کتاب صوتی

پیوستاندازه
Audio icon معرفی کتاب «صهبای حضور»1.69 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه معاونت پژوهش2.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ دعا4.74 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ مقدمه2.1 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه اول10.64 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوم8.4 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سوم10.7 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهارم8.95 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پنجم7.99 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه ششم7.29 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفتم7.18 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هشتم9.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نهم13.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دهم6.92 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه یازدهم11.8 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه دوازدهم12.39 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه سیزدهم9.5 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه چهاردهم15.47 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه پانزدهم16.53 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه شانزدهم13.63 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هفدهم12.31 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه هجدهم12.35 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه نوزدهم12.65 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیستم19.82 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌یکم14.48 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌دوم16.16 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌سوم8.62 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌چهارم14.08 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌پنجم11.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌ششم8.32 مگ
Audio icon کتاب صوتی «صهبای حضور»؛ جلسه بیست‌و‌هفتم9.48 مگ

جلــسه پــنجم

 

 

جلــسه پــنجم

 

 

 

 

وَالْحَمْدُ لِلَّه الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ وَشَهْرَ الْإِسْلامِ وَشَهْرَ الطَّهُورِ وَشَهْرَ التَّمْحِیصِ وَشَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدًی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَان؛ ستایش مخصوص پروردگاری است که ماه خود، یعنی ماه مبارک رمضان را یکی از آن طرق هدایت قرار داده است؛ ماه روزه و ماه تسلیم و اطاعت و ماه پاکی و آمرزش گناهان و ماه شب‌زنده‌داری؛ ماهی که قرآن در آن نازل شده است تا هادی بشر بوده، دلایل روشن بین حق و باطل را ارائه کند.

رمضان؛ ماه نزول قرآن

امام سجاد(علیه السلام) در ادامه دعا، ماه مبارک رمضان را یکی از طرق نجات انسان می‌دانند که او را به رضوان الهی می‌رساند؛ و سپس برخی از صفات و ویژگی‌های این ماه عزیز را برشمرده‌اند. به بیان حضرت(علیه السلام) ازجمله ویژگی‌های ماه مبارک رمضان و شاید مهم‌ترین ویژگی این ماه، حادثه عظیم نزول قرآن کریم در آن است. حضرت برای بیان ویژگی فوق، این آیه شریفه سوره بقره را قرائت می‌کنند: الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَان.(1)

در آیات شریفه قرآن تصریح شده كه قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده است. به همین دلیل، این ماه، ماه بهار قرآن است و در كنار پرداختن به نماز و روزه


1. بقره (2)، 185.

و دیگر عبادات، تلاوت قرآن هم یكی از عبادت‌های مهمی است كه باید در این ماه به آن اهتمام داشت.

پرسش: نزول قرآن در ماه مبارک رمضان به چه معناست؟

جواب: در توضیح معنا و تفسیر این آیه، بیانات مختلفی از مفسران گزارش شده است:

غالب مفسران اهل سنت معتقدند که منظور، آغاز نزول قرآن در این ماه است. البته این یک بیان و نظر عرفی و غیر فنی است؛ چراکه وقتی کاری در زمانی خاص شروع شود، عرفاً گفته می‌شود این کار در آن زمان انجام گرفت. این دیدگاه با وضع تاریخی نزول قرآن مناسبت ندارد. ما معتقدیم كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در روز بیست‌وهفتم ماه رجب مبعوث شدند و اولین آیات سوره علق نیز همان زمان بر ‌ایشان نازل شد؛

بعضی دیگر معتقدند، در آغاز بعثت تنها چند آیه از سوره علق نازل شد؛ سپس مدتی هیچ آیه‌ای نازل نشد؛ آن‌گاه در ماه مبارک رمضان آیات قرآن به‌تدریج و مستمراً نازل شد.

روایات ائمه معصوم(علیهم السلام) در باب نزول قرآن به این نکته مهم اشاره دارد که قرآن دارای دو نوع یا دو مرتبه نزول بوده است: در مرتبه نخست، نزول از لوح محفوظ یا عندالله تا بیت‌المعمور(1) و در مرتبه دوم از بیت‌المعمور به قلب مقدس پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) بوده است.(2) نزول قرآن در ماه مبارک رمضان یا لیلة‌القدر، همان نزول اول است؛ آن‌گاه، تدریجاً و در طول 23 سال بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل شد.


