پیوست | اندازه |
---|
ـ ویژگىهاى مستمندان مؤمن و خدادوست
ـ دارایى و فقر، وسائل امتحان و آزمایش
ـ همنشینى با فقیران
«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الَْمحَبَّةَ لِلّهِ هِىَ الَْمحَبَّةُ لِلْفُقَراءِ وَ التَّقَرُّبُ اِلَیْهِم. قالَ وَ مَنِ الْفُقَراءُ؟ قالَ اَلَذّینَ رَضُوا بِالْقَلیلِ وَ صَبَرُوا عَلى الجُوعِ وَشَكَرُوا عَلَى الرَّخاءِ وَ لَمْ یَشْكوُا جُوعَهُمْ وَ لا ظَمَائَهُمْ وَ لَمْیَكْذِبُوا بِاَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْیَغْضِبُوا عَلى رَبِّهِمْ وَ لَمْیَغْتَمُّوا عَلى ما فاتَهُمْ وَ لَمْ یَفْرَحُوا بِما آتاهُمْ.
یا اَحْمَدُ؛ مَحَبَّتى مَحَبَّةُ الفُقَراءِ فَأَدْنِ الْفُقَراءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ وَاَبْعِدِ الاَْغْنِیاءَ وَ اَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنكَ فَاِنَّ الْفُقَراءَ اَحِبّائى»
اى محمد؛ محبت خدایى، همان محبت به فقرا و همنشینى با آنان است.
پیامبر سؤال كرد: فقرا كیانند؟ فرمود: آنان كه به كم و اندك راضى و قانعند و بر گرسنگى صابر و شكیبا و برخوشى شاكرند. از گرسنگى و تشنگى شكایت نمىكنند و هرگز دروغ نمىگویند و بر خداى خویش خشم نمىگیرند و بر از دست دادهها اندوهگین و بر آنچه به دست مىآورند شادمان نمىشوند.
اى محمد؛ محبت به من، محبت به فقراست. پس همنشین و هممجلس فقرا باش و از ثروتمندان و اغنیا و همنشینى با آنان دورى كن كه فقرا دوستان من هستند.
در جمله: «انّ المحبّة للّه» دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول:«لام» در اللّه براى تزیین است، بنابراین جمله به این معناست كه محبت به خدا، همان محبت به فقراست.
احتمال دوم «لام» براى تزیین و زاید نیست، بلكه در معناى اصلى خود به كار رفته، بنابراین جمله چنین معنا مىشود: محبتى كه براى خداست، همان محبت به فقراست.
مشخصّههاى فقرایى كه محبت به آنها محبت به خداست:
1ـ «اَلَذّینَ رَضُوا بِالْقَلیلِ» كسانى كه به كم و اندك راضىاند.
برخى حتى اگر تهىدست نیز باشند طماع و آزمندند، دلشان مىخواهد ثروتمند باشند و بهره شایان از دنیا ببرند و اگر دستشان مىرسید، فراوان از نعمتهاى دنیا بهره مىبردند و به كم و اندك راضى نمىشدند؛ ولى دستشان نمىرسد ـ دوستى این قسم فقیران مطلوب نیست، بلكه دوستى فقیرانى مطلوب و محبت به آنها محبت به خداست كه به كمِ دنیا راضى و قانع شدهاند و چشم به نعمتهاى دنیا و مال مردم، ندوختهاند.
2ـ «وَ صَبَرُوا عَلَى الْجُوع» ویژگى دوم: تحمل و صبر بر نادارى و بىتابى نكردن بر گرسنگى است.
