بسم الله الرحمن الرحیم
دنباله بحث توحید به این جا رسید كه تمام پدیده هاى هستى بستگى به خدا و اراده خدا دارد و هیچ موجودى در هیچ زمانى و در هیچ مكانى و در هیچ جهتى از جهات، وجودش از خدا بى نیاز نیست. در این جا ممكن است این سؤال مطرح شود كه اگر دامنه توحید افعالى چنین گسترده است كه تمام پدیده ها را با تمام ابعاد و شوؤن در بر مى گیرد، معنایش این است كه هیچ عامل و علت دیگرى موثر در پیدایش چیزى نباشد زیرا معناى توحید افعالى ـ با این وسعت ـ این است كه همه كارى را خدا انجام مى دهد. و موثر حقیقى اوست؛ لازمه این تاثیر نفى موثریت و علیت از چیزهاى دیگرست از این رو مى توانیم مسأله اى را تحت عنوان رابطه اصل علیت با توحید افعالى مطرح كنیم، براى اینكه این مسأله درست روشن شود اول توضیحى درباره مفهوم علت و علیت و اصل علیت عرض مى كنم. علت معمولاً در زبان عرفى به معنایى گفته مى شود كه هدف و مقصد فاعل را نشان مى دهد و به اصطلاح در عرف علت را به علت غایى اطلاق مى كنند؛ مى گویند علت این كه این كار را انجام دادى چه بود، یعنى انگیزه تو چه بود؟ هدف تو از این كار چه بود؟ و در اصطلاح معقول و فلسفه علت معنایى خیلى وسیع تر از این دارد؛ در خود فلسفه هم علت دو تا اصطلاح دارد و چند نوع علیت ثابت شده. اما دو اصطلاحى كه در فلسفه هست ـ این دو اصطلاح ـ نسبتشان عموم و خصوص است؛ یعنى یك اصطلاح عام تر است و یك اصطلاح خاص. علت به معناى عامش به چیزى گفته مى شود كه چیز دیگرى بر او توقف دارد حالا هر نوع چیزى كه مى خواهد باشد و هر نحو توقفى مى خواهد داشته باشد. نوشتن نامه به شخص نویسنده توقف دارد تا نویسنده نباشد نامه نوشته نمى شود؛ پس نویسنده علت است. نویسنده مى بایست دست داشته باشد پس دست نویسنده هم علت است؛ غیر از شخص اندیشنده نویسنده، كه شخصیت روحى و فكرى اوست باید ابزار جسمانى هم داشته باشد؛ مثلاً با دست بنویسد، دست نویسنده مى بایست سالم باشد عضلات و اعصابش باید سالم باشد اینها هم شرط نویسندگى است به اینها هم علت گفته مى شود. علاوه بر اینها نویسنده احتیاج به كاغذ و مركب و قلم نیز دارد به هر یك از اینها هم باز علت گفته مى شود به خاطر این كه (بدون قلم، كاغذ، مركب و ... نمى توان نوشت و نوشتن بر همه اینها توقف دارد. پس هر یك از اینها ـ به این اصطلاح عام ـ علت است. البته مى بینیم در اصطلاح خاص و حتى در عرف به این چیزها علت نمى گویند اما این اصطلاح فلسفى است هر چیزى كه جلو دیگرى بر او متوقف باشد به این مى گویند علت پس از لحاظ فلسفى كاغذ و قلم و مركب و همه اینها اجزاى علتِ نوشتن هستند و این اصطلاح عام است و مساویست با این كه هر چیزى بر چیز دیگر متوقف باشد و یك اصطلاح خاصى داریم و آن به معناى فاعل است؛ یعنى آن موجودى كه موجود دیگرى را پدید مى آورد ولو این كه متوقف بر چیزهاى دیگر هم هست اما پدید آوردنده یكى از اینهاست چنانكه در مثال نوشتن نویسنده شخصى است، گو این كه نویسنده احتیاج به كاغذ و قلم و مركب هم دارد ولى آنها در اصطلاح علت نامیده نمى شوند. چون آنها نمى نویسند.
