِساناً واحِدا»

‌‌‌توصیه دیگر خداوند به پیامبر این است كه اگر یاد خدا در دلت نباشد، بدنت مرده است. حیات انسانى تو، به یاد خدا بستگى دارد و اگر به یاد خدا نباشى از حیات انسانى محروم خواهى بود و بدنت مرده است، گرچه داراى حیات حیوانى است. وقتى بدن انسان زنده مى‌ماند كه لحظه‌اى از خدا غافل نگردد. سپس خداوند آفت اصلى غفلت را چنین ذكر مى‌كند كه اگر كسى غفلت ورزد «لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَك» باك ندارم كه در كدامین وادى هلاك شود، یعنى غفلت عامل اصلى هلاكت است. اگر كسى خدا را فراموش كند و از او روى برگرداند، ممكن است به هر نوع هلاكتى گرفتار شود. سنّت خدا در این عالم بر این است كه انسان مختار باشد و این سخن خدا تهدیدى است براى انسان كه متوجه باشد غفلت از خدا او را به انواع هلاكتها دچار مى‌كند، چنانكه خداوند مى‌فرماید:

«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَلَهُ قَرین»(1)

كسى كه از یاد خدا اعراض كند شیطان را بر او مى‌گماریم تا هم‌نشین او گردد.

‌‌‌یعنى مقارنت شیطان در اثر غفلت از یاد خداست والا اگر انسان همیشه ذاكر باشد شیطان بر او مسلط نمى‌شود.


1. زخرف/36.

«وَ اِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُّهْتَدُون»(1)

آن شیاطین مردم را از راه خدا باز مى‌دارند و خود پندارند كه هدایت یافته‌اند.

‌‌‌او فكر مى‌كند به خود و خلق خدمت مى‌كند، در صورتى كه گمراه است و پیوسته به نابودى و هلاك نزدیكتر مى‌شود.

«یا اَحْمَدُ؛ اِسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ اَنْ یَذْهَبَ. فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لایُخْطِئُ وَ لایَطْغى»

اى محمد؛ عقل خود را به كار انداز قبل از اینكه از دستت برود. پس كسى كه از عقل خود استفاده برد، خطا و طغیان نمى‌كند.

‌‌‌یعنى انسان تا از عقل بهره مى‌برد، حدود را مى‌شناسد و رعایت مى‌كند و در نتیجه در تشخیص خطا نكرده، در عمل نیز طغیان نمى‌كند، اما وقتى عقلش كنار رفت، شهوت یا غضب غالب مى‌شود و از حدود تجاوز مى‌كند.

ملاك برترى پیامبر بر سایر پیامبران

«یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى لاَِىِّ شَىء فَضَّلْتُكَ عَلى سایِرِ الاَْنْبیاءِ؟ قالَ اللّهُمَّ لا»

اى‌پیامبر، آیا میدانى چراتو رابرسایر انبیاء برترى‌دادم؟ جواب‌داد: نمى‌دانم، اى پروردگارم.

‌‌‌البته پیامبر چون انسان است از پیش خود چیزى نمى‌داند و علم او از طریق تعلیم و افاضه خداوند حاصل مى‌گردد، لذا پیامبر در جواب مى‌گوید نمى‌دانم؛ یعنى از پیش خود نمى‌دانم.

«قالَ: بِالْیَقینِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ وَ سَخاوَةِ النَّفْسِ وَ رَحْمَة بِالْخَلْق»

خداوند فرمود: به واسطه یقین و خوش خلقى و سخاوت نفس و مدارا كردن و رحمت با مردم ترا برترى بخشیدم.

‌‌‌(این سخن خدا باعث مى‌شود دیگران به اهمیت این صفات پى برده سعى كنند آنها را در خود تقویت كنند).

‌‌‌اولین ویژگى كه پیامبر بدان متصف گردید، یقین است كه همه انبیا بدان متصف بودند و


1. زخرف/37.

