بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرین المعصومین
نتایج مباحث گذشته در مورد نظام ارزشى را در چند جمله مىتوان خلاصه كرد:
اولا نظام ارزشى اسلام نظامى خدا محور است. محور تمامى ارزشها خداى متعال و قرب به اوست. ثانیاً تمامى موجودات عالم براى رسیدن به كمال مخصوص خویش آفریده شدهاند و در بین آنها انسان كه موجودى كاملتر و داراى استعداد بیشترى براى رسیدن به كمال است، باید به انتخاب و گزینش و از طریق رفتارهاى اختیارى، خود را به مرحله كمال برساند. ثالثاً زندگى دنیا سراسر حركتى به سوى همان هدف و وسیلهاى جهت نیل انسان به آن است، نه این كه خود هدف باشد. بنابراین، دیدگاه انسان مسلمان نسبت به دنیا، دیدگاه عابر نسبت به راه است كه هدف اصلى را در وراى آن مىجوید. تمامى مخلوقات از جمله انسانها براى رسیدن به كمال آفریده شدهاند. پس آدمیان نیز باید خود را جزیى از یك نظام ببینند كه بسان كاروانى واحد به سوى هدف نهایى در حركتند. اراده خدا بر این تعلق گرفته كه تمامى انسانها براى پیمودن راه كمال به یكدیگر نیاز داشته باشند، از یكدیگر كمك بگیرند و با تعاون و همكارى این راه را بپیمایند. انسان موحّد، هدف اصلى خود را قرب به خدا و رضایت او مىداند و تمامى موقعیتها و پیشآمدهاى متفاوت در زندگى فردى، خانوادگى، اجتماعى و
جهانى از نظر او زمینهاى براى انتخاب و گزینش راه و رفتار در جهت قرب به خداست. چنین انسانى هدف اصلى را در جاى دیگر مىبیند برخلاف مادهگرایان دنیابین كه تمامى اهدافشان در دنیا خلاصه مىشود.
اهداف الهى مؤمنان با دیگران تزاحمى ندارد، به تعبیر دیگر، كسانى كه اهداف نهایى آنها در همین دنیا خلاصه مىشود، پیوسته خود را در تزاحم و درگیرى با دیگران مىبینند، زیرا اگر پُست و مقامى در میان باشد، با رسیدن یك نفر به آن مقام، دیگران از دستیابى به آن محرومند و همچنین مال و منال و شهرت و ... كه هر انسان دنیاپرستى طالب حداكثر آن است، اما هدف والاى انسان خداخواه با هیچ انسان دیگرى مزاحمت ندارد.
او در طى این مسیر، نه تنها دیگران را مزاحم خویش نمىپندارد، بلكه خیرخواهى براى همنوعان خود را كمكى در جهت نیل سریعتر به آن هدف مىداند. رقابت او، برخلاف رقیبان در مال و منال، براى دستیابى به ارزشهاى متعالى است، نه پسزدن و محروم كردن دیگران. مسابقههایى از این دست تنها منشأ حركت و فعالیت بیشتر براى خود فرد است، نه جلوگیرى از پیشرفت دیگران. «رقابت» در این بینش، كسب صلاحیت بیشتر براى ارائه خدمت بهتر به خلق خداست، نه عقب راندن دیگران. اصل در این بینش، تعاون و همكارى است. انسانى این چنین، خود را از سایر اعضاى جامعه جدا نمىبیند، بلكه اعضایى به هم پیوسته و متشكل و روان به سوى یك هدف مىپندارد. پس از كمال دیگران هم خرسند است و براى آنان یاورى دلسوز، صمیمى و هدایتگر در جهت كمال است.
