صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه هفدهم؛ خوف و رجاء صادقانه

تاریخ: 
شنبه, 7 مهر, 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/07/07 مطابق با هفدهم ماه مبارك رمضان 1428 ایراد فرموده‌‌ اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

خوف و رجاء صادقانه

خوف و رجاء موحدین

هیچ كار اختیاری آگاهانه‌‌ای نیست كه از انسان سر بزند و عامل خوف و رجا در آن تأثیری نداشته باشد. هر كاری كه ما انجام می‌‌دهیم اگر كار عقلایی و حساب شده باشد، یا به امید نفع و لذتی است یا از ترس وقوع ضرر و خطر و شری است. منتها كسانی كه باخدا هستند و ایمان به خدا دارند، به اندازه‌‌ی معرفتشان نسبت به توحید (به خصوص توحید افعالی) خوف و رجاءشان نسبت به خدا فرق می‌‌كند. یعنی امید دارند كه خدا! كارهایشان را سامان دهد؛ چه در كارهای دنیوی و چه در كارهای اخروی. امید دارند خدا توفیق دهد كه كار خیر انجام دهند و امید دارند در عالم برزخ و قیامت، خدا گناهانشان را بیامرزد و به ثوابی برسند. و همینطور ترس دارند از اینكه خدای متعال مبادا بر آنها غضب كند و در دنیا نعمت‌‌هایش را سلب كند و در آخرت به عذاب مبتلا شوند.

ترس از استدراج

البته بعضی از مؤمنین خوف‌‌های دیگری هم از بعضی نعمت‌‌ها دارند! مثلاً یكی از سنت‌‌های الهی، استدراج است. یعنی خدا كسانی را مشمول نعمتی قرار می‌‌دهد، اگر قدر نعمت را ندانستند آنها را یك گوشمالی می‌‌دهد.اگر تنبیه تأثیری نكرد، خدا نعمتشان را زیاد می‌‌كند. قرآن از اینها گله می‌‌كند، «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُو1»؛ چرا وقتی به ایشان گرفتاری دادیم نیامدند درِ خانه‌‌ی ما تضرع كنند، «وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ علت اینكه تضرع نكردند و متنبه نشدند برای این است كه دلهایشان را قساوت گرفته است. آرام آرام نعمتشان را زیاد می‌‌كند. آن قدر زیاد تا این كه می‌‌گویند: اگر وعده‌‌ی انبیاء راست بود، عذاب می‌‌شدیم. هر كاری می‌‌خواهیم انجام می‌‌دهیم اما نعمت‌‌های ما زیاد هم می‌‌شود؛ پس وعده‌‌های انبیاء اساسی ندارد. آن وقت «أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً2»؛ این سنت استدراج است و منتهی می‌‌شود به اینكه ناگهان خدا آن‌‌ها را مورد عذاب قرار می‌‌دهد. چه بسا عذاب استیصال كه نابود می‌‌شوند. با توجه به این، بعضی از گناهكاران وقتی می‌‌بینند با اینكه مرتكب گناه می‌‌شوند نعمت‌‌هایشان ادامه دارد می‌‌ترسند كه نكند مورد استدراج واقع شده باشند؟!

خوف و رجا لازمه ایمان

دو حالت خوف و رجا را باید در خودمان حفظ كنیم، «لَا یَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّی یَكُونَ خَائِفاً رَاجِی3»؛ مؤمنْ مؤمن واقعی نیست مگر اینكه هم دارای خوف باشد و هم رجا. در روایتی وارد شده كه اگر خوف و رجاء در قلب مؤمن را وزن كنند و بسنجند، هیچ كدام بر دیگری ترجیح ندارد. اگر خوف زیاد شود موجب یأس از رحمت الهی می‌‌شود و اگر رجاء زیاد شود موجب امن از مكر خدا می‌‌شود.

