بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/07/01 هم زمان با یازدهم ماه مبارك رمضان 1428 ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در مناجات شاكین، سه محور تشخیص داده میشود. اول: شكایت از نفس؛ دوم: شكایت از شیطان و سوم: شكایت از قلب، در بعضی از حالات و صفاتش. شیطان یك معنای عامی دارد كه به صورت صفت ذكر میشود، یعنی موجودی كه مبدأ شرارت است. گاهی شیطان بر «ابلیس»؛ اطلاق میشود، شیطان با الف و لام عهد كه گفته میشود یعنی آن شیطان معینی كه معهود است، وگرنه لفظ شیطان اسم خاص نیست بلكه ابلیس اسم خاص است. شواهدی هست كه عنوان شیطان بر غیر ابلیس هم اطلاق میشود. ما این موجود را نمیشناسیم و نمیبینیم، قرآن هم میفرماید «إِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ1». ما نه از دركِ شیطان تجربهی حسّی داریم و نه هیچ برهانِ عقلی وجود شیطان را اثبات میكند. فقط راه شناختنش وحی است. اگر انبیاء نفرموده بودند كه چیزی به نام ابلیس وجود دارد و شیطانی هست كه در انسان وسوسههایی ایجاد میكند، هیچ راهی برای اثباتش نداشتیم؛ مگر اینكه كسی از اولیاء خدا باشد ببیند یا خودش از شیاطین باشد!
خدای متعال برای اینكه هم میزانِ ایمان و تسلیم ابلیس را آزمایش كند و هم وسیلهای برای آزمایش بنی آدم قرار دهد، او را سالها قبل خلق كرد تا اینكه نوبت به خلقت حضرت آدم(ع) رسید. بعد به ملائكه دستور داد كه سجده كنند. شیطان هم در صف ملائكه بود. همهی فرشتگانی كه مورد این خطاب بودند، اطاعت كردند و در مقابل حضرت آدم سجده كردند، مگر ابلیس. خدای متعال فرمود: چرا تو سجده نكردی؟ گفت: خدایا من از انسان بهترم؛ «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ2»؛ وجود من كاملتر است، افضل است، صحیح نیست كه موجود كاملتر در مقابل موجود ناقص به خاك بیفتد. با این عصیانی كه شیطان كرد، معلوم شد ایمانِ ابلیس، مطلق نیست. ایمانی پذیرفته است و موجب كمال میشود كه شرط و قیدی نداشته باشد. شش هزار سال ملائكه خیال میكردند ابلیس هم مثل خودشان ایمانِ مطلق دارد. این جریان باید اتفاق میافتاد تا معلوم شود ایمان او مطلق نیست. این هشدار بزرگی برای ما هم هست كه خودمان را بیازماییم، ببینیم ایمان ما مطلق است یا مشروط است؟ آیا طوری هستیم كه هر چه خدا امر كند اطاعت كنیم؟ این بستگی به مراتب امتحان دارد.
آنهایی كه ظرفیتشان بیشتر باشد امتحانشان سختتر است. برخی تكالیف بسیار سخت است و شاید در میان میلیونها انسان یك نفر هم ظرفیتش را نداشته باشد، ولی خدا ظرفیتهایی در افرادی سراغ دارد و آن تكالیف را متوجه آنها میكند، تا امتحانشان كند و به درجات عالی برسند. به حضرت ابراهیم(ع) دستور میدهد كه جوانِ شادابِ زیبای مؤدب با معرفتت را به دست خودت سر بِبُر؛ «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ3»، این امتحان برای همه نیست، ما اگر خاری هم توی پای بچهمان برود نمیتوانیم تحمل كنیم. ابلیس، امتحان شد فقط به اینكه در مقابل انسان به خاك بیفتد. شیطان گفت تو من را از این تكلیف معاف كن، من عبادتی میكنم كه هیچ كس نكرده باشد. به حسب روایت، خدای متعال فرمود؛ «إنی أحب أن أطاع من حیث أرید4»؛ اگر میخواهی اطاعت كنی، همانطوری كه من میگویم انجام بده و الّا تو دلت را اطاعت كردهای و هر طور دلت خواسته عمل كردهای. شیطان در این امتحان مردود شد، آگاهانه هم مردود شد! از یك طرف كبر و خودبزرگبینی كه در دلش بود و از یك طرف حسدی كه نسبت به حضرت آدم داشت، باعث شد سرسختی نشان بدهد. این موجب شد تا انسانها به وسلیهی این ابلیس آزمایش شوند. بعد از اینكه ابلیس مردود شد گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ5»؛ قسم خورد به عزت الهی كه همهی آدمیزادها را گمراه كند. فقط یك استثناء كرد و آن بندگان مخلَص را، یعنی آنهایی را كه خدا برای خودش خالص كرده است.
