ـ مقدمه
ـ دلیل قرآنى بر خاتمیّت
شامل: دلایل روائى بر خاتمیّت
ـ راز ختم نبوّت
ـ پاسخ به یك شبهه
با توجه به جاودانى بودن دین اسلام، احتمال مبعوث شدن پیامبرى كه شریعت اسلام را نسخ كند نفى مىشود اما جاى چنین توهّمى باقى مىماند كه پیامبر دیگرى بیاید كه مبلغ و مروّج اسلام باشد، چنانكه بسیارى از پیامبران پیشین چنین مسئولیتى را بعهده داشتهاند خواه پیامبرانى كه معاصر پیامبر صاحب شریعت بودهاند مانند حضرت لوط (ع) كه معاصر حضرت ابراهیم (ع) و تابع شریعت وى بود، و خواه پیامبرانى كه بعد از پیامبر صاحب شریعت، مبعوث مىشدند و از او تبعیت مىكردند مانند اكثر انبیاء بنى اسرائیل، از اینروى، باید موضوع خاتمیّت پیامبر اسلام(ص) را جداگانه مورد بحث قرار دهیم تا جاى چنین توهّمى نیز باقى نماند.
یكى از ضروریّات اسلام این است كه سلسله پیامبران (علیهم الصلوة و السلام) با پیغمبر اسلام(ص) ختم شده و بعد از آن حضرت هیچ پیامبرى نیامده و نخواهد آمد. و حتى بیگانگان نیز مىدانند كه این موضوع، از جمله اعتقادات اسلامى است كه باید هر مسلمان به آن، معتقد باشد و از اینروى، مانند سایر ضروریّات دین، نیازى به استدلال نخواهد داشت. در عین حال، مىتوان این مطلب را هم از قرآن كریم هم از روایات متواتر، استفاده كرد.
قرآن كریم مىفرماید: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ
النَّبِیِّین»1 و صریحاً آن حضرت را خاتم همه پیامبران معرفى مىكند.
بعضى از دشمنان اسلام درباره دلالت این آیه بر خاتمیّت پیامبر اكرم(ص) دو اشكال را مطرح كرده اند:
یكى آنكه: واژه «خاتم» به معناى انگشترى نیز آمده است، و شاید در این آیه هم همین معنى «انگشترى» منظور باشد.
دو دیگر آنكه: به فرض اینكه خاتم به همان معناى معروف باشد مفاد آیه این است كه سلسله «نبییّن» بوسیله آن حضرت ختم شده نه اینكه سلسله «رسولان» هم ختم شده باشد.
پاسخ اشكال اول این است كه خاتم به معناى وسیله ختم كردن و پایان دادن (= ما یَخْتِم به الشى) است و انگشترى هم از این جهت خاتم نامیده شده كه بوسیله آن، نامه و مانند آنرا ختم و مهر مىكرده اند.
پاسخ اشكال دوم این است كه هر پیامبرى كه داراى مقام رسالت باشد داراى مقام نبوت هم هست و با پایان یافتن سلسله انبیاء، سلسله رسولان هم پایان مىیابد و چنانكه قبلا نیز گفته شد2هر چند مفهوم «نبى» اعم از مفهوم «رسول» نباشد اما از نظر مورد، نبى اعم از رسول است.
موضوع خاتمیّت پیغمبر اسلام(ص) در صدها روایت نیز مورد تصریح و تأكید قرار گرفته كه از جمله آنها حدیث منزلت است3 كه شیعه و سنّى به تواتر، آنرا از پیامبر اكرم(ص) نقل كردهاند به طورى كه جاى هیچ شك و شبههاى در صدور مضمون آن، باقى نمىماند. و آن این است:
هنگامى كه پیامبر اكرم(ص) براى جنگ تبوك از مدینه حركت مىكردند امیرمؤمنان على
1. ر. ك: سوره احزاب، آیه 40
2. ر. ك: درس بیست و نهم از همین كتاب.
3. ر. ك: بحارالانوار: ج 37، ص 254-289، صحیح بخارى: ج 3،، ص 58، صحیح مسلم: ج 2، ص 323، سن ابن ماجه: ج 1، ص 28، مستدرك حاكم: ج 3، ص 109، مسندابن حنبل: ج 1، ص 331، و ج 2، ص 437.
(علیه السلام) را براى رسیدگى به كارهاى مسلمانان بجاى خود گماشتند. آن حضرت از اینكه از فیض شركت در این جهاد، محروم مىشوند اندوهگین شدند و اشك از چشمانشان جارى شد. پیامبر اكرم(ص) به آن حضرت فرمودند: اَما تَرْضى اَن تَكُونَ مِنّى بِمَنزِلَةِ هارُون مِنْ مُوسى الّا انّه لا نَبِیَّ بَعدى»1 آیا راضى نیستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى؟ و بلافاصله این جمله را اضافه كردند: «با این تفاوت كه بعد از من پیامبرى نیست» تا جاى هیچگونه توهّمى باقى نماند.
در روایت دیگرى از پیامبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمود: أَیُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدى و لا سنّةَ بَعد سنّتى...»2.
همچنین در چندین خطبه نهج البلاغه3 و در روایات و ادعیه زیاراتى كه از ائمه اطهار (علیهم الصلاة و السلام) نقل شده بر این مطلب، تأكید شده است كه نقل آنها به درازا مىكشد.
