در جلسات قبل درباره الگو و سرمشق قراردادن اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و لزوم تأسّى و تبعیت از گفتار، رفتار و روشهاى عملى ایشان سخن گفتیم. گرچه مباحث از این دست براى مردم ما حل شده است، اما با توجه به جوّ فرهنگى حاكم بر دنیا و جریان ارزشزدایى و دینزدایى كه متأسفانه برخى از اقشار جامعه ما را نیز تحت تأثیر قرار داده، ضرورت دارد كه ما عقاید و مبانى فكرى خود را با استدلالهاى محكم و متقن به اثبات برسانیم تا بدین وسیله، شبهات و تشكیكها و مغالطهها بىاثر گردند. به همین منظور، به جهت اهمیت مسأله تقلید و تأسّى از بزرگان دین و در جهت پاسخگویى به شبهاتى كه به تقلید وارد شده، درباره تقلید صحبت كردیم. اشاره داشتیم كه عدهاى اساساً تقلید و پیروى از دیگران را ناپسند و به عنوان یك ارزش منفى معرفى مىكنند؛ با این توجیه كه هر انسانى عقل و قدرت تشخیص دارد و باید بر اساس فهم و درك خود تصمیم بگیرد و انتخاب كند و نباید تابع دیگران گردد. اگر چنین شبهاتى از سوى افراد جاهل و بر اثر غفلت و یك سونگرى و تاثیر پذیرى از برخى القائات شیطانى طرح گردد، پاسخ به آن راحت است و با روشنگرى، آن شبهات مرتفع مىگردد. اما این شبهات با اهداف و انگیزههاى شیطانى و با طرح و نقشه حساب شده، جهت تقدسزدایى و دینزدایى و در هماهنگى كامل با عوامل استكبار و
دشمنان اسلام براى فروپاشى نظام اسلامى و براى خارج ساختن دین از عرصه زندگى مردم، طرح مىگردند. از این جهت، آنان به مسأله الگودهى در رفتار و زیر سؤال بردن آن اكتفا نمىكنند، بلكه تبعیت از اقوال، گفتار و آموزههاى دینى را زیر سؤال مىبرند و نوع عملكرد شبههافكنانه و خطرناك آنها ما را متوجه نقشههاى شوم آنها مىكند. اینجاست كه ما متوجه هشیارى و آیندهنگرى مقام معظم رهبرى مىشویم كه بیش از ده سال پیش نسبت به تهاجم فرهنگى و جریانى كه براى تهاجم به مقدسات و دین شكل گرفته بود هشدار دادند. آن روز بسیارى از مردم و حتى خواص متوجه اهمیت سخن ایشان نشدند و پى به چنین توطئهاى نبردند، اما اكنون به وضوح نمونههاى آشكارى از فعالیتهاى ضد دینى مهاجمان به دین و فرهنگ و عوامل استكبار جهانى مشاهده مىشود.
كار ما به جایى رسیده كه در پناه حاكم شدن روح تساهل و تسامح در جامعه، صریحا مقدسات دینى مورد استهزا و سخریه قرار مىگیرند و احكام ضرورى دین انكار مىشوند. وقتى زنى جاهل و ناآگاه گفت: «الگوى ما اوشین است، نه فاطمه زهرا(علیها السلام)» امام(رضوان الله تعالى علیه) برآشفت و فرمود: اگر آن زن آگاهانه آن سخن را گفته، مرتد است، و با چنین هشدارهایى تا مدتى جامعه بیمه مىگشت. اما امروزه آن قدر سخنان كفرآمیز تكرار شده و به گوش ما آشنا گشته، كه عكسالعملى در برابر آنها بروز نمىدهیم و هیچ حساسیتى به خرج نمىدهیم، بلكه گاهى گویندگان چنین سخنانى از سوى افراد موجّه و بعضى از مسؤولان كشور تأیید نیز مىگردند!
