فصل سوم: اخـلاق پـژوهش

فصل سوم

اخـلاق پـژوهش

اخلاص و اعتماد به خداوند

در انسان یک حس خوددوستی و حب ذاتی وجود دارد که باید گفت فطری انسان است؛ اما چگونگی ظهور آن بستگی دارد به اینکه انسان کمال خود را در چه چیز بداند. گاهی خوددوستی انسان به اندازه‌ای عمق می‌یابد که خود را در برابر کامل حقیقی محو می‌کند و خودی برای خویش قایل نمی‌شود. آثار ظاهری و گام‏های نخستینش این است که فرد، مصلحت جامعه را بر مصلحت خود مقدم می‌داند. این هم نوعی خوددوستی است؛ زیرا شخص می‌داند که این کار باعث کمال بیشتر نفسش می‌شود. اما برخی از مظاهر این حب ذات، چندان پسندیده نیست؛ مانند اینکه انسان فقط تا جایی که اسم او مطرح می‌شود و سودی برای او هست، کاری انجام دهد و اگر در موردی اسم او مطرح نشود و یا سودی برای او در آن کار نباشد، هرچند منافعی برای اسلام وجود داشته باشد، اهمیت ندهد. این خود‌دوستی، بسیار تنزل‌یافته است. حضرت امام(رحمهَ الله) بارها تأکید می‏فرمودند کسی که در منطقه‏ای خدماتی انجام می‌دهد، مانند مسجدسازی، منبر رفتن و هدایت مردم، برای اینکه بفهمد خدماتش برای خدا بوده است یا نه، باید ببیند اگر همه این کارها به کس دیگری نسبت داده شود و به نام شخص دیگری ثبت گردد، آیا در دلش چیزی پدید آمده، در ادامه کارش سستی پیش می‌آید؟ اگر برای خدا باشد، چنین اتفاقی نخواهد افتاد؛ زیرا در این صورت باور دارد که

خدا می‌داند او کار را برای چه کسی انجام داده است. این یک ضعف اخلاقی است که شخصی که کار خوبی انجام داده انتظار داشته باشد آن کار به اسم خود او یا به نام گروهش تمام شود. چنین روحیه‌ای با اهداف اسلام و اخلاق اسلامی سازگار نیست.

تکیه‌گاه اصلی ما باید خدای متعال و وعده‏های او باشد. وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(1) و وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ.(2) یاری الهی تنها در عرصه نظامی نیست؛ امروز یاری الهی در عرصه فرهنگی مهم‌تر از عرصه‌های نظامی است. من بارها گفته‏ام که خدای جبهه نظامی و خدای دانشگاه و حوزه یکی است و همان‌گونه‌که برای رزمند‌گانی که در جبهه‌ها با اخلاص تلاش می‏کنند مددهای غیبی می‏فرستد، برای سربازان فـرهنگی نیز ـ اگـر در جبهه فـرهنگی با اخلاص کار کنند ـ مـددهای غیبی خـواهد فـرستاد. گاهـی مطالبی به خـاطر ایشان می‌آید، جرقه‏هایی در ذهنشان می‌زند، و الهام­هایی غیبی به آنها می‌شود و چه‌بسا خودشان هم متوجه نمی‌شوند که اینها از کجا آمده و شاید گمان کنند فکر خودشان بوده است؛ ولی خداوند چنین کارهایی را انجام می‌دهد. گاهی بر اثر زحمت­ها و سختی‌هایی که افراد تحمل می‏کنند، مسائلی به ذهنشان می‌آید که با هزاران زحمت فیزیکی و ابزارهای خارجی به دست نمی‏آید. به‌هرحال، مددهای غیبیِ رنگارنگ و گوناگون الهی، و کمک­ها و نصرت‌های او حق است و ما باید به وعده الهی إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکمْ(3) با اطلاق و عمومش معتقد باشیم. باید با توکل بیشتر بر خدای متعال، توسل به اولیای خدا و یاری خواستن از صاحبان دین، با همت بلند و تصمیم جدی و راسخ، این بار سنگینِ برزمین‌مانده را برداریم و مطمئن باشیم که خداوند هرجا، به هر اندازه‌ای که اخلاص داشته باشیم، کمک خواهد کرد. رزمندگان ما در جبهه‌ها هر روز این امداد غیبی را تجربه می‌کردند؛ در هر صحنه‏ و عرصه‏ای، و در هر جبهه‏ و عملیاتی که اعتماد به


1. عنکبوت (29)، 69.

