فهرست مطالب

درس‌نوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان

درس نوزدهم

عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان

 

ـ نقش انگیزشى امید و ترس

ـ ماهیت خوف و خشیت

ـ فایده و جایگاه خوف الهى

ـ مقام خوف بزرگان دین و اولیاى خداوند

ـ كمال انسان و احساس كوچكى و ذلّت در برابر حق

ـ خوف الهى و گریز از گناه و شهرت و مقام پرستى

ـ نقش نگرش به مقام خوف دوستان خداوند و فرشتگان

 

 

عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان

«یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ لِلّهِ مَلائِكَةً قِیاماً مِنْ خیفَتِهِ ما رَفَعُوا رُؤُسَهُمْ حَتّى یُنْفَخُ فىِ‌الصُّورِ النَّفْخَةُ الْاخِرَةُ فَیَقُولُونَ جَمیعاً: سُبْحانَكَ وَ بِحَمْدِكَ ما عَبَدْناكَ كَما یَنْبَغى لَكَ أَنْ تُعْبَدَ»

اى ابوذر؛ خدا فرشتگانى دارد كه از ترس او همواره بر پا ایستاده، سرهاى خود را به زیر انداخته‌اند، تا روز قیامت. آنگاه همگى مى‌گویند: پاكى و سپاس تو را سزد، ما تو را آن گونه كه سزاوار تست، بندگى نكردیم.

پیشتر راجع به ذكر و یاد خداوند سخن گفتیم. گفته شد كه باید ذكر و یاد خداوند از روى خشوع، خضوع و با توجه قلبى باشد؛ نه از روى عادت و صرف لقلقه زبان. حال سخن در این است كه چه چیز در پیدایش توجه و حضور قلب انسان به هنگام ذكر، نقش دارد. از این جهت حضرت مى‌پردازند به طرح نكته‌اى كه در پدید آمدن توجه به خداوند و درك حضور او به هنگام ذكر، تأثیر شگرف دارد.

 

نقش انگیزشى امید و ترس

به طور طبیعى انگیزه انسان در كارهاى اختیارى امید به نفع و یا ترس از زیان است؛ البته دائره نفع و زیان خیلى گسترده است: براى برخى نفع در همین منافع دنیوى و امكانات مادى است و براى برخى نفع در ثوابها و نعمت‌هاى آخرت است. همین طور براى برخى ضررهاى مادى و دنیوى مد نظر است و براى برخى ضررهاى اخروى و عذابهاى آخرت. بالاتر از این دو دسته، اولیاى خدا نفعشان در درك حضور الهى و بهره‌جویى و لذت بردن

از رضوان پروردگار است و زیانشان در محروم گشتن از آن سعادت و كمال. خوف آنان در محروم گشتن از لقاى الهى است و مسلّماً این خوف بیش از ترس دیگران از ضررهاى دنیوى و یا اخروى است. البته حقیقت این مطلب براى ما ناشناخته و از فهممان دور است؛ به اجمال از آیات و روایات برداشت مى‌كنیم كه چنین خوفى نیز وجود دارد. (امیدواریم خداوند متعال به بركت بهره‌جویى از كلمات نورانى اهل‌بیت(علیهم السلام) توفیق و لیاقت درك این معنا را به ما عنایت كند.)

به هر جهت خوف الهى و یا خوف از زیانى كه توسط خود انسان رخ مى‌دهد و خداوند مى‌تواند آن را دفع سازد، باعث مى‌گردد انسان به خداوند، توجه عمیق پیدا كند و همین طور شوق به ثواب و پاداش و آنچه خداوند به بنده‌اش عطا مى‌كند، و یا شوق به لقاى الهى نیز باعث توجه بیشتر مى‌گردد. گر چه براى اكثر مردم خوف، انگیزندگى و نقش بیشترى در وادار ساختن آنها به فعالیت دارد و آنها را از غفلت خارج ساخته به خطر و زیان متوجه مى‌سازد. هر كس مى‌تواند خود را بیازماید كه وقتى خبر هولناكى مى‌شنود كه خطر و زیان فوق‌العاده‌اى براى او در بردارد؛ بیشتر به فعالیت مى‌پردازد كه تا آن خطر را از خود دفع سازد یا امید به ثواب، پاداش و نفع؟

براى ما تلاش جهت دفع ضرر، مهمتر از جلب منفعت است. شاید همین نكته باعث گردیده كه در قرآن كریم به انذار بیشتر از تبشیر و بشارت توجه گردد و پیامبران به عنوان «نذیر» معرفى شوند. در برخى آیات پیامبران هم مبشر و هم انذاردهنده معرفى شده‌اند ــ مثل آیه:

«... فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرِینَ...»(1)

خداوند رسولان را فرستاد تا نیكوكاران را بشارت دهند و بدان را بترسانند.

