کتاب صوتی

پیوستاندازه
Audio icon معرفی کتاب «صهبای حضور»1.69 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه معاونت پژوهش2.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ دعا4.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه2.1 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه اول10.64 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوم8.4 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سوم10.7 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهارم8.95 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پنجم7.99 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه ششم7.29 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفتم7.18 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هشتم9.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نهم13.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دهم6.92 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه یازدهم11.8 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوازدهم12.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سیزدهم9.5 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهاردهم15.47 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پانزدهم16.53 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه شانزدهم13.63 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفدهم12.31 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هجدهم12.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نوزدهم12.65 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیستم19.82 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌یکم14.48 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌دوم16.16 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌سوم8.62 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌چهارم14.08 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌پنجم11.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌ششم8.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌هفتم9.48 مگ

جلــسه اول

 

 

جلــسه اول

 

 

 

 

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِینَ وَلِیَجْزِیَنَا عَلَی ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ...؛ ستایش بی‌حد، خداوندی را سزاست که ما را هدایت کرد تا او را شاکر باشیم و از کسانی باشیم که شایسته سپاسگزاری او هستند؛ شاکر نیکی‌های او باشیم تا در برابر این شکرگزاری، پاداش نیکوکاران را به ما عنایت فرماید.

امام زین‌العابدین(علیه السلام)، دعای ورود به ماه مبارك رمضان را با حمد و ستایش الهی، البته به صورتی بسیار زیبا و با ترتیبی منطقی و جالب، آغاز فرمودند. سپس، طی فقراتی، كه هریك با صلوات بر محمد و آل محمد(صلى الله علیه وآله) آغاز شده است، از خدای متعال درخواست‌هایی کردند.

حضرت(علیه السلام) به پیشگاه حضرت حق‌تعالی چنین عرضه می‌دارند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِینَ وَلِیَجْزِیَنَا عَلَی ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ.

در این فقره از دعا، احتمال داده شده است که مرجع ضمیر «مِنْ أَهْلِه»، «الله» باشد؛ یعنی ما را از «اهل الله» قرار دهد. این احتمال هرچند متضمن معنای لطیفی است، اما چندان احتمال قوی‌ای نیست.

تفاوت حمد و شکر

در بخش آغازین دعا، امام زین‌العابدین(علیه السلام) می‌فرمایند: «خداوند ما را به حمد هدایت كرد و اهل حمد قرار داد تا ما را از شاكرین قرار دهد». پرسش این است که حمد و شکر چه تفاوت و نیز چه ارتباطی باهم دارند؟

پاسخ: «حمد» و «شکر» ارتباط نزدیك و تنگاتنگی باهم دارند، اما متفاوت نیز هستند. «حمد»، كه در فارسی به «ستایش» ترجمه می‌شود، از گونه‌ای احساس تعظیم و خضوع نسبت به فردی، سرچشمه می‌گیرد؛ فردی كه ما خوبی‌هایی در وی سراغ داشته باشیم؛ به آن خوبی‌ها توجه کنیم و درصدد ستایش آن خوبی‌ها برآییم. طبیعی است زمانی كه انسان در مقابل كمال، جمال و زیباییِ در‌خور توجهی قرار بگیرد، حالتی انفعالی، عاطفی و احساسی نسبت به آن پیدا می‌كند؛ به‌گونه‌ای‌كه می‌خواهد در برابر او خضوع کند.

«شكر» به معنای «سپاسگزاری» است و در قبال نعمت یا خدمتی که به انسان می‌شود، انجام می‌گیرد. بنابراین سپاسگزاری و شکر، نوعی جبران و واکنش انسان در قبال خدمت، نعمت، عطا یا احسانی است که به او شده است.(1)

بنابراین حمد و شکر دو مفهوم متفاوت دارند که یافتن جامع مشترک بین آن دو آسان نیست. البته برخی معتقدند که الحمد هو الثناء علی الجمیل، سواء كان اختیاریاً او غیر اختیاریاً والشكر هو الثناء علی الجمیل الاختیاری. بر این اساس، «الثناء علی الجمیل» جامع مشترک حمد و شکر است. اما بر فرض قبول این نظر، باز هم حمد مفهومی متفاوت از شکر دارد. «ستودن و ستایش» که صرفاً حالتی احساسی بیش نیست، امری متفاوت از «سپاسگزاری و تشکر ‌کردن» است که نوعی واکنش و فعالیتی در برابر خدمت و نعمت است.(2)