در این جا علت مساویست با فاعل؛ این اصطلاح خاصى است طبق اصطلاح قبلى هم، علت شامل فاعل مى شد اما مختص به فاعل نبود طبق این اصطلاح علت مختص به فاعل است اینها توضیح مفهوم علت است. علیت هم مصدر جعلى است از علت؛ یعنى علت بودن اصل علیت؛ یعنى اصل موثر بودن چیزى در پیدایش چیز دیگرى به معناى عامش و یا فاعل داشتن یك پدیده به معناى خاصش. حالا مسأله این است كه آیا قرآن اصل علیت را قبول دارد؟ و اگر قبول دارد رابطه اصل علیت با توحید افعالى چه مى شود؟ آیا مى شود هم توحید افعالى را پذیرفت و هم اصل علیت را؟ یا مى بایست یكى از اینها را پذیرفت و دیگرى را رد كرد؟ اگر اصل علیت را به معناى عامش در نظر بگیریم یعنى مطلق چیزى كه بر او چیز دیگرى توقف داشته باشد. باید انواع علتهایى كه در جهان هستى هست آنها را بررسى كنیم و ببینیم آیا قرآن همه اینها را مى پذیرد یا نه؟ عرض مى كنیم علت به معناى این كه پدیده ها فاعل داشته باشد نه تنها مورد پذیرش قرآن هست بلكه اصل توحید افعالى مبتنى بر همین است و براهین وجود خدا مبتنى بر اصل علیت است. برهان معروفى كه براى وجود خدا ذكر مى شود گاهى به عنوان برهان علت العلل مطرح مى شود پس این برهان مبتنى است بر پذیرفتن علیت و وقتى خدا فاعل حقیقى همه افعال و ایجاد كننده همه پدیده هاست، یعنى همه پدیده ها به او نیازمند هستند. باین معنا كه عین توحید افعالى است و هیچ منافاتى ندارد با توحید. اما به معناى عامش كه انواع فاعل ها و انواع دیگر علت ها باشد منحصر به علت فاعلى آن هم این جور علت هستى بخش نباشد مثل علیت بنابر این ساختمان -نویسنده براى نوشته علتهاى طبیعى براى پیدایش موجودات طبیعى. آب و هوا براى پیدایش گیاهان مثلاً اینها چطور؟ آیا مورد قبول قرآن است یا نه؟ عرض كنیم كه قرآن نه تنها همه این انواع علیت را كه ما مى شناسیم پذیرفته، بلكه انواع دیگرى از علل را هم اثبات كرده كه ما با آنها آشنا نیستیم. در حقیقت اصل علیت به وسیع ترین شكل مورد قبول قرآن است. حتى بیش از آن اندازه اى كه ما رابطه علیت بین پدیده هاى هستى قائلیم، خداوند انواع دیگرى از تاثیر و علیت را در قرآن اثبات فرموده كه اگر راهنمایى قرآن نبود خود ما به آنها دست پیدا نمى كردیم و نمى فهمیدیم. براى اثبات این مطلب باید نمونه هایى از آیات قرآن كریم عرض بكنیم. باید دست كم در مورد هر نوع علیت كه در قرآن مطرح فرموده یك آیه را ما عرض بكنیم. طبعاً باید برادران و خواهران ـ تعدادى از آیات را در این باره یادداشت فرمایید و روى آن تامل فرمایید تا كاملاً این مسأله برایشان روشن شود و بعد هم بتوانند براى دیگران تبیین كنند از انواع علت هایى كه در قرآن ذكر شده یكى علیتى است كه در اصطلاح فلسفى به آن علیت مادى مى گویند. منظور از علیت مادى در این اصطلاح فلسفى این است كه همه پدیده هاى این جهان معمولاً از تبدیل یافتن پدیده دیگرى به وجود مى آیند؛ یعنى هر موجودى كه شما در این عالم تصور كنید قبلاً چیز دیگرى بوده كه در اثر تغییر و تحول تبدیل به چیز جدیدى شده؛ كم كم به خاك تبدیل شده، بعد خاك تبدیل مى شود به گیاه، گیاه تبدیل مى شود به حیوان گوشت حیوان توسط انسان خورده مى شود و آن تبدیل مى شود به انسان. این بدن ما قبلاً از موجودات دیگرى بوده؛ قسمتى از آن، گوشت حیوانات قبلى بوده، قسمتى از آن گیاهان خوردنى بوده، بعضى از آنها مواد معدنى قبلى بوده، شما در عالم دست روى