فهرست مطالب

درس بیست و دوم:گستره حق و باطل

 

درس بیست و دوم

گستره حق و باطل

 

ـ حق و باطل و موارد كاربرد آنها

ـ نمود ظاهرى حق و باطل

ـ انسان مختار و انتخابگر و آزمون الهى

ـ انسان و دو كشش درونى به حق و باطل

ـ تمایل عمومى به لذّت‌هاى حسى و دنیوى

 

 

گستره حق و باطل

«یا أَباذَرٍّ؛ أَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ، وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَة تُورِثُ حُزْناً طَویلا".»

اى ابوذر؛ حق سنگین و تلخ است و باطل سبك و شیرین. چه بسا هوسرانى یك ساعت، باعث حزن و غم طولانى مى‌گردد.

 

حق و باطل و موارد كاربرد آنها

یكى از مفاهیم عامى كه در فرهنگ اسلامى مطرح است و كاربرد گسترده‌اى دارد، مفهوم «حق و باطل» است. در قرآن كریم، گاهى حق و باطل در زمینه معبودها بكار مى‌روند؛ بدین صورت كه خداوند متعال معبود حق معرفى مى‌شود و سایر معبودها باطل:

«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ ...»(1)

حقیقت این است كه خداى یكتا همانا حق است و هرچه جز او خوانند همانا باطل است.

گاهى حق و باطل در زمینه عقاید، افكار و اندیشه‌ها مطرح مى‌شوند و گاهى در زمینه كردارها و رفتارها. از جمله مطالبى كه قرآن به ما تعلیم مى‌دهد، این است كه این جهان از حق و باطل آمیخته شده. مى‌توان گفت ساختار این عالم، تركیبى است از دو عنصر حق و باطل. «اللّه» اساس حق است و باطل یك امر طفیلى است كه در پرتو حق و زیر پوشش آن جلوه مى‌كند. بر اساس تعلیم قرآن، این آمیختگى حق و باطل همیشگى نیست، روزى فرا


1. حج / 62.

خواهد رسید كه حق كاملا از باطل جدا مى‌شود و پایدار مى‌ماند و باطل نابود مى‌گردد:

«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ...»(1)

بلكه حق را بر باطل چیره مى‌سازیم تا باطل را محو و نابود سازد.

در جاى دیگر خداوند باطل را به كف روى آب تشبیه مى‌كند:

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فىِ‌النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْیَة أَوْمَتَاع زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْكُثُ فىِ الاَْرْضِ كَذلِكَ یَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ»(2)

خداوند از آسمان آبى نازل كرد كه در هر وادى به اندازه وسعت و ظرفیتش سیلاب جارى شد و بر روى سیل كفى برآمد، چنانكه فلزاتى را نیز كه براى تجمل و زینت (مانند طلا و نقره) یا براى اثاث و ظروف (مثل آهن و مس) در آتش ذوب كنند، مثل آب كفى برآورد. خداوند به این مثل (آب و فلزات و كف روى آنها) براى حق و باطل مثل مى‌زند كه (باطل چون) آن كف بزودى نابود مى‌شود و اما آن آب و فلز كه به مردم نفع مى‌رساند، در زمین باقى مى‌ماند. خداوند مثلها را بدین روشنى بیان مى‌كند.

در تشبیه باطل به كف، نكته ظریفى وجود دارد كه با توجه به حقیقت كف روشن مى‌گردد. حقیقت كف حبابى است كه بر روى آب ظاهر مى‌گردد: وقتى انسان به طشتى كه پر از كف صابون است نگاه مى‌كند، حبابهایى را مى‌بیند كه شناورند و بالا و پایین مى‌روند. اگر كسى براى اولین بار به آن طشت نگاه كند، همان كف توجه‌اش را جلب مى‌كند و از آبى كه زیر آن كف هست و منشأ پیدایش آن گشته، غافل مى‌گردد. خیال مى‌كند واقعیت همین حبابهایى است كه ظاهر گشته، بالا و پایین مى‌رود و رنگهاى گوناگونى در آن ظاهر مى‌شود. در صورتى كه حباب واقعیت خود را از همان آب گرفته است و وجودش در پرتو آب است.


1. انبیاء / 18.

2. رعد / 17.

عالم مركّب از حق و باطل است، اما باطلها به طفیل حق موجودند. ممكن است بیش از حق نمود داشته باشند، زرق و برق زیادى داشته باشند، حركت و جولانى داشته باشند؛ اما در ناموس آفرینش حق چون آبى است و باطل كف اوست و پایدار نیست و نابود مى‌گردد و آنچه ماندنى است حق است كه براى مردم سودمند مى‌باشد.