خوف و رجاء عبادی

نكته‌‌ی لطیف این كه خود همین تلاش برای كسب و ایجاد تعادل بین خوف و رجا چون مرضی خداست، می‌‌شود یك عبادت. البته بعضی روایت‌‌ها عبادت را سه قسم می‌‌كند؛ بعضی عبادت می‌‌كنند؛ «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»، بعضی؛ «طمعاً للجنّة»، یا «رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ4»، یك دسته‌‌ی دیگری هم كه شاید نسبت به هم اختلاف درجه داشته باشند، جامعشان این است كه به خاطر خوف از عقاب یا امید به ثواب نیست، بلكه یا «حبّاً لله»؛ است، یا «شكراً لله»، و یا گونه‌‌ای كه امیرالمؤمنین(ع) می‌‌فرمایند: خدایا به خاطر ترس از جهنم یا طمع در بهشت عبادت نمی‌‌كنم، «بل وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك5»، بلكه تو شایسته عبادت هستی، تو را این گونه یافتم، تو عبادت كردنی هستی. عبادت نكنم چه كار كنم؟! البته دسته سوم هم به حسب مرتبه‌‌ی خودشان دارای خوف و رجا هستند. فرض كنید می‌‌ترسند كه حقّ محبت را به جا نیاورند! می‌‌ترسند شاكر نباشند و حق شكر را به جا نیاورند. بنده كارش بندگی است؛ می‌‌ترسند از اینكه در انجام این وظیفه‌‌شان كوتاهی كنند و حق بندگی را به جا نیاورند.

خوف و رجاء ولائی

آیا بالاتر از این هم هست؟ آری، بزرگانی چون ائمه اطهار(ع) حتی این خوف و رجاءشان تابع اراده‌‌ی خداست. در زیارت جامعه می‌‌خوانیم «أَنّی وَ لَكُم الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّی اللهُ رِیاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاء6»؛ شما دل‌‌هایی دارید كه با خوف و رجا رشد می‌‌كند و به كمال مطلوبش می‌‌رسد اما متصدی خوف و رجاءش هم خداست. بندگی آنها به حدی است كه این را هم به خدا واگذار می‌‌كنند. در واقع می‌‌خواهند تمام وجودشان مظهر بندگی خدا باشد. هر چه را خدا در وجودشان قرار داده است در راه بندگی خدا صرف می‌‌كنند. «إِلهِی أَغْنِنِی... بِإخْتِیارِكَ عَنْ إِخْتِیاری»، خدایا كاری كن كه من احتیاج به تصمیم‌‌گیری نداشته باشم؛ تو تصمیم بگیری. خدا یك چنین بنده‌‌هایی دارد! روایت معتبری در اصول كافی می‌‌فرماید: «لا یزال عبدی یتقرب إلیَّ بالنوافل مخلصاً لی حتی أُحبّه فإذا أحببتُه كنتُ سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش به7»، بنده به یك جایی می‌‌رسد كه در اثر بندگی، خدا چشم و گوش او می‌‌شود، یعنی چه؟! ما نمی‌‌دانیم. وقتی خدا چشم و گوش و اراده‌‌ی او می‌‌شود، خوف و رجاء او هم می‌‌شود. یعنی خودش متولی خوف و رجاء بنده‌‌اش می‌‌شود. اگر كسی بنده واقعی شد و اختیارش را واقعاً به دست خدا سپرد، خدا هم ابا ندارد از این كه این ولایت را بپذیرد و تربیتش را خودش به عهده بگیرد. هر وقت هر چه صلاحش هست به او می‌‌دهد.

خوف و رجاء صادقانه

همه‌‌ی ما كمابیش ادعا داریم كه هم از عذاب خدا می‌‌ترسیم و هم امید به بهشت خداوند داریم. هم خوف داریم و هم رجاء. اما این ادعا چه اندازه واقعیت دارد، معلوم نیست! چند روایت نورانی در این زمینه، خدمتتان عرض می‌‌شود. در نهج‌البلاغه، حكمت صد و پنجاه، امیر المؤمنین(ع) مجموعه نصایحی را فرموده‌‌اند. مرحوم سید رضی وقتی این‌‌ها را نقل می‌‌فرماید، می‌‌گوید: اگر در نهج البلاغه غیر از همین حدیث نبود، همین یك حكمت بالغه برای موعظه‌‌ی انسانها كافی بود. اولش این است، می‌‌گوید: «لَا تَكُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ8»؛ چنین نباش كه بگویی امید به آخرت دارم اما كاری انجام ندهی، «وَ یُرَجِّی التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ»، وقتی پای گناه پیش می‌‌آید بگوی انشاءالله خدا می‌‌بخشد. وقتی به او می‌‌گویند: توبه كن! می‌‌گوید: حالا زود است. به واسطه‌‌ی آرزوهای دور و درازی كه دارد توبه را عقب می‌‌اندازد.

