گفتیم كه یكى از وظایف مهم انبیاى الهى تربیت انسانهاست و در فرهنگ قرآنى از تربیت به «تزكیه» تعبیر مىگردد. همچنین گفتیم كه این وظیفه پس از پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) به عهده ائمه اطهار(علیهم السلام) نهاده شد. آنگاه این بحث مطرح گردید كه مهمترین راهكار تربیت، نشان دادن الگو، نمونه و سرمشق عملى است. از این رو، هم در قرآن و هم در روایات بر این نكته تأكید شده كه ما به رفتار اولیاى خدا و بزرگان دین تأسّى و اقتدا كنیم و روش و سیره آنها را در رفتار خود عینیت و تحقق بخشیم. مسلماً مسأله تبعیت و تأسّى و تقلید از اولیاى دین و سایرین، پیشفرضهایى دارد كه ابتدا باید به آنها پرداخته شود. از این جهت، این سؤال را مطرح كردیم كه اساساً تقلید و تبعیت از دیگران صحیح است یا نه؟ در پاسخ گفتیم كه تقلید امرى فطرى و عقلایى است و ضرورتى اجتنابناپذیر در زندگى انسان است و اگر كسى در هیچ موردى نخواهد از دیگران سؤال كند و از غیر خود تقلید و پیروى نكند، زندگىاش به سامان نمىرسد. اما چنان نیست كه انسان در هر موردى و از هر كسى مىتواند تقلید كند و تقلید و پیروى از دیگران، وقتى منطقى و صحیح است كه شرایط آن فراهم گردد و چنان كه گفتیم، در مواردى تقلید و پیروى از دیگران مذموم و خطرناك است.
مطلب دیگرى كه بدان اشارت رفت این بود كه در مبحث تقلید به سه نكته باید توجه داشت: نكته اول: در چه مواردى مىتوان و باید تقلید كرد؟ نكته دوم: از چه كسى باید تقلید كرد؟ و نكته سوم: با چه انگیزهاى باید تقلید كرد؟ پاسخ اجمالى این است كه اساساً در مواردى كه انسان نیاز به معرفت و شناختى دارد و آن معرفت براى او فراهم نیست و ابزار و راه صحیحى كه او را به آن معرفت برساند نمىشناسد و یا قدرت فكرى او ضعیف است و یا فرصت كافى براى اندیشیدن و فراهم ساختن آن معرفت ندارد و به هر دلیلى از پیش خود نمىتواند پاسخى قطعى به نیاز خویش پیدا كند، مىتواند تقلید كند. همچنین از كسانى باید پیروى و تقلید كند كه در زمینه نیازمندى انسان، معرفت و آگاهى لازم را دارند و مىتوان در پرتو تقلید از آنها به معرفت و شناخت صحیح دست یافت. بالطبع این نكته نیز روشن مىشود كه انگیزه انسان در تقلید باید كشف حقیقت باشد. چون ما به دنبال حقیقت هستیم تا بدان عمل كنیم، و چون خودمان حقیقت را نمىشناسیم، از كسانى تقلید مىكنیم كه به آن حقیقت واقف هستند و مىتوانند ما را بدان رهنمون گردند. بىشك چنین تقلیدى صحیح و خردمندانه است. اما گاهى انسان با انگیزه كشف حقیقت از دیگران تبعیت نمىكند، بلكه كوركورانه و با انگیزههاى ناصحیح و غیرمنطقى به دنبال دیگران راه مىافتد و از آنان تقلید مىكند. این تقلیدهاى كوركورانه گاهى با انگیزه تعصبات قومى انجام مىگیرد و مردمى تنها بدان دلیل كه نیاكانشان مرام و عقیدهاى داشتهاند و به سنتهایى عمل مىكردهاند، از سنتها و عقاید نیاكانشان پیروى مىكنند؛ هرچند آنها نادرست باشند. با توجه به خطراتى كه چنین تقلیدى براى جامعه دارد، در قرآن كراراً از تقلید و تبعیت كوركورانه از نیاكان نكوهش شده است.
گاهى تقلید كوركورانه از سوى كسانى صورت مىپذیرد كه احساس حقارت و بىهویتى مىكنند و صرفاً براى خودنمایى و كسب شهرت و شخصیت، از
دیگران تقلید مىكنند و در رفتار و انتخاب فرم لباس و اصلاح سر و صورت خود به آنان شباهت مىجویند.
چنان كه گفتیم تقلید در صورتى صحیح و عقلایى و آگاهانه است كه به انگیزه كشف حقیقت انجام پذیرد و در این راستا، انسان از كسانى تقلید كند كه معلومات بیشترى دارند و بهتر از دیگران حقیقت را مىشناسند. البته بهترین گزینه و ایدهآل تبعیت از كسانى است كه مرتكب هیچ خطا و اشتباهى نمىشوند و اگر گزینه اصلح و ایدهآل فراهم نیامد، باید از كسانى تقلید كرد كه در زمینه مورد نظر تخصص بیشترى دارند و كمتر از سایرین خطا مىكنند. این روشى است معقول و منطقى و پسندیده و همواره سیره عقلا در مواردى كه نیاز به دانش، مهارت و تخصصى داشتهاند، بر این استوار بوده كه از متخصصترین و عالمترین در هر فن و رشتهاى تبعیت مىكرده و مىكنند. درست به همین دلیل، ما سعى مىكنیم كه در مسایل و احكام فقهى از كسانى تقلید كنیم كه اعلم و افقه از دیگران هستند و دانش فقهى آنها بیش از دیگران است.
