فصل هفتم: حـوزه و پژوهـش

 

فصل هفتم

حـوزه و پژوهـش

به نظر می‌رسد مهم‌ترین وظیفه حوزه‌های علمیه، پژوهش در علوم دینی است و این امر دست‌کم در دو جهت قابل اجراست:

1. شناخت درست اسلام: ضرورت این پژوهش آن است که بر اثر تبلیغات دشمن، به‌جای اسلام ناب، از اسلام انحرافی پیروی نکنیم و اسلام را به معنای درست، از مدارک صحیح و سرچشمه زلال آن بشناسیم و دچار انحراف و التقاط نشویم؛

2. شناخت اندیشه‌های انحرافی: نباید تنها به شناخت اسلام بسنده کنیم، بلکه باید اندیشه‌های نادرستی را که با آنها روبه‌رو می‌شویم درست بشناسیم و راه پاسخ‌گویی به آنها را نیز بیاموزیم؛ زیرا هنگامی که شبهه‌های گمراه­کننده به شیوه علمی و با زرق‌وبرق فریبنده ارائه می‌شوند، بر بسیاری از افراد تأثیر می‌گذارند؛ مگر اینکه پاسخ­های منطقی و قانع‌کننده‌ای در اختیارشان قرار گیرد.

حقیقت این است که حوزه علمیه، در جایگاه یک مرکز فرهنگی زنده دنیا، با ویژگی‌ها و امتیازاتی که دارد، دارای نواقص بسیاری است؛ با آنکه در فقه و اصول، کم‌وبیش، پیشرفت‌هایی داشته است، ولی روش کار کاملاً مطلوب و آرمانی نیست. می‌توان کیفیت کار را بهتر کرد تا با صرف وقت کمتر، نتیجه‌های بهتر و بیشتری به دست آورد. با صرف وقت بسیار برای آموختن

اسفار، شفا، منظومه، نهایه و... نیز همه مشکلات را نمی‌توان حل کرد. برای رهایی از مشکلات موجود، باید شیوه پژوهش و تحصیل در همه رشته‌ها تغییر کند.(1)

در این حوزه مقدسی که پس از انقلاب به یک معنا احیا شده است، اهتمام ویژه‌ای به مسائل پژوهشی وجود دارد و این طلیعه مبارکی است که جوانان عزیز ما در کنار علم‌آموزی، تمرین پژوهش نیز داشته باشند و خود را آماده کنند تا پس از آنکه تحصیلاتشان به سطح مطلوب و لازمی رسید، بکوشند یافته‏های علمی خود را به نگارش درآورده، در اختیار دیگران قرار دهند و چنین نباشد که این علوم در سینه‌ها ذخیره شوند و یا در یادداشت‌هایی نامنظم باقی بمانند؛ به‌ویژه با توجه به نیازی که جامعه ما به آنها دارد.

البته باید اعتراف کنیم که در این میدان هنوز آن پختگی کامل را نیافته‌ایم و چون سوارکاری هستیم که تازه وارد میدان شده و هنوز اسبش گرم نشده است؛ خواه‌ناخواه مقداری زمان می‌خواهد تا برای کارهای مطلوب آمادگی کافی پیدا کنیم؛ ولی به‌هرحال برای همین کار هم باید برنامه‏ریزی کرد و اندیشید که چه کنیم تا این کار شتاب بیشتری بگیرد و از کیفیت بهتری برخوردار بوده، کار پایداری باشد؛ چراکه بسیاری از کارها شروع می‌شوند و یکی دو سال، و شاید ده سال هم ادامه می‌یابند، ولی پس از مدتی به فراموشی سپرده می‌شوند.

بسیاری از آفت‏هایی که مانع این حرکت بود، به برکت انقلاب زدوده شده است. برای نمونه، تفکر فردگرایانه و اینکه انسان احساس کند به فکر دیگری نیاز ندارد و هرچه خودش فکر می‌کند همان است، تا اندازه زیادی از بین رفته است. من چندی پیش، پس از پنجاه سال به عتبات عالیات مشرف شده بودم و خدمت حضرت آیت الله سیستانی هم رسیدم. یکی از نکته‌هایی که ایشان فرمودند، این بود که امروز در دنیا برای انجام کارهای علمی ده‌ها متخصص در علوم مختلف با یکدیگر همکاری می‏کنند؛ چرا نباید در حوزه‌ها چنین کارهایی انجام شود. ایشان که در گوشه‏ای تقریباً زندانی است و تربیت‌شده حوزه نجف است ـ حوزه‌ای که شاید در این زمینه‌ها به


1. محمدتقی مصباح یزدی، مباحثی درباره حوزه، ص109ـ111.

