«یا أَباذَرٍّ؛ ما زَهَدَ عَبْدٌ فِىالدُّنْیا إِلاَّ أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فى قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَ یُبَصِّرُهُ عُیوُبَ الدُّنْیا وَ دائَها وَ دَوائَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِماً إِلى دارِ السَّلامِ.
یا أَباذَرٍّ؛ إِذا رَأَیْتَ أَخاكَ قَدْ زَهَدَ فِىالدُّنْیا فَاسْتَمِعْ مِنْهُ فَإِنَّهُ یُلْقَّى الْحِكْمَةَ. فَقُلْتُ: یا رَسُولَاللَّهِ، مَنْ أَزْهَدُ النّاسِ؟ قالَ: مَنْ لَمْ یَنْسَ الْمَقابِرَ وَالْبَلى وَ تَرَكَ فَضْلَ زینَةِ الدُّنْیا وَ اثَرَ ما یَبْقى عَلى ما یَفْنى وَ لَمْ یَعُدَّ غَداً مِنْ أَیّامِهِ وَ عَدَّ نَفْسَهُ فى الْمَوْتى.
یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لَمْ یوُحِ إِلَىَّ أَنْ أَجْمَعَ الْمالَ وَ لكِنْ أَوْحى اِلَىَّ أَنْ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السّاجِدینَ وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى یَأْتِیَكَ الْیَقینُ.
یا أَباذَرٍّ؛ إِنّى أَلْبَسُ الْغَلیظَ وَ أَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ أَلْعَقُ أَصابِعى وَ أَرْكَبُ الْحِمارَ بِغَیْرِ سَرْج وَ أَرْدِفُ خَلْفى، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَیْسَ مِنّى.»
پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) با شیوههاى گوناگون عیوب دنیا و دنیاگرایى را یادآور مىشوند و در مقابل مزیّت زهد و بىرغبتى به دنیا را گوشزد فرمایند. اینكه پیامبر با بیانات گوناگون و با شیوههاى مختلف، مطالب تربیتى را در یك زمینه خاص ارائه دادهاند، تا هر كس در خور فهم و استعدادش از آن بهره برد، كارى است شبیه به معجزه. مطالب، چنان متنوع و در قالبهاى متفاوت تربیتى و اخلاقى بیان شدهاند كه هر كسى با سلیقه خاص خود به نوعى از آن بهره مىبرد و مناسبترین رهتوشه تربیتى، كه در روحش اثر مىگذارد، برمىگزیند. یكى از شیوههایى كه حضرت برگزیدهاند ستایش زهد و تشویق به آن و ذكر آثار ارزشمندى است كه بر بىرغبتى به دنیا مترتب مىشود:
«یا اباذرّ؛ ما زهد عبد فى الدّنیا الا اثبت اللّه الحكمة فى قلبه و انطق بها لسانه و یبصّره عیوب الدّنیا و دائها و دوائها و اخرجه منها سالماً الى دارالسلام».
اىابوذر؛ بندهاى در دنیا زهد نورزید، مگر خداوند حكمت را در قلب او جایگزین و زبانش را به آن گویا ساخت و او را به عیبهاى دنیا، دردها و دواهاى آن آشنا گردانید و او را سالم به سوى بهشت بیرون برد.
در این بخش تاكید حضرت بر این است كه زهد و بىرغبتى به دنیا قلب آدمى را آماده دریافت حكمت مىكند و پس از آن حقایق را درك مىكند. كسانى كه به دنیا دلبستهاند نمىتوانند حقایق دنیا را درك كنند، چرا كه «حب الشىء یعمى و یصم»، محبت به دنیا موجب غفلت انسان مىگردد. در مقابل، كسانى كه به دنیا بىرغبتند حقایق را درك مىكنند، چون بر دنیا اشراف دارند و پس از مقایسه آن با آخرت بهترین را انتخاب مىكنند.
زهد به معناى بىرغبت گشتن است، چنانكه درباره برادران یوسف آمده است:
«وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدوُدَة وَ كانوُا فیهِ مِنَالزّاهِدینَ»(1)
برادران یوسف او را به بهایى اندك و درهمى ناچیز فروختند و به او بىرغبت بودند.