بزرگترین نعمتى كه خداوند در اختیار مسلمانان و به خصوص شیعیان قرار داد، وجود مبارك پیامبر(صلى الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام) است. شخصیتهاى عالىقدرى كه سرآمد و والاترین بندگان خدا و برخوردار از كمال و علم بىشمار هستند و همه ملكات و فضایل انسانى و الهى را دارا مىباشند و در عین حال، در معرفت و شناخت و رفتار، معصوم هستند و ممكن نیست خطا و اشتباهى در اندیشه، شناخت و رفتارشان رخ دهد. ایشان با توجه به شایستگىهایى كه دارند اسوه و الگویى ایدهآل براى ما مسلمانان مىباشند و ما بدون دغدغه و نگرانى و با خیال راحت مىتوانیم به رفتار و سیره آنها تأسّى و اقتدا كنیم و بر ما لازم است كه قدر
این نعمت والا و بزرگ را بدانیم و خداوند را به پاس آن شكرگزاریم و در این اندیشه باشیم كه اگر خداوند متعال این انسانهاى مقدس را به ما معرفى نمىكرد تا با اقتداى به آنها و قدردانى از وجود مباركشان به طریق هدایت و صواب رهنمون گردیم، ما نیز چون كسانى كه از این نعمت بزرگ محرومند، در جهالت و بىخبرى باقى مىماندیم و به گمراهىهایى كه فرقههاى گوناگون در گوشه و كنار عالم بدان مبتلا گردیدهاند مبتلا مىگشتیم. براین اساس، اقتدا كردن به حضرات معصومین نه تنها صحیح است بلكه ضرورت نیز دارد و اگر ما به آنها تأسّى نجوییم گمراه مىگردیم.
در این جا دو سؤال و دو شبهه پیش روى ماست كه باید بدانها پاسخ گوییم:
پرسش اول این است كه در زمان حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) براى مسلمانان كه مستقیماً با آن حضرات ارتباط و مراوده داشتند و رفتارشان را مشاهده مىكردند و گفتارشان را مىشنیدند، ممكن بود كه مستقیماً به رفتار آن حضرات تأسّى جویند و آنها را الگو و مقتداى خویش قرار دهند و در اصطلاح، قدم در جاى پاى آنها نهند. (البته در زمان حضور معصومین(علیهم السلام)تنها كسانى كه در پیروى و محبت به آنها صادق بودند، بدانها تأسّى مىكردند و با كمال تأسف با اینكه بیش از دویست و پنجاه سال امامان معصوم(علیهم السلام) بین مردم حضور داشتند و با آنها زندگى مىكردند و مردم مىتوانستند به رفتارشان تأسّى كنند، بسیارى از مردم نه تنها به آنها اقتدا نكردند، بلكه در حقشان ظلم و جفا روا داشتند.) اما ما در زمانى زندگى مىكنیم كه دستمان از پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) كوتاه است و امام زمان(عجل الله تعالى فرجه الشریف) هم در غیبت به سر مىبرند، چگونه مىتوانیم به رفتار آنها تأسّى جوییم؟ اگر وجود مقدس حضرت ولى عصر(عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) در بین ما حضور داشتند، براى ما امكان تأسّى و اقتداى به ایشان به معناى دقیق كلمه میسر بود و ما مىتوانستیم با مشاهده مستقیم رفتار ایشان، مستقیماً از ایشان تبعیت كنیم و در هر موضوعى
به رأى و نظر ایشان عمل كنیم و در هر زمینهاى حق براى ما عیان مىگشت و راه هموار مىشد و به این همه گمراهىها، اختلافات و اشتباهاتى كه اكنون بدان مبتلا گشتهایم مبتلا نمىشدیم. اما افسوس كه محرومیت از حضور آن حجت و ولى خدا و غیبت آن حضرت، باعث گردیده كه ما نتوانیم مستقیماً به رفتار ایشان اقتدا كنیم و ناچاریم كه این حرمان و محرومیت جانكاه را تحمل كنیم و نفرین بفرستیم بر كسانى كه در حق اهلبیت(علیهم السلام) ظلم و جفا كرده و مىكنند و باعث محروم گشتن ما از حضور حجت خداوند(عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) گشتهاند.
پاسخ شبهه و پرسش فوق این است كه هر چند براى ما میسر نیست كه مستقیماً به ائمه معصومین(علیهم السلام) تأسّى و اقتدا كنیم، اما به صورت غیرمستقیم مىتوانیم به آنها اقتدا كنیم. توضیح اینكه گرچه در عصر و زمان ما ائمه حضور ندارند تا رفتار آنان را مشاهده كنیم و به آنها تأسّى جوییم، اما ما مىتوانیم از لابلاى احادیث و سنّت بر جاى مانده از ائمه اطهار و تاریخ زندگانى آن حضرات، چهره و سیماى روشنى از آنها در ذهن خود ترسیم كنیم. تا حدودى براى ما میسر است كه با مشاهده روایات قطعى كه مفاد و دلالت آنها براى ما روشن و واضح گشته است و همچنین سیره زندگانى آن حضرات، روش و منش ائمه اطهار(علیهم السلام) را بشناسیم و از این طریق شمایى از رفتار و باورهاى آنان را در ذهن خود پدید آوریم و از آنها پیروى كنیم. بلاتشبیه، نظیر كسى كه شخصى را از نزدیك ندیده، اما تصویر و فیلم او را در تلویزیون مشاهده مىكند و از این طریق چهره و رفتار او برایش مجسم مىگردد.
شبهه و پرسش دوم عبارت است از اینكه شرایط زمانى و مكانى در رفتار ائمه معصومین(علیهم السلام) دخالت داشته است و اساساً نمىتوان نقش زمان و مكان را در مسأله تقلید نادیده گرفت و چه بسا رفتارى در برههاى خاص امكان تحقق داشته
باشد ولى در زمان دیگرى، نتوان آن رفتار و عمل را انجام داد. بر این اساس، حداكثر تا پنجاه و یا صد سال پس از زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) تقلید و تبعیت از رفتار آن حضرات میسور بود و با توجه به اینكه بیش از هزار و چند صد سال از آن زمان مىگذرد، دیگر امكان تقلید و تأسّى از رفتار آنها وجود ندارد. مثلا در آن زمان، در جنگها از شمشیر و نیزه و اسب استفاده مىشد، اما امروزه با توجه به وجود سلاحهاى مدرن، دیگر امكان جنگیدن با شمشیر وجود ندارد. همچنین در آن زمان خانهها و ساختمانها را از مصالح سادهاى چون خشت خام و چوب درخت خرما مىساختند، كه امروزه نوعاً از چنین مصالحى در ساخت خانهها استفاده نمىشود.