بر اساس این بینش، انسانى متعالى ساخته مىشود كه با داشتن روح توحیدى
تمامى صفاتِ خیر و گاهى متضاد در او جمع باشد. صفاتى كه جمع آنها در نظام و دیدگاهى دیگر، غیرممكن به نظر مىرسد؛ مثلا صفاتى از قبیل: قدرت و شجاعت و اعتماد به نفس با خاكسارى و فروتنى و تواضع و دلسوزى به راحتى ممكن نیست، اما بر اساس این نظام ارزشى چنین جمعى، نه تنها ممكن بلكه لازم است. در این نظام، «اعتماد به خدا» جاى «اعتماد به نفس» را مىگیرد. قدرت انسان موحد پرتوى از قدرت خداست، لذا به جاى استعمال واژه «اعتماد به نفس» اصطلاح «توكل بر خدا» مناسبتر است. ممكن است از اعتماد به نفس، نوعى خود بزرگبینى و تحقیر دیگران استشمام شود، ولى از توكل بر خدا چنین برداشتى نمىشود. هیچ مؤمنى با توكل كردن بر خدا به غرور و خود بزرگبینى مبتلا نمىشود، زیرا بر قدرت بىنهایت الهى اعتماد مىكند، قدرتى كه در اختیار اوست، اما مال او نیست. وقتى كه مال او نباشد جایى براى غرور هم باقى نمىماند، اما اعتماد به خود به معناى قوى دانستن خود و در پى داشتن غرور و استكبار است و غرور و استكبار با تواضع و فروتنى نمىسازد، اما در نظام ارزشى اسلام، با تحلیلى كه بیان شد، این صفات با یكدیگر سازگارند.
در نظامهاى ارزشى غیر الهى ابراز صفاتى از قبیل مهربانى و فروتنى و صداقت و ... صرفاً به دلیل مطلوبیت اجتماعى و كسب محبت و احترام مردم است؛ به تعبیر دیگر، انگیزه كسب فضایل در این نظامها احترام، اشتهار و محبوبیت است كه این هدف، خود در نظام ارزشى اسلام ارزش منفى دارد. در نظام اسلامى هدف، كسب رضایت خداى متعال است، حتى اگر به قیمت دشمنى مردم تمام شود و انجام یا ترك فعل به قصد رضایت و محبوبیت اجتماعى در این دیدگاه نوعى شرك محسوب مىشود. علاوه بر این، انسانى كه هدفش كسب احترام و علاقه مردم است در بسیارى از مواقع ناچار است تملقگویى و چاپلوسى كند. كسى كه با این دیدگاه به ارزشها مىنگرد معتقد است كه هدف، وسیله را توجیه
مىكند، لذا از هیچ اقدامى براى جلب توجه مردم ابایى ندارد. و این كار خود، نوعى نفاق و دورویى است. او به ظاهر ادعا مىكند كه دلسوز و خیرخواه مردم است، ولى واقعاً چنین نیست، بلكه این تظاهر صرفاً روشى است كه او را به هدف برساند، اما انسان موحّد از عمق جان، مردم را دوست دارد، زیرا بندگان را مخلوق خداى محبوب خودش مىبیند و خود را نیز عضوى از پیكر اجتماع مىانگارد.
در بینش اسلامى تمامى صفات خیرى كه به ظاهر ناسازگار به نظر مىرسند در پرتو توجه به خدا و روح توحید قابل جمعند. نظام اسلامى در عین اینكه آدمى را به تواضع و فروتنى دعوت مىكند به عزت نفس نیز توصیه مىكند، به او اجازه ذلت و فرومایگى و پستى، مخصوصاً در برابر دشمنان خدا را نمىدهد؛ یعنى: جمع بین فروتنى و خیرخواهى و تواضع با عزت نفس، كرامت و مناعت طبع ممكن، بلكه لازم است، اما جمع صفاتى از این قبیل در نظامهاى غیر الهى به دلیل پشتوانه اصیل نداشتن این ارزشها به نوعى دوگانگى و سرانجام تضاد و دو رویى و نفاق مىانجامد. باور عمیق انسانهاى غیر الهى قدرتمندى و استقلال خویشتن است، اما به دلیل مصالح فردى یا اجتماعى خود را متواضع و فروتن مىنمایانند.
