جلسه سوم: بازخوانى انگیزه‌‌هاى تقلید و تبعیت از دیگران

 

جلسه سوم

 

 

بازخوانى انگیزه‌‌هاى تقلید و تبعیت از دیگران

 

 

 

بایسته‌‌هاى تقلید و رد نظریه غریزى بودن تقلید

در بحث قبل، عقلانى و فطرى بودن اصل مسأله تقلید و تبعیت از دیگران مطرح گردید. پس از اثبات اصل این مطلب، سه سؤال اساسى پیش روى ماست: 1. از چه كسانى باید تقلید كرد؟ 2. در چه مسایلى باید تقلید كرد؟ 3. براى تقلید و تبعیت از دیگرى چه انگیزه‌‌اى باید داشت؟

یكى از مطالبى كه براى روشن شدن پاسخ سؤالات مذكور باید بدان پرداخت این است كه آیا تقلید یك رفتار آگاهانه، انتخابى و اختیارى است كه براساس علم و آگاهى انجام مى‌‌پذیرد كه در این صورت، انسان باید در تقلید و تبعیت از دیگران انگیزه‌‌اى داشته باشد یا تقلید یك امر غریزى و ناآگاهانه است كه بدون انگیزه عقلانى انجام مى‌‌گیرد؟ پس از حلّ این مسأله است كه بحث از نوع انگیزه تقلید مطرح مى‌‌گردد.

برخى از روان‌‌شناسان مشهور و پرآوازه اخیر غرب نظیر ویلیام مك‌‌دوگال (William McDougall) معتقدند كه اساساً تقلید امرى غریزى و ناآگاهانه است و انسان از همان دوران طفولیت، زندگى‌‌اش را با تقلید و تبعیت از دیگران شروع مى‌‌كند. مثلا نوزاد سعى مى‌‌كند هر كارى را كه پدر و مادرش انجام مى‌‌دهند انجام دهد و از حركات و رفتار آنها تقلید كند، بدون اینكه چرایى این تقلید براى او مطرح باشد. این حالت غریزى پس از دوران طفولیت و در سنین نوجوانى و

جوانى و پس از آن نیز تداوم مى‌‌یابد. پس تقلید و تأسّى از دیگران در شمار غرایز انسان است و نیازمند دلیل نیست. البته اكثر دانشمندان و محققان علم روان‌‌شناسى با این نظریه افراطى كه تقلید را صرفاً یك حركت غریزى ناآگاهانه معرفى مى‌‌كند مخالف هستند.

پاسخ نظریه فوق این است كه در دوران كودكى كه ساحت فكرى و عقلانى چندان رشد یافته نیست، بسیارى از رفتار غریزى است ولى چنان نیست كه این رفتار، با رشد قوه تفكر و عقل در انسان، كماكان غریزى باقى بمانند. نوزاد از همان آغاز، بدون اینكه از كسى آموخته باشد و بدون اینكه چرایى رفتارش را بداند، میل به مكیدن سینه مادر دارد و از این جهت وقتى پستانك را در دهان او قرار مى‌‌دهند، شروع به مكیدن آن مى‌‌كند. اما این بدان معنا نیست كه انسان پس از دوران كودكى نیز به صورت غریزى و ناآگاهانه لب‌‌هایش را تكان مى‌‌دهد. بلكه او به مرحله‌‌اى مى‌‌رسد كه مى‌‌فهمد و درك مى‌‌كند كه براى رفع گرسنگى خود باید غذا بخورد و مى‌‌اندیشد كه چگونه غذا بخورد و چه غذایى را براى خوردن انتخاب كند. پس اگر رفتارى چون گریه كردن، خندیدن و حالاتى دیگر در دوران كودكى غریزى بودند، چنان نیست كه تا پایان عمر غریزى باقى بمانند و اختیار و اراده انسان در آنها دخیل نباشد. ما مى‌‌توانیم درباره خودمان تجربه كنیم كه گاهى مى‌‌خواهیم و مى‌‌توانیم رفتارى را داشته باشیم و گاهى نمى‌‌خواهیم آن رفتار را انجام دهیم. ما اگر بخواهیم از دیگران تبعیت مى‌‌كنیم و اگر نخواهیم تبعیت نمى‌‌كنیم، پس باید تقلید آگاهانه و برخوردار از دلیل باشد.

امروزه در شرایط فرهنگى غرب، گروه‌‌هایى تلاش مى‌‌كنند كه رفتارشان برخلاف رفتار و هنجارهاى اجتماع باشد و رفتارى دارند كه دیگران نه مى‌‌پسندند و نه انجام مى‌‌دهند. آنان به این وسیله اصرار دارند استقلال خود را نشان دهند و برسانند كه تابع دیگران نیستند. براین اساس، پیدایش تیپ‌‌هاى عجیب و غریب در غرب و انواع مدهاى لباس، اساساً به دلیل تقلید نیست؛ بلكه براى اختراع و

ایجاد روش جدیدى براى مخالفت با رفتار و هنجارهاى اجتماعى است و این خود گویاى این است كه رفتار انسان همواره غریزى و ناآگاهانه نیست و به ناچار انسان براى بسیارى از رفتارهاى خود به دلیلى استناد مى‌‌كند.

مؤید دیگر براى اینكه تقلید و پیروى انسان بالغ و رشید غریزى نیست و بلكه آگاهانه مى‌‌باشد، این است كه وقتى نوجوانى وارد اجتماع مى‌‌شود، فراروى خود رفتارهاى متضادى را مى‌‌بیند و از این جهت او نمى‌‌تواند از همه آن رفتارها تقلید كند، بلكه باید از بین آن رفتارهاى متضاد، رفتار خاصى را انتخاب كند و برگزیند و از این جهت براى تقلید از رفتار خاصى دلیل و انگیزه‌‌اى خواهد داشت. حال با توجه به اینكه لااقل اغلب انسان‌‌ها از دیگران تقلید مى‌‌كنند و این تقلید آگاهانه و برخوردار از انگیزه است، این سؤال مطرح مى‌‌شود كه اصولا چرا انسان‌‌ها تقلید مى‌‌كنند و چه انگیزه‌‌اى براى تقلید دارند؟ قبل از رسیدن به پاسخ سؤال فوق باید بیفزاییم كه اساساً تقلید و پیروى انسان از دیگران در دو قلمرو رخ مى‌‌دهد: یكى قلمرو فكر، نظر، اعتقاد و رأى؛ و دیگرى قلمرو عمل و رفتار. گاهى انسان با تقلید از دیگران به چیزى معتقد مى‌‌شود كه بازتاب و اثر عملى ندارد؛ اما گاهى در عمل و رفتار از دیگران تقلید مى‌‌كند.