برخى از فقرا دایم آه و ناله سر مىدهند و از خدا گلایه مىكنند كه ما چه گناهى داشتیم كه به فقر و تنگدستى مبتلا شدیم؛ ولى برخى وقتى به فقر مبتلا مىگردند ـ البته ابتلاى آنها به فقر، از روى كوتاهى و تقصیر نیست، چون در آن صورت، مرتكب گناه شدهاند؛ بلكه عوامل خارجى و حوادث طبیعى موجب فقر آنها گردیده است؛ سیل و زلزلهاى رخ داده و هستى و زندگى آنها را نابود ساخته است ـ گر چه بر اثر فقر غذاى كافى و امكانات زندگى كافى به آنها نمىرسد، ولى آه و ناله سر نمىدهند و شكوه و گلایه نمىكنند و بر آن فقر صبر مىكنند؛ حتى سعى دارند فقر خود را پوشیده دارند و نمىگذارند دیگران از وضع آنها با خبر شوند:
«یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ...»(1)
از فرط عفاف چنانند كه هر كس از حال آنها بىخبر است، پندارد غنى و بىنیازند.
اینان در عین صبر و بردبارى، تلاش مىكنند احتیاجى به مردم نداشته باشند و در حد ضرورت رزقى به دست آورند.
3ـ «وَ شَكَرُوا عَلَى الرَّخاءِ» و بر خوشى و نعمتى كه بدانها رسد شاكرند.
وقتى خداوند به آنها نعمتى مىدهد و در گشایش زندگى و رفاه قرار مىگیرند، خداى را فراموش نمىكنند و به شكر او مىپردازند.
1. بقره/273.
4ـ «وَ لَمْیَشْكُوا جُوعَهُمْ وَ لا ظَمَائَهُمْ» و از گرسنگى و تشنگى شكوه نمىكنند.
این ویژگى لازمه و نتیجه صبر است؛ وقتى انسان صبر و تحمل پیشه سازد، پیش مردم از گرسنگى و تشنگى خویش شكایت نمىكند.
5ـ «وَ لَمْیَكْذِبُوا بِاَلْسِنَتِهِمْ» و هرگز زبان خویش را به دروغ نمىآلایند.
برخى از فقرا براى كمك گرفتن از دیگران دروغ نیز مىگویند، خُرد را كلان مىنمایانند، نیاز و مشكل خویش را چند برابر جلوه مىدهند، تا رأفت و ترحم و دلسوزى دیگران را به خود جلب كنند. بالطبع فقرا بیشتر در معرض این خطرند كه در هنگام كمك خواستن از سایرین دروغ بگویند؛ ولى فقرایى كه محبوب خداوندند، هیچ گاه دروغ نمىگویند.
6ـ «وَ لَمْیَغْضِبُوا عَلى رَبِّهِمْ» و بر خداى خویش خشم نمىگیرند.
وقتى بر فقر صبور و بردبارند و از آن شكوه نمىكنند، بر خدا نیز خشم نمىگیرند. نه تنها نزد مردم، آه و ناله سر نمىدهند و زبان به شكوه نمىگشایند، در دل نیز از خدا گلهاى ندارند، حال یا معرفت و شناخت آنها به توحید، به حدى رسیده كه مىدانند مصلحت مؤمن در چیزى است كه خدا بر او پیش آورده، یا اگر معرفت آنها به این حد نرسیده باشد، لااقل مىدانند شكایت از خدا شایسته مؤمن نیست.
7ـ «وَ لَمْیَفْرَحُوا بِما اتاهُمْ» و بر آنچه به دست آوردهاند شادمان نمىشوند.
شرح و توضیح
دو ویژگى اخیر، از سایر ویژگىها مهمتر است و به معناى فرموده خداوند است كه:
«لِكَیْلا تَأْسَؤا عَلى ما فاتَكُمْ وَلاتَفَرَحُوا بِما اتاكُمْ»(1)
هرگز بر آنچه از دست شما رود دل تنگ نشوید و بر آنچه به شما رسد، خوشحال نگردید.
براى آنها داشتن و نداشتن مال یكسان است، چنان دل بستگى به دنیا ندارند كه اگر چیزى به آنها برسد، خوشحال و مغرور شوند و اگر چیزى از دست دادند، چنان ناراحت شوند كه
1. الحدید / 23.