ـ و كمتر جایى مى‌یابیم كه تنها به عنوان «بشیر و مبشّر» معرفى شده باشند اما به عنوان «نذیر» زیاد از آنان یاد شده است، مثل آیه:


1. بقره / 213

«تَكادُ تَمَیَّزُ مِنَ‌الْغَیْظِ كُلَّمَا أُلْقِىَ فِیهَا فُوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِكُمْ نَذِیرٌ»(1)

و دوزخ از خشم بر كافران، نزدیك است شكافته و قطعه قطعه شود. هر دسته‌اى را كه در آتش درافكنند، خازنان جهنم به آنان مى‌گویند: آیا بیم دهنده‌اى براى (راهنمایى) شما نیامد؟

(تكیه روى انذار پیامبران بدان جهت است كه انذار آنان بیشتر در مردم اثر مى‌كند تا بشارت آنان به عاقبت نیك اعمال مردم.)

خوف الهى از جمله حالاتى است كه فوائد بسیارى براى انسان دارد، بخصوص اگر به صورت یك ملكه ثابت درآید و چنانكه ذكر گردید، از جمله فوائد و آثار آن، یاد و توجه عمیق به خداوند است. گر چه در این مقال، جاى پرداختن به مسائل علمى نیست ولى جهت فهم بیشتر روایاتى كه درباره ترس از خداوند وارد شده است و نیز ایجاد تأثیر عمیق‌تر خوف الهى در قلب و روح، به برخى از مسائل اشاره مى‌كنیم:

 

ماهیت خوف و خشیت

از جمله بحثها این است كه حقیقت خوف چیست و چه عواملى در پیدایش آن نقش دارد و چه آثارى در پى دارد؟ آیا خوف و خشیت با هم تفاوت دارند؟ این بحثها بیشتر جنبه لغوى دارد و بجاست، براى پى‌بردن به حقیقت خوف و خشیت و تفاوت آن دو، آیات و روایات بررسى شوند. با توجه به موارد كاربرد خوف و خشیت در روایات و آیات، تفاوت چشمگیرى بین آن دو مشاهده نمى‌شود و در برخى موارد به جاى یكدیگر بكار رفته‌اند.

وقتى انسان عظمت الهى را ادراك و احساس مى‌كند، احساس خودباختگى و كوچك‌بینى و خضوع و خشوع در او پدید مى‌آید. این حالت و واكنش روانى را خداوند در نهاد انسانها قرار داده. (البته این حالت و واكنش منحصر به انسان نیست، دیگر موجودات زنده نیز در برابر قویتر از خود چنین احساسى دارند.) معمولا از این حالت به


1. ملك / 8

«خشیت» نیز تعبیر مى‌شود و بواقع خوف به جاى خشیت بكار مى‌رود. وقتى انسان عظمت دیگرى را درك كند، حتى اگر خطر و ضررى نیز به او متوجه نگردد، این احساس شكستگى و خودباختگى را در خود مى‌یابد؛ گویى هستى خود را باخته است.

گاهى خوف به معناى ترس از زیانى است كه به انسان متوجه مى‌گردد ـ غالباً خوف در این معنا بكار مى‌رود ـ بالطبع كاربرد خوف در مورد خداوند به معناى ترس از عقوبت و مجازات الهى است كه در برابر اعمال بد انسان ممكن است حاصل گردد.

در مورد اولیاى خداوند و كسانى كه به مقامات عالى عبودیت و بندگى راه یافته‌اند، خوف گاهى در اثر توجه به عظمت الهى پدید مى‌آید و گاهى در اثر توجه به امكان محروم گشتن از حضور و لقاى الهى، چون لقاى خداوند و حضور در پیشگاه او، امرى حتمى و قطعى نیست و ممكن است زوال یابد و یا اصلا تحقق نیابد. بنابراین، توجه به این معنا موجب خوف اولیاى خدا مى‌گردد، چرا كه افتخار لقاى الهى و باریابى به حضور حق، بزرگترین كمال و سعادت و آرزوى انسان رهیافته به معرفت الهى است و بزرگترین لذت براى او احساس حضور در پیشگاه خداوند است. قدرى فروتر از آن مرحله، ما بخوبى درك مى‌كنیم كه خوشنودى خداوند چقدر بر ایمان لذت‌آور است.

