کتاب صوتی

پیوستاندازه
Audio icon معرفی کتاب «صهبای حضور»1.69 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه معاونت پژوهش2.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ دعا4.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه2.1 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه اول10.64 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوم8.4 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سوم10.7 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهارم8.95 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پنجم7.99 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه ششم7.29 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفتم7.18 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هشتم9.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نهم13.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دهم6.92 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه یازدهم11.8 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوازدهم12.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سیزدهم9.5 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهاردهم15.47 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پانزدهم16.53 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه شانزدهم13.63 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفدهم12.31 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هجدهم12.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نوزدهم12.65 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیستم19.82 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌یکم14.48 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌دوم16.16 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌سوم8.62 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌چهارم14.08 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌پنجم11.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌ششم8.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌هفتم9.48 مگ

جلــسه بـیست‌وسوم

 

 

جلــسه بـیست‌وسوم

 

 

 

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَامْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امِّحَاقِ هِلالِهِ، وَاسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاخِ أَیامِهِ حَتَّی ینْقَضِی عَنَّا وَقَدْ صَفَّیتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ، وَأَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیئَات؛ پروردگارا، همچنان که ماه پس از هلال آخر کم‌فروغ می‌گردد و با قرار گرفتن در محاق، محو می‌شود، تو نیز گناهان ما را محو كن و با پایان یافتن روز‌های این ماه، چنان لباس گناه و معصیت را از تن ما بَر کن که ما را از تمام پیامدهای معاصی، منزه، و از خطاها، تصفیه، و از گناهان، خالص و پاکیزه کرده باشی.

آرایه‌های ادبی در دعا

این فراز از دعا به پایان ماه مبارک رمضان مربوط است. امام سجاد(علیه السلام) در این فراز از دعا، با استفاده از برخی صنایع ادبی و زیبایی‌های سخنوری، خواسته خویش را از خداوند بیان کرده است. در ادبیات عرب، به جهت غنای بالا، برای امور مختلف، اسامی متنوعی اختصاص یافته است. مثلاً علاوه بر اسامی ماه‌های قمری، برخی ایام و شب‌های یک ماه قمری و شکل کره ماه نیز دارای اسامی خاصی است. مثلاً ماه را در سه شب اول و همچنین در چند شب آخر، «هلال»، و در بقیه شب‌ها، «قمر» می‌نامند. شب‌های میانی، به‌خصوص شب چهاردهم را که تمام ماه، پیدا و شب کاملاً نورانی است، «بدر» می‌نامند. در شب‌های آخر، یعنی دو شب آخر که دیگر ماه دیده نمی‌شود، ماه را «مُحاق»، یا آن روزها و شب‌ها را ایام و لیالی «مُحاق» یا «مِحاق» یا «مَحاق»(1) می‌نامند. ایام و شب‌های محاق، زمانی است که نور ماه به‌کلی از


1. «امحاق» از مواردى است که ثلاثی مجردش، متعدی است، ولی وقتی به باب افعال می‌رود، لازم است. این‌طور نیست که همه افعال ثلاثی وقتی به باب افعال رفتند، متعدی شوند. گاهی این‌طور نیست و گاهی نیز درست به‌عکس است؛ یعنی در ثلاثی مجرد متعدی و در باب افعال لازم است. مانند «حصد الزرع» که به معنای «حصد الزارعُ الزرعَ»، و متعدی است، اما در باب افعال لازم است: «أحصد» به معنای «حان وقت حصاده» است. یا «أثمرت الشجرة» به معنای «صارت ذاثمر» است که متعدى نیست. «امحاق» هم، چنین است. در ثلاثی مجرد، متعدی است. مثلاً «مَحَقَهُ» یا «مَحَقَ الذَّنْب» متعدی است و به معنای «گناه را محو كرد» است. وقتی به باب افعال رفت، لازم می‌شود. «إِمْحاق» به معنای «دَخَلَ فِى الْمُحاقِ» و «أَمْحَقَ هِلالُهُ»، «أَمْحَقَ الْقَمَرُ» به معنای «إِمْحاقُ الْهِلال» یا «إِمْحاقُ الْقَمَر» است که در همه این موارد فعل لازم است.