نتوانند خود را كنترل كرده و بر اعصابشان مسلط شوند. اینها نشانه كم ظرفیتى و ضعف ایمان است.
مؤمن باید بىاعتناى به دنیا باشد، چرا كه اگر دنیا در اختیار انسان قرار گرفت، نعمت خداست و وسیله آزمایش انسان است و اگر از او باز گرفته شد، آزمایش دیگرى براى او پیش آمده و بلایى است كه باید بر آن صبر كرد. البته صبر و بردبارى بر فقر، به این معنا نیست كه انسان براى رفع فقر تلاش نكند، بلكه بدین معناست كه تا فقر برطرف نشده بر آن شكوه و بىتابى نكند.
در شرح فرازهاى اول حدیث گفته شد: خداوند براساس حكمت و مصلحت، تقدیراتى را بر بندگان خود قرار داده است و آن تقدیرات، با انتخاب و اختیار افراد منافات ندارد؛ یعنى چنان نیست كه افراد مجبور باشند و اختیار از آنها سلب گردد. شرایطى فراهم مىآید كه به هر كس قسمى و سهمى از نعمتها تعلق مىگیرد و خدا هر چه را براى هر كس صلاح بداند، دراختیارش مىگذارد و شكى نیست كه همه اینها وسیله آزمایش انسان است.
مؤمن، به اینكه مصلحت و خیر او در چیزى است كه خدا بر او مقدر ساخته اطمینان دارد: اگر همه دنیا را دراختیار او بگذارد، براى او خیر است و اگر او را به گرفتارى و شكنجه و ظلم ستمگران مبتلا كند؛ آنچنان به خدا حسنظن دارد كه آن را خیر مىبیند و احساس مىكند گرفتاریها و بلاها موجب نابود گشتن گناهان و بالا رفتن درجات او مىگردد. برخلاف تصور انسان كوتهنظر. اگر خدا كسى را به فقر مبتلا مىكند، با او دشمنى ندارد و یا اگر ثروت انبوهى دراختیار كسى مىگذارد، از روى علاقه به او نیست.
انسان جاهلى كه از معارف دینى و تعالیم انبیا بىبهره است، وقتى به فقر مبتلا مىگردد، مىگوید خدا مرا تحقیر كرده است و من نزد خدا بهایى نداشتم كه نگونبختم كرد.
«وَ اَمّا اِذا مَاابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزَقَهُ فَیَقُولُ رَبّى اَهانَن»(1)
1. فجر/16.
و چون (خداوند) براى آزمودن، او را تنگ روزى و فقیر كرد، گوید خدا مرا خوار گردانید.
در مقابل خدا مىفرماید:
«فَاَمّا الاِْنْسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَكْرَمَهُ وَنَعَّمهُ فَیَقُولُ رَبّى اَكْرَمَن»(1)
و اما انسان، چون خدا او را به رنج و غمى گرفتار سازد، سپس به كرم خود او را نعمتى جهت آزمایش و امتحان بخشد، گوید؛ خدا مرا عزیز و گرامى داشته است.
قرآن علاوه براینكه فقر و دارایى را وسیله آزمایش معرفى مىكند، آنها را فرایند و برخاسته از علل و عواملى مىداند. چه بسا كسانى كه به فقر مبتلا مىشوند، فقر آنها بازتاب و مكافات اعمال زشت آنهاست و جزاى دنیایى رفتار آنهاست كه به فقرا رحم نمىكردند و به دنبال انباشت ثروت بودند و به ثروت خود مىبالیدند.
هر رخدادى روى حساب و حكمت و مصلحت است؛ چنان نیست كه از اختیار خدا خارج باشد، یا خدا غافل گردد و در آن حال اوضاع به هم خورد و ناگاه آتشفشانى از كوهى فواره كشد و شهرى را نابود سازد! یا باران فراوانى ببارد و بر اثر سیل، خانههاى مردم نابود گردد (و اینها در حال غفلت خداوند رُخ دهد)! مؤمن مىداند خداوند بر هر كارى قادر است و چیزى از دایره اراده، علم و اذن او خارج نیست و تدبیر موجودات جهان، از كوچك و بزرگ، در دست اوست:
«یُدَّبِرُ الاَْمْرَ مِنَ السَّماءِ اِلَى الاَْرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ اِلَیْهِ ...»(2)
اوامر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر مىكند.
