فصل اول: اهمیت و ضرورت پژوهش

فصل اول

اهمیت و ضرورت پژوهش

 

دلایل متعددی می‌توان بر ضرورت پژوهش در عرصه‌های گوناگون ارائه کرد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

 

لزوم دستیابی به استقلال علمی و فکری

مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهای خود با دانشگاهیان فرمودند: یکی از برکات انقلاب اسلامی این بود که به دانشجویان، دانشگاهیان و فرهیختگان قدرت اجتهاد و استقلال نظر داد. گو اینکه ما قدر این نعمت را به‌درستی ندانسته‌ایم و اکنون نیز به‌درستی در صدد تحلیل این قضیه نیستیم که چرا چنین شده است و چرا ما تاکنون آن‌گونه‌که باید و شاید، به موضوع پژوهش بها نداده‌ایم. این خود مسئله‌‏ای است شایسته بررسی که چرا با آن همه تأکیداتی که در کتاب و سنت و در سخنان عالمان، بزرگان و استادان درباره پژوهش وجود دارد، در این دوران که ما بیش از هر چیز به آن نیازمندیم، کمتر به آن پرداخته‌ایم.

یکی از ضعف‌های بنیادین در نظام آموزشی گذشته ما در سطح دانشگاه‌ها، سیطره فرهنگ ترجمه بود. مطالب و نظریه‌هایی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شد، اغلب از دیگران گرفته شده و ترجمه آثار آنان بود. حتی گاهی پس از آنکه نظریه‌ای در زادگاه خویش تضعیف یا ابطال شده و

دیگر پذیرفته نبود، ترجمه آن به‌عنوان مطلب علمی به دانشجویان ارائه شده، چنین وانمود می‏شد که یک کشف جدید علمی است.

در اوایل انقلاب که به فرموده حضرت امام(رحمه الله)، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه را تشکیل دادیم و با استادان محترم دانشگاه درباره بازسازی علوم دانشگاهی بحث‌هایی داشتیم، خود استادان محترم می‏فرمودند جزوه‏ای که در کلاس تدریس می‌شود، همان جزوه‌ای است که بیش از پانزده‌بار آن را تدریس کرده‌ایم. روشن نیست مطالبی که این‌گونه ارائه می‌شود، در زادگاه خود چه اندازه مورد قبول باشد. سالیانی است که این نظریه‌ها تغییر کرده و تعدیل شده‌اند و ما همچنان همان مطالب را به‌طور کلیشه‏ای مطرح می‌کنیم.

در زمان گذشته، وقتی ترجمه کتابی به عنوان متن درسی در دانشگاه تدریس می‌شد، استاد چنان فاتحانه به بیان آن می‏پرداخت که دانشجو آن را همچون وحی آسمانی پنداشته، گمان می‌کرد حتماً باید آن را بپذیرد و هیچ راه تشکیک هم در آن وجود ندارد؛ ولی کسانی که کنجکاو و بیشتر اهل مطالعه بودند، می‏دانستند که نظریه‌های دیگری هم در گوشه و کنار جهان وجود دارد که مخالف این نظریه‌هاست؛ به‌ویژه نظریه‌های جدیدی که بعضاً حتی در خود زادگاه نظریه اول مطرح شده و رواج بیشتری پیدا کرده است.

پس از انقلاب، بسیاری از استادان محترم دانشگاه به خود اجازه دادند در برابر نظریه‌های دیگران اظهار نظر کنند و گمان نکنند مطلبی که دانشمندی در امریکا، کانادا، انگلستان، فرانسه یا جای دیگر ابراز کرده، وحی منزل است و این است و جز این نیست؛ بلکه توجه دارند که در همان کشورهای غربی، به‌ویژه در حوزه علوم انسانی، نظریه‌های مخالفی هم وجود دارد. طبیعتاً در رشته‌های علوم پایه و علوم دقیقه، اختلافِ‌نظرها کمتر است؛ ولی در علوم انسانی اختلاف مکاتب گوناگون فراوان است. مکاتب مختلف در همه زمینه‌های علوم انسانی، نظریه‌های بسیار متفاوتی دارند؛ برای نمونه، یکی از مکاتب روان‌شناسی، مکتب رفتارگرایی است که در رژیم گذشته بسیار رواج داشت و هنوز هم در برخی از دانشگاه‌ها، کتاب‌های همان مکتب تدریس

