«یا اَباذَرٍّ؛ اِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ عالِمٌ لایَنْتَفِعُ بِعِلْمِهِ، وَ مَنْ طَلَبَ عِلْماً لِیَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ اِلَیْهِ لَمْ یَجِدْ ریحَ الْجَنَّةِ. یا اَباذَرٍّ؛ مَنِ ابْتَغى الْعِلْمَ لِیَخْدَعَ بِهِ النّاسَ لَمْ یَجِدْ ریحَ الْجَنَّةِ.
یا اَباذَرٍّ؛ اِذا سُئِلْتَ عَنْ عِلْم لا تَعْلَمُهُ فَقُلْ لا اَعْلَمُهُ تَنْجُ مِنْ تَبِعَتِهِ وَلا تُفْتِ النّاسَ بِما لا عِلْمَ لَكَ تَنْجُ مِنْ عَذابِ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
یا اَباذَرٍّ؛ یُطْلِعُ قَوْمٌ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ عَلى قَوْم مِنْ اَهْلِ النّارِ، فَیَقُولُونَ: ما اَدْخَلَكُمُ النّارَ وَ قَدْ دَخَلْنا الْجَنَّةَ بِفَضْلِ تَاْدیبِكُمْ وَ تَعْلیمِكُمْ؟ فَیَقوُلوُنَ: اِنّا كُنّا نَأْمُرُ بِالْخَیْرِ وَ لا نَفْعَلُهُ.»
در این بخش، خطاب حضرت به دانشمندان است؛ حضرت علما را تشویق مىكنند كه به علم خود عمل كنند و آثار عمل نكردن به علم را یادآور مىشوند.
گرچه بیانات حضرت روشن است و نیاز به توضیح ندارد، ولى براى اینكه مطلب هرچه بیشتر، جهت تثبیت در قلوب، روشن گردد، به برخى از روایاتى كه مضمونش با سخنان پیامبر، در این فراز یكسان است، اشاره مىكنیم. ولى پیش از آن یادآور مىشویم كه از نظر اسلام انسان عاقل نمىتواند بدون مسؤولیّت باشد، اما میزان و محدوده مسؤولیّتها متفاوت است. پس انسان جاهل و عالم در مسؤولیّت داشتن مشتركند، گرچه مسؤولیّت عالم بیش از مسؤولیّت جاهل است.
بنابراین از آنجا كه جاهل نیز مسؤولیّت دارد، موظّف است تكالیف الهى و مسائل دینى
مورد نیازش را فراگیرد و ندانستن مسائل دینى، موجب سقوط تكلیف نمىگردد؛ لذا امام صادق(علیه السلام) در ذیل آیه شریفه: «قل فللّه الحجّة البالغة» مىفرماید:
«أَنَّ اللّهَ تَعالى یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیامَةِ: عَبْدى؛ أَكُنْتَ عالِماً؟ فَإِنْ قالَ نَعَمْ قالَ لَهُ: أَفَلا عَمِلْتَ بِما عَلِمْتَ؟ وَ إِنْ قالَ: كُنْتُ جاهِلا قالَ لَهُ: أَفَلا تَعَلَّمْتَ حَتّى تَعْمَلَ...»(1)
(در روز قیامت وقتى بنده، به جهت ترك وظایف و تكالیف خود، مورد بازخواست قرار مىگیرد) خداوند متعال به آن بنده مىگوید: آیا به وظایف و تكالیف خود آگاه بودى؟ اگر او در جواب گفت: بله، بدان آگاه بودم. خداوند مىفرماید: چرا به آنچه بدان آگاه بودى عمل نكردى؟ و اگر بنده گفت: من جاهل بودم، خداوند مىفرماید: چرا نرفتى وظایفت را فراگیرى تا بدان عمل كنى؟
تفاوت اساسى عالم و جاهل در این است كه حجت الهى بر عالم تمام شده است و در مقابل ترك وظیفه، هیچ عذرى از او پذیرفته نخواهد شد و نسبت به آن سختگیرى مىشود. در این باره امام صادق(علیه السلام) مىفرماید:
«یُغْفَرُ لِلْجاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْبَاً قَبْلَ اَنْ یُغْفَرَ لِلْعالِمِ ذَنْبٌ واحِدٌ...»(2)
پیش از آنكه یك گناه از عالم بخشیده شود، هفتاد گناه از جاهل بخشیده مىشود.
