بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/07/16 مطابق با بیست و ششم ماه مبارك رمضان 1428 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
بعد از این كه انسان دانست امر مطلوبی از ناحیهی خدای متعال به او رسیده، حالاتی به طور طبیعی در او پیدا میشود. اگر آن چیزها فایدهی فوری و آنی داشته باشد، یك حالت التذاذی برایش پیدا میشود. فرض كنید تشنه بود و آب خنكی خورد، وقتی توجه داشته باشد كه خدا این نعمت را برای او فرستاده، غیر از لذتی كه از آب خوردن میبرد، از اینكه خدا به او نعمت داده نیز لذت میبرد. به دنبال این لذت (كه البته اینها فاصلهی زمانی ندارد) احساس سرور به انسان دست میدهد. یك حالت انبساط خاصی در او ایجاد میشود. وقتی توجه كند این نعمتی كه موجب لذت و شادی او شده، از طرف خدای متعال است، نسبت به خدا هم حال خاصی پیدا میكند. میشود اسمش را حالت رضایت گذاشت؛ خشنودی از خدا. به دنبال آن نسبت به آن شخصی كه به او نعمت داده، ؛ به طور طبیعی و فطری، یك احترامِ خاصی قائل میشود.البته این متناسب با خدمتی كه كرده و یا موقعیتی كه دارد، فرق میكند. اینها همه حالاتِ روانی است كه در درون انسان به ترتیب پیدا میشود. وقتی انسان نسبت به شخصی احساسِ احترام كرد آن وقت انگیزهای پیدا میكند كه این احترام را ابراز كند و دیگر از قلب خارج میشود و نوبت به جوارح و اندامها میرسد كه این را به چند صورت ابراز میكند. البته اینها بیشتر جنبهی عرفی دارد و یك عكس العمل كاملاً طبیعی نیست. لذا احترام گذاشتن در بینِ جوامع مختلف تفاوت میكند. گاهی با زبان چیزی میگوید و گاهی با حركاتی حالتِ احترامش را نشان میدهد. اولین عكس العملِ رفتاری كه در این حالت برای انسان پیدا میشود این است كه بگوید «تشكر میكنم.»؛ در همهی جوامع، حركاتی هم به عنوان آدابِ احترام گذاشتن انجام میدهند و چون قراردادی است، و طبیعی نیست با یكدیگر تفاوت میكند. ؛ كما اینكه همه به یك زبان هم سخن نمیگویند. بعضی دستشان را به هم میگذارند. بعضی سرشان را خم میكنند. بعضیها دست به سینه میزنند، بعضیها تا زانو خم میشوند و...
در شرع مقدس هم نهایت این ادب مخصوصاً در مقابل خدای متعال به این صورت وضع شده كه شخص روی خاك بیفتد و صورتش را روی خاك بگذارد. «إِذَا ذَكَرَ أَحَدُكُمْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ شُكْراً لِلَّهِ1»؛ وقتی یادتان میآید كه خدا نعمتی به شما داده و در مقابل این نعمت احساس كوچكی میكنید و میخواهید ادای شكر كنید، گونههایتان را روی خاك بگذارید. بعد میفرماید اگر كسی سوار اسب بود و در این حال یادش آمد كه خدا چه نعمتهایی به او داده، «فَلْیَنْزِلْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ»؛ از اسب پیاده بشود و صورتش را روی خاك بگذارد و بگوید «الحْمَدُ لِلَّهَ». اما اگر میترسد این عمل جلوی مردم اسباب شهرت بشود؛ «وَ إِنْ لَمْ یَكُنْ یَقْدِرُ عَلَی النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ»، همانجا كه سوار اسب است، صورتش را بگذارد روی برآمدگی زین و بگوید «الحْمَدُ لِلَّهَ». اگر این هم نشد، صورتش را روی كف دست بگذارد؛ «فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی كَفِّهِ». به خاطر احترام به نعمت خدا و شكر او فقط به شكر زبانی اكتفا نكند. این ادبِ شرعی است و آن خم شدنها و دست به سینه گذاشتن، ادبهای عرفی است. اما ادب عبودیت این است كه وقتی یاد نعمت خدای متعال میافتد صورتش را روی خاك بگذارد.