می‌شود و گاه چنین وانمود می‌شود که رفتارگرایی آخرین نظریه پذیرفته‌شده در روان‌شناسی در زمینه رفتارشناسی است و دیگر جای بحث ندارد؛ این است و جز این نیست. درحالی‌که می‌دانیم در کنار این مکتب، مکتب­های جدیدی پیدا شدند و در خود امریکا که این نظریه بسیار رواج یافت، نظریه‌ها و مکاتب روان‌شناسی دیگری مطرح بودند؛ از جمله، روان‌شناسی کمال و نیز انسان‏گرایی، که روزبه‌روز رواج بیشتری می‌یابند. ولی هنوز هستند کسانی که گمان می‏کنند نظریه رفتارگرایی آخرین نظریه علمی در زمینه روان­شناسی است. همین وضعیت، در جامعه‌شناسی، حقوق، علوم سیاسی، مدیریت، تعلیم و تربیت، اقتصاد و دیگر رشته‌های علوم انسانی نیز وجود دارد.

البته رهایی از فضای فکری و فرهنگی حاکم بر گذشته، یک شرط دارد و آن اینکه در درجه اول استاد و در درجه دوم دانشجو به خود اجازه دهند که در نظریه‌های روز اجتهاد و پژوهش کنند تا فرهنگ ‏ما فرهنگ ترجمه‏ای نباشد؛ بلکه فرهنگ پژوهش و اجتهاد باشد. این، نیازمند زمینه‌ای روانی است؛ یعنی باید این خصلت در افراد تقویت شود که به خود اجازه اندیشیدن و نقد نظریه‌های دیگران را بدهند. طبعاً برای رشد در این زمینه، استاد باید در کلاس به دانشجو اجازه پرسش و اعتراض دهد تا روحیه انتقاد و بحث و اجتهاد در او تقویت شود. یکی از ویژگی‌های روش‌های تحصیل حوزوی، به‌ویژه در سطوح عالی و در درس خارج، این است که شاگرد هنگام تدریس استاد باید در همان‌جا اعتراض و اشکال کند. حضرت امام(رحمه الله) هنگام تدریس، اگر می‌دیدند کسی اعتراضی نمی‌کند، می‏فرمودند: آقایان دیشب خوابشان برده بود! مگر مطالعه نکرده‌اند؛ چرا کسی اشکال نمی‌کند؟ طلبه‌ها گاهی جزوه‏های درسی و تقریرات خود را به استاد ارائه می‏دادند تا اگر لازم بود، استاد اصلاح کند. گاهی پیش می‌آمد طلبه‌ای جزوه درسی خود را کاملاً دقیق، منظم و تحقیق‌شده می‌نوشت، اما بااین‌حال، استاد تذکر می‌داد که اشکال این جزوه آن است که نویسنده اشکالی مطرح نکرده است؛ یعنی مطلب را خوب نوشته، امّا جایی که باید نقد کند، نکرده است. استادان حوزه این‌گونه شاگردانشان را پرورش می‌دادند، و تشویق می‌کردند که خود نظر

بدهند، بیندیشند و اجتهاد کنند. این فرهنگ که در حوزه‌های علمیه رواج داشت، پس از انقلاب کمابیش به دانشگاه‌ها نیز سرایت کرد؛ اما متأسفانه آن‌گونه‌که باید و شاید، هنوز کاملاً‌ رایج نشده است و بسیاری از مطالبی که تدریس می‌شود، صرفاً ترجمه نظریه‌های دیگران است. با وجود این، تا اندازه‌ای این راه گشوده شد تا دانشگاهیان عزیز ما به فرمایش مقام معظم رهبری از آن فرهنگ ترجمه‏ای خارج ‏شده، به پژوهش بپردازند و به خود اجازه دهند که در برابر نظریه‌های دیگران نظریه‌‏آفرینی کنند؛ نه اینکه صرفاً مطالبی را از دیگران اقتباس و ترجمه کنند. تقویت خودباوری و روحیه اجتهاد و انتقاد، و استقلال در فکر و نظر، یکی از برکات انقلاب اسلامی برای دانشگاه‌هاست.