نباید توهّم شود كه ما از تحصیل علم صرف نظر كنیم، تا تكلیفمان سختتر نشود و وضعمان بدتر از جاهلان نگردد، چون از كسى كه دنبال كسب علم و آگاهى نرفته است نیز سؤال مىشود و با فرار از تحصیل علم و آگاهى مسؤولیّت از انسان سلب نمىگردد. علاوه چرا ما از آن دسته علمایى نباشیم كه به علمشان عمل كردند و همانطور كه در دنیا دیگران حسرت مقام آنها را مىخورند، در آخرت نیز به مقام آنها غبطه بخورند.
در جوامع روایى ما، بابهاى متعددى، با عناوین گوناگونى، در فضیلت تحصیل علم وارد شده است، تا آنجا كه در برخى از روایات آمده است كه حتى پرندگان هوا و وحوش بیابان و ماهیان دریا، براى كسى كه علوم الهى را تحصیل مىكند، استغفار مىكنند.
1. بحارالانوار، ج 7، ص 285.
2. بحارالانوار، ج 2، ص 27.
به هر جهت حضرت در این فراز مىفرمایند: عالمى كه به علمش عمل نكند، در روز قیامت منزلت و مقام او از همه پستتر است و بوى بهشت به مشام او نمىرسد. چه بسا كسى كه به دنبال تحصیل علم مىرود، در ابتدا نیّتش خدمت به دین و انجام وظایف است و در بین راه موانعى پیش مىآید كه او را از رسیدن به هدف باز مىدارد؛ ولى برخى از هنگام اشتغال به تحصیل علم، انگیزه و نیت الهى و خدایى ندارند. نه تنها در تحصیل اخلاص ندارند، بلكه نیّتهاى بدى در سر دارند، مثل اینكه براى جلب توجه مردم و محبوبیّت مردمى و كسب شهرت و مقام، به دنبال تحصیل مىروند. طبیعى است كه چنین فردى از ابتدا رو به انحراف و سقوط مىرود و در نتیجه به منجلاب خوارى و ذلّت و بدبختى گرفتار مىآید و در قیامت بوى بهشت را نخواهد چشید.
شاید كسى كه علوم دنیایى را وسیله كسب مقام و موقعیّت و یا كسب روزى قرار دهد، مورد مذمّت و سرزنش قرار نگیرد، اما كسى كه علوم الهى را كه براى كسب سعادت اخروى وضع شدهاند، در جهت دنیا به كار گیرد، باید مورد سرزنش قرار داده شود. در واقع چنین شخصى شأن و منزلت دنیا را فراتر از دین مىداند و به تعبیر دیگر به دنیا اصالت مىدهد نه به دین. این تفكّر ناشى از بىاعتقادى به مبانى و ارزشهاى دینى است و سرانجامى جز دورى از خداوند ندارد؛ چنانكه پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود:
«مَنِ ازْدادَ فى الْعِلْمِ رُشْداً فَلَمْ یَزْدِدْ فى الدُّنْیا زُهْداً لَمْ یَزْدِدْ مِنَ اللّهِ إِلاّ بُعْداً.»(1)
كسى كه بر آگاهى و علم او افزوده گردد و به دورى و گریز از دنیا روى نیاورده باشد، از خدا دورتر شده است.
«یا اباذرٍّ؛ منِ ابتغى العلم لیخدع به النّاس لم یجِد ریحَ الجنَّة.»
كسى كه براى فریفتن مردم علم بیاموزد، بوى بهشت را نچشیده است.
1. بحارالانوار، ج 2، ص 37.
برخى نه تنها براى كسب شهرت و مقام به تحصیل علم مىپردازند، بلكه بالاتر براى فریب دادن مردم و سوء استفاده و انحراف دیگران علم مىآموزند.