البته یقین داراى مراتبى است و ممكن است برخى از آن مراتب در مردم نیز وجود داشته باشد، ولى عالى‌ترین مراتب آن در انبیا و به خصوص پیامبرانى كه داراى مقام امامت نیز بودند وجود داشت و در وجود مقدس پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) كه كامل‌ترین انبیاست، بهترین و والاترین مرتبه یقین وجود داشت كه این خود موجب برترى پیامبر بر سایر انبیا گشت.

«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون»(1)

برخى از بنى اسرائیل را امام و پیشوایانى قرار دادیم كه به امر ما خلق را هدایت كنند، چون در راه حق صبر كردند و به آیات ما یقین داشتند.

‌‌‌(ملاك امامت و رهبرى دو چیز است، یكى صبر در مقام عمل و دیگرى یقین از نظر درك و معرفت).

‌‌‌دیگر ویژگى‌هایى كه موجب برترى پیامبر گشته: خوش خلقى، سخاوت در مقام بخشش مال، رحمت، دلسوزى و مهربانى با مردم است. خداوند در قرآن مى‌فرماید:

«...حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَّحیم»(2)

پیامبر بر (هدایت و نجات) شما حریص و به مؤمنان رئوف و مهربانست.

‌‌‌خداوند بعد از بیان دلیل برترى پیامبر مى‌فرماید:

«وَ كَذلِكَ اَوْتادُ الاَْرْضِ لَمْ یَكُونُوا اَوتاداً اِلاّ بِهذا»

همچنین اوتاد و بزرگان روى زمین اگر چنین نباشند، به آن مقام رفیع دست نمى‌یابند.

‌‌‌استعمال كلمه «اوتاد» در این روایت و سایر روایات، نشانه این است كه در بین انسانها، غیر از انبیا كسان دیگرى نیز هستند كه حكم میخ در و پنجره و ساختمان را دارند: چنانكه اگر در پنجره و در میخ به كار نرود، اجزاى آن از هم مى‌پاشد، این بزرگواران نیز اوتاد و میخ‌هاى زمینند و خدا به واسطه وجود آنها زمین را حفظ مى‌كند و بلاها را دفع مى‌سازد ـ پس اوتاد زمین به واسطه همین صفات به این مقام رسیده‌اند.


1. توبه/24.

2. توبه/128.

تأثیر كم‌گویى و كم‌خورى در شناخت و ادراك انسان

«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعَبْدَ اِذّا جاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانَ كافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَیْهِ وَ وَبالا. وَ اِنْ كانَ مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ شِفاءً وَ رَحْمَة»

اى محمد؛ هر گاه بنده من شكمش گرسنه باشد و زبانش را حفظ كند، به او حكمت مى‌آموزم، اگر چه كافر باشد كه در این صورت آن حكمت دلیلى و حجتى علیه او خواهد بود و اگر مؤمن باشد، حكمت او نور و برهان و شفا و رحمت است.

‌‌‌پیش از این درباره اهمیت «صوم و صَمت» بحث گردید، در اینجا باز خداوند به آن دو سفارش مى‌كند و مى‌فرماید: كسى كه این دو را داشته باشد به او حكمت مى‌دهم، منتها اگر ایمان داشته باشد حكمت راهگشا و موجب تكامل او خواهد شد. حتى اگر كافر نیز این دو چیز (كم خوردن و كم گفتن) را رعایت كند خدا به او حكمت مى‌دهد، ولى آن حكمت تنها حجت را بر او تمام مى‌كند و موجب سعادت او نمى‌گردد، بلكه چون از آن استفاده نمى‌كند، بر شقاوت و بدبختى او افزوده مى‌گردد، چرا كه او آگاهانه با امر خداوند مخالفت مىورزد. اما حكمت در مؤمن نور، برهان و شفاى معنوى دردهاى اوست (به هر جهت در این فراز تأكید بر نقش حكمت در درك و شناخت انسان است).