اندازه حوزه قم رشد نکرده باشد ـ آنجا در خانه خود نشسته است و تنها فکر می‌کند و معتقد است باید چنین کارهایی را انجام داد. اگر کارهای پژوهشی که در حوزه انجام می‌شود، در برخی از ابعاد با تخصصی ارتباط دارد، باید از متخصص آن فن استفاده کرد تا کار از اتقان کافی برخوردار شود و این، با طرز فکر گذشتگان بسیار متفاوت است و تحول مبارکی است.

نکته دیگری نیز دارای اهمیت است و آن لزوم توجه به نیازهای انبوهی است که مردم مسلمان، به‌ویژه مردم کشور خودمان به مسائل اسلامی دارند؛ چه در جهت اثبات و چه در جهت پاسخ‌گویی به شبهات که روزبه‌روز هم بر حجم آنها افزوده می‌شود. از سوی دیگر، نیروهایی باید باشند که پاسخ‌گوی این مسائل باشند؛ چه پاسخ به بخش اثباتی آن، یعنی تبیین معارف به زبانی که مردم، به‌ویژه نسل جوان ما بهتر بفهمند و بهتر بپذیرند و چه در زمینه پاسخ به شبهات. به‌هر‌حال، امروزه مسائل بنیادین دین با مباحث سیاسی و مسائل روز توأم شده‌اند و نمی‌توان آنها را از هم جدا کرد و وظیفه حوزه را فقط پاسخ‌گویی به مسائل اصولی دین و مسائل بنیادین مربوط به خدا و پیغمبر و قیامت دانست و پاسخ‌گویی به مسائل روز را بر عهده دیگران نهاد.

آموزش در حوزه‌ها منحصر به مطالبی نیست که مستقیماً در دین وجود دارند؛ مثلاً ادبیات و منطق مستقیماً در دین مطرح نشده­اند، بلکه علوم ابزاری‌اند. بنابراین، حوزه باید متخصصانی در فنّ خطابه، ادبیات و... داشته باشد؛ یعنی در حوزه، در کنار فقیه باید فیلسوف، ادیب، منطق‌دان و... هم باشد. امروزه از راه‌های مختلف به اسلام و به‌ویژه به شیعه حمله می‌شود. شبهات بسیاری درباره اسلام نوشته و منتشر می‌شود. از حقوق جزایی اسلام گرفته تا دیدگاه‌های دیگر اسلام، همه مورد هجوم دشمنان قرار دارند. ما باید روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و... را بدانیم تا بتوانیم پاسخ‌گو باشیم؛ باید از حقوق، چه جزایی، چه مدنی و چه اساسی، آگاهی داشته باشیم؛ باید به مبانی فکری حقوق بشر آگاه باشیم تا بتوانیم به شبهاتی مانند ناسازگاری حقوق جزایی اسلام با حقوق بشر پاسخ دهیم. برای شناخت مباحثی چون روان‌شناسی و جامعه‌شناسی نمی‌توانیم سراغ دانشگاه برویم؛ زیرا این علوم در دانشگاه‌ها دیکته‌شده غرب‌اند؛ آن هم با گزینشی که از جانب

آنها صورت می‌پذیرد. ممکن است آنچه اینک در کلاس‌های روان‌شناسی تدریس می‌شود، مطالبی باشد که در خود غرب مردود شده‌اند. حوزویان باید حتی با علومی مانند علوم تجربی، ریاضی، فیزیک و زیست‌شناسی آشنا باشند؛ زیرا بسیاری از شبهات مربوط به این علوم‌اند.

حوزه و پژوهش‌های کلان

نخستین گام برای انجام کارهای مفید و کارآمد علمی و پژوهشی، شناخت نیازهای اساسی علمی و فرهنگی جامعه، و پس از آن، برآوردن این نیازها در قالب طراحی و انجام برنامه‏های بنیادی است. بخش دوم ویژگی خاصی دارد و آن اینکه داوطلب برای آن کم پیدا می‌شود. پس از اینکه کمبودهای جامعه را شناختیم و راه رفع آنها را هم به دست آوردیم و فهمیدیم که چه تلاش‌هایی را باید انجام داد، ممکن است در مقام عمل روشن شود که راه درازی در پیش داریم و برای گذراندن آن باید برنامه بلندمدت داشته باشیم که آثار عملی آن هم به‌زودی ظاهر نخواهد شد. در اینجا یکی از مشکلاتی که پیش روی مجریان و برنامه‌ریزان وجود دارد، کمبود داوطلب است.

