در موضوع اخلاق و فلسفه اخلاق در طول تاریخ، مكاتب و دیدگاههای بسیار متعدد و متنوعی از سوی اندیشمندان و فیلسوفان شرق و غرب پدید آمده است. بسیاری از فیلسوفان، از روزگار یونان باستان تا عصر حاضر، همواره كوشیده و میكوشند تا متناسب با مبانی فكری و فلسفی خود، نظامی اخلاقی ارائه دهند. این مكاتب و نظامهای اخلاقی از سوی نویسندگان مختلف، به گونههای متفاوتی دستهبندی و تنظیم شدهاند. ما در این قسمت برآنیم تا با اشاره به برخی از مهمترین دستهبندیهای انجام گرفته، خود نیز معیاری برای تنظیم و دستهبندی مكاتب مختلف ارائه داده و بر اساس آن به بررسی و نقد مكاتب اخلاقی بپردازیم.
برخی از نویسندگان در بررسی مكاتب اخلاقی توالی و تعاقب تاریخی آنها را مورد توجه قرار دادهاند. به این صورت كه معمولاً از نظریه اخلاقی سقراط شروع كرده و سپس به ترتیب به بررسی نظریات اخلاقی افلاطون، ارسطو و سایر شاگردان و پیروان سقراط پرداخته و به همین ترتیب، پس از بیان نظریات و مكاتب اخلاقی یونان باستان به بررسی اخلاق مسیحی و اندیشمندان بزرگ قرون وسطی مبادرت میورزند و در نهایت به بررسی نظریات اخلاقی دوران جدید میرسند. به عنوان مثال، میتوان به كتاب تاریخچة فلسفه اخلاق اثر اَلِِسدر مكاینتایر، یكی از مشهورترین فیلسوفان اخلاقی معاصر، اشاره كرد. وی در این كتاب به بررسی سیر تحول نظریات اخلاقی از روزگار یونان باستان، سوفسطاییان و سقراط، تا زمان حاضر و مكاتب اخلاقی در قرن بیستم پرداخته است. البته كوشیده است كه دورانها، مكاتب و افراد مهم، برجسته و سرنوشتساز را مورد بررسی قرار دهد.(1) و الا همانطور كه خود مؤلف
1. گفتنی است كه این كتاب توسط آقای انشاء الله رحمتی ترجمه و توسط انتشارات حكمت به چاپ رسیده است.
تصریح كرده است، نیاز به یك مجموعة سی جلدی بود. همچنین كتاب تاریخ فلسفه اخلاق غرب،(1) ویراستة لارنس سی. بكر، كه توسط گروهی از مترجمان به چاپ رسیده از همین شیوه بهره جسته است. این كتاب مشتمل بر سیزده بخش در باب تاریخ فلسفه اخلاق در غرب است كه از یونان باستان پیش از سقراط تا دهة نهم قرن بیستم را در بر میگیرد. دورههای تاریخی كه در این كتاب طرح شده است به قرار زیر است:
1) یونان ما قبل سقراط؛ 2) یونان باستان؛ 3) دوران یونانی مآبی؛ 4) فلسفه اخلاق رومی؛
5) قرون وسطای اولیه؛ 6) قرون وسطای متأخر؛ 7) رنسانس؛ 8) قرون هفدهم و هیجدهم؛
9) فلسفه اخلاق بریتانیا در قرن نوزدهم؛ 10) فلسفه اخلاق قارة اروپا در قرن نوزدهم؛
11) فلسفه اخلاق قارة اروپا در قرن بیستم (بخش اول)؛ 12) فلسفه اخلاق قارة اروپا در قرن بیستم (بخش دوم)؛ و 13) فلسفه اخلاق انگلیسی ـ آمریكایی قرن بیستم.