هر پدیده اى بگذارید قبلاً چیز دیگرى بوده است. آن چیز قبلى كه الان به این صورت در آمده در اصطلاح فلسفى به آن علت مادى گویند كه بخشى از آن شى قبلى حالا موجود است؛ بخشى، كه مى گوییم باز بهمان معناى خاص فلسفى است بهمان معنا كه مى گوییم آن شى قبلى تبدیل به این شى شده یك نحو اتحادى بین شى قبلى و بعدى موجود است كه مى گوییم به این، همان است كه دیروز گیاه بود یك این همانى و اتحادى بین موجودات فعلى و پدیده هاى قبلى هست، پس به پدیده قبلى از آن جهت كه پدیده بعدى بر آن متوقف است علت مى گوییم این چطور علتى است؟ علت مادى؛ یعنى خود آن پدیده قبلى متحد شود با پدیده بعدى در ضمن او یك نوع اتحادى وجود دارد همان است كه دیروز غذا بود و امروز انسان است این «همانى»؛ خاصیت علت مادى است آیا این مورد قبول قرآن است؟ بله، قرآن مكرر درباره پدیده ها مى فرماید ما این پدیده ها را تبدیل به پدیده دیگر كردیم یا این پدیده را از فلان چیز آفریدیم، این معنایش این است كه آن چیز، علت مادى این چیز است. نمونه هاى زیادى دارد. در چند مورد یك نمونه روشنى عرض مى كنم.
این آسمان كه امروز ما به شكل مختلفى مى بینیم. از نظر قرآن مسبوق هست به پدیده اى به نام «دخان»؛ كه شاید بشود گفت این دخان حكایت مى كند از همان مفهومى كه ما در علم به او گاز مى گوییم؛ یعنى نظر این است كه تمام این جهان یك روزى به شكل گاز بوده و آیه شریف مى فرماید: ثم استوى الى السماء و هى دخان1؛ پس معلوم مى شود از نظر قرآن ماده این جهان گاز است: ثم استوى الى السماء و هى دخان؛ یعنى خداوند سپس به كار آسمان پرداخت یا بر آسمان تسلط یافت در حالى كه آن آسمان دخان و دود بود جریان خلقت زمین و آسمان را ذكر مى فرماید در آن موقع آسمان به صورت گاز بود در مورد موجودات زنده قرآن مى فرماید: و جعلنا من الماء كل شىء حى2؛ زنده اى را از آب آفریدیم. پس آب علیت مادى دارد نسبت به موجودات زنده.
یعنى حتماً باید جزء پیكر موجود زنده آب باشد، این هم یك نمونه از پذیرفتن اصل علیت مادى در جهان هستى ماست. درباره انسان، قرآن مكرر فرموده: انسان را از گل آفریدیم درباره ماده خلقت انسان كه از گل آفریده شده آیات فراوان است یكى را به عنوان نمونه عرض مى كنیم: انا خلقناه من طین لازب؛ ما خلق كردیم انسانها را از گلى چسبنده و این است كه عرض كردم قرآن دایره علیت را توسعه مى دهد به چیزهایى كه ما نمى بینیم و براى ما محسوس نیست و اگر قرآن نفرموده بود ما اطلاع نداشتیم و از رابطه علیت یك نمونه اش در مورد خلق جن است. قرآن جن را یك موجود حقیقى مى داند كه مثل انسان از یك ماده قبلى آفریده شده حالا بحث درباره جن در جاى خودش انشاءالله خواهد آمد لذا در این بحث وارد نمى شویم. منظور فقط همین است كه قرآن مى گوید جن از آتش آفریده شده (آیه 127 از سوره حجر): والجان خلقناه من قبل من نار السموم؛ جن را پیش از انسان از آتش آفریده بودیم و این یك نوع علیت بود علیت مادى كه خود یك پدیده اى در پدیده دیگر حذف مى شود، با او متحد مى شود و منشا پیدایش آن مى شود پس این مورد قبول است این هم نمونه هایش در انواع علت هاى مادى بالاتر از این علتهاى فاعلى است آنهم با چهره هایى گوناگون كه بعضى از آنها براى ما شناخته شده نیست، از جمله فاعلیت ملائكه و فرشتگان اگر قرآن سخن از ملائكه نمى داشت ما به وجود ملائكه پى نمى بردیم چه رسد به این كه نحوه تاثیر و تاثر آنها