پس همه رخدادهاى خوشایند و ناخوشایند روى حساب است، ولى ما به آن آگاهى نداریم و نباید هم بدان آگاه شویم، چون آنچه رخ مىدهد براى آزمایش ماست و اگر به علّت آن پى ببریم، آزمایش نتیجهاى نمىبخشد. آزمایش افراد ضعیف باید با ابهام توأم باشد. ممكن است افراد قوى، از قبل مورد و مواد امتحان و آزمون را بدانند، ولى به حال آنها تفاوت نمىكند،
1. فجر / 15.
2. سجده /5
چون آنها از پس امتحان برمىآیند و نیز اگر از قبل بدانند چه مصیبتهایى بر آنها پیش مىآید، ضررى به حال آنها نمىبخشد.
خداوند به انبیا و اولیاى خود علومى تعلیم داده است كه براساس آن، از قبل مىدانند، چه رخدادهایى براى آنها و یا دیگران رُخ خواهد داد و این آگاهى بدانها زیان نمىرساند؛ البته آنها آنچه را مىدانند براى دیگران بازگو نمىكنند، ممكن است یك هزارم آن را براى برخى از اصحابشان بگویند، با توجه به اینكه گفتن آن مطالب برخلاف حكمت و مصلحت نیست و آگاهى به آنها، به مخاطبان زیان نمىرساند.
به عنوان مثال؛ وقتى استادى مىخواهد از شاگردان خود امتحان بگیرد، شاگردى كه در درسهایش موفق است و به خوبى همه مطالب را مىداند؛ دانستن یا ندانستن سؤالات امتحانى براى او یكسان است. انبیا و اولیاى الهى چنانند كه از قبل مىدانند آزمون و امتحانشان چیست و در عمل، این آگاهى تفاوتى به حال آنها نمىبخشد، چون آنها به آنچه وظیفه است و رضاى خدا در آن است عمل مىكنند؛ اما دیگران چنین نیستند: اگر از قبل مورد و مواد آزمون و امتحانشان را بدانند، تنها به آن مىپردازند و از مسائل دیگر چشم مىپوشند، بدین جهت مصلحت در این است كه امتحان عموم مردم با ابهام توأم باشد.
گرچه ما نمىدانیم، چرا خداوند براى برخى فقر و براى برخى غنا و دارایى را مقدر ساخته، براى برخى بیمارى و گرفتارىهایى را پیش مىآورد و هنوز یكى را پشت سرنگذاشته دیگرى رخ مىدهد و براى دیگرى رفاه و آسایش را؛ ولى بالاجمال مىدانیم نه آن كس كه در این دنیا، نعمت بیشترى بدو مىدهند محبوبتر است و نه اینكه هر كس به گرفتارى، فقر و ناراحتىها مبتلا مىگردد، نزد خدا قرب و منزلتى ندارد و خدا به او اعتنا نمىكند؛ بلكه برعكس هر كه را خدا بیشتر دوست بدارد، بیشتر به بلا گرفتارش مىكند. در روایتى از على(علیه السلام) وارد شده:
«اَلْبَلاءُ لِلظّالِمْ اَدبٌ وَلِلْمُؤْمِنِ اِمْتِحانٌ وَلِلاَْنبیاءِ دَرَجَّةٌ وَلِلاُْولیاءِ كَرامَة»(1)
بلا و گرفتارى فرجام و مجازات ظالم است و امتحان براى مؤمن و براى انبیا رتبه و مقام است و براى اولیا كرامت است.