تا این بخش از این فراز روایت، به اهمیّت عمل كردن به علم و تصحیح نیّت اشاره شد: اینكه انسان بنگرد به چه نیتى به دنبال تحصیل علم مىرود و نكند نیّتهاى شیطانى در دلش پدید آید. براى كسب عناوینى چون «حجةالاسلام»، «آیت الله» و یا «فیلسوف» و «مفسر» و جلب احترام مردم به دنبال كسب علم نرود.
كسانى كه به هدف شهرت، زحمت تحصیل علم را بر خود هموار مىسازند، شاید پیش خود مىپندارند كه هر كس بین مردم مشهورتر است، نزد خداوند نیز عزیزتر است. این پندار باطلى است. مگر هر كس بین مردم شهرت دارد، به وظیفهاش عمل كرده است تا نزد خداوند عزیز گردد و به سعادت نایل شود؟ گرچه او بین مردم شهرت دارد، ولى نزد خداوند از همه سرافكندهتر و شرمندهتر است، چرا كه ملاك ارزشدهى انسان، علم، عمل و تقواست. ملاك این است كه انسان نزد خدا عزیز باشد، نه نزد مردم.
در روایتى پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) مىفرماید:
«مَنْ تَعَلَّمَ عِلْمَاً مِمّا یُبْتَغى بِهِ وَجْهُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، لا یَتَعَلَّمَهُ إِلاّ لِیُصیبَ بِهِ عَرْضَاً مِنَ الدُّنْیا، لَمْ یَجِدْ عُرْفَ الْجَنَّةِ یَوْمَ الْقیامَةِ.»(1)
هر كس علم الهى را كه فقط براى خدا باید فرا گرفته شود، براى دستیابى به هدف و مقام دنیوى فرا گیرد، در روز قیامت، بوى بهشت را نخواهد چشید.
یا اباذرّ؛ اذا سئلت عن علم لاتعلمه فقل لا اعلمه تنج من تبعته و لا تفت النّاس بما لاعلم لك تنج من عذاب اللّه یوم القیامة»
اى ابوذر؛ هرگاه از تو چیزى را پرسیدند كه نمىدانى، بگو نمىدانم، تا از عواقب آن در امان بمانى و به آنچه نمىدانى فتوا نده تا از عذاب خداوند در روز رستاخیز،
1. بحارالانوار، ج 2، ص 38.
برهى. (روا نیست كه انسان چیزى را بگوید كه بدان علم ندارد، چه بسا آن سخن موجب انحراف و گمراهى دیگران بشود.)
یكى از آفتهاى بزرگى كه ممكن است شخص عالم به آن مبتلا شود، این است كه اگر چیزى را نمىداند، خجالت بكشد به جهل خود اعتراف كند. این اعتراف براى جاهل آسان است، اما وقتى كسى به عنوان عالم شناخته شد، از گفتن «نمىدانم» طفره مىرود. وقتى چیزى از او مىپرسند و او نمىداند، برایش دشوار است كه سؤال را بىجواب بگذارد، چون نگران است كه مردم به او بگویند: تو چه عالمى هستى كه مسأله نمىدانى!
چه اشكال دارد كه در جواب مردم بگوید نمىدانم، مگر براى هر كس واجب شده كه همه چیز را بداند؟ فقط خداست كه همه چیز را مىداند و دیگران را از دانش خود، به قدر قطرهاى بهرهمند كرده است. چنانكه در قرآن مىفرماید:
«... وَ مَا أُوتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلّا قَلیلا.»(1)
آنچه از علم به شما دادند بسیار اندك است.