كسانى كه به دنبال براندازى دین و نظام اسلامى، هستند، روشهاى گوناگونى را براى تشكیك در دین بر مىگزینند و با گزینش سیرى تدریجى، در آغاز در مسایل فرعى و كمتر تنشزا تشكیك مىكنند و به تدریج وقتى از حساسیتها
كاسته شد و زمینه آماده گشت، در اصول اساسى دیانت تشكیك مىكنند. ما در سخنان خود، تحلیلى روانشناختى از افراد مؤمنى كه به تدریج به سوى كفر كشانده مىشوند ارائه دادهایم. بر اساس آن تحلیل، وقتى براى شخصى انجام برخى از دستورات و احكام دین دشوار است و تمایلى به انجام آنها ندارد و هواى نفس او را به طغیان وا مىدارد، ابتدا در فتواى مجتهد و مرجع تقلید تشكیك مىكند و مىگوید از كجا كه فتواى مجتهد درست باشد و او در فتوایش اشتباه نكرده باشد؛ آن هم با توجه به اینكه مراجع تقلید در فتواهایشان با یكدیگر اختلاف دارند. پس با توجه به امكان اشتباه، فتوایشان غیر قابل اعتماد است. وقتى به او گفته مىشود كه مجتهد به دلخواه خود فتوا نمىدهد و او با توجه به سنت و كلام معصوم فتوا مىدهد، به تشكیك در روایات مىپردازد و مىگوید از كجا روایتى كه مستند آن مجتهد بوده صحیح باشد، چون سند پارهاى از روایات ضعیف است و ما همان طور كه روایت صحیح داریم، روایاتى نیز داریم كه سندشان ضعیف است. وقتى براى او اثبات گردید كه مجتهد در فتواى خود به روایت صحیح و بلكه متواتر استناد كرده و در جهت انتساب آن به معصوم شكى وجود ندارد، در سخن معصوم تشكیك مىكند و مىگوید از كجا كه امام درست گفته باشد و تنها ما شیعیان روایات امامان را مدرك احكام و فتاوا مىشماریم و اهل سنت چنین اعتقادى ندارند و سخنان اهلبیت(علیهم السلام) را قابل استناد نمىدانند.
حتى اگر ثابت شد كه در آن مورد خاص آیه قرآن وارد شده و مجتهد به قرآن تمسك كرده، در فهم مجتهد از قرآن تشكیك مىكند و مىگوید: قرائتها مختلف است و ممكن است كه دیگران فهم دیگرى از قرآن داشته باشند و چنان نیست كه آنچه علما و مراجع از قرآن فهمیدهاند درست باشد. باز اگر ثابت شد كه آن آیه قرآنْ، صریح در معناى خاصى است و كسانى كه به زبان عربى و اصطلاحات آن آشنا هستند، تنها همان معنا را از آن آیه قرآن برداشت مىكنند و نمىتوان معناى دیگرى از آن فهمید، مىگوید از كجا كه قرآن كلام خدا باشد!
امروزه عدهاى این بحث را مطرح مىكنند كه اصلا قرآن كلام خدا نیست و تعبیرات و برداشتها و تحلیل هایى است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از حالت وحى خود ارائه كرده است. در نظر آنان وحى نیز یك حالت صامت است كه در آن مفهوم و لفظ نیست و پیامبر از حالت وحى خود تعبیرات و گفتههایى دارد و این مجموعه، كلام پیامبر است نه خدا؛ و چون پیامبر نیز اشتباه مىكند، كلامش قابل استناد نیست! حتى اگر ثابت شود كه قرآن كلام خداست، در آن نیز تشكیك مىكنند و مىگویند از كجا كه كلام خدا درست باشد. چنان كه یكى از اساتید دانشگاه، در دانشكده الهیات، گفته بود: بر فرض كه قرآن كلام خدا باشد، مىگوییم ممكن است كه خدا دروغ گفته باشد! البته بر این ادعا استدلال نیز دارند و آن اینكه خوب و بد و راست و دروغ اعتبارى هستند و ما دروغ مصلحتآمیز نیز داریم و ممكن است خداوند بر اساس مصلحتى دروغ گفته باشد!
آنچه گفتیم نمونهاى است از تسویلات شیطان و مراحلى كه شیطان براى انحطاط و انحراف در پیش روى انسان مىنهد و او را به كفر مىكشاند و این فرجام كسى است كه از ولایت خداوند خارج گشته و ولایت شیطان را برگزیده است، و كسى كه ولایت شیطان را پذیرفت شیطان بر او تسلط مىیابد و او را به دنبال خود مىكشاند و در نهایت گرفتار جهنمش مىسازد: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ؛(1) تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزیده اند و آنها كه نسبت به او [خدا]شرك مى ورزند.
شیطان براى اجراى نقشههاى خود كارگزاران متعددى دارد كه هر یك بخشى از نقشههاى او را اجرا مىكنند و تلاش مىكنند كه بندگان خدا را فریب دهند و از مسیر حق منحرف سازند: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ؛(2) گفت: به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد.