دوستى كه احساس مى‌كند محبوبش به او مهر مىورزد و از او خرسند است از آن مى‌ترسد كه نكند از خوشنودى، رضایت و محبت محبوب، محروم گردد. این بالاترین ترس و هراس براى شخص رهیافته به محبت است. نازلتر از آن، خوف از عقوبت الهى و عذابهاى اخروى است كه آیات بسیارى از قرآن و روایات ناظر به این قسم است. این مرحله براى ما نقش واسطه‌اى براى رسیدن به مراحل عالى‌تر دارد، چون براى ما كه هنوز به مراحل عالى معرفت الهى نرسیده‌ایم، این حالت متوسط خوف الهى موجب مى‌گردد كه به دنیا و لذت‌هاى آن بى‌اعتنا شویم و خود عاملى است براى اجتناب از گناهان و پرهیز از آلودگى‌هاى دنیوى؛ البته این چیز كمى نیست كه در انسان عامل درونى پرهیز و گریز از دنیاخواهى و گناهان پدید آید.

براى كسانى كه دون‌همتند، ترس از خداوند به معناى ترس از گرفتارى‌ها و مشكلات دنیاست. ترس از اینكه نكند خداوند آنان را بیمار گرداند، نكند عزتشان از بین برود و خوار گردند و از چشم مردم بیفتند و یا ترس از اینكه نكند عزیزشان را از دست بدهند. (براى كسانى كه به خداوند ایمان دارند، ترس از گرفتار گشتن و ابتلاى به مصیبت‌ها و ناراحتى‌ها نوعى از خوف الهى است و فى‌الجمله مطلوب است و بسیارى از انذارهاى انبیا ناظر به این قسم از خوف الهى است.)

 

فایده و جایگاه خوف الهى

سخن در مطلوبیت و فائده خوف الهى است. مگر خوف الهى چه ارزش و فائده‌اى دارد كه سفارش شده است كه انسان باید تلاش كند به مقام خوف راه یابد و طریق آن را بشناسد؟ حقیقت این است كه بسیارى از مردم به فائده و محاسن خوف الهى پى نبرده‌اند. گر چه مى‌دانند آیات فراوانى در قرآن درباره خوف الهى نازل شده است و كسانى كه خداترسند ستوده شده‌اند اما نمى‌دانند كه ترس از خداوند چه فائده و سودى براى آنان دارد. وقتى سخن از حالات انبیا و اولیاى خدا و بزرگان دین، به هنگام ترس از خداوند، به میان مى‌آید، به دیده تعجب مى‌نگرند كه چرا انسان باید آن قدر ترسان باشد و چنان گریه كند كه چشمهایش آسیب ببیند و صورتش مجروح گردد!

درباره حضرت یحیى(علیه السلام) ـ كه در بین انبیا مقام خوف او از خداوند بیشتر نمود و ظهور داشت ـ روایت شده كه آن‌قدر از خوف خداوند مى‌گریست كه چشمان و صورتش زخم مى‌گشت، تا آنجا كه مادر ایشان تكه‌هاى نمد بر صورتش مى‌گذاشت، تا اشك چشمانش كمتر به صورت زخمى‌اش آزار رساند. وقتى انسان این جریانات را مى‌شنود، تعجب مى‌كند كه چرا پیغمبر خدا این گونه باید بترسد! اگر در بین ما كسى چنین حالتى داشته باشد و این گونه بترسد، اگر نگوییم دیوانه است، مى‌گوییم حالش غیرطبیعى و غیرعادى است!

اگر از روى پند و عبرت به آیات قرآن نگاه كنیم، پى مى‌بریم كه خوف بعنوان شرط بهره‌گیرى از راهنمایى‌هاى انبیا و رسیدن به سعادت معرفى شده است.

«إِنَّمَا تَنْذِرُ مَنِ‌اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَة وَ أَجْر كَرِیم»(1)تو كسى را مى‌توانى انذار دهى و بترسانى كه آیات قرآن را پیروى كرده است و در خلوت از (قهر) خداوند مهربان بترسد. پس او را به مغفرت و پاداش كریمانه خداوند بشارت ده.