2. حج (22)، 40.

3. محمد (47)، 7.

خدا، توکل بر او و انقطاع الی الله بیشتر بود، و رزمندگان تنها به امید خدا می‏جنگیدند، موفقیت هم بیشتر بود. گاهی سال‌ها برای عملیاتی زحمت می‌کشیدند، کارها و زمینه‌سازی‌های بسیاری همچون جاده‌سازی انجام می‌دادند، و تجهیزات و پول‌های کلانی برای آن هزینه کرده، اسرار محرمانه‌ای را حفاظت می‌کردند، اما نتیجه قابل توجهی از آن به دست نمی‏آمد. اعتماد به خدا بسیاری از مشکلات را حل کرده، جای بسیاری از اسباب و ابزارهای نداشته را پر می‌کند؛ البته این در صورتی است که ما هرچه در توان داریم، در طبق اخلاص بگذاریم، تنبلی و کوتاهی نکنیم و ناامید هم نشویم؛ در این صورت خواهید دید که یک طلبه یا دانشجوی گمنام با فقر و فلاکت و با هزار نوع گرفتاری، مشکلی علمی را که فیلسوفان و دانشمندان بزرگ هم توان حل آن را نداشته‌اند، حل خواهد کرد. در همین چند سال گذشته در حوزه، طلبه‌ها آن‌قدر مطالب عمیق و ناب کشف کرده‌اند که نه بزرگان خودمان به آن رسیده بودند و نه بزرگان کشورهای دیگر؛ منتها کسی نیست که آنها را ارزشیابی کند و خود ما هم به قدردانی از اندیشه‌های دیگران عادت نکرده‌ایم.

چه‌بسا کسانی باشند که در علوم موشکافی کنند و به استدلال‌های عقلی، فلسفی، نقلی، اجتهادی و فقهی بپردازند یا در دیگر رشته‌های علمی، عمیق‏ترین پژوهش‌ها را انجام دهند؛ اما از این روح بهره‏ای نداشته باشند. اگر این اخلاص و صفا، و این دل‌باختگی به معنویات و عشق به خدا و اولیای او وجود نداشته باشد، روشن نیست تلاش‌های علمی و درس‏ها و پژوهش‌ها به کجا خواهد انجامید. ما دیده یا دست‌کم شنیده‌ایم که برخی از روحانیان و یا مسئولان دیگر فرجام بسیار بدی داشتند؛ مدت‏ها خوش‌نام زندگی کردند، ولی در پایان عمر تغییر حال دادند. حتماً با این سخن مثال‏هایی در ذهنتان آمده است؛ در همین دوران انقلاب در رده‏های مختلف، کسانی ـ اعم از روحانی و غیرروحانی ـ بودند که برخی از مراحل تکامل را به‌اصطلاح باسرعت پیمودند و پیش رفتند؛ اما ناگهان متوقف شدند و پس از چندی، عقب‌گرد کردند. من حتی کسانی را می‏شناسم که پس از گذراندن مراحلی از سیر و سلوک، مبلّغ یک مذهب انحرافی و یک حزب سیاسی شدند! انسان عاقبت خطرناکی دارد؛ اگر مسیر زندگی ما از آغاز به‌سوی خدا

نباشد و روح اخلاص، نیت خداخواهی، و خدمت به دین، به‌گونه‌ای صادقانه در آن نباشد، ممکن است همه فعالیت‌های ما درست نتیجه معکوس ببخشد؛ «چو دزدی با چراغ آید، گزیده‏تر برد کالا».

توجه به این مطالب، برای ما که به معاد و به اهل‌بیت(علیهم السلام) معتقدیم، بیشتر اهمیت دارد. بنابراین، باید این راه نورانی و این سنت حسنه پژوهش را دنبال کنیم؛ اما باید توجه داشته باشیم که آنچه به فعالیت‌های ما ارزش واقعی می‌بخشد و موجب می‌شود کار ما برکت پیدا کرده، ماندگار شود و سعادت آخرت را در پی داشته باشد، اخلاص در انجام کارهاست.