زهد در دنیا یعنى انسان به دنیا رغبت نداشته باشد، حال اگر ثروتى دارد و امكاناتى در اختیار اوست، در این اندیشه است كه چگونه آنها را در راه رضاى خداوند صرف كند و علاقهاى به نگهدارى مال ندارد. (افرادى چون حضرت سلیمان با آن سلطنت عظیم و ثروت فراوان، چنین حالتى داشتند كه از دنیا به نان جوى قناعت مىكردند)
در توضیح جمله «اثبت اللّه الحكمة فى قلبه» ذكر چند نكته ضرورى است:
1. بین بىرغبتى به دنیا و درك معارف الهى رابطهاى تنگاتنگ وجود دارد؛ یعنى، نمىتوان انسانى را یافت كه در عین تعلق قلبى به دنیا روح او از معارف الهى سرشار باشد.
2. حكمت، كه رهآورد بىرغبتى به دنیاست، به معرفت و دانش آدمى ثبات مىبخشد و
1. یوسف / 20
از تزلزل و بىثباتى اعتقادى جلوگیرى مىكند. ممكن است انسان به معرفتى دست یابد و حقیقتى را درك كند ولى معرفت او لرزان و بىثبات است، چون به یقین دست نیافته است تا آن معرفت در قلبش راسخ و استوار گردد.
در مبانى اعتقادى، علاوه بر اصل عقیده، ثبات معارف هم ارزش ویژهاى دارد و به همین جهت ایمانهاى موسمى و مقطعى، نه تنها ارزش ندارد كه داراى بار منفى است و نكوهیدگى آنرا در جاى جاى قرآن مىتوان ملاحظه كرد:
«فَإِذا رَكِبوُا فِى الْفُلْكِ دَعَوُاللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُم إِلىَ الْبَرِّ إِذاهُمْ یُشْرِكوُنَ»(1)
هر وقت در كشتى سوار شدند (و در خطر افتادند) خدا را با اخلاص مىخوانند و اما چون خداوند آنها را از خطر دریا به ساحل نجات رساند، شرك مىورزند.
3. وقتى حكمت ثبات یافت، در دل محصور نمىماند بلكه آثار آن در زبان و عمل و رفتار نیز ظاهر مىگردد. كسى كه حكمت در قلبش ثبات یافته، سخنانش حكیمانه خواهد بود و گوهرى كه در قلبش سرچشمه دارد بر زبانش جارى مىشود: از گفتار بیهوده و لغو پرهیز كرده لقمانوار چنان اندیشمندانه موعظه مىكند كه سخنان او سزاوار تحسین و ستایش است.
آرى زبان گذرگاه قلب آدمى است و به تعبیر دیگر، تراوشات قلب آدمى از مجراى زبان به ظهور مىرسد، چرا كه از كوزه همان برون تراود كه در اوست، البته این تراوش نه تنها با زبان بلكه با سایر رفتار آدمى نیز به ظهور مىرسد.
اثر دیگر بىرغبتى به دنیا این است كه عیوب دنیا را براى انسان آشكار مىسازد؛ یعنى، انسان در صورتى مىتواند نقایص، كمبودها و پستىهاى دنیا را مشاهده كند كه خود را از دلبستگىهاى آن رها كند وگرنه از دلباختگان دنیا انتظار نمىرود كه عیوب معشوق و محبوب (دنیا) خود را مشاهده كنند، زیرا دلباختگى به دنیا چشم انسان را از دیدن عیوب آن كور و گوش او را از شنیدن نقایص آن كر مىسازد، برعكس زشتىهاى آن را زیبا مىبیند و
1. عنكبوت / 65
رفتار ناپسند خویش را، كه در اثر گرایش افراطى به دنیا به وجود آمده است، زیبا مىنگرد. این معنا با تعبیرات متفاوتى ـ از قبیل:
«زَیَّنّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ...»(1)[ اعمالشان را در نظرشان جلوه دادیم.]
«بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً...»(2)[ بلكه نفسشان این كار زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد.]
«... وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ...»(3)[ اعمال زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داد.]
ـ در قرآن مجید بیان گردیده است. این تعبیرات گوناگون حاكى از این حقیقت است كه گرایش و علاقه به دنیا باعث مىگردد دنیا و رفتار دنیوى انسان در نظر او زیبا جلوه كند و هر چه این علاقه بیشتر شود دنیا و حتى عیبهاى آن در نظر انسان زیباتر مىشود چرا كه عاشق، زشتىها و عیبهاى معشوق را نمىبیند. مسلماً چنین فردى تنها ظاهر فریبنده دنیا را مىبیند و از فهم و درك باطن آن و نگرش به فراسوى آن ناتوان است:
«یَعْلَموُنَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْاخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ»(4)
مردم به امور ظاهرى زندگى دنیا آگاهند و از عالم آخرت بىخبرند.