در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حجرههاى محقرى در اطراف مسجد آن حضرت بنا گردید كه متعلق به همسران آن حضرت بود و خانهاى هم به امیرالمؤمنین(علیه السلام) تعلق داشت. پس از گذشت زمانى آن حجرهها متروك ماند و كسى در آنها سكنى نداشت، تا اینكه در زمان حكومت عمر بن عبدالعزیز تصمیم گرفتند كه مسجدالنبى را توسعه دهند و به بازسازى مسجد و خانهها و حجرههاى اطراف آن بپردازند. وقتى مشغول تخریب آنها شدند، مشاهده كردند كه آن حجرههاى كوچك و محقر از دیوارهاى خشتى ساخته شدهاند كه سقف آنها با شاخه و لیف خرما پوشیده شده است. خانه همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین وضعیتى داشت، خانههاى بزرگ هم شرایط چندان بهترى نداشت و حداكثر دیوار خشتى آن خانهها را با كاهگل اندود مىكردند. جلوى هر خانه و یا حجرهاى پوستى مىانداختند و بر روى آن علف براى گوسفند خود مىریختند و گاهى در بعضى از خانهها شتر آبكشى بود كه از آن براى بیرون آوردن آب از چاه استفاده مىكردند. حال با توجه به اینكه خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله)و امیرالمؤمنین(علیه السلام)كه حاكم زمان خویش نیز بودند چنین وضعیتى داشت، آیا ما كه در صدد تبعیت و تقلید از آن بزرگواران هستیم، مىتوانیم با تأسّى به آنها چنان خانهها و زندگىاى براى خود برگزینیم؟
كسانى از روى شیطنت، یا جهل و غفلت، در صدد القا و اشاعه این شبهه برمىآیند و مىگویند: زندگى و رفتار ائمه اطهار مربوط به زمان و شرایط اقلیمى و جغرافیایى خاصى بود و با توجه به تغییر زمان و سایر شرایط، امروزه نمىتوان به رفتار و زندگى آنها تأسّى كرد. امروزه نمىتوان زندگى حضرت زهرا(علیها السلام) را كه مربوط به 1400 سال قبل بود، الگوى زنان قرار داد و ادعاى تأسّى و تبعیت از ایشان غیرواقعى و غیر عملى است.
شكى نیست كه قرآن ما را به تأسّى و تبعیت از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) دعوت مىكند و مىفرماید: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثِیراً؛(1) هر آینه شما را در [خصلتها و روش]پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیكو و پسندیده اى است، براى كسى كه به خدا و روز بازپسین امید دارد و خداى را بسیار یاد مى كند.
علاوه بر اطلاق این آیه كه بر تأسّى به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در همه شؤون زندگى تأكید مىكند، روایات متواترى وارد شده كه ما را به تأسّى از آن حضرت و همچنین ائمه اطهار(علیهم السلام)دعوت مىكنند. با توجه به اینكه قرآن و روایات ما را به تأسّى و تبعیت از بزرگان و اولیاى دین دعوت مىكنند ضرورت دارد كه به شبهه فوق پاسخ گوییم و ساحتها و زمینههایى را كه انسان، به مقتضاى عقل و فطرت و براى رفع نیازمندىهاى خود، باید تأسّى و تبعیت از دیگران كند برشماریم:
از جمله ساحتها و زمینههاى تقلید و تبعیت از دیگران، باورها، مسایل فكرى، نظرى و اعتقادى است. پارهاى از اصول و مسایل اعتقادى باید با برهان عقلى ثابت گردند و عقل توانایى دست یافتن به آنها را دارد؛ نظیر اصل توحید، نبوت و
1. احزاب، 21.
معاد. این بخش از اصول اعتقادى را ما با براهین عقلى اثبات مىكنیم و در این زمینه، تعبد و تقلید جا ندارد. اما بخشى از مسایل اعتقادى و باورها را نمىتوان با برهان عقلى ثابت كرد و عقل متعارف به آنها دسترسى ندارد؛ نظیر سؤال شب اول قبر و احوال قیامت. در این بخش از باورها و مسایل اعتقادى ما نیازمند تقلید هستیم. (البته منظور از این تقلید، تقلید اصطلاحى كه در ارتباط با مسایل فقهى كاربرد دارد و با شرایط خاصى از فقیه جامعالشرایط صورت مىگیرد نیست، بلكه تقلید به معناى عرفى آن و به معناى اخذ علم از معصوم است. این همان تقلیدى است كه در مباحث اجتماعى و روانشناسى مطرح مىگردد و فراتر از تقلید اصطلاحى است و براساس این تعریف جامع، مراجعه به پزشك و مراجعه به مهندس ساختمان، براى گرفتن نقشه ساختمان، و مواردى از این قبیل نیز تقلید به حساب مىآید.)