صفحه آسمان محو می‌شود و دیده نمی‌شود. آخر شب ماه قمری را شب «سَلخ» می‌نامند. گویی ماه نیز چون انسان لباس کهنه را از تن بیرون می‌آورد و رختی پاکیزه و نو بر تن می‌کند یا چونان پوست کندن حیوانی، پوستین کهنه به کناری می‌نهد و نوید‌بخش هلالی نو و پاکیزه است. خداوند متعال در سوره مبارکه «یس» به این حقیقت چنین اشاره کرده است: وَآیه لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُون؛(1) «از نشانه‌ها و آیات [الهی] برای مردم، «شب» است که ما برای تحقق آن، وقتی پوسته روشن روز را از تن زمین برداریم، همه‌چیز در ظلمتی تیره و تار قرار خواهد گرفت».

حضرت سجاد(علیه السلام) با استفاده از این حقایق و آیات الهی و بهره‌گیری از صناعات ادبی، خطاب به حضرت حق‌تعالی عرضه می‌دارند: همراه با رفتن ماه به محاق و محو شدن نورش در تاریکی شب، تو نیز در هر شب و روز این ماه مبارک، گناهان و خطاهای ما را بپوشان. به‌گونه‌ای‌که با پایان یافتن ماه و انسلاخ از کهنگی و پوشیدن لباس نو، ما نیز به‌دست توانای تو و در سایه بی‌انتهای عفو و رحمتت، چونان هلالی نو، از هر‌گونه آلودگی منسلخ شده و لباس پاکیزه بندگی را بر تن کرده باشیم.


1. یس (36)، 37.

تأثیر باور در دعا

نکته قابل توجه و سؤال مهم در خواندن این متون ادعیه که به‌وسیله ائمه معصوم(علیهم السلام) انشا، و از لسان مبارکشان صادر شده، این است که این فراز‌ها و عبارات را چگونه باید خواند؟ یعنی آیا وقتی که این عبارت از دعا را می‌خوانیم که خداوندا، ما را از تمام گناهان منسلخ و پاک گردان، باور داریم که گنهکاریم؟ آیا حقیقتاً معتقدیم كه آلوده‌ایم، كثیفیم و پلیدیم؟ درنتیجه، واقعاً از خداوند می‌خواهیم تا آنها را از ما دور كند و بكَند؟ یا در ادای این عبارت قصد جدی و حقیقی نداریم، بلکه تمام این دعا خواندن‌ها سطحی و زبانی است؟ درست مانند قرائت اشعار و غزلیات که انسان با اینکه می‌داند تمام آنها خیالات و تمام اسنادهای شعری، مجازی است، در‌عین‌حال، از خواندن آن لذت می‌برد. نکند ما نیز از خواندن دعاها صرفاً لذت ببریم و هیچ قصد جدی و حقیقی نداشته باشیم. گو اینکه خواندن این عبارت‌های زیبا با معانی بلند و لذت‌بخش خود از اعمال خیر و دارای حداقل ثواب است و امثال ما نیز آن را به قصد دریافت همان ثواب حداقلی می‌خوانیم. این کار خوب كجا، و باور به‌درستی و صحت این مضامین کجا! چنین عملی با حداقل ثواب انجام دادن کجا و قصد جدی انشا داشتن در چنین فرازهایی از ادعیه مأثور از معصومین(علیهم السلام)، خواستن از خداوند و اعتقاد جدی به استجابت کجا! مثل اینکه انسان در عمرش به دفعات غذا میل می‌كند. غذا خوردن انسان‌ها چند نوع است: گاه تنها برای رفع گرسنگی است. بعدها وقتی دارای رشد عقلانی و معرفتی بیشتری شد، غذا خوردنش به قصد حفظ سلامتی بدن و آمادگی جهت انجام وظایف، عبادات خداوند و تكالیف شرعی است. وقتی انسان دارای معرفت فوق‌العاده‌ای شد و به مقامات بالا و والایی دست یافت، غذا خوردنش تنها برای آن است كه خدا دوست دارد. هر وقت احساس می‌كند خدا دوست دارد كه غذا بخورد، همان وقت همان غذایی را که مرضیّ و

محبوب خداوند است، به همان اندازه‌ای که او می‌پسندد، میل می‌کند. به همین سیاق، گاه غذا خوردن، مستحب یا واجب می‌شود.