باطل چون كف براى چند لحظه جلوه دارد و پس از آن، واقعیت و حق خود را نمودار مى‌سازد. البته این لحظات را وقتى ما با معیارهاى خود مى‌سنجیم، فكر مى‌كنیم لحظه باید یك ثانیه یا یك دقیقه باشد، اما آن كسى كه بر ازل و ابد احاطه دارد، صد سال و هزار سال نیز براى او لحظه‌اى بیش نیست؛ معیار او با معیار ما فرق دارد. مقیاسى كه ما در اندازه‌گیرى زمانها و بقاء و ثبات اشیاء بكار مى‌بریم، با مقیاسهاى حق فرق مى‌كند. كسى كه دیده حق‌بین دارد، طول زمانها چه لحظه‌اى باشد و چه ساعتى و چه سالى و قرنى، براى او اعتبارى ندارد. او فراتر از آنچه ما مى‌بینیم، افقى را مى‌نگرد كه خیلى بالاتر و پایدارتر است و آنگاه كه با آن معیار و مقیاس حساب مى‌كند، باطل در نظرش چیزى نیست و دوامى ندارد.

 

نمود ظاهرى حق و باطل

مضمون سخن حضرت در این بخش، این است كه حق سنگین و تلخ است و باطل سبك و شیرین است. در توضیح این جمله باید گفت: مؤمنى كه در اندیشه سعادت اخروى است، باید به مقتضاى ایمان خویش، به فكر تكامل روحى و معنوى خویش باشد و همه موانع راه را كنار نهد تا به هدف دست یابد. طبیعى است مؤمنى كه در ابتداى راه قرار دارد، توقع دارد كه همه چیز براى او سهل، آسان، گوارا و شیرین باشد. او خود را براى تحمل دشوارى‌ها و تلخى‌ها آماده نكرده است، از این جهت در مصاف مشكلات و دشوارى‌ها ممكن است درجا بزند و از راه حق عدول كند و یا اگر كماكان به آن راه ادامه داد، از این ناراحت و نگران است كه چرا در راه خیر و حق، این دشوارى‌ها و مشكلات وجود دارد.

پیوسته براى انسان این سؤال مطرح مى‌شود كه چرا حق سنگین و تلخ است و انسان در

مسیر حق، رویاروى با مشكلات طاقت فرساست؛ ولى باطل شیرین و آسان است؟ چرا انسان باید تلخى‌ها را تحمل كند و از شیرینى‌ها و خوشى‌ها صرف‌نظر كند؟ و شاید این سؤال پیش آید كه مگر «العیاذباللّه» خداوند بخیل است كه اجازه نمى‌دهد دوستانش از شیرینى‌ها و خوشى‌هاى دنیا بهره ببرند و كارهاى سخت و دشوار را براى آنها وظیفه قرار مى‌دهد؟ چه مانع داشت كه حق را شیرین قرار مى‌داد، تا همه مردم پیرو حق گردند و گمراه نشوند؟

وقتى زندگى یك فرد مؤمن را با یك فاسق مقایسه مى‌كنیم، مى‌بینیم یك مؤمن در زندگى مشكلات فراوانى را باید تحمل كند. براى تهیه یك لقمه نان حلال چقدر باید جان بكند، در ارتباط با زندگى خانوادگى، با همسر، فرزندان و با همسایگان دشوارى‌هاى فراوانى دارد. در مقابل، همسایه و یا خویشاوند فاسق و بى‌بندوبار او، داراى زندگىِ خوش و خرّمى است و هیچ مشكلى ندارد. با این مقایسه این سؤال خود مى‌نمایاند: خداوندى كه مؤمن را دوست مى‌دارد ـ چنانكه در روایات بى‌شمار از ایمان و مؤمن ستایش شده ـ چطور او را با این گرفتارى‌ها و سختى‌ها مواجه مى‌سازد؟ براى تهیه وسیله معاش چقدر باید زحمت بكشد. وقتى مى‌خواهد ازدواج كند، گاه چندین سال باید به دنبال مورد مناسبى باشد. هرجا مى‌رود ناز مى‌كنند و به او زن نمى‌دهند! اما دیگران براحتى همسر دلخواه خود را انتخاب مى‌كنند. همین مقایسه، بین دو جامعه مؤمن و كافر نیز وجود دارد: وقتى مردم مسلمان بوسنى ـ هرزگوین را با جوامع غیر مسلمان كه در همسایگى آنان زندگى مى‌كنند، مقایسه مى‌كنیم، پیش خود مى‌گوییم مگر ملت بوسنى ـ هرزگوین چه كرده‌اند كه این سختى‌ها و فجایع را باید تحمل كنند؟ چرا كافران در كنارشان آسوده زندگى مى‌كنند و این ملت مسلمان هر لحظه جان، مال و ناموسشان زیر پا نهاده شود و قوم پلید صرب، ددمنشانه بر آنان بتازند؟ اگر خداوند طرفدار مؤمنان است، چرا به آنها كمك نمى‌كند؟

این سؤالها در گونه‌هاى مختلف براى ما پیش مى‌آید و هر كس در حد معرفت خود جوابى براى آنها دارد. ولى به هر جهت، ابهامهایى براى اغلب ما وجود دارد. شاید آنان كه ایمانشان بیشتر است، بگویند: آنچه رخ مى‌دهد، بر اساس مصلحت خداوندى است.

