«یا أَباذَرٍّ؛ الدُّنْیا مَلْعُونَةٌ وَ مَلْعُونٌ ما فیها إِلاّ ما ابْتُغِىَ بِهِ وَجْهُ اللّهِ وَ ما مِنْ شَىْء أَبْغَضُ إِلَىاللّهِ تَعالى مِنَ الدُّنْیا، خَلَقَها ثُمَّ عَرَضَها فَلَمْ یَنْظُرْإِلَیْها وَ لایَنْظُرُ إِلَیْها حَتّى تَقُومَ السّاعَةُ وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَىاللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنَالإِیمانِ بِهِ وَ تَرْكِ ما أَمَرَ بِتَرْكِهِ.
یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّاللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى أَوْحى إِلى أَخى عیسى: یا عیسى، لاتُحِبَّ الدُّنْیا فَإِنّى لَسْتُ أُحِبُّها وَ أَحِبَّ الاْخِرَةَ فَإِنَّما هِىَ دارُ الْمَعادِ.
یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ جِبْرِئیلَ أَتانى بِخَزائِنِ الدُّنْیا عَلى بَغْلَة شَهْباءَ فَقالَ لى یا مُحَمَّدُ هذِهِ خَزائِنُ الدُّنْیا وَ لا یَنْقُصُكَ مِنْ حَظِّكَ عِنْدَ رَبِّكَ. فَقُلْتُ حَبیبى جِبْرِئیلَ لا حاجَةَ لى فیها إِذا شَبِعْتُ شَكَرْتُ رَبّى وَ إِذا جُعْتُ سَأَ لْتُهُ.
یا أَباذَرٍّ؛ إِذا أَرادَ اللّهُ عَزَّوَجَّل بِعَبْد خَیْراً فَقَّهَهُ فىالدّینِ وَ زَهَّدَهُ فىالدُّنْیا وَ بَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفْسِهِ.»
قسمتهایى از این حدیث درباره با مذمّت دنیاست كه بخشى از آن بیان گردید و اكنون بخش دیگرى را مىخوانیم. چنانكه پیشتر ذكر شد، مذمّت دنیا به این معنا نیست كه انسان كسب و كار و تلاش در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى را كنار نهد و به دنبال كسب مال و ثروت نباشد، بلكه مذمّت از دلبستن و هدف قرار دادن زینتهاى دنیاست. در واقع این نیت و انگیزه است كه به عمل انسان جهت مىدهد و باعث مىگردد آن عمل، عمل شایستهاى به حساب آید و یا عمل ناشایست و پلیدى.
طبق آیات قرآن و روایات، انسان از مسیر دنیا به آخرت مىرسد و دنیا مزرعه آخرت است. پس باید در دنیا كند و كار و سعى تلاش داشته باشد. اگر تلاش او و فعالیتهاى دنیوى او براى خداوند باشد به سعادت مىرسد و اگر فعالیت او براى دنیا و دستیابى به لذّتهاى آن باشد، خواه ناخواه به معصیت كشانده مىشود و آن راهى است به آتش جهنم و عذاب ابدى.
اولیاى خداوند براىاینكه مؤمنان را از دلباختن به دنیا و لذتهاى آن بازدارند ـ مثل پرستارى كه با شیوههاى گوناگون بیمار را از چیزهایى كه برایش مضر است پرهیز مىدهد ـ با بیانات گوناگون سعى كردهاند دنیا را در نظر مؤمن منفور سازند، از جمله آن بیانات بیانى است كه در این مقال بدان اشاره مىكنند:
«یا اباذرّ؛ الدّنیا ملعونه و ملعون ما فیها الاّ ما ابتغى به وجه اللّه».
اى ابوذر؛ دنیا و آنچه در آن است لعنت شده، مگر آنچه به وسیله آن رضاى الهى تحصیل گردد.