 

تقلید صحیح، راه‌‌كارى براى كشف حقیقت

انسان، از آن رو كه داراى عقل و خرد و قوه اندیشیدن است باید انگیزه‌‌اش براى تقلید، در حوزه امور اعتقادى و فكرى و نظرى، كشف حقیقت باشد. یعنى چون مسایلى را نمى‌‌داند، و دانش او اندك است و از تخصص كافى براى فهم و درك آن مسایل برخوردار نیست و حتى در مواردى به جهت دشوارى و پیچیدگى مسایل نظرى قدرت تشخیص و تمیز نظر صحیح از نظر فاسد را ندارد، باید از كسانى تقلید كند كه در زمینه آن مسایل فكرى و نظرى تخصص دارند و مى‌‌توانند او را به حقیقت نائل سازند. بنابراین، با توجه به اینكه انگیزه كشف

حقیقت براى تقلید و تبعیت از دیگران، انگیزه‌‌اى صحیح و براى حفظ سلامت زندگى اجتماعى مفید است، كسى كه در تقلید از دیگران داراى چنین انگیزه‌‌اى باشد و بخواهد به حقیقت دست یابد و بر دامنه اطلاعات و آگاهى‌‌هاى خود بیفزاید، باید از كسى تبعیت كند كه متخصص باشد و در زمینه تخصصش یا مرتكب هیچ اشتباهى نشود ـ كه این گزینه ایده‌‌آل است ـ و یا اشتباهاتش اندك باشد. بالاخره پزشكى كه هر روز بیماران را معالجه مى‌‌كند هر از چندگاه مرتكب اشتباه نیز مى‌‌شود و نسخه اشتباهى مى‌‌دهد ولى به جهت اشتباهات اندك او روا نیست كه از دانش و تخصص او بهره نبریم.

امّا برخى با انگیزه كشف حقیقت، از دیگران تقلید و پیروى نمى‌‌كنند بلكه با انگیزه غلط و اهداف ناصحیح به دنبال دیگران راه مى‌‌افتند. این گروه، گرچه ممكن است اتفاقاً در آغاز مسیر صحیحى را برگزیده باشند، اما چون اهداف صحیح و انگیزه‌‌هاى درستى ندارند و از كسانى كه اهلیت و شایستگى ندارند پیروى مى‌‌كنند، از مسیر صحیح منحرف مى‌‌گردند و در نهایت به نتایج نامطلوبى مى‌‌رسند. همچنین كسى كه انگیزه او در تقلید از دیگرى كشف حقیقت است، اما توجه و دقت كافى در گزینش و انتخاب متخصص و مرجع تقلید نمى‌‌كند و به نظر غیرمتخصص عمل مى‌‌كند به نتیجه مطلوب دست نمى‌‌یابد. مثلا در مواردى مشاهده مى‌‌شود كه كسى مبتلا به ناراحتى و بیمارى مى‌‌شود، مثلا سرش درد مى‌‌گیرد، و یكى از نزدیكانش به او مى‌‌گوید: من نیز سرم درد مى‌‌كرد و فلان دارو را خوردم و خوب شدم، او نیز به صلاح‌‌دید او عمل مى‌‌كند ولى نه تنها بیمارى او برطرف نمى‌‌گردد، بلكه تشدید نیز مى‌‌گردد و گاهى با عواقب خطرناكى مواجه مى‌‌شود. در صورتى كه او قبل از هر كار باید تحقیق مى‌‌كرد و كسى را براى مداواى خویش برمى‌‌گزید كه صلاحیت كافى براى این كار داشته باشد و داراى مدرك پزشكى باشد ومراتب علمى او توسط متخصصان علم پزشكى تأیید شده باشد.

چنانكه خردمندان در امور عادى زندگى خود از هركسى پیروى و تقلید نمى‌‌كنند و سعى مى‌‌كنند از كسى كه شایستگى كافى دارد پیروى كنند و براى احراز تخصص و شایستگى افرادْ تحقیق و بررسى مى‌‌كنند. مثلا وقتى مى‌‌خواهند به پزشكى مراجعه كنند، ابتدا درباره او تحقیق مى‌‌كنند و وقتى كه متوجه شدند كه صلاحیت علمى او توسط افراد ذى‌‌صلاح تأیید شده است از رأى و نظر او پیروى مى‌‌كنند، همچنین در زمینه مسایل دینى و احكام شرعى، جوانانى كه تازه به تكلیف رسیده‌‌اند و مى‌‌خواهند تقلید كنند، از هر كسى كه خود را مرجع تقلید معرفى مى‌‌كند تقلید نمى‌‌كنند، بلكه سعى مى‌‌كنند از فقیه اعلم و كسى كه دانش فقهى او بیش از دیگران است تقلید كنند و براى رسیدن به این منظور تحقیقات كافى انجام مى‌‌دهند و وقتى به فقیه اعلم دست یافتند با آرامش خاطر از او تقلید مى‌‌كنند. چنان نیست كه به صِرف اینكه كسى ادعاى مرجعیت دارد و بدون اینكه صلاحیت او براى ایشان محرز گردیده باشد از او تقلید كنند.

 

گونه‌‌هاى تقلید كوركورانه و ناصحیح

1. تقلید از رسوم و آداب ناپسند گذشتگان

تقلید كوركورانه و فاقد دلیل و منطق صحیح براى جامعه خطرناك است و مانع هدایت فرد و جامعه و دست‌‌یابى به سعادت مى‌‌گردد. از بارزترین مصادیق چنین تقلیدى، تقلید از رسوم و آداب جاهلى گذشتگان است كه باعث انحطاط و سقوط بسیارى از اقوام، در طول تاریخ، گشته است. حتى عمده عاملى كه باعث گردید ملت‌‌ها در برابر دعوت پیامبران به توحید و یكتاپرستى بایستند، وابستگى به رسوم جاهلى و حفظ آیین‌‌هاى بت‌‌پرستى بر جاى مانده از گذشتگان بود. تا آنجا كه قرآن مى‌‌گوید ما هیچ پیغمبرى را براى هدایت مردم و دعوت آنها به توحید و یكتاپرستى نفرستادیم، مگر آنكه او را تكذیب كردند و مورد استهزا قرار دادند و او را ساحر، مجنون و یا شاعر خواندند: «وَ یَقُولُونَ أَئِنَّا لَتارِكُوا ءَالِهَتِنَا لِشاعِر