تجلّی امید در عمل

روایت دیگری در كافی از امام صادق(ع) نقل می‌‌كند: به امام صادق(ع) عرض كردند: بعضی از شیعیان شما كه ادعای تشیع دارند و خودشان را منتسب به شما می‌‌دانند، از خیلی از گناهان دوری نمی‌‌كنند: «إِنَّ قَوْماً مِنْ مَوَالِیكَ یُلِمُّونَ بِالْمَعَاصِی وَ یَقُولُونَ نَرْجُو9»؛ گناه می‌‌كنند و می‌‌گویند: امید داریم كه خدا بیامرزد. اینها وضعشان چطور است و آیا شما تأیید می‌‌كنید؟ حضرت فرمود: «كَذَبُوا لَیْسُوا لَنَا بِمَوَالٍ»؛ دروغ می‌‌گویند و از دوستان ما نیستند.؛ «أُولَئِكَ قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمُ الْأَمَانِیُّ»؛ اینها كسانی هستند كه آرزوها بر آنها غالب شده و كارهایشان را توجیه می‌‌كنند. بعد یك قاعده‌‌ی كلی می‌‌فرماید: «مَنْ رَجَا شَیْئاً عَمِلَ لَهُ»، اگر كسی امیدی به چیزی داشته باشد تلاش می‌‌كند كه به آن برسد. چطور اینها امید به آمرزش دارند اما كاری برای آمرزششان انجام نمی‌‌دهند؟ پس دروغ می‌‌گویند.

رجاء كاذب

در نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین(ع) خطبه‌‌ی صد و شصتم روایت كوبنده‌‌تری است كه می‌‌فرماید: «یَدَّعِی بِزَعْمِهِ أَنَّهُ یَرْجُو اللَّهَ10»؛ به گمان خودش ادعا می‌‌كند كه من امیدوار به خدا هستم، «كَذَبَ وَ الْعَظِیمِ»؛ به خدای بزرگ كه او دروغ می‌‌گوید و امید به خدا ندارد. بعد علت دروغش را تبیین می‌‌فرماید، می‌‌گوید: «مَا بَالُهُ لَا یَتَبَیَّنُ رَجَاؤُهُ فِی عَمَلِهِ». اگر واقعا امید دارد چرا در عملش آثار امید دیده نمی‌‌شود، «فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِی عَمَلِهِ»، هر كس امیدی دارد در عملش معلوم می‌‌شود كه به چه امید دارد. شما حساب كنید كسی برای گرفتن یك وام كوچك از صندوقی چند ساعت وقت صرف می‌‌كند و چقدر التماس پیش این و آن می‌‌كند و ریش گرو می‌‌گذارد كه ضمانتش كنند! برای یك كار كوچك در دنیا كه امیدش هم به بنده خدا است! چقدر زحمت می‌‌كشد. اما برای امور عظیمی كه امیدش را از خدا دارد: نعمت ابدی، نجات از عذاب ابدی و...، چقدر زحمت می‌‌كشد؟! حالا به زور اگر نمازش را درست بخواند! آنجا كه امیدش برای وام صد در صد نبود، چقدر تلاش می‌‌كرد تا وام بگیرد؟! اینجا می‌‌خواهد مجانی از خدا نعمت‌‌های ابدی بگیرد، اما خیلی خونسرد! در ماه رمضان، آیا یك ختم قرآن بكند یا نكند؟! آن هم تند تند و بدون تجوید و توجه. منت هم سر خدا دارد كه یك ختم قرآن كرده! بنده اوائل طلبگی وضع زندگی‌‌ام خوب نبود؛ در ماه رمضان یك آقایی پانزده تا یك تومانی به من داد تا یك ختم قرآن بكنم. برای پانزده تومان حاضر شدم یك ختم قرآن بخوانم اما برای پاداش اخروی‌‌كه بیش از پانزده میلیارد تومان می‌‌ارزد حاضر نیستم عبادت كوچكی انجام بدهم! مگر ثوابهای آخرت را می‌‌شود با نعمت‌‌های دنیا مقایسه كرد؟! آن وقت راست می‌‌گویم كه امید دارم؟ «یَرْجُو اللَّهَ فِی الْكَبِیرِ وَ یَرْجُو الْعِبَادَ فِی الصَّغیر»؛ امیدهای بزرگی از خدا دارد و امیدهای كوچكی از بندگان! «فَیُعْطِی الْعَبْدَ مَا لَا یُعْطِی الرَّبَّ»؛ به آن كسی كه امید كمی از او دارد حاضر است چه قدر وقت صرفش كند! التماس و خواهش و تمنا كند، واسطه و ضامن ببرد، اما برای امیدهای بزرگ و نعمت‌‌هایی كه از خدا انتظار دارد، حاضر نیست چیزی خرج كند! «كَذَبَ وَ الْعَظِیمِ»؛ به خدای عظیم این مدعیان رجا دروغ می‌‌گویند و اگر امید داشتند متناسب با امیدشان تلاش می‌‌كردند. «فَمَا بَالُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ یُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا یُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ»؛ چطور است كه تقصیر آنچه درباره‌‌ی بنده‌‌ها انجام می‌‌دهند درباره‌‌ی خدا می‌‌كنند! همان كاری كه برای بنده انجام می‌‌دهد نسبت به خدا همان نوع را هم انجام نمی‌‌دهد! درباره‌‌ی خدا كار مختصری می‌‌كند در حالی كه حتی گاهی تكلیف واجبش را هم انجام نمی‌‌دهد. اینها شاهد این است كه ما باید خوف و رجایی تحصیل كنیم كه در ادعایش صادق باشیم. علامت ادعایش هم این است كه متناسب با امیدی كه داریم آنچه از دست ما بر می‌‌آید كوتاهی نكنیم. اگر چیزی هم از دستمان بر نیامد آن وقت با دعا و تضرّع از خدا بخواهیم كه از گناهان و تقصیرهایمان چشم پوشی كند و به كرم خودش ببخشد.

