صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه بیست و پنجم؛ مراتب شکر

تاریخ: 
يكشنبه, 15 مهر, 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌ای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/07/15 مطابق با بیست و پنجم ماه مبارك رمضان 1428 ایراد فرموده‌‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

مراتب شکر

خدای شكور

خلاصه بحث گذشته این شد كه وقتی موجودِ ذی شعوری، خدمتی برای موجودِ ذی شعور دیگری انجام بدهد، آن شخصی كه خدمتی دریافت كرده، احساسِ خاصی برایش پدید می‌‌آید و رفتاری مترتب بر آن احساس انجام می‌‌دهد. بنابراین ما به عنوان كسی كه نعمت‌‌های الهی را دریافت می‌‌كنیم و این نعمت‌‌ها را خدا برای خیر ما عطا فرموده، در مقابلِ این انعامِ الهی، بالفطره حالتی برایمان پیش می‌‌آید كه لوازمی دارد. اوّل این كه با زبان تشكر كنیم. بعد رفتار خاصی انجام بدهیم. این همان حقیقت شكر است.
نكته‌‌ای كه اینجا برای تتمیم بحث باید متذكر شویم این است كه در قرآن، شكر در موردِ خدای متعال هم به كار رفته است. یكی از اسماء حسنای الهی، شكور است. در چهار جای قرآن صفت شكور برای خدا به كار برده شده است. در دو مورد هم خدای متعال نسبت به بعضی انسانها می‌‌فرماید: سعی این‌‌ها مورد سپاس و تشكر است؛ «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُوراً 1»، این كه سعی و تلاشِ آخرت طلبان مورد تشكر است، ظاهراً وجه دیگری ندارد جز اینكه خدا شكر می‌‌كند. شاكرشان خداست. به هر حال این جای تردیدی نیست كه خدای متعال در مواردی خودش را شكرگزار معرفی می‌‌كند. حال این معنایش چیست؟ و آیا آن تعریفی كه برای شكر كردیم در اینجا هم صادق است؟

حقیقت و مجاز در صفات

مقدمه‌‌ای را باید در اینجا تأكید كنیم كه خدای متعال گاهی برای بیان بعضی از حقایق، تعبیراتی به كار می‌‌برد كه ما بتوانیم آنها را بفهمیم. در اصل، استعمال این تعبیرات یك نوع مجاز یا استعاره است. اصولاً هر مفهومی را درباره‌‌ی خدا به كار ببریم (كه دلالت بر اسم، صفت یا فعل الهی می‌‌كند) چون ما حقیقتش را درك نمی‌‌كنیم خالی از مجاز نیست. ولی در مواردی این مجاز خیلی روشن است. یعنی تعمدی در كار است كه كلام تنزل پیدا كند تا انسانها آن انگیزه‌‌ی كافی را برای عمل به مقتضایش پیدا كنند. برای مثال در انفاقات مستحب یا در قرض دادن، مالی را از خودمان در اختیار انسانی دیگر قرار می‌‌دهیم. خدا می‌‌فرماید «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً 2»، برای اینكه ما را تشویق كند كه این انفاقات یا قرض الحسنه را انجام بدهیم، می‌‌فرماید كیست كه به خدا قرض بدهد. شما فكر نكنید كه این پولتان را به انسان دیگری می‌‌دهید؛ یا مثلاً در زكات مجانی به او می‌‌دهید، نه، این پول را شما به خدا می‌‌دهید. برای شما نگه می‌‌دارد و در قیامت به شما پس می‌‌دهد؛ «فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِیرَةً». این از آن رباهای حلال است. خدا از شما قرض می‌‌گیرد، چند برابر به شما پس می‌‌دهد. این تعبیر از نهایتِ لطف الهی است كه در تعابیر، خودش را در حدّ یك انسان تنزّل می‌‌دهد و می‌‌گوید شما این كار را بكنید و به من قرض بدهید، من روز قیامت چند برابر جبران می‌‌كنم. این برای چیست؟ برای اینكه ما را وادار كند یك كاری به نفع خودمان انجام دهیم. و گرنه او كه به این‌‌ها نیازی ندارد، «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ3». این طور تعبیرات مبتنی بر یك قرارداد اعتباری است. خدا «یعتبر نفسه مستقرضاً». این مطلب به صورت لطیف‌‌تری در بسیاری دیگر از موارد هم می‌‌آید.