در مقابل، انسانهاى واقعبین و بىتفاوت نسبت به دنیا هم خوبىهاى دنیا را مىبینند و هم بدىهاى آنرا. این دسته، برخلاف گروه اول كه از این مار سمّى فقط ظاهر زیبا و خوش خطوخالش را مىبینند، سمّ كشنده و نیش خطرناك آنرا نیز مىبینند:
«مَثَلُ الدُّنْیا كَمَثَلِ الْحَیَّةِ، لَیِّنٌ مَسُّها وَالسُّمُّ النّاقِعُ فِى جَوْفِها، یَهْوى إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجاهِلُ وَ یَحْذَرُها ذوُاللُّبِّ الْعاقِلُ»(5)
داستان دنیا، داستان مارى است كه اگر دست بر آن بكشى نرم است، ولى در اندرون
1. نمل / 4.
2. یوسف / 18.
3. نمل / 24.
4. روم / 7.
5. نهجالبلاغه (ترجمه فیضالاسلام) كلام، 115، ص 1141.
زهرى كشنده دارد. فریب خورده نادان، به طرف آن مىرود، ولى خردمند عاقبتبین از آن دورى مىگزیند.
آرى، بصیرت و تیزبینى مردان خدا مانع از فریفته شدن آنها به جلوههاى ظاهر است و نگرش عمیق آنها به فراسوى افق مادى تفاوت اساسى آنها را با ظاهربینان مادّىنگر نمودار مىسازد؛ به تعبیر على(علیه السلام):
«إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذینَ نَظَروُا إِلى باطِنِ الدُّنْیا إِذا نَظَرَ النّاسُ إِلى ظاهِرِها وَ اشْتَغَلوُا بِاجِلِها إِذا اشْتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوُا مِنْها ماخَشوُا أَنْیُمِیتَهُمْ وَ تَرَكوُا مِنْها ما عَلِموُا أَنَّهُ سَیَتْرُكُهُمْ»(1)
دوستان خدا، كسانى هستند كه چون مردم به ظاهر دنیا مىنگرند، آنها به باطن آن مىپردازند. و هنگامى كه مردم به امروز آن مىنگرند، آنها به عاقبتش مىاندیشند. پس در دل مىمیرانند، آنچه را كه مىترسند، قلب آنها را بمیراند و رها مىكنند از دنیا، آنچه را كه مىدانند، بزودى آنها را رها خواهد كرد.
در ادامه پیامبر مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اذا رایت اخاك قد زهد فىالدّنیا فاستمع منه فانه یلقَّى الحكمة».
اى ابوذر؛ اگر برادرت را دیدى كه در دنیا زهد مىورزد، به سخنانش گوش فرا ده، زیرا به او حكمت داده مىشود.
این سخن در ادامه گفتار پیشین حضرت است كه هر كس زهد ورزید، خداوند حكمت را در قلبش استوار مىسازد. پس اگر كسى به دنیا بىرغبت بود، حكمت را دریافته است و به هنگام سخن، گفتار او حكمتآمیز خواهد بود، زیرا كسى كه از دنیا بریده است، سخن از قلبش برمىخیزد و لاجرم بر دل مىنشیند. انسان زاهد با عمل خویش ثابت كرده است كه به گفتههایش اعتقاد دارد، پس از چنین شخصى باید انتظار سخن حكمتآمیز داشت. در مقابل كسى، كه شیفته دنیا و غرق در لذّتهاى آن است، از حكمت و معرفت بىبهره است و
1. همان، كلام 422، ص 1287.
آلودگىهاى دنیا چشمش را به روى حقایق بسته است و درنتیجه، سخن او بىفائده و دور از حكمت است.
سخن كه به اینجا مىرسد، ابوذر شیفته زاهدان مىگردد، از این جهت از پیامبر مىخواهد كه نشانههاى زاهدترین مردم را بیان كنند، تا با شناخت او طرح دوستى با وى بریزد و از او حكمت آموزد. پیامبر در پاسخ با ذكر پنج ویژگى، زاهدترین مردم را معرفى مىكنند:
1. «من لم ینس المقابر والبلى»
اولین ویژگى زاهدترین مردم این است كه قبرها و پوسیدن اجساد را فراموش نكند.