اولاً شیطان هیچ كس را نمیتواند مجبور كند. اگر كسی روز قیامت بگوید: خدایا! من تحتِ وسوسهی شیطان مجبور شدم این كار را بكنم، خدا بر او حجت دارد. شیطان بر هیچ كس تسلطی ندارد. روز قیامت جهنمیها با هم به تخاصم میپردازند، او میگوید تقصیر تو بود، دیگری میگوید تقصیر تو بود «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَه6»؛ هر گروهی آن دیگری را لعنت میكند، تا بالاخره میآیند سراغ ابلیس و میگویند: تو بودی كه همهی ما را گمراه كردی، جواب میدهد «ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ»؛ من تسلطی بر شما نداشتم، «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی7»؛ مگر این كه من دعوتتان كردم و شما قبول كردید. البته گاهی كار به جایی میرسد كسانی خودشان را در اختیار شیطان قرار میدهند و مركب شیطان میشوند. خودشان میروند در اختیار شیطان، خب او هم تسلط پیدا میكند، ولی خدا برای شیطان بر كسی تسلطی قرار نداده است «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ8»؛ اگر كسانی ولایت شیطان را بپذیرند و بگویند تو آقا و ما نوكرتیم و هر چه تو میگویی ما عمل میكنیم، شیطان هم این هدیه را از ایشان میپذیرد و سوارشان میشود. این طور افراد نهتنها خودشان گمراه میشوند بلكه ابزاری میشوند برای گمراه كردن دیگران. شیاطین انس از اینجا پیدا میشوند.
چرا خدا شیطان را آفرید و چرا اینطوری شد؟ این چراها در سطح سادهای برای افرادی كه با تدبیر الهی و با فلسفهی آفرینش آشنا نیستند زیاد مطرح میشود. خدا این عالم را طوری آفریده كه كارها با اسباب انجام بگیرد. این هم حكمتها دارد، نه اینكه خدا نمیتوانست كارها بدون اسباب انجام شود. اصلاً وجود این اسباب، فلسفهی وجود این عالم است. اگر این اسباب نباشد، این عالم جا ندارد. برای مثال همهی ما احتیاج به غذا داریم، قرآن هم تصریح میكند روزی شما و فرزندانتان همه با خداست. سؤال میشود كه خوب بود ظهر كه میشد خدا روزی ما را میگذاشت سر جانمازمان، چرا آدم باید این قدر زحمت بكشد و كار كند؟! این اسباب برای چیست؟ راحت خدا یك نان درست میكرد، میگفت: نان! موجود شو؛ «كُنْ فَیَكُونُ»؛ برای خدا كه هیچ زحمتی ندارد! اما این حكمت دارد. از اوّلی كه دنبال غذا میروید تا آخر، چقدر برای شما زمینهی آزمایش فراهم میشود. چقدر تكلیف برای شما و دیگران پیش میآید كه در هر قدمی یا بهشت است یا جهنّم، یا ثواب است یا عقاب. آیا كشاورز در زمین خودش كشت میكند یا در زمین غصبی؟ آیا زكاتش را میدهد یا نمیدهد؟ آیا مزد كارگر را درست میدهد یا نه؟ نانوا نان را درست میپزد یا نه؟ معاملهها درست است یا نه؟ ربا و كم فروشی هست یا نیست؟ سر یك شكم سیر شدن، باید هزارها زمینه برای تكلیف پیش بیاید. زمینهای كه انسان رشد كند. رشد ما در اطاعت امر خداست، امری باید باشد تا اطاعت كنیم. امر به چه؟ هر چه بیشتر زمینهی امر و نهی فراهم شود، زمینهی تكامل انسان هم بیشتر فراهم میشود و این عالم آفریده شده تا ما تكامل پیدا كنیم. درست است كه هواهای نفسانی خودش عاملی برای امتحان است، كه آیا ما به تمایلات خودمان عمل میكنیم یا زمینه را برای شكوفایی استعدادها و خواستهای معنوی و ملكوتی فراهم میكنیم؟ امّا در خیلی از این موارد، هر دو طرف، عاملی ضعیف است. احتیاج به یك تحریك داریم، یعنی زمینهی امتحان بیشتر، عمیقتر، لطیفتر و قویتری باید فراهم شود. در این میان نقش شیطان تقویت هواهای نفسانی است.
نكته دیگر این كه چرا تصور میكنیم غذای حرام لذتش بیشتر است؟ چرا تصور میكنیم غذای دزدی مزهاش بیشتر است؟ چرا فكر میكنیم نظر به نامحرم لذتش بیشتر است؟ بعد هم میبینیم، نه، خیلی زشتتر هم بود و هیچ لذت فوقالعادهای هم نداشت، اما باز فردایش همان آش است و همان كاسه! باز خیال میكند نه خیر، این چیز دیگری است! انسان در كار خودش تعجب میكند كه چطور میشود هر روز فریب میخورم؟ این كار شیطان است. موجودی است كه به شما القاء میكند این لذتش بیشتر است، «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ9»؛ وسوسه میكند،«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ10»؛ خودش گفته من چیزهایی را كه ضرر دارد، گناه است و موجب عذاب میشود، در نظر مردم زینت میدهم. كاری میكنم خیال كند این چیز دیگری است!
مجموع كارهایی كه شیطان میكند چند سنخ است. یكی این كه در شناختهای ما با وسوسهها و القائاتش تصرف و یقین ما را تدریجاً به شك بدل میكند. گاهی در واضحترین چیزهایی كه هیچ عاقلی انكار نمیكند، آدم مبتلا به شك میشود.