در جواب این سؤالات، از جمله این سؤال كه چرا حق تلخ است و خداوند آن‌را شیرین قرار نداد تا همه بدان بگروند و گمراه نشوند و به بدبختى در نیفتند در اینجا مجالى براى پرداختن به مباحث علمى نیست و هدف ما این است كه از این مفاهیم نتایج عملى بگیریم و در پى روشن شدن مطلب برآییم. چون اگر مطلبى كاملا بر انسان روشن نگردد، اثر شایسته‌اى بر دلش نمى‌بخشد و یا شیطان وسوسه مى‌كند و با طرح شبهات، از تأثیر شایسته آن مانع مى‌شود و پس از روشن شدن مطلب و رفع ابهامات، دیگر مجالى براى شبهات و القائات شیطانى نمى‌ماند.

 

انسان مختار و انتخابگر و آزمون الهى

زندگى انسان در دنیا بر این اساس است كه راه صحیح را خود انتخاب كند و با اختیار خودش مدارج كمال را بپیماید. ویژگى برجسته انسان این است كه در حركت و سیر خود، انتخابگر و آزاد است. خداوند موجوداتى چون ملائكه را آفرید كه تنها به حق گرایش دارند و گرچه كارشان اختیارى است، اما گرایش آنها فقط به سوى حق و بندگى خداوند جهت‌گیرى شده است و به باطل گرایش ندارند. براى آنها حق و عبادت خداوند شیرین و لذّت‌آور است. پس دستگاه آفرینش، از حیث مخلوقاتى كه فقط به حق گرایش داشته باشند و تنها به عبادت خداوند مشغول باشند، كم و كاستى ندارد. لذا خواست خداوند بر این تعلق گرفت كه موجودى بیافریند كه مقام او از فرشتگان فراتر و والاتر باشد، لذا انسان را آفرید كه با توجه به داشتن گرایش به باطل و هواى نفس، با اختیار راه كمال و حق را بپیماید. براى خداوند از لذّت گناه روى بتابد، تا به سعادت برین دست یابد. اگر این موجود پا روى هواى نفس گذاشت و راه سعادت را جست، مسلّماً از فرشتگان والاتر خواهد بود؛ چون او در مواجهه با دو گرایش متضاد، با انتخاب خود و آزادانه از لذّت‌هایش مى‌گذرد و به روح عبادت و بندگى خداوند دست مى‌یابد.

حاصل آنكه انسان در این عالم فراروى خود دو مسیر دارد: یكى مسیر حق و دیگرى

مسیر باطل. البته باید توجه داشت كه چنان نیست كه انسان اگر یكى از دو مسیر را برگزید، بناچار تا آخر در آن مسیر گام سپرد. با توجه به آنچه گذشت ‌‌كه انسان موجودى انتخابگر و آزاد است ـ باید اذعان داشت چنانكه این اختیار و انتخاب در گزینش اصل راه و طریق وجود دارد، در تداوم آن نیز وجود دارد. از این جهت، انسان پیوسته توان تغییر جهت و مسیر خویش را دارد و همواره در مواجهه با دو طریق حق و باطل، مختار و آزاد است. یكى از آن دو راه، راه خداست و دیگرى راه شیطان، یكى راه ترقى و تكامل و دیگرى راه انحطاط و سقوط.

نكته دیگرى كه باید بدان توجه داشت این است كه دنیا محل آزمایش است و طبیعى است، آزمایش زمانى است كه انسان در برابر تلخى‌ها و دشوارى‌ها قرار گیرد و با تحمل آنها موفق از آزمون به درآید: اگر در نگرش اوّلى، براى انسان ترقى و تكامل شیرین مى‌بود و باطل و انحطاط تلخ، آزمایش مفهومى نداشت؛ چون آزمایش براى این است كه انسان از میل و خواست خود در گذرد و براى خداوند عمل كند و در آن صورت كه در نگرش اوّلى حق شیرین مى‌نمود، انسان به جهت خواست دل از باطل تلخ، به حق شیرین روى مى‌آورد، نه براى خداوند. همین‌طور اگر هرچه باطل است شیرین مى‌بود و راه حق هیچ شیرینى و خوشى نمى‌داشت، كسى كه براى خداوند از باطل روى مى‌تافت و راه حق را انتخاب مى‌كرد، از همه خوشى‌ها محروم مى‌گشت؛ پس چنان نیست كه در راه حق هیچ خوشى وجود نداشته باشد.