از مضمون حدیث پیداست كه لعن به نعمتهاى دنیا، مثل زمین، درختان و آسمان متوجه نشده، چون چیزى كه مىتواند وسیلهاى براى رسیدن به رضاى خداوند شود، نه تنها ملعون نیست بلكه مطلوب نیز هست؛ پس لعن به هدف گزیدن و اصالت دادن به دنیاست. چرا كه آفرینش دنیا و نعمتهاى آن براى این است كه وسیلهاى گردد جهت تقرب انسان به خداوند. دنیا در اختیار انسان قرار گرفت تا با كمك آن به خدا برسد. حال اگر این انسان دنیا را براى رسیدن به خداوند گزید، پیوسته رحمت الهى همراه او خواهد بود. چون هدف را برگزیده در جهت آن حركت مىكند. انسان عاقل هیچگاه از هدف غافل نمىشود و همواره چشم به هدف و مسیرى مىدوزد كه او را به هدف نزدیك مىكند. در غیر این صورت نظر رحمت خداوند از انسان برمىگردد، چون او به هدف خود و هدف آفرینش دنیا پشت پا زده، به جاى مسیر سعادت، راه شقاوت و بدبختى را جسته است.
یكى از اصحاب ائمه از اینكه وسعت و گشایش در كسب و كارش پدید آمده ناراحت بود. امام او را ملاقات كردند و فرمودند: چرا غمگینى؟ فرمود: آقا ثروتم افزون گشته، گرفتار دنیا شدهام. فرمودند: چرا دنبال ثروت و مالاندوزى مىروى؟ گفت: براى اینكه من و فرزندانم سربار دیگران نباشیم و بتوانم به برادران ایمانىام كمك كنم. حضرت فرمودند: این همان آخرتطلبى است و دنیاطلبى نیست و نگرانى ندارد. وقتى تو دلباخته لذتهاى دنیا شدى و دنیا را براى دنیا خواستى، باید نگران باشى.
«و ما من شىء ابغض الى اللّه تعالى منالدّنیا خلقها ثمّ عرضها، فلم ینظر الیها و لاینظر الیها حتّى تقوم السّاعة».
نزد خداوند چیزى مبغوضتر از دنیا نیست. آنرا آفرید و سپس از آن روى گرداند و دیده رحمت از آن برید و تا قیامت نیز به آن نظر نخواهد كرد.
مضمون این كلام را بزرگان، بخصوص امام راحل، زیاد در كتابهاى اخلاقى خود مطرح كردهاند و روى آن تكیه داشتهاند. (تعبیر بسیار عجیبى است و براى كسانى كه اهل معرفت هستند، همین تعبیر كافى است كه در همه عمر به دنیا رغبت نكنند.)
شكى نیست كه خداوند متعال همه مخلوقاتش را دوست دارد و آنها آثار اسماء و صفات الهى هستند و از این نظر كه دنیا و نعمتهاى آن مظاهر صفات و اسماء او هستند، تا قیامت بدانها توجه و عنایت دارد. خداوند به دنیا، از آن جهت كه مستقل از او ملاحظه شود و بدان اصالت داده شود، نظر ندارد. حال این سؤال پیش مىآید كه عنایت و نظر محبت الهى در این دنیا به چه چیز تعلق مىگیرد؛ در بیان این نكته حضرت مىفرمایند:
«و ما من شىء احبّ الى اللّه عزّوجلّ من الایمان به و ترك ما امر بتركه». نزد خداوند، چیزى محبوبتر از ایمان و دورى جستن از محرّمات نیست.
محبوبترین چیزها نزد خداوند در درجه اول ایمان و در درجه دوم تقوا و ترك گناهان و محرمات است. از این روایت استفاده مىشود كه ترك گناهان مطلوبتر از انجام واجبات است. گر چه مىتوان گفت انجام واجبات از مراتب ایمان بشمار مىآید، زیرا ایمان هم
شامل اعمال قلبى مىشود و هم شامل اعمال ظاهرى كه توسط اندام و اعضاى بدن انجام مىگیرد. حال آنچه در دنیاست اگر وسیلهاى شود براى رسیدن به ایمان و دورى از گناهان، نزد خداوند محبوب است. لذا خداوند به بسیارى از امور دنیایى فرمان داده است؛ چرا كه به وسیله آنها انسان به تقوا و عمل صالح و به قرب خداوند دست مىیابد:
امام صادق(علیه السلام) نقل مىكنند كه پیامبر فرمود:
«تِسْعَةُ أَعْشارِ الْعِبادَةِ فىالتِّجارَةِ»(1)
نه دهم عبادت در تجارت و كسب و كار است.