1. و‌الحمد هو الثناء بالجمیل علی قصد التعظیم و‌التبجیل للممدوح سواء النعمه و‌غیرها، و‌الشكر فعل ینبی‏ء عن تعظیم المنعم لكونه منعما سواء كان باللسان أو بالجنان أو بالأركان. فالحمد أعم من جهة المتعلق و‌أخص من جهة المورد و‌الشكر بالعكس (فخرالدین الطریحی، مجمع ‌البحرین، واژه حمد).

2. برخی شُکر را با حمد مترادف می‌دانند و برخی دیگر برای حمد، از دو جهت، معنایی گسترده‌تر از شُکر قایل‌اند. آنان بر این باورند که شُکر تنها در مواردی است که در برابر نعمت و احسان صورت گیرد، ولی در حمد چنین قیدی وجود ندارد: الشکر الحمد، بل هو اعم منه، فان الشکر لا یکون الاّ فی مقابل نعمة امّا الحمد فیکون فی مقابل نعمة او غیرها، حیث یقال شکراً للصنعة او ابتداءً للثناء علی المحمود. فکل شکر حمد ولیس کل حمد شکراً (ابوالقاسم الحسین‌بن‌محمد الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص131). برخی از واژه‌شناسان مانند ابن‌منظور به آن اشاره کرده‌اند. او می‌گوید: «شُکر تنها به عمل و رفتار تعلق گرفته است، ولی حمد هم به عمل و رفتار و هم به غیر عمل نسبت داده شده است» (ابوالفضل جمال‌الدین محمد‌بن‌مکرم‌بن‌منظور، لسان العرب، واژه شکر).

علی‌رغم تفاوت مفهومی این دو واژه، ازنظر مورد و مصداق، چنین تفاوتی بین آن دو به چشم نمی‌‌آید. حمد و شکر در بسیاری از موارد و مصادیق باهم تطابق دارند؛ یعنی وقتی كسی، خدمتی را ارائه داد یا به شخصی نعمتی داد، انسان احساس می‌کند قبل از آنکه شاکر و سپاسگزار او در قبال خدمتش باشد، باید او را ستایش کند و خدمتش را بستاید؛ زیرا از کار و خدمتی که برایش انجام شده، راضی و خشنود شده است.

حقیقت حمد و شکر

نکته دیگر اینکه، نفسِ توجه به نعمت و رضایت کامل از کار و خدمتی که انجام شده است، خود ستایش و سپاسگزاری است؛ چراکه شُکر و سپاس، به معنای توجه، یادآوری، اندیشه نعمت و نیز نشان ‌دادن و اظهار آن است. همچنین به معنای شناختن و معرفت ‌یافتن درباره نعمتی که به انسان داده شده و نیز بیان و نشر آن است.(1) در برابر آن، واژه کفر و كفران به معنای فراموش‌ کردن نعمت و نیز پوشاندن آن است.(2)


1. عرفان الاحسان ونشره (ابوالفضل جمال‌الدین محمدبن‌مکرم‌بن‌منظور، لسان العرب، واژه شكر).

2. فی اللغة: تصور النعمة و‌اظهارها و‌یضادها الکفر و‌هو نسیان النعمه و‌سترها. اصله من عین شَکرَی، ای ممتلئة (اصل شکر از چشمة پر از آب است). فالشکر علی هذا، هو الامتلاء من ذکر المنعم علیه. بنابراین شکر در این معنا به‌فراوانی از منعم یاد ‌کردن و ذکر او را گفتن است (ابوالقاسم الحسین‌بن‌محمد الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص265).

