کتاب صوتی

پیوستاندازه
Audio icon معرفی کتاب «صهبای حضور»1.69 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه معاونت پژوهش2.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ دعا4.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه2.1 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه اول10.64 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوم8.4 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سوم10.7 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهارم8.95 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پنجم7.99 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه ششم7.29 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفتم7.18 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هشتم9.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نهم13.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دهم6.92 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه یازدهم11.8 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوازدهم12.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سیزدهم9.5 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهاردهم15.47 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پانزدهم16.53 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه شانزدهم13.63 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفدهم12.31 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هجدهم12.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نوزدهم12.65 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیستم19.82 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌یکم14.48 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌دوم16.16 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌سوم8.62 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌چهارم14.08 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌پنجم11.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌ششم8.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌هفتم9.48 مگ

جلــسه هـفدهـم

 

 

جلــسه هـفدهـم

 

 

 

 

اللّهُمّ إِنّی أَسْأَلُكَ بِحَقّ هَذَا الشّهْرِ، وَبِحَقّ مَنْ تَعَبّدَ لَكَ فِیهِ مِنِ ابْتِدَائِهِ إِلَی وَقْتِ فَنَائِهِ مِنْ مَلَكٍ قَرّبْتَهُ، أَوْ نَبِیٍّ أَرْسَلْتَهُ، أَوْ عَبْدٍ صَالِحٍ اخْتَصَصْتَهُ، أَنْ تُصَلّی عَلَی مُحَمّدٍ وَآلِهِ، وَأَهّلْنَا فِیهِ لِمَا وَعَدْتَ أَوْلِیاءَكَ مِنْ كَرَامَتِكَ، وَأَوْجِبْ لَنَا فِیهِ مَا أَوْجَبْتَ لِأَهْلِ الْمُبَالَغَةِ فِی طَاعَتِكَ، وَاجْعَلْنَا فِی نَظْمِ مَنِ اسْتَحَقّ الرّفِیعَ الْأَعْلَی بِرَحْمَتِك؛ پروردگارا، از تو درخواست می‌کنم، به حق این ماه و به حق هر که در این ماه، از آغاز تا انجام، تو را پرستش کرده است، از فرشته‌ای که مقرب درگاه توست، یا پیامبری که فرستاده‌ای، یا بنده صالحی که او را برگزیده‌ای، بر محمد(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت گرامی‌اش درود فرست و در این ماه، ما را مستحق کراماتی فرما كه به اولیای خود وعده داده‌ای و در این ماه، ما را از آنچه برای عابدان سخت‏‌کوش در اطاعتت مقرر داشتی، برخوردار كن و ما را در صف كسانی قرار ده كه آنان را در سایه رحمت خود، مستحق مقام عالی و والا قرار داده‌ای.

حقیقت بندگی خدا

امام سجاد(علیه السلام) در این فراز از دعا به مسائلی درباره بندگی و عبودیت خداوند یگانه اشاره‌ای دارند. برای توضیح این قسمت از بیانات حکیمانه امام سجاد(علیه السلام)، ناچار از بیان چند مطلب در حوزه معارف اسلام هستیم. البته این مباحث و اصول اساسی که به‌عنوان اصول موضوعه در این بحث برای توضیح مطلب از آنها استفاده می‌شود، در جای خود بیان شده و به ادله عقلی و به مدد آیات كریمه قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) اثبات شده است.

مطلب اول: هدف از آفرینش انسان، پیدا کردن لیاقت برای دریافت عالی‏ترین درجات رحمت بی‌انتهای الهی است. رسیدن به این درجات عالی تنها در سایه اعمال اختیاری فردْ میسر می‌شود. بنابراین، انسان باید تلاش كند تا شایسته درك آن نعمت عظیم الهی گردد. نعمت‌های خداوند و درجات رحمت الهی بسیار است. در این میان، خداوند متعال درجات خاصی از رحمت خود را چنین مقرر فرموده است تا از این مسیر خاص، دست‌یافتنی باشد. حتی فرشتگان مقرب الهی که دارای درجات عالی‌اند و به انواع نعمات و رحمت‌های الهی متنعم‌اند، به جهت خصوصیاتی که دارند و متفاوت از موجوداتی چون انسان هستند، در این مسیر قرار ندارند. فرشتگان با اختلاف درجاتشان، رحمت‏های متناسب خودشان را دریافت می‌کنند. سرشت آنها طوری است که جز عبادت كاری ندارند. هیچ میلی به گناه و معصیت پیدا نمی‌كنند. به همین جهت، مستحق رحمتی‌اند كه بر‌اثر همان اعمالی كه جنبه تكلیف اختیاری ندارد، به آنها داده می‌شود.