فرازهایی از مناجات الراجّین

«إلهی مَنِ الَّذی نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِساً قِراكَ فَما قَرَیْتَهُ»، گفتیم لسان مناجات این است كه چیزهایی بیان شود تا موجب رحمت و رأفت مخاطب شود. می‌‌گوید: خدایا! كیست كه درِ خانه‌‌ی تو آمد و خواهش كرد كه از من پذیرایی كن و تو پذیرایی‌‌اش نكرده باشی؟
«وَمَنِ الَّذی أناخَ بِبابِكَ مُرْتَجِیاً نَداكَ فَما أوْلَیْتَهُ»؛ كیست كه بارش را بر درِ خانه‌‌ی تو اندازد، - «أناخَ بِبابِكَ»؛ اصلش این بوده كه وقتی مسافری از سفر می‌‌رسید از شتر پیاده می‌‌شد و شترش را جایی می‌‌خواباند - و در پیشگاه و درِ خانه‌‌ی تو اقامت گزید و امید داشت كه تو حاجتش را برآورده كنی و تو محرومش كرده باشی.
«أیَحْسُنُ أنْ أرْجِعَ عَنْ بابِكَ بِالخَیْبَةِ مَصْرُوفاً»؛ تو كه هر كسی بر در خانه‌‌ات آمد، مأیوس نشد، آیا من كه درِ خانه‌‌ی تو آمده‌‌ام، شایسته است محروم و دست خالی برگردم؟
«وَلَسْتُ أعْرِفُ سِواكَ مَوْلاً بِالإِحْسانِ مَوْصُوفاً»؛ در حالی كه من غیر از تو آقایی را سراغ ندارم كه اهل احسان باشد و هر كه درِ خانه‌‌اش برود ناامید بر نگردد.


1. انعام / 43.

2. انعام / 44.

3. الكافی، ج 2، ص 71، باب الخوف و الرجاء، روایت 11.

4. ر.ك: وسائل‌‌الشیعة، ج 1، ص 62، باب 9، روایت 135.

5. بحار، ج41، ص14، باب101، روایت 4.

6. بحارالأنوار، ج 99، ص 162، باب الزیارات الجامعة، زیارت پنجم.

7. إرشادالقلوب، ج 1، ص 91، الباب الثانی و العشرون فی فضل صلاة.

8. نهج‌‌البلاغة، ص 497، حكمت 150.

9. الكافی، ج 2، ص 68، باب الخوف و الرجاء، روایت 6.

10. نهج‌‌البلاغة، ص 225، خطبه 160.