وقتی انسان توجه كند كه این نعمتها آنی و لحظهای نیست دو نوع میتواند با آنها برخورد كند یك حساب این است كه چگونه از این نعمتها استفاده كند تا به نفعش تمام بشود؟ تا سوء استفاده و ضرر نكند. یك حساب هم این است، آن كسی كه این نعمت را داده، چه انتظاری از این نعمت داشته است؟ البته طبق مبانی كلامی خودمان، در مورد خدای متعال این دو تا بر هم منطبق است. یعنی اگر نعمتی میدهد تا در یك راهی صرف كنیم، برای این است كه نفعش به خود ما برسد، والاّ او كه انتظاری برای خود ندارد. نفعی از این نمیبرد. اگر چشم داده برای این است كه از دیدنیها برای تكامل و سعادت ابدیمان استفاده كنیم. دست و پا و نعمتهای معنوی و عقل و ایمان و... همهی برای این است تا از آن استفاده كنیم و خودمان به كمال برسیم. وگرنه خدا كه لذتی به معنای لذت بشری نمیبرد. خدا دوست دارد كه ما این نعمتش را در جایی استفاده كنیم كه به دردمان میخورد. اقل مراتبش این است در جایی كه موجب ضرر است استفاده نكنیم. به لسان شرعی و فقهی، یعنی در معصیت و راه حرام مصرف نكنیم. اگر در راه بد مصرف كردیم، خلافِ انتظار خداست. وقتی كسی نعمتی را برای معصیت و در راهی كه موجب عذاب بود به كار برد، اگر آن نعمت را نداشت برایش بهتر بود. این در واقع «بدّل نعمة الله كفراً»، «بدّل نعمة الله نقمة»، نعمت خدا را به نقمت تبدیل كرده است. بنابراین اقتضای شكر این است كه وقتی نعمت را دریافت كرد، آن را در راهی مصرف كند كه برایش ضرر نداشته باشد. بالاترش این است كه سعی كند آن را صرفِ عبادت كند. حالا در راه عبادت مصرف كردن هم مراتبی دارد. همان بحث مطرح میشود كه كسانی كه عبادت میكنند با چه انگیزهای عبادت میكنند؟ «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»، یا «رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ»؛ یا «قُرْبَتاً إلَی اللَّه»؛ و «إبْتغاء مَرضاتِ اللَّه»؟ به حسب این مراتب باز ارزش شكرش افزوده میشود.
حالا سؤال میشود چه كار كنیم كه اصلاً انگیزهی شكر كردن داشته باشیم؟ درست است كه انسان فطرتاً در مقابل كسی كه یك نعمتی به او میدهد، دلش میخواهد تواضعی بكند و احترام برای طرف قائل شود، اما اولاً همان را هم خیلی وقتها توجه نداریم، ثانیاً وقتی هم توجه میكنیم، اینقدر كار و گرفتاری داریم كه به شكر نعمتها نمیپردازیم. گاهی خیلی هنر كنیم، یك «الحمد للّه»؛ میگوییم! اما چه كار كنیم تا این مراتب را طی كنیم و به چنین فضائلی برسیم و شكری كامل داشته باشیم؟ در هر كار اختیاری اگر بخواهیم انگیزهای برای انجامش داشته باشیم، باید منافعش را در نظر بگیریم. اگر كاری منافعی داشته باشد، انسان دنبال منافع و خیر آن میرود. اگر بعضی كارهای خیر را انجام نمیدهیم یا به این دلیل است كه باورمان نیست كه منفعت دارد، یا توجه نداریم و غافلیم. حالا صرفنظر از اینكه كارهای مزاحمی پیدا میشود كه نمیگذارد انجام بدهیم. پس اول قدمی كه بر میداریم این است كه دربارهی منافعش فكر كنیم! شكر كردن چه فایدهای دارد؟ این شكر كردن برای هر انسان، حتی انسان كافر، اگر روح حقشناسی در او باشد، یك نتیجهی نقد برایش دارد و آن این است كه از داراییهایی كه دارد و از چیزهایی كه خدا به او داده شاد میشود. ما اگر فكر كنیم، فقط همین بدن خودمان، چقدر ارزش دارد؛ گوش و چشم و دست و پای من چقدر ارزش دارد، كه اگر مثلاً یكی از اینها عیب كند انسان باید میلیونها تومان خرج آن بكند، خود همین باعث شادی در زندگی میشود. آن وقت كمبودهایی هم كه در كنارش هست دیگر برایش مهم نیست.
