فهرست مطالب

درس‌دوم:لزوم بهره گیرى صحیح از نعمت هاى خداوند

 

 

درس دوم

لزوم بهره‌گیرى صحیح

از نعمت‌هاى خداوند

 

ـ سلامتى و فراغت، دو نعمت ناشناخته

ـ جوانى، دوران نشاط و سرزندگى

ـ لزوم قدرشناسى از سلامتى و توانگرى

ـ زندگى دنیا بستر انتخاب، رشد و تعالى

 

 

لزوم بهره‌گیرى صحیح از نعمتهاى خداوند

«یا اَباذَرٍّ؛ اِحْفَظْ ما اُوصیكَ بِهِ تَكُنْ سَعیداً فىِ‌الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ. یا اَباذَرٍّ، نِعْمَتانِ مَغْبوُنٌ فیهِما كَثیرٌ مِنَ النّاسِ: الصِّحَةُ وَالْفَراغُ. یا اَباذَرٍّ، اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْس، شَبابَكَ، قَبْلَ هِرَمِكَ وَصِحَتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ وَ غِناكَ قَبْلَ فَقْرِكَ وَ فَراغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ وَ حیوتَكَ قَبْلَ مَوْتِكَ»

اى ابوذر؛ به نصیحت من عمل كن تا در دو جهان سعادتمند گردى. اى ابوذر؛ بسیارى از مردم در مورد دو نعمت مغبون هستند و از آن قدردانى نمى‌كنند: یكى نعمت تندرستى و دیگرى نعمت فراغت (و آسایش).

اى ابوذر؛ پیش از آنكه پنج چیز به تو روى آورد، پنج چیز را غنیمت شمار: جوانى را پیش از پیرى، تندرستى را پیش از بیمارى، توانگرى را پیش از پریشانى، فراغت را پیش از گرفتارى و زندگى را پیش از مرگ.

 

«یا اباذر، احفظ ما اوصیك به...»

آدمى پیوسته در پى تأمین سعادت خویش است و براى رسیدن به آن به هر تلاشى دست مى‌زند؛ به تعبیر دیگر سعادت، مطلوب ذاتى و هدف اصلى انسان است و لذا درصدد است كه به عوامل و اسباب آن دست یابد و راه رسیدن به آن را بشناسد. از این جهت حضرت تأكید مى‌كنند كه اگر به پندهاى من عمل كنى، به مطلوب فطرى خویش، یعنى به سعادت دنیا و آخرت دست مى‌یابى و اگر به آن عمل نكنى از آن سعادت، محروم مى‌گردى. این تأكید براى ایجاد آمادگى و پذیرش بیشتر در اوست. مثل اینكه پزشك به بیمارش توصیه

مى‌كند: حتماً به این نسخه عمل كن تا بهبودى خویش را بازیابى و الاّ شكى نیست كه انسان براى بازیابى سلامتى خود نزد پزشك مى‌رود. پس از آن تأكید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌فرماید:

«یا اباذرّ؛ نعمتان مغبون فیهما كثیر من النّاس: الصّحة والفراغ»

 

سلامتى و فراغت، دو نعمت ناشناخته

سلامتى و فراغت دو نعمت گران‌بهایى است كه خداوند متعال به انسانها عطا فرموده، ولى اكثر مردم قدر آن دو را نمى‌دانند و به رایگان از دست مى‌دهند. از این جهت پیامبر به ابوذر سفارش مى‌كند كه قدر این دو نعمت را بدان و به مانند دیگران ارزان از دست نده.

خداوند متعال، به رایگان، نعمت‌هاى بى‌شمار و ارزنده‌اى را در اختیار انسان قرار داده و انسان آنها را مفت از دست مى‌دهد، شاید بدان جهت است كه براى به دست آوردن آنها زحمتى نكشیده است. نه تنها حق آنها را ادا نمى‌كند، بلكه آنها را در راه معصیت و مسیرى به كار مى‌گیرد كه نه تنها براى او نفع ندارد، بلكه ضرر نیز دارد.

سلامتى از جمله نعمت‌هاى ارزنده‌اى است كه آدم سالم بدان بى‌توجه است و آنگاه قدر آن را مى‌داند كه به بیمارى گرفتار شود، چونان ماهى كه تا در آب شنا مى‌كند،قدرآن‌رانمى‌داندوهمین كه از آب بیرون افكنده شد، به اهمیّت آن پى مى‌برد.