پرهیز از موازی‌کاری

یکی دیگر از مسائلی که در زمینه پژوهش باید رعایت کرد، پرهیز از کارهای موازی و تکراری است. یک پژوهشگر موفق پس از کنار گذاشتن روحیه خودمحوری، و پیش از انجام پژوهش، باید از دیگر مراکز علمی و پژوهشگران آگاهی کافی داشته باشد تا وقت خود را برای پژوهشی که دیگران انجام داده­اند، هدر ندهد. پژوهشگر باید این روحیه را در خود تقویت کند که اگر دید کسی یا مرکزی مشغول یک کار پژوهشی است و به‌درستی و با قصد صحیح هم کار می‌کند، با او همکاری کرده، به اندازه توان خود او را یاری کند، نه اینکه فوراً دست‌به کار شود و همان پژوهش را جداگانه انجام دهد. نباید مقید باشیم که حتماً باید به اسم فلان جا یا فلان کس کاری انجام دهیم؛ بلکه باید بکوشیم فعالیت‌های مراکز متعددی را که کارهای همسو انجام می‌دهند، هم‏کاسه کرده، همه را با هم مربوط کنیم تا کاری کامل‏تر و بهتر انجام شود؛ مگر اینکه کار ما در سطح دیگری باشد؛ یعنی آنها سطحی از مطالب را بررسی می‏کنند که مثلاً بالاتر از حد معمول خوانندگان است و ما می‌خواهیم پژوهشی انجام دهیم که نتیجه آن برای عموم مردم فایده بیشتری داشته باشد؛ که این، البته توجیه درستی است.

یکی از نمونه‌های بکر در این زمینه پایگاه‌های اینترنتی است و بجاست که هرچه زودتر از

کارهای موازی در این باره جلوگیری کنیم و بر گسترش و تعمیق کار بیفزاییم. شاید شما بسیار بیشتر از بنده بدانید که امروز چه‏ اندازه شبکه‌ها و پایگاه‌های گوناگون درباره مسائل اسلام و تشیع و دین وجود دارد. اگر ده پایگاه در کنار هم به وجود آوریم که هیچ‌یک پاسخ‌گو و حتی گاهی هم­آوا نیز نباشند، فایده‌ای نخواهد داشت. البته این کاری نیست که از عهده یک یا دو نفر برآید، بلکه نیازمند به یک کار گروهی منسجم است؛ اما توجه داشتن به این مطلب، تلاش کردن و طرح دادن به بزرگان، و تأکید کردن و تذکر دادن به تصمیم‌گیرندگان، بی‌اثر نیست.

البته مشکلی که در این زمینه در پیوند با کارهای دولتی وجود دارد، این است که حضور مسئولان دولتی در سمت‌‌های خود، موقتی است و چه‌بسا پس از کنار رفتن آنها، برنامه‌ها به‌کلی تغییر کنند. نمی‌توان گفت که هر مسئولی تا چه زمانی در مسئولیت خود باقی است و این کار تا کی می‌تواند ادامه یابد. بااین‌حال، اگر کاری پژوهشی در حال انجام است و نتایج خوبی هم دارد، بهتر این است که ما هم کارهای خود را در راستای همان کار انجام دهیم مگر آنکه ببینیم که آنها دچار انحراف شده‌اند، در‌این‌صورت کار خود را جدا کرده، پژوهش جدیدی را آغاز ‌کنیم.