در روایت دیگرى امام صادق(علیه السلام) مىفرماید:
«مَنْ تَزَوَّج فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دینِهِ فَلْیَتَّقِاللّهَ فىالْنِصْفِ الْباقى»(2)
كسى كه ازدواج كند نیمى از دینش را دریافته است، پس در نصف دیگر تقوا پیشه سازد.
یا در حدیث دیگر، پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«ما مِنْ بَناء فىِ الْإِسْلامِ أَحَبُّ اِلَىاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَزُّ مِنَالتَّزْویجِ»(3)
در اسلام، بنایى نزد خداوند محبوبتر و عزیزتر از ازدواج نیست.
شكى نیست كه این امور دنیایى است ولى از آنجا كه وسیلهاى مىگردد براى عبادت و بندگى خداوند و ترك معصیت، نزد خداوند عزیز است.
«یا اباذرّ؛ انّ اللّه تبارك و تعالى اوحى الى اخى عیسى: یا عیسى، لاتحبّ الدّنیا فانّى لست احبّها و احبّ الآخرة فانّها هى دار المعاد».
اى ابوذر؛ خداى تبارك و تعالى به برادرم عیسى وحى كرد: اى عیسى، دنیا را
1. بحارالانوار، ج 85، ص 319، ح 2.
2. بحارالانوار، ج 103، ص 219، ح 14.
3. بحارالانوار، ج 103، ص 222، ح 40.
دوست مدار زیرا من آن را دوست ندارم و آخرت را دوست بدار، زیرا سراى بازگشت است.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قول حضرت عیسى نقل مىكنند كه خداوند به او وحى كرد من دنیا را دوست نمىدارم، تو نیز دنیا را دوست نداشته باش. طبیعى است كه پیامبر نیز دشمن دنیاست، چون معیار دوستى و دشمنى معصومان(علیه السلام) با كسى یا چیزى دوستى و دشمنى خداوند است. طبیعى است بهترین الگو براى مؤمنان و پیروان حق، در برخورد با دنیا، انبیا و معصومان و سیره عملى آنهاست.
على(علیه السلام) درباره نگرش پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دنیا مىفرماید:
«قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیا وَ صَغَّرَها... فَأَعْرَضَ عَنِالدُّنْیا بِقَلْبِهِ وَ أَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغیِبَ زِینَتُها عَنْ عَیْنِهِ لِكَیْلا یَتَّخِذَ مِنْها رِیاشاً أَوْ یَرْجُوَ فِیها مُقاماً...»(1)
رسول اكرم دنیا را كوچك مىشمرد و آن را خُرد مىدید ... قلباً از دنیا اعراض كرد و یاد آن را از نفس خود، دور مىداشت و دوست داشت كه زینت آن را به چشم خود نبیند، تا از زینت آن لباس آراسته نخواهد، یا اقامت در آن را آرزو نكند.
این در حالى بود كه بر پیامبر امكان استفاده از همه نعمتهاى مادى بود و به فرموده خودش همه گنجهاى دنیا را به او تقدیم كردند ولى ایشان نپذیرفتند:
«یا اباذرّ؛ انّ جبرئیل اتانى بخزائن الدّنیا على بغلة شهباء فقال لى یا محمّد هذه خزائن الدّنیا و لاینقصك من حظّك عند ربّك»
اى ابوذر، جبرئیل گنجهاى جهان را بر استرى سیاه و سفید، پیش من آورد و گفت: اى محمد، اینها گنجهاى دنیاست و تصرف در آنها از نصیب تو در نزد خداوند نمىكاهد.