چندى پیش براى یكى از دوستان اتفاق ناگوارى رخ داده بود و چنانكه نقل كرد: به هنگام سخنرانى بر بالاى منبر، ناگهان صدایش قطع مى‌شود و هر چه به خود فشار مى‌آورد كه بحث را ادامه دهد، موفق نمى‌گردد. سرانجام از منبر پایین آمده، به بیمارستان مى‌رود و خوشبختانه، به لطف و عنایت خداوند، بعد از مدتى شفا مى‌یابد.

بسیار كم اتفاق مى‌افتد كه انسان به نعمت‌هاى پیرامون خود، مثل قدرت بر سخن گفتن، بیندیشد و به جهت آن نعمت از خدا تشكر كند، فقط لحظه‌اى به اهمیّت آن پى مى‌برد كه صدایش قطع شود و قدرت تكلّم از او سلب گردد. در آن صورت چه بسا حاضر است براى بازیابى آن نعمت، همه ثروتش را خرج كند.

لحظه‌اى به سلامتى خویش بیندیشیم و به این موضوع فكر كنیم كه چه نعمتى از این

والاتر كه در سلامت از هزاران بیمارى ـ كه جسممان را تهدید مى‌كند ـ به سر مى‌بریم و حتى به یكى از آنها مبتلا نیستیم. پس ما در هر لحظه از ثروتى كلان برخورداریم، گرچه این سلامتى پایدار و همیشگى نیست و هر لحظه ممكن است از دست برود.

شبیه همین سخن، در جاى دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شده كه:

«نِعْمَتانِ مَكْفُورَتانِ الاَْمْنُ وَالْعافِیَةُ»(1)

دو نعمت است كه (همواره) مورد ناسپاسى واقع مى‌شوند: سلامتى و امنیّت.

فراغت دوّمین نعمتى است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن اشاره كرده است و به معناى آسایش و نبود گرفتارى است. انسان در زندگى خویش با اوضاع و احوال متفاوتى روبروست. در برخى از فرصت‌ها در فراغت و آرامش به سر مى‌برد و مى‌تواند به خود بیندیشد و به زوایاى نهفته وجود خویش پى ببرد و چه بسا در صدد رفع كجى‌هاى اخلاقى و روانى خویش برآید. درباره سرنوشت خویش تفكّر كند و در گوشه‌اى خلوت به عبادت بپردازد و یا با آرامش خیال مطالعه كند . به هر جهت آسودگى جسمى و روانى بر سراسر وجود او حاكم است و این آسودگى فرصتى طلایى براى او بوجود آورده، تا از فرصت‌ها بهترین بهره‌ها را ببرد و لحظه‌ها را در جهت كمال خویش به خدمت گیرد. در مقابل ممكن است آدمى با دوره‌اى از زندگى روبرو شود كه به دلایل مختلف، روى آسایش و فراغت را نبیند و حسرت یك لحظه آن را داشته باشد؛ ولى چه سود كه زمان از دست رفته هرگز باز نمى‌گردد. [درباره استفاده بهتر از فرصت‌ها على(علیه السلام) مى‌فرمایند:

وَالْفُرْصَةُ تَمُرُ مَرَّ السَّحابِ فَانْتَهِزوُا فُرَصَ الْخَیْرِ»(2)

فرصت (و عمر) به مانند ابر مى‌گذرد، پس فرصت‌هاى خیر را دریابید].

مشكلات گاهى از گرفتار شدن به مسائل خانوادگى و پذیرش مسؤولیت فرزندان و عیال ناشى مى‌شود و گاهى به دلیل اشتغالات و مسؤولیت‌هاى اجتماعى است. این مشكلات


1. بحارالانوار، ج 81، ص 170، ب 1.

2. وسائل‌الشیعه، ج 16، ب 91، ص 84.

همه قواى روحى و جسمى انسان را به خود مشغول مى‌سازد و فرصت لحظه‌اى فكر كردن را به او نمى‌دهد. در دوران پس از انقلاب بسیارى از مسؤولین به این وضع مبتلا شده‌اند و حتى مجال رسیدگى به مسائل شخصى خود را ندارند.

در مقابل، گروهى پیوسته به دنبال سرگرمى‌اند، و نمى‌دانند چگونه از اوقات گران‌بهاى خود استفاده كنند: آیا جدول روزنامه حلّ كنند؟ یا تا ساعت‌ها از شب گذشته به تماشاى فیلمهاى تلویزیونى و یا به تماشاى برنامه‌هاى ورزشى بنشینند و یا اینكه به بازى شطرنج مشغول گردند؟ همانند انسانى كه ثروت عظیمى را روى هم انباشته، به دنبال جایى مى‌گردد كه به تدریج آن را آتش بزند و از تماشاى آن لذت ببرد. اگر با چنین شخصى برخورد كنیم، خواهیم گفت كه او دیوانه است؛ غافل از اینكه بسیارى از ما به این دیوانگى مبتلاییم وسرمایه عمر خود را كه قابل برابرى با ثروت دنیا نیست، به آتش هوس مى‌سوزانیم.