عینیت‌گرایی و پرهیز از تعصب

در طول تاریخ، تقریباً همیشه دو گرایش مسلط وجود داشته است که گاهی نیز به حد افراط می‌رسیدند؛ یکی گرایش به عقل و اعتماد و اتکا به آن، و دیگری گرایش به نقل. شاید در حوزه‌های علمیه، بیشتر غلبه با گرایش نقلی بوده است که حتی گاهی دچار افراط هم می‌شد. ماجرای آب خوردن حاج‌آقا مصطفی، فرزند حضرت امام(رحمه الله) از کوزه و اتهام نجس‌شدن آن، مشهور است. در برابر این هجوم یا بی‌مهری به عقل‏گرایی، گروهی هم تعصب شدیدی به عقل و حجیت آن داشتند؛ به‌گونه‌ای‌که گاهی دیده می‌شود برای اینکه حرف فیلسوفی رد نشود، می‏کوشند آن را به‌گونه‌ای توجیه کنند که با دیدگاه‌های دیگر قابل جمع باشد و می‌گویند مقصود همه آنها یک چیز بوده است. البته شاید شروع این کار با فارابی بوده است که الجمع بین رأیی الحکیمین را

نوشت. شاید او باور نمی‏کرد که افلاطون و ارسطو واقعاً تا این اندازه اختلاف نظر داشته باشند. پس از آن، کم‌کم و با توجه به آن جهتی که گفتیـم، تعصب للفلسفـه ـ و نه علی الفلسفه­ـ باعث شد کسانی بگویند فیلسوفـان همیشـه درست گفته‏اند و منظورشان در همه‌جا ـ حتی آنجا که اختلاف داشته‌اند ـ یک چیز بوده است.

به نظر می‌رسد این مطلب خلاف واقع است؛ نه هیچ عقلی آن را می‌پذیرد و نه دلیلی نقلی بر آن وجود دارد. صرف اینکه فیلسوفی یا گروهی از فیلسوفان سخنی گفتند، دلیل بر آن نیست که درست فهمیده‏اند؛ کسان دیگری هم هستند که فیلسوف‌اند و چیز دیگری فهمیده‏اند. در بحث‌ها و پژوهش‌های علمی باید بکوشیم خودخواهی و تعصب را کنار بگذاریم و باانصاف باشیم؛ نه به نفع کسی یا گروهی تعصب بورزیم و نه بر ضد او. بله، آنجا که پای دین در میان است و مسئله به اساس دین مربوط است ـ به‌گونه‌ای‌که اگر انسان کوتاه بیاید، موجب تشکیک عموم مردم در مسـائل دینـی می‌شـود ـ دیگر جـای شوخی نیست، بایـد با کمال احتیاط قـدم برداریم، و به‌اصطلاح امروزی‏، خط قرمزی باید قایل شد.

آنچه در این زمینه بیشتر مهم است، عینیت‏گرایی، یعنی پرهیز از ذهن‏گرایی و پیش‌داوری است؛ به این معنا که نباید حادثه‌ای را به نفع حرکت یا هدفی خاص تطبیق و نتیجه‏گیری کنیم؛ یعنی از قبل هدف خاصی را در نظر گرفته، حادثه مثلاً تاریخی را بر طبق آن هدف تطبیق کنیم؛ در غیر این صورت، داوری‌های مختلف ایجاد خواهد شد و هرکس می‌کوشد از حوادث تاریخی، برای تأیید هدف خود بهره‏برداری کند. در اینجا پیش‌داوری­ها نقش مهمی دارند؛ کسی که واقعاً قصد پژوهش دارد و می‌خواهد از یک حادثه تاریخی تحلیل درستی داشته باشد، باید بکوشد ذهن خود را تخلیه کرده، بی‌طرفانه و بدون پیش‌داوری قضاوت کند؛ وگرنه از یک حادثه خاص، می‌توان برداشت‌های کاملاً متضاد، و داوری‌های گوناگون داشت و این، موجب می‌شود پژوهشگر در مقام ارزش­گذاری آن حادثه، دچار افراط و تفریط شود. بهره‏برداری از یک حادثه تاریخی نباید تابع اغراض ما باشد؛ بلکه باید واقع­گرایانه تحلیل شود تا داوری‌های ما درست باشند. به‌ویژه باید