موجوداتی که خالق متعال آنها را دارای اراده و اختیار آفرید، مانند آدمیان و جنّیان، وقتی بر سر دو‌راهی‌ها قرار گیرند، قدرت انتخاب و گزینش دارند. سرشت این موجودات به‌گونه‌ای است که هم به خوبی‌ها و فضایل تمایل دارند و هم به شهوت‏ها و رذایل. هنر انسان این است كه در بین این دو تمایل متضاد، راه پرستش و عبادت خدا را انتخاب کند. اگر انسان این انتخاب مهم را انجام دهد، مقامی می‌یابد كه برترین فرشتگان هم خادم او می‌شوند. این مقام با‌عظمت و متعالی که مقام انسان کامل است، همان مقام والای قرب به خداوند است.(1)

مطلب دوم: چنین وصلی جز در سایه بندگی خدا ممکن نیست. گرچه ما حقیقت این رابطه را درك نمی‌كنیم، ولی با بهره بردن از آیات شریفه قرآن، کلیاتی از این


1. ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى (نجم، 8ـ9).

حقیقت را می‌توان بیان داشت. فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛(1) «جن و انس را نیافریدم، جز برای اینکه مرا عبادت کنند».

یعنی قرب الهی و كمالی كه شایسته انسان است، تنها در سایه معرفت و شناخت خدا و در نتیجه عبادت و بندگی برای خدا پیدا می‌شود.

مطلب سوم: عبادت خدا به این معناست که انسان تلاش كند تا حقیقت بندگی خود نسبت به خدای متعال را درك كند و آن را در رفتارش نشان دهد. بفهمد و در عمل بفهماند که مالک او، و آنچه در دست اوست، خداست و هیچ‌چیز مال خودش نیست. شاید همه ما در مرحله اعتقاد چنین ایمانی داشته باشیم كه همه‌چیز مال خداست، اما بندگی خدا زمانی محقق می‌شود که رفتار ما با این اعتقادمان منطبق باشد. حقیقتاً بفهمیم و به قلب قبول کنیم که خودمان، دست و پایمان، فکر و زبانمان، و همه آنچه در اختیار داریم، مال اوست. اگر حقیقتاً انسان به این مرتبه از معرفت بار یابد، او را ارباب و مالک خود می‌داند و گوش به فرمانش خواهد بود. وقتی خداوند امر‌و‌نهی دارد، ولی ما در عمل، نافرمانی می‌کنیم یا وقتی متوجه هستیم چه چیزی مرضیّ خداست یا مرضیّ خدا نیست، ولی در رفتارمان، رضایت و عدم رضایت او را مراعات نمی‌کنیم، این‌گونه عملکرد، نشانه درك نکردن حقیقت بندگی، و ادعای نوعی استقلال در برابر خداست، و نشانه آن است که ما خود را كاملاً بنده او نمی‌دانیم و برای خود، نوعی آقایی و صاحب‌اختیاری قایلیم و این ریشه بدبختی و سیه‌روزی انسان است.

قله كمال انسانی آنجاست که انسان در تمام شئون اعم از اعتقادات، فکر و ذکر، نیات، رفتار و در تمام شرایط، خود را بنده محض خدا بداند و به بیان امام صادق(علیه السلام)، برای خود در برابر خداوند، پنج تکبیر نماز میت سر دهد و با آرزوهایش همچون


1. ذاریات (51)، 56.

