«یا أَباذَرٍّ؛ إنَّ رَبّى أَخْبَرَنى، فَقالَ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما أَدْرَكَ الْعابِدُونَ دَرَكَ الْبُكاءِ عِنْدى وَ إِنّى لاََبْنى لَهُمْ فِی الرَّفیقِ الاَْعْلى قَصْراً لایُشارِكَهُمْ فِیهِ أَحَدٌ. قالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَاللّه أَىُّ الْمُؤْمِنینَ أَكْیَسُ؟ قالَ أَكْثَرُهُمْ لِلْمَوْتِ ذِكراً وَأَحْسَنُهُمْ لَهُ إِسْتِعْداداً.
یا أَباذَرٍّ؛ إذا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ إنْفَسَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَما عَلامَةُ ذلِكَ؟ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى یا رَسُولَاللّهِ، قالَ: أَلاِْنابَةُ إِلى دارِ الْخُلُودِ وَالتَّجافى عَنْ دارِالْغُرُورِ، وَالاِْسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ. یا أَباذَرٍّ؛ إِتَّقِ اللّهَ وَلاتُرِ النّاسَ أَنَّكَ تَخْشىَاللّهَ فَیُكْرِمُوكَ وَقَلْبُكَ فاجِرٌ. یا أَباذَرٍّ؛لِیَكُنْ لَكَ فى كُلِّ شَىْء نِیَّهٌ حَتّى فىِالنَّوْمِ وَالاَْكْلِ»
عمده پندهاى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) كه پیش از این بررسى شد، بر سه محور دور مىزد:
1. پرهیز از دوستىِ دنیا و تعلق بدان
2. تشویق به ذكر خداوند
3. خضوع و خشوع و گریه از خوف خداوند.
در این بخش از حدیث، حضرت مجدداً اهمیت گریه از خوف خداوند و یا گریه از شوق لقاى او را بیان مىكنند و نیز مىپردازند به بیان اهمیت توجه به آخرت، بریدگى از دنیا، سالمسازى درون و پرهیز از ریا.
«یا اباذرّ؛ انّ ربّى اخبرنى فقال: و عزّتى و جلالى ما ادرك العابدون درك البكاء عندى
و انّى لابنى لهم فىالرّفیق الاعلى قصراً لایشاركهم فیه احد»
اى ابوذر، پروردگار به من خبر داد كه به عزت و جلالم سوگند، عابدان به پاداش گریه و ارزش آن پى نخواهند برد كه من براى گریه كننده، در عالىترین مراتب بهشت قصرى بنا مىكنم و دیگرى با او شریك نخواهد شد.
چنانكه اشاره رفت، گریهاى كه پیامبر به آن سفارش كردهاند گریه از خوف خداوند و یا گریه از شوق وصول به لقاى الهى است. گرچه این دو قسم گریه مطلوب و در توجه به خداوند و بیدارى انسان نقش حیاتى دارند اما گریه از شوق وصول به لقاى خداوند، برتر و مستلزم معرفت عمیقى است كه همگان بدان دست نمىیابند و تنها گروه اندكى، از جمله معصومان(علیه السلام)،به آن معرفت رسیدهاند.
نظر به اینكه اولیاى الهى و معصومان شیفته و عاشق خداوندند و براى معشوق هیچ دردى بالاتر از درد فراق و دورى معشوق نیست، با نگاه به دعاهایى كه از ائمه وارد شده، در مىیابیم كه آنها چگونه از درد فراق مىنالیدند و از شوق وصال معشوق مىسوختند. دعاهایى كه از حضرت على(علیه السلام) و نیزحضرت سجاد(علیه السلام)وارد شده خود نمونهاى است از عشق بىپایان اهل بیت عصمت و طهارت به ساحت خداوندى. با توجه به این دعاها، گوشهاى از معرفت و شناخت بىكران آن معصومان براى ما هویدا مىگردد. معرفتى كه باعث گردیده آن پاكزادان، پاك سیرتان و اسوگان بشریت لحظهاى از حضور پروردگار خویش غافل نشوند و از آنجا كه او را برتر از هر چیز و همه چیز را در ید قدرت او مىدیدند، تنها عاشق او بودند و این شیدایى درون لحظهاى آرام و قرار براى آنان باقى نمىگذاشت. مناجات و دعاهاى آنان خود گویاى اوج این عشق است:
على(علیه السلام) در دعاى كمیل از شوق خود در رسیدن به لقاى محبوب پرده برمىگیرد و صبر كردن در فراق او را سختتر از صبر بر عذاب او مىشناسد و خطاب به پروردگار خویش عرض مىكند:
«فَهَبْنىیاإِلهى وَسَیِّدىوَمَوْلاىَ وَرَبّى، صَبَرْتُ عَلىعَذابِكَفَكَیْفَ أَصْبِرُعَلىفِراقِكَ...»