را در اشیا بفهمیم. این یك نحو فاعلیتى است كه خداوند براى ملائكه اثبات مى فرماید و كارهاى زیادى را به آنها نسبت مى دهد. بطور خلاصه مى توانیم بگوییم كه نظر قرآن درباره ملائكه این است كه آنها دو نحو رسالت و وساطت دارند یكى رسالت در امور تكوینى و یكى رسالت در امور تشریعى؛ یعنى یك كارهاى تكوینى انجام مى دهند و واسطه در تحقیقش هستند و یكى هم پیامهاى الهى را به انبیا میرسانند؛ اولى را میگوییم رسالت تكوینى یا وساطت تكوینى و دومى را میگوئیم وساطت یا رسالت تشریعى. براى هر یك از اینها یك نمونه میاوریم. به طور كلى كه اصل رسالت را خدا براى ملائكه ذكر مى فرماید كه شاید شامل هر دو رسالتشان مى شود آیه اول از سوره فاطر: و جاعل الملائكه رسلا، ـ كه سوره فاطر به نام سوره ملائكه نیز نامیده مى شود ـ؛ خدا ملائكه را رسل و فرستادگان خودش قرار داده كار آنها رسالت است و یا به یك معنا وساطت است اما رسالتهایى كه ملائكه یا موجوداتى كه از قبیل ملائكه در امور تكوینى انجام مى دهند یك نمونه اش را عرض مى كنیم: در داستان حضرت مریم (علیهاالسلام) است. قرآن داستان حضرت مریم را چند مرتبه ذكر فرموده و كیفیت پیدایش حضرت عیسى (علیه السلام) را بدون داشتن پدر تشریع فرموده؛ آنچه مربوط به این بحث است این جمله است كه مى فرماید ما روح را كه یك فرشته عظیمى است یا به تعبیر بعضى از روایات خلقى اعظم از ملائكه است به تعبیر قرآن مى فرماید: فارسلنا الیها روحنا؛ ما روحمان را ـ روحى كه انتساب به ما دارد و یكى از مخلوقات است آنرا ـ فرستادیم پیش مریم3؛ فتمثل لها بشرا سویا؛ این روح كه حالا جبرئیل است یا وجود دیگریى یا فرشته دیگرى است، كار به اینها نداریم چون نفرموده كه روح كسى است ما هم بهمان تعبیر روح اكتفا مى كنیم چون به حضرت جبرئیل هم روح اطلاق مى شود (روح الامین) ما روح را فرستادیم این روح به صورت انسانى براى حضرت مریم ظاهر شد این یكى از خواص ملائكه است كه مى توانند به صورت بشر ظاهر شوند: فتمثل لها بشرا سویا؛ و حضرت مریم در غرفه اى كه مخصوص عبادتشان بود مشغول عبادت بودند و رسم بود در آن زمانها كه در اطراف بیت المقدس غرفه هایى درست مى كردند و كسانى در آن غرفه ها به خلوت و عبادت مى پرداختند. حضرت از دیدن فرشته وحشت زده شد مبادا قصد سویى داشته باشد: قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقیا؛ اگر آدم با تقوى هستى من پناه مى برم به خدا یعنى مبادا قصد سویى داشته باشى. در جواب این فرشته الهى یا روح فرمود: قال انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكیا؛ من فرستاده خدا هستم؛ رسالتم این است كه به تو فرزندى ببخشم. پس ملائكه مى تواند به كسى فرزند ببخشد: لاهب لك غلاما. (...هبه كنم و ببخشم به تو) این كارى است كه به وسیله ملائكه صورت گرفته. حضرت عیسى را دادند به مریم. بعد حضرت مریم احساس كردند كه در رحمشان فرزندى به وجود آمده است، جبرئیل رسالت تشریعى كه براى حضرت مریم نداشت و این رسالت تكوینى بود: رسول ربك؛ و من فرستاده و پیك خداى تو هستم. اما رسالتم این است كه بچه به تو بدهم (پسر پاكیزه اى): غلاما زكیا؛ این یك نحو فاعلیت است. تاثیر است كه روح در عالم و انسانى را به وجود مى آورد البته به اذن خدا و با رسالتى كه از طرف خدا به او واگذار مى شود. اگر قرآن چنین چیزى را نفرموده بود ما نمى توانستیم چنین چیزى را ثابت كنیم كه موجودى