بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1387/03/29 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
همانطور که می دانید موضوع بحث، مناجات زاهدین بود. در جلسههای پیشین دربارهی دو جمله آغازین آن مباحثی مطرح شد. در این جلسه نیز مطالبی را فهرستوار عرض میكنم.
در ابتدای این مناجات آمده بود: خدایا! ما را در عالمی آفریدی و در خانهای ساكن كردی كه این خانه دامهایی برای ما گسترده و در صدد فریب دادن ماست. درباره این جمله دو پرسش مطرح شد که نتیجهی آن بیان شد كه: فریب خوردن حاصل یک مجموعه عوامل است. یکی از عوامل فریب خوردن انسان، این است كه جاذبههایی که در امور دنیا وجود دارد، آدمی را به طرف خودش جذب می كند و مانع می شود ؛ كه وی به اهداف عالیه و الهی برسد. بنابراین از آنجا که وجود دنیا و جاذبههایش در فریب خوردن ما بسیار مؤثر است، ما فریبکاری را به دنیا نسبت می دهیم.
پرسش دیگر این بود كه خدای متعال چرا دنیا را آفریده و آن را مسكن ما قرار داده است؟ چه میشد بهشتیان را از ابتدا در بهشت می آفرید؟ در پاسخ گفتیم: آن مقامیكه خداوند متعال برای ما قرار داده است، جز از راه رفتارهای اختیاری حاصل نمی شود و برای اینكه اختیار و انتخاب حاصل شود باید دو راه با دو جاذبه مختلف وجود داشته باشد تا انسان یكی را انتخاب كند. پس این عالم، عالم امتحان است. یعنی، ما همیشه بر سر دو راهیها قرار می گیریم تا اگر راه درست را انتخاب كردیم، صلاحیت درك آن مقام را پیدا كنیم. و به یك معنا این بزرگترین منّتی است كه خداوند بر ما قرار داده است. در واقع بهشت با اعمال اختیاری ما ساخته میشود. پس، ما باید با اعمالمان درختانش را سبز كنیم و قصرهایش را بسازیم. ؛
سپس در ادامه این مناجات میفرماید: خدایا! ما به تو پناه میبریم از اینكه در این دامها بیفتیم و در این مكرها و نیرنگهای دنیا گرفتار شویم. همه میدانیم كه اصل آموزهی «اسلام»، توحید است. ما می بایست در همه چیز ؛ این روح توحید را متجلی كنیم؛ در سیرمان، حركتمان؛ دعایمان و خواستههایمان. باید بدانیم كه اگر یاری خدا نباشد، كلاهمان پس معركه است! و به این دلیل است كه در نمازمان نیز اظهار می داریم: «ایاك نعبد و ایاك نستعین»؛ یا «بحول الله و قوته اقوم و اقعد». اما باید توجه داشته باشیم: خداوند اسبابی را در اختیار ما گذاشته كه از آن استفاده كنیم. اگر ما از این اسباب بهره نگیریم و فقط بگوییم خدایا ما را حفظ كن، مثل این است كه كسی خود را به چاه بیندازد و بعد بگوید خدایا مرا حفظ كن. این سنت الهی نیست. پاسخ خدا این است كه: من به تو چشم دادم تا خودت را به چاه نیندازی. بنابراین، باید از اسباب استفاده كنیم؛ و توجه کنیم كه این اسباب را او فراهم كرده و همه از نعمتهای اوست؛ آنجا كه كم میآوریم، دستمان را به طرف خدا دراز می كنیم.
حال پرسش این است، چگونه ما این حال را پیدا كنیم و بتوانیم از جاذبههای دنیا چشمپوشی كنیم؟ مگر نه اینکه انسان در همین دنیا آفریده می شود، انسش با همین دنیاست، لذتش در همین دنیاست (البته این لذتها هم حكمت دارد.) پس، طبیعی است كه آدم مجذوب این لذتها میشود. اما باید چه كار كند كه در حد ضرورت از آنها استفاده كند و فریفته و دلبسته آنها نشود؟
آنچه از این مناجات استفاده میشود، به سه مطلب اشاره دارد:
نخست اینكه آدم به عیبهای دنیا توجه كند. اگر آدم به عیبهای چیزی توجه کند، كمتر فریفته آن میشود. این بابی است برای؛ اینكه ما بتوانیم در مقابل جاذبههای دنیا خودداری كنیم و فریب آن را نخوریم.