بعد وقتی توجه كند كسی هست كه این همه نعمت میدهد، معلوم میشود او مرا دوست داشته است. یكی از بزرگترین نیازهای روانی انسانها این است كه در زندگی محبوب باشند، یعنی كسانی دوستشان بدارند.اگر انسان یك وقت احساس كند هیچ كس او را دوست ندارد بدترین بلا برای او است. احتمال دارد دیوانه شود! احتمال دارد اقدام به خودكشی كند. ولی وقتی توجه كند به اینكه كسی كه این نعمتها را به او داده چقدر به او محبت دارد یك آرامش روحی خاصی پیدا میكند. سپس این كه متوجه بشود ممكن است این نعمت از بین برود و اگر شكر نعمتها را به جا بیاورد، نعمتش دوام پیدا میكند انگیزهای برای شكر كردن میشود. شكر میكند تا نعمتش دوام داشته باشد. بعد اگر بداند كه نه تنها دوام پیدا میكند، بلكه افزایش مییابد و مرتبهاش شدت پیدا میكند و كاملتر میشود، باز انگیزهی شكر بیشتر میشود. و بالاخره اگر بداند كه در اثرِ شكر كردن، یك نعمتِ ابدی كه همان نعمتها و لذتهای آخرت است؛ برایش پیدا میشود انگیزهاش بسیار بسیار زیادتر میشود.
پس علت اینكه ما در مقامِ شكر بر نمیآییم غفلت از فواید شكر است. آرامش روحی، شاد شدن در زندگی، اهمیت ندادن به بعضی از كمبودها، دوامِ نعمت، افزایش نعمت، زیاد شدن نعمت و بالاخره نعمتِ ابدی، به عنوان پاداش شكر به انسان داده میشود. نكتهی دیگر این است كه گاهی خودِ شكر كردن انگیزه میشود برای انجام یك كارهای دیگر! این كه انسان روی خاك بیفتد و صورتش را به عنوان تعظیم و احترام و شكر خدا روی خاك بگذارد، خودش یك عبادت است. هم شكر نعمت قبلی است و هم خود شكر، عبادت است. چه انگیزهای من را وادار كرد؟ میتواند همان انگیزهها باشد، یعنی امید اینكه نعمت دوام پیدا كند، و آخرش امید به ثواب، ولی میتواند بالاتر از این باشد، و آن اینكه چون خدا این را دوست دارد! چون خدا دوست دارد كه در مقابلِ نعمتی كه به من داده، خضوع و تذلل كنم. هیچ مطالبهی ثوابی هم نمیكنم. انتظاری ندارم كه در مقابل این خضوع و شكر كردن، مزدی به من بدهد. نه، اصلاً خود این، ادای یك تكلیف است. وظیفهی من است. در اینجا حالاتِ اشخاص تفاوت میكند، بعضیها ناآگاهانه از این شكرشان قصد دیگری دارند. یعنی ته دلشان اگر بپرسند كه آقا از اسب پیاده شدی و افتادی به خاك و سرت را گذاشتی روی زمین كه چه بشود؟ میگوید: آقا ثواب دارد، روایت دارد كه هر كه این كار را بكند چقدر خوب است. این نوع انگیزهی شكر، باز برای پاداش است. اما كسانی هستند كه این انگیزه را ندارند، یعنی حتی اگر در مقابلِ این چیزی هم به او ندهند، كمبودی در خودش احساس میكند كه در مقابلِ نعمت خدا اگر شكر نكنم، بدهكارم. ناراحت است. گاهی در مكالمات عرفی هم میگویند «من یك عذرخواهی به شما بدهكارم»، البته باز همین را هم اگر تحلیل كنید، یك انگیزه و لایهی زیرینی دارد. یعنی چون اگر نكند ناراحت است، دلش میخواهد وجدانش را راحت كند. تا میرسد به جایی كه دیگر خودش را فراموش میكند و آن چنان غرق در عظمت و محبت و لطف الهی میشود كه خودش را از یاد میبرد.