مَجْنُون؛(1) و مى‌‌گفتند: آیا ما براى شاعرى دیوانه دست از خدایانمان برداریم؟

وقتى پیامبران به آنها مى‌‌گفتند: مگر كارى از این بت‌‌هایى كه شما مى‌‌پرستید ساخته است كه در برابر آنها سجده مى‌‌كنید و به خاك مى‌‌افتید و حاجت مى‌‌طلبید و براى آنها قربانى مى‌‌كنید؟ مگر این بت‌‌هایى كه به دست خود شما تراشیده شده‌‌اند، شعور دارند كه آنها را پرستش مى‌‌كنید؟ تنها پاسخ آنان این بود كه چون پدران ما آنها را مى‌‌پرستیدند، ما نیز آنها را مى‌‌پرستیم: وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِی قَرْیَة مِنْ نَذِیر إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا ءَاباءَنَا عَلى أُمَّة وَ إِنّا عَلى ءَآثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛(2) و همچنین پیش از تو در هیچ شهرى بیم دهنده‌‌اى نفرستادیم مگر آنكه توانگران و كامرانانش [خوشگذران آن شهر]گفتند كه ما پدران خود را بر آیینى یافته‌‌ایمو ما از پى ایشان مى‌‌رویم.

آنان تقلید از پدران و گذشتگان خویش را سنتى مى‌‌دانستند كه باید پایدار بماند، هرچند دلیل منطقى براى كار خود نداشتند و كار پدران آنها جاهلانه و نابخردانه بود: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ كانَ ءَابَاؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ؛(3) و چون به آنان گفته شد: از آنچه خدا نازل كرده است پیروى كنید؛ [در پاسخ] گفتند: نه، بلكه از چیزى كه پدران خود را بر آن یافته ایم پیروى مى كنیم. آیا هرچند پدرانشان چیزى را درك نمى كرده و به راه صواب نمى رفته اند [باز هم در خور پیروى هستند.]

در طول تاریخ، آیین‌‌هاى عجیب و غریبى بوده است و امروزه نیز در گوشه و كنار عالم آن آیین‌‌ها وجود دارند و براى ما كه نور اسلام و آیین مقدس اسلام در مملكتمان حاكم است باور كردنى نیست: در كشور هندوستان صدها میلیون نفر بت‌‌پرست هستند و برخى از آنها بت‌‌هایى براى خودساخته‌‌اند كه چندش آورند و


1. صافات، 36.

2. زخرف، 23.

3. بقره، 170.

حتى اسم بردن از آنها هم زشت است. مثلا آنها بتى به شكل آلت مردانه ساخته‌‌اند و مى‌‌پرستند و زنان عقیمى كه بچه‌‌دار نمى‌‌شوند روى آن آب مى‌‌ریزند و مى‌‌نوشند تا بچه‌‌دار شوند! شكى نیست كه بسیارى از آیین‌‌ها و سنت‌‌هایى كه قبل از انقلاب اسلامى در كشور ما وجود داشته است، نظیر «چهارشنبه سورى» پوچ و باطل بوده است. اما برخى كه به دنبال تقلید از گذشتگان و احیاى آثار نیاكان خود هستند، در پى احیا و ترویج چنین سنت‌‌هایى هستند و مردم را به پیروى از چنین سنت‌‌هایى تشویق مى‌‌كنند. آنان فقط به این دلیل كه سنت چهارشنبه سورى و پریدن روى آتشْ روش نیاكان آنها و یك سنت ملّى بوده است، حاضر مى‌‌شوند روى آتش بپرند، و گرنه این كار چه فایده‌‌اى دارد و چه منطقى آن را تأیید مى‌‌كند؟

در این مملكت اسلامى كه خون‌‌هاى پاك هزاران جوان بر زمین ریخته شده و براى احیاى دوباره اسلام هزاران شهید تقدیم شده است و فداكاران و مجاهدان مسلمان و علماى اسلام شكنجه‌‌ها و سختى‌‌هاى طاقت‌‌فرسایى متحمل گردیده‌‌اند، وزارت ارشاد اسلامى با افتخار حاضر مى‌‌شود براى احیاى آن سنت‌‌هاى جاهلى بودجه اختصاص دهد. بى‌‌تردید حفظ این سنت‌‌هاى پوچ و بى‌‌ارزش منطقى جز تعصب نژادى ندارد و در قرآن این كار احمقانه به صراحت محكوم شده است. متأسفانه كسانى كه خود را شایسته‌‌تر و عاقل‌‌تر از دیگران مى‌‌دانند هیچ اعتراضى به چنین تقلیدهایى ندارند و حفظ سنّت گذشتگان و تقلید از پیشینیان را كار میمون نمى‌‌دانند، اما وقتى گفته مى‌‌شود كه مردم باید احكام دین را از متخصصان در فقه فرا بگیرند، مى‌‌گویند ما از كسى تقلید نمى‌‌كنیم؛ تقلید كار میمون است!

به واقع، تقلید چشم‌‌بسته و كوركورانه از سنت‌‌هاى جاهلى میمونوار و فاقد دلیل و منطق است و چنین تقلیدهایى خطرات فراوانى براى اجتماع دارد: به عنوان نمونه، برپایى مراسم شب چهارشنبه‌‌سورى، علاوه بر آتش‌‌سوزى‌‌هایى كه

در پى دارد، زمینه را براى اختلاط دختران و پسران و ارتباط‌‌هاى نامشروع آنها فراهم مى‌‌آورد. تقلید پسندیده روشى است براى شناخت راه راست و رسیدن به اعتقادات و ارزش‌‌هاى صحیح و براى رسیدن به این هدف، انسان از كسانى پیروى مى‌‌كند كه هم آن ارزش‌‌ها و اعتقادات را مى‌‌شناسند و هم صلاحیت ایشان براى انتقال آن باورها و ارزش‌‌ها به دیگران محرز گردیده است. نه اینكه انسان كوركورانه و بدون منطق و دلیل از نیاكان خود پیروى كند و از عقاید فاسد و افكار نادرست آنها تبعیت نماید و نسنجیده آداب و سنت‌‌هاى ناصحیحى را از آنها اخذ كند. و همین شیوه جاهلانه است كه در چندین آیه قرآن صریحاً محكوم گردیده است.