در این آیه، خداوند به پیامبر گوشزد مى‌كند كه دعوت و هدایتگرى خود را متوجه كسانى كن كه در دل از خداوند مى‌ترسند و هنوز فطرتشان به زنگار گناه و معصیت و تیرگى‌ها كاملا آلوده نگشته است. این دسته از دعوت و تربیت پیامبر بهره مى‌برند، نه آن كسى كه از خداوند ترس و بیمى ندارد و بى‌مهابا و بدون دغدغه خاطر مرتكب گناه مى‌شود. بى‌شك دل او تیره و از سنگ سخت‌تر است و روزنه‌اى به سوى روشنایى و نور در درون او باقى نمانده است.

در آیه دیگر خداوند مى‌فرماید:«وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ‌الْهَوى. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى»(2)و هر كس از حضور در پیشگاه عز ربوبى بترسید و از هواى نفس دورى جست. همانا بهشت منزلگاه اوست.

مسلماً خوف در مقابل رجا و امید است و خداوند مى‌فرماید: «من خاف مقام ربّه» و نمى‌فرماید: «من رجا مقام ربّه»؛ این نشان مى‌دهد كه خوف الهى باعث جلوگیرى از سركشى هواى نفس و گام برداشتن در طریق هدایت مى‌گردد و امید به رحمت خداوند در این حد تأثیر ندارد.

در آیه دیگرى، خداوند بعد از بیان مقام و منزلت والاى اهل ایمان و عمل صالح، بهشت و نعمت‌هاى آن را مختص كسانى مى‌داند كه از خداوند مى‌ترسند:«جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فیِها أَبَداً رَّضِىَ‌اللَّهُ


1. یس / 11

2. نازعات / 40 ـ 41

عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ»(1)پاداش آنها در نزد خداوند، بهشت عدن است كه نهرها زیر درختانش جارى است و تا ابد در آن بهشت زندگى مى‌كنند و خداوند از آنها خوشنود و آنها نیز از خداوند راضى هستند، این بهشت مخصوص كسى است كه از خداوند ترسید.

در آیه دیگر، خوف، خشیت، فروتنى، خضوع و خشوع در مقابل مقام ربوبى را از ویژگى‌هاى بارز علماى الهى معرفى مى‌كند: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ...»(2) در جاى دیگر، خداوند مسلمانان را از ترس از ظالمان و ستمگران باز مى‌دارد و به ترس از خود فرمان مى‌دهد:«... فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنى وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتى عَلَیْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدوُنَ»(3)از جدل و گفتگوى آنان (ستمكاران) نهراسید و از نافرمانى من بترسید و به فرمان من باشید، تا نعمت و رحمتم را بر شما به كمال رسانم، باشد كه به طریق حق و ثواب راه یابید.

باز در جاى دیگر مى‌فرماید:«إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَائَهُ فَلاَ تَخَافوُهُمْ وَ خافوُنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنیِنَ»(4)این سخنان شیطان است كه بدان دوستانش را مى‌ترساند، شما مسلمانان از آنها بیم و ترس نداشته باشید و اگر اهل ایمان هستید، از من بترسید.

 

مقام خوف بزرگان دین و اولیاى خداوند

ظر به نقش ارزنده خوف الهى و ستایشى كه از آن شده، مى‌بینیم كه در درجه اول اولیاى الهى این حالت را در خود زنده مى‌داشتند، با مطالعه حالات پیامبر اكرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) به


1. بینه / 8

2. فاطر / 28

3. بقره / 150

4. ال عمران / 175

حالات عجیبى برمى‌خوریم كه اگر درباره آنها یكى دو روایت وارد مى‌شد، جا داشت كه انسان در وجود آن حالات شك كند ولى یكى دو روایت وارد نشده بلكه روایات فراوانى به نحو تواتر، درباره آن حالات، وارد شده است. تا آنجا كه وقتى شخصیت على(علیه السلام) را به خاطر مى‌آوریم، گریه‌ها و مناجات‌هاى او در ذهنمان تداعى مى‌گردد و اصلا نمى‌توان از شخصیت على(علیه السلام) بدون خوف از خداوند تصویرى داشت و نیز نمى‌توان از امام سجاد(علیه السلام) بدون حالت خوف و خشیت از خداوند تصورى داشت. دعاى ابوحمزه ثمالى و سایر مناجات‌هاى ایشان‌همه نشانه‌هاى بارز و گویایى است از وجود خوف فوق‌العاده ایشان كه براى ما قابل تصور نیست.