بنابراین، انگیزه انسان در انجام کارها بسیار متفاوت است. همچنان که غذا خوردن برای تقویت عضلات فک، کاری مفید و خوب است، غذا خوردن به هدف رضای الهی و جهت محبوب بودن نزد خداوند نیز مفید و خوب است. آیا این دو کار خوب را می‌توان با هم قیاس کرد، درحالی‌که خواندن بسیاری از دعاهای مأثور و منقول از ائمه معصوم(علیهم السلام) مانند غذا خوردن به قصد تقویت عضلات فک است؛ یعنی کار به‌ظاهر خوب و مفیدی است، اما آیا می‌ارزد که انسان این کار را تنها به هدف تحقق آن نتیجه بسیار ناچیز و حقیر انجام دهد؟ حال آنکه دعا، اگر با قصد انشای جدی و با حضور قلب و آمادگی قلبی خوانده شود، دارای آثار و برکات بی‌شمار دنیوی و اخروی است. به همین معیار و مقیاس می‌توان وضعیت معرفتی و جایگاه خودمان را با آن بزرگوارانی مقایسه کرد که این ادعیه را با همان قصد جدی انشا می‌کنند و می‌خوانند. آیا می‌توان گفت نسبت ما با ایشان مانند نسبت کودکی کم‌سن‌و‌سال و کم‌خرد است كه با پول بازی می‌کند، با تاجر خبیر و آگاهی كه با پول تجارت سودآوری می‌کند؟ گو اینکه بازی كردن کودک هم سرگرمی مفیدی است، اما آیا کارایی پول در همین حد است؟

پس باید قدری بیشتر در مضامین ادعیه توجه کنیم و آن را با حالمان تطبیق دهیم. سپس سعی كنیم تا حد امکان، خود و حالاتمان را به مضامین این دعاها نزدیک کنیم. برای عملی شدن این کار باید اهمیت اصل دین و ارتباط با خدا و عبادت او را بیشتر درك ‏كنیم. باید نسبت به دین و اعتقادات دینی دید روشنی پیدا کنیم و به مسئله مهم ارتباط با خدا، نگاهی صحیح داشته باشیم و به آن فوق‌العاده اهمیت دهیم. گو اینکه دین برای اصلاح امور زندگی دنیوی مفید است، این

فایده‌اش مانند تقویت فک برای غذا خوردن است، اما اعتقادمان به دین نباید در این حد خلاصه شود.

دین دارای ابعاد گوناگون و به همین سیاق دارای آثار و برکات بسیاری برای انسان است. غالب انسان‌ها نگاهی جامع به دین ندارند و به فراخور معلومات و معارف و سطح درک و فهمشان، به بُعدی از ابعاد دین توجه می‌کنند و از بقیه غفلت می‌ورزند. طیف وسیعی از دین‌داران با بهره‌گیری از همان بُعد از دین و سطح دین‌داری خود که به انگیز‌های مختلف به آن بُعد از دین متدین‌اند، از دین بهره می‌برند. درست مانند غذا خوردن که طیف وسیعی از انگیزه‌ها، از جنباندن و ورزش فک گرفته تا رضایت و محبت الهی می‌تواند باعث انجام این عمل باشد، دین‌داری نیز از بهره‌های مادی و دنیوی گرفته تا نگاه به دین به‌عنوان برترین نعمت الهی که خداوند به بشر ارزانی داشته است، شامل می‌شود. بسیاری از مردم به دین از آن بُعد می‌نگرند که حافظ منافع آنهاست. آنها معتقدند که عمل به دستور دین به‌خاطر منافعی است كه برای آنها دارد. مثلاً دین دستور داده است که «دزدی نكنید». عمل به این دستور دینی برای آن است که دزدی باعث بی‏اعتمادی مردم، ناامنی و فساد در اقتصاد می‌شود. پس «دزدی نکنید تا شما و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنید، گرفتار بی‌اعتمادی و فساد نشود». حتی در عبادات نیز این دیدگاه وجود دارد. مثلاً گفته می‌شود نماز در‌عین‌حال ورزش ملایمی برای عضلات و ماهیچه‌هاست. پس «به نماز روی آورید تا دارای بدنی سالم باشید» یا «روزه بگیرید تا بسیاری از بیماری‌های گوارشی شما درمان شود». بنابراین، دین‌داری برای سلامت جسم، زندگی راحت و آسوده، اجتماعی سالم، امنیت اجتماعی و عدالت، مفید است. پس «دین‌دار باشید تا این آثار را در پی داشته باشید».

به این صورت، تمام دین و دستورهای دینی را می‌توان چنین توجیه کرد. حال آنکه دین دارای اهدافی بلند و منافعی اصلی و اساسی است که این نوع منافع بسیار