علاقمندان به دنیا پیوسته به دنیا و مظاهر و آبادىهاى آن توجه دارند و از چیزهایى كه خودشان ندارند حسرت مىخورند؛ اما كسى كه به دنیا توجه ندارد، پیوسته به آرامگاهها و ویرانههاى دنیا نظر مىكند، چون آنها نشانه ناپایدارى و فناى دنیاست. زاهد كسى است كه قبرها، ویرانهها، اماكن كهنه و فرسوده را از یاد نبرد. البته نه به آن معنا كه انسان از صبح تا شام در قبرستان بسر ببرد بلكه گاه گاهى به زیارت اهل قبور برود و عبرت بگیرد.
علاقهمندان به دنیا وقتى از مقابل قبرستان رد مىشوند روى برمىگردانند و از اسم مرگ و قبر گریزانند، تا نكند عیش و نوششان بهم خورد. از اینكه جایى نام مرگ به میان آید ناراحت مىشوند و آنرا عیب مىدانند؛ برعكس، آنان كه به آخرت توجه دارند، پیوسته به یاد آخرتند و هیچگاه مرگ را فراموش نمىكنند.
2. «و ترك فضل زینة الدّنیا»
دومین ویژگى زاهدترین مردماین است كه زینتهاى زاید دنیا را ترك مىكند.
مسلماً انسان نیاز دارد كه از امكانات دنیا و آنچه كه براى ادامه حیات او ضرورى است؛ مثل لباس، مسكن، غذا و زینت استفاده برد و چه بسا آنها در تكامل انسان نقش دارند و از این جهت شرع مقدس نه تنها انسان را از آنها باز نداشته بلكه ترغیب نیز كرده است:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»(1)
بگو اى پیامبر، چه كسى زینتهاى خداوند را كه براى بندگان خود آفریده است حرام كرده و از رزق حلال و پاكیزه منعشان كرده است.
چیزى كه هست باید در حد ضرورت از امكانات و زینتهاى دنیا استفاده برد و از زینتهاى اضافى و زاید كه مورد نیاز عقلایى نیست صرفنظر كرده به دیگران بخشید، چون اگر به حد ضرورت قناعت نكرد و حد و مرزى نشناخت، به هر اندازه از زینتها و لذّتهاى دنیا استفاده برد و هر قدر بر دكوراسیون و لوستر و رنگآمیزى سایر تجملات زندگى خود بیفزاید و مرتب پردهها را تعویض كرده به جاى آن پردههاى زیباتر و گرانقیمتتر آویزان كند و براى خود ماشین مدرن مهیا سازد، قانع نمىشود، چون طبیعت انسان چنان تنوعطلب و سیرىناپذیر است كه براى خود مرزى نمىشناسد. مسلماً چنین شخصى زاهد نیست، زاهد كسى است كه در حد نیاز از دنیا بهره جوید. به سرپناهى براى زندگى اكتفا مىكند و به این فكر نیست كه ساختمانى مجلل فراهم سازد. یا اگر نیاز به ماشین دارد در آن حد كه ماشین براى رفت و آمد او ضرورت دارد بدان نظر دارد، نه اینكه حتماً آن ماشین لوكس و مدرن باشد.
در این جمله تاكید حضرت بر ترك زینتهاى زاید است و الا استفاده از زینتهایى كه لازمه زندگى انسان است و یا در جهت ادامه زندگى فردى و خانوادگى لازم است. نه تنها مذموم نیست بلكه بدان سفارش نیز شده است؛ مثل زینت مرد براى همسر خویش و همچنین زن براى مرد خودش، لباس تمیز پوشیدن، آرایش سر و صورت، شانه زدن مو و معطر ساختن بدن. اساساً منزلت انسان مؤمن اقتضا مىكند كه از آلودگى ظاهر و باطن و بوهاى بد، كه موجب تنفر دیگران مىشود، پرهیز كند.