البته نوع ستایش‌ها و سپاسگزاری‌ها متفاوت و دارای مراتب است. غالب افراد، مانند ما که در مراتب اولیه معرفت هستیم، در دعاها و در مقام حمد و سپاس الهی، به نعمت‌های مادی و دنیوی توجه داریم. علتْ آن است که ما در ابتدا نیازهای مادی خویش را درک می‌کنیم و در برابر هرکسی که نیازهای مادی‌مان را رفع کند، احساس کوچکی می‌کنیم. به همین جهت، ابتدا به نعمت‌های مادی خداوند متعال توجه می‌کنیم و با این نوع نعمت‌هایش، او را می‌شناسیم؛ درست مانند نوزادی كه پس از تولد، ابتدا احساس گرسنگی و تشنگی می‌کند، سپس آرام‌آرام نیازهای دیگری را كه كم‌و‌بیش آنها هم به‌گونه‌ای با مادیات و اندام‏های بدن مرتبط‌‌اند، احساس می‌کند. این احساس نیازهای ابتدایی، پس از سال‌ها در انسان زنده خواهند ماند و او حتی در سنین بالاتر و کهن‌سالی نیز هنوز به این نوع نیازهای مادی توجه خواهد داشت. خواسته‌هایی که ما در قالب دعا از خداوند متعال طلب می‌کنیم غالباً از همین سنخ است؛ خواسته‌هایی چون روزی فراوان، امنیت، آب و غذای زیاد و خوب و...؛ یا اندكی فراتر از این موارد، مانند موقعیت اجتماعی، عزت ‌و ‌احترام، حیثیت و آبرو و... . این موارد و نمونه‌های بی‌شماری از این سنخ، نشان از نیازهایی است که در ما فعلیت و اولویت دارد.

البته احساس نیاز به نعمت‌های معنوی خالص و روحانی محض هم، در انسان فطرتاً وجود دارد؛ اما در بیشتر انسان‌ها این احساس در اولویت نیست و به مراتب متأخر‌تر از نیازهای مادی به آن توجه می‌شود و مورد درخواست قرار می‌گیرد. گاه امر چنان بر انسان مشتبه و این پرسش برای وی مطرح می‌شود که آیا اساساً انسان به این سنخ نعمت‌های غیر‌مادی نیازی دارد که به آنها توجه و آنها را تقاضا کند، و سپس، اگر خداوند عنایت کرد، قدر‌دان و شاکر آن نعمت باشد؟

به همین دلیل، بسیاری از مردم، اموری چون نماز، روزه ماه مبارک رمضان و... را نعمتی نمی‌دانند که نسبت به آن احساس نیاز کنند، بلکه آن را نوعی وظیفه و

تکلیف می‌دانند و در انجام آن احساس تکلف و زحمت می‌کنند: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصله وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلا عَلَى الْخَاشِعِین؛(1) «و از خداوند با کمک‌ گرفتن از بردباری و نماز، یاری گیرید که نماز باری گران و امری دشوار است، مگر برای کسانی که دارای خشوع قلبی هستند».

اقامه نماز که چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد و خستگی چندانی نیز برای انسان ندارد، چون بار گرانی است که بر دوش کسانی سنگینی می‌کند. این بدان دلیل است که ایشان از معنویات فاصله گرفته‌اند و اساساً انجام عبادات برای ایشان لذتی در پی ندارد و برای آن اهمیتی قایل نیستند. به همین جهت احساس نمی‌کنند که نماز نعمت بزرگی باشد تا در قبال آن شکر و سپاس، لازم آید. البته اگر لطف و عنایت خداوند شامل حال انسان شود، حالت خشوعی در انسان پیدا می‌شود که برای وی خوشایند و لذت‌بخش است. این حالت زمینه علاقه‌مندی به عبادات، ازجمله نماز را در انسان زنده می‌‌کند.

این مسئله درباره دیگر عبادات، چون روزه نیز صادق است. اگر علاقه به عبادت در انسان زنده نشود، او این عبادات حو مناسک را نه‌تنها نعمت نمی‌داند تا در برابر آن شکر و سپاس را لازم بداند، بلکه بار سنگینی را بر دوش خود احساس می‌کند که تحمل آن برایش سخت است. جای خوش‌حالی است که رواج برخی سنت‌های اجتماعی ِدینی باعث رواج عباداتی چون نماز و روزه شده و درنتیجه، انجام آن را برای افراد تسهیل کرده است.