آثار تكوینی عمل

اساساً اینكه خدای متعال می‌‌گوید اگر كار خیر بكنید، من به شما پاداش می‌‌دهم یا اگر گناه كنید، عذابتان می‌‌كنیم؛ ظاهر این ملازمه‌‌ای كه بین كار خیر و پاداش، گناه و عقوبت، وجود دارد یك قرارداد است. مثل قرارداد دو نفر با هم. كانّه ما یك كاری برای خدا انجام می‌‌دهیم و خدا هم پاداش می‌‌دهد. در تعبیر جزا و اجر كه در قرآن به كار رفته، مثل «فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ4»؛ كه اجر یعنی مزد كار؛ یك نوع تنزل وجود دارد. چون خدا كه به كار ما احتیاجی ندارد تا به فرض در مقابل عمل ما بدهكار باشد. پاداش‌‌ها و عقاب‌‌ها از آیات و روایات و هم از بحث‌‌های عقلی، نتیجه گرفته می‌‌شود كه این بخشیدن‌‌ها نتیجه‌‌ی وضعی اعمال خود ماست. ثواب‌‌هایی كه برای اعمال وجود دارد اثری است كه در آن عالم، بر این كار به طور تكوینی مترتب می‌‌شود. بخشیدن هم پشتوانه‌‌ای دارد، اینطور نیست كه صرف یك قرارداد گزافی باشد كه این كار را می‌‌كنی و آنها تو را می‌‌بخشند! نه، كار خوبی كه انسان می‌‌كند، باعث بخشش می‌‌شود؛ این كار در آن كارِ قبلی اثر می‌‌گذارد. این كار یك نورانیتی دارد كه آن ظلمت قبلی را از بین می‌‌برد ولی برای اینكه ما بیشتر بفهمیم و بیشتر برایمان منشأ اثر بشود نعبیرش این است كه این مزد كار است و آنجا هم عقاب و كیفر كار است و گاهی هم خدا كیفرش را در شرایط خاصی می‌‌بخشد. یعنی این تعبیرات یك نوع تعبیرات اعتباری است؛ مبتنی بر حقایقی كه ذهن ما با آن حقایق خیلی آشنا نیست، اما وقتی به صورت مفاهیم اعتباری بیان می‌‌شود بهتر می‌‌فهمیم و بهتر تأثیر می‌‌گذارد.

تجارت با خدا

در تعبیر مشابهی در قرآن می‌‌فرماید كه خدای متعال جانهای مجاهدین را می‌‌خرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛ 5 ». یا بالاتر، لفظ تجارت را به كار برده است؛ «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ6»؛ می‌‌خواهید تجارتی به شما یاد بدهم كه برای شما خیلی سود داشته باشد. بیایید جان‌‌هایتان را بفروشید به خدا. در راه خدا جهاد كنید كه خدا جان شما را می‌‌خرد و در مقابلش بهشت می‌‌دهد. این تعبیر كه، «خدا می‌‌خرد»، آیا یعنی واقعاً ما مالك چیزی هستیم كه خدا ندارد و ما به او می‌‌فروشیم؟ مگر ما جانمان برای خودمان است؟ جان همه را خدا می‌‌گیرد. مال خودش است. این فروختنی نیست. یك تنزلی است برای اینكه ما تشویق شویم به كار خیر تا انگیزه‌‌ی رفتار ما بشود. عبادت مطلوب خداست؛ مطلوب خدا، نه از آن جهت كه احتیاج به آن دارد، بلكه از آن جهت كه خدا خوبی‌‌ها را دوست دارد و اصلاً ما را برای عبادت خلق كرده است، برای اینكه كمال ما در این است كه از راه عبادت به قرب الهی برسیم. این تعبیرات برای این است كه ما رابطه‌‌ی خودمان را بیشتر با خدا درك كنیم و سعی كنیم كارهایی انجام بدهیم كه او می‌‌پسندد تا به كمال بیشتری برسیم. وقتی این كارها را انجام می‌‌دهیم، اعتباراً خدمتی را انجام داده‌‌ایم. در دعای كمیل هم داریم كه من را دائماً در خدمت خودت قرار بده. آن وقت در مقابل این خدمتی كه ما ارائه می‌‌دهیم، خدا تشكر می‌‌كند.