سؤالى كه هماكنون مطرح مىشود این است كه: ظهور شخصیتى الهى كه ارزشهاى اسلامى در او جلوهگر شده در میدان مدیریت چگونه است و چه آثارى را به دنبال دارد؟
براى پاسخگوئى به این سؤال لازم است هر یك از شؤون مدیریت را به طور جداگانه مورد بررسى قرار داده و تأثیر ارزشهاى اسلامى را در ابعاد آن، هرچند به صورت فهرستوار مطرح كنیم.
اولین گام در مدیریت، تولیدى باشد یا خدماتى، سیاستگذارى یا تعیین
هدف است. اینكه مدیر در كار خود چه هدفى را دنبال مىكند و مقصود از تحقق آن چیست اولین سؤالى است كه هر مدیرى در پیش رو دارد.
در این مورد دو هدف كلى وجود دارد كه تقریباً تمامى شؤون مدیریت را تحت تأثیر قرار مىدهد: 1. نگرش به مدیریت به عنوان ابزارى براى تحقق اهداف صرفاً مادى 2. استفاده از منافع مادى براى رسیدن به اهداف معنوى.
طبیعى است تفكر مادى به چیزى جز تحقق اهداف مادى نمىپردازد؛ یعنى، منافع مادى تنها تعیینكننده اهداف مدیران است، آنها به چیزى جز منفعت خود نمىاندیشند، گرچه ممكن است در همین راستا منافع جامعه نیز تأمین شود، اما آنچه كه براى ایشان اصالت دارد منفعت فردى است و اگر در موردى بین منافع آنان و جامعه تضادى رخ دهد سود و منفعت شخصى را ولو به قیمت اِضرار به جامعه ترجیح مىدهند. بر سراسر سازمان با مدیرانى این چنین تفكر نفع شخصى حاكم است؛ مثلا چنین مدیرى در مرحله سازماندهى، همكاران و كاركنانى انتخاب مىكند كه بتواند از آنها سود مادى ببرد، بود و نبود معیارهاى اخلاقى تا آنجا كه تأثیرى در منافع شخصى نداشته باشد اهمیتى ندارد. صالحبودن یا نبودن كارگران در این نظام چندان اهمیتى ندارد. مهم این است كه بتوان با قدرت و پشتكار این كارگران، صاحبان صنایع دیگر را عقب زد و از دیگران پیشى گرفت. براى این گروه، منفعتِ دیگران تا جایى مطرح است كه به منفعت شخصى آنها كمك كند اگر به دیگران وامى هم مىدهند به این دلیل است كه قدرت خرید آنها را بالا ببرند و براى تولیدات خود مشترى جذب كنند، اگر تولیدات آنها خریدار نداشته باشد، براى ایجاد تعادل در عرضه و تقاضا و در واقع براى تأمین نفع شخصى، محصولات خود را از بین مىبرند.
اما در نظام ارزشى اسلام، آنچه كه در دیدگاه مادى هدف نهایى و اصیل است، تنها هدفى متوسط یا وسیله به حساب مىآید. طبق این دیدگاه، مدیر در این فكر
است كه وسایل مورد نیاز كاروانى را كه به سوى هدف نهایى و كمال مطلوب انسانى سیر مىكند فراهم آورد، براى او مهم نیست كه تا چه اندازه سود شخصى عاید او مىشود، لذا حاضر است منافع شخصى خود را فداى منافع اجتماعى نماید. اینجاست كه نقش تعیینكننده در نوع كار و خدمت را ارزش بازى مىكند، نه منفعت و سود شخصى.
پس ویژگیهاى چنین مدیریتى را مىتوان در چند بند خلاصه كرد:
الف) هدف او از انجام كار، كمال معنوى و قرب الىالله است، اولویت با كارى است كه براى هدف مفیدتر است.