دستهبندی تاریخی دارای این امتیاز هست كه ما را به خوبی با نظریات متنوع و متكثر اخلاقی و همچنین، هر چند به صورتی تبعی و عارضی، تا اندازهای ما را با فلسفه و راز پیدایش نظریات مختلف، و گاه متضاد اخلاقی در میان اندیشمندان مغرب زمین آشنا میكند. در عین حال، دو نقیصه نیز دارد: نخست آنكه اگر بخواهیم نظریات اخلاقی را بر اساس سیر پیدایش تاریخی آنها بررسی كنیم در بسیاری از موارد لازم است كه مباحث را تكرار كنیم. به عنوان مثال، وقتی بخواهیم، نظریه گلاوكن(2)، از فیلسوفان یونان باستان را بررسی كنیم. از آنجا كه وی یك قراردادگرا بوده است، به ناچار باید بسیاری از مباحث مقدماتی را برای تبیین و توضیح نظریه او درباره قراردادگرایی اخلاقی بیان كنیم. و سپس به هنگام بررسی نظریه اخلاقی جان راولز، از فلسفه اخلاق معاصر، كه او هم یك
1. این كتاب در حقیقت مجموعهای از مقالات است كه توسط نویسندگان مختلفی نوشته شده است و در دائرة المعارف اخلاق، به ویراستاری لارنس سی. بكر و شارلوت بی. بكر، به چاپ رسیده است. و توسط جمعی از محققان و دانشپژوهان مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ترجمه و توسط همان مركز به چاپ رسیده است.
2. Glaucon.
قراردادگرا بوده است، لازم است كه آنها را تكرار كنیم و یا دست كم دائماً به مباحث قبل ارجاع دهیم. و یا اگر بخواهیم نظریه اثیفرون را درباره معیار اخلاق و شرعی یا عقلی بودن حسن و قبح توضیح دهیم، لازم است بسیاری از مقدمات بحث نظریه امر الهی را بیان كنیم و سپس به هنگام بیان دیدگاه مدافعان بعدی این نظریه مجدداً میبایست همان مباحث را تكرار كرده و یا تذكر دهیم. مگر آن كه بخواهیم به هنگام بیان هر مكتبی، همه مدافعان آن را مورد توجه قرار دهیم و به این صورت هم با تاریخ پیدایش و سیر تحولات آن مكتب آشنا میشویم و هم از تكرار در امان خواهیم بود. و این كاری است كه ما میكوشیم آن را انجام دهیم. البته روشن است كه در این صورت بر اساس سیر تاریخی و دستهبندی تاریخی جلو نرفتهایم.
ثانیاً در دستهبندی تاریخی منشأ اختلاف و پراكندگی مكاتب اخلاقی و علت اصلی تعدد و تكثر آنها نیز برای ما چندان روشن نمیشود. یعنی، به عنوان مثال، چندان معلوم نمیشود كه تفاوت و تمایز اصلی و اساسی مكتب سعادتگرایی با مكتب قراردادگرایی در چیست. و یا تمایز قدرتگرایی با نظریه امر الهی كدام است.
همانطور كه در كتاب فلسفه اخلاق(1) به تفصیل توضیح دادیم، انواع پژوهشهای مختلفی كه در باب اخلاق و نظریات مختلف اخلاقی میتوان انجام داد، و یا از سوی اندیشمندان مختلف انجام گرفته است، در سه دسته كلی جای میگیرند:
این نوع پژوهش، همانطور كه از نامش پیداست، با كمك روش نقلی و تجربی، به توصیف و گزارش اخلاقیات افراد، گروهها و جوامع مختلف میپردازد. و هدف آن صرفاً آشنایی با نوع
1. فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی، ص18 ـ 23.
رفتار و اخلاق فرد یا جامعه خاصی است. در این نوع پژوهش از هرگونه ارزیابی و ارزشداوری پرهیز شده و از درستی یا نادرستی احكام و معیارهای اخلاقی بحثی به میان نمیآید. روشن است كه این نوع بحث در حیطه كار ما نیست. یعنی ما نمیخواهیم در این كتاب صرفاً با اخلاقیات و مكاتب مختلف اخلاقی در مغربزمین آشنا شویم. بلكه افزون بر آشنایی، میخواهیم به بررسی كمبودها و كاستیهای آنها و در نهایت ارائة یك دیدگاه معقول و قابل دفاع نیز بپردازیم.
در این نوع پژوهش با روش عقلی و فلسفی، به تحلیل و تبیین مفاهیم و احكام اخلاقی، از حیث معناشناختی، وجودشناختی و معرفتشناختی پرداخته میشود و نظریات مختلف اخلاقی در حوزههای یادشده مورد بررسی قرار میگیرد.