مرحوم علامه طباطبایى، رضوان الله تعالى علیه، شبهاى پنجشنبه و جمعه جلساتى داشتند كه عدهاى از شاگردان خدمت ایشان مىرسیدند و بحثهاى فلسفى و غیر فلسفى مطرح مىگشت. ما اگر سؤالى داشتیم، قبل از شروع جلسه و یا در بین راه خدمت ایشان مىرسیدیم و سؤالاتمان را مطرح مىساختیم. یك شب در بین راه از ایشان سؤالى فلسفى كردم، فرمودند: نمىدانم. سؤال دوّم را مطرح كردم، خیلى راحت فرمودند نمىدانم، سپس مدتى تأمل كردند و آنگاه فرمودند: ببینید به این صورت مىتوان جواب داد؟ سپس بیان دلنشین و قانع كنندهاى را افاده فرمودند. آن شب ایشان فرمودند: ما باید مجهولات خود را با معلومات خداوند مقایسه كنیم، در آن صورت خواهیم دید كه چیزى نمىدانیم و مجهولات ما به مانند معلومات خداوند بىنهایت است.
این روش تربیت شدگان مكتب انبیا و اولیاى خدا است كه اگر به چیزى یقین نداشتند با تردید پاسخ مىدادند. چه بسا جوابى كه ایشان بیان مىكرد، از آنچه ما به آن اطمینان
1. اسراء / 85.
داشتیم، اطمینان بخشتر بود، ولى اگر به آن علم و یقین نداشت، مقید بود كه در ابتدا بگوید نمىدانم! در واقع این شیوه بر اثر مبارزه با نفس و سركوب آن حاصل گشته بود.
این روش كسانى است كه شصت، هفتاد سال از عمر پربركت خود را در راه تزكیه و تعلّم و تعلیم صرف كردهاند. حال ما با یاد گرفتن چهار كلمه و اصطلاح، وقتى به شهرمان مىرویم و از ما سؤال مىكنند، برایمان سخت است بگوییم نمىدانم! باید تمرین كنیم و خود را عادت بدهیم به اینكه اگر چیزى را نمىدانیم، راحت بگوییم، نمىدانیم و اگر به چیزى ظنّ داریم بگوییم: احتمال دارد چنین باشد. در این صورت خود را از گرفتارىهاى آخرت نجات دادهایم.
«یا اباذرّ؛ یطلع قوم من أهل الجنّة على قوم من أهل النّار، فیقولون: ما أدخلكم النّار؟ وقد دخلنا الجنّة بفضل تادیبكم وتعلیمكم. فیقولون: انّا كنّا نأمر بالخیر ولا نفعله»
اى ابوذر؛ در روز قیامت گروهى از بهشتیان بر گروهى از جهنّمیان اشراف مىیابند، سپس از آنان سؤال مىكنند: چگونه شما وارد جهنّم شدید؟ با اینكه ما به بركت تربیت و تعلیم شما وارد بهشت گردیدیم. در جواب مىگویند: ما دیگران را به اعمال شایسته فرمان مىدادیم و خود به آن عمل نمىكردیم.
یكى از صحنههایى كه در قرآن از قیامت ترسیم شده، این است كه بهشتیان بر جهنّمیان اشراف دارند و آنان را مىبینند و با آنان گفتگو مىكنند. گویا بهشت در مكان رفیعى قرار دارد و جهنّم در مكانى پست و از این جهت بهشتیان بر آنها اشراف دارند.
تعبیر قرآن این است كه گاهى بهشتیان جهنّمیان را مخاطب قرار مىدهند و گاهى بالعكس جهنّمیان بهشتیان را مخاطب مىسازند:
«وَ نَادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا مَا وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ.»(1)
1. اعراف / 44.
بهشتیان دوزخیان را ندا كنند كه آنچه (پیامبران) به ما وعده دادند (از مقامات بهشتى) حق یافتیم، آیا شما نیز آنچه را خدا به شما وعده داد، حق یافتید؟ آنها گفتند: بله (ما نیز به سزاى خود رسیدیم) آنگاه در بین آنان منادى ندا كند كه لعنت خداوند بر ستمكاران باد.