در روایت وارد شده كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به هنگام وضو گرفتن حالشان دگرگون مى‌گشت و بندبند وجودشان مى‌لرزید. همین‌طور درباره امام حسن مجتبى(علیه السلام) آمده است كه چون به مسجد نزدیك مى‌شدند، رنگ رخساره‌شان دگرگون مى‌گشت و به هنگام تكبیر بدنشان مى‌لرزید. همچنین سایر معصومان و فاطمه زهرا(علیها السلام) در برابر خداوند چنین بودند.

این همه اهتمام به زنده داشتن ویژگى خوف الهى در درون و سفارش بدان و ظهور و بروز این حالت در رفتار بزرگان دین، به جهت نقش ارزنده خوف در سازندگى، تكامل و تعالى انسان و وصول او به طریق هدایت و بندگى است. بى‌تردید بسته به مراتب خوف، آثار و فوائد آن متفاوت است. وقتى حالات خود را بررسى مى‌كنیم، پى مى‌بریم كه حد معینى از خوف الهى در درون ما وجود دارد و فوائد خاص خود را دارد، اما وقتى حالات كسانى را بررسى مى‌كنیم كه به معرفت‌هاى بالاترى رسیده‌اند و در شناخت خداوند فراتر از ما بوده‌اند و به كمال رسیده‌اند، پى مى‌بریم كه خوف و ترس آنها از خداوند به گونه دیگر بوده، آثار و فوائدش نیز به گونه دیگر بوده است.

البته بیان مقام خوف الهى و تبعات و آثار آن مشكل است و براى اینكه این مطلب تا حدى روشن گردد، ذكر این نكته لازم است كه وقتى انسان در برابر خود عظمتى را مى‌نگرد، حالتى به او دست مى‌دهد كه در پرتو آن احساس مى‌كند هستى‌اش را باخته،

خودش را گم كرده است و دیگر خودى نمى‌بیند. به تعبیر دیگر وقتى انسان عظمتى را احساس مى‌كند، در برابر آن ذوب مى‌گردد؛ بمانند یخ كه در برابر اشعه تابان خورشید آب مى‌شود. این ذوب گشتن و فراموشى خود اثر و خاصیت حالتى است كه بر اثر درك عظمت خداوند رخ مى‌دهد.

با توجه به بحثهاى پیشین و مطالبى كه در این زمینه، در كتابهاى اخلاقى و عرفانى، نوشته‌اند، وقتى انسان به كمال مى‌رسد كه در برابر خداوند متعال و عظمت بى‌كران او در خود احساس بى‌نهایت ذلت، خردى و كوچكى كند. عرفا از این مرحله به مقام «فنا» تعبیر كرده‌اند: در این صورت انسان دیگر خود را درك نمى‌كند، وقتى خود را ندید خداوند و عظمت او را مى‌بیند؛ در نتیجه به خداوند تقرب مى‌یابد و ارتباط خود را با خداوند بهتر درك مى‌كند. به قول اهل فن در مى‌یابد كه غیر از تعلق چیزى نیست.

گر چه این سخنان جالب و دلنشین است اما حقیقت این است كه تنها عده اندك شمارى به این مرحله رسیده‌اند و ما با آن مرحله فاصله زیادى داریم. نباید فكر كنیم كه با یاد گرفتن چند اصطلاح، مشكل ما حل مى‌گردد؛ مشكل ما تنها با دریافت حقایق حل مى‌شود و آن در پرتو بندگى و اطاعت خداوند و پیروى از سیره اهل‌بیت عصمت و طهارت است. باید سعى كنیم در راه آنان گام برداریم و پرتوى از توجهات و خوف و خشیت آنان را در دل خود جاى دهیم، تا بر حسب استعداد و لیاقتى كه داریم به خداوند نزدیكتر گردیم. توجه به آن مقامات والا و اعتراف به وجود آنها براى ما مفید است، به این شرط كه مغرور نگردیم و خیال نكنیم ما نیز به آن مقامات رسیده‌ایم.