كسى كه مى‌‌خواهد روش و رفتارى را از دیگران اقتباس كند، اول باید بررسى كند كه آیا آنان استدلال عاقلانه و منطبق با فطرت بر رفتار خود دارند؟ ثانیاً بررسى كند كه آیا آنان صلاحیت دارند كه مرجع و مقتداى ما قرار بگیرند؟ باز ما تأكید مى‌‌كنیم كه اگر انگیزه انسان در تقلید، حقیقت‌‌جویى و رسیدن به مصالح واقعى و نفس‌‌الامرى باشد، نه تنها چنین تقلیدى صحیح است بلكه گریزى از آن نیست و زندگى اجتماعى سالم بدون چنین تقلیدى دوام نمى‌‌یابد. اما اگر انگیزه انسان در تقلید، حفظ آداب و سنن ملى و قومى باشد، آن هم آداب و سنت‌‌هایى كه غیرعقلانى هستند؛ چه بسا چنین تقلیدى باعث هلاكت انسان و گرفتارى او در دنیا و آخرت مى‌‌گردد. البته اگر آن سنت‌‌ها و آداب مربوط به امور معمولى و بى‌‌اهمّیتِ زندگى هستند، مثل بعضى از رسوم خانوادگى و قبیله‌‌اى؛ گرچه این سنت‌‌ها و آداب نادرست هستند و با منطق عقل توجیه نمى‌‌پذیرند، اما چندان ضررى در پى ندارند. اما اگر سنت‌‌ها و آدابى كه از گذشتگان باقى مانده مربوط به مسایل مهمى چون پرستش و عبادت، كیفیت ازدواج و تشكیل خانواده و مسایلى باشد كه سعادت و یا هلاكت انسان در دنیا و آخرت را رقم مى‌‌زنند، در این صورت انسان نمى‌‌تواند راهى را از آن جهت كه نیاكان او طى كردند برگزیند، هرچند

آن راه و شیوه محكوم عقل و شرع باشد، و اگر بدون توجه به منطق عقل و وحى، منش نیاكان را برگزید كارى احمقانه انجام داده و باعث هلاكت خود گردیده است.

 

2. تقلید براى كسب شهرت و اعتبار

گاهى انگیزه افراد در تقلید از دیگران كسب شهرت و موقعیت اجتماعى است. دسته‌‌اى از افراد كه شخصیت و هویت ثابت و مستقل اجتماعى ندارند و از جایگاه و اعتبار اجتماعى لازم برخوردار نیستند در تكاپو هستند كه به شخصیتى مورد احترام و توجه مردم تبدیل گردند، اما آنان راه‌‌كار رسیدن به این منظور را نمى‌‌شناسند. از این جهت، وقتى مى‌‌نگرند كه در جامعه تیپ‌‌هاى خاصى از افراد مشهورند و به اصطلاح چهره شده‌‌اند، از آنان تقلید مى‌‌كنند و تیپ و فرم رفتار و پوشش و آداب آنها را براى خود برمى‌‌گزینند. به عنوان نمونه، بسیارى از نوجوانان و جوانانى كه دنبال كسب شهرت و تشخّص هستند از عقل و فكر خودشان بهره نمى‌‌گیرند و سعى مى‌‌كنند از افرادى در جامعه كه داراى شهرت و محبوبیتى هستند تقلید كنند و در گزینش مد لباس و اصلاح و آرایش ظاهر خود و حتى سبك راه رفتن از آنان تبعیت مى‌‌كنند. بى‌‌تردید چنین تقلیدى كه از افراد فاقد اندیشه سالم سر مى‌‌زند، از پشتوانه منطقى برخوردار نیست. چنین افرادى، یا حوصله كافى براى فكر كردن و اندیشیدن ندارند، یا هنوز عقلشان به رشد كافى نرسیده كه راهشان را با استدلال عقلانى برگزینند. آنان چون دلشان مى‌‌خواهد كه در جامعه مورد توجه قرار گیرند، به كسانى اقتدا مى‌‌كنند كه به نحوى در جامعه مورد توجه هستند.

البته صرف این‌‌كه كسى ستاره سینما و هنرپیشه و یا شخصیت معروفى در جامعه گشته است، دلیل نمى‌‌شود كه در هر كارى از او تقلید كرد و تبعیت از چنین افرادى با این انگیزه‌‌هاى سطحى كه ناشى از دون‌‌همتى و كم‌‌خردى است كار پسندیده‌‌اى نیست اما مادام كه در پرتو چنین تقلیدى كارى خلاف شرع و حرام

صورت نپذیرد اشكال و زیان اساسى ندارد. اما اگر تقلید در مورد رفتارى صورت گرفت كه شرعاً حرام و عقلاً محكوم است، براى زندگى فردى و اجتماعى زیان‌‌بار بوده باعث گسترش مفاسد در جامعه مى‌‌شود و دست كم، استقلال شخصیت را از بین مى‌‌برد.

امروزه پوشیدن برخى از لباس‌‌ها و آرایش‌‌هاى زننده براى جوانان، باعث مى‌‌گردد كه هویت ملى و مذهبى ما آسیب ببیند و جامعه استقلال فرهنگى و اجتماعى خود را از دست بدهد و چنان كه اشاره كردیم، تقلید در این زمینه‌‌ها از طرف افرادى انجام مى‌‌پذیرد كه براى هویت ملى خود هیچ ارزشى قائل نیستند. در شبه قاره هند كه عرض كردیم بسیارى از مردم آن سامان هنوز بت مى‌‌پرستند، اما با اینكه صدها سال سرزمینشان مستعمره دولت‌‌هاى استعمارى بوده است و با آن همه تبلیغاتى كه براى فرهنگ غرب انجام گرفته، هنوز هویت ملى خود را حفظ كرده‌‌اند و هنوز شخصیت‌‌هاى هندى و پاكستانى با لباس ملى خود و با جلیقه و پیراهنى بلند در مجامع بین‌‌المللى، حاضر مى‌‌شوند و بدین وسیله هویت فرهنگى و تاریخى خود را حفظ مى‌‌كنند. اما در مقابل برخى كه فاقد چنین شخصیت و هویت اجتماعى هستند در هر شرایطى كه قرار گیرند به سرعت رنگ عوض مى‌‌كنند و بدون استناد به دلیل منطقى، دست از آداب و سنّت‌‌هاى خود بر مى‌‌دارند و از بیگانگان پیروى مى‌‌كنند. حداقل هر جامعه‌‌اى باید تا این حد استقلال فكرى و فرهنگى داشته باشد كه به صرف تبعیت و پیروى از دیگران دست از سنتّهاى معقول و مفید خود بر ندارد و به بهانه تقلید از ما بهتران به كارهاى مضّر و ذلّت‌‌آور تن ندهند و رواج چنین منكرات و مفاسدى را تحمل نكنند.