اى خداى من ومولا وپروردگارم؛ گیرم برعذاب تو صبركردم، چگونه بر فراق تو صبر كنم؟
و در مقام بیان ناراحتى خویش، در صورت جدایى از معبودش ادامه مىدهد: «به عزتتاى آقا و مولاى من، سوگند مىخورم كه اگر مرابا زبانگویا (در دوزخ) رهاكنى، دربیناهل جهنم، چونان دادخواهان ناله همىدهم وبسى فریادمىزنم ومانندآنكه محبوبش را ازدست داده،ازفراق تو زارمىگریم(1)»
امام سجاد(علیه السلام) در دعاى ابوحمزه ثمالى مىفرماید:
«من با امروز و فردا كردن و آرزوهاى طولانى عمر خویش را تباه ساختم و اینك به جایى رسیدهام كه از اصلاح نفس خویش بكلى ناامیدم. پس از من بدحالتر و تبهروزگارتر كیست؟ واى اگر من با چنین حالى به قبرى روان گردم كه آن را براى خوابگاه خود مهیا نساختهام و با عمل صالح در آن فرش نگستردهام . چرا نگریم! با اینكه نمىدانم كارم به كجا مىانجامد و اكنون نفس مرا مىفریبد و روزگار مكر مىورزد، در حالى كه مرگ برسرم سایه افكنده است.(2)»
به جهت نقش ارزشى گریه در پاكسازى درون از رذایل و كاستىهاى اخلاقى است كه پیامبر مىفرمایند: فضیلت و پاداشى بر گریه مترتب است كه بر غیر آن مترتب نیست و گریهكنندگان به مقامى دست مىیابند كه دیگران، هر چند عبادت كنند، به آن نمىرسند.
ابوذر از زرنگترین مردم سؤال مىكند و پیامبر در جواب مىفرمایند:
«اكثرهم للموت ذكراً واحسنهم له استعداداً»
زرنگترین مردم كسى است كه بیشاز همه به یاد مرگ باشد و خود را بهتر از همه براى مرگ آماده ساخته است.
1. «فَبِعِزَّتِكَ یا سَیِّدى وَ مَوْلاىَ أُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنى ناطِقاً لاََضِجَنَّ إِلَیْكَ بَیْنَ أَهْلِها ضَجیجَ الاْمِلینَ وَلاََصْرُخَنَّ إلَیْكَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخینَ وَ لاََبْكِیَنَّ عَلَیْكَ بُكْاءً الْفاقِدینَ»
2. «... فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْویفِ وَ الاْمالِ عُمْرى وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْیِسینَ مِنْ خَیْرى فَمَنْ یَكُونُ أَسْوَءَ حالاً مِنّى إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى إِلى قَبْرى لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتى وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِ لِضْجْعَتى وَ مالى لا أَبْكى وَ لا أَدْرى إِلى ما یَكُونُ مَصیرى وَ أَرى نَفْسى تُخادِعُنى وَأَیامى تُخاتِلُنى وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسى أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ»
كسى كه مسیرى را انتخاب كرده، اگر زرنگ و باهوش باشد، پیوسته به هدف توجه دارد و سعى مىكند زودتر به مقصد برسد. اگر كسى در مسیر از هدف غافل شود، حیران و سرگردان گشته، سالم به مقصد نمىرسد. آنكه مقصد اصلى را مىشناسد و مىداند دنیا تنها وسیلهاى است براى رسیدن به آخرت، جاذبههاى مادى او را فریفته نمىسازد و پیوسته به یاد مرگ است و خود را براى آن آماده مىكند. بنابراین اگر مرگش فرا رسد، با دستى پر و توشهاى سرشار سوى خداوند مىرود اما كسانى كه هدف را گم كردهاند، زاد و توشهاى براى آخرت فراهم نساختهاند و بدون زاد و توشه، گام سپردن در مسیرى طولانى كارى است بس خطرناك.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در ادامه حدیث مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اذا دخل النّور القلب انفسح القلب و استوسع»
اى ابوذر ؛ اگر نور در دل بتابد گشاده و فراخ مىگردد.