به نام روح هست و چنین تاثیرى را مى تواند در این عالم داشته باشد از طرفى براى شیاطین نیز تاثیرى قائل است كه مى دانیم وسوسه كردن در نفوس مردم است: من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس;4؛ این هم یك نوع تاثیرى است كه شیاطین روى انسانها مى گذارند؛ وسوسه اى در ذهن آنها ایجاد مى كنند و آنها را به سوى باطل مى كشانند و دعوت مى كنند. باز بحث درباره حقیقت شیطان، كارهاى شیطان و خود شیطان بحثى است كه انشاءالله در آینده خواهیم داشت فعلاً آن جهتى كه مربوط به ما است همین است. یك فاعلیتى قرآن براى شیطان قائل است و آن وسوسه كردن و دعوت به شر كردن است اگر قرآن این را هم نفرموده بود ما اطلاع پیدا نمى كردیم. فاعلیت انسان، باز انسانها انواع فاعلیت ها را در عالم دارند كه ما به همه آنها نمى خواهیم بپردازیم. بنابراین یكى از آیاتى كه مربوط به فاعلیت انسان است بیان مى كنیم. این آیه را انتخاب مى كنیم به علتى كه این آیه مشكل دو فاعل بودن براى یك فعل را هم حل میكند و بسیارى از مسائل در پرتو این آیه قابل حل است و یكى از مطالبى كه از آیه استفاده مى شود مربوط به این بحث ماست. خدا خطاب به مومنین مى فرماید كه با كفار بجنگید تا خدا به دست شما آنها را عذاب كند: قاتلوهم یعذبهم الله بایدیكم و یحزهم5؛ خیلى از مطالب از همین جمله كوتاه قرآن استفاده مى شود كه حالا فرصتش نیست در اینجا هم، فاعلیت انسان نسبت به كشتار مشركین وانهدام و شكست آنها ثابت مى شود كه شما باید با آنها بجنگید و آنها را شكست دهید پس شما موثرید و در عین حال آن خونى كه به دست شما از كفار ریخته مى شود عذابى است از طرف خدا كه كفار به دست شما كشته مى شوند. فاعل كشتن شمایید اما خدا آنها را به دست شما عذاب مى كند. فاعلیت طولى كه در جلسه قبل عرض كردم هم فاعلیت خدا است و عذاب كردن خداست و هم عذاب كردن شما است. آن در یك سطحى عالى تر و عمیق تر و این در سطحى نازل تر و نزدیك تر و به یك معنا مى توانیم بگوییم فاعل مبادر یا فاعل نزدیك، انسان است و فاعل بعید، خداست. گو این كه تعبیر خیلى رسا نیست. بهر حال پس در این آیه مقابل بودن انسان پذیرفته شده یعنى این انسان هست كه مى جنگد. كارزار مى كند و در عین حال فاعلیت خدا هم در طول این فاعل تصدیق شده؛ پس مى شود گفت خدا كفار و مشركین را عذاب كرده به دست مومنین و مى شود گفت مومنین بر كفار تاختند و آنها را نابود كردند. هم فاعلیت مومنین صحیح است هم فاعلیت خدا، منتهى در دو مرحله. خدا تاثیرى براى علیت قرآن، براى هدایت دلهاى مردم دارد باز در این جا هم دو تا فاعلیت در طول هم اثبات مى شود این آیه را هم ملاحظه بفرمائید: قد جائكم من الله نور و كتاب مبین یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام؛ از طرف خدا نور و كتاب روشنى به سوى شما آمده و خدا به واسطه این نور دلهاى كسانى را هدایت مى كند كه بدنبال رضاى الهى باشند. از این جا هم مطالب زیادى استفاده مى شود كه ما به همه آنها فعلاً كارى نداریم قرآن هدایت كننده هست چه كسانى را و چه شرایطى را باید داشته باشند تا مشمول این هدایت الهى باشند. اولین شرطش این است كه دلشان بخواهد تا رضاى خدا را به دست آورند. دنبال این مى گردند كه رضاى خدا را به دست آورند این اولین شرطى است كه از نورانیت قرآن استفاده مى شود؛ پس قرآن واسطه اى و وسیله اى است براى هدایت و مى شود گفت كه قرآن هم هدایت كننده است و مى شود گفت خدا به وسیله قرآن هدایت مى كند؛ دو نوع فاعلیت هست در طول هم و قرآن هدایت مى كند یا خدا؟ خوب قرآن كه كلام خداست. وقتى قرآن هدایت كند، خدا به وسیله این قرآن هدایت مى كند یا خدا؟ خوب قرآن كه كلام خداست. وقتى قرآن هدایت كند خدا به وسیله این قرآن هدایت مى كند هر دو فاعل و موثریت و علیت در طول هم مى باشند. از جمله از انواع علیتى كه در قرآن بیان شده و ما این حقیقت را درست نمى توانستیم درك كنیم اگر خدا نمى فرمود رابطه اى است بین افعال انسانى و پدید آمدن فسادها و بلاها در روى زمین البته تا حدودى مى توانیم بفهمیم كه بعضى از افعال بد و بعضى از جنایتها موجب فساد مى شود جنایتهاى رژیم ستمگر این ها موجب فسادهایى در جامعه مى شود؛ مشهود است؛ همه مى فهمند. اما به صورت قانون كلى كه هر كار بدى انسان انجام دهد موجب شرى در این عالم خواهد شد یك فسادى به وجود خواهد آمد و فسادهاى خشكى و دریایى كه زمین معلول كارهاى بد انسانهاست. قرآن مى فرماید: ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ایدى الناس6؛ فسادى كه در خشكى و دریا پدید آمده در اثر كارهایى است كه مردم انجام داده اند. عامل این فساد انسان است در صورتى كه كارهاى بدى انجام بدهند. و علت براى پیدایش فساد مورد تصدیق قرآن است این هم یك نحو علیت است بالاتر افعال بعضى از انسانها گاهى علت براى احكام خاص از طرف خداوند مى شود این دیگر خیلى عجیب است بعضى از احكامى كه بر ملل سابق تشریع شده بود و احكام سختى بود این به عنوان عقوبتى بود براى اعمال دیگرشان كه در مورد بنى اسرائیل نمونه هایى دارد. خدا خیلى چیزها را به واسطه اعمال بدى كه آنها انجام داده بودند بر بنى اسرائیل حرام كرد و این یك آزمایش الهى است از این آیات هم، باز ما خیلى چیزها استفاده مى كنیم گاهى احكام الهى در مورد بعضى از ملتها آن چنان سخت بوده كه براى آنها طاقت فرسا بوده و این در اثر كارهاى بد خود آنها بوده كه خدا به عنوان عقوبتى آنها را تحت فشار قانونى قرار داده نمونه اش آیه 160 سوره نساء است كه مى فرماید: فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم؛ به واسطه ستمى كه یهودیان كردند ما بعضى از طیبات كه قبلاً بر آنها حلال بود، حرام كردیم پس حتى اعمال انسان مى تواند در قوانین الهى اثر بگذارد این هم یك نحو تاثیرى است. انواع دیگرى از علیت در مورد انسان است كه باز براى ما ناشناخته است و آن تاثیر افعال خوب انسان در بركات زمین و آسمان است. این حقیقتى است كه قرآن رویش تاكید فرموده گو این كه براى ما كاملاً قابل شناختن نیست اگر قرآن را نمى شناختیم: و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم بركات من السماء و الارض7؛ اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان به خدا آورده بودند و تقوى پیشه كرده بودند هر آینه بركاتى از آسمان و زمین به روى آنها مى گشودیم؛ درهاى رحمت را به روى آنها باز مى كردیم بعد دنبالش مى فرماید: ولى آنها ایمان نیاوردند؛ راه فساد پیش گرفتند؛ ما هم بلاهایى بر آنها نازل كردیم. البته در مورد آثار بد بودنش هم قبلاً بیان داشتیم كه: ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ایدى الناس؛ پس اعمال بد انسان موجب فساد در زمین مى شود و اعمال خوب موجب بركت مى شود بركات آسمان و زمین در اثر اعمال خوب مردم نازل مى شود. نوع دیگرى