 

3. تقلید در راستاى منافع حزبى و جناحى

گاهى افرادى مى‌‌دانند كه اندیشه و یا رفتارى نادرست است و عقل آن را نمى‌‌پسندد و نه فقط فایده‌‌اى ندارد بلكه زیان هم دارد، اما به جهت تأمین منافع

شخصى و گروهى و دست‌‌یابى به لذت‌‌هاى زودگذر حاضرند از آن رفتار و كردار غلط تقلید كنند. برخى در شرایط اجتماعى و یا بین‌‌المللى خاصى قرار گرفته‌‌اند كه منافع شخصى، گروهى و حزب و جناح خود را در پذیرش فكر و رفتارى مى‌‌بینند كه بیگانگان به آنها دیكته مى‌‌كنند، و لذا حاضر مى‌‌گردند پا روى عقل، استقلال و ارزش‌‌هاى خود بگذارند و از آن فكر و رفتار باطل تبعیت كنند؛ بلكه به ترویج آن نیز بپردازند. بى‌‌شك این انگیزه براى تقلید، بى‌‌ارزش‌‌تر و حقیرتر از انگیزه حفظ آثار و سنت‌‌هاى نیاكان و نیز كسب شهرت و اعتبار اجتماعى براى تقلید است. در دوران مشروطیت، عده‌‌اى سیاست‌‌مدار غرب‌‌زده كه پیش‌‌قراول اجراى دسیسه‌‌ها و نقشه‌‌هاى غرب در كشور ما بودند، به صراحت مى‌‌گفتند كه ایران وقتى ترقى مى‌‌كند كه از مغز سر تا ناخن پا فرنگى شود. امروز نیز عده‌‌اى منافق كه تظاهر به مسلمانى مى‌‌كنند، همین باور را دارند منتها چون شهامت ندارند كه به صراحت نیت خود را فاش كنند، حرف خود را در لفافه مى‌‌زنند.

بسیارى از حركت‌‌هاى ناهنجار و ضداسلامى كه پس از انقلاب از سوى گروهك‌‌ها در جامعه اسلامى ما انجام پذیرفت و امروز نیز انجام مى‌‌پذیرد و بلكه در سال‌‌هاى اخیر افزایش نیز پیدا كرده است، با هیچ منطق و عقلى وفق نمى‌‌دهد و حتّى افكار عمومى مردم نیز آنها را نمى‌‌پسندد. ما شك نداریم كه برخى از كسانى كه آن حركت‌‌هاى ناهنجار ضداسلامى را انجام مى‌‌دهند و افكار غیراسلامى را در جامعه ترویج مى‌‌كنند، مزدوران و مأموران بیگانگان هستند. البته بعید نمى‌‌دانیم كه برخى فریب‌‌خورده باشند، اما باور نمى‌‌كنیم كسانى كه 180 درجه تغییر موضع داده‌‌اند و دیروز به شدت از افكار و هنجارهاى اسلامى و انقلابى دفاع مى‌‌كردند و به دیگران انگ مخالفت با انقلاب مى‌‌زدند، و امروز كاملا در جهت ضد آن حركت مى‌‌كنند و رفتار و افكار نابخردانه از خود بروز مى‌‌دهند، صرفاً فریب‌‌خورده باشند؛ بلكه مطمئناً آنها سرسپرده بیگانگان هستند و در جهت تحقق اهداف اربابان خود عمل مى‌‌كنند.

به هر روى، برخى از پدیده‌‌هاى اجتماعى و رفتارهاى مقلدانه كه پشتوانه عقلى و شرعى ندارند، بر اساس مبانى روان‌‌شناسى اجتماعى، گاهى صرفاً در جهت حفظ منافع و موقعیت‌‌هاى اجتماعى و گروهى انجام مى‌‌پذیرند، و البته چنین رفتارهایى تازگى ندارد و در قرآن نیز وقتى چنین رفتار سست و بى‌‌پایه مطرح مى‌‌گردد، به انگیزه‌‌هاى روان‌‌شناختى و جامعه‌‌شناختى آنها اشاره مى‌‌شود. به عنوان نمونه خداوند خطاب به مشركان بت‌‌پرست مى‌‌فرماید: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِكُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا...؛(1) و [ابراهیم]گفت: جز این نیست كه شما به جاى خداى یكتا بت‌‌هایى را براى دوستى‌‌اى كه در زندگانى دنیا میان شماست [به خدایى]گرفته‌‌اید.

در آیات قرآن نكته‌‌هاى عمیق روان‌‌شناختى و جامعه‌‌شناختى فراوانى وجود دارد كه متأسفانه ما از آنها غافلیم و این حقایق مهم را فراموش كرده‌‌ایم و بیشتر به مسایلى مى‌‌پردازیم كه از اهمیت كمترى برخوردارند. از جمله در آیه‌‌اى كه ذكر كردیم به یكى از نكته‌‌ها و انگیزه‌‌هاى روان‌‌شناختى و جامعه‌‌شناختى اشاره شده كه عامل بسیارى از انحرافات و بقاى سنت‌‌هاى غلط و باطل است. در آن آیه، خداوند به بت‌‌پرستان مى‌‌فرماید كه شما به حكم عقل از آیین بت‌‌پرستى پیروى نمى‌‌كنید، زیرا نه عقل چنین آیینى را تجویز مى‌‌كند و نه خداوند آن را تأیید مى‌‌كند ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ ءَابَاؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطان...؛(2) شما به جاى او [خداى یكتا] جز نام‌‌هایى [بى محتوا] نمى‌‌پرستید كه شما و پدرانتان آنها را نام‌‌گذارى كرده‌‌اید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نكرده است. بلكه شما براى حفظ روابط دوستانه خود آن آیین شرك و بت‌‌پرستىِ مطرود عقل و خدا را برگزیده‌‌اید.


1. عنكبوت، 20.

2. عنكبوت، 20.

انگیزه پیروى كوركورانه از فرهنگ غربى

امروزه اگر اجازه مى‌‌دهند كه ارزش‌‌هاى اروپایى و آمریكایى ـ كه نه از سوى عقل تجویز شده‌‌اند و نه خداوند آنها را تأیید كرده ـ در كشورهاى اسلامى و حتى در كشور ما ترویج گردد، تنها از آن روست كه مى‌‌خواهند روابط دوستانه با دولت‌‌هاى غربى برقرار بماند و اروپایى‌‌ها و غربى‌‌ها از ما خوششان بیاید و بازار مشترك اروپا ما را تأیید كند. ما از این طریق مى‌‌خواهیم كه روابط سیاسى خود را با آن كشورها گسترش بخشیم و مثلا سفیر یا وزیر امور خارجه آلمان و یا انگلستان از ما تعریف كنند و صندوق بین‌‌الملل پول هم به ما اعتبار بدهد. چنین روى‌‌كردى كه ناشى از ذلت و زبونى در برابر كشورهاى توسعه یافته است و در جهت كسب آبرو و عزت در پرتو عمل به خواست آنهاست، از نظر خداوند محكوم و مطرود مى‌‌باشد و مصداق بارز فرموده خداوند است كه: وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ءَالِهَةً لِیَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا؛(1) و به جاى خدا، معبودهایى اختیار كردند تا براى آنان [مایه]عزت باشند.(2)

كرنش برخى در برابر بت‌‌ها، از آن جهت بود كه اگر آنها با سایر بت‌‌پرست‌‌ها همراه نمى‌‌گشتند، احساس سرشكستگى و ذلت مى‌‌كردند و براى اینكه نظر آنها را جلب كنند و آبرویى كسب كنند، با آنان همراه مى‌‌شدند. چنان كه برخى از شخصیت‌‌هاى مسلمان وقتى به عنوان توریست به كشورى مى‌‌روند كه مردم آن


1. مریم، 81.