 

كمال انسان و احساس كوچكى و ذلّت در برابر حق

پس كمال انسان در این است كه در مقابل خداوند ذوب گردد و استقلالى براى خود نبیند و خود را وابسته و نیازمند به خداوند بداند، و هر قدر خود را نیازمندتر و حقیرتر بیابد، به خداوند نزدیكتر مى‌گردد. راه رسیدن به این كمال، این است كه وقتى عظمت الهى را درك

كرد، احساس ذلت و كوچكى در او پدید آید، براى كسانى كه طالب كمال، معرفت و مقامات والاى بندگى هستند، این بهترین راه است.

براى ما كه خوف را حالتى نامطلوب مى‌شناسیم، عجیب است كه بشنویم اولیاى الهى از حالت خوف خودشان لذت مى‌برند و اگر این حالت را از دست بدهند، دوباره مى‌كوشند كه آن را در خود پدید آورند. آن قدر این ترس و بیم براى آنان مطلوب و لذت‌بخش است كه هیچ‌گاه نمى‌خواهند از آنها زائل گردد! ما چون به این مرحله ره نیافته‌ایم، درك درستى از آن نداریم و بدرستى نمى‌توانیم آن را بیان كنیم. اما آنچه از داستان زندگى اولیاى خدا برگرفته‌ایم این است كه آنان كه داراى محبت‌هاى شدید بودند، از درد كشیدن در راه محبوب لذت مى‌بردند. از گریستن در فراق او لذت مى‌بردند. با اینكه منشاء گریستن ناراحتى و اندوه است ولى چون براى محبوب است، براى آنان لذت‌بخش است. از این جهت مى‌گوییم خوف الهى براى اولیاى خدا مطلوب و سازنده است و از اینكه در برابر عظمت الهى ذوب شوند و حالت خشیت و خوف داشته باشند ناراضى نیستند؛ لااقل مى‌دانند كه این خود مقدمه رسیدن به لذتى بى‌نهایت و پایدار است كه وراى آن لذتى نیست.

بنابراین اولیاى خدا و بزرگان دین به خوف الهى اهمیت مى‌دادند، چون آن را بهترین عامل براى كنار زدن سركشى نفس و افسار گسیختگى آن و احساس بى‌نیازى و غنا و خودبینى مى‌شناختند. همچنین این حالت براى آنان بهترین وسیله براى رسیدن به مقام فنا بود.

در این راستا مطلبى كه جا دارد تذكر دهیم این است كه برخى افراد وقتى چند اصطلاح عرفانى، مثل «مقام محو و فناء فى‌اللّه» یاد مى‌گیرند، خیال مى‌كنند عارف شده‌اند و به جایى رسیده‌اند! خوب است این گروه خود را محك بزنند و بیازمایند كه حالتى چون ترس از خداوند در دلشان وجود دارد یا نه؛ آیا در زندگى آنها شبى بوده كه تا صبح از خوف الهى نخوابند؟ آیا هیچگاه كه چشمشان از گریه مجروح گردیده؟ خیلى آسان است كه انسان ادعا

كند واصل شده است و دیگر به این حالات و مقامات كارى ندارد اما باید توجه داشته باشیم كه ذره‌اى از حالتى كه واصلى چون حضرت یحیى داشت در ما وجود دارد؟ اثرى از آن حالات در ما نمود دارد؟ با یاد گرفتن چند اصطلاح و ادعا كسى عارف نمى‌شود. این راهى است بس طولانى و پرخطر، به قول آن مرد بزرگ الهى، مرحوم آیت‌اللّه شیخ محمدتقى آملى، پیمودن این راه به كندن كوه با مژگان چشم مى‌ماند!

اگر كسى مى‌خواهد راه معرفت الهى را بپیماید، باید براى تحمل سختى‌ها، ریاضت‌ها و شب زنده‌دارى‌ها خود را آماده سازد؛ باید ره چنان رفت كه رهروان رفتند. باید دید اولیاى خداوند امثال حضرت على(علیه السلام) و حضرت سجاد(علیه السلام)، چگونه این راه را طى كردند.