سطحی و کم‌اهمیت مادی و دنیوی و صدها برابر آن، در قبال آن بسیار بی‌ارزش است. درست مانند فایده ورزش فک و محبوبیت الهی برای غذا خوردن. اهداف بلند و با‌ارزش دین همان ارتباط با خداوند است. تمام دستورهای دینی برای تقویت ارتباط با خداست. این نعمت با‌ارزش یعنی ارتباط همراه با عشق و دل‌دادگی، برای موجودی است که اصل‏ و اساسش، نطفه‌ای گندیده و در ابتدای کار بسیار بی‌ارزش و بلکه منفور بود؛ به‌گونه‌ای‌که از هزاران اسپرمی که تنها در یك قطره منی وجود دارد، تنها یک اسپرم انتخاب، و به نطفه تبدیل می‌شود و بقیه اسپرم‌ها معدوم، و کثافات آنها ‏شست‌و‌شو داده می‌شود. انسان با این سابقه‌اش رشد و ترقی می‌کند و مخاطب و محبوب موجودی قرار می‌گیرد که دارای هستی بی‏نهایت، جمال بی‏نهایت، كمال بی‏نهایت و قدرت بی‏نهایت است. انسان با این توان و استعداد فوق‌العاده از درجه یک قطره گندیده به بالاترین مراتب انسانی و الهی می‌رسد. با‌این‌حال، گناه، نه‌تنها این توان و استعداد را شکوفا نمی‌کند و به فعلیت نمی‌رساند، بلکه سیر رسیدن از صفر تا بی‌نهایت را مختل می‌کند. پس انسان آرام‌آرام آن را از دست می‌دهد و هم‌رتبه پست‌ترین موجودات عالم هستی قرار می‌گیرد. اگر با باور و اعتقادی صحیح به خویش نظاره کنیم، خود را این‌گونه خواهیم یافت. خواهیم دید که با تکرار گناه، روز‌به‌روز، پیچیدگی پیله‌ای که به دور خود تنیده‌ایم، بیشتر می‌شود و دست‌و‌پای خود را بیشتر می‌بندیم. تا جایی که رشته‌هایی که ما را در محاصره خود گرفته‌اند، چنان محکم و غیرقابل نفوذ می‌شود که گویی دیگر نجات از درون آن برایمان غیر‌ممکن است. کار به جایی می‌رسد که پس از سال‌ها خواهیم دید که پرده كثیفِ غلیظِ متعفّنی، روح ما را فرا گرفته است.

آن کس که حقیقتاً به چنین باوری دست یابد، بی‌تردید قبل از هر‌چیز به فکر نجاتش خواهد بود. البته نه نجات به دست خود، بلکه خود، هر‌چه بتواند، به ضرر خود اقدام می‌كند. پس در مقام نجات خود نیز احساس ضعف و نیاز به غیر دارد.

در این صورت، خواه‌ناخواه، دست گدایی‏اش به‌سوی خدای بزرگ، بلند خواهد ‏شد که خدایا، تو من را نجات بده. پیام حقیقی دعا همین است. پیام اصلی دعا، آگاه کردن انسان به این است که تنها راه نجات وی در دست با‌کفایت الهی است و بس. فقط قدرت لایزال اوست که خروارها هیزم افروخته را با ندای كُونِی بَرْداً وَسَلاما(1) به گلستان بدل کرده است. هم اوست که قدرتش، آتش گناهان ما را هر مقدار که باشد، خاموش خواهد ساخت. اولین لغزش و حماقت و کوته‌فکری بشر آن است که با تردید به این امر بنگرد و در توانایی خداوند قادر متعال شک و تردید داشته باشد؛ در‌حالی‌که إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُون؛(2) خواست او همان تحقق و شدن است.

پس در مقام بحث و استدلال باید به این باور برسیم، گو اینکه قدرت خدا و رحمت الهی غیرمتناهی است و حد و حصری ندارد. با‌این‌حال، چون حكیم است، كار گزاف نمی‌کند. پس باید آن رحمت را به جایی كه دارای لیاقت و ظرفیت لازم است، عطا کند. انسان باید تمام توانش را در جهت کسب این لیاقت و توان مصروف دارد تا مستحق رحمت واسعه الهی شود. رسیدن انسان به این باور همان لیاقت است. اگر او حقیقتاً دریابد که از یك طرف، قدرت و رحمت خداوند بی‏نهایت است و از طرف دیگر، خود، حقیقتاً ضعیف و بیچاره است، این لیاقت را کسب کرده است. تمام تلاش انسان باید برای زنده شدن این باور در وجودش باشد. برای این منظور، تفکر و اندیشیدن در این امور، بهره‌گیری از بیانات وحی و اهل‌بیت(علیهم السلام)، بهترین راه چاره است. زنده شدن این باور در وجود انسان، او را از فخر‌فروشی در قبال دیگر انسان‌ها باز خواهد داشت. استکبار که نقطه شروع سقوط


1. انبیاء (21)، 69.

2. یس (36)، 82.