خدا چگونه تشكر می‌‌كند؟

شكر یعنی قدردانی؛ حالا قدردانی خدا چیست؟ رضوان الهی، افزایش نعمت و... . خود همین كه «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ7»، وقتی شما شكر نعمت به جا می‌‌آورید من نعمتتان را زیاد می‌‌كنم، یعنی قدردانی از شكرتان. شكر شما عبادتی است كه انجام می‌‌دهید و من شكر شما را تشكر می‌‌كنم. تشكرش به این است كه نعمتتان را افزایش می‌‌دهم. بیشتر پیش خدا محبوب و مشمول رضوان الهی می‌‌شوید. اینها شكر خداست. پس باز تعریف شكر در این جا هم صادق است كه خدا شكر می‌‌كند، یعنی در مقابلِ خدمتی كه بندگان در پیشگاه الهی ارائه می‌‌دهند، او قدردانی می‌‌كند، كاری انجام می‌‌دهد كه متناسب با قدردانی آن نعمت‌‌ها و خدمت‌‌هاست.

رابطه معرفت و شكر

قبلاً عرض كردیم برای تحقق زمینه‌‌های شكر باید نعمت‌‌های خدا را بشناسیم، چه قبل از پیدایش و چه حال و چه در آینده. آنهایی كه نعمت‌‌های معنوی را می‌‌شناسند، مثلاً ارزش عقل، ایمان، معرفت، محبت، ولایت و امثال این‌‌ها را درك می‌‌كنند، مراتب شكرشان بالاتر خواهد بود. توفیق انجام عمل خیر، عاقبت به خیری، با ایمان از دنیا رفتن، مشمول رحمت الهی قرار گرفتن، در بهشت از نعمت‌‌های خدا و از رضوان الهی بهره‌‌مند شدن، همه‌‌ی اینها نعمت‌‌های خداست و چون همه‌‌ی اینها به نفع و مطلوب ماست احتیاج به شكر دارد، اما فهم و مراتب معرفت ما متفاوت است. خیلی‌‌ها اصلاً نمی‌‌دانند خدا چه چیزهایی برای ما آفریده است! (با مسامحه عرض می‌‌كنم) تا ابد هم بنشینیم و نعمت‌‌های خدا را بشماریم، نه تمام می‌‌شود و نه ما قادریم به شمارش. فقط بخواهیم یكی یكی اجزا تشكیل دهنده بدن را بشماریم و شكر آن‌‌ها را به جا آوریم. سال‌‌ها طول می‌‌كشد چه رسد به احصاء تمام نعمت‌‌های الهی در عالم. هر اندازه آدم بیشتر پی‌‌ببرد كه چقدر نعمت‌‌های خدا زیاد است، مرتبه‌‌ی شكرش افزایش پیدا می‌‌كند.