ب) او به نفع شخصى خود نمىاندیشد، بلكه هدف، انتفاع مجموعه انسانهایى است كه در این مسیر قرار دارند، البته ممكن است كه از این طریق منافع شخصى او نیز تأمین شود، اما هدف بالاتر او تأمین نیازهاى مادى یا معنوى اجتماعى است كه گاهى از طریق ارتقاء سطح رفاه اجتماعى در صدد ایجاد كمال معنوى است. بنابراین، اگر بنا باشد نسبت منطقى بین اهداف الهى و اهداف مادى بیان شود، مىتوان گفت كه نسبت بین این دو «عموم و خصوص من وجه» است؛ به این معنا كه گاهى انسان مؤمن به همان هدفى مىرسد كه انسان مادى در نظر دارد؛ مثلا كشاورز مؤمن به دلیل نیاز اجتماعى و رهاندن جامعه و ملت خود از یوغ استكبار و وابستگى و عزت بخشیدن به جامعه اسلامى، با زحمت فراوان زمینهاى فراوانى را زیر كشت گندم مىبرد، در عین حال، ممكن است از این طریق بیشترین سود شخصى هم عاید او شود اگر بینش او مادى هم بود از این جهت فرقى نمىكرد؛ یعنى، باید همین راه را مىپیمود حال در این مورد به تقدیر الهى، بین سود شخصى و اجتماعى هماهنگى ایجاد شده است، اما اگر چنین هم نمىشد؛ یعنى سود شخصى او تأمین نمىشد یا كمتر تأمین مىشد از آنجا كه هدف او خداست فرقى نمىكرد. برخلاف انسان غیر الهى. همچنین اگر سود شخصىِ كشاورزِ مؤمن
موجب اضرار اجتماعى شود، هرگز به كسب آن اقدام نمىكند. بنابراین، ارزشها در انتخاب هدف، نوع كار و تصمیمگیرى اولیه براى شروع آن دخالت دارند.
ج) جلوگیرى از وابستگى اجتماعى در درازمدت. ممكن است انتخاب كارى در زمان حاضر به نفع جامعه باشد، اما در درازمدت موجب وابستگى اجتماعى و سیطره و تفوق اقتصادى دشمنان شود؛ درست است كه هماكنون سود شخصى و اجتماعى را تأمین مىكند، اما موقتى و گذراست، زیرا نسل آینده را وابسته به بیگانه مىكند؛ ورود صنعت مونتاژ ممكن است چند سالى نیازهاى جامعه را تأمین كند و گروهى را صاحب شغل كند، اما جامعه را به صاحبان آن صنایع وابسته مىكند، به گونهاى كه اگر زمانى از كمك صنعتى، فروش قطعات یدكى و صدور تكنولوژى لازم امتناع كنند، جامعه از آنچه كه بوده بدتر نیز خواهد شد، پس در نظر داشتن عامل زمان، دوراندیشى و در نظر گرفتن منافع نسل آینده، بخشى از كار مدیریت است كه نظام ارزشى الهى، نقش مهمى را در آن ایفا مىكند.
به هر حال، یكى از مظاهر دوراندیشى رعایت منافع مردم است. حتى در نظامهاى غیر الهى نیز عامل دوراندیشى اقتضا مىكند كه منافع دیگران مد نظر باشد. اگر فاصله طبقاتى چندان زیاد شود كه طبقه مستضعف قدرت خرید را از دست بدهند، مؤسسات تولیدى هم به هدف خود نخواهند رسید. پس تفكر عاقلانه اقتضا مىكند كه به جاى سركوب دیگران، با مهربانى و صمیمیت و با طرحى معقول و قابل ادامه با مردم زندگى كنند.