انسان و باعث اصلی بدبختی ابلیس بوده است: وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِین،(1) با این باور، جمع‌شدنی نیست.

مهم آن است که انسان، خود را در قبال خداوند و بندگان خوب خدا کوچک و حقیر بداند و از استکبار و تفاخر دور باشد. تواضع و فروتنی مانند چاله روی زمین است که وقتی آب جاری شد، خودبه‌خود بدان سوی می‌رود و آن را سیراب می‌کند. استکبار و انانیت مانند صخره‌ و تپه بلندی است كه آب هرقدر هم پرفشار باشد، بالای آن نمی‌رود و سیرابش نخواهد ساخت.

قرآن کریم دو گروه مزبور را این‌گونه وصف فرموده است: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا.(2)

شاید منشأ شدت عداوت و کینه‌توزی یهودیان و مشرکان نسبت به مؤمنان، فخرفروشی و استکبارشان باشد؛ چرا‌که خداوند در آخر آیه بعدی، علت ایمان آوردن مؤمنانی از نصارا و شدت دوستی و مودتشان با مؤمنان را زهد و دنیاگریزی، عبادت خدا و مستکبر نبودنشان دانسته است: وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُون.(3)

یعنی نصرانی‌ها به دلیل عدم استکبار و خضوع و خشوعشان در برابر حق، مانند همان زمین پست و افتاده‌ای هستند که جریان رحمت الهی، آنها را از نعمت خود بی‌نصیب نگذاشته و سیرابشان ساخته است. به همین جهت، چنان قلب رقیقی داشتند که با شنیدن آیات قرآن، چشمانشان پر از اشک می‌شد و بی‌درنگ، اظهار


1. بقره (2)، 34.

2. مائده (5)، 82.

3. مائده (5)، 82.

ایمان می‌کردند.(1) به بیان قرآن، این عده از نصارا به جهت دارا بودن همین صفات نیک و پسندیده، به‌ویژه و از همه مهم‌تر، مستکبر نبودنشان، قابل اصلاح و اهل نجات هستند. به همین جهت، وقتی سخن حقی به گوششان می‌خورد، بی‌درنگ، اشک از چشمانشان جاری می‌شود. گویی به چیزی رسیده‌اند که عمری است گم‌شده‌شان بوده است و مانند تشنه‌ای به آب زلال و گوارایی دست یافته‌اند: وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق.(2)

اینها همه نشانه رقت و پاکی قلب و حق‌جویی است.

این، درس بزرگ قرآن به ماست که شرط نورانیت دل، میل به حقانیت و جذب حق شدن، عدم استکبار، تواضع و فروتنی است. یعنی با وجود ذره‌ای کبر و غرور و فخر‌فروشی، انسان راه به جایی نمی‌برد و در همان منزلگاه اول متوقف خواهد شد.

بنابراین، وقتی انسان باور داشته باشد که گناه، او را آلوده و روسیاه کرده و بین او و خداوند حجاب شده است، از این مسئله، منزجر می‌شود و به فکر چاره خواهد افتاد. چون خودش توان نجات خود را از این مهلکه ندارد، به‌ناچار دست نیاز به‌سوی بی‌نیاز می‌گشاید و از او استمداد می‌جوید. با تحقق چنین باور حقیقی‌ای است که معانی بلند ادعیه رخ می‌نماید و با زبان دل خواهیم گفت: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَامْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امِّحَاقِ هِلالِهِ، وَاسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاخِ أَیامِهِ حَتَّی ینْقَضِی عَنَّا وَقَدْ صَفَّیتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ، وَأَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیئَات. یعنی به زشتی


1. وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ * وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ * فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ (مائده، 83ـ85).

2. مائده (5)، 83.

گناهان، آلوده بودن به آن، ناتوانی از نجات‌ یافتن از آن و توان خداوند در نجات دادن ما از این مهلکه باور داریم. سپس با تبعیت از اهل‌بیت(علیهم السلام) و آنچه از آن بزرگواران آموختیم، به پیشگاه با‌عظمت ربوبی عرضه می‌داریم: بارپروردگارا، با ورود هلال ماه مبارک رمضان در محاق و ناپدید شدنش، همه گناهان ما و همه آثار و پیامدهای رفتارهای ما را كه دامن‌گیر و وَبال گردن ماست، محو و نابود گردان، به‌گونه‌ای‌که با سپری شدن ماه مبارک و آمدن ماه نو، ما را نیز از خطیئات تصفیه کن و از گناهان و آثارش جدا گردان و تمام آلودگی‌های ما را دور کن و نفس و روح ما را خالص، طیب و طاهر گردان.