از این جهت اسلام بر تمیز نگهداشتن لباس و بدن و آرایش و اصلاح سر و صورت تكیه دارد. بسیار سفارش شده است كه انسان وقتى مىخواهد به مسجد برود و یا وارد بر
1. اعراف / 32
جمعى شود، عطر بزند، تا دیگران و دوستانش از بوى خوش او لذّت ببرند، نه اینكه بوى كریه و زننده او موجب آزارشان گردد. یا اینكه سفارش شده است به هنگام نماز عطر بزنید و دو ركعت نماز كسى كه خود را معطر ساخته بیش از هفتاد ركعت نماز ثواب دارد. چیزى كه هست باید از زینتهاى اضافى كه حكمت عقلایى ندارد و در جهت تكامل انسان نیست و نشانه تجملگرایى و دنیاپرستى و لذّتپرستى است اجتناب كرد.
در مكارم الاخلاقدر توصیف حضرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است كه:
«إِنَّهُ كَانَ یَنْظُرُ فِى الْمِرْاةِ وَ یُرَجَّلُ جَمَّتَهُ وَ یَتَمَشَّطُ وَ رُبَّما نَظَرَ فِى الْماءِ وَ سَوَّى جَمَّتَهُ فیهِ وَ لَقَدْ كَانَ یَتَجَمَّلُ لِأَصْحابِهِ فَضْلا عَلى تَجَمُلِهِ لِأَهْلِهِ وَ قَال(صلى الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ مِنْ عَبْدِهِ إِذا خَرَجَ إِلى إِخْوانِهِ أَنْ یَتَهَیَّأَ لَهُمْ وَ یَتَجَمَّلَ»(1)
عادت پیامبر(صلى الله علیه وآله) این بود كه خود را در آینه ببیند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا این كار را در برابر آب انجام مىداد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نیز مىآراست و مىفرمود: خداوند دوست دارد كه بندهاش وقتى براى دیدن برادران از خانه بیرون مىرود، خود را آماده ساخته، آرایش دهد.
3. «و اثر ما یبقى على ما یفنى»
سومین ویژگى زاهدترین مردم این است كه آنچه را باقى است بر آنچه فانى و نابود شدنى است ترجیح مىدهد.
اگر امر دایر شود بین لذّتهاى گذرا و فانى دنیا و لذّتهاى پایدار و باقى آخرت، او خردمندانه از لذّتهاى فانى چشم مىپوشد و لذّتهاى جاودان بهشتى را ترجیح مىدهد. و نیز تحمل زحمتها و مشكلات تكالیف و وظایف را بر راحتى و آسایش دنیا ترجیح مىدهد، زیرا چشمان تیزبین او بر آینده جهان دوخته شده، هنگام حركت، فقط مقصد را در نظر دارد و دنیا را جز پلى براى عبور، نمىداند:
1. المیزان، ج 6، ص 330.
«وَالْاخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(1)
آخرت بسى بهتر و پایندهتر است.
4. «و لم یعدّ غدا من ایّامه»
5. «و عدّ نفسه فى الموتى»
چهارمین و پنجمین ویژگى زاهدترین مردم این است كه فردا را از عمر خویش نشمرد و خود را از جمله مردگان بشمار آورد.
انسان باید در پى انجام وظیفه باشد و هیچگاه دست از تلاش و فعالیت نكشد. مسلماً كسى كه دنبال انجام وظیفه است، نمىتواند راحتطلب و آسوده و خوشگذران باشد، چون تلاش و فعالیت با آسوده زیستن و تنبلى جور در نمىآید. كسى كه اهل دنیا است به دنبال فراهم ساختن وسائل خوشى و راحتى است؛ وقتى بناست فعالیتى و تلاشى داشته باشند، گاه درس و بحث و مطالعه و سایر وظایف فرا مىرسد، روحیه راحتطلبى او را از فعالیت بازمىدارد و كارها را به فردا موكول مىكند و حاضر نیست خللى در تنآسایى و راحتطلبى او وارد شود. در واقع تسویف و به تاخیر انداختن وظایف به دیگر روز، به این جهت است كه انسان براى خود آرزوهاى طولانى ترسیم مىكند و به این امید است كه در فرداى عمر به آنها برسد و به این جهت وظیفه امروز را به امید فردا به تأخیر مىافكند. طبیعى است كه رسیدن به آن آرزوهاى طولانى، عمر دراز مىطلبد و از این جهت دنیاپرست خواهان عمر درازتر و طولانىتر است و این آرزو یا موجب تسویف و تاخیر وظیفه مىشود و یا، به جهت ترس از ناكامى، موجب افسردگى و اضطراب مىگردد.