حاكمیت ارزشها علاوه بر مرحله تعیین هدف، سایر عناصر دخیل در تولید از قبیل سازماندهى، پیشبینى آینده، انتخاب همكار و مرحله تولید كالا، كیفیت و كمیت آن را نیز شامل مىشود. دیدگاه مادى كه در صدد ایجاد منافع شخصى، عاجل و
سریع است به این موضوع اهمیت نمىدهد كه آیا كالاى تولیدشده براى دیگران ضرر یا منفعت دارد، لذا در صورت لزوم از تقلب، ظاهرسازى و اغفال مردم براى رسیدن به هدف بهره مىبرند، اما انسان موحّد كه به تعاون و همكارى در طریق كمال اعتقاد دارد، نفع خودش را از منافع دیگران جدا نمىبیند، بلكه رضاى خداى متعال را در تقدیم دیگران بر خود مىداند؛ یعنى براى جلوگیرى از اِضرار به دیگران ضرر را به جان مىخرد. در این نظام به جاى نابود كردن یا احتكار محصول براى بالابردن قیمتها كه در نظامهاى استكبارى معمول است، نیاز جامعه مَدّ نظر قرار مىگیرد و میزان تولید به گونهاى تنظیم مىشود كه بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار شود و از ایجاد بحران كمیابى یا افزایش محصول جلوگیرى شود. روشن است كه تمامى اینها در این نظام تنها حكم وسیله را دارند، نه هدف. در مقابل، بسیارى از نظامهاى اقتصادى در صدد ایجاد بحران، كمبود كاذب یا بازار سیاهند، زیرا در این صورت منافع بیشترى را به جیب مىزنند.
رعایت انصاف در قیمتگذارى، رعایت شرایط طبقات محروم و كاهش فشار از گرده آنان از ویژگیهاى نظام اسلامى است. انسان مؤمن تمامى افراد را همانند خود بندهاى از بندگان خدا مىبیند و نسبت به آنها احساس برادرى، همكارى و صمیمیت مىكند و اگر فردى به عنوان كارمند یا كارگر و یا ... تحت نظارت او قرار داشته باشد، او را امانتى الهى مىپندارد كه در رشد او شریك است، نه تنها وصول به كمال را وظیفه الهى خود مىداند، بلكه معتقد است كه نسبت به كمال رساندن دیگران هم مسئول است و در اثر خیرخواهى براى همنوعان، نوعى كمال براى انسان حاصل مىشود كه در پرتو كمالخواهى براى خود هرگز به وجود نمىآید، نمونهاى از این خیرخواهى را مىتوان در روایات تحت عنوان دعا براى دیگران مشاهده كرد. در دستورهاى دینى به «دعا كردن» زیاد توصیه شده است تا جایى كه
عاقبت ترك دعا دخول ذلت بار در جهنم پیشبینى شده است. «ادعونى استجب لكم ان الذین یستكبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین»(1) «مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم كسانى كه با غرور و استكبار از عبادت من سر باز مىزنند، با ذلت داخل جهنم مىشوند» احساس بىنیازى؛ به معناى بىنیازى از خدا و استقلال خویش است و این پندار براى انسانى كه سراپاى آن نیاز و وابستگى است، نوعى شرك محسوب مىشود. در عین اینكه روایات بر دعاكردن تأكید كردهاند، یادآورى نمودهاند كه: اگر شخصى براى غیر خود دعا كند، هفتاد برابر یا بیشتر براى دعاكننده مستجاب خواهد شد، انسان موحد در امور مادى به طریق اولى دیگران را بر خود مقدم مىدارد «و یؤتِرونَ عَلى اَنفُسِهِم و لَو كان بِهم خَصاصة»(2) متاعى كه از نظر مادى مورد نیاز خود اوست به نیازمندان دیگر مىبخشد.
این ارزشها چه در مدیریت خرد یا كلان، تصمیمات مدیران را تحت تأثیر قرار مىدهند. كسى كه تحت تأثیر تفكر الهى است، نمىتواند دیدگاه مادّى را در مورد سایر انسانها بپذیرد. سایر انسانها از دیدگاه یك مدیر مادى موجوداتى باربر، مزاحم و رقیب به حساب مىآیند كه از عمق جان نسبت به آنها احساس بىمهرى مىكند. لبخندها، ابراز صمیمیتها و دلسوزیها فقط ظاهرى و ابزار كار است، گرنه در این نظام، عاطفه، وفا، صمیمیت و صداقت معناى عمیقى ندارد و این معنا را مىتوان از مقایسهاى كوتاه و سطحى بین ایثار و ترجیح دیگران در نظام اسلامى با اتلاف مال، اسراف و به دریا ریختن گندم براى ایجاد تعادل بین عرضه و تقاضا در بازار غیر مسلمانها، در حالى كه میلیونها انسان در جهان از گرسنگى رنج مىبرند، استنباط كرد.