پس آن دسته از باورها و اعتقاداتى را كه با برهان عقلى نمىتوان اثبات كرد، چون قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام) از آنها خبر دادهاند، با تأسّى و تعبد به قول آنها بدانها معتقد مىگردیم و از این جهت، آنها در شمار باورها و اعتقادات قطعى ما قرار مىگیرند؛ چون ما آنها را از منبع معتبرى اخذ كردهایم. توضیح اینكه آن بخش از باورها و اعتقاداتى كه ما باید بدانها معتقد گردیم و عقل ما مستقلا نمىتواند آنها را درك كند، باید از كسانى اخذ شوند كه خطا و اشتباهى از آنها سر نمىزند و از هر جهت معصوم هستند. در این صورت ما به خبر و قول آنها اطمینان و باور خواهیم داشت و آنچه از آن طریق به ما مىرسد در زمره اعتقادات ما قرار مىگیرد. بر این اساس، خداوند متعال بر ما منت نهاد و منبع معتبر و معصومى، یعنى خاندان عصمت و طهارت را در اختیار ما نهاد كه سخن، رفتار و منش ایشان براى ما حجت و معتبر است و باورهایى كه آنها به ما القا مىكنند قابل اعتماد مىباشد. البته در مسایل اعتقادى باید به طریق یقینى و
قطعى به رأى و نظر معصوم دست یابیم و اگر روایتى در این زمینه وارد شده است، علاوه بر آنكه باید دلالتش روشن و واضح باشد، ضرورت دارد كه متواتر و مستفیض یا همراه با قراین قطعى باشد تا آن روایت از جهت سند نیز قطعى و یقینى تلقّى شود. در این صورت، نظر و رأى معصوم توسط چنین روایتى براى ما كشف مىگردد و چون رأى و نظر معصوم حجت است، آنچه از طریق قطعى به ما القا كردهاند در شمار اعتقادات ما جاى مىگیرند. به هر روى، خبر و روایتى كه حامل امرى اعتقادى است وقتى براى ما معتبر است كه یقینآور باشد و اعتبار خبر واحد در مسایل اعتقادى جاى بحث دارد. خلاصه آنكه وقتى باور و اعتقادى از منبع معتبرى چون خاندان عصمت و طهارت به ما رسید براى ما حجت و معتبر است و ما با تأسّى و تبعیت از آن بزرگواران آن را در شمار اعتقادات و باورهاى خود قرار مىدهیم.
این باورها و اعتقاداتى كه از طریق قرآن و خاندان عصمت و طهارت به ما رسیده و با تبعیت و تأسّى از ایشان آنها را پذیرفتهایم، ثابت و دایمى هستند و شرایط زمانى و مكانى و تغییر و تحول در زندگى مادى تأثیرى در آنها ندارد. چنان كه اعتقاد به وحدانیت خداوند كه از طریق برهان عقلى ثابت شده همواره باقى و ثابت است و هیچگاه با تغییر شرایط زمانى و مكانى و گذشت زمان تغییرى در آن پدید نمىآید، همچنین شرایط زمانى و مكانى و تغییر و تحولهاى اجتماعى تغییرى در سایر اعتقاداتى كه با دلیل متقن عقلى و نقلى ثابت شدهاند، ایجاد نمىكند. مثلا سؤال نكیر و منكر در شب اول قبر كه مخبر صادقى چون رسول خدا(صلى الله علیه وآله)از طرف خداوند آورده حق و ثابت است و نمىتوان گفت كه چون این خبر مربوط به بیش از 1400 سال قبل است امروز دیگر اعتبار ندارد. چون این خبر حاكى از واقعیتى ثابت است كه تغییر زمان و تغییراتى كه در زندگى مادى بشر در طول سالهاى متمادى حاصل گشته هیچگونه نقش و
تأثیرى در آن ندارد. براین اساس، در زمینه باورها و اعتقادات نمىتوان گفت كه الگوهاى ما مربوط به بیش از 1400 سال قبل هستند و ما اكنون نمىتوانیم باورها و اعتقاداتمان را از آنها اخذ كنیم.
ساحت دیگرى كه ممكن است در آن تقلید صورت گیرد، ارزشهاست؛ یعنى بایدها و نبایدها و خوبها و بدها. البته اگر باورها و اعتقادات را به معناى عام آن در نظر بگیریم، شامل ارزشها نیز مىشود، اما هم در اصطلاح و هم در محاورات، باورها و اعتقادات را از ارزشها جدا مىكنند و عقاید و اخلاقیات را در دو حوزه مستقل از یكدیگر جاى مىدهند. در زمینه ارزشها، در آن بخش از ارزشهایى كه توسط عقل انسان درك مىشوند (البته عقل واقعى و حقیقى نه عقل پندارى كه از مشخصات عقل واقعى و حقیقى این است كه همه عقلا در فهم و درك آن شریكند و اختلافى در آن ندارند.) و عقل در درك آنها مستقل است و ما در شناخت آنها محتاج وحى و شریعت نیستیم و در اصطلاح، مدركات استقلالى عقل به عنوان «مستقلات عقلیه» شناخته مىشوند. در این بخش از ارزشها كه عقل مستقلا درك مىكند، ما دیگر نیازمند الگو، تقلید و تبعیت از دیگران نیستیم. آنچه را عقل خوب تشخیص داد، بدان ملتزم مىشویم و آنچه را عقل بد تشخیص داد، بد مىشماریم و حكم عقل را معتبر مىدانیم. حتى در فقه نیز مستقلات عقلیه حجت هستند و آنچه دلیل خاصى براى آن وارد نشده اما عقل ما آن را فهم و درك مىكند، براى ما معتبر و حجت است. حتى قبل از مراجعه به ادله فقهى اگر چیزى در زمره مستقلات عقلیه قرار گرفت و عقل ما مستقلا حكم آن را مشخص كرد، حكم عقل براى ما حجت و كافى است. اما در آن بخش از ارزشهایى كه عقل مستقلا آنها را درك نمىكند و ما نیازمند به منبع
معتبر و قابل اعتمادى هستیم، بحث گزینش الگو و تبعیت و تأسّى از وحى و حاملین وحى؛ یعنى خاندان عصمت و طهارت مطرح مىگردد و بر این اساس، ما با تأسّى و تبعیت از حضرات معصومین(علیهم السلام) به ارزشهایى معتقد و ملتزم مىگردیم. در این صورت، آن ارزشهایى كه ما از وحى و حاملین وحى یعنى حضرات معصومین اخذ مىكنیم مطلق، ثابت و یقینى هستند.