البته عده‌ای از بندگان خدا هستند که در مراتب بالاتری از معرفت قرار دارند. ایشان بیش از مسائل مادی به امور معنوی توجه دارند. کم‌توجهی این گروه به مسائل مادی به این معنا نیست که هیچ ارزشی برای آنها قایل نیستند؛ بلکه ازنظر


1. بقره (2)، 45.

ایشان مادیات نعمت‌های با‌ارزشی هستند که خود را در قبال آنها مدیون می‌دانند؛ بنابراین شکر آنها را نیز بر خویش لازم و واجب می‌دانند. ولی در نزد آنان این امور در مقایسه با نعمت‌های معنوی، از درجه اهمیت کمتری برخوردار است.

از‌جمله نعمت‌های معنوی که امام ‌زین‌العابدین(علیه السلام) در این دعا به آن اشاره دارند و حمد و شکر آن را به‌‌جای ‌می‌آورند، نعمت ماه مبارک رمضان و انبوه نعمت‌هایی است که خداوند در این ماه برای بندگانش در ‌نظر گرفته است. یکی از گران‌قدرترین نعمت‌های سال، ماه مبارک رمضان و در این ماه، شب قدر است که از هزار شب، یعنی تقریباً تمام عمر یک انسان، ارزشی والاتر دارد. این فرصت استثنایی و فضیلت عظیم، آن هم تنها برای یک شب، اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد که با هیچ عبادت دیگری قابل قیاس نیست. درک و فهم آن نیز مخصوص عده قلیلی از عبادالله است؛ همان عده اندکی که به فرموده خداوند متعال در قرآن، موفق به شکر آن می‌شوند: وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّكُور.(1)

عنایت خداوند به شاکرین

چگونه توفیق ستایش و سپاسگزاری به بندگان شاکر عنایت می‌شود؟

بدون شک، ستایش و سپاسگزاری، خود نعمت عظیمی است که نصیب هرکس نمی‌شود. همه غرق در نعمتیم، اما توجه به آن و بیان و انتشارش کاری نیست که همه ما موفق به انجامش شویم. به‌عبارت‌دیگر، این‌طور نیست که نعمت‌ سپاسگزاری نصیب همه بشود. اگر بنده‌ای موفق به شکر شد، این خود نشانه عنایت دیگری از سوی خداوند به بنده است. به همین دلیل بنده مطیع خداوند، امام سجاد(علیه السلام) در مقام حمد و سپاسگزاری ابتدا به این نکته توجه پیدا می‌کنند که: «پروردگارا، چگونه شكر


1. یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَتَماثِیلَ وَجِفانٍ كَالْجَوابِ وَقُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَقَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّكُورُ (سبأ، 13).

تو را به ‌جای ‌آورم و تو را ستایش كنم كه چنین نعمتی را به ما مرحمت كردی و چنین فضیلتی را برای ما قرار دادی؟!»

سپس، با دقت در این پرسش مهم، به مطلب بسیار مهم‌تر و لطیف‏‌تری نیز توجه پیدا می‌کنند: امام سجاد(علیه السلام) در مقام حمد و سپاس از نعمت‌های الهی، آن مطلب مهم را با این پرسش از خویش بیان می‌فرمایند که اساساً چه كسی ‏حمد و سپاسگزاری از نعمت را به ما یاد داده است؟ البته دست ما از این مقام و مرتبه بس والا و ارجمند کوتاه است؛ مگر اینکه خود بخواهیم و سعی و تلاش وافری داشته باشیم. بدان امید که خداوند متعال توفیق این توجه‌ها را به ما عنایت فرماید. نفسِ فهم و درک این امور و سپس توان عمل به آن، همه، نعمتی است كه خداوند متعال به ما عنایت می‌فرماید.

لزوم حمد و سپاس الهی که خود حکمی عقلی است، چندان مهم است که خداوند متعال به صورت‌های گوناگون آن را به ما یادآور شده است:

اولاً، آن را اولین و شریف‌ترین سوره قرآن قرار داده است؛(1)

ثانیاً، برای نشان ‌دادن عظمت مقام این سوره مبارکه، آن را عِدل تمام قرآن قرار داده، به پیامبر خود فرمود: وَلَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیم؛(2) «ای پیامبر، ما به تو هفت آیه [سوره حمد] و قرآن ‌عظیم را داده‌ایم».(3) افزون بر این، اولین آیات قرآن نیز با کلمه «الحمد» شروع می‌شود؛


1. فاتحة الکتاب.