انسان زاهد و بىرغبت به دنیا وظیفه امروزش را انجام مىدهد و برعكس دنیاگرا فردا را از عمر خویش بشمار نمىآورد تا وظایفش را موكول به آن كند، چرا كه مطمئن نیست كه تا فردا زنده است. او معتقد است كه اگر فردایى هم داشت، در آن روز وظیفه دیگرى دارد.
1. اعلى / 17
چنانكه اشاره شد، بسیارى آرزوهاى طولانى دارند و انتظار دارند سالیانى دراز در این دنیا زندگى كنند و فعالیت و تلاششان براى آینده است و همواره از آینده و آنچه پیش مىآید نگرانند. نگرانند كه اگر دانشگاه نروند درآینده شغل و درآمد درخورى خواهند داشت یا نه. نگرانند كه در آینده زندگى آنها سامان مىگیرد یا نه. البته این نگرانى به جهت نداشتن روحیه تقوا و توكل است و الا كسى كه بر خداوند توكل دارد و چشم به لطف و عنایت او دارد، از آینده نگرانى ندارد، چون خداوند را مالك و صاحب همه چیز مىداند. به علاوه، كسى كه نگران آینده خود است از كجا مىداند كه آیندهاى دارد!
اسلام و معرفت دینى حكم مىكند كه انسان در پى انجام وظیفه امروزش باشد و در اندیشه فردا نباشد؛ چرا كه معلوم نیست كه تا یك ساعت دیگر زنده است یا نه. البته نگرانى در محروم ماندن از دنیا و لذّتهاى دنیوى آینده مذموم است و الا اگر به وظیفه امروزش عمل كرد و براى وظایف احتمالى آینده برنامهریزى و تصمیمگیرى كرد، این نه تنها ناپسند نیست، بلكه جزو وظایف بشمار مىآید. گر چه هر تكلیف و وظیفه براى روز خاصى است و در وقت خود واجب مىگردد: امروز نماز براى من واجب است و نسبت به نماز فردا وظیفهاى ندارم، حال اگر تا فردا زنده ماندم واجب است كه نماز فردا را نیز بخوانم؛ همینطور نسبت به سایر وظایف و تكالیف كه هر یك در ظرف خاص خود براى ما واجب مىگردد و پیش از آن وظیفهاى نداریم.
پس براى زاهد نگران آینده بودن و اینكه سرانجام دنیاى او چه خواهد شد، بىجاست اما نگرانى از آینده حتمى و روز واپسین آخرت بجاست، چون از فرداى قیامت و آخرت گریزى نیست، گرچه اگر مىشد از فرجام آخرت گریخت، براى برخى خوشایند بود.
خداوند مىفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ امَنوُاْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَد...»(1)
اى اهل ایمان، تقوا پیشه سازید و هر كس بنگرد براى فرداى خود چه پیش فرستاده است.
1. حشر / 18
در ادامه حدیث، پیامبر درباره سفارش خداوند به ایشان، در گریز از مالاندوزى مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ انّ اللّه تبارك و تعالى لمیوح الىّ ان اجمع المال و لكن اوحى الىّ ان,سبّح بحمد ربّك و كن من السّاجدین واعبد ربّك حتّى یاتیك الیقین،»(1)
اى ابوذر؛ خداوند تبارك و تعالى به من وحى نكرده است كه به جمعآورى مال بپردازم و لكن وحى كرده است كه به پاس نعمتهاى پروردگار او را تسبیح و تقدیس كن و از سجدهكنندگان باش و تا آنگاه كه مرگت فرا رسد، او را عبادت كن.
اگر جمع مال و انباشتن ثروت مطلوب بود و موجب كمال و سعادت انسان مىشد، خداوند به پیامبرش سفارش مىكرد كه به جمعآورى مال و ثروت بپردازد. اما خداوند هرگز چنین سفارشى نكرده است بلكه به او سفارش كرد كه تا لحظه مرگ به تسبیح، عبادت و نیایش خداوند بپردازد.
البته عبادت و بندگى خداوند نمودهاى گوناگونى دارد: گاهى عبادت به انجام عبادتهاى فردى و سحرخیزى و انجام واجبات و مستحبات است و گاهى به انجام خدمات اجتماعى، تحصیل علم، تدریس، تبلیغ و اشاعه فرهنگ اسلامى و بالاخره هر چیزى كه به عنوان وظیفه بر انسان واجب مىگردد.