1. بحارالأنوار، ج 67 (باب 12)، ص 235.
و نیز شاعر مىگوید:
هر كه در این بزم مقربتر است *** جام بلا بیشترش مىدهند
پس ملاك عزیز بودن و یا ذلیل بودن نزد خدا، دارا بودن و نادارى نیست، بلكه ملاك عزیز بودن این است كه انسان به وظیفهاش عمل كند: اگر پولدار است، در رابطه با مالش به وظیفهاش عمل كند و اگر تهى دست است، وظیفهاش در تحمل و صبر و شكرگزارى است.
خداوند متعال مىفرماید:
«ما اَصابَ مِنْ مُّصیبَة فِى الاَْرْضِ وَلا فِى اَنْفُسِكُمْ اِلاّ فِى كِتاب مِنْ قَبْلِ اَنْ نَّبْرَأَها اِنَّ ذلِكعَلَى اللّهِ یَسیر»(1)
هر رنج و مصیبتى كه در زمین (از قحطى و آفت و فقر و ستم) یا از نفس خویش به شما رسد، همه در كتاب (لوح محفوظ) پیش از آنكه در دنیا ایجاد كنیم ثبت است و این كار بر خدا آسان است.
تمام حوادث در «لوح محفوظ» خداوند ثبت گردیده و براساس نظم و تدبیر عالمانه و حكیمانه الهى رُخ مىدهد. بدیهى است براى خداوند كار دشوارى نیست كه از هزاران سال قبل، حوادث را تنظیم و تدبیر كند؛ گذشته از آن براساس آنچه از معارف دینى دریافتهایم، زمان در حیطه فعل، اراده و علم الهى مطرح نیست و در محدوده وجود او زمان را راهى نمىباشد (زمان در گستره حركت موجودات مادى و براى تعیین مقدار حركت آنها كاربرد دارد و در محدوده وجود مجردات، زمان مطرح نمىگردد).
براى خداوند دیروز و امروز و فردا یكسان است، فرقى نمىكند امرى را از پیش مقدرسازد یا در هنگام خودش تقدیر كند. این ما هستیم كه نمىتوانیم برنامه یقینى وقطعى براى آینده خود ترسیم كنیم، مطمئن نیستیم كه فردا چه مىشود و نیز نمىدانیم،تا فردا زندهایم یا نه، یا سالم مىمانیم تا بتوانیم به برنامه خود عمل كنیم یا نهو نیز نمىدانیم شرایط كارى كه مىخواهیم انجام دهیم فراهم مىگردد یا نه. ولى براى خداوند متعال هیچ كارى دشوار نیست و همه عالم هستى براى او حضور دارد. تمام موجودات و
1. حدید /22.
حوادث جهان آفرینش، از میلیونها سال قبل تا میلیونها سال بعد همه یكسان در نزد خدا حاضرند.
با توجه به مطالب فوق، وقتى نعمتى به انسان مىرسد، نباید به خود مغرور شود، چرا كه همه چیز روى حساب و برنامه دقیقى تنظیم شده و براى آزمایش انسان است و نیز اگر گرفتارى و مصیبتى بر او پیش مىآید، نباید بىتابى كند چرا كه آنچه رخ داده به مصلحت اوست.
خداوند مىخواهد انسان به كمال معنوى و روحى برسد و از علایم این كمال و نیز انسان كامل این است كه در برابر بود و نبود نعمتها حساس نیست. البته كار آسانى نیست كه داشتن و از دست دادن نعمت براى انسان یكسان باشد؛ ولى حداقل سعى كنیم در ابراز و اظهار حالت درونى خود افراط نكنیم. فكر نمىكنم اگر تمام دنیا را دراختیار ما بگذارند، با وقتى كه همه دنیا را از ما بگیرند یكسان باشد و تفاوتى در حال ما ایجاد نكند: ما اگر مقدار اندكى از مالمان از دست برود حواسمان پرت مىشود و حال خود را نمىفهمیم، چه رسد كه یكباره هستىمان نابود گردد. لااقل سعى كنیم زیاد ناراحت نشویم و مصیبتها را تحمل كنیم و خود را نبازیم.