1. نحل، 100
2. ص،82
چنانكه مقام معظم رهبرى فرمودند، امروز قلب و ایمان جوانهاى ما را هدف قرار دادهاند و زنجیرهاى از شبهات را به آنها القا مىكنند كه از تشكیك در تقلید از فقیه جامع الشرایط شروع مىشود و به عدم امكان فهم درست و واحدى از قرآن و روایات مىانجامد. ادعاى آنها در عدم امكان ارائه فهم و برداشت مطلق از قرآن و روایات، یا مستند به فلسفه هرمنوتیك است كه بر اساس آن، قرآن و روایات داراى تفسیرها، تاویلها و قرائتهاى گوناگون و مختلفى است و نمىتوان قرائتى را بر بقیه قرائتها ترجیح داد؛ یا مستند است به نظریهاى در فلسفه دین است كه زبان دین را واقع نما و كاشف از واقع و حقیقت نمىداند. به هر روى، آنان از آنچه در رشتههاى گوناگون علوم انسانى مطرح شده براى از بین بردن عقاید و ایمان جوانان ما بهره مىگیرند. آنان در اجراى نقشه و توطئه خود تا آنجا پیش رفتهاند كه در این چند ساله پس از انقلاب اشخاصى را منحرف كردهاند كه باورش براى ما دشوار است و ما هیچ گاه تصور نمىكردیم كه در این چند ساله این تحولات و دگرگونىها در آنها پدید آید. از این جهت، ما باید هوشیار باشیم و ایمان خود را حفظ كنیم و سپس بكوشیم كه جوانان ما به انحرافات فكرى، عقیدتى و رفتارى گرفتار نگردند.
چنان كه در جلسات پیشین گفتیم كه اگر تقلید با انگیزه حقیقت جویى نباشد و انسان رفتارى را از افراد غیر صالح و غیر شایسته اقتباس كند، چنین تقلیدى غیر عاقلانه و كوركورانه است؛ مثل كسانى كه كوركورانه از نیاكان، قهرمانان ملى و یا ستارههاى سینما تقلید مىكنند. چنین تقلیدى مذموم و میمونوار است. آن وقت عدهاى مغالطه مىكنند و حكم تقلید در این مصادیق را به همه موارد تعمیم مىدهند. در صورتى كه تقلید اگر به انگیزه كشف حقیقت و به معناى رجوع جاهل
به عالم باشد، یك ضرورت اجتماعى است و به حكم عقل، در زندگى، گریزى از آن نیست، و بر این اساس مىتوانیم به رفتار اهلبیت تأسّى كنیم (تقلید مفهوم عامى دارد و شامل پیروى و دنباله روى در فكر، نظر و اعتقاد نیز مىشود، اما تأسّى مفهوم محدودترى دارد و تنها شامل الگوگیرى در رفتار مىشود). در مورد تأسّى به اهلبیت(علیهم السلام) دو شبهه وارد شده: شبهه اول عبارت است از اینكه بر فرض الگوگیرى در رفتار صحیح باشد، در مواردى رواست كه نقش مثبت داشته باشد و آن در جایى است كه الگوى صحیح فرا روى تربیتپذیر باشد تا او با مشاهده آن الگو، بتواند از رفتارش پیروى كند. امّا كسانى كه در 1400 سال پیش زندگى مىكردهاند و ما آنها را ندیدهایم، چگونه ما مىتوانیم از رفتار آنها الگو بگیریم؟
پاسخ این شبهه آن است كه هر چند تأسّى مستقیم به ائمه اطهار(علیهم السلام) به این معنا كه ما رفتار آن حضرات را مشاهده كنیم و از آنها الگو بگیریم، فعلاً براى ما ممكن نیست و در اینجا كسانى مقصر هستند كه موجب غیبت وجود مقدس حضرت ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) و حرمان ما از محضر ایشان شدند، اما چنان نیست كه اگر دست ما از معصوم كوتاه است، دیگر ما راهى براى شناختن سیره و سنّت ایشان نداریم. اولا همانگونه كه در حوزه ارزشها اگر امكان تحقق ارزش صددر صد نیست، باید كوشید كه ارزش فروتر و برخوردار از درجه پایینتر تحقق یابد، در اینجا نیز وقتى ما نمىتوانیم مستقیما به معصوم تأسّى كنیم، باید بكوشیم به كسى تأسّى كنیم كه به معصوم نزدیكتر و شبیهتر است. به علاوه، آن الگوگیرى كه در روانشناسى مطرح است، تنها مربوط به الگوگیرى از معصوم نیست و گرچه معصوم الگوى ایده آلى است، اما وقتى كه جامعه از وجود او محروم است، باید بكوشیم كسانى را كه از نظر علم، تقوا و معنویت فراتر از دیگران هستند و شباهت بیشترى به معصوم دارند، الگوى
خودمان قرار دهیم. ثانیاً مفهوم عام تقلید و پیروى، اختصاص به پیروى از الگوى مستقیم رفتارى ندارد و گرچه ما مستقیما به معصوم دسترسى نداریم اما با مطالعه آنچه در احادیث و سیره معصومان(علیهم السلام) و تاریخ درباره رفتار، خصال و ویژگىهاى آن حضرات وارد شده، مىتوانیم رفتار آنها را كشف كنیم و در ذهن خود، الگویى رفتارى از آنها ترسیم و از آن پیروى كنیم.