در این نوع از پژوهش اخلاقی، در حقیقت به دنبال معیاری برای تعیین حسن و قبح افعال اختیاری انسان هستیم. یعنی میخواهیم بدانیم كه چه كارهایی را میتوان متصف به حسن كرد و چه رفتارها و ویژگیهایی را میتوان متصف به قبح نمود. هدف اصلی پژوهشهای هنجاری یا دستوری در باب اخلاق، در حقیقت، راهنمایی كردن افراد در تصمیمگیریها و احكام مربوط به افعال اختیاری آنان در موقعیتهای خاص است. توضیح آنكه، ما در هر موقعیتی با این پرسش مواجه هستیم كه انجام چه كاری برای ما از لحاظ اخلاقی درست است. و یا باید این سؤال را پاسخ دهیم كه به هنگام تعارضات اخلاقی چه باید كرد. پاسخ این پرسشها بر عهده اخلاق هنجاری و پژوهشهای هنجاری و دستوری است.
نظریات و مكاتب اخلاقی را، با توجه به معیاری كه برای تعیین خوب و بد و تشخیص درست از نادرست ارائه دادهاند، به دو دسته كلی تقسیم كردهاند: نظریههای غایتگرایانه و نظریههای وظیفهگرایانه:
بر اساس نظریههای غایتگرایانه، ملاك درستی و نادرستی و بایستگی و نبایستگی یك رفتار، همان ارزشهای بیرونی و خارج از حوزه اخلاق است كه به وجود میآورد. بنابراین یك عمل تنها در صورتی صواب است كه دست كم به اندازه هر بدیل ممكن دیگری، موجب غلبة خیر بر شر شود. و یا آن كه مقصود از آن ایجاد غلبة خیر بر شر باشد و تنها در صورتی خطا است كه نه موجب غلبة خیر بر شر شود و نه مقصود از آن ایجاد چنین غلبهای باشد. به تعبیر دیگر، غایتگرایان برای تشخیص صواب از خطا و درست از نادرست، نتیجه حاصل از كار اختیاری را مورد لحاظ قرار میدهند. به این صورت كه اگر كاری ما را به نتیجه مطلوب برساند و یا دست كم در خدمت وصول به نتیجه و غایت مطلوب باشد خوب است؛ اما اگر ما را از آن نتیجه دور كند، بد دانسته میشود.
البته غایتگرایان درباره این كه غایت مطلوب از فعل اخلاقی چیست و هدف از كار اخلاقی وصول به كدام نقطه است دیدگاههای مختلفی دارند. برخی از آنان لذت را به عنوان غایت فعل اخلاقی معرفی كردهاند و برخی دیگر قدرت را و گروهی نیز كمال را به عنوان غایة الغایات فعل اخلاقی برشمردهاند و به همین ترتیب دیدگاههای دیگری نیز طرح شده است.
همچنین باید دانست كه غایتگرایان درباره این كه باید به دنبال فراهم آوردن خیر چه كسی بود اختلاف نظر دارند و در این رابطه به دو دسته كلی تقسیم شدهاند: خودگرایان اخلاقی و سودگرایان. بر اساس نظریه خودگرایی اخلاقی، انسان همیشه باید به دنبال انجام كاری باشد كه بیشترین خیر را برای خودش به بار آورد. آریستیپوس (435 ـ 350 ق.م)، اپیكور (347 ـ 270ق.م)، هابز (1588 ـ 1679) بنتام(1748 ـ 1832) و نیچه (1844 ـ 1900) از این نظریه دفاع میكردند. در مقابل، سودگرایی اخلاقی معتقد است كه مقصود نهایی عبارت است از بیشترین خیر عمومی. یك عمل تنها در صورتی خوب است كه دست كم به اندازه هر بدیل دیگری به غلبة خیر بر شر در كل جهان منجر شود یا احتمالاً منجر شود. البته ممكن است كه نظریات غایتگرایانة دیگری نیز وجود داشته باشد كه نه خودگرا باشند و نه سودگرا بلكه دیدگاهی بینابین را اتخاذ كنند. مثل نظریاتی كه
معتقدند كار خوب كاری است كه به بیشترین غلبة خیر بر شر برای گروه خاصی مثل ملت، طبقه، خانواده یا نژاد خاصی منجر شود.