1. بعضى از روایات در توضیح بیت‌المعمور چنین آمده است: در آسمان‌ها خانه‌اى محاذى مكه یا كعبه است كه فرشتگان دور آن طواف مى‏كنند؛ درست مانند طواف حجاج به دور خانه كعبه در روى زمین است. بیت‌المعمور بین مقام لوح محفوظ و این عالمى كه ما انسان‌ها در آن زندگى مى‏كنیم، واسطه است.

2. عَلِیُّ ‌بن‌ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَمُحَمَّدِ‌ بن ‌الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ‌ بن ‌سُلَیْمَانَ عَنْ دَاوُدَ عَنْ حَفْصِ‌ بن ‌غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآن» وَإِنَّمَا أُنْزِلَ فِی عِشْرِینَ سَنَةً بَیْنَ أَوَّلِهِ وَآخِرِهِ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه(علیه السلام): نَزَلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَی الْبَیْتِ‌الْمَعْمُورِ ثُمَّ نَزَلَ فِی طُولِ عِشْرِینَ سَنَة» (ابی‌جعفر محمدبن‌یعقوب‌بن‌اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص628 و روایات دیگر در: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج94، ص11؛ محمدبن‌الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج10، ص316 و دیگر کتب روایی).

مقصود از نزول قرآن، نزول و پایین ‌آمدن حسی و مادی نیست. برای فهمیدن معنای نزول، مقداری به تجرید و تلطیف نیاز است. علاوه بر قرآن، بسیاری از امور دیگر نیز وجود دارند که خداوند در قرآن آنها را نیز نازل‌‌شده از طرف خود معرفی می‌کند. اساساً هرآنچه در این عالم هستی وجود دارد، صورت و نمونه‌ای از حقایقی است که خزاین آن نزد خداوند است و او بنا به حکمت و مصلحتش، قدری از آن خزانه بی‌انتهایش را بر ما نازل كرده است: وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم.(1) البته برخی موارد، مانند آهن، را در قرآن به‌صورت ویژه نام برده است: وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِید.(2) بنابراین نزول قرآن نیز مانند نزول دیگر امور، نباید نزولی حسی و ظاهری و از مکان بالا به پایین باشد؛ همچنان که خزاین الهی نیز مانند انبارهای مادی و حسی ما نیست، بلکه مقصود چیز دیگری است.

شاید مقصود این باشد که موجودات عالم ماده، در شرایط خاصی وجود پیدا می‌کنند. حضور و وجود این موجودات در عوالم دیگر به‌گونه‌ای دیگر است؛ چراکه آن عالم از سنخی دیگر و بسیار متفاوت و وسیع‌تر از عالم دنیاست. طبیعی است که موجودات آن عالم نیز با موجودات این عالم متفاوت‌اند. این تفاوت آن‌قدر زیاد


1. حجر (15)، 21.

2. حدید (57)، 25.

است که خداوند برای نشان ‌دادن این تفاوت زیاد، آن عالم را به خزینه‌ای برای این عالم و موجودات آن معرفی کرده است؛ مانند کاسه کوچک آب در برابر اقیانوسی بزرگ و بی‌انتها.

شبیه این تعابیر در قرآن بسیار است. در مورد اسمای الهی نیز چنین است. می‌فرماید: الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى.(1) تعبیر «استوی» در این آیه، مانند کاربرد این ماده در سوره زخرف نیست. در آنجا می‌فرماید: لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِه؛(2) که مقصود استیلا و سوار ‌شدن ظاهری و مادی است؛ یعنی تا بر مرکب‌ها و کشتی‌ها سوار شوید و از آن بهره ببرید. اما درباره خداوند این معنا صادق نیست. سوار ‌شدن و نشستن و استیلای مادی و ظاهری بر عرشْ مقصود نیست و مقصود از عرش هم، تختگاه مادی و ظاهری چون تختگاه پادشاهان نیست؛ بلکه مقصود، حقیقتی بالاتر و والاتر از این است؛ اما وقتی بخواهند آن حقایق را طوری که برای ما قابل فهم باشد بیان کنند، ناچار باید از این تعابیر و الفاظ استفاده شود. کُنه حقایق عالم برین را نمی‌توان با این الفاظ و عبارات بیان کرد.