شبهه دوم این است كه ما مىپذیریم كه انسان در مسیر تربیت خویش باید از الگوهایى تبعیت كند و در مواردى تقلیدْ عقلایى و صحیح و بلكه لازم است، اما نمىتوانیم كسانى را كه در 1400 سال قبل زندگى مىكردهاند الگوى خود قرار دهیم؛ چون رفتار آنها مربوط به چندین قرن پیش بوده و بر فرض كه این رفتار در زمان خود، نمونه و قابل اقتباس و پیروى بوده، اما امروزه با توجه به تغییر شرایط زمانى و مكانى، دیگر آن رفتار قابل تأسّى و پیروى نیست.
چنانكه دانستیم شبههافكنان در مورد اصل تقلید مغالطه مىكردند و با استناد به مصادیق و مواردى كه تقلید در آنها كوركورانه و موجب گمراهى است و قرآن نیز آنها را مذمت كرده و مردم را از تقلید از نیاكان باز داشته است، حكم این مصادیق را به همه موارد تعمیم مىدادند. ما در رد مغالطه آنها گفتیم كه اگر در مواردى تقلید ناپسند و غیرعقلایى بود، دلیل آن نیست كه در همه موارد تقلید صحیح نباشد؛ بلكه تقلید در مواردى نه تنها صحیح بلكه از نظر عقلْ واجب و لازم نیز هست. در اینجا نیز آنان شبهه خود را در قالب یك مغالطه طرح مىكنند و با شمردن چند مورد از رفتار معصومان كه فعلاً تأسّى به آنها ممكن نیست، حكم آن موارد محدود را به همه موارد تعمیم مىدهند و مىگویند كه اصلاً نمىشود به معصومان تأسّى كرد و زمان تأسّى به رفتار آنها گذشته است.
به عنوان نمونه، آنها مىگویند كه لباس شب عروسى حضرت زهرا(علیها السلام) از كرباس بود و یا ظروف جهیزیه ایشان سفالین بود و امروز كسى براى لباس
عروس و جهیزیه از كرباس و ظروف سفالى استفاده نمىكند. یا در آن زمان، بر طبق آنچه در تاریخ و روایات آمده، خانههاى خود را از خشت خام مىساختند و سقف آن را با شاخه و لیف خرما مىپوشاندند، و امروزه چنین خانهاى در حلبى آبادها نیز یافت نمىشود و به هیچ وجه نمىتوان چنین زندگىاى را الگو قرار داد.
چنانكه ملاحظه مىشود آنها در شبهه و اشكال خود استناد مىكنند به امورى مانند استفاده از ظرف سفالین، خانه خشتى و لباس كرباس كه امروزه اقتباس از آنها ممكن نیست، و سپس نتیجه مىگیرند كه به هیچ وجه نمىتوان به زندگى و رفتار امامان معصوم تأسّى كرد و امروزه باید پرونده آن را بست و كنار نهاد و ما باید راه و شیوه جدیدى براى رفتار و زندگى خود برگزینیم و سعى كنیم در رفتار و زندگى خود از كشورهاى متمدن و پیشرفته تقلید كنیم كه در این صورت، چنین تقلیدى میمون وار و ناصحیح نیست و بلكه عامل پیشرفت، توسعه و تكامل است!