در ابتدا قلبها تاریكند، سپس خداوند نور خود را افاضه مىكند و دلهاى مستعد آن نور را دریافت مىكنند. وقتى آن نور در قلب جاى گرفت، ظرفیت آن افزون گشته گسترش مىیابد. از باب تشبیه معقول به محسوس، مثل مشك خالى و خشكیدهاى كه اگر آب درون آن بریزند، فراختر مىگردد، یا مثل بادكنكى كه هر قدر در آن باد كنند، بر وسعت آن افزوده مىگردد. پس دل با نور الهى وسعت یافته، ظرفیتش بیشتر مىشود. (منظور از قلب، عضو صنوبرى شكل درون سینه نیست، بلكه قلب در اینجا ماهیت معنوى دارد و محل ادراك و جایگاه ایمان است.)
شاید مقصود حضرت این است كه فراوانى یاد مرگ و آمادگى براى استقبال از آن، چراغ جان انسان را روشن نگه مى دارد و بر اثر یاد مرگ، در روح انسان نورى ایجاد مىشود كه نمىگذارد فطرت پاك او به تاریكى گناه آلوده شود و در اثر همان نور است كه به تعبیر
حضرت، جان انسان وسعت یافته،ظرفیتش بیشتر مىشود. به این معنا كه از محدوده تنگ دنیا فراتر رفته، به عالم بىكران ابدى متوجه مىگردد.
از آنجا كه درك چنین حالتى براى ابوذر محسوس نیست ـ چون این امر حسى نیست كه با حواس بتوان به آن راه یافت ـ از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره نشانههاى گشادگى قلب سؤال مىكند، حضرت، در جواب، سه نشانه براى این حالت ذكر مىكنند:
1. «الانابة الى دارالخلود» اولین نشانه گشادگى قلب، میل به آخرت است.
به این معنا كه انسان از دنیاى فانى و گذرا چشم مىبندد و به جهان باقى آخرت مىنگرد. مرحومراغب اصفهانى در توضیح معناى «انابه» مىفرماید: «انابه به سوى خداوند، به معناى بازگشت به سوى او، به وسیله توبه وعمل صالح است»(1)
2. «والتجافى عن دارالغرور» دومین نشانه گشادگى قلب كنارهگیرى از دنیاى فریبنده است.
وقتى مؤمن به عالم ابدى آخرت متوجه گردید، از عالم تنگ مادى دل تنگ مىگردد، از این جهت خود را از دنیا بركنده، آماده رخت بربستن از آن مىشود (تجافى از دنیا به معناى تهى كردن خود از علاقه به دنیاست چنانكه به نماز گذارى كه از زمین كنده شده، تنها با انگشتان دست و پا بر زمین تكیه دارد، گفته مىشود حالت تجافى دارد.)
«دارالغرور» از جمله نامهایى است كه در قرآن كریم و روایات براى دنیا ذكر شده. غرور به معناى فریب و نیرنگ است و از آنجا كه زر و زیور دنیا انسان را مىفریبد و او را شیفته خویش مىسازد، به آن «دار غرور» ـ یعنى محل فریب و نیرنگ ـ مىگویند.
در توضیح فریبندگى دنیا، بزرگانى چون علامه طباطبایى رحمةاللّه علیه مىفرمودند: انسان یك مطلوب فطرى دارد، یعنى فطرت او گمشدهاى دارد كه پیوسته در جهت رسیدن به آن تلاش مىكند. هدف اصلى او رسیدن به قربالهى و به تعبیر دیگر، رسیدن به كمال مطلق است. گرچه خود او توجه ندارد ولى ناخودآگاه نیز به سمت كمال مطلق در حركت
1. مفردات، ماده «نوب»
است. اما گاهى هدف اصلى را گم كرده از روى اشتباه، دنیا را هدف خویش قرار مىدهد؛ در واقع فریفته زر و زیور دنیا شده، آن را گمشده خویش مىانگارد؛ یعنى، دنیا خود را به عنوان مطلوب واقعى و هدف نهایى به انسان معرفى مىكند. در نتیجه او پس از عمرى تلاش و زحمت، به دنیا مىرسد و مىنگرد كه آن مطلوب فطرى او نبوده است و نیازهاى معنوى او را برطرف نمىسازد.