بنابراین نزول قرآن و هر نزول دیگری، به معنای پایین ‌آوردن از یک مرتبه بالاتر مادی حسی نیست، بلکه به معنای فرو کاستن آن حقیقت از مرتبه اعلا و رفیع و رساندن آن به مرتبه‌ای فروتر و اسفل است. ما از حقیقت نزول و عوالم بالا بیش‌ازاین نمی‌فهمیم؛ و جهل بشر مانع بزرگی برای درک حقایق عالم است.


1. طه (20)، 5.

2. وَالَّذِی خَلَقَ الأزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالأنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ *(زخرف، 12ـ13).

ام‌الکتاب و لوح محفوظ

تعبیر دیگری که در قرآن آمده و در روایات نیز مکرر به آن اشاره شده است، تعبیر «لوح محفوظ» است: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظ.(1) مقصود از لوح محفوظ برای ما روشن نیست. یقیناً مقصود هرچه باشد لوح مادی و کتاب و دفتر حسی و مادی نیست؛ چراکه به بیان آیات قرآن و بیانات اهل‌بیت(علیهم السلام) نه‌تنها قرآن، بلکه همه موجودات عالم هستی از آغاز تا انجام، در آن لوح محفوظ ثبت هستند. ما، با محدودیت مادی و نقص و جهلی که داریم، توقع نداریم که حقیقت آن را درک کنیم: هرچه از قدرت عقلمان کمک بگیریم و مفاهیم را تجرید کنیم، باز هم به کنه آن پی نمی‌بریم. البته هرچه انسان تعالی یابد و از این مادیت، نقص و جهلْ فاصله بگیرد، به همان میزان خداوند فیض درک حقایق عالم را به وی عطا خواهد کرد. قرآن کریم درک این امور را مخصوص افرادی می‌داند که از جهل و نقص‌ها پاک‌اند: فِی كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون؛(2) قرآن، كتابی پوشیده و امری سرّی و مسطور است. چنین امر بااهمیتی را تنها گروهی كه «مطهر» و «معصوم» هستند، می‌توانند مسّ و لمس كنند و با آن تماس برقرارکنند.(3)


1. بروج (85)، 21ـ22.

2. واقعه (56)، 78ـ79.

3. حقیقت «مَسّ» و «لمس» نیز بر ما پوشیده است؛ همچنین نوع ارتباط با کتاب مکنون نیز روشن نیست. آیا مسّ، همان درک و فهم کتاب خداست یا امر دیگری است؟ مثلاً درباره نزول جبرئیل امین(علیه السلام) بر قلب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) یا نزول قرآن بر قلب نازنین ایشان توسط فرشته وحی نیز، مطلب به همین سیاق پیچیده و درکش مشکل است؛ می‌فرماید: وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ * بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (شعراء، 192ـ195). اینکه نزول ملک به چه معناست؟ مقصود از «قلب پیامبر» چیست؟ تنزیل و جای ‌دادن قرآن در قلب ایشان، حال چه مستقیم یا به‌واسطه فرشته، به چه معناست؟ قرارگرفتن قرآن در کتاب مکنون یعنی چه؟ همچنین گاه، آیات قرآن به‌صورت نوشته‌هایی رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً * فِیهَا كُتُبٌ قَیِّمَةٌ (بینة، 2ـ3) توسط جبرئیل و مشایعت هزاران فرشته دیگر بر حضرت(صلى الله علیه وآله) عرضه می‌شد، تمام این امور از مسائل پیچیده و مرموز و درک حقیقت این امورِ پر از اسرار نیز صعب و مشکل و علمش نزد اهل آن است. البته برخی با کمک ‌گرفتن از خود قرآن و بیانات اهل‌بیت(علیهم السلام) مسائلی را مطرح کرده‌اند؛ اما حقیقت امر بر همه، جز عده‌ای قلیل که مفسران و شارحان حقیقی قرآن هستند، یعنی اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) پوشیده‌است. الله اعلم.