دسته دوم از نظریات اخلاق هنجاری، نظریات وظیفهگرایانه نامیده میشوند. نظریات وظیفهگرایانه، همانطور كه از عنوانشان پیدا است، به نظریاتی گفته میشود كه معیار فعل اخلاقی و معیار حسن و قبح افعال اختیاری انسان را در هماهنگی و عدم هماهنگی آنها با وظیفه جستجو میكنند.
نظریات وظیفهگرا نیز در یك تقسیم به دو دسته وظیفهگرایی عملنگر و وظیفهگرایی قاعدهنگر تقسیم میشوند. وظیفهگرایان عمل نگر به دنبال این هستند كه وظیفة اخلاقی ما
را برای هر مورد جزئی و خاص مشخص كنند. یعنی میخواهند بدانند كه مثلاً آقای زید در فلان موقعیت خاص چه باید بكند یا چه نباید بكند. در مقابل، وظیفهگرایان قاعدهنگر بر این باورند كه ما قواعدی را برای تشخیص صواب و خطا در اختیار داریم. نظریه امر الهی یا نظریه قائلان به حسن و قبح شرعی و همچنین نظریه اخلاقی كانت از جملة مشهورترین نظریات وظیفهگرای قاعدهنگر به حساب میآیند.
به هر حال، مكاتب اخلاقی مختلف را میتوان بر اساس نظریات اخلاق هنجاری نیز دستهبندی كرد. اما روشن است كه در این نوع دستهبندی نیز بسیاری از مطالبی كه برای ما از اهمیت زیادی برخوردارند، نادیده گرفته خواهند شد. مطالبی چون واقعی یا غیر واقعی بودن احكام و گزارههای اخلاقی؛ نسبی یا مطلق بودن احكام اخلاقی
سومین شیوه برای دستهبندی مكاتب اخلاقی این است كه بر اساس نظریات مربوط به فرااخلاق، به ویژه مسأله واقعگرایی و غیر واقعگرایی آنها را تقسیم كنیم. توضیح آن كه: درباره حقیقت جملات اخلاقی، نظرات متعددی از سوی فیلسوفان اخلاق مطرح شده است. برخی بر این باورند كه احكام و جملات اخلاقی از سنخ جملات انشائی بوده و از هیچ واقعیت خارجی حكایت نمیكنند و در مقابل برخی دیگر بر این باورند كه جملات
اخلاقی از قبیل جملات خبری بوده و از عالم واقع حكایت میكنند. به یقین هیچ مكتبی را نمیتوانیم سراغ بگیریم كه در یكی از این دو دسته جای نگیرد.
این دسته بندی از مزایای زیادی برخوردار است. نخست آن كه معیار تقسیم را یكی از مهمترین و سرنوشت سازترین مسائل اخلاقی یعنی مسأله واقعگرایی، قرار دادهایم و دوم آن كه اگر نیك بنگریم مهمترین و بنیادیترین عامل مكتبساز در فلسفه اخلاق به همین مسأله برمیگردد. یعنی عدم شناخت درست مسائل تصوری و تصدیقی علم اخلاق موجب بروز این همه مكاتب مختلف شده است.
توضیح آن كه: وجود اختلاف در مسائل علوم و راهحلهایی كه صاحب نظران ارائه میدهند امر شگفت انگیزی نیست؛ اما اختلاف در مسائل فلسفه اخلاق را با اختلاف در كمتر علمی میتوان مقایسه كرد. مخصوصاً با توجه به این كه این اختلافات منحصر به امور جزئی و فرعی نیست؛ بلكه غالباً در مبانی و مسائل اصلی نیز هست و فاصلة بین نظریات مثل تفاوت قوسهای كوتاه و چند درجهای نیست؛ بلكه در بسیاری از موارد مثل فاصلة بین دو قطب متقابل و متضاد است و طبعاً این اختلافات عجیب، پژوهنده را دچار شگفتی میكند و این سؤال را در ذهن او پدید میآورد كه منشأ این اختلافات چیست و چگونه است كه حتی دو فیلسوف معاصر كه عضو یك خانوادة فرهنگی به شمار میآیند نیز از چنین اختلافاتی مصون نبوده و نیستند.