از علیت بین افعال آسمان و امور معنوى است كه عائد خودشان مى شود. در آیه قبلى تاثیر افعال خوب را با نعمتهاى مادى دیدیم ولى در این جا رابطه افعال خوب انسان را با آثار معنوى كه عاید خود انسان مى شود ملاحظه مى كنید. مى فرماید: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم؛ كسانى كه ایمان و عمل صالح داشته باشند خدا به وسیله ایمانشان آنها را هدایت مى كند؛ یا در مقابل ایمانى كه آوردند خدا آنها را هدایت مى كند یعنى یك نوع هدایت الهى است كه این در گرو ایمان و عمل صالح انسان است اگر انسانى ایمان و عمل صالح داشت، خدا آن هدایت را نصیبشان مى كند. یك چیزى مى فهمد یك نورانیتى مى فهمد كه دیگران نمى فهمند. پس همان ایمان و عمل صالح اوست كه منشا این مى شود كه این هدایت و نور از طرف خدا بر او نازل مى شود و از این نور و معرفت مى تواند استفاده كند این هم یك نحو تاثیر است. تاثیر در یك امر معنوى و روحى و قلبى و بالاخره یك نحو دیگر تاثیر است و آن رابطه بین افعال انسان و پدیده هاى آخرت است آن و دیگر براى ما هیچ وقت قابل شناختن نبود و الان نیز حقیقتش را درست نمى توانیم درك كنیم قرآن مى فرماید: كوچك ترین عملى كه شما در این عالم انجام دهید منشا اثرى در جهان بعدى خواهد شد. هیچ كارى بى تاثیر در زندگى اخروى شما نخواهد بود؛ چه تاثیرى از این عظیم تر كه یك پدیده موقت و محدود اثر جاودانه و ابدى داشته باشد این نحو علیت را ما هیچ با آن آشنا نیستیم اما قرآن این را هم اثبات مى فرماید، آیات در این زمینه خیلى فراوان است. یك آیه را به عنوان نمونه عرض مى كنم: انى جزیتهم الیوم بما صبروا عنهم هم الفائزون؛ كسانى كه در دنیا صبر كردند و شكیبایى به خرج دادند حوادث عالم آنها را متزلزل نكرد و از راه حق باز نداشت حالا مفهوم صبر و انواع صبر در قرآن محل بحثشان نیست كسانى كه صبر و شكیبایى داشتند در روز قیامت خداوند پاداش به آنها مى دهد و آن پاداش این است كه آنها اصل سعادت خواهد بود: هم الفائزون؛ فوز و سعادت مال كسانى است كه در این عالم صبر داشته باشند. خوب تا این جا با نمونه هاى متعددى از انواع علیت چه بین پدیده هاى طبیعى و چه بین پدیده هاى جاندار و چه بین چیزهاى ماوراءالطبیعى از نظر قرآن اثبات كردیم.
پس آن ادعایى كه كردیم با ذكر این نمونه ها به اثبات رسید؛ یعنى قرآن اصل علیت را با وسعتى بیش از آنچه در اندیشه ها مى گذرد اثبات فرموده است. حتى بین اعمال كوچك ما كه در این عالم سر مى زند با نتایج و پاداش ابدى آنها رابطه علیت برقرار كرده است. این كار است كه آن نتیجه را خواهد داد این تخم است كه آن درخت را به بار خواهد آورد. تخم را شما در یك لحظه مى كارید اما درختى سبز مى شود كه تا ابد ادامه خواهد داشت خوب پس اصل علیت به هیچ وجه مورد انكار قرآن نیست؛ پس چگونه باید توحید افعالى را پذیرفت و اصل علیت را هم پذیرفت جوابش همان است كه به طور اجمال در جلسه قبل عرض كردیم؛ رابطه طولى است و دو تا فاعلیت در طول همدیگر هستند. نه فاعلیت جنبى است كه چند نفر با هم یك مجموع واحدى را تشكیل بدهند و نه فاعلیت جانشینى و تبادلى است كه یا این باشد یا آن. بلكه فاعل است كه هم این است و هم آن، منتهى هر كدام در یك درجه و در یك سطح و یك مرتبه خاصى كه توضیحش تا حدودى عرض شده.
1ـ فصلت، 11.
2ـ انبیاء، 20.
3ـ مریم، 17.
4ـ ناس، 4 و 5.
5ـ توبه، 14.
6ـ روم، 41.
7ـ اعراف، 96.