اجمالاً باید بفهمیم كه خدای متعال دارای عُلوّ است و هرآنچه به آن وجود مقدس و متعال نزدیک‌تر باشد، دارای این مقام و منزلت خواهد بود. البته این مقام و مرتبه به معنای بالا بودن برتری جسمانی نیست، بلکه این عُلوّ و برتری به لحاظ مرتبه وجودی است. خداوند در قرآن به آن مرتبه بلند معنوی و وجودی چنین اشاره کرده است: وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیم؛(1) قرآن، نزد ما مرتبه بسیار بلندی دارد. بنابراین، نزول و تنزیل، به معنای کاستن از این مرتبه وجودی، برای ممكن شدن درک و فهم آن برای انسان در عالم مادی و پست‌تر است.

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر «ام‌الكتاب»(2) می‌فرمایند:

قرآن کریم در موطن اصلی‌اش مافوق تعقل است و قدر و منزلتی رفیع‌تر از آن دارد که عقول بشر توان درک آن را داشته باشند؛ چون عقل بشر در تفکرش تنها می‌تواند چیزهایی را بفهمد که در آغاز، از قبیل مفاهیم و الفاظ بوده و از مقدماتی تصدیقی ترکیب شده است که


1. زخرف (43)، 4.

2. علامه طباطبایی(رحمه الله) در کتاب گران‌سنگ المیزان در مباحث مربوط به سوره‌های آل ‌عمران، آیه هفتم (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ...) و رعد، آیه 39 (یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب) و زخرف، آیه چهارم (وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیم) و اواخر سوره جاثیه، مباحث مبسوطی در تفسیر «ام‌الکتاب» ارائه کرده‌اند.

هریک مترتب بر دیگری است؛ مانند: سور، آیات، جملات و کلمات قرآن. اما آنچه ماورای مفاهیم و الفاظ بوده، در‌خور تجزی به اجزا و فصول نیست، عقل راهی به درک آن ندارد. قرآن در آن مقام عالی، به‌صورت بسیط و یکپارچه بوده، سپس در عالم سفلی به صورت تفصیل، جزء‌جزء، سوره‌سوره، آیه‌آیه، جمله‌جمله و کلمه‌کلمه، آن‌هم در قالب زبان عربی، نازل شده است؛ بنابراین، قرآن نزد خداوند و در لوح محفوظ دارای مقام رفیعی است که عقول به آن دسترسی ندارند؛ به همین دلیل ما آن را نازل، و در‌خور درک عقول کردیم تا مردم آن را بفهمند.(1)

این خطوطی که ما روی كاغذ به‌عنوان آیات قرآن می‌نویسیم و اصواتی كه ما با قرائت قرآن آن‌ را تولید کرده یا معانی و مفاهیمی که از این متن به ذهن می‌آوریم، آن چیزی نیست که نزد خداوندْ محفوظ است، بلکه همه اینها انعکاسی از آن حقیقت نورانی و پر‌رمزورازی است که بر قلب نازنین رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نازل شده است؛ گویی ما از آنچه خداوند بر قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل كرده، عكسی می‌گیریم؛ صوتی از آن، مشابه صوتی كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) تلاوت می‌کند، یاد می‌گیریم؛ آن را در ذهن خود تصور می‌کنیم؛ آن را به زبان آورده، می‏خوانیم. به بیان مرحوم علامه طباطبایی، آنچه در دست ماست و عقل ما قدرت درک آن را دارد، عیناً همان قرآن در لوح محفوظ و ام‌الکتاب نیست، بلکه مَثَلی از آن مُمثّل است؛ عقل ما قدرت درک مُمثّل را ندارد، بلکه از همه حقیقت آن مُمثّل، مَثَلی را درک کرده است، اما این مَثَل، مَثَل


1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ذیل آیه چهارم سوره زخرف (وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیم).