از این روى دنیا را مىتوان به پستانكى تشبیه كرد كه وقتى بچه گرسنه مىشود و دنبال شیر مىگردد، آن پستانك و گول زنك را در دهان او مىگذارند و او غافل از همهجا پستانك را به جاى پستان مادر مىمكد وسرانجام پىمىبردكه پستانك خالى از شیر اورا سیرنساخته است.
بله، دنیا سرابى بیش نیست و مطلوب واقعى انسان آب حیاتى است كه از قرب الهى سرچشمه مىگیرد و فطرت او را سیراب مىسازد. گرچه دنیا خود را به جاى مطلوب واقعى مىنمایاند ـ چه خودنمایى دنیا در قالب خانه و ماشین باشد و چه در قالب لذایذ و جاذبههاى دیگر دنیا ـ ولى باید پى برد كه دنیا با همه وسعتش و با گونههاى مختلف لذّتها و نعمتهایش، همه، ابزارى هستند براى رسیدن به كمال مطلق و رضاى خداوند نه هدف و مطلوب ذاتى.
نتیجه مىگیریم، كسى كه دلش ظلمانى است و به نور ایمان نورانى نگشته، فریب دنیا را مىخورد و مظاهر آن را به جاى مطلوب ذاتى برمىگزیند. اما كسى كه دلش به نور خداوند نورانى گشته، غفلت و تاریكى از چهره جانش زدوده مىگردد و حقیقت را بروشنى مىیابد و به اشتباه نمىافتد. او تنها به آخرت دل مىبندد و ممكن نیست، حتى براى لحظهاى، دل به دنیا بسپرد چون مىداند دنیا جاى دل سپردن نیست.
3. «والاستعداد للموت قبل نزوله» سومین نشانه گشادگى قلب آماده گشتن براى مرگ قبل از هنگامه جان سپردن است .
وقتى انسان به دنیا تعلق نداشت و در اندیشه آخرت بود، پیوسته باید آماده رفتن به دیار
باقى و رسیدن به هدف و مطلوب خود باشد. كسى كه مىداند براى دنیا آفریده نشده است و دنیا تنها پلى است براى گذر به جهان باقى، مشتاقانه در انتظار رسیدن لحظه رهیابى به قرب الهى است. بىصبرانه براى گذر از پل دنیا تلاش مىكند، تا به مقصد نهایى برسد.
حالت بىصبرى و شتاب براى رسیدن به مقصد در دنیا نیز براى انسان رخ مىدهد. وقتى انسان، در سفر به شهرى، سوار ماشین مىشود، در بین راه آرزو مىكند كه زودتر به مقصد برسد. وقتى ماشین او از دیگر وسائل نقلیه جلو مىافتد، خوشحال مىشود كه او زودتر از دیگران به مقصد مىرسد. گرچه این یك هوس بچهگانه است ولى منشاء فطرى دارد. وقتى مىداند مقصد جاى دیگر است و او در مسیر و راه كارى ندارد، سعى مىكند كه زودتر مسیر را طى كند و البته تلاش براى رسیدن به مقصد امرى است عقلایى.
پس بندهاى كه دلش به نورالهى نورانى گشته است و چشمش به روى حقایق باز شده، مىداند كه مقصد، جوار حق و قرب الهى است و دنیا تنها وسیلهاى بیش نیست؛ از این جهت براى رسیدن به مقصد، این وسیله را در خدمت مىگیرد و از شوق رسیدن لحظه دیدار معشوق سر از پاى نمىشناسد، تا آنجا كه دنیا را بكلى فراموش مىكند.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در پرهیز دادن ابوذر از ریا و خودنمایى مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اتّق اللّه و لاتر النّاس انّك تخشى اللّه فیكرموك و قلبك فاجر»
اى ابوذر؛ از خداوند بترس و به مردم چنان وانمود نكن كه از خداوند مىترسى تا تو را گرامى دارند، در صورتى كه دل تو در اندیشه گناه است.
حقیقت ریا این است كه انسان ظاهر خود را بهتر از باطن خویش جلوه دهد و آنچه را نشان مىدهد برخلاف باطن او باشد؛ یعنى:
ظاهرش چون بوذر و سلمان بود باطنش همچون ابوسفیان بود
ریا در اصطلاح روایات شرك خفى بشمار مىآید و ریاكار را مشرك مىنامند.