در واقع به چنین انسانى، مال باخته و مغبون باید گفت، زیرا مغبون كسى است كه كالاى ارزنده‌اى را مى‌فروشد و در مقابل آن متاع بى‌ارزش و یا كم ارزش دریافت مى‌كند. هیچ كالاى ارزش‌مندى نیست كه بتواند با سرمایه عمر برابرى كند و نمى‌توان براى آن به بهایى كمتر از بهشت راضى شد. پس تا فراغت از دست نرفته، قدر آن را بدانید و به كارى بپردازید كه از سایر كارها سودمندتر و شایسته‌تر باشد.

 

جوانى، دوران نشاط و سر زندگى

«یا اباذرّ؛ اغتنم خمساً قبل خمس: شبابك قبل هرمك...»

اى ابوذر؛ پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمار: اوّل اینكه جوانى را قبل از رسیدن زمان پیرى غنیمت شمار ...

دوران كوتاه جوانى كه همراه با نشاط و سرزندگى است، بهترین دوران عمر انسان به شمار مى‌آید و حساب ویژه‌اى دارد. گرچه زندگى و عمر، سراسر نعمت بزرگى است، ولى دوره جوانى نعمتى است مضاعف، از این جهت حضرت در ابتدا دوران جوانى را ذكر مى‌كنند و در آخر به اهمیت اصل حیات اشاره مى‌كنند. با اینكه دوره حیات شامل مرحله

جوانى نیز مى‌شود، ولى از آنجا كه در نزد پیامبر این دوره اهمیّت ویژه‌اى دارد، در ابتدا بدان اشاره مى‌كنند.

مكرّر امام مى‌فرمودند: «اى جوان‌ها قدر جوانى را بدانید». چرا كه نعمت جوانى، والاترین نعمتى است كه با استفاده صحیح و شایسته از آن، انسان مى‌تواند به ترقى و تعالى دست یابد، چیزى كه در زمان پیرى امكان دست‌یابى به آن كمتر است. از اینجاست كه در سخنان ائمه(علیهم السلام) نیز به این حقیقت تصریح شده است و در این راستا امام صادق(علیه السلام)مى‌فرماید:

«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ هُوَ شابٌ مُؤْمِنٌ إِخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ.»(1)

هر جوان مؤمنى كه قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته مى‌شود.

دوران جوانى دوران انعطاف پذیرى و پذیرش حق است، در این دوران انسان مى‌تواند خود را بسازد و خویشتن را از عادت‌هاى زشت برهاند. در دوران جوانى است كه انسان:

ـ بیش از سایر دوره‌ها تحت تأثیر كلام حق قرار مى‌گیرد.

ـ ازبدنى سالم برخوردار است و مى‌تواند وظایف اجتماعى خویش را انجام دهد.

ـ به دلیل برخوردارى از جسم و روحى قوى، مى‌تواند وظایف عبادى را به نحو احسن انجام دهد.

ـ از قدرت زیادى براى رفع و دفع رذایل اخلاقى برخوردار است.

ـ مى‌تواند با بهره‌گیرى از جسم و روان خویش، به مراحل بالاى علمى راه یابد.

ـ انسان مى‌تواند داراى عزمى قوى و اراده‌اى آهنین باشد.

ـ مى‌تواند بدون احساس خستگى، به خوبى بیندیشد و ساعت‌ها فكر كند.

ـ مى‌تواند عادات و ملكات فاضله را در حدّ بالا در خویش تثبیت كند.

و بر عكس دوران پیرى، دوران ضعف و فرتوتى و شكل گیرى نهایى شخصیت و انعطاف ناپذیرى و عدم قدرت برجایگزین سازى روحیات است و در یك كلام دوران تسلّط سستى و لَختى بر جسم و روان است.


1. بحارالانوار، ج 7، ص 305.

در قرآن مجید، در سه مورد از پیرى به «شَیب» و «شَیبه» تعبیر شده است و در چهار مورد به «شیخ» و «شیوخ» تعبیر شده است و در اكثر آن موارد، تصریح و یا اشاره شده است به ضعف طبیعى انسان در این دوران؛ مثلا در مورد حضرت زكریا(علیه السلام)آمده است:

«قالَ رَبِّ إِنّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّى وَاشْتَعَلَ الرَّاْسُ شَیْباً...»(1)

گفت: پروردگارا؛ از فرط پیرى استخوان‌هایم سست گردید و موى سرم سفید شد.