پاسخ این است كه مسائل علوم از نظر نزدیكی و دوری به امور حسی متفاوتاند: موضوعات بعضی از علوم را امور محسوس و قابل تجربة حسی تشكیل میدهد و احكامی كه در علوم مربوطه برای آنها بیان میشود. یا مستقیماً و یا به وسیله ابزارهای علمی، قابل آزمایش است. ولی دسته دیگری از علوم درباره موضوعات عقلی و انتزاعی بحث میكنند و ارزیابی نظریاتی كه پیرامون آنها طرح میشود دشوار است. البته نباید تصور كرد كه مفاهیم انتزاعی به كلی بیگانه از واقعیات عینی هستند و به هیچ وجه ارتباطی با آنها ندارند زیرا در جای خودش ثابت شده، و در كتاب فلسفه اخلاق به تفصیل تبیین شد،(1) كه معقولات ثانی
1. ر.ك: فلسفه اخلاق، محمدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، تهران: نشر بین الملل، 1381. (به ویژه فصلهای دوم، سوم و چهارم).
فلسفی از امور واقعی و نفس الامری حكایت میكنند و تصور بسیاری از آنها از راه تعریفهای مناسب، و تصدیق به آنها از راه اقامة برهان، صورت میگیرد. دشواری كار در این گونه مسائل از اینجا ناشی میشود كه تعریف دقیق این گونه مفاهیم در گرو بازشناسی همه اموری است كه نقشی در انتزاع آنها دارد تا دایرة آنها نه تنگتر از منشأ انتزاع آنها باشد و نه فراختر، و از سوی دیگر در مقام اثبات نظریات باید دقیقاً شرایط برهان را رعایت كرد تا از وقوع در دام مغالطات در امان ماند. و تركیب این دو دسته از مشكلات، یعنی دشواری به دست آوردن تعریف دقیق و داشتن تصور روشن از مفاهیم از یك طرف و دشواری رعایت نكات ظریف در ماده و صورت برهان از طرف دیگر، موجب بروز اشتباهات فراوان در دیدگاهها و موضعگیریها و ظهور اختلافات عجیب در مشارب و مكاتب میشود.
هنگامی كه چنین سؤالی طرح میشود كه ملاك خوبی و بدی افعال و صفات انسانی چیست، پاسخ دهنده باید از یك طرف تصور روشنی از مفهوم خوبی و بدی داشته باشد و از طرف دیگر مقدمات روشن و واضحی در اختیار داشته باشد كه بتواند بر اساس آنها جواب سؤال را استنباط كرده و ارائه كند. اما مفاهیم خوب و بد، نمایانگر امور عینی خاصی نیستند و به اصطلاح از مفاهیم ماهوی و معقولات اولیه به حساب نمیآیند؛ یعنی چنان نیست كه مفهوم «خوب» از یك امر عینی خاصی حكایت كند آن چنان كه درخت و كوه و دریا از اشیاء خاصی حكایت میكنند، و همین امر موجب این شده كه بعضی گمان كنند كه این گونه مفاهیم تنها نمایانگر احساسات اشخاص یا قراردادهای گروهها هستند و از همین جا كژاندیشیهایی آغاز شده است. غافل از این كه خوب و بد هر چند از مفاهیم ماهوی نیستند و از انعكاس مستقیم اشیاء در ذهن پدید نیامدهاند؛ اما به كلی بیارتباط با واقعیات خارجی هم نمیباشند؛ بلكه مانند سایر مفاهیم انتزاعی و معقولات ثانی فلسفی دارای منشأ انتزاع خارجی هستند و از ملاحظه و مقایسة دو یا چند چیز و كیفیت ارتباط آنها با یكدیگر به دست آمدهاند و در صورتی كه انواع كاربرد این واژه معلوم شود و همة جهاتی كه در مورد هر یك از كاربردها در نظر گرفته شده مشخص گردد میتوان ملاك یا ملاكهای عینیِ صدق این مفهومها را به دست آورد و تعریف یا تعریفهای دقیقی از آنها ارائه داد.