 

خوف الهى و گریز از گناه و شهرت و مقام‌پرستى

بنابر آنچه كه گذشت، از جمله آثار خوف الهى، براى كسانى كه به مقامات بلند معنوى دست یافته‌اند، فناء فى‌اللّه است اما براى افراد معمولى، بالاترین اثر خوف الهى كناره‌گیرى از گناه است. وقتى انسان مرتكب گناه مى‌شود، به دنبال جلب منفعت و یا رسیدن به نعمت یا لذتى است، خواه آن لذت واقعى باشد و خواه خیالى، خواه آن لذت شهوى باشد و خواه از مقوله كسب عنوان و شهرت و مقام. چیزى كه مى‌تواند انسان را از این انگیزه‌هاى باطل، كه موجب گناه و انحراف مى‌گردد، باز دارد و او را از دام شیطان برهاند، خوف از خداوند است: توجه به اینكه گناه چه آثار شومى در پى دارد و او را از نعمت‌هاى ابدى و پایدار آخرت محروم ساخته، به عذاب جاودانه گرفتارش مى‌كند (مسلّماً هر چه خوف و ترس از خداوند بیشتر باشد، اثرش فزونتر خواهد بود.)

در روایتى وارد شده كه اگر در قلبى خوف خداوند باشد، حب و دوستىِ شرف و عنوان‌طلبى در آن نخواهد بود. یعنى كسى كه از خداوند مى‌ترسد جاه‌طلب نیست، به دنبال محبوبیت مردمى و نام نیك و شهرت نیست. جاه طلبى بزرگترین آفت براى انسان است. در برخى روایات وارد شده كه بزرگترین آفت براى مؤمنان حب مال و شرف است. حب

شرف؛ یعنى جاه‌طلبى و ریاست‌خواهى. چیزى كه مى‌تواند حب جاه را ـ كه آخرین صفت ناپسندى است كه از قلوب صدّیقین خارج مى‌شود ـ علاج كند خوف از خداوند است:

مسلماً كسى كه عظمت الهى را درك كرد و به كوچكى و خردى خود در برابر او پى برد و دانست كه گناه چه عواقب خطرناكى براى دنیا و آخرت او دارد، هوس شهرت‌طلبى و محبت جاه و مقام از سرش خارج مى‌گردد. پس بزرگترین اثر خوف الهى در ما گریز از آلوده گشتن به گناه است. البته كسانى كه معرفتشان كامل گردیده محبت خداوند در دلشان جاى گرفته است و شوق رسیدن به لقاى الهى دارند همین محبت الهى و شوق لقاى او باعث مى‌گردد از غیر محبوب چشم بپوشند ولى این به اهلش اختصاص دارد و ما به آن مرتبه از حب الهى نرسیده‌ایم. تنها كارى كه از ما ساخته است تلاش در جهت تقویت خوف الهى در دلمان است، تا بر اثر آن از گناهان مصون بمانیم و رفته رفته لیاقت یابیم محبت الهى را در دل جاى دهیم و به مراتب والاى محبت و معرفت الهى نایل گردیم.

 

نقش نگرش به مقام خوف دوستان خداوند و فرشتگان

حال كه سخن از خوف الهى و اهمیت و فوائد آن به میان آمد، این سؤال مطرح مى‌گردد كه چه كنیم، تا خوف از خداوند در ما پدید آید؟ از جمله بهترین راهها، در رسیدن به این مرحله، نگرش به مقام خوف كسانى است كه نزد خداوند عزیزند. بى‌شك توجه به حالات آنان و خوف بى‌حدشان از خداوند بهترین مشوّق ما در كسب مقام خوف الهى است. این همان روشى است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این حدیث، دنبال كرده‌اند.

از جمله عزیزترین بندگان خداوند ملائكه‌اند. قرآن كریم در وصف این بندگان شایسته خداوند كه دامنشان از هر آلودگى پاك است، مى‌فرماید:«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِكَةُ مِنْ خِیفَتِهِ...»(1)رعد و فرشتگان، همه از بیم قهر خداوند به تسبیح و تقدیس او مشغولند.


1. رعد / 13

با توجه به آنچه ذكر گردید كه شناخت عظمت الهى و توجه به آن، موجب خوف و خشیت از خداوند مى‌گردد، نمونه بارز این معرفت را در فرشتگان مقرب الهى مى‌یابیم، چنانكه پیامبر در این روایت حالت گروهى از آنان را مجسم مى‌سازند كه چنان در پیشگاه خداوند خود را حقیر و كوچك مى‌یابند و خوف و خشیت دارند كه از آغاز آفرینششان تا قیامت ـ كه شاید هزاران و یا چند میلیون سال بطول انجامد ـ ایستاده، سر به زیر افكنده‌اند. شاید به جهت شدت ترس از قهر الهى و نگرانى و اضطراب و یا با توجه به بى‌كرانگى عظمت خداوند جرئت سر بلند كردن ندارند.(1)

