بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/06/30 هم زمان با نهم ماه مبارك رمضان 1428 ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
دومین مناجات از مناجات خمسه عشر مناجات الشاكین است یعنی كسانی كه نزد خدا شكایت میكنند. البته این شكایت از امور مادی و دنیوی یا ظلمهایی كه در دنیا به ایشان میشود نیست. شكایتها از مشكلاتی است كه در راه انجام وظایف، تعبّد به خدا و در راه رسیدن به كمال انسان وجود دارد. در این مناجات محور این شكایتها سه چیز است؛ نفس، شیطان و قلبی كه سیاه و سخت باشد. این مناجات با این جمله شروع میشود: «إلهی إلَیْكَ أشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أمَّارَةً»؛ شكایت از نفس امّاره است.
در قرآن هم از زبان حضرت یوسف(ع) این اصطلاح به كار رفته است كه «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی1»؛ اصطلاح«نفس امّاره»؛ از همینجا گرفته شده است. أمّارة صیغهی مبالغه از امر است یعنی نفسی كه بسیار امر میكند، امر به كارِ بد. اجمالاً میدانیم عاملی درون ما هست كه همواره ما را به كارهای بد دعوت میكند امّا باید بدانیم رابطهاش با قلب و عقل چیست؟ عمیقتر این كه اصلاً خدا چرا چنین قوهای را درون ما قرار داده است و چطور میشود با آن مبارزه و از تأثیرات سوءش جلوگیری كرد؟ یك شیوهی بحث این است كه ما آیات را بررسی كنیم و ببینم موارد استعمال نفس كجاست؟ یك راه هم بحثهای عقلی و بحثهای علم النفس است كه آن هم راه خودش را دارد. اما بالاخره باید دانست این نفس چیست؟ چه طور امر به گناه میكند؟ این چه عاملی است كه همهاش میگوید گناه كن؟
از آن وقتی كه خودمان را شناختیم یادمان هست كه گرسنه و تشنه، یا شاد و ناراحت میشدیم. این حالاتی كه برای ما پیدا میشد چیزهایی بود كه تحتِ اختیارِمان نبود. من نبودم كه به اختیار خودم، خودم را گرسنه یا تشنه میكردم؛ یا غضب و شهوت را در خودم ایجاد میكردم. من نیازی را احساس میكردم و در اثر آن برانگیخته میشدم كه كاری را انجام بدهم. آن وقت كه ما گرسنه میشدیم، میل داشتیم اطاعت خدا كنیم؟ یا میل داشتیم دشمنی با خدا كنیم؟ یا هیچ كدام؟ گرسنه كه میشدیم میخواستیم سیر بشویم ولی دیگر فكرش را نمیكردیم كه این حلال است یا حرام است؟! فقط به فكر لذت بودیم. آن عاملی كه باعث میشد كه ما غذا بخوریم یا حركتهای دیگری انجام بدهیم تا روز آخری كه زنده هستیم در ما هست. آیا خودِ این عامل میگوید چه بخور یا چه نخور، تا حلال باشد و حرام نباشد؟ چه چیز گناه و چه چیز ثواب دارد؟ نه، خود این عامل نمیگوید حتماً برو گناه بكن، میگوید كاری بكن لذت داشته باشد، حلال شد حلال، نشد حرام. چقدر؟ تا آنجایی كه بتوانی. اگر ده مرتبه هم گرسنه شدی و اشتها داری باز هم بخور! سایر نیازهای زندگی هم همین طور است. این عوامل، طبیعی است. این كه چه وقتی اشتها داشته باشم بستگی به عوامل طبیعی دارد و در اختیار من نیست. رشدِ بدنی، شرایطِ محیط، آب و هوا، عوامل ارثی و... مقدمه میشود برای كارهای بعدی انسان. در همهی این حالات عاملی درون من هست كه میگوید این خواستهها را ارضاء كن. این همان من یا «نفس»؛ است. این خواستههایی هم كه هست خودبخود شر نیست، بالاخره خوردن در افطار و سحر هم هست، ثواب هم دارد، ارضاء غرائز دیگر هم بعضی اوقات مستحب یا حتی واجب است. خودش فی نفسه امر شرّی نیست.