از جمله الطاف بزرگ خداوند پردهپوشى گناهان و عیوب انسان است، تاآنجا كه یكى از نامهاى معروف خداوند «ستار العیوب» مىباشد. به واقع اگر زشتىهاى مردم فاش مىگردید و آنها به عیبهاى یكدیگر پى مىبردند، دیگر براى آنها زندگى ناگوار بود. از این جهت پردهپوشى خداوند نعمتى است بزرگ كه شكر آن واجب است. على(علیه السلام)مىفرمایند:
«لَوْ تَكاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ»(1)
اگر به اسرار نهان یكدیگر پى مىبردید، همدیگر را به خاك نمىسپردید.
همان گونه كه خداوند خود بر گناهان مؤمن پرده مىكشد، به دیگران نیز اجازه نمىدهد گناهانشان را فاش سازند؛ نه خود آبروى مؤمن را مىبرد و نه اجازه مىدهد مؤمن آبروى خود را ببرد. بنابراین انسان حق ندارد گناهش را براى دیگران ذكر كند. در روایتى آمده است كه خداوند به مؤمن اجازه نداده است خود را ذلیل و خوار گرداند؛ بالطبع هیچ ذلّتى بالاتر از گناه كردن و فسق نیست؛ از این جهت تا مؤمن گناهى كرد، خداوند پرده روى آن مىكشد و به او نیز اجازه نمىدهد پرده از آن برگیرد و به او فرصت مىدهد تا توبه كند.
البته این یك قانون كلى نیست، زیرا گاهى خداوند متعال براساس حكمت خویش و براى تنبیه افراد، اندكى از گناهان آنان را فاش مىكند و پرده از اسرار آنها برمىدارد. برملا ساختن اسرار، خود، وسیلهاى است براى تربیت آنان. یعنى هنگامى كه هرچه به انسان هشدار مىدهند و او را بر اعمال زشت خویش بیم مىدهند، متنبه نمىشود در این صورت بهترین راه، براى تربیت و بیدارى او، این است كه اندكى از آبروى او را بریزند، تا جلوى مفاسدش گرفته شود. البته این امرى است تكوینى و مربوط به خداوند و تدبیر اوست و دیگرى حق ندارد، به بهانه تربیت دیگران، آبروى آنان را بریزد.
بنابراین از نظر اسلام، كسى مجاز نیست كه آبروى خود و یا آبروى دیگران را بریزد؛ حفظ و كتمان عیوب خود و دیگران از وظایف همه مؤمنان است. گاهى عقوبت افشاى گناه از عقوبت خود گناه بیشتر است و افشاى گناهان خود از مصادیق بارز اشاعه فساد بشمار
1. بحارالانوار، ج 77، ص 385
مىرود:
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فىِالَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُون»(1)
آنان كه دوست مىدارند كه در بین اهل ایمان كار منكرى را افشاء سازند، در دنیا و آخرت به عذاب دردناك گرفتار مىآیند و خداوند آنچه را شما نمىدانید، مىداند.
در مقابل افشاى گناهان، ریاكارى و ظاهر سازى نیز كارى زشت و ناپسند است: اینكه انسان سعى كند خود را بهتر از آنكه هست نشان دهد. با اینكه اهل گناه و معصیت است وانمود كند اهل تقوا، ایمان و ترس از خداوند و راز و نیاز است، تا مردم به دیده احترام به او بنگرند.
شدادبناوس وعبادةبنصامت نقلمىكنندكه حضرتپیامبر(صلى الله علیه وآله)درتوضیح آیه:
«فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صالِحاً وَلایُشْرِكَ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(2)
فرمودند:
«مَنْ صَلّى صَلوةً یُرائى بِها فَقَدْ أَشْرَكَ وَمَنْ صامَ صَوْماً یُرائى بِهِ فَقَدْ أَشْرَك»(3)
كسى كه براى خودنمایى و ریا نماز بخواند و روزه بگیرد، شرك ورزیده است.
«یا اباذرّ؛ لیكن لك فى كلّ شىء نیّة حتّى فىالنّوم و الاكل»
اى ابوذر؛ براى انجام دادن هر عملى، حتى براى خوردن و خوابیدن نیت داشته باش.