اینكه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: جبرئیل سوار بر اسب سیاه و سفید با خزائن دنیا نزد من آمد، شاید كنایه از این باشد كه دنیا قرین لذّت و رنج و خیر و شر است. هیچ كس یافت نمىشود
1. نهجالبلاغه (ترجمه فیضالاسلام) خ 108، ص 336.
كه در زندگى فقط رنج و ناراحتى داشته باشد و هیچ لذّتى نبرد و بالعكس كسى را نمىتوان یافت كه در زندگى فقط لذّت ببرد و با هیچ رنج و ناراحتى روبرو نگردد. در واقع در كنار هر رنجى لذّتى هست و در كنار هر لذّتى رنجى و هر دو وسیله آزمایش انسانند:
«... وَ نَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً...»(1)
ما شما را به بد و نیك مبتلا كردیم تا بیازماییم.
نكته دیگر این است كه جبرئیل به حضرت مىگوید: اگر از همه خزائن دنیا استفاده كنى، از بهره اخروى تو كاسته نخواهد شد. از آفتهاى لذّتهاى مادى این است كه هر چه بیشتر از آن بهره برده شود، احتمال مىرود كه انسان بیشتر از بهرههاى اخروى محروم گردد. اما اولیاى خدا و انبیا چنین نیستند؛ از این جهت جبرئیل مىگوید در مقابل بهرهمندى از همه خزائن دنیا، از نصیب اخروى شما كم نمىشود.
پیامبر در جواب جبرئیل مىفرماید:
«حبیبى جبرئیل لاحاجة لى فیها اذا شبعت شكرت ربّى و اذا جعت سألته».
دوست من جبرئیل، مرا به آنها نیازى نیست. هر گاه سیر شدم خداوند را سپاس مىگویم، و هر گاه گرسنه شدم از او سؤال مىكنم.
بهترین حاجت براى مؤمن این است كه از یك سو از نعمتهاى خداوند بهره ببرد و بپاس آن شكر بجاى آورد و از سوى دیگر نسبت به خداوند احساس فقر و نیاز داشته باشد و همواره دستش به سوى او دراز باشد. چرا كه انسان موجودى دو سُویه است؛ هم باید از نعمتهاى خداوند استفاده كند و بپاس آن شكر بجاى آورد ـ و همین توجه به نعمت و شكرگزارى، موجب سعادت او مىگردد ـ و از سوى دیگر همواره احساس فقر و نیاز كند، تا مغرور و غافل نگردد و خود را برتر از دیگران نبیند. پیامبر مىفرماید: اینكه همه ثروتهاى دنیا در اختیار من باشد فایدهاى به من نمىبخشد. من همواره باید چشمم به دست خداوند باشد و نعمت را از او بخواهم و در مقابل نعمت شكر بجا آورم.
1. انبیا / 35
در ادامه حدیث پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اذا اراد اللّه عزّ و جلّ بعبد خیراً فقَّهه فىالدّین و زهّده فىالدّنیا و بصّره بعیوب نفسه».
اى ابوذر؛ هر گاه خداوند خیر كسى را بخواهد، او را در دین فقیه و دانا مىسازد و در دنیا زاهد مىگرداند و او را به عیبهاى خویش بینا مىسازد.
هر گاه خداوند خیر بندهاى را بخواهد، سه چیز به او مىدهد:
1. دین شناسى.
2. زهد در دنیا و بىرغبتى به لذّتهاى آن.
3. آگاهى به عیوب خویشتن.
(در مقابل این سه خصیصه، بدترین چیز براى انسان جهل به دین، دنیاخواهى و از خود راضى بودن و پرداختن به عیوب دیگران است.)