شبههافكنان، با طرح چند مثال پیش پا افتاده و ابطال آنها، الگوگیرى رفتارى از زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) را رد مىكنند. سپس با توجه به اینكه مفهوم تقلیدْ عام است و شامل تقلید در فكر، نظر، احكام، قوانین و ارزشها نیز مىشود، عدم تأسّى و عدم الگوگیرى رفتارى را به مسایل گفتارى، عقاید، افكار و اندیشهها توسعه مىدهند و مىگویند: علاوه بر اینكه تقلید از مرجع تقلید صحیح نیست، تقلید از گفتار و رفتار ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز كه در روایات و سنت بر جاى مانده از آن حضرات انعكاس یافته و منبع فقه ما به شمار مىرود، صحیح نیست. و اضافه مىكنند كه آن روایات و احكام گرچه در زمان خود مفید و قابل اقتباس و عمل بود، اما تاریخ مصرف آنها گذشته است و چون آن احكام تاریخمند بوده و
در شرایط خاصى كاربرد داشتهاند، امروزه دیگر نمىتوان به آنها عمل كرد و نه تنها مفید نیستند، بلكه مضر نیز هستند؛ نظیر دارویى كه تاریخ مصرف آن گذشته است و دیگر قابل مصرف نیست و باید دور ریخته شود. چنین شبهاتى از سوى افراد منحرف در سطحى گسترده در روزنامهها، مجلات و سخنرانىها، در جهت رسیدن به اهداف شیطانى، مطرح مىگردد و به نوجوانان و جوانان ما القا مىشوند و بىتردید اگر اقدامى صورت نگیرد و جلوى این القائات شیطانى گرفته نشود، به تدریج تبدیل به فرهنگى مىشود كه همه ارزشها و باورهاى دینى ما را تهدید مىكند.
به هر روى، باید به چنین شبهاتى پاسخ داده شود و بررسى شود كه آیا ارزشهاى اسلامى تاریخمند و قابل تغییر است و همچنین رفتار اهلبیت(علیهم السلام) منحصر به زمان خودشان بوده و اكنون قابل اقتباس نیست، یا اینكه ارزشهاى اسلامى تاریخمند نیست و اختصاص به زمان خاصى ندارد و همچنین پارهاى از رفتار اهلبیت در هر زمانى قابل تأسّى و اقتباس است؟ در مورد مثالهایى كه آنها از رفتار اهلبیت ذكر كردند، ما هم مىدانیم كه انجام دادن عین آنها لازم نیست و هیچ مجتهدى با استناد به رفتار اهلبیت در آن زمینهها، نگفته است كه باید خانههاى خود را از خشت خام و شاخ و برگ خرما بسازید. اما این بدان معنا نیست كه به سایر رفتار اهلبیت نیز نمىشود تأسّى كرد و تفاوت بین رفتار قابل تأسّى با رفتار غیرقابل تأسّى، به جهت ملاكاتى است كه شرع مقدّس در اختیار ما نهاده، و به جهت آن ملاكات است كه ما در پارهاى از موارد تأسّى به رفتار اهلبیت را لازم نمىدانیم، اما تأسّى به رفتار آنها در سایر موارد را صحیح و لازم مىشمریم. ما از پیش خود حق نداریم بدون دلیل بگوییم كه به برخى از رفتار اهلبیت باید تأسّى كنیم و به برخى دیگر از رفتار آنها نباید تأسّى كنیم.
برخى از افراد جاهل و غیر آشناى به فقه و معارف اسلامى، وقتى مىبینند كه
در شرایط خاصى حكم برخى از موضوعات عوض مىشود و به برخى از احكام دیگر عمل نمىگردد، توهم مىكنند كه فقها از پیش خود آن احكام را تغییر مىدهند و حكم خداوند را عوض مىكنند! و در حقیقت، اگر جامعه احكامى را نپذیرفت و به آنها عمل نكرد، فقها مجبور مىشوند كه آن احكام را بردارند، و بنابراین ممكن است در آینده بقیه محرمات نیز جایز شوند!