مراتب معرفت

از طرف دیگر تمام نعمت‌‌ها از خداست. از خدا دانستن هم مراتبی دارد؛ یكی از این جهت است كه خدا عالم را آفریده و همه‌‌اش از آن خداست. ولی یك وقت از جهت ارتباطی كه بین اینها با وجود من برقرار شده مورد توجه قرار می‌‌گیرد. این‌‌ها مقدمه شده برای اینكه من به وجود بیایم، حیات و عقل و شعور داشته باشم. اینها را هم از چند جهت به خدا نسبت می‌‌دهیم، یكی به عنوان سر سلسله، كه اینها زنجیره‌‌ای است كه حلقه‌‌ی اولی دست خداست. اما كسانی كه معرفتشان بیشتر است می‌‌گویند علاوه بر حلقه‌‌ی اولیه، در پیدایش هر پدیده‌‌ای مجموعه عواملی در كار است كه در همه‌‌ی آنها خدا دخیل است. یك نوع شراكتی برای خدا در پدیده‌‌ها قائل می‌‌شوند. مثل اینكه می‌‌گوییم: ان شاء الله من غذا می‌‌خورم و سیر می‌‌شوم. این ان شاء اللهی كه می‌‌گویم یعنی مشكل و مرضی پیش نیاید و الّا سیری را مال غذا می‌‌دانم. یا مثلاً بهبود مرض را از دارو می‌‌دانم. اگر می‌‌گوییم ان شاءالله، بگو انشاءالله یعنی طبیب اشتباه نكند. از این بالاتر، باز بینش دیگری است كه تأثیر اصلی را برای خدا قائل است. بقیه به عنوان ابزارهای كار است، مثل خطاطی كه تأثیر اصلی از برای خطاط است، و قلم و كاغذ و مركب ابزار است، برای قلم و كاغذ هم تأثیر قائلیم، اما تأثیر ابزاری. و بالاخره می‌‌رسد به پایه‌‌ی معرفت اولیاء خدا كه تأثیر حقیقی را برای خدا قائلند. اما چگونه؟ هر وقت رسیدیم انشاءالله می‌‌فهمیم! این را با بیان نمی‌‌شود گفت. عده‌‌ای به حدی از توحید افعالی می‌‌رسند كه تأثیر حقیقی را از او می‌‌بینند. اگر اسبابی هم لازم است اسبابی است كه او قرار می‌‌دهد. تأثیر اسباب لازمه‌‌ی آن فعل و مرتبه‌‌ای از فعل است، اما كار كارِ اوست. خب، كسانی كه این معرفت‌‌های مختلف را دارند، شكرشان هم تفاوت می‌‌كند. كسی كه برای خدا در پدیده‌‌ها یك درصد سهم قائل است می‌‌گوید من باید بروم كار كنم، زحمت بكشم، عرق بریزم، كار یاد بگیرم، قرارداد ببندم، پول بگیرم، خدا هم كمك كند. خیلی وقتی‌‌ها نعوذ باللّه خدا، یك جنبه‌‌ی تشریفاتی دارد! باز هم خوب است، بهتر از آنهاست كه خدا را هیچ‌‌كاره می‌‌دانند، «قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی8»؛ قارون گفت: پولها را با هوش و زحمت خودم به دست آورده‌‌ام.

تفاوت انسان‌‌ها در معرفت و شكر

به هر حال انسانها از لحاظ معرفت خیلی متفاوتند. «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ9»، در یك روایت دارد «لَكَفَّرَهُ»، بعدش در ذیل بعضی روایات دارد «لَقَدْ آخَی رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَیْنَهُمَا»؛ در میان اصحاب پیغمبر هیچ كس ایمانش نزدیكتر از سلمان و ابوذر به هم نبود، به طوری كه پیغمبر اكرم(ص) آنها را برادر قرار داد. در عین حال چیزهایی را سلمان می‌‌دانست و درك می‌‌كرد كه اگر به ابوذر می‌‌گفت لقتله یا لكفّره. مراتب معرفت اینقدر متفاوت است. به دلیل همین اختلافی كه در مراتب معرفت هست، مراتب شكر و ارزش شكر هم تفاوت می‌‌كند. این هم اختلافی است در اینكه ما چه اندازه این نعمت‌‌ها را از خدا بدانیم، یعنی تأثیر حقیقی‌‌اش را چه اندازه از خدا بدانیم. و بالاخره می‌‌رسد به اینجا كه ما می‌‌دانیم كه خدا این خورشید را آفریده و باران را نازل می‌‌كند، (صد در صد درك هم كردیم) اما چه اندازه قصد داشته تا به من سود برساند؟ باران را نازل كرده و منطقه‌‌ای را سیراب كرده است، آیا واقعاً می‌‌خواسته به من هم برسد؟ چون زمانی انسان انگیزه‌‌ی شكر قوی دارد كه بداند به خاطر شخص او این كار را كرده‌‌اند. بله گاهی مثلاً ممكن است انسان به عنوان نماینده ملتی از خدمتی كه به یك ملتی شده تشكر كند كه اما اینجا تشكرش به نمایندگی از جمع است. این فرق می‌‌كند با اینكه خودش انگیزه داشته باشد كه شخصاً تشكر كند. واقعاً این بارانی كه نازل شد، می‌‌خواست نفعش به من هم برسد؟ این بادی كه آمد می‌‌خواست نسیمش به من هم بخورد؟ آیا اینطور است یا نه؟ این هم معرفتِ خاصی است، باز مربوط به توحید. درك كردن و باور كردنش آسان نیست.