اگر بخواهیم درباره نعمتهای خدا فكر كنیم و هر روز دربارهی نعمتهایی كه میدانیم و میشناسیم، شكر كنیم، فكر نمیكنم سالها وقتی برای كار دیگری پیدا كنیم! مگر نعمتهای خدا یكی دوتاست، پس چه كنیم؟ برای اینكه اهلِ ناسپاسی و كفران نباشیم، بالاخره باید مقداری از وقتمان را برای شكر نعمتهای خدا در نظر بگیریم. حالا هر كسی متناسب با برنامهی خودش، زندگی و معرفت و كارش. لحظاتی را باید فكر كنیم و مقداری به زبان هم شكر كنیم. یكی از بهترین كارها این است كه گاهی، هفتهای یك بار، ماهی یك بار، یكی از این دعاهایی كه برای شكر است، بخوانیم. در همین صحیفهی سجادیه، غیر از مناجات شاكرین، یك دعای دیگر هم هست در اعترافِ به تقصیر از ادای شكر. یكی از بهترین دعاهایی كه آدم را به یاد نعمتهای خدا میاندازد و در شكر مؤثر است و نیز بزرگان فرمودهاند آثار دنیوی زیادی هم دارد، دعای جوشن صغیر است. كار دیگری هم كه همهی ما عادت كردهایم، بعد از نماز سجدهی شكری است كه غالباً به جا میآوریم. حالا كم یا زیاد، طولانی یا كوتاه، اما سعی كنیم نعمتهای خدا را یك نوع دستهبندی كنیم. یك وقت انسان میگوید خدایا برای همهی نعمتهایت شكر. خیلی خوب، این یك جور شكر است. اما جا دارد دسته بندی كند، خدایا تو را شكر میكنم برای نعمتهایی كه در بدنم هست، در محیط اطرافم، در روحم، نعمتهایی كه مربوط به قلب و ایمان و هدایتم هست، نعمتهایی كه مربوط به خانوادهاماست. همسرم، فرزند خوب، بستگان خوب دارم، همسایههای خوب، رفیق، استاد خوب، معاشرینی كه دارم، تا برسد به نعمتهای اجتماعی.
«الحمد للّه»؛ در كشور امن و اسلامی زندگی میكنیم و از بزرگترین نعمتهای خدا این است كه اگر دستمان به امام زمان (صلوات الله علیه) نمیرسد، نایب امام زمان بر ما ولایت دارد و حكومت میكند. بنده خودم یادم هست یك وقتی بود دانشجویانِ ما در دانشگاه حتی جرئت نمیكردند نمازشان را بخوانند، از بس مسخرهشان میكردند. در صدد بودند حتی ورود دختران با حجاب را هم به دانشگاه ممنوع كنند. روزگاری تعداد مشروبفروشیها در بعضی شهرها از كتابفروشیها بیشتر بود! حكومت امروز كشورمان را باید مقایسه كنیم با حكومتهایی كه در جاهای دیگر هستند كه هر روز كوسِ رسواییشان را میزنند. اینجا شما میبینید شبانه روز مسئولین بالای كشور خواب و استراحت ندارند. اینها شكر ندارد؟ كشورهای همسایه را ببینید چه وضعی از لحاظِ امنیت دارند. خیال نكنید ناامنی فقط در افغانستان و در عراق است. با یك مسیحی كه در قم معارف اسلامی میخواند مصاحبه كرده بودند، گفته بود: «من در هیچ جای دنیا چنین امنیتی كه در ایران هست ندیدهام. من بسیاری از كشورهای دنیا را دیدهام؛ در كشور خودمان كه یكی از كشورهای بسیار پیشرفته است اول غروب كه میشود زن جرئت نمیكند تنها توی خیابان بیاید.»؛ چندی پیش توی روزنامهها نوشته بودند كه یك شخصی در آلمان اختراع كرده، زنهایی كه میخواهند رانندگی بكنند، در كنارشان یك نیم تنه شكل انسان زنده بگذارند كه از دور خیال كنند یك آدمی پهلویش نشسته؛ برای اینكه به ماشینش حمله نكنند و مورد تجاوز قرار نگیرد!
باید شاكر همه چیز باشیم. «شكراً للّه»؛ برای سلامتی بدن، «شكراً للّه»؛ برای سلامتی روح و ایمانم، برای توفیقِ به اسلام و تشیعم، «شكراً للّه»؛ برای امنیت و برای نظام اسلامیام، «شكراً للّه»؛ برای فداكاری شهدا، اینها را دسته بندی كنیم، اقلاً هر روز در ظرف یكی دو دقیقه به طور فهرستوار آنها را شكر بگوییم.
1. الكافی، ج 2، ص 98، باب الشكر، روایت 25.