از مطلق­گرایی و جزم­‏گرایی پرهیز کرد؛ کسی که با انگیزه‌ای خاص به‌دنبال تحلیلی تاریخی می‌رود، می‌کوشد آن را برطبق هدف خویش تبیین کند و توضیح دهد. در این جریان، شخصیت یا گروهی که با هدف او بیشتر سازگار است و با او توافق بیشتری دارد نظر او را به خود جلب می‌کند و طبعاً به او علاقه بیشتری نشان می‌دهد و می‌کوشد گفتارها و رفتارهای او را برجسته کند. سرانجام علاقه او به آن شخص یا گروه ـ حق باشد یا باطل ـ باعث می‌شود که داوری‌اش یک­سویه و مطلق باشد. این مقتضای هر محبت و عشقی است. «من عشق شیئاً أعشا بصره»؛ انسان وقتی به چیزی علاقه داشته باشد، آن را برطبق خواسته خود و زیبا می‌بیند. اما اگر پژوهشگر واقع‏گرا باشد، هم خوبی‌‏ها را می‌بیند و هم بدی‌ها را؛ تنها بر خوبی‌‏ها تکیه نمی‌کند و یک خوبی را بیش از اندازه بزرگ نشان نمی‌دهد و از عیب‌ها چشم‌پوشی نمی‌کند؛ برعکس، اگر فردی یا گروهی مخالف نظرش باشد، نقطه‌ضعف را بیش از اندازه زیر ذره‏بین نمی‏گذارد و بیش از حد به آن ارزش منفی نمی‌دهد.

ادب در پژوهش

یکی دیگر از مسائلی که پژوهشگر باید در پژوهش‌های خود به آن توجه داشته باشد، رعایت ادب در نقل و نقد آرای دیگران، به‌ویژه بزرگان است. استاد ما مرحوم علامه طباطبایی، برخورد بسیار باز و درعین‌حال، مؤدبانه و سنگین داشتند؛ بدون اینکه سر سوزنی انگیزه خودنمایی و خودمحوری داشته باشند. ایشان زمانی که اسفار را تدریس می‏فرمودند، گاهی که نقدی بر سخنان ملاصدرا داشتند، چنان آن را با اصل مطلب درمی‌آمیختند که اگر کسی مطالعه قبلی نداشت، اصلاً متوجه نمی‌شد که ایشان اشکالی بر ملاصدرا وارد کرده‌اند. مطالبی را که در مقام نقد و رد صاحب کتاب داشتند، با همان لحن آرام و حتی بدون اینکه بگویند در اینجا اشکالی هست، مطرح می‌کردند. گاهی دیده می‌شود برخی افراد وقتی می‌خواهند کلامی را نقد کنند، می‌گویند: بله، چنین گفته‏اند، ولی نفهمیده‏اند و درست متوجه نشده‏اند؛ این مطلب ده اشکال دارد و... . ولی

مرحوم علامه اگر نقدی هم بر یک نظریه داشتند، به‌گونه‌ای آن را مطرح می‌کردند که معلوم نمی‌شد حرف صاحب نظریه است یا نقد ایشان. این مسئله‌، نشان‌دهنده صفای باطن و خودساختگی و وارستگی ایشان بود و همین باعث شد که بتوانند تدریس فلسفه را ادامه داده، بلکه گسترش دهند.

البته باید توجه داشت، رعایت ادب هم در جایی است که طرفْ قصد عناد نداشته باشد و در صدد گمراه کردن دیگران نباشد؛ یعنی اگر کسی نظریه­ای ابراز کرده که مخالف دین و آموزه‌های آن است و ایمان مردم را هدف گرفته، موجب تردید در آنها می‌شود، دیگر چنین رفتارهایی توجیه ندارد و باید آشکارا بطلان آن نظریه را نشان داد. برخی از پژوهشگران که بر کتاب‌های سیدعلی‌محمد باب ردیه نوشته­اند، احترام او را رعایت کرده‌اند، درحالی‌که اینجا جای این‌گونه صحبت کردن نیست و نوع دیگری از بی‌اعتدالی است. بله، اگر انسان از دانشمندی در یک بحث علمی سخنی نقل می‌کند، مثلاً بگوید: آقای دکارت چنین گفته‌ است، اشکالی ندارد؛ اما آنجا که پای دین در میان است و اگر به‌صراحت گفته نشود، در مردم تشکیک و تردید ایجاد می‌شود، باید بدون رعایت احترام حقیقت را صریحاً گفت. می‏گوید: «آقای فلانی چنین فرمودند!» غلط کردند که «فرمودند». مگر هر غلطی را باید گفت و مگر به هرکسی باید احترام گذاشت؟ اگر چنین بود، خداوند در قرآن نمی‏فرمود: تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ(1) بلکه می‏گفت: جناب ابولهب این‌گونه گفتند، و نمی‏فرمود: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَه ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کمَثَلِ الْحِمَارِ.(2) آنجا که بحث علمی و پژوهشی است و مخاطب ما کسی است که درصدد شناختن حق است، باید ادب را رعایت کرد و احترام گذاشت و پژوهشگر نباید بی‌دلیل افراد را کوچک بشمارد تا خودش را بزرگ نشان دهد. در واقع، بسیاری از تحقیرها به این دلیل است که شخص می‌خواهد اظهار فضل کند. به‌هرحال، باید به خط قرمزی قایل شد و درباره مقدسات دین و جایی که اصل دین در خطر