با توجه به مطالب پیشین و مطالبى كه بعداً مطرح مىگردد، توجه اصلى به جمله «و زهّده فى الدّنیا» است. چرا كه بحث درباره مقام و منزلت دنیاست. پس اگر كسى، در دل، احساس مىكند به دنیا رغبتى ندارد و از آن تنها به اندازه رفع نیاز بهره مىجوید و براى انجام وظیفه به امور دنیا مىپردازد، بداند كه خداوند خیر او را مىخواهد. البته، به یك معنا، خداوند خیر همه را مىخواهد ولى بر اساس اراده تشریعى خود، تكالیفى را بر همگان واجب كرده است و آنها را از محرمات پرهیز داده، حال اگر انسان انتخابگر راه صحیح را انتخاب كرد ـ گر چه مقدمات انتخاب راه صحیح به توفیق خداوند حاصل مىگردد ـ و بنا گذاشت كه راه بندگى را انتخاب كند و چیزى را دوست بدارد كه خداوند دوست مىدارد و با دوستان خداوند دوست شود و در راه خداوند گام بردارد، اراده تكوینى خاص خداوند بر این تعلق گرفته كه او را موفق گرداند:
«وَ مَنْ أَرادَ الْاخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مَؤْمِنٌ فَاُولئِكَ كَانَ سَعْیُهُمْ مَشْكوُراً»(1)
و كسانى كه حیات آخرت را طلب كنند و در حد توان براى آن بكوشند، به شرط ایمان به خداوند سعى آنها مقبول و مأجور خواهد بود.
در مقابل، خداوند با كسى دشمنى ندارد و بىجهت كسى را جهنم نمىبرد. پس اگر كسى، با اختیار و انتخاب بد خود، راه كفر و عصیان را پیش گرفت؛ اراده تكوینى خداوند به این تعلق مىگیرد كه او خوار گردد و توفیق كار خیر پیدا نكند:
«مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیِها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلیها مَذْمُوماً مَدْحُوراً»(2)
هر كس با سعى و كوشش خود متاع عاجل را طالب است، متاع دنیا را به او مىدهیم، آن هم به هر كه بخواهیم؛ سپس در آخرت دوزخ را نصیب او مىكنیم كه با نكوهش و سرافكندگى وارد آن شود.
پس كسى كه خداوند خیر او را بخواهد، خداوند او را به سه چیز موفق مىگرداند:
توفیق كسب علم به او عنایت مىكند، در مقابل، اگر خداوند خیر كسى را نخواهد، او را از كسب علم محروم مىگرداند، چنانكه در روایت آمده است:
«إِذا أَرْذَلَاللّهُ عَبْداً حَظَّرَ عَلَیْهِ الْعِلْمَ»(3)
هر گاه خداوند بندهاى را از خود براند، او را از كسب علم باز مىدارد.
خداوند را سپاس مىگوییم كه از بین بندگان بىشمارش به ما توفیق فراگیرى علم دین را عنایت فرمود. باید قدر این افتخار بزرگى كه نصیب ما گشته است بدانیم، چرا كه با این توفیق بزرگ الهى، زمینه راهیابى به كمال براى ما فراهم گشته. در روایتى وارد شده است كه:
1. اسرا / 19.
2. همان / 18
3. بحارالانوار، ج 1، ص 196
«اَلْكَمالُ كُلُّالْكَمالِ، التَّفَقُهُ فِىالدِّینِ وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَةِ وَالصَّبْرُ عَلى النّائِبَةِ»(1)
همه كمال در سه چیز خلاصه مىگردد: 1. تفقّه در دین 2. تنظیم و برنامهریزى براى امور زندگى 3. صبر بر دشوارى.
دومین توفیق الهى: بىرغبت گشتن به دنیاست و اینكه دل انسان هوس زرق و برق دنیا را نداشته باشد. متاسفانه در بسیارى از ما این خصیصه وجود ندارد، كم و بیش به لذّتهاى دنیا دلبستگى داریم. اگر انسان علاوه بر برخوردار گشتن از زندگى در خور و در شأن، زیادهطلب باشد و دنبال ماشین بهتر، خانه بهتر و لباس بهترى باشد، به دنیا تعلق دارد و از دستیابى به نعمتهاى بهشتى محروم مىگردد؛ چنانكه قرآن مىفرماید:
«تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِىالْأَرْضِ وَ لاَفَساداً...»(2)
بهشت ابدى آخرت را براى كسانى قرار دادهایم كه در زمین اراده برترىجویى و فساد و سركشى ندارند.