در یك دسته چیزهایی كه آدم میداند ارزش و لذتش چه اندازه هست، توهماتی میكند و گمان میكند كه لذتش فوقالعاده است. بعدش هم میبیند كه نشد، باز هم مرتبهی دوم و سوم تكرار میكند.
نوع دیگر كار شیطان این است كه در مواردی كه انسان باید كار و تكلیفی انجام بدهد، میترسد ضرر كند. مصداق واضحش خمس دادن است. سر سال كه میشود جانش در میآید خمسش را بدهد! با این كه خرجهای دیگر میكند؛ سفر میكند سوغاتی میخرد، خرجهای الكی میكند. «الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ11»؛ وعدهی فقر به آدم میدهد، یا تعبیر بهترش «یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ12»، میترساند. میگوید: اگر تكلیفت را انجام بدهی فقیر میشوی. اگر روزه بگیری مریض میشوی. در صورتی كه برعكس است، آن دوایش است، همان زكات و خمس باعث رشد مالش میشود. «الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً». شیاطین انس هم عیناً همین كار را میكنند، دست پروردهی همین هستند! مینشینند تعریف میكنند، دیشب رفتیم فلان جا چقدر حال كردیم، راست و دروغ به هم میبافد تا این جوان را تحریك كند فردا شب با او باشد. كار شیطان هم همین است، میگوید: بیا ببین چقدر لذت دارد. گول این آخوندها را نخور، دم غنیمت است.
از لطفهای قرآن این است كه به صورتهای مختلف به ما هشدار میدهد چنین دشمنی دارید؛ «إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّ13»، این واقعاً دشمن شماست، شما هم با او دشمنی كنید. وقتی انسان دید كسی به این فكر است كه او را به گناه بكشاند، این هم شیطان است، نباید او را دوست خودش حساب كند. «إلهی أشْكُو إلَیْكَ عَدوّاً یُضِلُّنی»، آن دشمن، دشمنی نیست كه فقط بخواهد مال من یا خوشی زندگی من كم بشود، نه، او میخواهد من را گمراه كند. از این دشمن به تو پناه میبرم و شكایت میكنم. بعد مصداقش را ذكر میفرماید. «وَشَیْطاناً یُغْوینی»، چون خودش گفته بود:؛ «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»، قسم خورده به اغوای من. حالا كار این دشمن چیست؟
«قَدْ مَلأَ بِالوَسْواسِ صَدْرِی»؛ سینهی من را پر از وسواس میكند. «وَأحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبی»؛ این خطوراتی را كه القاء میكند قلب من را احاطه میكند. یعنی آنچنان خاطراتی در ذهن آدم ایجاد میكند و فشار میآورد كه قوّهی ادراكی انسان را احاطه میكند. تا میآیم فكر صحیحی بكنم، فوراً خاطرات شیطانی میآید، و قلب را احاطه میكند.
«یُعاضِدُ لِیَ الهَوی»؛ این نقش شیطان را درست نشان میدهد، آنی كه من را به گناه میكشد، هوای نفس است، اما این هوای نفس و خواهشها را شیطان تقویت میكند.
«وَیُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیا»، انسان بطور طبیعی علاقههایی به دنیا دارد، ما فرزندِ این دنیا هستیم، رشدمان در طبیعت است، چیزهای این دنیا را دوست داریم، اما اینطور نیست كه به آنها عشق بورزیم. هر وقت نیازی احساس میكنیم غذا میخوریم اما شیطان این چیزها را تزیین میكند. این باعث میشود كه تدریجاً آدم نسبت به دنیا عشق بورزد و فریفتهی دنیا شود. اولیاء خدا هم از غذای خوب خوردن و استفاده از زینتهای دنیا لذت میبرند، «مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ14»؛ از معاشرت با همسر خوبشان لذت میبرند، ممنوع نیست، اما دلباختگی و فریفته شدن و شیفتگی است كه آدم را به تجاوز و طغیان میكشاند و بعد هم خدای نكرده به بیایمانی.
«وَیَحُولُ بَیْنی وَبَیْنَ الطَّاعَةِ وَالزُّلْفی»، آن وقت كار به اینجا میرسد كه من دیگر آن رغبتی كه به اطاعت خدا و به تقرب دارم، میلی كه به كمالات انسانی و ارزشهای معنوی دارم، فراموشم میشود. من میمانم و همین خواستههای حیوانی و همین لذتهای دنیا كه روز به روز مرا از خدا و از كمالات انسانی دور میكند. خداوند همه ما را در پناه خودش قرار دهد ان شاء الله.
1. اعراف / 27.
2. اعراف / 12.
3. بقره / 124.
4. بحارالأنوار، ج 2، ص 262، باب البدعة و السنة، روایت 5.
5. ص / 83-82.
6. اعراف / 38.
7. ابراهیم / 22.
8. نحل / 100.
9. ناس / 5.
10. حجر / 39.
11. بقره / 268.
12. آلعمران / 175.
13. فاطر / 6.
14. اعراف / 32.