همان مُمثّل است؛ چراکه آیات قرآن اشاره به همین قرآن می‌فرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظ(1) و إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ * فِی كِتَابٍ مَكْنُون؛(2) اما چون عقل بشر توان درک مُمثّل را ندارد، برای او مَثَلی آورده شد تا بفهمد!(3)

البته خواندن ما یا خطی كه به‌عنوان قرآن روی كاغذ می‏نویسیم، خود دارای ارزش، نورانیت و قداست است؛ چراکه انعكاس‌دهنده آن نورانیت و قداست حقیقی است. البته با همان قلم و کاغذی که خودبه‌خود هیچ قداست و نورانیتی ندارد، نوشته می‌شود؛ اما به دلیل نوع ارتباطش با نورانیت حقیقی قرآن، منور و مقدس است. علامت این قداست آن است كه ما حق نداریم بی‏طهارت به آن دست بزنیم؛ چراکه هرکدام از این الفاظ و اصوات نشان از حقایق و بواطنی دارد که همان حقیقت قرآن است. نورانیتی درونی لازم است تا انسانْ آن باطن و حقیقت قرآن را درک کند؛ صفای باطن و نورانیتی مانند نورانیت مرحوم کربلایی‌کاظم لازم است.(4)


1. بروج (85)، 21ـ22.

2. واقعه (56)، 77ـ78.

3. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ذیل آیه چهار سوره زخرف (وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیم).

4. كربلایى‌كاظم که اکنون در قبرستان‌ نو در شهر قم مدفون است، پیرمردی كشاورز و روستایی، با لباس و پوششی ساده بود. او به مکتب نرفته، سواد و معلوماتی نداشت؛ حتی نمی‌توانست اسم خودش را بنویسد. اما پس از سال‌ها زندگی در عالم بی‌سوادی، ناگهان و به صورتی کاملاً معجزه‌آسا، تمام قرآن بر وی الهام شد. او فرزند یک کشاور بود. از علما در پای منبر می‌شنید که دادن خمس و زکات اموال واجب است. سراغ پدرش (یا به‌نقلی اربابش) می‌رود و از او می‌خواهد که حتماً خمس و زکات مالش را بدهد؛ اما او امتناع می‌کند. کربلایی‌کاظم تصمیم می‌گیرد زندگی خود را از پدرش جدا کند. قطعه‌زمینی از پدرش تقاضا می‌کند، و پدرش موافقت می‌کند. او زمین را می‌گیرد و از پدر جدا می‌شود. خمس زمین را می‌دهد و با دسترنج خود کشت و زرع می‌کند و امورش را می‌گذراند. روزی در کنار مزرعه‌اش مشغول کار یا استراحت بود که دید چند شخص محترم و بزرگوار نزدیکش آمده، از او آدرس امامزاده آن روستا را می‌گیرند. او نشانی را می‌دهد. آنها تقاضا می‌کنند تا خود کربلایی نیز با آنها برود. کربلایی با ایشان رفت تا به امامزاده رسیدند. کربلایی‌کاظم آن روز امامزاده را به‌طرزی باشکوه و نورانی می‌بیند. آن آقایان از او می‌خواهند تا آیات قرآن دور دیوار امامزاده را بخواند. کربلایی می‌گوید: من سواد ندارم و خواندن نمی‌دانم. آنها اصرار می‌کنند. کربلایی‌کاظم بر‌اثر اصرار زیادشان نگاهی به کتیبه‌ها می‌کند و متوجه می‌شود تمام آن آیات را، گویی که در قلبش حک شده باشد، همه را بلد است. حالت غشوه‌ای به وی دست می‌دهد و بی‌هوش می‌شود. چند ساعت به همین صورت بی‌هوش افتاده بود تا اهالی، وی را در کنار امامزاده یافتند. او پس از بیداری، دیگر آن اشخاص محترم و بزرگوار را ندید؛ ولی متوجه شد که حافظ کل قرآن شده است؛ به‌گونه‌ای‌که هر آیه‌اى از قرآن را با تمام نکته‌ها، خصوصیات، خواص درمانی و مسائل دیگر مربوط به آنها مى‏داند. کم‌کم او معروف و شناخته شد. به محضر علما برده شد و امتحاناتی از ایشان گرفتند تا به صداقت او و ادعای عجیب و اعجاز قرآنی یقین پیدا کنند. حتی شهید نواب صفوی(رحمه الله) ایشان را تا مصر و نزد علمای آن سامان نیز برده است. مرحوم شیخ‌مرتضى حائرى(رحمه الله) كه ما هم افتخار شاگردى و دست‌بوسى ایشان را داشتیم، فرموده بودند: «من كتاب جواهر الکلام را جلوى كربلایى‌كاظم گذاشتم؛ در این کتاب در چاپ‌های قدیم، آیات قرآن، روایات، بیانات فقها و کلام مؤلف به یک سبک نوشته شده بودند و هیچ تفاوت ظاهری نداشتند. به ایشان گفتم: در این صفحات چیزى از قرآن مى‏بینى؟ ناگهان دیدم او روی چند کلمه دست گذاشت و گفت: اینها آیات قرآن است. به او گفتم: از كجا مى‏فهمى؟ چه فرقى بین این نوشته‌هاست؟ کربلایی‌کاظم گفت: آیات قرآن منور است؛ من از نورش مى‏فهمم این آیه قرآن است»؛ یعنی این كاغذ و این نوشته با حقیقت قرآن ارتباط پیدا می‌کند و کربلایی‌کاظم آن را می‌بیند. چگونه؟ نمی‌دانیم. دیگران این نورانیت را نمی‌بینند. چرا؟ باز هم نمی‌دانیم. کافی است چشم دل باز شود. لیاقتی پیدا شود، تا بسیاری از نادیدنی‌ها نیز دیده شود: أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (حج، 46).