2. در قرآن واژه‌‌هایى چون «الهه» و «ارباب» تنها به معناى «خالق» به كار نرفته‌‌اند، بلكه چنین واژگانى بیشتر به معناى معبود و مدبر و چیزهایى كه مردم از آنها پیروى مى‌‌كنند، مى‌‌باشند و خداوند در آیاتى كه چنین واژگانى در آنها به كار رفته، بیشتر در صدد اثبات توحید در الوهیت و عبودیت و توحید در ربوبیت است و توحید در خالقیت مسلم انگاشته شده است. از این جهت، خداوند در آیه‌‌اى نكوهش مى‌‌كند از اینكه انسان‌‌ها كسى از جنس خود را صاحب اختیار خویش بدانند: وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ (آل عمران، 64) و در جاى دیگر خداوند از كسى سخن مى‌‌گوید كه هواى نفس خویش را معبود قرار داده است: أَرأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ...(فرقان، 43)

بت‌‌پرست هستند، وقتى به بت‌‌خانه‌‌ها مى‌‌روند، به عنوان احترام به افكار و اعتقادات مردم آن كشور و براى ایجاد روابط دوستانه با آنها، در برابر بت‌‌ها تعظیم مى‌‌كنند! آنان تحت تأثیر پلورالیسم و تكثرگرایى دینى كه به عنوان یكى از مشخصه‌‌هاى فرهنگ جهانى از سوى غرب ترویج مى‌‌گردد و هر روز در بین روشنفكران ما رواج بیشترى پیدا مى‌‌كند، معتقدند كه دین هركسى براى خودش حق و محترم است و ما باید به همه ادیان با یك چشم بنگریم و نباید دینى را حق جلوه دهیم و سایر ادیان را باطل قلمداد كنیم. اگر ما به دین و اعتقادات آنها احترام بگذاریم و در برابر بت‌‌هاى آنها تعظیم كنیم، آنان نیز به اعتقادات ما احترام مى‌‌گذارند و به مساجد و مشاهد مشرفه ما با دیده احترام مى‌‌نگرند. اما اندیشه اسلامى با چنین تفكرى سازگارى ندارد و چه دیگران به عقاید ما احترام بگذارند و چه نگذارند، اسلام به ما اجازه نمى‌‌دهد كه به بهانه احترام به افكار و عقاید دیگران و براى حفظ روابط دوستانه، در برابر معبودهاى آنها كرنش كنیم. به راستى چگونه ممكن است مسلمانى به خود اجازه دهد كه در برابر معبودهاى دروغین دیگران كرنش كند و در برابر بت‌‌هاى سنگى و یا در برابر بتهاى گوشتى خضوع كند و عزّت اسلامى خود را زیر پا نهد؟!!

 

هم‌‌سویى جریان نفاق با بیگانگان

بى‌‌شك مطالعه و بررسى قرآن به ما كمك مى‌‌كند تا جریان استحاله فرهنگى و عواملى را كه در شكل‌‌گیرى اندیشه‌‌هاى منافقانه و الحادى نقش دارند بهتر بشناسیم. مثلا وقتى مى‌‌بینیم عده‌‌اى در این سال‌‌هاى اخیر 180 درجه تغییر موضع داده‌‌اند و اگر آن روز مواضع انقلابى و اسلامى داشتند امروز اندیشه‌‌هایى غیرانقلابى و غیراسلامى و بلكه الحادى و كفرآمیز دارند؛ علت پیدایش این انحطاط دینى و فكرى و نفاق را مى‌‌توانیم به روشنى از آیه 140 سوره نساء باز شناسیم. اگر ما به دقت آن آیه را با دو آیه پیشین آن مقایسه كنیم و ارتباط بین

آنها را در نظر بگیریم، عامل اصلى جریان شكل‌‌گیرى نفاق براى ما شناخته خواهد شد. در ابتدا خداوند در آیه 138 آن سوره مى‌‌فرماید: بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیما؛ منافقان را مژده [خبر]ده كه آنان را عذابى است دردناك.

منافقین وقتى مى‌‌خواستند دیگران را فریب دهند، به بهانه خیرخواهى و خدمت و در لباس دوست، دیگران را فریب مى‌‌دادند و آنان را از مسیر هدایت باز مى‌‌داشتند، خداوند نیز معامله‌‌اى در خور رفتارشان با آنها مى‌‌كند و در قبال به انحراف و انحطاط كشاندن دیگران، آنها را به عذاب خود نوید مى‌‌دهد. واژه «بشارت» در اصل براى نوید دادن به نعمت‌‌ها و خوبى‌‌ها به كار مى‌‌رود و كاربرد آن در این آیه به جهت استهزا و تحقیر منافقین است كه با واژه «بشارت» آنها را از عذاب خود با خبر مى‌‌سازد. چنان كه در برخى آیات آمده است كه خداوند با زبان تحكّم و استهزا با جهنمیان سخن مى‌‌گوید و به كسى كه در دنیا خود را توانمند و با شوكت و بزرگ مى‌‌دانست و با نخوت و غرور و تكبر با دیگران برخورد مى‌‌كرد، مى‌‌فرماید: ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْكَرِیمُ؛(1)[عذاب‌‌هاى دوزخ را]بچش، كه تو همان توانمند بزرگوارى.

سپس خداوند در آیه 139 سوره نساء، منافقین را این‌‌گونه معرفى مى‌‌كند: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعا؛ آنان كه كافران را به جاى مؤمنان به دوستى مى گیرند آیا سربلندى را نزد آنان مى جویند؟ [این خیالى خام است،]چرا كه عزت، همه از آن خداست.