1. مسد (111)، 1.

2. جمعه (62)، 5.

است، حساسیت نشان داد؛ اما درباره مسائل دیگر باید با ادب، و نزاکت و انصاف به نقد علمی پرداخت و از تعصب به نفع یا بر ضد کسی پرهیز کرد.

شهامت در پژوهش

در کار پژوهشی نباید هیچ‌گونه ترسی وجود داشته باشد. اگر فصلی تهیه کردیم و نوشتیم، سپس مجبور به تعویض همه آن شدیم، نباید ناراحت شویم. بیشتر کارهای ارزشمند را همیشه کسانی عرضه کرده‌اند که چنین شهامتی را در نوشتن داشته‌اند. ممکن است پژوهشگر مطلبی را بنویسد و پس از مدتی رأی بهتر و دقت نظر بیشتری پیدا کند. چنانچه شهامت لازم برای جای‌گزینی مطلب درست‌تر و بهتر وجود نداشته باشد، کارهای پژوهشی، سودمند و موجب پیشرفت نخواهند شد.

بلندهمتی و ژرف‌اندیشی

همت بلنددار که مردان روزگار             زهمتِ بلند به جایی رسیده‌اند

بدیهی است پیشرفت علم همیشه با تلاش افراد سخت­کوش و خستگی­ناپذیر، و کنجکاو و ژرف‌نگر حاصل شده است و خواهد شد و هیچ‌گاه هیچ فرد یا جامعه­ای با سطحی­نگری، تنبلی و راحت­طلبی به جایی نرسیده است و نخواهد رسید. سیره عالمان سخت­کوش، مجتهدان مجاهد، فقیهان، فیلسوفان و عارفانی که زندگی ساده و زاهدانه را برگزیده بودند تا بیشتر بتوانند به پژوهش‌های علمی بپردازند، سرمشق خوبی برای دانش­پژوهان ماست.

آزاداندیشی و پرهیز از تقلید

مطلب دیگری که در پژوهش‌های علمی لازم است، آزاداندیشی و پرهیز از تقلید و دنباله­روی بی­دلیل و بی­منطق است؛ چیزی که آفت بزرگی برای پیشرفت علمی به‌شمار می‌رود و نهال بالنده دانش را در تنگنای کانال ساختگی خفه می‌کند و می‌خشکاند. زیان این کار نه‌تنها دامن‌گیر

کسانی می‌شود که خود را در قالب­های تحمیلی زندانی و محصور کرده‌اند، بلکه موجب بدگمانی و بدبینی دیگران به حقایق و معارف اسلام و احکام و قوانین آن نیز می‌شود.

البته باید توجه داشت که آزاداندیشی و رهایی از بندهای تقلید و تعصب، به معنای تجویز بدعت‌گذاری­ها و نشر اندیشه‌های التقاطی و تفسیرهای ساختگی و دلخواه از کتاب و سنت نیست. بدیهی است که خطر این انحراف‌ها و کژاندیشی‌ها به‌هیچ‌روی کمتر از خطر تعصب و تحجر نیست. یافتن راه میانه و مستقیم در میان خطوط افراطی و تفریطی، کار دشواری است که تنها با اعتدال سلیقه، تلاش مخلصانه، تقوای علمی و استمداد از توفیقات الهی می‌توان به آن دست یافت.(1)


1. محمدتقی مصباح یزدی، مباحثی درباره حوزه، ص116ـ118.