به هر جهت حق سنگین و تلخ است و كسى كه آگاهانه حق را انتخاب كند طبیعى است كه در این صورت همه تلخى‌ها و دشوارى‌هاى راه حق را به جان مى‌خرد. البته تقدیر الهى براى همه یكسان نیست، چون ظرفیت همه بر یك منوال نیست و همه ظرفیت تحمل هر نوع بلا و گرفتارى را ندارند؛ از این جهت بر اساس ظرفیت هر فرد خداوند تقدیر خاصى براى او دارد: براى برخى در جوانى گرفتارى و دشوارى مقدّر مى‌سازد، براى برخى در پیرى. یكى را به فقر مبتلا مى‌سازد و دیگرى را به بیمارى. یكى را از طریق همسرش گرفتار

مى‌سازد و دیگرى را به وسیله رفیق. چنان نیست كه مؤمن در زندگى با هیچ دشوارى و سختى مواجه نشود، چون در این صورت به كمال نمى‌رسد. از آنجا كه این دنیا محل آزمایش است، مؤمن باید با تحمل سختى‌ها ایمانش را تقویت كرده، پایبندى‌اش را به احكام الهى و رضایش را به تقدیرات خداوند به اثبات رساند. مسلّماً این كار سختى است، ولى چون او ادعا مى‌كند مؤمن است، باید همه این سختى‌ها را به جان بخرد. اما كافر چنین ادعایى ندارد، بلكه او سرآشتى با خداوند و حق ندارد. او مى‌خواهد در این چهار روزه دنیا راحت باشد، بعدش هر چه مى‌خواهد بشود. اگر كار نیكى نیز انجام دهد، خداوند در همین دنیا پاداش تلاشش را مى‌دهد:

«مَنْ كَانَ یُرِیدُ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ. أَوْلئِكَ لَیْسَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ»(1)

كسانى كه طالب حیات مادى و زینت و شهوات دنیوى‌اند، ما مزد سعى آنها را مى‌دهیم و از اجر عملشان كم نخواهد شد. آنان در آخرت نصیبى جز آتش دوزخ ندارند و همه افكار و اعمال دنیایى‌شان ضایع و باطل مى‌گردد.

بنابراین كسانى كه طالب حق هستند، باید براى تحمل سختى‌ها و دشوارى‌ها آماده باشند و به آنچه رخ مى‌دهد رضا دهند؛ چرا كه این مقتضاى انتخاب راه حق است. اگر كسى تاب تحمل سختى‌ها را ندارد، راه دیگرى جز راه حق را پى گیرد. پیشرفت، تكامل روحى و مقامات والاى انسانى جز با صبر در برابر شداید حاصل نمى‌گردد. سرّ اینكه حق تلخ است و باطل شیرین است، این است كه طالب كمال باید آزادانه حق را برگزیند و براى این گزینش آزمایش شود و اگر چنین نمى‌بود كسى آزمایش نمى‌شد و مسلماً این آزمون براى سنجش میزان اعتقاد و ایمان افراد و گرایش آنها به حق است و نیز براى این است كه مشخص گردد تا چه حد خواست خداوند را بر هوسهاى خویش مقدم مى‌دارند. پس باید وظایف سخت و دشوار باشند، تا انسان با تمرین تقوا و رضامندى به خواست الهى و صبر


1. هود / 16 ـ 15.

بر مشكلات راه تكامل را بپوید. اگر وظایف همه راحت و آسوده مى‌بودند، همه مسلمان مى‌شدند و برجستگى و امتیاز كسى مشخص نمى‌گشت. در مصاف دشوارى‌ها، سختى‌ها، از خود گذشتگى‌ها و مقدم داشتن خواست و رضاى خداوند است كه فرد برجسته‌اى، چون سلمان خود مى‌نمایاند و در رسیدن به قله و اوج كمال انسانى، دیگران را پشت سر نهاده، به بالاترین مراحل كمال و تعالى انسانى دست مى‌یابد.

در اینجا جا دارد به داستان یكى از علما و عرفاى بزرگ، مرحوم
الهى قمشه‌اى، رضوان اللّه تعالى علیه، اشاره شود. ایشان مردى بزرگ و وارسته بود. این شخصیت بزرگ و مخلص، قرآن را ترجمه كرد و در مقابل آن خدمت بزرگ، چیزى دریافت نكرد؛ در صورتى كه اگر حق تألیف مى‌گرفت، مى‌توانست زندگى مرفه‌اى براى خود و خانواده‌اش فراهم كند. او با اینكه استاد دانشگاه بود، گاهى با سه‌چرخه باربرى روانه دانشگاه مى‌شد. ایشان در یكى از سفرهایى كه به مشهد مقدس داشت، وقتى وارد حرم مقدس حضرت رضا(علیه السلام)شد، به دلش افتاد كه از حضرت، مقام رضا بخواهد. این بود كه گفت: آقا شما رضا هستید، من نیز در خانه شما آمده‌ام كه از خداوند بخواهید «مقام رضا» به من بدهد. از حرم كه بیرون آمد، در بین راه منزل با ماشین تصادف كرد و در نتیجه زخمى گشت و استخوانش شكست. مردم جمع مى‌شوند و راننده را مى‌گیرند، ولى ایشان رو به مردم كرده مى‌گوید: به او كارى نداشته باشید، این هدیه حضرت رضا(علیه السلام) بود! من از ایشان «مقام رضا» خواستم و به آن رسیدم. اگر این پیشامد رخ نمى‌داد، معلوم نمى‌گشت كه من به «مقام رضا» رسیده‌ام، من باید ثابت كنم كه به آنچه خداوند خواسته است، راضى‌ام و هیچ نگرانى ندارم!