بله چنانكه در این روایت آمده است، بهشتیان به گروهى از جهنّمیان مىگویند: ما به پاس راهنمایىها و هدایتگرىهاى شما و به بركت تعلیم و تربیت شما به بهشت دست یافتیم، چه شد كه شما گرفتار جهنم و عذاب الهى شدید؟ آنها با حسرت و ندامت جواب مىدهند: ما به آنچه گفتیم عمل نكردیم، شما را به انجام كار نیك و شایسته دعوت كردیم، ولى خود از آن كناره گرفتیم. شما را به انجام مستحبّات دعوت كردیم، ولى خود عمل نكردیم. شما را به دورى از گناه و غیبت راهنمایى كردیم، ولى خود به غیبت و گناه آلوده گشتیم. شما به گفتههاى ما گوش دادید و عمل كردید و در آن منزل برین جاى گرفتید، اما ما با همه دانشمان عمل نكردیم و به این سرنوشت نكبتبار و دردناك دچار شدیم.
این رسوایى و حسرت، سرانجام كسانى است كه به علمشان عمل نمىكنند. مسلّم براى آنان این حسرت دردناكتر از سوختن به عذاب الهى است، چرا كه عذابهاى روحى از عذابهاى جسمانى سوزندهتر است. درد شماتت دشمن، بیش از درد شكنجه و سوازندن است.
دردآور است كه انسان احساس كند، دیگران به واسطه راهنمایىهاى او به بهشت راه یافتند و او با اینكه مىتوانست با بهرهبردن از داشتههاى خود درجات عالىترى را كسب كند، به مهلكه جهنّم درافتد و مریدانش به تماشاى او بنشینند! آنها در بهشت متنعم گشتهاند و او در جهنّم معذّب است. اگر او هیچ عذابى نداشت، جز محروم گشتن از نعمتهایى كه تربیت شدگان او بدان رسیدهاند، برایش كافى بود.
با توجه به نكتههایى كه در این حدیث شریف ذكر گردیده است، ما باید از ابتدا، نیتمان را تصحیح كنیم و براى خدا و انجام وظیفه، به كسب علم روى آوریم و از ابتدا به آنچه مىگوییم عمل كنیم تا این ویژگى براى ما ملكه شود و اگر چنانچه به معلومات بیشترى دست یافتیم، بتوانیم به آن عمل كنیم. اگر از اوّل بنا را بر سهل انگارى و تسامح گذاشتیم،
ابتدا وظیفهاى را ترك كردیم و بعد وظیفه دیگرى را، ملكه عصیان در ما تقویت مىگردد و دیگر مبارزه با نفس مشكل خواهد بود.
در تقسیمبندى و دستهبندى علما و دانشمندان، امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىفرماید:
«الْعُلَماءُ رَجُلانِ، رَجُلٌ عالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذا ناج وَ رَجُلٌ تارِكٌ لِعِلْمِهِ فَهَذا هالِكٌ وَ اِنَّ اَهْلَ النَّارِ لَیَتَأَذَّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَّدَ أَهْلَ النّارِ نَدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدَاً إِلى اللّهِ سُبْحانَهُ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ.»(1)
دانشمندان دو دستهاند: دسته اوّل دانشمندى كه به علم خویش عمل مىكند و رستگار مىگردد.
دسته دوّم دانشمندى كه به علم خود عمل نمىكند و هلاك مىگردد و بىتردید جهنّمیان از بوى بد عالم بى عمل، اذیّت مىشوند. همانا پشیمانترین و حسرت زدهترین اهل جهّنم، كسى است كه دیگرى را به سوى خدا دعوت كند و دیگرى از او بپذیرد و خدا را اطاعت كند و سپس خدا او را به بهشت داخل سازد، اما دعوت كننده را، به جهت عمل نكردن به علم خویش، وارد جهنّم مىنماید.
در حدیث قدسى، خداوند خطاب به حضرت داوود مىفرماید:
«إِنَّ أَهْوَنَ ما أَنَا صانِعٌ بِعالِم غَیْرِ عامِل بِعِلْمِهِ أَشَّدُ مِنْ سَبْعینَ عُقُوبَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلاوَةَ ذِكْرى...»(2)
كمترین عقوبتى كه عالم بىعمل را به آن مبتلا مىكنم، از هفتاد عقوبت و عذاب سختتر است و آن اینكه شیرینى مناجاتم را از دلش خارج مىكنم (و پس از آن از یاد من لذّت نمىبرد).
1. بحارالانوار، ج 2، ص 34.
2. بحارالانوار، ج 2، ص 32.