وداع مرگ با حیات، وداع کند(1) و خود را به تعبیر بزرگان، کالمیت بین یدی الغسال مشاهده کند.(2) این همان مرتبه‌ای است كه اولیای خدا با اختلاف درجات و مراتب به آن نایل شده‌اند. به اعتقاد همه مسلمانان، در رأس همه اولیای الهی و بالاتر از همه، پیامبر عظیم‏الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله) و بعد از ایشان، حضرت مولی امیر‌المؤمنین(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) و سپس دیگر ائمه معصوم(علیهم السلام) هم به اختلاف مراتب، و در مراتب بعدی، کسانی كه با این خاندان ارتباط دارند و در اعتقادات و دین‌داری از آن بزرگواران متأثرند، باز به اختلاف مراتب، این بندگی را در زندگی‏شان نشان داده‌اند.

مطلب چهارم: حقیقت بندگی خداوند در دعا متبلور می‌شود. به همین جهت، در لسان ائمه معصوم(علیهم السلام) از دعا به مخّ و مغز عبادت تعبیر شده است: الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة،(3) اگر عبادت خدا را، مانند هسته‌های میوه، دارای لایه‏‌های مختلفی بدانیم، به حسب این روایت، مغز آن، دعاست. منظور از مخّ، به‌خصوص اگر مخّ انسان منظور باشد، همان لبّ است. نیت انسان که تنها ملاک و معیار ارزشیابی همه افعال و اعمال انسان است، نتیجه عملکرد مغز اوست. جایگاه این بخش از وجود انسان تا حدی


1. قَالَ الصَّادِق(علیه السلام)‏: ...فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَكُونَ مُتَوَكِّلًا لَا مُتَعَلِّلًا فَكَبِّرْ عَلَى رُوحِكَ خَمْسَ تَكْبِیرَاتٍ وَوَدِّعْ أَمَانِیَّكَ كُلَّهَا تَوْدِیعَ الْمَوْتِ لِلْحَیَاة (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج68، ص147).

2. و‌المتوكل لا یسأل و‌لا یرد و‌لا یمسك شیئا خوف الفقر و‌ینبغی لمن أراد سلوك طریق التوكل أن یجعل نفسه بین یدی الله تعالى فیما یجری علیه من الأمور كالمیت بین یدی الغاسل یقلبه حیث یشاء (ابی‌محمد حسن الدیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص121).

3. عَنِ النَّبِی(صلى الله علیه وآله) قَالَ: الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ وَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَدْعُو اللَّهَ إِلاَّ اسْتَجَابَ لَهُ إِمَّا أَنْ یُعَجِّلَ لَهُ فِی الدُّنْیَا أَوْ یُؤَجِّلَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ وَإِمَّا أَنْ یُكَفِّرَ عَنْهُ مِنْ ذُنُوبِهِ بِقَدْرِ مَا دَعَا مَا لَمْ یَدْعُ بِمَأْثَم (محمدبن‌الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج7، ص27؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج90، ص300)‏.

مهم است که اگر انسان از کارکرد مغز بی‌بهره باشد، با حیوانات فرقی نخواهد داشت. به همین سیاق، دعا هم مخّ و مغز عبادت است. اگر در عبادت، دعا نباشد، گویا عبادت نیست. اگر چنین است، انسان باید رفتاری بنده‏وار داشته باشد.