و همچنین در مورد مراحل حیات انسان مى‌فرماید:

«ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَیْبَةً...»(2)

سپس بعد از دوران توانایى و شادابى، دوران ضعف و پیرى را قرار داد.

(در سایر تعابیر نیز، به گونه‌اى، قرآن به عجز و ناتوانى دوران پیرى اشاره دارد.)

پس دوران جوانى، زمان بسیار گران‌بهایى است براى زدودن رذایل اخلاقى و این كار در دوران پیرى بسیار مشكل است، ولى متأسفانه انسان بدون احساس و تجربه چیزى را باور نمى‌كند؛ یعنى تا پیر نشود، درد پیرى را درك نمى‌كند و هرچند مشكلات این دوره براى او گفته شود، واقعیات آن را آنچنانكه باید باور نمى‌كند.

بزرگانى را مشاهده كردیم كه داراى كمالات بسیار والایى بودند، اما یك نقطه ضعف اخلاقى از دوران جوانى، در آنها باقى مانده بود كه یا در آن دوران نشناخته بودند و یا در صدد رفع آن برنیامده بودند، به هر جهت آن نقطه ضعف به مانند یك بیمارى مزمن و كهنه شده، ناعلاج گشته بود.

 

لزوم قدرشناسى از سلامتى و توانگرى

«و صحّتك قبل سقمك و غناك قبل فقرك»

دوّم اینكه: تندرستى را پیش از بیمارى غنیمت شمار.

سوّم اینكه: توانگرى را پیش از فقر و پریشانى غنیمت شمار.


1. مریم / 4.

2. روم / 54.

اگر بر اداره زندگى‌اى، هر چند ساده و بى‌آلایش، قدرت دارى و فقر مالى تو را به دیگران وابسته نكرده است، پیش از آنكه، خداى ناكرده به فقر و پریشانى مبتلا شوى و براى اداره زندگى روزانه خود به دیگران محتاج شوى، قدر آن نعمت را بدان. اگر اكنون امكانات ساده‌اى در اختیار توست و با قناعت مى‌توانى روز را به شب رسانیده، به تحصیل ادامه دهى، آن‌را غنیمت شمار و بترس از روزى كه براى تأمین همین زندگى ساده، مجبور شوى تحصیل را رها كنى و به كسب و كار دیگرى مشغول شوى. اگر مى‌توانى با زندگى‌اى زاهدانه ایام را سپرى كنى، از این فرصت استفاده كن و بیش از فكر كردن به نبودها و كمبودها، به آنچه دارى بیندیش و از آن قدردانى كن. دوران بى‌نیازى تو فرصت خوبى براى كمك به دیگران است، پس پیش از از دست رفتن فرصت و رسیدن دوران فقر و نادارى، دست نیازمندان را بگیر.

توجه به این نكته ضرورى است كه فقر و نیازمندى خفّت‌بار، در شأن كرامت انسانى نیست و به عنوان صفت مذموم مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند بر بنده خویش ذلت را نمى‌پسندد، بلكه سربلندى و عزت او را مى‌خواهد، پس در حدّ توان باید كوشید از نیازمندى خود به دیگران كاست و راههاى مقابله با نیازمندى، از قبیل: قناعت، مناعت طبع، پرهیز از تجمل‌گرایى و اسراف را به خوبى آموخت و به آنها عمل كرد.

«و فراغك قبل شغلك.»

چهارم اینكه: نعمت فراغت و آرامش را قبل از رسیدن دوران گرفتارى غنیمت شمار.

پیشتر در محتواى این جمله بحث شد، ولى تذكر این نكته لازم است كه منظور حضرت این نیست كه از زیر بار مسؤولیت شانه خالى كن و وظایف اجتماعى را نپذیر و بى‌كارى را غنیمت شمار؛ این برداشت منفى است. احتمالا منظور حضرت این است كه پیش از مجبور گشتن به پذیرش مسؤولیت‌هاى ناخواسته و مرجوح و تحمیل اشتغالات و سلب قدرت انتخاب، قدر این فرصت‌هایى را كه مى‌توانید آزادانه انتخاب كنید و بدون تحمیل تصمیم بگیرید، بدانید و از این فرصت‌ها براى انتخاب اصلح استفاده كنید.

زندگى دنیا بستر انتخاب، رشد و تعالى

«و حیواتك قبل موتك»

پنجم اینكه: نعمت زندگى را پیش از رسیدن مرگ غنیمت شمار.