 

انسان و دو كشش درونى به حق و باطل

انسان داراى دو كشش مختلف در دو جهت است، باید زمینه‌اى فراهم آید تا مشخص شود كه انسان در تضاد و رویارویى دو كشش درونى به حق و باطل، به كدام یك بیشتر تمایل

دارد. گاهى كار حقى كه انجام مى‌دهد، با میل او مخالفت و تعارض ندارد؛ در این صورت انجام آن دشوار نیست. مشكل آنجاست كه بین دو كشش و دو جاذبه تعارض رخ دهد: شیطان به چیزى فرمان مى‌دهد و خداوند به غیر آن، نفس چیزى را مى‌طلبد و خداوند چیز دیگرى را. اینجاست كه انسان در بوته آزمایش قرار مى‌گیرد و ارزش كار مشخص مى‌گردد. در این صورت هر قدر جاذبه گناه بیشتر باشد و شخص پا روى هواى نفس بگذارد و با آن مخالفت كند، ثوابش بیشتر است و آن مخالفت با هواى نفس تأثیر شایانى در تكامل نفس او مى‌بخشد.

ارزش جوانى كه با وجود احساسات و تمایلات شدید غریزى، از گناهى كه متناسب با اوست دست مى‌كشد، بالاتر از پیرمردى است كه آن گناه را ترك مى‌كند. براى آن پیرمرد ترك آن گناه دشوار نیست، چون چندان میلى به آن گناه ندارد. در این صورت ثواب آن جوان بیشتر است و در مقابل اگر آن پیرمرد به آن گناه دست یازید، گناهش خیلى زیاد است؛ چون تحت فشار نبود و میل چندانى نیز به آن گناه نداشت. (خیلى زشت است كه پیرمردى مرتكب زنا شود.) اگر خداى نكرده، جوانى در معرض گناهى چون زنا قرار گیرد و بتواند بر غرایز و شهوت خود فایق آید اوج مى‌گیرد و ترك آن گناه، كمال فزاینده‌اى براى او به ارمغان مى‌آورد. چرا كه با تلاش فراوان درونى و علاقه شدید به خداوند و ایمان والا، به چشم‌پوشى از گناه موفق گشت. پس طبیعى است كه در این عالم، گناه شیرین باشد و حق تلخ، تا انسان آزمایش شود و در نتیجه مشخص گردد چه كسى خداوند را مقدم مى‌دارد و چه كسى هواى نفس را، چه كسى حق را مى‌گزیند و چه كسى باطل را.

البته بدیهى است كه شرف و والایى انسان به این است كه تكامل او اختیارى باشد، او با اختیار و آزادى تمام با هواى نفس خود مبارزه كند و با اختیار خود و به جهت محبت خداوند و رضاى او كار خیر انجام دهد و از گناه چشم پوشد.

گفته شد حق تلخ است و باطل شیرین، اما شیرینى باطل و تلخى حق براى افراد معمولى است، نه براى همه. انسانهاى عادى بر اساس میل طبیعى خویش به دنبال ارضاى

خواسته‌هاى خویش هستند و وظایفى كه براى آنها محدودیت ایجاد مى‌كنند، دشوار و سختند. در مقابل باطل برایشان سبك و راحت است، چون در انجام آن دشوارى و محدودیتى مشاهده نمى‌كنند: براى انسان خیلى آسان است، حرف بیهوده و لغو بزند، ولى اگر بخواهد حساب شده حرف بزند باید روى كلمه كلمه سخنان خویش فكر كند كه مبادا آن سخن بجا گفته نشود و مبادا سخن‌چینى، غیبت و تهمت به‌حساب آید و مبادا با آن سخن كسى را مسخره و اذیّت كند. به هر جهت مى‌اندیشد كه چه آثار و عوارضى بر سخن او بار مى‌شود. اما اگر بخواهد حرف چرند بزند، دهانش را باز مى‌گذارد و هر چه خواست مى‌گوید.

اینكه فرمودند «پل صراط» از مو باریكتر و از شمشیر تیزتر است، به این جهت است كه انسان هر قدمى كه مى‌خواهد بردارد و به هر راهى كه گام مى‌سپرد، باید حواسش را جمع كند كه این راه به كجا منتهى مى‌شود و چه لوازمى در پى دارد؛ آیا خداوند راضى است و یا نه. همواره در هر كار و در هر رفتارى باید به انگیزه خود بنگرد، بنابراین مواظب زبان خود است كه هر سخنى را نگوید و مواظب نگاه خود است كه به هر جا نگاه نكند. مسلماً رعایت همه جوانب خیلى دشوار است و انجام وظیفه خون دل خوردن دارد. در مقابل اگر انسان خواست بر اساس باطل و هوس خویش عمل كند، خیلى راحت است و در زندگى احسان خوشى و شیرینى مى‌كند. البته براى طالب حق همه سختى‌ها در دنیاست و او در بهشت دشوارى و رنجى ندارد:

«أَلَّذىِ أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلاَ یَمَسُّنَا فیِهَا لُغُوبٌ»(1)

(شكر) خداوند را كه از روى لطف و كرم ما را به منزل دائمى بهشت وارد كرد كه در آن هیچ رنجى به ما نرسد و هیچ گاه ضعف و خستگى نخواهیم یافت.