‌‌‌در ادامه خدا مى‌فرماید:

«فَیَعْلَمُ ما لَمْ‌یَكُنْ یَعْلَمْ وَ یَبْصُرُ ما لَم‌یَكُنْ یَبْصُرْ. فَاَوَّلُ ما اُبْصِرُهُ عُیُوبُ نَفْسِهِ حَتّى یَشْتَغِلَ بِها عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ»

پس مؤمن (با حكمت) مى‌داند آنچه را نمى‌دانست و مى‌بیند چیزى را كه نمى‌دید. پس اولین چیزى كه به او مى‌نمایانم عیبهاى خود اوست تا به عیبهاى دیگران نپردازد.

‌‌‌آدم پرخور و پرگو، به عیوب خود توجهى ندارد، زیرا یا توجه او به شكم است و یا به حرف زدن. او مى‌خواهد حرفى بزند كه مردم خوششان بیاید. پس قبل از اینكه دیگران را به سخنان خود جلب كند، دلش مشغول و متوجه دیگران است و چنین كسى به خود توجهى

ندارد، تا عیوب خود را باز شناسد. اما وقتى انسان كم خور و اهل روزه و سكوت بود، مى‌تواند به خود توجه داشته باشد و عیبهاى خود را ببیند و دیگر به عیبهاى دیگران نمى‌پردازد. البته بصیرت و آگاهى به عیوب خویش، از جمله آثار حكمت است و حكمت آثار دیگرى نیز دارد، از جمله موجب روشنایى قلب و بصیرت باطنى مى‌گردد، كه در نتیجه آن، انسان علاوه بر مفاهیم، حقایق را نیز مى‌یابد:

«وَ اُبْصِرُهُ دَقایِقَ الْعِلْمِ حَتّى لایَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطان»

و به او دقایق و حقایق علم را نشان مى‌دهم تا شیطان بر او مسلط نشود.

‌‌‌این جمله اشاره دارد به اینكه بزرگترین راه نفوذ شیطان در انسان، ایجاد وسوسه و شك و شبهه است و اگر كسى علم قوى و متقن پیدا كند، شیطان نمى‌تواند او را وسوسه كند، یا شك و شبهه‌اى در او پدید آورد، در مقابل هر قدر از علم و آگاهى انسان كاسته شود، بیشتر به انحرافات و وسوسه‌هاى شیطانى مبتلا مى‌شود. اولین روزنه‌اى كه فراروى شیطان باز مى‌شود، روزنه فكر و اندیشه و شناخت است، اگر از این راه نفوذ كرد و توانست شك و شبهه‌اى ایجاد كند، راه‌هاى دیگر نیز برایش باز مى‌گردد، اما كسى كه دقایق و حقایق علم را مى‌داند راه وسوسه و شك را به روى شیطان مى‌بندد و در نتیجه براى او راه نفوذى باقى نمى‌ماند. پس به «یقین» اهمیت فراوانى داده شده، تا آنجا كه خداوند مى‌فرماید: اولین برترى پیامبر بر دیگران یقین اوست. در مقابل پست‌ترین چیزى كه موجب شقاوت و سقوط انسان مى‌گردد، شك و شبهه و نبود یقین است.

«یا اَحْمَدُ؛ لَیْسَ شَىءٌ مِنَ الْعِبادَةِ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ، فَمَنْ صامَ وَ لَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ كانَ كَمَنْ قامَ وَ لَمْ یَقْرَأْ فى صَلاتِهِ، فَاُعْطیهِ اَجْرَ الْقِیامِ وَ لَمْ اُعْطِهِ اَجْرَ الْعابِدین»

اى محمد؛ هیچ عبادتى نزد من محبوبتر از روزه و سكوت نیست. كسى كه روزه بگیرد، ولى زبان خود را حفظ نكند، به مانند كسى است كه به نماز بایستد و حمد و سوره و ذكرهاى نماز را نخواند كه در این صورت من فقط به او پاداش قیام مى‌دهم، نه پاداش عبادت كنندگان را.