به‌طور کلی انسانی که اهل مطالعه و پژوهش نباشد، در همه عرصه‌های زندگی عقب می‌ماند؛ زیرا هیچ‌گاه به فکر پیشرفت خود و درآمدن از رکود و عقب‌‌ماندگی نمی‌افتد. وقت انسان بسیار ارزشمند است؛ زیرا همه ثانیه‌های عمر را می‌توان برای کشف حقیقت، خدمت به اسلام و در راه رضای خداوند صرف کرد و این ممکن نیست، مگر از راه تلاش و کوشش پیگیر علمی و مطالعه و پژوهش مداوم.

درنوردیدن مرزهای دانش و گسترش آنها

پژوهش ابزاری است برای رشد و گسترش علم. علم عبارت است از مجموعه «مسائل»، و در واقع، هدف قریب و انگیزه آموزش و یادگیری آن علم، حل آن مسائل است. پژوهش‌ راهی است که به حل این مسائل می‌انجامد و از همین راه، مسئله‌های جدیدی نیز پیدا می‌شود و بدین ترتیب علم گسترش می‌یابد. بنابراین، همان اندازه که علم و رشد و گسترش آن ارزش و اهمیت دارد، پژوهش نیز اهمیت و ضرورت خواهد داشت. در زمینه ارزش علم و نقش آن در سیر تکاملی انسان می‌توان گفت:

علوم به دو بخش نظری و عملی تقسیم می‌شوند. رابطه علوم عملی با سیر تکاملی و

مقدمات آن نیاز به توضیح ندارد و روشن است که تکامل آگاهانه انسان وابسته به آنهاست؛ اما علوم نظری، گرچه مستقیماً ارتباطی با سیر تکاملی ندارند، برخی از آنها مانند علوم الهی در شناختن هدف به انسان کمک می‌کنند و او بدون فراگیری این علوم نمی‌تواند به هدف برسد و در رسیدن به آرمان­های بلند الهی و انسانی ناکام می‌ماند؛

دیگر علوم نظری نیز هرچند مقدمه شناخت هدف یا راه رسیدن به آن نیستند، می‌توانند به شناخت‌های لازم به گونه‌ای شایسته کمک کنند؛ به‌ویژه علومی که از اسرار و حکمت‌های آفرینش پرده برمی­دارند. علومی چون فیزیک، شیمی، فیزیولوژی و بیولوژی، گرچه مستقیماً به خداشناسی نمی­انجامند، از این نظر که اندوخته­های انسان را درباره مخلوقات و اسرار آفرینش افزایش می­دهند و او را بر نظم و عظمت شگفت­آور ساختمان موجودات آگاه می‌سازند و راه را برای درک صفات و حکمت خدا هموار می‌گردانند، ارزشمند خواهند بود. همچنین این علوم می‌توانند در برآورده کردن نیازمندی‌های حیاتی که خود ارزش مقدمی دارند، نقش مؤثری را ایفا کنند؛ و نیز به ما کمک می‌کنند که نعمت‌های خداوند را بهتر بشناسیم و قدر آنها را بدانیم. بی­شک بهره‌مند شدن از این نعمت‌ها و آگاهی یافتن بر ارزش آنها می‌تواند انگیزه‌ای برای شکر و عبادت خداوند باشد و بدین‌وسیله، با سعادت حقیقی انسان ارتباط می‌یابند.(1)


1. محمدتقی مصباح یزدی، به سوی خودسازی، ص299ـ301 (با تلخیص).