یكى از بستگان ما كه چندین سال در خارج زندگى مىكرد، پس از انقلاب به ایران آمد و به صورت جدى امورى را ذكر مىكرد و مىگفت هنوز اینها حلال نشدهاند؟ او خیال مىكرد كه وقتى در ایران انقلاب رخ داد، به تدریج كارهاى حرام حلال مىگردد و هر روز باید منتظر بود كه حرامى حلال گردد! چنین تصورى ناشى از فرهنگ غرب و اختیاراتى است كه كلیسا دارد. جایگاه كلیسا و پاپ و كشیشان در غرب با جایگاه فقها و مراجع تقلید در عالم تشیع متفاوت است: نگاه ما به فقها و مراجع تقلید، نگاه به كارشناسى است كه بهتر از دیگران به احكام شرعى آشناست و بهتر از دیگران مىتواند احكام شرعى را از قرآن و روایات و منابع فقه استخراج كند و به هیچ وجه حق تشریع ندارد. اما آنان براى كلیسا به نوعى حق تشریع قائلند و معتقدند كه كلیسا با اختیاراتى كه دارد مىتواند احكام را عوض كند. پس با توجه به گرایشى كه بیشتر در كلیساى كاتولیك وجود دارد پاپ و ارباب كلیسا این اختیار را دارند كه حرامى را حلال كنند.
خیال مىكنند كه اگر ما مىگوییم باید از مراجع تقلید كرد، اعتقاد داریم كه آنها مىتوانند از پیش خود چیزى را حرام و یا حلال كنند. نمىدانند كه تصرف در احكام الهى بزرگترین گناه و بسان شرك است و كسى كه سعى كند حكمى از احكام الهى را تغییر بدهد، مثل این است كه به خدا شرك ورزیده است و لحن آیات قرآن و روایات در این مورد، بسیار قاطع و كوبنده است و حتى خداوند به پیامبر خویش نیز اجازه نداده كه از پیش خود حكمى بیاورد و اگر بر فرض محال
چنین مىكرد، او را شدیدتر و سختتر از كیفر هر گناه كار دیگرى كیفر مىداد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْیمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ ؛(1) اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست، ما او را با قدرت مىگرفتیم؛ سپس رگ قلبش را قطع مىكردیم.
آنان با توجه به چنین خیال خامى كه مراجع تقلید مىتوانند احكام خدا را تغییر دهند، با تشكیك در احكام و دسیسههاى شیطانى تلاش مىكنند كه افكار عمومى را همسو با خود سازند و زمینه اجتماعى لازم براى تغییرات را فراهم آورند تا به تصور آنان دستگاه روحانیت مجبور گردد تابع افكار عمومى شود و احكامى را كه مردم نمىپسندند تعطیل كنند و به جاى آنها احكامى را جعل كنند كه افكار عمومى مىپسندد.
حاصل شبهه این است كه دیگر رفتار ائمه اطهار(علیهم السلام) قابل انجام نیست و ما نمىتوانیم آنها را الگوهاى رفتارى خود قرار دهیم و نمىتوان انتظار داشت كه حضرت زهرا(علیها السلام) الگوى زنان جامعه ما باشند و امروزه الگوى آنان شخصیتهایى چون اوشین و یا چهرههایى هستند كه اوایل انقلاب از كشور فرار كردند و امروز به جهت وجود جوّ تساهل و تسامح به ایران برگشتهاند و به عنوان الگو معرفى مىگردند. آنان به عدم تأسّى و عدم الگوگیرى رفتارى از بزرگان دین اكتفا نمىكنند، بلكه شبهه را به حوزه احكام و ارزشها نیز سرایت مىدهند و مىگویند: امروزه نمىتوان بسیارى از احكام و حدود اسلامى را اجرا كرد: دیگر نمىتوان دست دزد را برید و یا نمىتوان كسانى را كه مرتكب اعمال زشت مىشوند تازیانه زد.
در اوایل انقلاب كه دانشگاهها تعطیل شد، حضرت امام(رضوان الله علیه) دستور دادند كه براى بازسازى دانشگاه و تأسیس دانشگاه اسلامى، حوزه با
1. حاقه، 44 ـ 46.