‌‌‌پیش از این خداوند در فراز دیگرى فرمود: «اَوَّلُ الْعِبادَةِ الصَّمْتُ والصَّوْم»

‌‌‌ولى این بار مى‌فرماید: هیچ عبادتى نزد من محبوبتر از این دو نیست و روزه‌دارى كه زبانش را حفظ نكند و هرچه به زبانش آمد بگوید، مانند كسى است كه نمازش بدون قرائت باشد. چنانكه فایده نماز بدون قرائت اندك است، فایده روزه بدون پاسدارى زبان نیز اندك است و نفع كامل به حال انسان ندارد. این روزه خیلى فرق دارد با روزه كاملى كه در كنار آن، زبان نیز كنترل مى‌گردد و انسان بر دل، رفتار و افكارش سیطره دارد.

ویژگى‌هاى عابدان

پیش از این خداوند مقام «رضایت پیشه‌گان» و محبان خود و ویژگى‌هاى آنها را بیان كرد و در این بخش مى‌پردازد به بیان مقام عابدان و صفات و ویژگى‌هاى آنها و مى‌فرماید:

«یا اَحْمَدُ؛ هَلْ تَدْرى مَتى یَكُونُ [لِى] الْعَبْدُ عابِداً؟ قالَ لا یا رَبِّ. قالَ اِذا اجْتَمَعَ فیه سَبْعُ خِصال وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمحارِم»

اى محمد؛ آیا مى‌دانى كه چه وقت بنده من عابد مى‌شود؟ پیامبر عرض كرد: خیر، مولاى من. خداوند فرمود: هرگاه هفت ویژگى و خصلت در او جمع شود، تقوایى كه او را از حرام حفظ كند...

‌‌‌اگر سفارشها و دستورهاى عملى كه در این روایت ذكر شده، جمع‌آورى و دسته‌بندى شود، یك سلسله دستورات كامل براى «سیر و سلوك عارفانه»، به دست مى‌آید و همین طور اگر اوصافى را كه در این روایت، براى انسانهاى رو به كمال و یا به كمال رسیده بیان شده، دسته‌بندى شود، اوصاف «سالكان» و بالاتر از آن اوصاف «واصلین الى اللّه» مشخص مى‌شود، منتها شیوه تعلیم انبیا و ائمه اطهار، سلام الله علیهم اجمعین، همانند شیوه خداى متعال چنین نبوده كه تعالیم را دسته‌بندى كرده، در ضمن ابواب و فصول بیان كنند. اتفاقاً شیوه انبیا و خداوند دل‌نشین‌تر و مؤثرتر است، چرا كه در شیوه دسته بندى و فصل بندى، جنبه صورى و ظاهرى و قالب‌بندى رعایت مى‌گردد، اما چون در شیوه اول روح انسان مخاطب قرار مى‌گیرد و سعى بر این است كه مطالب گوناگون به او ارائه شده، در دل او نفوذ كند، بیان آن مطالب با

اسلوب و شیوه‌هاى گوناگون مؤثرتر و دل نشین‌تر است. به هر جهت اولین ویژگى عابد، ورع و تقوایى است كه او را از محرمات و گناهان باز دارد.

‌‌‌«وَ صَمْتٌ یَكُفُّهُ عَمّا لایَعْنیه» دومین ویژگى سكوتى است كه او را از لغو باز دارد.

‌‌‌سخن گفتن زمانى رواست كه انسان روى آن فكر كند و با در نظر گرفتن فایده آن سخن گوید و الا آنجا كه سخن فایده‌اى نمى‌بخشد و موجب كمال و قرب به خدا نمى‌شود، بایسته است كه انسان سكوت پیشه سازد.

‌‌‌«وَ خَوْفٌ یَزْدادُ كُلَّ یَوْم مِنْ بُكائِه» سومین ویژگى ترسى است كه روز به روز بر گریه او مى‌افزاید.