2. حجر (15)، 87.

3. مقصود از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی»، سوره مبارکه فاتحة ‌الکتاب یا همان سوره حمد، اولین سوره قرآن کریم است. در وجه تسمیه آن گفته‌اند که این سوره دارای هفت آیه است: «سَبْعًا»، و به دلیل اهمیت محتوای آن، دو‌بار بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نازل شده است: «الْمَثَانِی». بر اساس قول دیگر، این سوره دارای هفت آیه است: «سَبْعًا» که دوبخشی است: «الْمَثَانِی»؛ نیمی از آن حمد و ثنای الهی و نیمه دیگر، دعا و بیان نیازهاست.

ثالثاً، چند سوره دیگر از سوره‌های قرآن نیز با عبارت «الْحَمْدُ لله» شروع شده‌اند؛(1)

رابعاً، توصیه و دستور به حمد و سپاس الهی با عبارات مختلف، نظیر سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك(2) در جای‌جای قرآن تکرار شده است.

بنابراین، خداوند متعال، ابتدا توفیق فهمِ ستایش و سپاس، و سپس توفیق عمل و به ‌جای ‌آوردن آن را به ما عطا فرموده است.

توان عقل در شناخت خدا

خوب است اینجا و به مناسبت، این بحث را مطرح کنیم كه آیا با کمک دلایل عقلی، براهین و مسائل فلسفی و كلامی می‌توان خدا را به‌گونه‌ای شناخت كه از تعالیم دین مستغنی شد یا خیر؟ البته این بحث مهم، تنها به دین خاصی چون اسلام یا مذهب خاصی چون شیعه یا سنّی اختصاص ندارد؛ بلکه این مباحث دغدغه فکری و ذهنی همه دانشمندان و علما، ازجمله دانشمندان و متکلمین مسیحی و یهودی نیز هست. آنها هم این مباحث را دنبال می‌کنند و می‌خواهند نتایج روشنی به‌دست آورند.(3)


1. سوره‌‏های «حمد»، «انعام»، «كهف»، «سبأ» و «فاطر» با «الحمد لله» شروع شده است.

2. حجر (15)، 98؛ طه (20)، 130؛ غافر (40)، 55؛ ق (50)، 39؛ طور (52)، 48؛ نصر (110)، 3 و... .

3. تقریباً بیست ‌سال پیش از این، برای ارایه مقاله‌اى به یك كنفرانس علمى در کشور امریکا دعوت شدیم و به اتفاق جناب آقاى دكتر حداد عادل، به آنجا سفر کردیم. بعد از آن كنفرانس و پس از ارایه دو مقاله فلسفى، به ما پیشنهاد شد که در یك بحث و مناظره علمی بین یک خاخام یهودى و یك كشیش ‌مسیحى كه هر دو از استادان دانشگاه بودند، شرکت داشته باشیم. کشیش مسیحی، کاتولیک و از فرقه ژزوئیت‌ها یا یسوعیان بود. یسوعیان اساساً فرقه‌ای فلسفه‌گرا و اهل استدلال و برهان هستند. به دلیل عدم تسلطِ من و آنها به زبان همدیگر، مطالب به‌وسیله یكى از استادان آنجا و جناب آقاى دكتر حداد، برای دو طرف، ترجمه می‌شد.

در یک مناظره علمی که بین ما و دو تن از متکلمان مسیحی و یهودی برقرار شده بود، موضوع بحث همین مسئله بود. کشیش مسیحی اعتقاد داشت که شناخت خداوند تنها به‌وسیله عقل و فقط با برهان و روش‌های فلسفی ممکن است؛ ولی به نظر خاخام یهودی، روش‌های فلسفی و براهین عقلی توان اثبات خدا را ندارند و نمی‌توانند ما را با او آشنا کنند؛ بلکه اثبات وجود خدا و شناخت او، تنها در خود دین و از راه وحی، یعنی تورات و تبعیت از انبیای الهی ممکن است.