نه تنها در بهشت سختى و گرفتارى‌هایى، شبیه آنچه در دنیاست وجود ندارد، بلكه حتى بهشتیان درد گرسنگى را نیز درك نمى‌كنند بلكه به غذا میل دارند و از خوردن آن لذّت


1. فاطر / 35.

مى‌برند. در مقابل، طبیعت زندگى دنیا قرین رنج و مشقت است و چه مؤمن و چه كافر مواجه با سختى و گرفتارى مى‌شوند:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِ انْسَانَ فِى كَبَد»(1)؛ ما انسان را در رنج و مشقت آفریدیم.

چیزى كه هست همین زندگى دنیا براى كافر و مؤمن، اهل حق و اهل باطل متفاوت است: اهل باطل از راحتى و آسایش نسبى برخوردارند و احساس شیرینى از زندگى دارند، اما در مقابل زندگى در كام اهل حق تلخ است. البته چنان نیست كه زندگى سراسر در كام مؤمن و اهل حق تلخ باشد، بلكه تلخى دنیا براى آنها نسبى است: براى اولیاى خدا نیز لذّت‌هاى خاصى وجود دارد. آنان نیز از خوردن و خوابیدن لذّت مى‌برند، اما سختى‌ها و گرفتارى‌هاى دنیوى آنان بیش از گرفتارى‌هاى اهل باطل است.

از آنجا كه انسان در دامان طبیعت رشد مى‌كند و پرورش مى‌یابد، بطور طبیعى ابتدا شیرینى‌ها و خوشى‌هاى طبیعى را حس مى‌كند. ذائقه‌اش براى درك لذّت‌هاى دنیوى، مادّى و حسى آماده‌تر است؛ طول مى‌كشد تا ذائقه معنوى یابد. با سیر اختیارى در مسیر حق و عادت به كار خیر و تحمل تلخى‌هاى زندگى و چشم‌پوشى از لذّت‌هاى مادى، رفته رفته، با ذائقه خود شیرینى حق را مى‌چشد و از آن لذّت مى‌برد. این حقیقتى است كه قرآن نیز بدان اشاره دارد:

«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَوةِ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ»(2)

از خداوند به صبر و نماز یارى جویید (چرا كه نماز) كارى است دشوار، مگر بر اهل خشوع.

خداوند مى‌فرماید، نماز بجز بر خاشعان، بر عموم مردم بار سنگینى است. برخى صبح زود از خواب بر مى‌خیزند و به ورزش و نرمش مشغول مى‌شوند و كارهاى سنگینى انجام مى‌دهند، اما اگر بخواهند دو ركعت نماز بخوانند، احساس سنگینى مى‌كنند! براى نماز از


1. بلد / 4.

2. بقره / 45.

خواب برنمى‌خیزد، اما براى ورزش از خواب برمى‌خیزد و چه بسا یك ساعت ورزش مى‌كند و مى‌دود و یا كوه‌نوردى مى‌كند! چون ذائقه‌اش مزه نماز را درك نمى‌كند. لذّت و فایده ورزش را حس مى‌كند و چون گفته شده كه ورزش براى بدن مفید و نشاط‌آور است، از آن لذّت مى‌برد. در مقابل، ایمان او چنان قوى نیست كه به گفته خداوند، پیامبر و امامان معصوم ایمان آورد و اعتماد كند.

براى اهل خشوع و كسانى كه خداوند را شناخته‌اند و به او ایمان دارند، نه تنها نماز بار گرانى نیست، بلكه آسان است و از آن لذّت مى‌برند. چون به بلوغ معنوى رسیده‌اند، در نماز با خداوند انس مى‌گیرند و چنان شرینى نماز در كامشان مى‌نشیند كه نمى‌خواهند از آن فارغ شوند. براى آنها هیچ لذّتى بالاتر از نماز و مناجات با خداوند نیست، از این جهت برخى از بزرگان مى‌فرمودند: اگر سلاطین دنیا پى مى‌بردند كه نماز چقدر لذّت دارد، سلطنت خود را رها ساخته، به سراغ نماز مى‌رفتند! براى انبیاء، اولیاى خداوند و تربیت‌شدگان مكتب آنان، حق چنان دل‌نشین و شیرین است كه اگر از آن تخلف كنند، احساس مى‌كنند عزیزترین كس خود را از دست داده‌اند. آنان چنان با راه حق و انجام كار خیر انس گرفته‌اند و بدان دل بسته‌اند كه اگر كار خیرى را ترك كنند، احساس مى‌كنند گمشده‌اى دارند كه دل‌كندن از آن برایشان میسّر نیست. كسانى كه به سحرخیزى عادت دارند، اگر شبى براى مناجات برنخیزند، ناراحت مى‌گردند.