ما هر چه به دریافت این روحیه نزدیك شویم كه در برابر گرفتارىها بردبار باشیم و در برابر نعمتها مغرورنگردیم، نزد خدا مقربتر و عزیزتر نیز مىگردیم و روحمان كمال بیشترى مىیابد و اگر چنین نباشیم، در واقع به نعمتهاى دنیا پایبندیم و بنده آن هستیم و تعلقمان به امور زود گذر و فانى دنیاست و این دلیل ضعف ماست.
خدا مىخواهد ما را كامل گرداند و از وابستگى به امور پست دنیا نجات دهد، تا وارسته شویم و از جمله راههاى این وارستگى، این است كه توجه داشته باشیم كه گرفتارىهاى دنیا، همه براساس حساب و قضا و قدر الهى است و چیزى بىدلیل و بىحساب رخ نمىدهد.
«یا اَحْمَدُ؛ مَحَبَّتى مَحَبَّةُ الْفُقَراءِ فَادْنِ الْفُقَراءَ و قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ»
اى محمد؛ دوستى من دوستى فقراست،پس همنشین و هم مجلس فقرا باش.
فقراى وارسته و آزاده و بىاعتناى به جلوهها و مظاهر دنیا، محبوب خدایند و محبت به آنها محبت به خداست و آنها، كسانى هستند كه به آن ویژگىهاى ارزشمندى كه ذكر شد، زینت یافتهاند. خداوند به رسولش فرمان مىدهد: با این فقرا معاشرت داشته باش و به مجلس و جمع آنها در آى و آنها را به خود نزدیك ساز. اگر فقیر و ثروتمندى در مجلسى بر تو وارد شدند، فقیر را نزد خود بنشان و هیچ گاه فقیران را از خود مران و تا مىتوانى به آنها محبت بورز، تا تو را مقرب خود سازم و بیشتر به من نزدیك شوى.
«وَ اَبْعِدِ الاَْغْنِیاءَ وَ اَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْكَ فَاِنَّ الْفُقَراءَ اَحِبّائى»
از ثروتمندان و اغنیا و همنشینى با آنان دورى گزین كه فقرا دوستان من هستند.
در اینجا این سؤال مطرح مىگردد كه چرا خداوند اینقدر روى محبت به فقرا تكیه دارد با اینكه مسلّم در بین فقرا انسانهاى ناشایست و بد یافت مىشوند و نیز در بین ثروتمندان انسانهاى پاك و شایسته یافت مىشوند؟ در جواب باید گفت: محبت به هر فقیرى چنین امتیاز و مزیتى ندارد و چنانكه در پاسخ خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گذشت، محبت به فقیرانى محبت به خداست كه آن ویژگىها را داشته باشند و بدیهى است اگر غنى و ثروتمندى بدانها متصف گردد، محبت به او نیز محبت به خداست: اگر در رفاه و وفور نعمت قرار گرفت، خداى را شكرگزارد و سرمست نعمتها نشود و نیز اگر نعمتى از دست داد بىتابى نكند.
در بین انبیا و اولیاى الهى بودند افرادى كه توانمند و ثروتمند بودند، ولى به ثروت خود دلبستگى نداشتند. بود و نبود ثروت برایشان یكسان بود و آن را در راه صحیح خرج مىكردند. پس چنان نیست كه محبت هر فقیرى مطلوب باشد و هر ثروتمندى را از خود برانیم؛ بلكه ملاك خوبى و بدى و نزدیك و دوربودن از خدا، داشتن یا نداشتن آن ویژگىهاست كه براى فقیران خداجو ذكر گردید. اینكه چرا خداوند روى فقرا تكیه دارد و فرمود محبت من، محبت فقراست و نفرمود محبت به من محبت به صالحان و صابران و كسانى است كه به قضاى الهى راضیند و بر او توكل دارند؛ بدین جهت است كه اغنیا و ثروتمندان، بیشتر در معرض فساد و انحراف و طغیان قرار مىگیرند و عوامل دور شدن از خدا، در آنها بیشتر است، چنانكه خداوند فرمود:
«كَلاَّ اِنَّ الاِْنْسانَ لَیَطْغى. اَنْ رّاهُ اسْتَغْنى»(1)
هر آینه انسان به كفر و طغیان مىگراید، وقتى كه به غنا و دارایى مىرسد.