منافقینى كه خداوند از آنها سخن مى‌‌گوید، در جامعه اسلامى زندگى مى‌‌كردند و چون دیگران نماز مى‌‌خواندند و حتى زكات هم مى‌‌دادند و تظاهر به كارهاى خیر مى‌‌كردند. گرچه به هنگام جهاد بیشتر بهانه تراشى مى‌‌كردند و از حضور در جنگ خوددارى مى‌‌كردند، اما گاهى براى ظاهرسازى در جهاد نیز شركت مى‌‌جستند، ولى در میدان جنگ كنار مى‌‌ایستادند و نظاره‌‌گر بودند. اگر


1. دخان، 49.

پیروزى نصیب مسلمانان مى‌‌گشت، خود را سهیم و شریك با دیگران مى‌‌دانستند اما اگر مسلمانان شكست مى‌‌خوردند، به نكوهش و سرزنش آنان مى‌‌پرداختند و به آنان مى‌‌گفتند ما به شما گفته بودیم كه در جنگ شكست مى‌‌خورید، اما شما به نصیحت ما توجه نكردید و در نتیجه پذیراى شكست شدید. به هر حال، آنان با مؤمنان و مسلمانان نامهربان بودند و هرگاه فرصتى پیش مى‌‌آمد، در صدد آزار و سرزنش آنها برمى‌‌آمدند و دست از فریب و نیرنگ برنمى‌‌داشتند. در عوض با كفار روابط صمیمانه و دوستانه داشتند و در خلوت با آنها و بر ضد مؤمنان و مسلمانان توطئه مى‌‌كردند. آنها مى‌‌خواستند كه از ناحیه ارتباط دوستانه با كفار، به عزت و قدرت دست یابند. چنان كه در زمان ما عده‌‌اى به اسم اصلاح‌‌طلب در صدد جلب حمایت بیگانگان هستند و رفتار و مواضعى از خود بروز مى‌‌دهند تا رادیوهاى بیگانه آنان را بستایند و به حمایت آنها بپردازند و یا مسؤولان و سناتورهاى آمریكایى از آنان حمایت كنند، تا از این طریق كسب وجهه كنند و قدرتشان پایدار بماند و عزیز گردند. آیا این نادان‌‌ها و غافلان باور دارند كه عزت و قدرت از آن خداست، و در عین حال به درِ خانه دشمن خدا مى‌‌روند تا عزیز شوند؟! این بى‌‌چاره‌‌ها طرح دوستى با دشمنان نظام و انقلاب مى‌‌ریزند و در صدد برقرار كردن رابطه با آنها بر مى‌‌آیند تا از این راه عزت یابند و مقام و قدرتشان مستدام بماند!

آن‌‌گاه خداوند در آیه بعد مى‌‌فرماید: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ ءَایَاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعا؛ و البته [خدا]در كتاب [قرآن ] به شما نازل كرده كه هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انكار و ریشخند قرار مى گیرد، با آنان ننشینید تا به سخنى غیر از آن درآیند چرا كه در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند همه منافقان و كافران را در دوزخ گرد خواهد آورد.

پس از آنكه در آیه قبل خداوند منافقینى را مورد نكوهش قرار مى‌‌دهد كه با كفار و دشمنان خدا روابط دوستانه دارند و مى‌‌خواهند از این طریق به عزت و سربلندى برسند، در این آیه مى‌‌فرماید: ما در قرآن نازل كردیم كه وقتى دیدید و شنیدید كه عده‌‌اى دور هم جمع شده‌‌اند و آیات الهى را مورد تمسخر قرار مى‌‌دهند و به دین و مقدسات توهین مى‌‌كنند، شما با آنان ننشینید و با آنان همراه و هم سخن نگردید. شما حق ندارید سخنان كسانى را گوش كنید كه در سخنرانى‌‌هایشان معارف و مقدسات اسلامى را رد مى‌‌كنند و با وقاحت تمام مقام مقدس امام معصوم(علیه السلام) را زیر سؤال مى‌‌برند و مى‌‌گویند وقتى امام متولد مى‌‌شود، بالانس مى‌‌كشد و دست‌‌ها را روى زمین مى‌‌گذارد و پاها را در هوا بلند مى‌‌كند و در چنین حالى اذان مى‌‌گوید! مسلمان حق ندارد در چنین جلساتى حضور یابد و به این سخنان یاوه گوش كند و بى‌‌حرمتى به معارف الهى و مقدسات اسلامى را عمل نماید. چون اگر در این مجالس حاضر شد و در برابر آن تقدس‌‌زدایى‌‌ها بى‌‌تفاوت ماند، به تدریج آن سخنان كفرآلود در او اثر مى‌‌گذارد و او نیز دین و ایمان خویش را از دست مى‌‌دهد. وقتى او در برابر اهانت به مقدسات ساكت ماند و با سكوت خود مُهر تأیید بر جریان تقدس‌‌زدایى نهاد و در سلك منافقان بى‌‌دین و بى‌‌ایمان قرار گرفت، فرجامى چون فرجام كفار و دشمنان خدا خواهد داشت و همراه با آنان گرفتار آتش خشم و قهر الهى خواهد گشت.

اما ارتباط بین آیه 139 كه در آن خداوند مى‌‌فرماید منافقان با كفار روابط دوستانه دارند و با آنان همراه و هم‌‌داستان شده‌‌اند، با آیه 140 كه در آن خداوند مسلمانان را از نشست و برخاست و ارتباط با كسانى كه در مجالس خود آیات الهى را تكذیب مى‌‌كنند و مقدسات را به سخریه مى‌‌گیرند باز مى‌‌دارد، بدان جهت است كه خصیصه نفاق و بى‌‌دینى و بى‌‌اعتنایى به مقدسات دینى به یك‌‌باره در انسان پدید نمى‌‌آید و نقطه آغازین پدیده نفاق در فرد و جامعه، شنیدن و یا خواندن سخنان و مطالب كفرآمیز است. آن‌‌گاه با تكرار و تداوم این شیوه

خطرناك و بدفرجام، حساسیت و تعصب و وابستگى دینى و مذهبى از بین مى‌‌رود و كار به جایى مى‌‌رسد كه كسانى كه زمانى حاضر بودند جانشان را در راه حفظ اسلام و مقدسات دینى فدا كنند، خود به عواملى براى تهدید اسلام و زدودن مقدسات، تبدیل مى‌‌گردند. كسانى كه در آغاز كار، سخنان كفرآمیز شنیدند و بدان عادت كردند، كارشان به جایى رسیده كه احكام دین را مسخره مى‌‌كنند و احكام اسلامى را «ننگین» مى‌‌دانند و یا مى‌‌گویند احكام اسلامى تاریخ‌‌مند هستند و تاریخ مصرف آنها سپرى گشته است و وقت آن رسیده كه جریان پروتستانتیسم در اسلام نیز تحقق یابد و دین جدیدى ارائه شود!