تأثیر توحید در شكر

اگر بخواهیم مقداری نزدیك شویم، خوب است از اینجا شروع كنیم كه آیا خدا بارانی را كه می‌‌فرستد می‌‌داند هر قطره‌‌اش كجا می‌‌ریزد؟ یا نمی‌‌داند؟ آیا بادی كه می‌‌فرستد، می‌‌داند این باد كدام برگ‌‌ها را به حركت در می‌‌آورد یا نمی‌‌داند؟ در قرآن هم صریحاً می‌‌فرماید «وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ10»؛ یا «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فِی كِتابٍ مُبِینٍ11»؛ همه‌‌ی اینها را خدا می‌‌داند. وقتی باور كردیم خدا می‌‌داند، سؤال می‌‌كنیم آیا خدا می‌‌داند كه این برای من نافع است یا نمی‌‌داند؟ اگر نداند كه باز، علم خدا ناقص است، پس هم می‌‌داند چقدر نعمت می‌‌فرستد و به كجاها می‌‌رسد و هم می‌‌داند كه به چه كسانی و دقیقاً به چه اشیائی خواهد رسید. خب وقتی كه این‌‌ها را می‌‌داند و می‌‌داند كه این‌‌ها خیر من است، آن وقت نمی‌‌خواهد این خیر را به من برساند؟ مگر او هر چیز خوبی را دوست ندارد؟
ما وقتی چیزی نمی‌‌خواهیم، به این دلیل است كه یا دركمان ناقص است كه نمی‌‌دانیم چه چیز برای چه خوب است تا قصد بكنیم، یا چون احتیاجی به آن نداریم، به آن اهمیت نمی‌‌دهیم. خداوند هر چیزی را كه خلق می‌‌كند و به كمال می‌‌رساند برای خود آن موجود است. پس زمینه‌‌ی شكر به این صورت فراهم می‌‌شود كه ما بدانیم آنچه در این عالم از گذشته و حال و آینده هست در وجود ما مؤثر است، و به نفع ما تمام می‌‌شود، و همه این‌‌ها از خداست و خدا برای ما آفریده است. البته منافات ندارد كه برای دیگر موجودات هم آفریده باشد، آن حسنِ تدبیر خداست كه با یك تیر چند نشان می‌‌زند. در حدیث قدسی است كه من با هر بنده‌‌ای آنچنان رفتار می‌‌كنم كه گویا غیر از او بنده‌‌ای ندارم و بندگان من با من آنچنان رفتار می‌‌كنند كه گویا غیر از من همه خدای آنها هستند.!
پس هر قدر معرفت ما بیشتر شود اولاً به وجود نعمت‌‌ها، دوم به تأثیر آنها در خیرِ ما، سوم به اینكه این‌‌ها از طرف خداست و چهارم اینكه همه‌‌ی اینها به خاطر ما خلق و ترتیب داده شده و عنایت بوده كه اینها به ما برسد تا استفاده كنیم، زمینه‌‌ی شكر برای ما بیشتر فراهم می‌‌شود و شكر ما ارزش بیشتری خواهد داشت.


1. اسراء / 19.

2. بقره / 245.

3. مزمل / 20.

4. تین / 6.

5. توبه / 111.

6. صف / 10.

7. ابراهیم / 7.

8. قصص / 78.

9. الكافی، ج 1، ص 401، باب فیما جاء أن حدیثهم صعب مستصعب، روایت 2.

10. یونس / 61.

11. انعام / 59.