كسى كه ثروتش فراوان است، ممكن است به آن متكى گردد و به خود ببالد؛ ولى فقیر ثروتى ندارد كه به جهت آن تكبر كند. و بالاترین فسادها و ریشه كفر و عناد و شرك، كبر و خود بزرگبینى است كه ثروتمند مبتلاى به آن است. از آنجا كه اغنیا و ثروتمندان بیشتر به فساد و انحراف اخلاقى، بخصوص كبر و غرور، مبتلا مىگردند، خداوند در ذیل آیه 23 از سوره الحدید، فرمود: «وَ اللّهُ لایُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور» خداوند دوستدار هیچ متكبر خودستایى نیست.
از آنجا كه خداوند آدمهاى افتاده و متواضع را دوست مىدارد و اكثر اغنیا به كبر و خودپسندى مبتلایند، مىتوان گفت اكثر انسانهاى خوب و شایسته در بین فقرا هستند، لذا خداوند فرمود فقرا را دوست بدار، جز كسانى كه به كفر و عصیان و لجاجت مبتلایند و اگر مىفرمود: اغنیا را دوست بدارید جز بَدان آنها را، تخصیص اكثر لازم مىآمد؛ چون اكثر آنها بدند و به صفات ناشایست مبتلایند. از طرف دیگر گرچه ممكن است غنى مؤمن و شایسته باشد، ولى محبت ما به او، فقط براى خدا و به جهت صفات شایسته او نیست و جهات دیگر نیز در دوستى و محبت دخالت دارد. پس محبت تنها براى خدا نیست، لااقل در معرض این است كه به جهات دیگر نیز آلوده گردد، چرا كه ثروتمندان جاذبههاى دیگرى نیز دارند كه در زمره جاذبههاى مادى و دنیایى است.
انسان به حسب طبیعت و دیدگاه پست و ابتدایىاش، مال و ثروت را یك ارزش مىداند و طبیعى است وقتى با ثروتمندى روبرو مىشود، به جهت مالش به او ارج مىنهد و او را بزرگ مىشمارد، چون در ژرفاى نهانش ثروت را دوست دارد و او را مهم و با ارزش مىشمارد. پس به طور طبیعى براى او عظمت و شخصیت قائل است و در برابرش خضوع مىكند و خود را خوار مىشمارد.
انسان باید خیلى حسابگر و خود ساخته باشد كه اگر به مؤمن ثروتمندى برخورد، حساب
1. علق / 7ـ6.
ثروتمندیش را از ایمانش جدا كند و تنها به جهت ایمانش او را دوست بدارد، نه به جهت مال و دارایىاش. اگر چنین باشد كه انسان او را به جهت ارتباطش با خدا دوست بدارد، باید فقیرى كه ایمانش بیشتر است و سر و وضع مناسبى ندارد، بیشتر دوست بدارد!
پس تكیه روى دوستى فقرا بدین جهت است كه آنها بیشتر با خدا ارتباط دارند و از طرف دیگر اگر در بین اغنیا مؤمنى نیز وجود داشته باشد، غالباً دوستى و محبت به او خالص نیست و با شائبهها و انگیزههاى مادى همراه است و خداوند محبتى كه خالصانه نباشد نمىپسندد؛ چون هر كس هر چه دارد از خداست و دیگران چیزى ندارند كه محبت به آنها در عرض محبت به خدا قرار گیرد.
***