البته باید در نظر داشت كه اعتقاد به وجود ارزشهاى ثابت و مطلق و اثبات آنها، به سهولت و راحتى اعتقاد و اثبات باورها و عقاید ثابت و مطلق نیست، و گرچه سوفسطاییان و شكاكان در زمینه باورها معتقدند كه باورهاى یقینى و ثابت وجود ندارند و حتّى قواعد علمى هم در معرض تحول و تبدل هستند. اما این نظر كه مربوط به جاهلیت كهن و جاهلیت قرن بیستم و بیست یكم است مردود و غیرقابل اعتناست و نظر اغلب علما و دانشمندان و عقلا این است كه ما در زمینه علوم و باورها امور و مسایل ثابت و مطلق و تغییرناپذیر داریم؛ نظیر مسایل ریاضى و منطقى و متافیزیكى كه یقینى، قطعى و ثابت هستند و گفتیم این بخش از عقاید و باورهاى ثابت را ما مىتوانیم از انبیا و ائمه معصومین(علیهم السلام) اخذ كنیم. اما در زمینه ارزشها اختلاف و شكاف بیشترى بین علما وجود دارد و نه تنها شكاكان و سوفسطاییان كه بكلى منكر علم و یقین حتى در زمینه باورها هستند، بلكه برخى از كسانى كه معتقد به وجود باورهاى یقینى و ثابت هستند، قائل به نسبیت ارزشها مىباشند. آنها معتقدند كه خوب و بد ثابت نیست. آنها مىپذیرند كه خداوند یكتاست و این عقیده ثابت است و نیز مىپذیرند كه آخرتى وجود دارد كه با ادله قطعى ثابت شده است، اما نمىپذیرند كه اگر چیزى در زمانى خوب بوده، اكنون نیز خوب است. یا اگر رفتارى در زمانى بد بوده امروزه نیز آن رفتار بد است. آنها معتقدند كه خوب و بد نسبى است؛ یعنى خوب و بدى، هم نسبت به اقوام و جنس زن و مرد متفاوت مىگردد و هم نسبت به مناطق جغرافیا و اقلیمهاى مختلف و زمانهاى متفاوت. با توجه به این نظر، ما نمىتوانیم
ارزشها و خوبىها و بدىها را از كسانى كه بیش از 1400 سال قبل در منطقه حجاز زندگى مىكردند اقتباس كنیم.
البته نقد و بررسى نظریه نسبیت ارزشها نیازمند بحثى مبنایى است و بررسى اینكه اساساً ما خوب و بد ثابت داریم و یا نداریم و در صورت اثبات خوب و بد ثابت، خوب و بدهاى ثابت از خوب و بدهاى متغیر چگونه بازشناخته مىشوند، بحثى پیچیده و مهم و مربوط به فلسفه اخلاق و فلسفه ارزشهاست و اكنون ما در صدد طرح آن نیستیم. اجمالا نظر ما این است كه براساس باورهایى كه از قرآن ، فرمایشات پیامبر اكرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) به ما رسیده و ما آنها را حجت مىدانیم، ما یك سلسله ارزشهاى ثابت داریم و معتقدیم كه ارزشهاى كلى اخلاق ثابتند و هیچگاه تغییر نمىكنند و حكم آنها نسبت به زمانهاى گوناگون و اشخاص متفاوت، تغییر نمىكند. به عنوان مثال، ظلم همواره بد بوده و بد خواهد بود و عدالت همواره خوب بوده و خوب خواهد بود. چنان كه ملاحظه مىكنید این سلسله از ارزشها مثل باورها و اعتقادات ثابت هستند كه شرایط زمانى و مكانى تغییرى در آنها پدید نمىآورد. چنان كه اعتقاد به خدا امرى ثابت است و تغییر و تبدیل زمان و سایر شرایط در آن تغییرى ایجاد نمىكند، همچنین اصول كلى اخلاق نیز ثابت و مطلق هستند و در زمانهاى گوناگون تغییرى در آنها پدید نمىآید. بنابراین، اگر ما در فهم و درك ارزشهاى ثابت نیازمند تقلید بودیم، مىتوانیم از حاملان وحى كه بیش از 1400 سال قبل زندگى مىكردند تقلید كنیم و با تأسّى به آنها و همچنین تبعیت از وحى، به ارزشهاى ثابتى ملتزم و معتقد گردیم.
البته در برخى از رفتارها و ارزشهاى اخلاقى با تغییر شرایط و البته در چارچوب موازین و قواعد خاصى، تغییر رخ مىدهد. مثلا راستگویى خوب است، اما در شرایط خاصى راستگویى بد است؛ مثلا اگر راستگویى باعث قتل انسان بىگناهى شود، بد و ناپسند است. یا دروغ بد است، اما اگر دروغ باعث نجات جان
انسان شریفى شود، نه تنها پسندیده و خوب است بلكه واجب نیز مىگردد. پس در برخى از ارزشها تغییر رخ مىدهد، اما این تغییر به جهت شرایط زمانى نیست، بلكه به جهت تغییر ملاك آن ارزشهاست و اگر ما این ارزشهاى متغیر را با ملاكهایشان در نظر بگیریم، در خواهیم یافت كه آنها نیز به نوعى ثابت هستند. خلاصه اینكه در آن بخش از باورها و ارزشهایى كه عقل ما راه به آنها نمىبرد، ما مىتوانیم از وحى، حاملین و مبلغین وحى، تقلید و تبعیت كنیم.
زمینه سومى كه براى تقلید وجود دارد، راهكارها و به اصطلاح تاكتیكها و روشهاى عملى جهت دستیابى به اهداف ارزشمند است. توضیح اینكه ما براساس ارزشهایى كه داریم، هدفى را براى زندگىمان ترسیم كردهایم؛ كه عبارت است از رسیدن به مقام قرب الهى و به تعبیر دیگر، مقام انسان كامل. و همچنین اهداف متوسّطى كه كانالهاى رسیدن به آن هدف متعالى و نهایى هستند. بىتردید رسیدن به این هدف بلند و والا، روش و راهكارهاى خاصى دارد كه با استدلال عقلى و یقینى و از طریق تجربه یقینى ما مىتوانیم به برخى از آن روشها و راهكارها دست یابیم. در این صورت، آن روشهایى كه ما با استدلال عقلى و تجربه یقینى دریافتهایم ما را در رسیدن به اهداف بلند و متعالى مدد مىرساند و ما نیازمند تأسّى از دیگران نیستیم. اما گاهى ما نمىتوانیم از پیش خود راهكارها و روشهاى رسیدن به اهداف متعالى مبتنى بر ارزشهایى را كه بدانها اعتقاد داریم، بشناسیم. یا از آن جهت كه تجربه ما ناكافى است و یا قدرت استدلال ما ضعیف است و ما را به یقین نمىرساند و ما باید این راهكارها و روشها را از دیگران فرا گیریم و با تبعیت و تأسّى از منبع معتبرى راهكار رسیدن به اهداف و ارزشهاى والا را شناسایى كنیم.