1. غافر/ 60.
2. حشر/ 10.
نكته دیگرى كه مىتوان در مورد ارتباط بین مدیر و كارگر مطرح كرد این است كه بهرهكشى از كارگر در نظام مادى حد و حصرى ندارد و حتى استراحت دادن به او به دلیل تجدید قوا براى كار بیشتر است، اگر مقدور بود لحظهاى به كارگر استراحت نمىداد. نهایت امر این است كه در قبال كار بیشتر مزد بیشترى به او مىپردازد، و اما اینكه آیا به سلامت او هم مىاندیشد، به فرزندان او و تربیت آنها اهمیت مىدهد و آیا او را به خاطر خودش دوست دارد یا نه، سؤالاتى است كه جواب آنها در این نظام، منفى است. متقابلا، در نظام اسلامى اگر منافع مادى با مصالح معنوى تزاحم پیدا كرد از اعتبار مىافتد. پیشرفتهاى مادى، وسایلى براى تكامل معنوى انسانها به حساب مىآیند. در این نظام تأكید بر پیشرفت اقتصادى؛ به معناى تهیه امكانات بیشتر براى تكامل روحى، معنوى، اخلاقى و عملى است. بالارفتن سطح آموزش و پرورش، توجه بیشتر به طبقات محروم اجتماعى، كسب درآمدهاى بیشتر براى جامعه، و استفاده بهینه از نعمتهاى خدا، معنویاتى است كه در پرتو پیشرفت اقتصادى میسر مىشوند.
اگر بنا باشد كه پیشرفت اقتصادى كشورى به قیمت محرومیت از زندگى معنوى، سلامت و عدم تربیت اجتماعى تمام شود، پرداخت چنین بهایى از دیدگاه اسلامى جایز نیست، در حالى كه چنین وضعیتى در نظام مادى، عیب و نقصى ندارد و هیچ قانونى مدیرى با این دیدگاه را تحت تعقیب قرار نمىدهد.
در نظام اسلامى: اولا در مقام پرداخت حقوق باید حق هر كسى ادا شود، خواه مردم آن حق را معتبر بدانند یا نه. ثانیاً كارگر باید براى رسیدگى به نیازهاى بهداشتى، معنوى، تربیتى، فرهنگى و اخلاقى خود از اوقات فراغت كافى برخوردار باشد. با این حساب، نظام ارزشى اسلام در تمامى ابعاد مدیریت اعم از ترسیم خط مشى، سازماندهى، كمیت و كیفیت تولید و خدمات، قیمتگذارى،
ارتباط با كارمندان، همكاران و رقیبان به شدت مؤثر است، حتى مدیرانى كه به منافع اقتصادى خود بیش از معنویات مىاندیشند، باید نقش روابط انسانى را در این كار جدّى بگیرند. مهربانى، صمیمیت و صداقت، علاقه كارمند و كارگر را به كار خود و در نهایت به افزایش تولید، بیشتر مىكند. بازدِهِ نوعى از مدیریت كه مبتنى بر روابط انسانى باشد، نه صرفاً ماشینى، با بازده مدیریت ماشینى قابل مقایسه نیست. هر قدر كه ارتباط عاطفى بین مدیران و كاركنان بیشتر باشد، نتیجه كار بهتر است، اما این ارتباط باید بر مبانى ارزشى، ایمانى و وحدت هدف، نه تظاهر، دورویى، نفاق و ابزار انگارى ارزشها، مبتنى باشد.