 

تمایل عمومى به لذّت‌هاى حسى و دنیوى

با توجه به اینكه اغلب مردم به، لذّت‌هاى حسى و دنیوى گرایش دارند، سخن در این است كه انسان چه كند تا در مسیر تكامل قرار گرفته، توان مبارزه با تمایلات مادى و لذایذ حیوانى را در خویش بیابد و با چشم‌پوشى از آنها در راه حق قدم بردارد؟ در پاسخ باید گفت: لذّت‌خواهى در فطرت انسان نهاده شده است. و انگیزه انسان در كارهایى كه انجام مى‌دهد، لذّتى است كه برایش حاصل مى‌شود. ما كارى كه از آن خوشمان مى‌آید انجام

مى‌دهیم و از كارى كه بدمان مى‌آید فاصله مى‌گیریم. در باطل و گناه هم براى خود لذّتى مى‌بینیم امّا راه چشم‌پوشى از آن این است كه به نتایج، عواقب و گرفتارى‌هایى كه گناه در پى دارد بیندیشیم، یا اینكه به لذّت‌هایى كه كار نیك در پى دارد، بیندیشیم. گرچه تحمل سختى‌هاى كار خیر و حق دشوار است، اما اگر پاداش و عواقب خرسند كننده آن‌را در نظر بگیریم، برایمان آسان مى‌گردد. در واقع انسانها در انجام كارهاى سخت و دشوار دنیایى چنین مقایسه‌اى دارند:

كارگرى كه از صبح زود با انگیزه، كار سختى را شروع مى‌كند و تا شب كار مى‌كند و عرق مى‌ریزد، از همه سختى‌هایى كه تحمل كرده لذّت مى‌برد، چون به نتیجه كار خویش مى‌اندیشد. نانوایى كه گاه در حرارت 50 درجه نان مى‌پزد، همه مشكلات را تحمل مى‌كند، چون مزد مى‌گیرد و با آن احتیاجات زندگى‌اش را تأمین مى‌كند. او وقتى به نتیجه كارش مى‌اندیشد و اینكه با آن مزد، برخى از مشكلات زندگى‌اش برطرف شده باعث مى‌گردد از زندگى لذّت ببرد، زحمت كار برایش هموار مى‌شود. در واقع تحمل این سختى‌ها عاقلانه است و همه مردم چنینند كه وقتى سختى‌ها را با لذّت‌ها مقایسه مى‌كنند، دست به كارى مى‌زنند كه به لذّت بیشترى بینجامد. اگر در كارشان به نفع و مزد بیشترى دست یابند، در نهایت به لذّت بیشترى مى‌رسند. بواقع در اجر و پاداشى كه مستقیماً از كار خویش دریافت مى‌كنند، لذّتى وجود ندارد، بلكه آن وسیله‌اى است براى لذّت بردن: با پول خانه و وسائل زندگى خویش را تأمین مى‌كند و از آنها لذّت مى‌برد. پس انسان عاقل سختى كار را تحمل مى‌كند تا سرانجام به لذّتى والاتر از سختى كار دست یابد.

انسان عاقل از استعمال موادّ مخدر و لذّت موقّتى آن چشم مى‌پوشد، چون به مفاسد آینده آن مى‌اندیشد: او مى‌داند كه براى چند لحظه لذّت مى‌برد و نعشه مى‌شود، ولى یك عمر بدبخت مى‌گردد. اگر ما باور كنیم كه گناه هر چند شیرین و لذّت‌آور باشد چه عواقب و گرفتارى‌هایى در پى دارد ـ اگر در دنیا عاقبت بدى متوجه ما نگردد، مسلّماً در آخرت گرفتار مى‌شویم ـ به همان دلیل كه از لذّت استعمال موادّ مخدر صرف‌نظر مى‌كنیم، از لذّت گناه نیز

صرف‌نظر مى‌كنیم، تا مبتلا به عذاب ابدى آن نشویم؛ در این ارتباط حضرت مى‌فرمایند:

«و ربّ شهوة ساعة تورث حزناً طویلا»

لذّت چند لحظه‌اى كه غصه‌ها و گرفتارى‌هاى طولانى در پى‌دارد، در زمان ما نمونه‌هاى فراوانى دارد. در سابق فقط شراب بود كه براى چند لحظه شخص را سرمست مى‌كرد و پس از آن عوارض نامطلوب و ناخوشایندى برجاى مى‌گذاشت؛ ولى امروزه انواع مواد مخدر بدان اضافه شده است. رفیق بد انسان را فریب مى‌دهد و با بیان لذّت و نعشه‌اى كه ماده‌اى چون هروئین در بردارد، او را وادار به مصرف آن مى‌كند. بار اول فرد احساس لذّت مى‌كند، دوباره به آن روى مى‌آورد و سرانجام معتاد مى‌شود و یك عمر سیه‌روز و بدبخت مى‌گردد. گناهان دیگر نیز چنینند. ما اگر بیندیشیم گناهى كه مى‌خواهیم مرتكب شویم، چه گرفتارى‌هایى در پى دارد، از آن دورى مى‌جوییم. خیلى از گناهان علاوه بر آخرت، در همین دنیا نیز انسان را گرفتار مى‌كنند. گاهى یك نگاه به نامحرم، یك عمر انسان را بدبخت مى‌كند و به‌سبب آن خانواده‌اى از هم مى‌پاشد. این از عواقب دنیوى آن گناه، بدبختى‌ها و گرفتارى‌هاى اخروى آن به‌جاى خود است:

«فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْىَ فىِ‌الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَ لَعَذَابُ الاَْخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ»(1)

خداوند عذاب رسوا كننده را در دنیا به آنها چشانید و اگر بدانند، عذاب آخرت آنها بسیار سخت‌تر است.

در جاى دیگر خداوند مى‌فرماید:

«لَهُمْ عَذَابٌ فىِ‌الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَ لَعَذَابُ الاَْخِرَةِ أَشَقُّ ...»(2)

این گمراهان هم در زندگانى دنیا معذّبند و هم در عالم آخرت به سخت‌ترین عذاب گرفتارند.

پس با مقایسه لذّت گناه با عواقب آن، سعى كنیم به گناه آلوده نگردیم ؛ بخصوص تا هنگامى كه جاذبه گناه در ما اثر نكرده است و به مرز گناه نرسیده‌ایم، دورى كردن از گناه


1. زمر / 26.

2. رعد / 34.

آسان است. چون اگر جاذبه گناه در ما اثر كرد و به مرز گناه رسیدیم، بسیار مشكل است كه از انجام آن خوددارى كنیم. بزرگى، كه خدا رحمتش كند، مى‌گفت: جوانان از خداوند بخواهید كه دیگ شهوتتان بجوش نیاید، چون در آن صورت خاموش كردن آن مشكل است. تا هنگامى كه انسان تحت تأثیر شهوت و یا غضب قرار نگرفته، آرامش دارد و مى‌تواند فكر كند و تصمیم بگیرد و محاسبه كند، تا به هنگام تحریك شهوت، توان خوددارى داشته باشد. اما اگر از پیش تصمیمى نگیرد و نیندیشد، در هنگام تحریك شهوت و غضب دیگر مجالى براى فكر كردن نمى‌یابد، چون با تحریك شهوت، عقل خاموش مى‌گردد.

غیر از شهوت و غضب، شیطان عوامل و نیروهاى دیگرى نیز براى انحراف انسان دارد، كه از جمله آنها عوامل اجتماعى است: در جامعه، هر كس طبیعتاً مى‌خواهد همرنگ دیگران باشد. این یك عامل روحى، روانى است كه از هنگام خردسالى در انسان پدید مى‌آید. البته این عامل مثل هر عامل دیگرى آثار منفى و مثبتى در بر دارد، چیزى كه هست باید مرز خیر و شر را شناخت و در حد صحیح از این عامل استفاده جست، تا انسان به تقلید كور كورانه روى نیاورد.

همرنگى با دیگران، در خیلى موارد موجب نجات انسان مى‌گردد: چه بسیار جوانانى كه به سبب میل به همرنگ شدن با دوستان خوب، به مسجد كشانده شدند. چه بسیار جوانانى كه در پرتو همین عامل جبهه‌اى شدند. در ابتدا چندان علاقه‌اى به حضور در جبهه نداشتند، اما وقتى مشاهده كردند دوستان و بچه‌هاى محل به جبهه مى‌روند، آنها نیز به جبهه كشانده شدند. این آثار خوبى است كه این عامل در بردارد. در مقابل در محیطى كه به فساد آلوده است، همین عامل، باعث مى‌گردد كه گرایش به فساد افزودن گردد، بخصوص در نوجوانان؛ چون نوجوانان و جوانان خیلى زود از محیط اطراف رنگ مى‌گیرند و در برابر فساد حاكم بر محیط، چندان مقاومت نمى‌كنند. اما عامل رنگ‌پذیرى از دیگران در كسانى كه در سنین بالا قرار دارند، ضعیف‌تر مى‌گردد و كمتر از دیگران رنگ مى‌گیرند.

الگوى جوانان، یا اكثریت جامعه‌اند و یا افراد برتر و یا ملت‌هاى پیشرفته جهان. وقتى در اكثر مردم گرایشى وجود دارد، انسانى كه به دنبال اقتباس از الگوهاست، پیش خود مى‌گوید: عموم مردم عقل دارند و دیوانه نیستند؛ بنابراین كار آنها صحیح است. بعد از آن تحت تأثیر آن عاملى كه ذكر كردیم، به گرایش عمومى روى مى‌آورد. از این جهت مى‌نگریم كه برخى از افراد، تحت تأثیر این عامل، به فساد كشانده مى‌شوند؛ بخصوص اگر اكثریت جامعه فاسد باشند.