«امنیت» یك ارزش قطعى براى جامعه است كه ایجاد و حفظ آن براى
زندگى فردى و اجتماعى ضرورى و لازم است و در هر زمان و هر شرایطى باید امنیت جامعه را تأمین كرد و اگر در جامعه امنیت نباشد، سنگ روى سنگ قرار نمىگیرد و هیچ كارى به سامان نمىرسد و آسایش و آرامش از مردم گرفته مىشود؛ اما روشها و راهكارهاى ایجاد و حفظ امنیت در شرایط و زمانهاى گوناگون تفاوت مىكند. مثلا در زمان ائمه اطهار(علیهم السلام) با امكانات و نیروهاى محدودى امنیت جامعه تأمین مىگشت، اما امروزه براى تأمین امنیت جامعه نیاز به تشكیلات گسترده پلیس با برنامههاى پیچیده و ابزارهاى پیشرفته و نیروهاى فراوان برخوردار از آموزشهاى ویژه مىباشد كه براى اداره چنین تشكیلات گستردهاى بودجه كلانى صرف مىگردد. این تغییر و تحول در سازمان پلیس، ناشى از شرایط جدیدى است كه در زندگى بشر پدید آمده و براساس آنها لازم شده كه براى تأمین امنیت بشر امروزى، باید دستگاهى با آن گستردگى، پیچیدگى و قابلیتها، و برخوردار از قواعد و قوانین و مقررات و سلسله مراتب تشكیل شود. در سایر امور حكومتى نیز با گذشت زمان و تغییر شرایط، چنین پیشرفت و تحولى پدید آمده است.
در صدر اسلام، براى اداره یك استان یك والى مىفرستادند كه عهدهدار اداره آن استان مىشد و گاهى با او فرد امینى را براى اداره بیتالمال و عالم و مفسر قرآنى را براى راهنمایى مردم مىفرستادند و این چند نفر به كمك همدیگر امور یك استان یا شهرى را اداره مىكردند. اما امروزه حتى یك دهكده را نمىتوان با سه نفر اداره كرد و اداره یك شهر نیازمند دستگاههاى گوناگون ادارى و خدماتى و صرف بودجههاى كلان است كه این گستردگى و پیچیدگى در امور حكومتى ناشى از ضرورتهاى جدید زندگى و ویژگىها و شرایط خاص اداره جامعه است. با این وصف، آیا كسى مىتواند بگوید كه چون در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) ارتش با این گستردگى و امكانات و دستگاه پلیس و نیروى
انتظامى وجود نداشته، امروز نیز این تشكیلات نباید باشد و ما اگر بخواهیم حكومت اسلامى داشته باشیم و بخواهیم از پیامبر(صلى الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام) تأسّى و تبعیت كنیم باید همه تشكیلات كشورى و لشگرى و دستگاهها و وزارتخانهها را منحل كنیم؟ بىشك چنین منطقى پذیرفته نیست و معناى تأسّى این نیست كه ما شرایط و ضرورتهاى اداره جامعه را در نظر نگیریم.
پیچیدهترین بخش شبهه و پرسش از تبعیت و تأسّى از دیگران مربوط به ساحت سوم؛ یعنى راهكارها و روشهاست: ارائه پاسخ به شبهه در مورد باورها و ارزشها آسانتر است، چون باورها امور ثابتى هستند كه زمان در آنها نقش ندارد و ارزشها گرچه فىالجمله در آنها تغییر رخ مىدهد، اما با توجه به ملاكاتى كه براى آن ارزشها وجود دارد باز آن ارزشها از نوعى ثَبات برخوردارند، و زمان در آنها تغییرى ایجاد نمىكند. (گرچه فرقههاى گوناگون فكرى و مذهبى در مورد پارهاى از باورها و ارزشها با یكدیگر اختلافاتى دارند، اما سخن ما در مورد كسانى است كه داراى تفكر، مذهب و عقیده واحدى هستند و بر اصولى توافق دارند و مبتنى بر آن اصول، باورها و ارزشهایى را برگزیدهاند و به ندرت اتفاق مىافتد كه در مورد باورها و ارزشهاى خود بحث و كشمكش داشته باشند). اما در روشها، راهكارها، تاكتیكها و امورى كه به زندگى روزمره ما مربوط مىشود، تعیین قلمرو تقلید و تأسّى از دیگران و نحوه آن دشوار است.
بخشى از روشها و راهكارها فقهى هستند و حكم و ابعاد آنها را به وسیله اجتهاد در فقه و یا تقلید از فقیه باید شناخت. مثلا جواز و یا عدم جواز اخذ مالیات یك مسأله فقهى است و فقیه باید با تتبع و بررسى منابع فقهى مشخص كند كه دولت اسلامى مىتواند علاوه بر خمس و زكات، مالیاتهاى دیگرى را بر اموال و درآمدهاى شهروندان مسلمان ببندد و اخذ كند، یا چنان كه برخى تصور كردهاند مالیات همان خمس و زكات است و جایز نیست زاید بر آنها چیزى از مردم اخذ
شود؟ اتفاقاً فقها از سیره پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) و بخصوص امیرالمؤمنین(علیه السلام) استفاده كردهاند كه براى رفع نیازمندىهاى جامعه اسلامى، دولت اسلامى مىتواند علاوه بر خمس و زكات، مالیاتهاى دیگرى اخذ كند.