در ذیل آیه روایتى وارد شده است كه حتى اگر انسان بخواهد بند كفشش بهتر از بند كفش دیگرى باشد، مصداق علو و برترىطلبى است.(3) پس انسان باید سعى كند كه تا این اندازه نیز دلش در بند دنیا نباشد. دل باید متوجه خداوند و عالم آخرت باشد، نه در بند كفش، خانه و ماشین؛ چرا كه دل محل نزول نور خداوند است:
«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ»(4)[دل مؤمن جایگاه خداوند است. ]
هر اندازه دل از خداوند منحرف گشت و به دنیا مشغول شد، به همان اندازه انسان از كمالات معنوى و اخروى محروم مىگردد.
على(علیه السلام) در نهجالبلاغه درباره نگرش انبیاى الهى به دنیا مىفرمایند:
«پیروى كردن از رسولاللّه(صلى الله علیه وآله) براى تو كافى است و بر مذّمت دنیا و معیوب دانستن آن و فراوانى رسوایىها و بدىهاى آن تو را دلیل و راهنماست. زیرا
1. بحارالانوار، ج 78، ص 172، ح 5
2. قصص / 83
3. المیزان، ج 16، ص 85.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 39
وابستگى به دنیا از آن حضرت گرفته شده بود و پرداختن به آن براى غیر آن بزرگوار مهیا گشت. از نوشیدن لذّتهایش منع گشت و از آرایشهاى آن فاصله گرفت. و اگر بخواهى از پیغمبر دیگرى، پیروى كنى، از موسى، همسخن خداوند، پیروى كن كه مىگفت: «پروردگارا؛ من به آنچه از خیر و نیكى برایم فرستادى نیازمندم»(1)
سوگند به خداوند كه موسى از خدا نخواسته بود مگر نانى كه بخورد. زیرا گیاه زمین را مىخورد و به جهت لاغرى و آب شدن گوشت بدنش، سبزى گیاه از پوست نازك شكم او دیده مىشد. اگر بخواهى از پیامبر سومى پیروى كنى،از داوود پیروى كن كه داراى «مزامیر و زبور» بود و خواننده اهل بهشت مىباشد، به دست خود از لیف خرما زنبیل مىبافت و به دوستان خود مىگفت: كدام یك از شما در فروختن آنها مرا كمك مىكند؟ و از بهاى آنها به قدر یك دانه نان جو، براى خوراكش تهیه مىكرد.
عیسى را بگو كه به هنگام خواب سنگ را بالش مىساخت و جامه زبر مىپوشید و غذاى خشن مىخورد. چراغ او در شب، روشنایى ماه بود. سایهبان او در زمستان جایى بود كه آفتاب مىتابید یا فرو مىرفت (خانهاى نداشت). میوه و سبزى خوشبوى او گیاهى بود كه زمین براى چهارپایان مىرویانید. نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهى افكند، و نه فرزندى كه او را اندوهگین سازد و نه دارایى كه او را از توجه خدا، باز دارد و نه طمعى كه او را خوار كند. مركب او دو پایش بود و خدمتكار او دو دستش.»(2)
آیا خداوند با اولیاى خویش دشمنى دارد كه آنها را از لذّتهاى دنیا محروم دارد؟ یا اینكه سختى و مشكلات دنیا وسیله تكامل آنها و نشانه محبت الهى به آنها است. تاكید بر این نكته ضرورى است كه نباید از این بیانات چنین پنداشت كه باید بىعارى و بىعملى پیشه سازیم و با انزوا خواهى و گوشهگیرى از وظایف خود دست برداریم و دنبال كسب
1. قصص / 24.