ارتباط دوسویه بین بنده و خداوند

گفته شد که تنها راه رسیدن به قرب خدا یا كمال انسانی، بندگی كردن است. بندگی، رابطه‌ای بین انسان و خداست. در چنین رابطه‌ای، وقتی انسان به خودش نگاه می‌کند، خود را بنده‌ای می‌بیند که هیچ‌چیز ندارد، ولی وقتی به خداوند نظر دارد، می‌بیند همه‌چیز دارد. در عبادت، همیشه یكی از این دو نظر یا هر دو نظر به‌طور مساوی، غالب است. به همین جهت، در دعاهایی با مضامین بلند و فخیم همچون دعای شریف ابو‌حمزه ثمالی، گاه ائمه معصوم(علیهم السلام)، به فقر و بیچارگی و بنده بودن خویش توجه دارند و در مواردی نیز بیشتر توجه آنها معطوف كرم بی‌کران خدا و لطف و بخشش و رحمت واسعه اوست. در بعضی تعابیر گزارش‌شده از آن بزرگواران در ادعیه، به این حقیقت تصریح شده است: إِذَا رَأَیتُ مَوْلَای ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَإِذَا رَأَیتُ عَفْوَكَ طَمِعْت؛(1) «ای سرور من، زمانی که به خود و بیچارگی‌ام نگاه می‌کنم، ناامید، نگران و وحشت‌زده می‌شوم، اما وقتی به تو و كرم بی‌انتهایت نظر می‌کنم، امیدوار ‏می‌شوم و به طمع می‌افتم».

این ارتباط ویژه دو‌سویه، نه‌فقط در دعا، بلکه در تمام عبادات باید برقرار باشد. انسان باید این حالت بین فقر خود و غنای الهی، زشتی خود و زیبایی ‏خدا،


1. أَدْعُوكَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ أَدْعُوكَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَإِذَا رَأَیْتُ عَفْوَكَ طَمِعْتُ فَإِنْ غَفَرْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَإِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِم‏ (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج95، ص82؛ مفاتیح الجنان، اعمال ماه مبارک رمضان، اعمال سحر، دعای سحر، دعای ابوحمزة ثمالی).

بی‏حیایی خود و پرده‌پوشی خدا را همیشه در نظر داشته باشد. البته این مضامین در دعا، بیش از دیگر موارد عبادات، متبلور و برجسته می‌شود. حقیقت دعا هم منطبق بر همین امر است؛ چون حقیقت دعا، درك نداری ما و دارایی خداوند و درنتیجه، خواستن ما از خداست. البته درك این حقیقت برای ما آسان نیست. مشکل این است که همه ما خود را خیلی دارا می‏دانیم و بر اساس آموزه‌های دینی معتقدیم كه آنچه را داریم، خدا به ما داده است، ولی در مقام بیان می‌گوییم: دست خودم، پای خودم، گوش خودم، عقل خودم، مال خودم، علم خودم. گاه ‏آدمیزاد چنان در غفلت و نادانی خود، غرق است که به این مطلب هم تصریح می‌کند: إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی؛(1) «همه آنچه دارم، حاصل تلاش‌های علمی و دانایی خودم است».

این بیان، درواقع، حرفی است که قارون به نمایندگی از همه ما زده است؛ چرا‌که این معنا، البته با اختلاف مراتب و تفاوت در صراحت و ابهام، در دل ما هم هست. می‌گویند وقتی پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به دنبال آن شخص فرستادند تا زكات مالش را بدهد، آن شخص در پاسخ گفت: چرا باید از مال خود به دیگران بدهم؟ لابد پیامبر از ما باج می‏خواهد؟ ما خود زحمت كشیدیم و كار كردیم. اینها حاصل تلاش و دسترنج خود ماست. ما مسلمانیم. نماز می‏خوانیم. دیگر چه باجی باید بدهیم؟

پیام چنین برخوردی با رسول و پیام‌آور خدا(صلى الله علیه وآله) این است كه من هم در مقابل خدا، صاحب و مالكم. بنابراین، زکات، باج‌گیری خدای مالک از من مالک است. بیشتر ما انسان‌ها این‌گونه‌ایم. این همان رگه‌های شرک و کفری است که در چنین مواقع حساس و شرایط سختی، در عمل خودنمایی می‌کند: وَمَا یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلا


1. قصص (28)، 78.

وَهُم مُّشْرِكُون؛(1) «غالب انسان‌ها به خداوند ایمان نمی‌آورند، مگر آنکه در کنار ایمان به او شرک می‌ورزند».