ما به‌عنوان یک مسلمان و بنا به درخواست آنها چنین پاسخ دادیم که: اثبات وجود خدا به‌عنوان آفریننده جهان و انسان، تنها با عقل و برهان عقلی ممکن است و اگر منکر توان برهان عقلی در این موضوعات باشیم، اساساً حجیت و اعتبار دین، به معنای نزول محتوای دین از‌طرف خداوند به پیامبر، قابل اثبات نخواهد بود؛ زیرا با انکار برهان عقلی، هنوز خدایی اثبات نشده است؛ پس چگونه می‌توان مدعی اعتقاد به دین بود؟ درنتیجه هیچ امر دینی نیز قابل اثبات و هیچ مطلب دینی قابل استدلال نخواهد بود. ولی پس از اثبات وجود خدا و صفات او که هدایت انسان و تشریع دین را ایجاب می‌کند، می‌توان جزئیات صفات و افعال الهی و کیفیت ارتباط و تقرب به او را از راه دین شناخت.

بنابراین، ازنظر ما، هر دو طریق، یعنی طریق عقل و برهان عقلی و طریق وحی و دین، لازم است و هیچ‌کدام جای دیگری را نمی‌‌گیرد. برخلاف دیدگاه‌های دیگر که گاه یکی از این دو طریق را نادیده می‌گیرند یا آن را فدای طریق دیگر می‌کنند. البته فلسفه و برهان عقلی اثبات می‌کند که انسان خالقی دارد. همچنین عقل تشخیص می‌دهد که باید در برابر نعمت وجود و دیگر نعمت‌ها، شاکر ولی‌نعمت خود، یعنی

خالق متعال باشد؛ ولی بعد از اثبات وجود خدا و اصل دین، نمی‌تواند نوع ارتباط انسان با خداوند را تعیین کند. چگونگی ارتباط با خداوند، در اموری مانند نماز، رکوع و سجود، و انواع مختلف عبادات است که عقل انسان قدرت درک و تشخیص آنها را ندارد. تمام این امور و مسائل دینی و شرعی، به برکت خود دین و انبیای الهی به بشر میسر می‌شود.

البته هرکه از معارف دین و اولیای الهی بیشتر بهره‌مند باشد، از این مواهب بهره بیشتر و بهتری خواهد برد. ما مسلمانان، و به‌ویژه شیعیان، فراگیری این‌گونه معارف را، که بیان‌کننده چگونگی ارتباط با خداوند متعال است، مدیون رسول خدا و اهل‌بیت(علیهم السلام) هستیم. این معارف، فوق توان عقل بشر است. به همین دلیل، خدای را در برابر تمام نعمت‌هایش، به‌ویژه نعمت آشنایی با رسولش و اهل‌بیت(علیهم السلام) و معارف ایشان، هزاران‌بار شاکریم.(1)

چگونه ستایش‌‌ کردن و سپاسگزاری و اعمال و مناسک مربوط به آن نیز از مواردی است که خداوند به‌وسیله انبیای خود و در قالب دین و شریعت به انسان عنایت کرده است و او را بدان سوی هدایت می‌کند. به همین دلیل امام سجاد(علیه السلام) دعای آغاز ماه مبارک رمضان را با این عبارت شروع می‌کنند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِه؛ «ستایش مخصوص خداوند یکتایی است كه ما را به ستایش ‌كردن خودش هدایت كرد».


1. انسان بدون کمک انبیا و معارف دینی، چگونه می‌توانست این مطلب را نیز درک کند كه دعایی که با حمد خدا آغاز نشود، لیاقت اجابت ندارد؟ چگونه خدای را حمد کند؟ با چه تعبیراتی او را بخواند؟ ادب دعا در برابر خداوند چگونه است؟ چگونه می‌تواند با او ارتباط برقرار کند و حرف بزند؟ از کجا بفهمد ‌که خداوند حرف او را می‌شنود و به او پاسخ می‌دهد؟ اینکه در ارتباط با او چه ‌چیز باید گفت و از او چه ‌چیزی باید خواست و اموری ازاین‌قبیل، چیزی نیست که عقل بشر با کنکاش و دقت بیشتر، از آن سر درآورد. همه این مسائل از آموزه‌های انبیا و اهل‌بیت(علیهم السلام) و از مسائل درون‌دینی است.