انسان به‌طور طبیعی دوسـت دارد نتیجه برنامه‏ای را که بر عهده می‌گیرد، در مدت متناسبی ـ البته متناسب با ذهنیت خود ـ ببیند. دانستن اینکه کار پژوهشی ما شش ماه یا یک ‏سال دیگر برای چاپ و انتشار در جامعه آماده می‌شود و مردم از آن استفاده می‏کنند، خود مشوقی خواهد بود برای اینکه کار را با دل‌گرمی بیشتری دنبال کنیم؛ اما اگر بدانیم این کار ده‌ها سال طول خواهد کشید و نتیجه آن پس از ده سال یا بیشتر ظاهر می‌شود، معمولاً انگیزه ما برای انجام آن کاهش می‌یابد و بیشتر افراد با این بهانه که اصلاً معلوم نیست ما آن روز زنده باشیم و نتیجه کار خود را ببینیم، معمولاً از انجام آن طفره می‌روند. خدا هم در میان بندگان شایسته‏اش، کسانی را برای انجام چنین کارهایی برمی‏گزیند و به ایشان همتی بلند، و استقامت و اخلاصی شایسته می‌بخشد تا کمر همت ببندند و چنین کارهایی را عهده‏دار شوند. البته افراد در کارهایی که صددرصد همسو با اهداف اسلامی و الهی است، از مددهای غیبی هم برخوردار خواهند بود، ولی در دیگر کارهای

علمـی و پژوهشـی که به تلاش‌هـای درازمـدت نیاز دارد ـ گـرچه آثار آن هم دنیوی باشـد ـ از امدادهای الهی بی‌بهره نمی‌مانند؛ کلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّک وَمَا کانَ عَطَاء رَبِّک مَحْظُورًا.(1)

متأسفانه باید اعتراف کنیم پژوهشگرانی که عاشق پژوهش و کشف مجهولات و کنجکاوی و ژرف‏نگری در مسائل‌اند، در زمینه‌هایی که مربوط به امور دنیوی است تلاش بیشتری دارند و پژوهشگران بیشتری به این زمینه‌ها می‌پردازند؛ اما در امور معنوی، در همه ابعادش آثار غربت مشهود است و گاهی می‌توان گفت یکی از شواهد حقانیت این کار، غربت و دشواری و مشکلات آن است. بنده وقتی می‌بینم کاری بسیار آسان پیش می‌رود و اسباب و وسایلش زود فراهم می‌شود، در حقانیتش شک می‏کنم. تجربه نشان می‌دهد که هر کاری خداپسندتر است، انجامش دشوارتر، مشکلاتش بیشتر و داوطلب آن کمتر است.

شاید بارها این را گفته باشم که غیرمسلمانان برای پژوهش‌هایی که نتایج مادی دارد، نیروهای بسیاری صرف می‌کنند و همت‌های بالایی دارند، بدون اینکه چندان اثر مادی قطعی هم داشته باشد. برای کشف الفبای خط میخی سه نسل از پژوهشگران زحمت کشیدند تا سرانجام نسل سوم، الفبای خط میخی را کشف کرد و بر اساس آن، نوشته‌ها و آثاری که با خط میخی در دنیا بود خوانده شد و بسیاری از مسائل تاریخی و حقایق علمی از این راه کشف شد.

به نظر من، مهم‌ترین و بیشترین نقش را نسل دوم داشت؛ نسل اول شاید گمان می‌کردند پس از چند سال نتیجه کار را ببینند؛ اما نسل دوم با اینکه دیدند یک نسل زحمت کشید و عمری را در این راه صرف کرد، ولی به نتیجه قطعی نرسید، باز هم اهتمام کردند به اینکه کار را دنبال کنند و یک عمر دیگر زحمت کشیدند تا سرانجام نسل سوم موفق شد. این پژوهشگران انتظار داشتند با کشف این خط چه مقدار منافع مادی به دست آورند؟ قطعاً اطمینان زیادی به نتیجه کار نداشتند و کنجکاوی و علاقه به پژوهش و کشف مجهولات آنها را به این کار واداشت. می‌توان


1. اسراء (17)، 20.

مطمئن بود کسانی که برای چنین پژوهش‌های علمی تلاش کردند، چندان امیدی هم به ثواب اخروی نداشتند و اصلاً معلوم نیست که ایمانی هم داشتند؛ حتی اگر به دینی هم ایمان داشتند، بعید است که این کار را در مقام یک عبادت انجام می‏دادند و انتظار پاداش ابدی می­داشتند. این واقعیت‌ها باید برای ما انگیزه و عامل تکان‏دهنده‏ای باشد که اگر برای برخی، امور مادی تا این اندازه ارزش دارد که برای آن به‌طور کلان سرمایه‏گذاری می‌کنند، ما که معتقدیم برای لحظه‌لحظه کارمان و برای هر دقیقه‏ای که مطالعه می‌کنیم، هر جمله‏ای که می‏نویسیم و هر نفسی که می‏کشیم، اجر زیادی در نظر گرفته می‌شود و آن اجر در جهان ابدی به ما داده خواهد شد، باید بیشتر همت کنیم و در راهی که یقین داریم عبادت و مرضیِّ خدا و اولیای اوست، در راه عظمت اسلام و روحانیت، عزت کشور اسلامی و عزت علمی، کوتاهی نکرده و به کارهای روزمره و پژوهش‌هایی که چندان نتایج عمیق و وجه خداپسندی ندارد، بسنده نکنیم.