خداوند بر‌اثر لیاقتی که او پیدا کرده بود چنان عنایتی کرد که آن نورانیت باطن قرآن را درک می‌کرد. او حتی دو حرفی که شبیه هم، در کنار هم و بر‌روی یک ‌تکه کاغذ نوشته شده بود، ولی یکی از حروف به نیت حرف قرآنی نوشته شده بود، همان

حرف را می‌شناخت و در آن نورانیت قرآن را می‌دید.(1) این حرف به‌ظاهر از سنخ همان حرف است، با همان جوهر و بر روی یک‌ ورق و توسط یک نویسنده نوشته شده است، اما فقط نیت نویسنده هنگام نوشتن متفاوت بوده است. روح انسان نویسنده واسطه شد تا این نوشته با حقیقت قرآن ارتباط پیدا کند و از انوار آن منور گردد.(2) درحقیقت خداوند به انسان چنان قدرتی داده است كه با اراده خویش می‌تواند یك صفحه كاغذ را مظهر نور الهی كند. به‌راستی این انسان با چنین قدرت معجزه‌آسایی نمی‌تواند خودش را تغییر بدهد؟


1. حضرت آیت‌الله خزعلى (حفظه‌الله تعالی) فرمودند: «شخصی روى یک كاغذ دو تا حرف «واو» نوشت؛ یك «واو» را به‌قصد عادى و «واو» دیگر را به‌قصد حرف قرآنی نوشت. وقتی این کاغذ را به کربلایی‌کاظم نشان دادند، گفت: این واو (یعنی همان واو که به قصد حرف قرآنی نوشته شده بود) از حروف قرآنی است؛ چون نور دارد»؛ یعنی همان قصد و نیت نویسنده یک حرف را نورانی کرده و شعاعى از آن نور اصلى كه عندالله است، به این حرف تابیده است؛ یعنى روح آن انسان نویسنده یا چاپ‌کننده و... واسطه است در این كه حروف و الفاظ از حقیقت نورانی قرآن نوری کسب کرده، منور گردد. انسان‌های بالیاقتی چون کربلایی‌کاظم آن را درک می‌کنند و می‌یابند؛ ما سرّش را نمی‌دانیم!

2. نقل می‌کنند: «شخصى در همدان به نام آقاسید‌یوسف که حافظ قرآن بود برای اولین‌بار خدمت مرحوم ملا‌علی همدانی رسید. مرحوم آخوند به ایشان فرمودند: آسیدیوسف، اگر كسى قرآن را آتش بزند چطور می‌شود؟ آقاسید‌یوسف عرض كرد: آقا خدا نكند! كسى جسارت مى‏كند قرآن را آتش بزند؟ مرحوم آخوند فرمودند: قرآن مگر غیر از همین خطوط نوشته‌شده روی کاغذ مانند دیگر کتاب‌هاست؟ اگر این نوشته‌های روی کاغذ که به‌قصد قرآن نوشته شده است، احترام دارد و نباید سوزانده شود، پس قلبى كه قرآن بر آن نوشته شده، محترم نیست؟ تو فكر مى‏كنى خدا آن را آتش بزند؟ آیا ارزش و احترام قلبى که حافظ قرآن شد، كمتر از كاغذ است؟ به‌خصوص اگر علاوه بر حک ‌شدن حروف و الفاظ، اثراتش هم بر قلب حك شود، معنا و حقیقتش هم در آنجا ظهور كند و نور قرآن هم بر آن بتابد». به‌هرحال مرحوم آخوند به آقای سیدیوسف همدانی، بشارت داده بود كه خدا تو را نمى‏سوزاند؛ براى اینكه به تو توفیق داده است كه حافظ قرآن باشى.