اساتید دانشگاه همكارى داشته باشد. در جهت تحقق بخشیدن به این فرمان، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه تأسیس شد و بنا شد با همكارى اساتید حوزه و اساتید متدین دانشگاه، برنامههاى درسى متناسب با دانشگاه اسلامى تدوین گردد و متون و كتابهاى درسى با محتواى اسلامى نوشته شود؛ بنده نیز با آن جمع همكارى داشتم. در یكى از جلسات، تصمیم گرفتیم كه نزد یكى از اساتید دانشگاه تهران كه در رشته حقوق تخصص داشت و لباس روحانى برتن داشت و از بستگان نزدیك یكى از مراجع تقلید بود برویم و از ایشان تقاضا كنیم كه به گروه حقوق دفتر همكارى حوزه و دانشگاه بپیوندد و ما را در جهت تدوین حقوق اسلامى یارى رساند. تصور ما این بود كه ایشان از درخواست ما مبنى بر تدوین كتابهاى حقوقى مبتنى بر مبانى اسلامى استقبال مىكند. به این جهت از ایشان دعوت كردیم كه به دانشگاه شهید بهشتى كه برنامهها و فعالیتهاى ما در آنجا اجرا مىشد، تشریف بیاورند. ایشان تشریف آوردند و ابتدا بنده به عنوان مقدمه سخنانى را طرح كردم و از جمله گفتم كه با توجه به استقرار نظام اسلامى در این كشور، ضرورت دارد كه دانشگاهها بر اساس مبانى اسلامى اداره شوند و باید اساتید محترم همكارى كنند تا تحولاتى متناسب با شرایط جدید در دانشگاهها پدید آید. از این جهت، با توجه به اینكه حقوق ارتباط نزدیكى با احكام اسلامى دارد، لازم است از اساتید متعهّد دانشگاه در جهت تدوین حقوق اسلامى استفاده شود.
ایشان از ما تشكر كرد و گفت پس از انقلاب ما را كنار گذاشتند و كسى به سراغ ما نیامد و اینكه حوزه به فكر دانشگاه افتاده قدم مثبتى است كه برداشته شده و جاى تشكر دارد سپس افزود: شنیدهام كه هنوز برخى از آخوندها در قم خیال مىكنند كه امروز هم باید افراد متخلّف را مثل خر چوب زد و كسى كه زنا مىكند باید تازیانه زد! ما یكه خوردیم و پیش خود گفتیم از چه كسى براى همكارى دعوت كردهایم. به هر ترتیبى بود با رعایت ادب و متانت جلسه را جمع
كردیم و با ذكر این مطلب كه در مواردى افراط و تفریط انجام مىگیرد و باید كوشید كه با روش صحیح عمل كرد جلسه را خاتمه دادیم.
وقتى در آغاز انقلاب داماد یكى از مراجع تقلید كه در حوزه تحصیل كرده بود احكام جزایى اسلام را مسخره مىكرد، تعجبى ندارد شخصى كه در حوزه درس نخوانده و با مبانى اسلامى آشنایى ندارد و از جایگاه یكى از پستهاى حساس كشور بگوید: «ما به دینى كه آزادى را تضمین نكند مرتدیم!» آزادى را نیز چنین تفسیر كردهاند كه «هر وقت مردم خواستند حكومت و نظام اسلامى را براندازند، هیچ تنشى در جامعه پدید نیاید». معناى این سخن این است كه در صورتى ما اسلام را قبول داریم و به آن ایمان خواهیم داشت كه اجازه دهد ما ریشهاش را بكنیم. اما اگر اسلام به ما اجازه ندهد كه نظام اسلامى را براندازیم و احكام اسلامى را تعطیل كنیم، آن را قبول نداریم چون آزادى مردم را تأمین نكرده است. وقتى كسانى احكام جزایى اسلام را مسخره مىكنند و یا كسانى در لباس روحانیت مىگویند حكم بریدن دست دزد تنها یك حكم بازدارنده است و اگر راه دیگرى براى جلوگیرى از دزدى وجود داشته باشد، دیگر نباید دست دزد را قطع كرد، به واقع خط بطلان مىكشند روى احكام ضرورى اسلام كه با نص قرآن ثابت شدهاند و این خود نمودى از كفر و خروج از ایمان است. چون فاصله بین كفر و ایمان اندك است و ممكن است افرادى به راحتى از سلك ایمان خارج گردند و به سلك كفر درآیند و چنین تغییر و تحولى در آخرالزمان فراوان رخ مىدهد؛ چنان كه امام صادق(علیه السلام) درباره احوال مردم در آخر الزمان فرمودند: اِنَّ الْعَبْدَ یُصْبِحُ مُؤْمِناً و یُمْسى كافِرا؛(1) (در آخر الزمان) انسان صبح مؤمن است و شب كافر مى گردد.
1. بحار الانوار، ج 69، باب 34، روایت 17، ص 225.