از طرف دیگر، كسانی ملاحظه كردهاند كه مفهوم «خوب» بر اموری صدق میكند كه برای انسان مطلوبیت داشته و انسان از آنها لذت میبرد. از این روی پنداشتهاند كه ملاك خوبی همان لذت است و این پندار منشأ پیدایش مكتب لذتگرایی شده است. سپس كسان دیگری با توجه به نقاط ضعف این نظریه به تعدیل آن پرداختهاند، و مانند اپیكور، ملاك خوبی را لذت پایدار و بیرنج یا كم رنج دانستهاند و یا، مانند بنتامو میل، نفع و لذت جامعه را نیز لحاظ كردهاند و یا، مانند سقراط و افلاطون،لذت روحی و اخروی را، با اختلاف مراتب، منظور داشته و بر مفهوم «سعادت» و «كمال» تكیه نمودهاند. حتی كلبیون و رواقیون نیز به لذت نیمنگاهی داشتهاند، نهایت این است كه لذتِ آرامش و آسایش را ترجیح داده و به ساده زیستی و وارستگی توصیه كردهاند.
و بالاخره كسان دیگری توجهشان به وجود ارزش اخلاقی در كارهایی كه لذت و نفعی برای فاعل در بر ندارد جلب شده و ملاك بودن لذت برای ارزش اخلاقی را انكار كرده و در صدد یافتن سرچشمة دیگری برای آن برآمدهاند و اساساً مفهوم «خوب اخلاقی» را مغایر با «خوب عینی و حسی» دانسته آن را تعبیری از یك الزام درونی شمردهاند؛ الزامی كه به نظر روسو از وجدان آدمی، و به نظر كانت از عقل عملی صادر میشود و بدین ترتیب ارزش اخلاقی را قابل تحلیل و تبیین به وسیله عقل نظری و استدلال برهانی ندانستهاند؛ بلكه آن را یك ویژگی انسانی یا یك ادراك بدیهی و بیواسطه از عقل عملی یا نوعی بینش و شهود درونی قلمداد كردهاند.
بدین ترتیب روشن میشود كه علت كثرت اختلاف در مسائل فلسفة اخلاق و به ویژه این مسألة محوری كه به منزلة ستون فقرات این علم است؛ یعنی «تعیین معیار ارزش اخلاقی»، همانا ابهام مبادی تصوری و پیچیدگی مبادی تصدیقی این گونه مطالب است. البته ما این مباحث را پیشتر در كتاب فلسفة اخلاق طرح كردیم و ضمن طرح مباحث مفصلی در باب مفاهیم و جملات اخلاقی نظر خود را در این موضوع تبیین نمودیم. و اكنون در این مباحث بیآنكه بخواهیم مجدداً همان مسائل را طرح كنیم، قصد آن داریم كه مكاتب و نظریات مهم در فلسفه اخلاق را مورد بررسی قرار داده، نقاط قوت و ضعف هر كدام را نشان دهیم و در پایان به طور دقیق و مستدل نظام اخلاقی اسلام را تبیین نماییم.
نتیجه آنكه، با توجه به آن مباحث، و هم چنین با توجه به مطالبی كه هم اینك طرح شد
به نظر میرسد بهترین راه برای دسته بندی و بررسی نظریات و مكاتب اخلاقی این است كه آنها را بر اساس واقعگرایی و غیرواقعگرایی دستهبندی كنیم. به تعبیر دیگر، برخی از مكاتب اخلاقی، احكام و جملات اخلاقی را از سنخ جملات انشائی دانسته و بدین ترتیب آنها را از چرخة احكام و قضایای واقعی كه قابلیت صدق و كذب را داشته باشند خارج میكنند. و برخی دیگر آنها را از سنخ جملات خبری دانسته و آنها را قابل صدق و كذب میدانند.
1. احساسگرایی
2. توصیهگرایی
3. جامعهگرایی
4. قراردادگرایی
5. نظریه امر الهی یا حسن و قبح شرعی
این نوع از مكاتب را در یك تقسیمبندی میتوان به دو دسته تقسیم كرد: مكاتبی كه واقعیت احكام و قضایای اخلاقی را واقعیتهای طبیعی میدانند و مكاتبی كه واقعیت آنها را در امور متافیزیكی و مابعدالطبیعی جستجو میكنند:
1. لذتگرایی
2. سودگرایی
3. دیگرگرایی/ عاطفهگرایی
4. قدرتگرایی
5. تطورگرایی
6. وجدانگرایی
1. مكتب كلبی
2. مكتب رواقی
3. مكتب كانت
4. سعادتگرایی (سقراط، افلاطون و ارسطو)
5. مكتب اخلاقی اسلام
پیش از آنكه به بررسی تك تك نظریات و مكاتب اخلاقی بپردازیم، مناسب است برخی از مهمترین پیامدها و لوازم مكاتب اخلاقی غیرواقعگرا را گوشزد كنیم،(1) تا با دقت بیشتری به ارزیابی آنها بپردازیم. روشن است كه مكاتب اخلاقی واقعگرا، عكس ویژگیهای غیرواقعگرایی را خواهند داشت.