مثلاً وقتی هنگام حساب و کتاب سالانه فرامی‌رسد، تمام تلاش ما این است که مقدار خمس و زکاتی که باید بپردازیم، کمتر شود. همچنین پس از حساب‌های دقیق و هنگام ادای آن نیز تلاشمان این است که به آقایی بدهیم كه بخشی از آن را به ما ببخشد. حتی وقتی آن مقدار معین واجب تعیین شد، دلمان می‌خواهد اجازه بگیریم و به موارد و افرادی بدهیم که خود می‌شناسیم. این در حالی است که گاه حاضریم با رضایت کامل و طیب خاطر، ده برابر خمس و زکات را در یك مهمانی شبانه هزینه كنیم. آنچه گفته شد، درباره وظایف مالی واجب، مانند خمس و زکات است. این اوضاع درباره تکالیف مالیِ مستحب بسیار بدتر است. حقیقت این است که در چنین موقعیت‌هایی که برای ما پیش می‌آید، باید شاکر باشیم و به بهترین وجه عمل کنیم؛ چرا‌که خداوند به ما عنایت فرموده است و مال خود را به‌وسیله ما به بندگان نیازمندش می‌رساند. این، خود، فیضی برای ماست و باعث رشد و ترقی معنویمان خواهد شد.

در سایر رفتارها نیز وضعیت بهتر از این نیست. در تمام این موارد باید آثار بندگی در عمل ظهور كند. با تأسف، گاه انانیت و هوای نفس در آن رسوخ می‌کند و مانع بروز و ظهور بندگی می‌شود. اگر انسان از مرز انانیت بگذرد، شاهکار کرده است. گاه خداوند به بعضی از انسان‌ها عنایت می‌کند و بر آنها منت می‌گذارد و این درجه از معرفت را به آنها عطا می‌کند، به‌گونه‌ای‌که آنها دیگر خودی نمی‌بینند. بندگی خدا در همه حالات، رفتار، گفتار، حركات و سكناتشان ظهور دارد. خداوند


1. یوسف (12)، 106.

به آنها می‌فهماند كه هیچ‌چیز ندارید. همه آنچه دارید، من داده‌ام و امانت در دست شماست. بسیار اتفاق افتاده است که سخنور نطّاق و قدرتمندی، درست در اوج سخنرانی، ساده‌ترین عبارات و مطالب را فراموش می‌کند. هر‌چه می‌کوشد، به یادش نمی‌آید، یا عالم بزرگواری براثر كهولت سن، هنگام قرائت سوره حمد در نماز، بخشی از این سوره را فراموش می‌کند؛ سوره‌ای که ده‌ها سال آن را در نماز و غیر‌نماز خوانده است. این حوادث و اتفاقات، تصادفی و بی‌دلیل نیست. آنها که آگاه و متوجه امورند، این حوادث را هشدار و تذکاری برای خویش می‌بینند و تمام این امور را لطف خدایی برای بیداری و توجه خود می‌دانند.

یکی از استادان بزرگوار حوزه (دامت‌برکاته) نقل می‌کردند كه ما در نجف خدمت بزرگواری درس می‌خواندیم. تعدادی از بزرگان مراجع آن زمان در درس ایشان شركت می‌کردند. یك روز ایشان درس را ارائه فرمودند و طبق معمول، بعضی از شاگردان برجسته اشكالی ‏كردند و ایشان جواب دادند و درس تمام شد. فردا وقتی ایشان شروع كردند به درس دادن، دیدیم همان مطلب روز گذشته را بی‌کم‌وکاست بیان کردند و همان شاگردان اشكالات گذشته را عیناً تکرار کردند و ایشان هم باز همان جواب را دادند و درس هم تمام شد. روز سوم هم آقا تشریف آوردند و درس را شروع كردند. باز از ابتدا تا انتها همان درس دو روز گذشته را عیناً بیان کردند و همان اشکال و جواب‌ها عیناً تکرار شد. بعد از درس، یکی از شاگردان ایشان که به استاد نزدیک‌تر و خودمانی‏تر بودند، خدمت آقا رفتند و عرض كردند كه آقا جریان چیست؟ شما سه روز است مطلب را در درس تكرار می‌فرمایید و همان اشكال و همان جواب‌ها تکرار می‌شود؟ پیش‌از‌این، چنین وضعی سابقه نداشت؟ آن استاد بزرگوار در پاسخ فرمودند: سه روز است فكر من جامد است. هرچه مطالعه و فكر می‌كنم، همان مطالب گذشته

به ذهن من می‏آید. وقتی شما اشكال را مطرح می‏‌كنید، باز همان جواب به ذهنم می‌آید. در هر صورت، فكرم پیش نمی‌رود.