بخش دیگر روشها و راهكارها، فقهى نیستند و براى شناخت آنها دانش و تخصص در فقه كارآیى ندارد و براى تشخیص آنها ما نیازمند تخصص در زمینه مباحث اجتماعى و سیاسى و سایر تخصصهاى انسانى هستیم. به عنوان نمونه تعیین سیاست بینالملل و نحوه و شكل ارتباط با سایر كشورها، در زمره مهمترین راهكارهاى اداره كشور و حكومت است و نیاز مبرم جامعه به شمار مىآید و هیچ جامعهاى نمىتواند بدون تدبیر و تعیین سیاست در آن زمینه به حیات خود ادامه دهد؛ چون هیچ كشورى نمىتواند به دور خود دیوار بكشد و ارتباطش را با دنیا قطع كند. اما تخصص در زمینه روابط بینالملل و تعیین شرایط و حدود ارتباط با سایر كشورها و نحوه تعامل با آنها بسیار پیچیده است و به این سادگى نیست كه ما بگوییم كه هر طور پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)و امیرالمؤمنین(علیه السلام)با سایر كشورها رفتار كردند ما نیز رفتار مىكنیم؛ چرا كه شرایط زمانى بسیار تغییر كرده است و متناسب با این شرایط جدید، سیاستهاى جدیدى باید تعیین گردد. یكى از مسایل مهم جهان اسلام مسأله فلسطین و جنایاتى است كه رژیم صهیونیستى با حمایت آمریكا و سایر قدرتها در حق مردم مسلمان آن سامان روا مىدارد. مردمى كه براى حفظ هویت و اصالت اسلامى و نجات كشور خود تحت شدیدترین سركوبها و شكنجهها قرار گرفتهاند و با كمال اخلاص براى حفظ آرمانهاى مقدس خود از ویرانى خانه و كاشانه و كشته شدن عزیزان خود دریغ نمىكنند و چندین سال است كه صهیونیستها خانههاى آنها را بر سرشان خراب مىكنند و پیر و جوان و حتى كودكان آنان را آماج گلوله قرار مىدهند و به شهادت مىرسانند و فریاد مددخواهى آنها به آسمان برخاسته است. حال ما چه وظیفهاى در برابر آنها داریم، آیا مىتوانیم و شرایط به ما اجازه مىدهد كه پول،
امكانات و اسلحه و نیرو براى آنها بفرستیم؟ بىتردید تعیین نحوه یارىرسانى به آنها پیچیده است و نیاز به مطالعه و بررسى و دقت دارد و به این سادگى نیست كه ما براساس روایت خاصى به روشنى وظیفه خود را تشخیص دهیم.
چنان كه ملاحظه كردید ما براى تعیین راهكارها و روشهاى دستیابى به اهداف و ارزشها و از جمله اداره حكومت و جامعه نیاز به دو نوع تخصص و فعالیت علمى داریم كه در هر دو زمینه عموم مردم باید از متخصصان تقلید كنند: تخصص اول به مسایل فقهى مربوط مىگردد و متأسفانه در زمینه مسایل مستحدثه و مسایل مربوط به حكومت و نحوه اداره جامعه خیلى كم كار شده و تحقیقات اندكى صورت پذیرفته كه نیاز جامعه و حكومت را برآورده نمىكند. مسلماً گستردگى و پیچیدگى امور حكومتى و سازوكارهاى اداره جامعه مىطلبد كه در ابعاد فقهى تحقیقات گستردهترى انجام پذیرد.
تخصص دوم به تشخیص موضوعات و تخصص در زمینه سیاست و مباحث اجتماعى و دانشهایى از این دست مربوط مىشود. سادهانگارى است كه ما تصور كنیم با استخراج احكام كلى فقهى كار ما به سامان رسیده و وظیفه ما روشن گردیده است؛ چه اینكه تشخیص موضوعاتى كه احكام فقهى بر آنها مترتب مىگردد، خود نیازمند تخصصهاى ویژهاى است. به عنوان نمونه تشخیص موضوعات سیاسى نیازمند تخصص در مسایل سیاسى است و در اینجا از كسى باید تقلید كرد كه در مسایل سیاسى متخصص باشد و در اینجا نظر هر فقیهى معتبر نیست و ما نمىتوانیم به نظر فقیهى كه سیاستمدار نیست عمل كنیم، بلكه اگر فقیهى سیاستمدار بود رأى و نظر او در مسایل سیاسى معتبر است؛ آن هم از آن نظر كه سیاستمدار ست. مثلا در مواجهه با مسأله فلسطین آیا ما مىتوانیم تكلیف و وظیفه خود را در رسالههاى عملیه جستجو كنیم؟ و آیا در رسالهها نوشته شده كه ما براى حمایت از فلسطینىهاى مظلوم چه وظیفهاى داریم؟ تازه اگر فقیهى در چنین زمینهاى جنبههاى فقهى را با دقت بررسى كرده
باشد، در نهایت یك سرى احكام كلى در اختیار ما مىنهد و تشخیص شیوههاى عملى و ابزارها و راهكارهاى موردى، نیازمند تخصصى در مسایل دیگرى است و به فقه مربوط نمىگردد.
به همان دلیل كه ما در مسایل فقهى باید به فقیه اعلم مراجعه كنیم، براى تشخیص وظیفه خود، در مسایل سیاسى، در درجه اول باید به فقیه سیاستمدارى مراجعه كنیم كه در مسایل سیاسى از دیگران داناتر است، و اگر خداى نكرده روزى رسید كه فقهاى ما از سیاست بىبهره گشتند، باید احكام فقهى و مسایل كلى را كه به فقه مربوط مىشود از فقیه اخذ كنیم و براى تشخیص موضوعات سیاسى به سیاستمدار عادل و مورد وثوق و اعتماد مراجعه كنیم. گرچه لازم نیست كه سیاستمدار داراى شرط اعلمیت در فقه باشد، اما شرط عدالت كه موجب اطمینان و وثوق به او مىگردد باقى است و ما در زمینه مسایل سیاسى از كسى مىتوانیم تقلید كنیم كه در درجه اول عادل باشد و در درجه دوم داراى تخصص در مسایل سیاسى باشد. عملا ثابت شد كه امام(رحمه الله)علاوه بر اینكه فقیه بود سیاستمدار بزرگى نیز بود. همچنین مقام معظم رهبرى علاوه بر اینكه فقیه است سیاستمدار بزرگى نیز مىباشد. امام كه عمرى با فقه سروكار داشت، وقتى در جماران براى مردم سخنرانى مىكرد سیاستمداران دنیا را مبهوت مىكرد و حتى رئیسجمهور وقت آمریكا برنامههاى روزمرهاش را تعطیل مىكرد و به سخنرانى آن رادمرد گوش مىداد و بر حسب آنچه نقل شده، رئیسجمهور وقت آمریكا گفته بود كه براى ما قابل پیشبینى نیست كه فردا رهبر ایران چه مىگوید و چه مىكند. بر این اساس، همانطور كه مردم در مسایل فقهى مىتوانند از چنین فقهاى بزرگى تقلید كنند، در مسایل سیاسى نیز مىتوانند به آنها مراجعه كنند، چون چنین شخصیتهایى در علم سیاست و فنّ كشوردارى نیز از دیگران برترند.