كسانى كه پیامبر را به عنوان بهترین اسوه و الگو برگزیدهاند، باید سعى كنند در حد امكان رفتارشان به رفتار او شباهت داشته باشد؛ از این جهت حضرت در جمله بعد گوشهاى از سیره و منش عملى خویش را بیان مىكنند:
«یا اباذرّ؛ انّى البس الغلیظ و اجلس على الارض و العق اصابعى و اركب الحمار بغیر سرج و اردف خلفى، فمن رغب عن سنّتى فلیس منّى»
1. حجر / 99 ـ 98.
اى ابوذر؛ من لباس خشن مىپوشم، بر روى زمین مىنشینم، انگشتان خود را (بعد از خوردن غذا) مىلیسم و بر الاغ بىزین سوار مىشوم و دیگرى را در پشت سر خود سوار مىكنم؛ هر كس از شیوه و رفتار من روى بتابد از من نیست.
پیغمبر كه با قدرت بر تصرف در تكوین مىتواند دنیا را در اختیار گیرد میزان بهرهگیرى او از امكانات مادى در حد تامین نیازهاى اولیّه است. پیشتر حضرت فرمودند: جبرئیل گنجینههاى زمین را در اختیار من گذارد، اما من از پذیرش آن امتناع كردم. در این بخش بروشنى قناعت، سادهزیستى و سلوك اجتماعى خود را بیان مىفرماید:
از آنجا كه شیوه زندگى رسولاللّه(صلى الله علیه وآله)، به عنوان برجستهترین مخلوق و پیامآو روحى، مورد توجه مسلمانان و حتى غیرمسلمانان بوده است، همه رفتار و حالات و حتى جزئیات شیوه زندگى و سلوك اجتماعى ایشان با دقّت مورد توجه اطرافیان قرار مىگرفته است. به این دلیل بسیارى از جزئیات رفتارى ایشان، از زبان اهلبیت، صحابه، تابعین و دیگران نقل شده است. علاوه بر آن، خود حضرت نیز در پارهاى از موارد شیوه زندگى خویش را بیان كردهاند چنانكه در این بخش نیز به گوشهاى از شیوه زندگى خویش اشاره مىكنند، تا پیروان حضرت، با شناخت منش و رفتار حضرت، ایشان را اسوه و الگوى خویش برگزینند.
حضرت مىفرمایند من لباس خشن مىپوشم و لباس نرم نمىپوشم تا راحت باشم. بر زمین مىنشینم، نه بر فرشهاى فاخر و گرانقیمت. به هنگام غذا حضرت مقید بودند كه با انگشتان غذا بخورند، به علاوه، بعد از غذا انگشتان خویش را مىلیسیدند. بر الاغ عریان و بىزین سوار مىشدند و دیگرى را نیز بر ترك خود سوار مىكردند. از این بیان تواضع و اوج بندگى حضرت نمایان مىگردد. شگفتا كه حضرت در محیطى كه خوى اشرافیت و استكبار و تفرعن بیداد مىكرد، اینگونه متواضع و فروتن بود؛ تا آنجا كه بر الاغ بىزین سوار مىشد و از نهایت فروتنى دیگرى را نیز بر آن سوار مىكرد!
در مقابل، ما مدعیان پیروى ایشان در این اندیشهایم كه لباس خوب بپوشیم و غذاى لذیذ بخوریم و بالاخره زندگى راحت و آسوده براى خود فراهم سازیم. مایلیم كه ماشین
مدرن و لوكس براى خود تهیه كنیم و هر چه بیشتر از زینتها و تجملات دنیا استفاده كنیم.
گفتنى است كه در این عصر نمىتوان انتظار داشت كه شیوه معیشت و زندگى مردم با شیوه زندگى حضرت منطبق گردد، زیرا سطح زندگى و وضعیت اقتصادى هر زمان با زمان دیگر متفاوت است و، به موازات پیشرفت علم و تكنولوژى، پیشرفتهاى مهمّى در شرایط زندگى بشر پدید آمده است. چیزى كه هست رعایت قوانین و اصول تخلفناپذیر اسلام ضرورى است و در هر زمان باید شأن افراد در نحوه معیشت و زندگى رعایت شود و از تجملگرایى، زیادهطلبى و اسراف، دورى شود.