از نظر تربیتى ذكر این مطلب بسیار مهم و سازنده است، به علاوه، این مطلب مبتنى است بر اصل مهم علمى، فلسفى كه به بحث گستردهاى نیاز دارد. ارزش هر كارى كه انسان
1. نور 19
2. هر كس به لقاى خداوند امیدوار است، باید نیكوكار باشد و هرگز در پرستش خداوند، احدى را با او شریك نگیرد. كهف / 110.
3. بحارالانوار، ج 84، ص 248
انجام مىدهد، حتى عبادت و بندگى خداوند، به نیت بستگى دارد: ارزیابى یك عمل با دو نیت متفاوت یكسان نیست. كسى كه به خانه دوستش دعوت مىشود اگر دعوت او را پاسخ گوید، كار شایستهاى كرده است؛ اما اگر در اجابت دعوت دوستش قصد قربت داشته باشد و براى اینكه خداوند اجابت دعوت مؤمن را دوست دارد، به خانه او برود؛ عمل او عبادت بشمار آمده بر آن پاداش و ثواب مترتب است.
یا اگر روزه مستحبى گرفتهاست و دوستش او را دعوت به صرف غذا كند، در صورتى كه براى خداوند روزهاش را افطار كند، عمل او عبادت و داراى ثواب و پاداش است؛ اما اگر به این جهت كه از غذا خوشش آمد و علاقه به آن داشت، روزهاش را افطار كرد، ثوابى ندارد، چون عمل او براى خداوند انجام نگرفته است. پس همین غذا خوردن اگر براى خداوند باشد، داراى ثواب و پاداش است و نقش ارزندهاى در كمال و تعالى انسان دارد. بنابراین باید توجه داشت كه انسان مىتواند به همه كارهاى روزمره خویش، از خوابیدن، خوردن، نگاه كردن و حتى شوخى كردن گرفته تا انجام اعمال نیكى چون نماز و روزه رنگ عبادت ببخشد واین درصورتى است كه این امور براى رضاى خداوند و به جهت بندگى و اطاعت او انجام گیرد.
برخى از بزرگان وقتى مىخواستند كارى انجام دهند، قبل از آن قدرى تامل مىكردند، تا نیت و قصد قربت پیدا كنند و آن عمل براى خداوند انجام گیرد. یا اگر از آنها سؤالى مىشد، سریع جواب نمىدادند، پیش از آن قدرى تأمل مىكردند تا شاید در آنها نیت و توجه قلبى پدید آید. آنگاه براى خداوند جواب مىدادند.
این نكته بیانگر این است كه مؤمن مىتواند چنان زیرك و زرنگ باشد كه از لحظه لحظه عمرش در راه خواست و رضاى خداوند استفاده برد. بنابراین مىتوان براى حیوانىترین كارها نیز قصد قربت و نیت صحیحى داشت كه هم انسان لذّت ببرد و هم عبادت كرده باشد. هم به لذّت دنیوى برسد و هم به لذّت اخروى. در چنین مواردى جمع بین دنیا و آخرت ممكن است، آنجا دنیا و آخرت با هم جمع نمىشوند كه بینشان تضاد باشد، مثل واجب و
حرام كه با هم جمع نمىشوند. اما اگر انسان در انجام كار مباح قصد الهى داشته باشد، هم به لذّت دنیایى رسیده است و بر نیروى بدنى و نشاطش افزون گشته، هم ثواب و پاداش به او عطا مىشود. البته قصد قربت و نیت الهى داراى مراتب است و از جمله مراتب آن، تصمیم براى دور ماندن از گناه و مخالفت با خواست خداوند مىباشد.
مرحوم علامه طباطبایى(رضی الله عنه) نقل مىفرمودند كه حضرت امیر(علیه السلام) وقتى جهت نافله شب از خواب برمىخاستند، براى نشاط جسمى و آمادگى براى عبادت، با آب سرد غسل مىكردند.
طبیعى است كه شخصیتى چون على(علیه السلام) كه از صبح تا شب یا در جنگ شركت
داشته، یا در مزرعه مشغول كار بوده، به علاوه، بعد از خواندن پانصد و یا هزار ركعت نماز، خسته است و براى تهجد نیمه شب توان و نشاط كافى ندارد. از این جهت شستشو با آب سرد بر نشاط و توان ایشان مىافزود.