نعمت حیات، نعمت عام و گسترده‌اى است كه بعد از سایر نعمت‌ها ذكر شده است. در واقع نعمت‌هاى دیگر به نعمت حیات و زندگى وابسته‌اند. اگر زندگى نباشد، جایى براى نعمت‌هاى دیگر نمى‌ماند، پس ریشه و اساس نعمت‌ها، نعمت زندگى دنیوى است كه از سوى خداوند به بندگان ارزانى شده است و بعد از مردن، گرچه انسان از نعمت حیات اخروى بهره‌مند است، ولى قدرت عمل، انتخاب و تصمیم‌گیرى آزادانه از او سلب مى‌گردد. آنجاست كه بر زندگى گذشته خویش و از دست دادن فرصت‌ها و بر سوء انتخاب خویش حسرت مى‌خورد و براى جبران مفاسد گذشته، درخواست بازگشت به دنیا مى‌كند؛ ولى چه سود كه درخواست او پذیرفته نمى‌شود.

«حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعوُنِ. لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثوُنَ.»(1)

آنگاه كه مرگ یكى از آنها فرا رسد، خواهد گفت: بار الها مرا به دنیا باز گردان، تا شاید عمل صالحى انجام دهم. این درخواست هرگز عملى نخواهد شد و این سخنى است كه از روى حسرت مى‌گوید (و سودى نمى‌بخشد) و پشت سرشان برزخى است تا روزى كه برانگیخته شوند.

برخى بزرگان سفارش مى‌كردند، به هنگام خواب تصوّر كنید كه شاید این خواب بیدارى نداشته باشد و در آن حال فرشته مرگ روح شما را قبض كند، زیرا قرآن مى‌فرماید:

«اللّهُ یَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها...»(2)

خداست كه به هنگام مرگ ارواح بندگان را مى‌گیرد و آن را كه هنوز مرگش فرا نرسیده، در حال خواب روحش را قبض مى‌كند.


1. مؤمنون / 100 ـ 99.

2. زمر / 42.

روح در هنگام خواب، تقریباً، از بدن جدا مى‌شود و اگر اجل انسان فرا رسید، به طور كامل ارتباطش از بدن قطع مى‌شود، از این جهت خداوند در ادامه آیه شریفه مى‌فرماید:

«فُیُمْسِكُ الَّتى قَضى عَلَیْها الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاُخْرى اِلى اَجَل مُسَمّىً...»

سپس آن را كه حكم به مرگش كرده، جانش را نگه مى‌دارد و آن را كه حكم به مرگش نكرده به‌بدنش بر مى‌گرداند، تا آن هنگام كه مرگ او فرا رسد.

در واقع انسان در حال خواب نیمى از مسیر مرگ را پیموده است، لذا توصیه كرده‌اند به هنگام خواب، فرض كنید كه روح پس از جدا شدن از بدن، دیگر به آن بر نمى‌گردد و آنگاه كه از خواب بیدار شدید، خدا را سپاس گویید كه جانى دوباره به بدن شما داده و پس از مردن، حیاتى دوباره به شما عطا كرده است. به تعبیر دیگر، فرض كنید به عالم برزخ رفته‌اید و اعمال ناشایست شما آشكار گشته، مورد بازخواست و مؤاخذه قرار گرفته‌اید و آنگاه از ملایكه مقرب الهى درخواست بازگشت به دنیا مى‌كنید و آنها این اجازه را به شما مى‌دهند؛ حال كه به دنیا باز گشته‌اید و دوباره فرصت عمل یافته‌اید، چه خواهید كرد و چگونه خواهید بود؟ قدر این فرصت دوباره را بشناسیم و لحظه لحظه آن را غنیمت بدانیم، زیرا زمانى فرا مى‌رسد كه حسرت گفتن یك «لا اله الا اللّه» بر دلها خواهد ماند و به قول امیر مؤمنان على(علیه السلام):

«مَنْ قَصَّرَ فى الْعَمَلِ أُبْتُلِىَ بِالْهَمِّ وَ لا حاجَةَ لِلّهِ فیمَنْ لَیْسَ لِلّهِ فى مالِهِ و نَفْسِهِ نَصیبٌ.»(1)

هر كس در انجام عمل خیر كوتاهى كند، به غم و اندوه دچار مى‌شود و خدا را كارى نیست با كسى كه در دارایى و جانش بهره‌اى براى خدا نباشد.


1. نهج‌البلاغه، فیض‌الاسلام، كلمات قصار، شماره 122، ص 1146.