 

پروژه ننگین حساسیت‌‌زدایى نسبت به ارزش‌‌ها

اینكه ملاحظه مى‌‌شود كه از طریق روزنامه‌‌ها، كتاب‌‌ها و فیلم‌‌هاى سینمایى و سخنرانى‌‌ها تلاش مى‌‌كنند تا سخنان و اندیشه‌‌هاى كفرآمیز را در جوامع متدین شایع كنند، براى این است كه حساسیت‌‌هاى مذهبى و تعصب دینى را از مردم بگیرند و با تكرار و اشاعه اندیشه‌‌هاى ضد دینى قبح چنین كار شومى ریخته شود و براى مردمْ عادى جلوه كند. در این صورت است كه نقشه دین‌‌زدایى و تقدس زدایى از باورهاى مذهبى نتیجه مى‌‌دهد؛ والا اگر احساسات مذهبى و تعصب دینى از مردم گرفته نشده باشد، ممكن نیست كسى بتواند به مقدسات آنها توهین كند. چنان كه چندى پیش در كشور اسلامى نیجریه، در افریقا، مراسم جشن ملكه زیبایى برگزار گردید و در آن مراسم مقاله نویسنده‌‌اى خوانده شد كه در آن به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) توهین كرده بود، اما مردم چندین شهر آن كشور تظاهرات بزرگى به راه انداختند و در جریان آن اعتراضات عمومى و حماسى، صدها نفر كشته شدند.

آیا ما فراموش مى‌‌كنیم كه در اواخر حیات حضرت امام(رحمه الله) وقتى سلمان رشدى مرتد كتاب آیات شیطانى را نوشت و در آن به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) اهانت كرد،

مسلمانان در گوشه‌‌گوشه عالم دست به تظاهرات زدند و در این راه چندین شهید دادند. امام نیز آن ملعون را مرتد و كافر معرفى كردند و حكم قتل او را صادر كردند و پس از آن، نهادهاى انقلابى براى قتل سلمان رشدى جایزه تعیین كردند و با همه تلاشى كه براى نقض حكم امام صورت پذیرفت، هنوز هم آن حكم به قوت خود باقى است؟ آیا امام با آن غیرت بالاى دینى و تعصب مذهبى در خواب هم مى‌‌دید كه در ام‌‌القراى اسلام و مركز تشیع و مركز انقلاب اسلامى، سلمان رشدى و یا سلمان رشدى‌‌هاى دیگرى برخیزند و به مقدسات دینى، امامان شیعه جسارت و توهین كنند و حتى برخى از روحانیون و افراد ظاهر الصلاح از چنین كسانى طرفدارى كنند؟ چرا وقتى در كشور اسلامى ما شخصى به نام هاشم آغاجرى به مقدسات دینى و امامان معصوم ما جسارت مى‌‌كند و در دادگاه انقلاب اسلامى محاكمه و به اعدام محكوم مى‌‌شود، كسانى این حكم را ننگین مى‌‌دانند؟ اى كسانى كه دل به حمایت بیگانگان و دشمنان خدا خوش كرده‌‌اید، چرا شرم نمى‌‌كنید؟ این شخص با سلمان رشدى چه فرقى دارد؟ آیا اگر این حكم نقض شود، زمینه براى نقض شدن حكم امام درباره سلمان رشدى فراهم نمى‌‌گردد؟ آیا اگر این حكم نقض شود، فردا دیگران به ما نمى‌‌گویند در كشور خودتان مرتدى به دین و مقدسات دینى اهانت كرد و در دادگاه‌‌هاى شما به اعدام محكوم شد و شما آن حكم را نقض و او را تبرئه كردید؟ پس چگونه توقع دارید شهروند كشور دیگرى كه به مقدسات شما توهین كرده، اما در هیچ دادگاهى محاكمه نشده اعدام گردد؟ لااقل خوب بود فرصت دفاع به او مى‌‌دادید. آیا این یك بام و دو هوا نیست؟ آیا در صورت نقض حكم اعدام هاشم آغاجرى، حكم اعدام سلمان رشدى به قوت خود باقى مى‌‌ماند؟ آیا در اوایل انقلاب و در زمان حیات حضرت امام(رحمه الله)كسى جرأت داشت علیه مقدسات سخن بگوید؟ آیا در زمان امام وقتى در یك مصاحبه رادیویى، زنى گفت: «امروز الگوى ما اوشین است نه فاطمه زهرا(علیها السلام)» امام دستور ندادند تا خبرنگار و مسؤولان پخش آن

مصاحبه از صدا و سیما اخراج گردند و مگر نفرمودند كه اگر آن زن دانسته آن سخن را گفته باشد، مرتد است؟ آن وقت امروز كسى صریحاً مى‌‌گوید كه «دین نه تنها افیون توده‌‌هاست، بلكه افیون حكومت‌‌ها نیز هست» و با وقاحت و زشتى تمام به مقدسات دینى اهانت مى‌‌كند و كسانى كه در این كشور اسلامى در پست‌‌هاى رسمى و غیررسمى حضور دارند، از این متهم كافر و مرتد و مهدورالدم حمایت مى‌‌كنند!

آرى، چنان كه گفتیم خداوند ما را از شنیدن سخنان كفرآمیز و شركت در مجالسى كه به آیات الهى و مقدسات توهین و جسارت مى‌‌شود باز داشته است چون نفاق و كفر با شنیدن و خواندن سخنان و مطالب كفرآمیز در انسان جوانه مى‌‌زند. منافقینى كه امروز خیلى راحت دین را زیر سؤال مى‌‌برند، در آغاز حرف‌‌هاى كفرآمیز شنیدند و وقتى عادت به شنیدن چنین سخنانى كردند، آن سخنان كفرآمیز و شبهات در آنها اثر گذاشت و قبح خود را از دست داد و كارشان به جایى رسیده كه هر روز توطئه و نقشه جدیدى علیه دین و دیانت به راه مى‌‌اندازند. گاهى مى‌‌گویند: انسان حق دارد كه هر وقت خواست دینش را عوض كند! گویى دین لباس است كه انسان هروقت خواست آن را از بدن خود در آورد! یا مى‌‌گویند: نظام دموكراسى باید به مرحله‌‌اى برسد كه مردم هر وقت خواستند بتوانند حكومتشان را عوض كنند، حتى اگر آن حكومت اسلامى باشد و به بهاى خون‌‌هاى پاك صدها هزار شهید به دست آمده باشد!