این‌گونه حوادث و رویدادها نشانه عنایت خداوند متعال به بعضی از بندگانش است تا اگر به عللی، خطوراتی به ذهنشان آمد و زمینه وسوسه شیطان در وجودشان فراهم شد، متنبه شوند و خود را بازیابند. خداوند به آنها این توجه را می‌دهد که اگر عنایت خدا، حتی برای لحظه‌ای كوتاه، از انسان برداشته شود، انسان تمام دانسته‌های خود را فراموش خواهد کرد.

به‌هر‌حال، ارتباط انسانی که ادعای بندگی خدا را دارد، با ولی‌نعمت و خالق خویش باید این‌گونه باشد. او را همه‌کاره و محیی و ممیت خود بداند. هیچ استقلالی در خود نبیند و تمام افعال، رفتار، نیات، حرکات و سکنات خود را دارای منشائی خدایی بداند: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى؛(1) «ای مؤمنین، کفار و مشرکین را شما نکشتید، بلکه خداوند کشته است و ای رسول ما، وقتی به‌سوی آنها تیراندازی کردی، این تو نبودی، بلکه خداوند تیراندازی کرده است».

یعنی دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و مؤمنانی که در جنگ با کفار و مشرکین شرکت داشتند، عاریه بوده است. وجود آنها در میدان جنگ گویی بهانه‌ای بیش نبود تا خداوند به این بهانه، مشرکان را به شکست بکشاند. پیدا شدن چنین حالتی در انسان مساوی است با احساس ورشکستگی در قبال خداوند قَدَرقدرتی که مالک و صاحب تمام هستیِ اوست. در چنین حالتی، انسان حتی عبادات و اعمالی را که انجام داده و به آن دل‌خوش بوده است، از خود نمی‌داند و همه را نتیجه توفیق الهی می‌داند. تنها


1. انفال (8)، 17.

سهم ناچیزی از آن همه عبادات و اعمال به انسان منسوب است که آن هم به عدم خلوص نیت آلوده می‌شود.

اگر این توفیق، رفیق انسان شود و چنین حالت خوشی به انسان دست دهد و کاملاً به این نتیجه قطعی برسد که هیچ چیزی ندارد، حالت بریدن و قطع امید به او دست می‌دهد؛ مانند كسی كه ناگهان سرمایه‌اش آتش بگیرد یا یك‌باره تمام مال‏التجاره‌‏اش غرق شود. در چنین شرایطی، چیزی و جایی برای چنگ زدن و متوسل شدن نمی‌یابد. وقتی از همه ناامید شد، تنها دامن خدا باقی می‌ماند.

این لحظه، لحظه تمسک به دامن خداست. چنگ زدن به دامن خداوند همان نقطه رهایی است. ناگهان با تداعی همان رابطه بین بنده و خداوند، متوجه این حقیقت می‌شود كه رفتن به سراغ خداوند نیز استحقاق و اهلیت می‏‌خواهد. من کدام عمل را برای خدا انجام دادم تا استحقاق لطف الهی را داشته باشم؟ هر‌چه بود، لطف و توفیق او بود. در این لحظه، انسان حقیقتاً می‌شکند. منقلب می‌شود. اشكش جاری می‌شود. بدنش می‏لرزد. چهره‌اش رنگ می‏بازد. به فکر راه چاره می‌افتد که چه كنم؟ كجا بروم؟ وقتی می‏بیند اهلیت و استحقاق چیزی را هم ندارد و کاملاً درمانده شده است، به خود خداوند متوسل می‌شود و عرضه می‌دارد كه: پروردگارا، به من و بی‌لیاقتی من نگاه نكن؛ به‌خاطر آن عده از بندگانت كه نزد تو محترم و آبرومندند، به من رحم كن! امام سجاد(علیه السلام) در این فراز از دعا همین‌گونه با خدایش سخن می‌گوید: اللّهُمّ إِنّی أَسْأَلُكَ بِحَقّ هَذَا الشّهْرِ، وَبِحَقّ مَنْ تَعَبّدَ لَكَ فِیهِ مِنِ ابْتِدَائِهِ إِلَی وَقْتِ فَنَائِهِ مِنْ مَلَكٍ قَرّبْتَهُ، أَوْ نَبِیٍّ أَرْسَلْتَهُ، أَوْ عَبْدٍ صَالِحٍ اخْتَصَصْتَهُ، أَنْ تُصَلّی عَلَی مُحَمّدٍ وَآلِهِ، وَ... .