یكی از پیامدهای مكاتب غیرواقعگرا این است كه بر اساس آنها نمیتوان از صدق یا كذب گزارههای اخلاقی سخن به میان آورد. زیرا صدق یعنی مطابقت یك قضیه با واقع و كذب یعنی عدم مطابقت یك قضیه با واقع. حال اگر جملات اخلاقی از سنخ جملات انشائی و غیرواقعگرا باشند در آن صورت نمیتوان از مطابقت یا عدم مطابقت آنها با واقع سخن گفت. از این رو نه بررسی درستی یا نادرستی یك مكتب یا دیدگاه اخلاقی امكانپذیر خواهد بود و نه دلیلی خردپسند برای ترجیح مكتبی یا دیدگاهی بر مكتب یا دیدگاه دیگر وجود خواهد داشت؛ زیرا بر اساس نظریات و مكاتب غیرواقعگرا نهایت چیزی كه احكام اخلاقی برای ما كشف میكنند تعلق اراده انشاء كننده به آن حكم اخلاقی است؛ اما راهی برای اثبات درستی یا نادرستی هیچ یك از احكام اخلاقی در دست نخواهیم داشت.
بدون تردید اگر نتوان به گونهای پای استدلال و برهان را در اخلاقیات باز كرد، نمیتوان مكاتب و دیدگاههای اخلاقی را ارزشگذاری كرده و درستی یا نادرستی آنها را مورد بررسی قرار داد. تبیین عقلانی احكام اخلاقی، تنها زمانی ممكن است كه میان ارزشها و حقایق عینی رابطهای منطقی برقرار باشد؛ اما اگر احكام اخلاقی را از سنخ انشائیات بدانیم
1. ر.ك: فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی، ص 95 ـ 104.
نه تنها هیچ رابطهای منطقی میان خود آنها وجود نخواهد داشت؛ بلكه هیچ دلیل عقلی هم نمیتواند آنها را اثبات كند. «تمایل فرد یا فرضاً مجموعة افراد یك جامعه را كه نمیتوان با دلیل عقلی توجیه كرد؛ مثلاً نمیتوان گفت كه به چه دلیل انسان «گل» را دوست دارد. دوستی، میل، علاقه و عشق قابل تبیین عقلانی نیستند، تنها زمانی میتوان بر موضوعی استدلالی عقلی آورد كه آن موضوع بر یك سلسله روابط علی و معلولی مبتنی باشد».(1)
یكی دیگر از پیامدهای غیرواقعگرایی اخلاقی این است كه همه نظریات و احكام اخلاقی، هر چند متعارض و متضاد هم باشند، به یك اندازه قابل قبول خواهند بود. دو جملة «راستگویی خوب است» و «راستگویی خوب نیست» به یك اندازه قابل قبول هستند. و یا، به عنوان مثال، مكتب قدرتگرایی و مكتب رواقی یا كلبی نیز به یك اندازه قابل قبولاند. و هیچ دلیلی برای ترجیح یكی بر دیگری وجود نخواهد داشت.
یكی دیگر از پیامدهای ناپسند اغلب نظریات غیر توصیفی، لزوم پذیرش نسبیت اخلاقی است؛ زیرا وقتی احكام اخلاقی تابع امیال فردی یا علایق اجتماعی بودند و هیچ ریشهای در واقعیات خارجی نداشتند، بالطبع با تغییر میل و ذایقه افراد یا گرایشهای اجتماعی آنان، قضاوتهای اخلاقیشان نیز دستخوش تغییر و دگرگونی خواهد شد. ممكن است كاری كه امروز خوب میدانند با تغییرات و تحولات اجتماعی بد تلقی نمایند و یا بر عكس كاری را كه در شرایط فكری و اجتماعی خاصی بد میپندارند، با ایجاد دگرگونی در آن شرایط، خوب تلقی كنند.
1. پیشنیازهای مدیریت اسلامی، محمد تقی مصباح یزدی، تحقیق ص 156.