قبلا اشاره كردیم4 كه حكمت تعدّد پیامبران و پى در پى آمدن آنان این است كه از سویى در زمانهاى پیشین، تبلیغ رسالت الهى در همه اقطار زمین و در میان همه امتها بوسیله یك فرد، میسّر نبوده است؛ و از سوى دیگر، گسترش و پیچیده شدن روابط و پیدایش پدیده هاى اجتماعى نوین، وضع قوانین جدید، یا تغییر قوانین قبلى را مىطلبیده است؛ و از سوى دیگر، تحریفها و دگرگونیهایى كه به مرور زمان و در اثر دخالتهاى جاهلانه و مغرضانه افراد و گروههایى پدید مىآمده نیاز به تصحیح تعالیم الهى را به وسیله پیامبر دیگرى بوجود مىآورده است.
1. ر. ك: وسایل الشیعه: ج 1، ص 15، خصال: ج 1، ص 322، خصال: ج 2، ص 487.
2. ر. ك: وسایل الشیعه: ج 18، ص 555، من لا یحضره الفقیه: ج 4، ص 163، بحارالانوار: ج 22، ص 531، كشف الغّمه: ج 1، ص 21.
3. ر. ك: نهج البلاه، خطبه اول، خطبه 69، 83، 87، 129، 168، 193، 230.
4. ر. ك: درس بیست و نهم از همین كتاب.
بنابراین، در شرایطى كه تبلیغ رسالت الهى در همه جهان بوسیله یك پیامبر و به كمك یاران و جانشینان وى میسّر باشد؛ و احكام و قوانین یك شریعت، پاسخگوى نیازهاى حال و آینده جامعه باشد و پیش بینى هاى لازم براى مسائل نوظهور، در آن شریعت شده باشد؛ و نیز تضمینى براى بقاء و مصونیّت آن از تحریفات، وجود داشته باشد دیگر موجبى براى مبعوث شدن پیامبر دیگرى نخواهد بود.
اما دانشهاى عادى انسانها توان تشخیص چنین شرایطى را ندارد و خداى متعال است كه با علم نامتناهى خود، زمان تحقق این شرایط را مىداند و اوست كه مىتواند ختم نبوّت را اعلام كند چنانكه این كار را در آخرین كتاب آسمانیش انجام داده است.
ولى ختم نبوّت به معناى قطع رابطه هدایت بین خدا و بندگان نیست بلكه هرگاه خداى متعال صلاح بداند مىتواند از علوم غیبى، به بندگان شایستهاش افاضه فرماید هر چند بصورت «وحى نبوّت» نباشد چنانكه به عقیده شیعه، چنین علومى را به امامان معصوم (علیهم الصلوة و السلام) عطا كرده است. و به خواست خدا در درسهاى آینده به بررسى مطالب مربوط به امامت خواهیم پرداخت.
از بیان فوق بدست آمد كه راز ختم نبوت این است كه اولا پیامبر اسلام(ص) مىتوانست به كمك یاران و جانشینانش رسالت خود را به گوش جهانیان برساند، و ثانیاً مصونیّت كتاب آسمانى وى از هرگونه تحریفى تضمین شده است، و ثالثاً شریعت اسلام، توان پاسخگویى به نیازهاى بشر تا پایان جهان را دارد.
ولى ممكن است كسى درباره مطلب اخیر، شبههاى را به این صورت، مطرح كند: همانگونه كه در گذشته، پیچیده شدن روابط اجتماعى، اقتضاى وضع احكام جدید یا تغییر احكام پیشین را داشته و از اینروى، پیامبر دیگرى مبعوث مىشده است و بعد از پیامبر اسلام(ص) هم دگرگونیهاى چشمگیرى رخ داده و روابط اجتماعى، پیچیدهتر شده است، و از كجا این گونه تحولات، اقتضاى شریعت جدیدى نداشته باشد؟
در پاسخ باید گفت: همانگونه كه اشاره شد تعیین اینكه چگونه تحوّلاتى اقتضاى تغییر
قوانین بنیادى را دارد در حدّ توان انسانهاى عادى نیست زیرا ما احاطه به علل و حكمتهاى احكام و قوانین نداریم بلكه از دلایل جاودانى بودن اسلام و خاتمیّت پیامبر اكرم(ص) كشف مىكنیم كه احتیاجى به تغییر قوانین بنیادى اسلام نخواهد بود.
البته ما پیدایش پارهاى از پدیده هاى اجتماعى نوین كه اقتضاى وضع مقررات جدید دارد را نفى نمىكنیم اما در شریعت اسلام براى وضع این گونه مقررات جزئى، اصول و قواعدى پیش بینى شده كه مقامات صلاحیت دار مىتوانند براساس آنها مقررات لازم را وضع كنند و به اجراء در آورند. و تفصیل مطلب را باید در فقه اسلام در مبحث اختیارات حكومت اسلامى (امام معصوم و ولى فقیه) جستجو كرد.
پرسش
1- بعد از اثبات جاودانى بودن اسلام، چه نیازى به بحث درباره خاتمیّت، وجود دارد؟
2- چگونه مىتوان خاتمیّت را با دلیل قرآنى، اثبات كرد؟
3- شبهات مربوط به این دلیل را ذكر، و پاسخ آنها را بیان كنید.
4- سه روایت از روایاتى كه دلالت بر خاتمیّت دارد را بیان كنید.
5- چرا سلسله پیامبران با آمدن پیامبر اسلام(ص) ختم شده است؟
6- آیا ختم نبوت به معناى مسدود شدن راه استفاده از علوم الهى است؟ چرا؟
7- آیا تحولات اجتماعى بعد از ظهور پیامبر اسلام(ص) اقتضاى شریعت جدیدى ندارد؟ چرا؟
8- نیاز جامعه به مقرراتى براى پدیده هاى نوظهور، چگونه رفع مىشود؟