وقتى ما بچه بودیم از منبرىها مىشنیدیم كه مىگفتند «در آخرالزمان نگاه داشتن دین مثل نگاه داشتن آهن گداخته در كف دست است». آن روز باور این سخن كه مضمون روایات نیز هست براى ما دشوار بود و تعجب مىكردیم كه چگونه دین دارى و اعتقاد به خدا، قیامت و خواندن نماز و گرفتن روزه مثل نگاه داشتن آتش در كف دست است. سالها معناى آن سخن را نفهمیدیم؛ اما امروز به راحتى آن سخن براى ما عینیت مىیابد. چون مىبینیم كه در نشریههاى پرتیراژ، كتابها و سخنرانىها ضروریات اسلام انكار مىشود و احكام دین را مسخره مىكنند و نَفَس از كسى بر نمىآید. فكر مىكنید وقتى شخصى مثل آغاجرى در سخنرانى خود امامان معصوم(علیهم السلام) و احكام دین را مسخره مىكند، قضیه به همین جا ختم مىشود؟ والله اگر حكم اعدام او اجرا نگردد، سال آینده حداقل ده نفر مثل او پیدا مىشوند و به عنوان عامل استعمار و مجرى توطئهها و نقشههاى آنها به مقدسات و احكام دین ما هجمه خواهند برد.
چندى پیش با نقشه استعمار پیر انگلیس بنا شد در كشور نیجریه در افریقا كه بیش از صد میلیون جمعیت دارد و اكثریت مردم آن مسلمان هستند و حكومت آن در دست مسیحیان است، جشنوارهاى به نام «ملكه زیبایى» برگزار گردد و از افرادى در سراسر دنیا دعوت كردند كه در این جشنواره شركت كنند. قبل از آن تلاش كردند كه شرایط فرهنگى و اجتماعى لازم را براى اجراى نقشههاى خود فراهم سازند و كوشیدند تا حساسیت و عكس العمل مردم مسلمان آن كشور در مقابل حمله به مقدسات آنان را ارزیابى كنند. از جمله یك نویسنده مسیحى را مامور كردند تا علیه مقدسات مسلمانان مقالهاى بنویسد و به ساحت مقدس پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) توهین كند. در مقابل، مردم غیرتمند نیجریه در اعتراض به آن مقاله ننگین دست به تظاهرات و شورش زدند و صدها كشته دادند. نمونه آنچه در آنجا اتفاق افتاد در روزنامههاى ما نیز اتفاق مىافتد، اما چون در آنجا وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامى نیست تا فرهنگ تساهل و تسامح را ترویج كند، مردم آن گونه حساسیت و عكس العمل نشان مىدهند. در آنجا چون هنوز اندیشه استعمارى و خطرناك جامعه چند صدایى و پلورالیسم دینى رواج نیافته، مسلمان پاى دینش مىایستد و از آن حمایت مىكند. اما در كشور انقلابى و اسلامى ما كه مركز حاكمیت فرهنگ اسلام است و بنیان گذار انقلابش غیرتمندترین انسان این عصر نسبت به اسلام و احكام آن بود، كار به جایى رسیده كه كسانى صریحاً در روزنامهها، كتابها و سخنرانىهاى خود بر ضد اسلام تبلیغ مىكنند و احكام و معارف اسلامى را مسخره مىكنند و برخى مسؤولین خیلى راحت از كنار آن مىگذرند و تنها به یك موضعگیرى سرد و بى اثر اكتفا مىكنند و مىگویند: «نباید آن سخنان را مىزدند». اگر این روند تداوم یابد، معلوم نیست كار ما به كجا بینجامد.
شكى نیست كه همه ما در برابر این هجوم شیطانى به مقدسات كه از هجوم نظامى خطرناكتر و زیان بارتر است مسؤولیم و در درجه اول مسؤولیت متوجه روحانیت است كه از مكتب اهلبیت استفاده كرده و معلوماتى را اندوخته و این وظیفه را به عهده گرفته است كه از اسلام و تشیع دفاع كند؛ و اگر سكوت كند، فردا جوابى نخواهد داشت. البته مردم و دولت اسلامى وظایفى دارند كه باید بدان عمل كنند و در چنین مواردى همه ما وظیفه مشتركى داریم. اما ویژگى صنف روحانیت و شرایط و قابلیتهاى آن، ایجاب مىكند كه بیش از دیگران در قبال مسایل دینى و فرهنگى، احساس مسئولیت كنیم. از این رو، باید شبهات را از نظر منطقى تحلیل كنیم و به ارائه پاسخ صحیح و منطقى و جامع به آنها بپردازیم.