شر از آن جا پیدا میشود كه خواستههای مختلفی كه در وجود ما هست با هم تعارض پیدا میكند. اگر من نیرویم را صرفِ بخشی از اینها بكنم بخش دیگر محروم میماند؛ این یك عامل شر است. عامل دیگر این است كه اگر زیاد به ارضای غریزهای بپردازند، نمیگذارد غرایز دیگر شكوفا بشود. همهی غرایزِ ما در یك زمان شكوفا نمیشود. غریزهی خوردن و آشامیدن از اوّل هست، بعد از چندی غریزهی بازی پیدا میشود، بعد از بازی است كه خواستههای دیگری در شخص بیدار میشود. بعضی خواستههای انسان هست كه مقدماتی میخواهد تا شكوفا شود و در ابتدا همه آن را درك نمیكنند، انسان باید به یك حدّی از بلوغ برسد. ارضای بعضی غریزهها آن بلوغهای انسانی و عقلانی را به تأخیر میاندازد. ارضاء زیاد شهوات شكم و دامن مانع میشود از اینكه غرائز عالیتر و پاكتر در انسان رشد كند و شكوفا شود. به علاوه، هر چه قدر انسان بیشتر به غرایزش پاسخ مثبت بدهد حریصتر و علاقهاش بیشتر میشود. فرض كنید انسان دلش میخواهد به منظرهی زیبایی نگاه كند، دفعهی اول نگاه میكند لذّتی میبرد ولی برای دفعهی دوم خیلی حریصتر است كه نگاه كند، بارِ سوم باز حریصتر؛ به جایی میرسد كه دیگر معتاد میشود، نمیتواند نگاه نكند! كار به جایی میرسد كه آن خواستههای عالیتری كه برای انسانهای بالغتر هست؛ یعنی بلوغ عقلی و انسانی (نه بلوغ حیوانی) شكوفا نمیشود. در صورتی كه انسان آفریده شده است برای این كه آنها رشد كند.
بعضی میگویند این «نفس امّاره»؛ كه شما میگویید میخواهد گناه كند، خُب، خواستهی خودش است، یك نیاز است!امّاره بودن به سوء از آن جهت است كه در ابتدا خواستههایی مشترك بین انسان و حیوان است و اینها تحت اختیار انسان هم نیست. این طور نیست كه خودِ وجود این احساس بد باشد یا به طور كلی ارضائش بد باشد. خدا چیزی را لغو نیافریده است. اگر لذت فی حد نفسه بد بود، خدا این قدر به انسان وعده نمیداد كه روز قیامت در بهشت چه لذتهایی داری. یك لذت از آن جهت بد است كه مانع لذتهای عالیتر شود. این سوئی كه نفس به آن امر میكند آن مواردی است كه انسان را از خیرات بیشتری محروم میكند. این «امّارة بالسّوء»؛ است یعنی میگوید یك كارهایی بكن، چون لذت دارد. من اجابت میكنم اما توجه ندارم به اینكه من را از لذتهای بالاتری محروم خواهد كرد.
از آن طرف انسانها به جایی میرسند كه بالاترین لذتشان این است كه احساس كنند خدا از ایشان راضی است. در روابط عاطفی بین اشخاص هم گاهی عاشق طوری میشود كه جز رضای محبوبش چیزی برایش لذت ندارد. یك نگاهِ رضایتآمیز محبوبش از همه چیز برایش ارزشمندتر است. «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ2»؛ امام سجّاد(ع) میفرماید: خدایا اگر رضایت تو در این باشد كه بدن من تكه تكه شود و در آتش بسوزد؛ رضای تو برای من لذیذتر است. یك اشكال خواستههای مشترك بین انسان و حیوان این است كه مرز ناشناسند، میگوید: چیزی بخورم سیر بشوم، حلال یا حرام فرقی نمیكند! و نتیجه این میشود كه انسان را از درك لذتهای بالاتری مثل لذت از رضایت الهی محروم میكنند.
نكتهای دیگر را هم به آن اضافه كنید! قرآن كریم آیهای دارد كه «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ3». مضمونی هم در روایتی قدسی است كه میفرماید: قال الله تعالی: «أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِكَ مِنِّی4»؛ كارهایی كه تو انجام میدهی، قدرت تو نیست، قدرتی است كه من به تو دادم. اگر ضرر داشت و گناه كردی، از ناحیهی انتخاب غلط خودت است. ادب عبودیت هم این است كه آدم همیشه خوبیها را به خدا نسبت بدهد و بدیها را به خودش. این دو مطلب را ضمیمه كنید به این كه نفس خواستههایی دارد كه این خواستهها مرز نمیشناسد یا مفاسدی دارد كه مزاحم با خواستههای دیگر میشود و جلوی رشد عقل و كمالاتِ دیگر معنوی را میگیرد. وقتی به اینها توجه كردیم شما هرچه بدی و گناه ببینید، برگشتش به همین خواستههای نفسانی است و این كه مفس أمّاره بالسوء است به همین معناست. با این مقدّمه چند جمله از مناجات الشّاكّین را میخوانیم.
«إلهی إلَیْكَ أشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أمَّارَةً»؛ معنی «امّارة بالسّوء»؛ را عرض كردیم. ابتدا همین تحریك نفس است یعنی آدم را هل میدهد به سوی كارهای سوء. صیغهی مبالغه هم از دو جهت توضیح دارد؛ یكی اینكه وقتی چیزی را میخواهد دست بردار نیست، یكی هم این كه متعلقات امرش یكی و دو چیز نیست؛ مفاسد همهاش در یك خط نیستند. گناه شاخههای مختلفی دارد. به هر حال اگر من به نفس انقیاد پیدا كردم و به امرش گوش دادم؛ سریعاً مرتكب گناه میشود. اما اگر مقاومت كردم عقب نشینی میكند.