جعل و هدایت تکوینی و تشریعی

در فقره بعدی امام زین‌العابدین(علیه السلام) می‌فرمایند: وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه؛ «خدای را شاکریم که ما را از شاکرین و اهل حمد قرار داده است».

در این فراز، مطلبْ به ‌مراتب بالاتر و مهم‌تر، و فهمش مشکل‌تر است. اینکه نعمت سپاسگزاری را به ما عنایت فرموده و طریق سپاسگزاری و ستایش را به ما یاد داده است، فهمش قدری آسان‌تر است؛ اما اینکه ما را از گروه شاکرین و حامدین قرار دهد، مطلبی به‌مراتب سخت‌تر و فهمش مشکل‌تر است. به‌راستی مقصود چیست؟ این «جعل» در عبارتِ وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه از چه نوعی است؟

مشیت، جعل و اراده‌ای که به خداوند نسبت داده می‌شود، دو صورت دارد:

1. گاه گفته می‌شود که خداوند دستور داده است تا چنین شود. و در این صورت جعل یا اراده، تشریعی است؛ مثلاً خداوند از ما می‌خواهد که نماز بخوانیم؛ یعنی اراده تشریعی او بر نماز ‌خواندن ما تعلق گرفته و آن را بر ما واجب کرده است. بنابراین خداوند نماز ‌خواندن، روزه ‌گرفتن، حج‌ رفتن و... را از ما خواسته و برای ما تشریع کرده است تا با اراده خویش به انجام این اعمال اقدام کنیم. البته گاهی نیز اراده تشریعی خداوند در قالب دستور استحبابی است؛ مانند تسبیحات حضرت زهرا(علیها السلام) كه خداوند از ما خواسته است تا پس از نماز یا موارد دیگر، آن را بگوییم. این خواستن، از نوع تشریعی و امری استحبابی است تا از این طریق ما نیز چون دیگر مخلوقات، البته با اختیار و اراده، تسبیح‌گوی خدا باشیم؛

2. گاه گفته می‌شود که خداوند تکویناً امور را طوری قرار داده و وسایل را به‌گونه‌ای فراهم کرده است تا چنین شود؛ در این صورت، اراده، مشیت یا جعل، تکوینی است. اراده تشریعی خداوند بر نماز خواندن ما تعلق گرفته و آن را بر ما واجب کرده است، اما وقتی موفق به نماز ‌خواندن می‌شویم، بر ‌اساس اراده تکوینی است؛ یعنی خداوند بر ‌اساس اراده تکوینی‌اش تمام مقدمات را فراهم کرده است تا

ما با اراده خویش به آن اقدام کنیم. به تعبیر دیگر، مشیت تکوینی خداوند تعلق گرفته است تا مشیت اختیاری ما بر انجام فعل تعلق بگیرد؛ تصمیم بگیریم؛ توفیق عمل پیدا کنیم؛ و نماز بخوانیم.

همچنین در آیه شریفه إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرا،(1) گو اینکه اراده تشریعی الهی هم مراد باشد، از این نظر که اراده تشریعی خدا بر تطهیر همه مردم تعلق گرفته است،(2) اما نسبت به اهل‌بیت(علیهم السلام)، غیر از آن اراده ‌تشریعی، اراده تكوینی هم تعلق گرفته است. به همین دلیل، خداوند اراده کرده و مقدمات و اسباب لازم را فراهم آورده تا آن بزرگواران عملاً هم هیچ‌گاه كاری برخلاف طهارت، پاكی و عصمت انجام ندهند. البته تعلق اراده تکوینی الهی بر طهارت و پاکی اهل‌بیت(علیهم السلام) با اراده و اختیار آنها هیچ منافاتی ندارد.(3)


1. احزاب (33)، 33.