اگر ما هم توفیق چنین حال خوشی را پیدا کنیم که حضرت داشتند، بیانمان همین سبک و سیاق را خواهد داشت. البته امام سجاد(علیه السلام)، یكی از حضرات معصومین

و یكی از انوار پاك الهی هستند و ما قادر به درک مقام آن انوار پاک نیستیم. با این حال، از بیانات ایشان استفاده می‌شود كه آنها هم در مقام بندگی خدا، از این جهت كه بنده‌اند و هیچ ندارند، یک نگاه به خودشان داشتند و یك نگاه هم به آن كرامت‏ها و عنایت‌ها و الطاف بی‌کران خداوند. حتی آن بزرگواران در قبال حضرت حق، خودی برای ماسوای او قایل نبودند. آنها اساساً خودیت منهای خدا را یك دایره خالی یا یك مجموعه تهی می‌دانستند. به همین جهت، با وجود گناهِ نكرده، اشكشان بیش از ما جاری می‌شد و ناله و زاری‌شان بیش از ما بود. منشأ این حالات خوش، این دیدگاه متعالی و مقدس است. در مقابل، ما به علت داشتن دیدگاهی ناقص و غلط، و تخیلات و موهومات، با کوله‌باری پر از گناه، چنان گریه و زاری و اشکی نداریم، مگر اینكه برای پیدا كردن چنین حالات خوشی نیز باز دست به دامن آنها شویم.

امام سجاد(علیه السلام) در این دعا، در‌حقیقت، حالات ما را به تصویر کشیده و به ما آموخته است تا در قبال خداوند کاملاً احساس فقر محض کنیم و برای جبران این نداری، به خودش متوسل شویم و او را به آبرومندان درگاهش سوگند دهیم تا عنایتی نیز به ما داشته باشد.

فلسفه ناله‌ها و گریه‌های معصومان(علیهم السلام)

چرا ائمه معصوم(علیهم السلام) چنین بیاناتی داشتند و به وجود نازنین خود نسبت گناه می‏دادند و به همین جهت، استغفار می‌کردند؟

در توجیه این حالات، وجوهی ذكر شده است. ازجمله وجوه ذکرشده، همان مطلبی است که در فقرات پیشین بِدان‌ها اشاره شد؛ یعنی كمال بندگی به این است كه بنده در مقام اظهار عبودیت در پیشگاه حضرت حق، خود را یك مجموعه تهی ببیند. خود را حقیقتاً فقیر محض بداند. منشأ هر زشتی و عیبی را همین فقر و نداری

بداند. اگر بی‏حیایی بد است، منشأ آن نداشتن حیاست و حیا را خدا می‌دهد. اگر جهل خیلی زشت است، رفع آن به دانایی و علم است. منشأ آن علم و دانایی، فقط خداست. بنابراین، آن بزرگواران همه عیب‌ها، زشتی‌ها و پستی‌ها را از بنده می‌دیدند و رفع آن را به خداوند منسوب می‌دانستند. پس تمام عزت‌ها از خداست؛ چون اگر داده‌های خدا نباشد، بنده، ذلیل‏ترین است.