سادهانگارى است كه گفته شود: معصوم به ما فرموده كه از فقها تقلید كنیم و
نفرموده از سیاستمداران تقلید كنیم. چون اولا دستور معصوم ناظر به مسایل فقهى است و ثانیاً، لزوم تقلید داراى دلیل عقلى نیز هست و آن رجوع جاهل به عالم مىباشد و جاهل در هر موضوعى به كسى مراجعه مىكند كه در آن موضوع عالم است. از این جهت، وقتى فقیه فتوا مىدهد كه اگر روزه براى كسى ضرر داشته باشد نباید روزه بگیرد، ما در این مسأله فقهى از فقیه تقلید مىكنیم، اما براى تشخیص موضوع و در اینباره كه روزه براى ما ضرر دارد یا ندارد به پزشك مراجعه مىكنیم. بله اگر فقیهى پزشك نیز بود، براى تشخیص موضوع حكم شرعى نیز به او مراجعه مىكنیم.
زمینه و ساحت چهارم براى تقلید، ابزارها و وسایلى است كه توسط آنها نیازهاى مردم برطرف مىگردد. مثل نوع و فرم لباس و ابزار و وسایلى كه مردم در زندگى روزمره خود از آنها استفاده مىكنند. در اینباره ما به هركسى كه مىتواند این ابزار را در اختیار ما بنهد مراجعه كنیم. مثلا براى تفاهم و گفتگوى با ملتهاى دیگر، باید آشناى به زبان آنها باشیم و مجبوریم كه در سخن گفتن از آنها تقلید كنیم. ما براى اینكه با مردم عرب زبان ارتباط برقرار كنیم، باید زبان و خط آنها را فرا گیریم و همچنین براى اینكه با مردم انگلیسى زبان ارتباط داشته باشیم، باید زبان و خط آنها را فرا گیریم. بنابراین، در ارتباط با ابزارهاى محض كه جنبه ارزشى ندارند، ما به هركسى كه مىتواند این ابزارها را در اختیار ما قرار دهد مراجعه مىكنیم و به نوعى از او تقلید مىكنیم. كسى كه مىخواهد زبان و خط انگلیسى یاد بگیرد، لازم نیست كه نزد یك انسان با تقوا برود تا زبان انگلیسى به او یاد بدهد او حتى مىتواند نزد شخص كافرى زبان انگلیسى یاد بگیرد؛ البته رعایت مسایل جنبى معاشرت حكم دیگرى دارد. سخن در این است كه براى صِرف فراگیرى زبان و خط، انسان به هر كسى كه قادر است او را آموزش بدهد
مىتواند مراجعه كند. ادوات و وسایلى چون تلویزیون، خودرو و آنچه را ما در زندگى روزمره خود بدانها نیاز داریم مىتوانیم از كشورهاى غیراسلامى نیز تهیه كنیم، چون اینها ابزارند و بار ارزشى ندارند. البته به جهت ملاحظات سیاسى و جنبى باید از مصنوعات برخى كشورها مثل رژیم صهیونیستى پرهیز كرد.
كوتاه سخن اینكه: در برابر این شبهه كه رفتار و گفتار ائمه معصومین(علیهم السلام) مربوط به 1400 سال قبل است و با توجه به تغییر و تحولاتى كه در این دوران طولانى پدید آمده و شرایط جدیدى بر زندگى ما حاكم گشته ما نمىتوانیم از آنها تأسّى و تبعیت كنیم. پاسخ ما این است كه چهار ساحت براى تقلید وجود دارد و در ساحت اول و دوم؛ یعنى باورها و ارزشها با توجه به اینكه آنها مىتوانند ثابت باشند و شرایط زمانى و مكانى و اقلیمى در آنها تغییرى پدید نمىآورد و حتى ارزشهاى به ظاهر متغیر نیز در كادر ارزشهاى ثابت جاى مىگیرند، ما مىتوانیم در این دو ساحت از وحى و حاملان و مبلغان وحى؛ یعنى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) تقلید كنیم. اما در ارتباط با ساحت سوم، یعنى راهكارها، روش و تاكتیكها كه در آنها تغییر رخ مىدهد و متناسب با تغییر شرایط، راهكارهاى جدیدى باید اتخاذ گردد، و گرچه دست ما از معصوم كوتاه است كه مستقیماً راهكارها را از او اخذ كنیم، اما جانشین معصوم یعنى ولى فقیه كه متخصص در فقه و سیاست و مسایل حیاتى مردم و نظام است، در دسترس است و ما مىتوانیم درباره راهكارها و شیوهها از او تأسّى و تقلید كنیم و تقلید از او، تقلید با واسطه از معصوم به حساب مىآید. ولى فقیه علاوه بر اینكه باید فقیه باشد، باید مدیر، مدبّر و متخصص در سیاست و كشوردارى باشد و البته باید به عالىترین مدراج تقوا و عدالت نیز دست یافته باشد. پس او داراى تخصصهاى حیاتى و مهم براى اداره كلان جامعه اسلامى است و اگر در زمینههایى نیز تخصص نداشت براى تشخیص موضوعات، از نظر مشاورین امین و مورد اعتماد استفاده مىكند.