1. چگونه باید مدیرى را تربیت كرد كه تمامى ارزشهاى اسلامى را به دقت رعایت كند؟
پاسخ: این سؤال با دقت بیشتر در مطالبى كه از ابتداى بحث تحت عنوان انسانشناسى، كیفیت نگرش انسان نسبت به جهان و هستى و سایر انسانها، بیان شد، بدست مىآید. اصولا پیدایش رفتار اختیارى در انسان، قبل از هر چیز، مرهون نوعى شناخت، آگاهى و بینش است. رفتار كورانه و بدون آگاهى و شناخت، رفتارى انسانى نیست و ارزش انسانى نخواهد داشت. براى اینكه حركات و رفتار انسان معنا و ارزش پیدا كند و در سعادت او مؤثر باشد به شناخت عمیقى نیاز دارد. هر میزان كه شناخت آدمى عمیقتر باشد، تأثیر آن در رفتار او بیشتر است و به رفتار ارزش بیشترى مىبخشد و این در صورتى است كه شناخت او صحیح باشد و بدرستى در او تأثیر كند. مدیرى كه نسبت به هستى، خدا و انسان، شناخت عمیقى نداشته باشد، چگونه مىتواند به ارزشهاى اسلامى كه مبتنى بر شناخت است معتقد باشد؟ طبیعى است كه اگر این اصول موضوعه را نپذیرد یا به آنها توجهى نداشته باشد، نتایج مطلوب هم بر آن مترتب نخواهد شد،
علاوه بر بینش و دانش (تعلیم) نقش «تربیت» را نیز نباید به فراموشى سپرد. علاوه بر آموزش و تعلیم مدیران در زمینه مدیریت، باید زمینه رشد آنها را در بخش «مدیریت» نیز فراهم آورد؛ مدیرى كه از شرایط اقتصادى خود رنج مىبرد یا از جهت خانوادگى مشكل دارد، نمىتواند مدیر موفقى باشد؛ لذا باید به وضع زندگى و خانوادگى و اقتصادى او هم رسیدگى شود تا اینكه او در محیط كار خود جز «مدیریت» فكر دیگرى نداشته باشد.
پس براى تربیت مدیران صالح و كارآمد باید از یك طرف آگاهیهاى لازم را به او داد و از طرف دیگر، موانع موفقیت در كار را برطرف كرد.
2. مدیران چه نوع آگاهىها و اطلاعاتى باید داشته باشند؟
پاسخ: آگاهىهاى مورد لزوم مدیران، بر اساس نوع نظام ارزشى متفاوت است. اطلاعات مدیر باید شامل دو بخش: اطلاعات فنى و مهارتى در زمینه تخصصى مدیریت و همچنین اطلاعات مرتبط با بینشها و ارزشها باشد. درست است كه مدیر در همه این موارد باید آگاهى لازم را داشته باشد، ولى تمامى اینها جزئى از تعلیم است. بخش دیگر، همانگونه كه اشاره شد، فراهمنمودن زمینه كار براى اوست. واگذارى انتخاب شیوه مدیریت در یك سازمان به او، تشویق در جهت به كارگیرى ابتكارات و محدود نكردن او به چهارچوب محدود و تنگ بخشنامهاى و شیوههاى تقلیدى، از فنون تربیت مدیران كارآمد است.
بهطور خلاصه: دادن اطلاعات شناختى و بینشى مربوط به هستى ازجمله انسان، ارائه اطلاعات شغلى و فنى، تأمین آرامش روحى و روانى و زدودن موانع، مشكلات و بحرانهاى خانوادگى و شخصى، از شرایط اولیه تربیت مدیر است. از این میان آنچه كه در نظام ارزشى اسلام از همه مهمتر است، توجه دادن مدیران به هستىِ جهان و هستىِ خویش است كه باید بر این اساس دستگاهى ارزشى و
منسجم و متعالى براى خود بسازد. یك نظام ارزشى حقیقى به گونهاى هماهنگ است كه تمامى ابعاد انسان را دربر مىگیرد و براى هر رفتار و اندیشه او دستورالعمل دارد و بین آنها تضاد و تزاحمى وجود ندارد. چنین دستگاهى است كه مىتوان از آن، انتظار تربیت مدیرانى صالح، شایسته، موفق و كارآمد را داشت.