بنده خدا وقتی خود را با صرف‌نظر از داده‌های الهی می‌بیند، ذلیل‌ترین است و وقتی به داشته‌های خود و عزت خود که تمام آن منشأ خدایی دارد، نگاه می‌کند، خود را عزیزترین می‌بیند. بنده چنین خدایی بودن، خود، بالاترین عزت است. اینها مضمون مطالبی است كه در دعای عرفه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) آمده است.

در این فقرات از دعا نیز امام سجاد(علیه السلام)، همین گزارش را از حالات خود ـ به‌عنوان رابطه بنده و خداوند گزارش می‌کند؛ یعنی همان حال نوسانی که از ویژگی‌های ممتاز دعاست، در این دعا مشاهده می‌شود. گاه حضرت(علیه السلام)، به خود و فقر خود، منهای عنایات و عطایای الهی می‌نگرد. گاه به بندگی خود برای خدای دارا و بی‌نیاز نگاه می‌کند. در این نگاه، وقتی به خداوند نظر می‌کند، كرم و رحمت او را بی‌كران می‏بیند. به همین جهت، از او همه‌چیز را برای همه می‏خواهد؛ چون معتقد است که خدایا، اگر تو با این دعا، همه عالم را بیامرزی، جا دارد و چیزی از تو كم نمی‌شود. این نگاه امام به رحمت الهی است. وقتی به ناچیزی خودش نگاه می‌کند، می‌گوید استحقاق هیچ‌چیز را ندارم و همه‌چیز از فضل توست. حالا كه استحقاق ندارم، پس من تو را قسم می‏دهم به آن كسان و چیزهایی كه پیش تو عزیزند. حالا که ماه مبارک رمضان است، اول تو را قسم می‏دهم به حق این ماهی كه تو آن را شریف قرار دادی و مقام آن را بزرگ داشتی و تو را قسم می‌دهم به حق همه كسانی كه از آغاز خلقت این ماه مبارک تا پایان عمر آن، عبادت تو را كرده‌اند یا خواهند

کرد، از ملائكه، انبیا، اولیا و بندگان صالحت كه به من رحم كنی و به من توفیق دهی كه من هم مشمول آن وعده‏‌هایی شوم كه تو به اولیای خودت داده‌ای:

اللّهُمّ إِنّی أَسْأَلُكَ... أَنْ تُصَلّی عَلَی مُحَمّدٍ وَآلِهِ، وَأَهّلْنَا فِیهِ لِمَا وَعَدْتَ أَوْلِیاءَكَ مِنْ كَرَامَتِكَ، وَأَوْجِبْ لَنَا فِیهِ مَا أَوْجَبْتَ لِأَهْلِ الْمُبَالَغَةِ فِی طَاعَتِكَ، وَاجْعَلْنَا فِی نَظْمِ مَنِ اسْتَحَقّ الرّفِیعَ الأَعْلَی بِرَحْمَتِك؛ پروردگارا، از تو درخواست می‌کنم،... بر محمد و اهل‌بیت گرامی‌اش درود فرست و در این ماه، ما را مستحق کراماتی فرما كه به اولیای خودت وعده‌ داده‌ای و در این ماه، ما را از آنچه برای عابدان سخت‏‌کوش در اطاعتت مقرر داشتی، برخوردار کن و ما را در صف كسانی قرار ده كه آنان را در سایه رحمت خود، مستحق مقام عالی و والا قرار داده‌‏ای.

ما هم به تأسی از آن بزرگوار باید همیشه بهترین شفیع خودمان را عزیزترین و شایسته‏ترین بندگان خداوند، یعنی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و در کنار ایشان، امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار دهیم که برادر و نفس پیامبر است. ما معتقدیم که اگر خدا را فقط به گل روی آن حضرت قسم دهیم که همه دوستان ایشان را بیامرزد، هیچ عجیب نیست. این بزرگ‌مرد نزد خداوند آن‌قدر عزیز است که یك نفَس، یك نگاه و یك قطره اشكش كافی است كه همه دوستانش به بركت آن آمرزیده شوند.