‌‌‌به طور فطرى اگر كسى خوف و ترسى داشته باشد، موقعى كه به عبادت مى‌ایستد و یا موقعى كه قرآن مى‌خواند و به انذارهاى الهى توجه پیدا مى‌كند، دلش مى‌لرزد و اشكش جارى مى‌شود؛ چون در آن هنگام به یاد گناهان خود افتاده، از ابتلا به عذاب الهى بیمناك مى‌شود.

«اِنَّما الْمُؤْمِنُونَ الَّذیِنَ اِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتُ قُلُوبُهُمْ...»(1)

مؤمنان كسانى هستند كه چون ذكرى از خدا به میان آید، دل‌هایشان ترسان و لرزان گردد.

‌‌‌«وَ حَیاءٌ یَسْتَحْیی مِنّى فىِ الْخَلاء» چهارمین ویژگى حیایى است كه موجب مى‌گردد در خلوت نیز از من شرم و حیا كند.

‌‌‌اگر كسى خجالت مى‌كشد در حضور دیگران گناه كند، علت آن حیا از مردم است نه حیا از خدا. البته این نیز به نوبه خود خوب است و چنین شخصى بهتر است از انسان بى‌شرمى كه در حضور دیگران نیز از گناه باكى ندارد؛ ولى حیاى از خدا مطلوب‌تر و با ارزش‌تر است. از آنجا كه خدا خلوت و جلوت ندارد و همه جا حضور دارد، پس اگر در خلوت از خدا حیا كرد، حیاى او حقیقى خواهد بود. در روایتى وارد شده كه حضرت سلمان آن‌قدر با حیا بود كه، در طول عمرش، خجالت مى‌كشید به عورتش نگاه كند!

«وَ اَكْلُ ما لابُدَّ مِنْهُ وَ یُبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغْضى لَها وَ یُحِبُّ الاَْخْیارَ لِحُبّى لَهُم»

پنجمین ویژگى عابد این است كه به اندازه نیاز و ضرورت غذا تناول كند.


1. انفال/2.

‌‌‌(یعنى به اندازه‌اى كه براى عبادت و انجام وظیفه توان داشته باشد، نه اینكه هرچه میل داشت تناول كند).

‌‌‌ششمین ویژگى این است كه با دنیا بغض و دشمنى ورزد، چون من با آن بغض و دشمنى مىورزم و هفتمین ویژگى اینكه اخیار و نیكان را دوست بدارد، چون من آنان را دوست دارم.

‌‌‌اگر بخواهد مرا عبادت كند باید خواسته‌هایش را با خواسته‌هاى من موافق سازد؛ یعنى بگوید: خدایا من بنده توام هر چه تو بگویى و اراده كنى انجام خواهم داد، پس وقتى پى برد، من با دنیا دشمنم او نیز با آن دشمنى مىورزد. البته چنانكه پیش از این بیان شد. دشمنى خدا و اولیاى او با دنیا به معناى دشمنى با مظاهر و نعمتهاى دنیوى نیست، بلكه دشمنى آنان با هدف قرار گرفتن دنیاست و الا با نعمتهاى دنیا و زندگى دنیوى كه نعمت خداست، كسى دشمنى ندارد: اگر حیات و زندگى دنیا نبود، آخرتى نیز در كار نبود؛ یعنى بهشت تحقق نمى‌یافت. پس چنان نیست كه زندگى و نعمتهاى دنیا بد باشد، بلكه دنیاطلبى بد است و دنیاطلبى به این است كه انسان براى دنیا اصالت قائل شود و آن را مطلوب بالذات بداند. اما اگر دنیا را وسیله آخرت قرار دهد، او در واقع آخرت طلب است.

‌‌‌عابد در كنار دشمنى با دنیا نیكان را دوست مى‌دارد، به افرادى محبت و علاقه مىورزد كه در راه خدا گام برمى‌دارند و رو به كمالند. این مطلب بیانگر این حقیقت است كه انسان یا در راه بندگى گام برمى‌دارد و یا خودپرستى! اگر كسى همه این صفات در او جمع گشت، واقعاً عابد است و الا هر قدر از این صفات كاسته شود، خود پرستى جایش را مى‌گیرد.

***