2. خداوند تشریعاً خواسته است كه همه پاك باشند. دستور الهی وجوباً و استحباباً بر انجام و ترک اموری تعلق گرفته است تا در نتیجه آن، همه مردم پاک شوند. در آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصله فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَیْدِیَكُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَی الْكَعْبَیْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَیْدِیكُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلكِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَكُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون (مائده، 6) نیز مقصود از «یُرِیدُ»، اراده تشریعی است؛ یعنی دستور خداوند این است كه طهارت را رعایت كنیم و برای این منظور، در موارد لازم و برای پرهیز از نجاسات و خبائث، وضو بگیریم و غسل كنیم و اگر شرایط وضو و غسل مهیا نبود، تیمم کنیم؛ پس این اراده تشریعى است. گو اینکه وقتی توفیق عمل پیدا شد، و پس از اراده و تصمیم‌گیری، به انجام عمل اقدام می‌کنیم، این اقدام و عمل ما و نیز اراده قبل از آن، همه‌وهمه، بر ‌اساس اراده تکوینی الهی صورت می‌گیرد.

3. اراده تكوینى خداوند به جبر در افعال انسان هیچ ربطی ندارد؛ البته از مقدمات همین اراده تكوینى خداوند، وجود اراده انسان است؛ پس اراده انسان هم مراد خداوند است. اراده تکوینی خداوند به وجود شىء و عمل تعلق مى‏گیرد. ایجاد ارادی فعل و عمل از سوی انسان، مراد تکوینی خداوند است؛ بنابراین تصمیم و اراده اهل‌بیت(علیهم السلام) بر اقدامات، مراقبات و انجام اعمال و ترک اموری برای طهارت و پاکی، همه‌وهمه، مراد تکوینی خداوند است.

پس از روشن ‌شدن جایگاه هرکدام از اراده، جعل و مشیت تکوینی و تشریعی، حال، جای این پرسش است که در عبارتِ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه مقصود جعل تشریعی است یا تکوینی؟

در فراز گذشته که فرمودند: هَدَانَا لِحَمْدِه، هدایت می‌تواند هم تشریعی باشد و هم تکوینی؛ چراکه:

یا مقصود این است که خدا به ما نعمت عقل، وحی و دین عطا کرد و بالاخره اسبابی فراهم ساخت تا ما با دین آشنا و دین‏دار شویم؛ و درنتیجه با اصل سپاسگزاری و ستایش الهی و طرق آن آشنا شویم؛ و در این صورت هدایتِ به حمد، هدایت تکوینی است؛

نیز ممکن است مقصود، دستور و امری استحبابی به حمد و سپاس خداوند باشد؛ مانند دیگر اوامر و دستورهای استحبابی که خداوند خواسته است تا ما از آن طرق موفق به انجام عملی شویم و از برکات آن بهره‌مند گردیم. در این صورتْ هدایتِ به حمد، هدایت تشریعی خواهد بود.

اما در خصوص این فقره که فرمودند: جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه، این جعل، دیگر هدایتی تشریعی و وابسته به اراده ما نیست، بلکه تفضل و عنایتی از سوی خداوند به بندگانی است که توفیق سپاسگزاری به درگاهش را پیدا کرده‌اند؛ درست مانند هر کار خیر دیگری که به عنایت و اذن الهی انجام می‌گیرد.(1)


1. انجام هر عبادت و کار خیری با عنایت، توفیق، اراده و اذن الهی میسور است. اساساً هیچ کاری در عالم، حتی کار شر، بی‌اذن خداوند شدنی نیست. در اینجا مقصود، اذن و اراده تکوینی است نه تشریعی. البته در کارهای خیر، هم اذن تشریعی و هم اذن تکوینی لازم است؛ ولی در کارهای شر فقط اذن تکوینی لازم است.

امام زین‌العابدین(علیه السلام) در این فقره از دعا، ما را به دو نعمت و توفیق الهی توجه داده است:

نعمت اول اینکه توجه داشته باشیم خداوند حمد و ستایش خود را به ما یاد داده و ما را بدان امر فرموده است. این نعمت بزرگی است. خداوند با دادن نعمت عقل، نزول دین و توجه دادن به این نعمت‌ها و... ما را با حمد و سپاسِ‌ خود آشنا کرد و سپس شیوه سپاسگزاری و ستایش را نیز به ما آموخت. این خود نعمت بزرگی است و خود شکری لازم دارد؛

دیگر اینکه علاوه بر هدایت، وسایلی را هم فراهم كرد تا ما اهل حمد شویم؛ یعنی عملاً ستایش الهی را به جا بیاوریم. درک این نعمت دوم مشكل‏تر است، ولی با اندكی ذوق و قریحه قابل درك خواهد بود.