حقیقت نزول بر قلب رسول خداˆ

پرسش: نزول قرآن بر قلب پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چگونه بوده است؟

پاسخ: حقیقت این امر نیز بر ما پوشیده است؛ اما ‏شاید بتوان حدس زد كه روح پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) وجودی ذو‌مراتب است. روح حضرت، حقیقت نورانی شدیدی دارد كه شاید جز اهل‌بیت(علیهم السلام) که «مُطَهَّرُون» هستند و قدرت درک «لَوْح مَحْفُوظ و كِتاب مَكْنُون» را دارند، كسی را یارای درک و تحمل آن نور نیست. شاید تنها انوار مقدسی چون امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(علیه السلام) حقیقت آن نور را دیده و درك كرده باشند. امثال ما، حتی اگر آن وجود نازنین را می‏دیدیم، او را چون دیگران می‌دیدیم و حقیقت وجود ایشان را درك نمی‌کردیم. مرتبه‌ای از وجود نورانی پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) آن حقیقت نورانی قرآن را می‏یابد و آن را درک می‌کند. حقیقت قرآن در این مرتبه الفاظ متكثره‌ای که ما می‌بینیم، نیست، بلکه نور بسیطی است: قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّه.(1) البته به‌گونه‌ای است که قلب انسان والامقامی چون وجود نازنین پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را دریافته، تحمل می‌کند.

البته حقیقت آن نور برای ما مکشوف نیست، ولی این‌قدر برای ما روشن است که از سنخ نورهای طبیعی نیست، بلکه وجودی متعالی است، شبیه انوار قدسیه الهی: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ.(2) این حقیقت نورانی، ذومراتب است؛ مرتبه‌ای از نورانیت قرآن مقام عنداللهی دارد و مرتبه دیگر در قالب الفاظ، عبارات، اصوات و مفاهیم تنزل یافته است؛ یعنی همان حقیقت بسیط، با تنزل به عالم دنیا و عالم پایین‌تر متکثر می‌شود. شبیه نورهای شدید و ضعیف در طبیعت


1. مائده (5)، 15.

2. نور (24)، 35.

که همه توان دیدن نورهای ضعیف را دارند ولی نورهای قوی و شدید، مانند نور خورشید، را باید با عینک‌های خاص نگاه کرد وگرنه به چشم انسان آسیب می‌رسد.

البته آنچه برقلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل می‌شود، گو اینکه خود، مرتبه نازله‌ای از آن حقیقت نورانی است، باز‌هم همان چیزی نیست که ما درك می‌کنیم. مدرَک ما، دیدنی‌ها و شنیدنی‌های ما تنها عكسی، نقلی و اشاره‌ای از آن حقیقت نازله بر قلب نازنین ایشان است. البته هرچه لیاقت و آمادگی در انسان بیشتر و قلبش برای دریافت نورانیت قرآن آماده‌تر باشد، به همان نسبت به نور قرآن منور شده، قداست پیدا می‌کند، تا جایی که اگر قلبش حافظ قرآن شد دیگر خداوند آن قلب را نخواهد سوزاند.

بنابراین، معنای الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ این است كه یك‌بار، تمام قرآن در شب قدر ماه مبارک رمضان به‌صورت حقیقتی نورانی و بسیط بر قلب مقدس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تابیده شد و آن وجود نازنین، آن را تحمل کرد. سپس وقتی آن نور الهی بر الفاظ ‏تابید، همین قرآنی شد كه ما می‌بینیم و می‌شنویم. مقصود از نزول هم، تنزل از یک رتبه برتر و عالی‌تر، یعنی مقام عنداللهی، به مرتبه‌ای نازل‌تر، یعنی قلب نازنین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سپس ابلاغ آن توسط ایشان، آن‌هم در قالب الفاظ و اصوات برای مردم است.