دو گونه عیب در این مناجات اشاره شده كه در قرآن كریم نیز به همین دو مطلب به صورتهای مختلف تصریح شده است. وقتی قرآن، دنیا و آخرت را با هم مقایسه میكند، تعبیری كوتاه و پرمعنا دارد كه: «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی»1. یعنی آخرت دو مزیت دارد: یكی اینكه آخرت بهتر است. دیگر اینكه آخرت پایدارتر است. یعنی دنیا میگذرد و تمام می شود؛ اما آخرت تمام شدنینیست. به عبارت دیگر، آخرت هم از لحاظ کیفیت برتری دارد و هم از لحاظ کمیت و لذتهای آخرت با لذتهای؛ دنیا قابل مقایسه نیست. عمر طولانی انسان در این دنیا هر قدر هم باشد، در مقابل بینهایت آخرت عددی نیست. پس انسانی که بر اساس عقل عمل می کند: «لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ * فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»2؛ باید بفهمد كه اگر خوشی بیشتر، بهترو بادوامتر هست، می بایست آن را انتخاب كند. همچنانكه در دنیا این كار را میكنیم. یعنی لذتهای بیشتر و شدیدتر را بر لذتهای محدود ترجیح میدهیم.
راه دوم این است كه به دردها، رنجها و گرفتاریهای دنیا فكر كنیم. از دیگر ویژگیهای آخرت این است كه در آن هیچ رنجی، زحمتی و خستگیای وجود ندارد: «لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ»3؛ اما در دنیا هر كاری را که انسان انجام می دهد، با خستگی همراه است. حتی اگر بنشیند و فكر كند، باز خسته میشود. انسان برای رسیدن به خواستهای در این دنیا باید چند برابر زحمت بکشد. تمام لحظاتی که برای خوردن صرف می کنیم لذتبخش نیست، فقط لحظه بلعیدن و فروبردن غذا لذتبخش است. اما ناگفته پیداست که برای این لذت محدود چقدر باید زحمت كشید؛ یکی پولش را تهیه می كند، دیگری جنسش را و دیگران زحمت پختن آن را متحمل می شوند، چرا؟ برای اینکه انسان میخواهد برای چند دقیقه از خوردن لذت ببرد. این در حالی است که برای لذت بردن از بعضی از لذات باید بیست سال زحمت کشید! در این میان، بسیاری نیز علیرغم تحمل سختیها به موفقیت نمی رسند. وقتی انسان به آرزویی كه برای آن ده برابر رنج و زحمت کشیده است نمی رسد، چه غصهها و رنجهایی که گریبان او را نمی گیرد. اگر انسان به زلزلهای و سیلی، مبتلا شود، به طوری که تمام خانوادهاش از بین رود، تا آخر عمر غصهدار است. وقتی انسان به این دنیای سرشار از آفات و گرفتاری می اندیشد، كمتر به آن دل می بندد، به خصوص وقتی ایمان داشته باشد كه جایی هست كه این آفات در آن راه ندارد.
اما راه سوم از همه مهمتر و ارزشمندتر است و بالطبع مقدماتش هم برای ما بیشتر است. در فرازی از مناجات شعبانیه این تعبیر رسا آمده است: «إِلهی لَمْ یَكُنْ لی حول فأنتقل به عن معصیتك إلا فی وقت أیقظتنی لمحبتك»؛ آنچه آدم را از همهی این دلبستگیها رها میكند، محبت خداست. زمانی آدمی حاضر میشود از چیز لذیذی دست بردارد که چیز لذیذتری نصیبش شود. حال اگر ما لذت انس با خدا را بچشیم، آن وقت به راحتی از همه لذتها می گذریم. اما متأسفانه این ؛ امر آسان فراهم نمی شود. یعنی مقدماتی دارد که باید از خود خداوند خواست كه همهی وجودمان را لایق محبت خودش قرار دهد. چرا که اگر محبت خدا را بچشیم دیگر برای چیزی ؛ ارزشی قائل نمیشویم. گوارا باد بر كسانی كه چشیدند آن را و دل از دنیا كندند و تنها دل به خدا سپردند.
این بحث حاصل مطالبی است كه در این مناجات به آن اشاره شده است. اکنون بر فرازهایی از مناجات توجه کنیم.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، إلهی أسْكَنْتَنا داراً حَفَرَتْ لَنا حُفَرَ مَكْرِها؛ خدایا، ما را در خانهای ساكن كردی كه در آن چاهها و چالههای مكر و فریب برای ما حفر كردی.
وَعلَّقْتَنا بِأیْدِی الْمنایا فی حَبائِلِ غَدْرِها؛ و در دامهای نیرنگش ما را به چنگال مرگ سپردی و آویزان كردی.