وقتى فرشتگان خداوند كه از هر آلودگى و گناه پاكند این‌گونه از قهر خداوند بیمناك گشته، سر بر آستان عظمت او فرود مى‌آورند و از احساس كوتاهى در بندگى پروردگار به خود مى‌لرزند و تا قیامت سر بلند نمى‌كنند، آیا شایسته نیست كه ما مبتلایان به گناه و گرفتار آمدگان در زنجیر اسارت هواى نفس و دام كشنده شیطان از فرط خجالت و شرمسارى سر بلند نكنیم؟

نمونه فروتر حالتى را كه ملائكه در برابر خداوند دارند ما در خود مى‌یابیم: وقتى در برابر شخصیت بزرگى قرار مى‌گیریم خود را باخته، زبانمان یاراى سخن گفتن ندارد و بى‌اختیار سر به زیر مى‌افكنیم. كسانى كه عظمت شخصیت مرحوم امام را درك كرده بودند و كاملا بدیشان معرفت داشتند، وقتى به خدمت ایشان مى‌رسیدند، گویى جذبه امام ذوبشان مى‌كرد و از فرط عظمت و ابّهت امام مانند یخ ذوب مى‌گشتند. خود را در برابر كوه عظیمى از معرفت و قدرت مى‌یافتند و احساس مى‌كردند ذره‌اى ناچیزند. این تازه مقام و عظمت بنده‌اى از بندگان خداست!

خداوند فرشتگانى دارد كه حتى پیامبران بزرگ بسختى عظمت آنان را درك مى‌كردند:


1. چنانكه در معارف دینى آمده است، دو مرتبه در صور دمیده مى‌شود: مرتبه اول وقتى است كه همه زندگان مى‌میرند، نفخه دوم آنگاه است كه قیامت كبرى فرا مى‌رسد و همه زنده مى‌شوند. این روایت مى‌رساند كه با نفخه اول فرشتگان نمى‌میرند و شاید آنان هیچ‌گاه نمیرند و اگر مرگ به آنها نسبت داده شده، باید معناى دیگرى براى آن تصویر كرد.

در روایات وارد شده كه حضرت جبرئیل(علیه السلام) تنها چند مرتبه به صورت اصلى خود بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)ظاهر گشت. به هنگام تجلى و ظهور جبرئیل، پیامبر مشاهده فرمود كه نور او شرق تا غرب عالم را فرا گرفته است:عَنْ أَبى‌جَعْفَر(علیه السلام) قالَ كانَ بَیْنا رَسُولُ‌اللّه(صلى الله علیه وآله) جالِساً وَ عِنْدَهُ جِبْرَئیِلُ إِذْ حانَتْ مِنْ جِبْرَئیِلِ نَظْرَةٌ قِبَلَ السَّماءِ فَانْتَقَعَ لَوْنُهُ حَتّى صارَ كَأَنَّهُ كُرْكُمٌ ثُمَّ لاذَ بِرَسُولِ‌اللّه(صلى الله علیه وآله)فَنَظَرَ رَسُولُ‌اللّهِ إِلى حَیْثُ نَظَرَ جِبْرَئیِل(علیه السلام) فَإِذاً شَىْءٌ قَدْ مَلَأَ بَیْنَ الْخافِقَیْنِ مُقْبِلا حَتّى دَنا مِنَ الْأَرْضِ...»(1)امام باقر(علیه السلام) مى‌فرمایند:

روزى رسول‌اللّه(صلى الله علیه وآله) نشسته بودند و جبرئیل نیز نزدشان بود كه بناگاه جبرئیل به آسمان نگاه كرد و نورى از او در آسمان ساطع شد و پیوسته رنگش شدیدتر مى‌گشت، تا به رنگ زعفران درآمد. سپس جبرئیل خود را به پیامبر نزدیك كرد و پیامبر به آسمان نگاه كرد. آنگاه دیدند كه نور جبرئیل غرب تا شرق عالم را فرا گرفته، به زمین نزدیك مى‌گردد.

البته مقام پیامبر و نورانیت ایشان از مقام و نورانیت جبرئیل فراتر است ولى چون مقام واقعى جبرئیل بر مقام بشرى و انسانى پیامبر جلوه كرد، چنین عظمتى را درك كردند.


1. بحار الانوار، ج 16، ص 292