2. نهجالبلاغه (ترجمه فیضالاسلام) خ 159، ص 508.
حلال نرویم یا دنبال حفظ عزت اسلام و مسلمین نباشیم! سخن در این است كه نباید به دنیا دل بست و محبت آن را به دل گرفت. اگر همه گنجها و ثروتهاى دنیا در اختیار كسى قرار گیرد و از همه لذّتهاى آن استفاده برد ولى دل به آن نسپرد؛ ضررى به او نمىرسد. چونان سلیمان فرزند داوود كه آن همه ثروت و آن سلطنت عظیم به مقام نبوت و ولایت او لطمهاى وارد نساخت، چون دل به دنیا نسپرده بود. خود نان جو مىخورد و ثروت و قدرتش را براى عزّت بخشیدن به دین خدا به كار مىگرفت. اگر با ملكه سبا مىجنگید و یا تهدید به جنگ مىكرد، براى توسعه حكومت الهى بود و براى اینكه شرك از روى زمین برچیده شود؛ نه اینكه خود از لذّتهاى دنیا بیشتر استفاده كند.
مجموع روایات متواترى كه در مورد زندگى زاهدانه معصومان(علیهم السلام) وارد شده شكى باقى نمىگذارد كه آنها در دنیا بسختى زندگى مىكردند و دنیاطلب و خوشگذران نبودند. روش آنها این بوده است كه مردم را از دنیاگرایى برحذر دارند، همان گونه كه در اصل وجود ائمه معصومین شكى نیست، در شیوه زندگى آنها نیز شكى نیست. از ویژگىهاى بارز آنها عبادت خدا، سحرخیزى، مناجات، دعا و گریستن بوده است. دوست و دشمن، شیعه و سنى بر این حقایق اعتراف دارند و كتابها نوشتهاند.
روش تربیتى آنها، پرهیزدادن مردم از دنیا و ایجاد نفرت از وابستگى به لذتهاى مادى بوده است.با توجه به اینكه پیوسته دیگران را به كار و فعالیت و كسب حلال تشویق مىكردند، تا سربار غیر خود نباشند. این در واقع به معناى جمع بین دنیا و رضایت و خواست خداوند است كه از مردم عادى ساخته نیست.
از صدر اسلام از روایاتى كه در مذمّت دنیا و یا روایاتى كه در ستایش كسب و كار وارد مىشد، برداشتهاى نادرستى صورت مىگرفت: وقتى از دنیا مذمّت مىشد، مىپنداشتند كه دیگر نباید از دنیا بهره جست و باید در غارى زندگى كرد و از برگ درختان پوشش ساخت! از طرف دیگر، وقتى مىدیدند در برخى روایات از كار و تلاش ستایش شده، مىپنداشتند كه باید همه چیز را فداى شكم كرد!
تربیتشدگان مكتب اهلبیت مىدانستند كه كار و تلاش و استفاده بردن از نعمتهاى دنیا با آخرتطلبى منافات ندارد اما محبت دنیا با محبت آخرت منافات دارد و جمع آندو ممكن نیست. نمىشود انسان هم خداوند را دوست بدارد و هم چیزى كه مبغوض اوست. دنیایى كه وسیله رسیدن به آخرت و كسب رضاى خداوند است مبغوض نیست.
براى پى بردن به میزان محبت به دنیا و یا بریدگى از آن، عمل ظاهرى ملاك نیست بلكه ملاك نیت و انگیزه درونى است. البته گاهى نیت در عمل، خود را نشان مىدهد، مثل كسى كه ادعا مىكند كه علاقهاى به دنیا ندارد اما در عمل براى دنیا سر و دست مىشكند و از حرام نیز پرهیز ندارد. مسلّماً نیت چنین شخصى طلب دنیا است. پس كار با ادعا حل نمىشود، باید نیت و دل را نگریست. برخى از صوفیان هستند كه در زبان شعر اظهار بىاعتنایى و بىرغبتى به دنیا مىكنند اما در عمل از یك ریال نیز نمىگذرند!