یعنی دنیا زندانی را فراهم ساخته است که آدمیزاد را به چنگكهای مرگ می کشاند.
فَإلَیْكَ نَلْتَجِئُ مِنْ مَكائِدِ خُدَعِها؛ پس به تو پناه میبریم از این همه نیرنگها و فریبهایش.
وَبِكَ نَعْتَصِمُ مِنَ الإِغْتِرارِ بِزَخارِفِ زینَتِها، و به تو عصمت میجوییم از فریفته شدن به زینتها و زر و زیورهای دنیا.
دقت کنیم، همان طور که پیشتر اشاره شد: یکی از راههای فریب نخوردن از دنیا توجه به؛ عیبهای آن است. فراز ذیل به همین نکته اشاره می کند:
فَإنَّها المُهْلِكَةُ طُلاّبَهَا؛ دنیا موجودی است كه طالبان خود را به هلاكت میرساند. کجاست طالب دنیا؛ همان که عمر خود را صرف دنیا كرده و دنیا او را به هلاك (مرگ) نرسانده است؟
المُتْلِفَةُ حُلاّلَها؛؛ دنیا كسانی كه دنیا را محل حلول خویش قرار دادند، هلاك میكند و نمیگذارد در آن بمانند.
این یك بخش از چیزهایی است كه انسان را از دنیا بیزار میكند. علاوه بر این، كه سرانجام این دنیا مرگ است، آدم را میكشد و از این دنیا میبرد.
الَمحْشُوَّةُ بِالآفاتِ؛ در دوران حیات آدمی نیز زندگیش پر از آفات است.
المَشْحُونَةُ بِالنَّكَباتِ؛ و انباشته شده از نكبتها.
پس اکنون جای این خواسته است که: خدایا! ما را در این دنیا که سرانجامش مرگ است و پر از آفات است، سالم نگهدار و نگذار فریب این دنیا را بخوریم.
إلهی فَزَهِّدْنا فِیها؛ خدایا! ما را زاهد قرار بده. زهد، یعنی بیرغبتی. یعنی نگذار فریفته دنیا شویم، تعلق پیدا كنیم، و به دنیا وابسته شویم.
در داستان حضرت یوسف(ع) آمده است: برادران یوسف او را در چاه انداختند، چون:؛ كانُوا فِیهِ مِنَ الزّاهِدِینَ4؛ یعنی رغبتی به او نداشتند. زهد در دنیا نیز یعنی اینكه انسان هیچ رغبتی به آن نداشته باشد و فقط از باب ضرورت از آن استفاده كند.
وَسَلِّمْنا مِنْها، بِتَوْفِیقِكَ وَعِصْمَتِكَ، وَانْزَعْ عَنّا جَلابِیبَ مُخالَفَتِكَ؛ آنچه باعث میشود كه دنیا ما را هلاك كند، و فریب دهد و از مقصد باز دارد این است كه: با تو مخالفت كنیم و در برابر تو عصیان كنیم. پس جامه عصیان را از اندام ما بِكَن.
باید گفت: عامل دیگری كه باعث میشود انسان سراغ دنیا برود، نیازهایی است كه او به دنیا دارد. ما به عنوان یک انسان برای حیات، به غذا و مسكن و ... نیاز داریم. اما رفتن به سراغ دنیا برای برطرف كردن نیازها، به تدریج ما را مجذوب میكند و باعث میشود تمام وقت انسان صرف آن شود و به این ترتیب، انسان با دنیا انس می گیرد و دلبستگی پیدا می کند. اگر خداوند به انسان لطف کند و خود مشكلات او را حل كند، آن وقت انسان فرصتی پیدا میكند كه به وظایف اخرویش برسد، بیاندیشد و عبادت كند.
وَتَوَلَّ اُمُورَنا بِحُسْنِ كِفایَتِكَ؛ خودت كفایت كن ما را و به حسن كفایت خودت كارهای ما را عهده دار شو.
وَأوْفِرْ مَزیدَنا مِنْ سَعَةِ رَحْمَتِكَ؛ از رحمت واسعه است، ما را سرشار گردان.
گاهی آدم برای این كه بتواند در امور معنوی هم پیشرفت كند، احتیاج دارد كه بیش از ضرورت از امور دنیا استفاده كند و می باید بهرههای بیشتری از زندگی دنیایی داشته باشد. اگر خداوند از رحمت واسعهاش به انسان عطا كند، آنوقت قدری كار انسان آسان میشود و میتواند بیشتر به امور اخرویش بپردازد.