«وَإلی الخَطیئَةِ مُبادِرَةً وَبِمَعاصِیكَ مُولَعَةً»؛ حالا اگر یك بار گناه كردی، دست بردار نیست. هر باری كه آدم به خواستهی نفس پاسخ دهد خواهشِ نفس قویتر میشود. این طور نیست كه نفس ابتداءً غضب خدا را بخواهد. نفس خواستهی خودش را میخواهد، ولی وقتی این خواسته قوی شد دیگر آدم اعتنا نمیكند كه این حلال است یا حرام. تسلیم خواستههای نفس كه شد كم كم حریص میشود و عملاً در معرضِ سخط الهی قرار میگیرد. «وَلِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً»؛ این نتیجهی آن حریص شدن به گناه است.
«تَسْلُكُ بی مَسالِكَ المَهالِكِ،»؛ چنین موجودی كه من را به سوء و معصیت دعوت میكند، مرا در معرضِ غضب و سخطِ خدا قرار میدهد، یك عاملی است كه من را در راه هلاكت پیش میبرد. نتیجه چه میشود؟ راه هلاكت نتیجهاش هلاكت است. اما به این هم اكتفا نمیشود؛ آن چنان به هلاكت میافتم كه هیچ كس دلش به حال من نمیسوزد.
«وَتَجْعَلُنی عِنْدَكَ أهْوَنَ هالِك»؛ اگر آدم جایی لغزش پیدا كند و زمین بخورد اشخاصی هستند كه دلشان میسوزد و در صدد معالجه برمیآیند امّا این خطّی كه نفس پیش پای من میگذارد و من را با سرعت در این مسیر به حركت در میآورد؛ انتهایش این است كه آدم هلاك میشود و خدا هیچ اعتنایی هم به او ندارد؛ خوارترین هلاك شونده میشود. هلاك میشود آن هم با خواری و ذلّت. این دعاها جنبهی تربیتی و تعلیمی هم دارد؛ یعنی خوانندهای كه متوجه میشود چه لغزشگاهها و خطرهایی در مسیر زندگیاش هست هم بیشتر به آن توجه میكند، هم خودش در صدد علاج بر میآید و هم از خدا میخواهد كه حفظش كند.
«كَثیرَةَ العِلَلِ»؛ علت اینجا یعنی مرض و بیماری. كثیرة العلل یعنی عیب و علتش زیاد است.
«طَویلَةَ الأَمَلِ»؛ با این همه عیب، آرزوهای دور و دراز هم دارد كه به هیچ وجه قانع نمیشود.
«إن مَسَّها الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَإن مَسَّها الخَیْرُ تَمْنَعُ»؛ این همان است كه در قرآن ذكر شده: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً 5»؛ این صفات را به نفس نسبت میدهد. اگر خیری به او برسد و چیزی موجب رضایت و شادیاش بشود، سعی میكند این خیر را به خودش اختصاص دهد. هر چه مال و ثروت بیشتری داشته باشد حریصتر میشود. اگر به سختی و بلایی مبتلا شود، هیچ صبر و طاقتی ندارد. داد و فریادش بلند میشود. از هر مختصر چیزی كه ناراحتی ببیند هزار جور شكوه و شكایت میكند.؛ «مَیَّالَةً إلی اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ»،؛ این نفس میل شدیدی به بازی و سرگرمی دارد. شاید دیده باشید بعضی بچهها را كه از بازی كردن سیر نمیشوند. چند روز پیشتر در اخبار آمده بود: مردی در چین سه روز پشت سر هم بازی اینترنتی كرده تا همان جا جان داده است!
«مَمْلُوءةً بِالغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ»؛ لازمهاش این است كه وقتی انسان در یك چیزی متمركز شد، از چیزهایی كه مهم هست و باید در زندگی به آنها توجه كند غفلت میكند.
«تُسْرِعُ بی إلی الحَوْبَةِ، وَتُسَوِّفُنی بِالتَّوْبَةِ»؛ وقتی پای گناه در میان میآید من را هل میدهد و میگوید عجله كن، امّا وقتی صحبت از توبه میشود، میگوید: نه! حالا دیر نمیشود. امروز باشد تا فردا ببینیم چه میشود! از اوّل سال، نه، از شبهای قدر. انشاءالله محرم بیاید،...! پای توبه كه میرسد تأخیر میاندازد؛ تسویف میكند اما صحبت گناه كه میشود نمیگوید كمی صبر كن، میگوید سریعتر! در این قسمت حضرت سجّاد(ع) به پیشگاه الهی عرض میكنند كه خدایا از چنین موجودی پیش تو شكایت میكنم. یعنی باید توجه كنیم چنین عامل خطری در كمین ما هست و از خواسته های اصلیمان این باشد كه خدا ما را از این خطرات حفظ كند.
1. یوسف، 53.
2. توبه، 72.
3. نساء، 79.
4. الكافی، ج 1، ص 157، باب الجبر و القدر، روایت 3.
5. معارج، 21-19.