وَأجْمِلْ صِلاتِنا مِنْ فَیْضِ مَواهِبِكَ؛ جوایز ما را از بخششهای خودت قرار بده.
تا اینجا برای این که به دنیا مبتلا نشویم از خدا خواستیم که خودش كارهایمان را اصلاح كند و ما را محتاج نكند به اینكه برای یك كار كوچك نیروی زیاد صرف كنیم و خودمان را مشغول به دنیا کنیم.
اما راه سوم این بود كه: برای کنده شدن محبت دنیا از دل آدم می بایست محبت خدا جانشین آن شود.
وَاغْرِسْ فی أفْئِدَتِنا أشْجارَ مَحَبَّتِكَ؛ در كشتزار دل ما نهال محبت خودت را غرس كن.
وَأتْمِمْ لَنا أنْوارَ مَعْرِفَتِكَ؛ انوار معرفتت را برای ما كامل كن.
وَأذِقْنا حَلاوَةَ عَفْوِكَ وَلَذَّةَ مَغْفِرَتِكَ؛ و به ما شیرینی بخشش و لذت مغفرتت را بچشان!
اگر خدا لغزشها را ببخشد و شیرینی بخشش را به ما بچشاند، آن وقت، توجه آدم بیشتر به خدا جلب میشود و از امور دنیا منصرف میشود.
و در پایان وَأقْرِرْ أعْیُنَنا یَوْمَ لِقائِكَ بِرُؤیَتِكَ؛؛ و چشمهای ما را در روز دیدار به ملاقات با خودت روشن کن.
همانطور که اشاره شد: زندگی انسان در دنیا به گونهای است كه باید روحش متعلق به این بدن باشد. اما تعلق روح به این بدن شرایط خاصی را ایجاب میكند، به طوری که بدن به یك جاهایی می رسد كه دیگر نمی تواند تحمل كند. همهی ما دیدهایم که آدمیزاد حتی در اثر شوق زیاد نیز غش میكند. تصور کنید مادری را که از دیدار فرزندش محروم بوده است. همین که چشمش به فرزندش میافتد، از شوق غش میكند. بدن، اعصاب و مغز انسان تحمل هر لذتی را ندارد. آن وقت چه رسد به لذتی كه از نور بینهایتی و از جمال بیبدیلی ؛ حاصل شود. این بدن تاب تحمل آن را ندارد.
حضرت موسی(ع) عرض كرد: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْكَ»5؛ خدایا! میخواهم تو را ببینم. خطاب شد نگاه كن به این كوه. اگر كوه در مقابل تجلی ؛ الهی مقاومت كرد، تو هم میتوانی. «فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً»؛ تجلی برای كوه بود نه برای موسی. اما چون خداوند بر کوه تجلی کرد، كوه متلاشی شد و موسی بیهوش روی زمین افتاد. این بدن مادی نمیتواند آن آثاری كه از آن لذت لقاء الهی برای اولیاءش پیدا می شود تحمل كند. اما در آخرت اینگونه نیست. ساختمان وجودی انسان در آنجا طوری است كه میتواند تحمل كند، به خصوص اولیاء خدا. از اینرو می فرماید: آنجا جایش است كه چشم ما را به دیدارت روشن كنی.
وَأقْرِرْ أعْیُنَنا یَوْمَ لِقائِكَ بِرُؤیَتِكَ؛ در روز ملاقات چشم ما را به دیدن خودت روشن كن.
و حاصل همهی اینها:
وَأخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قُلوبِنا؛ محبت خودت را هدیه کن تا محبت دنیا از دل ما خارج شود. شبیه این تعبیر در دعای عرفه هم آمده است که: «أنت الذی أزلت الأغیار عن قلوب أحبائك حتی لا یحبوا سواك»6
كَما فَعَلْتَ بِالصَّالِحینَ مِنْ صَفْوَتِكَ والأبْرارِ مِنْ خاصَّتِكَ، یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ، وَیا أكْرَمَ الأكْرَمِینَ.؛ چنانكه برای بندگان شایستهات این كار را انجام دادی.
خداوندا! تو را به مقام سیدالساجدین قسم میدهیم كه رشحهای و قطرهای از دریای معرفت و محبتی كه به اهل بیت (ع) عطا كردی، به دلهای ما نیز عطا كنی.
1. اعلی / 17.
2. بقره / 219-220.
3. فاطر / 35.
4. یوسف / 20.
5. اعراف / 143.
6. دعای عرفه.