بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1387/02/18 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
فرازهای آخر...
إلهی أنْتَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: «یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا اذكُروا اللهَ ذِكْراً كَثیراً، وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأصِیلاً»، وَقُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: «فَاذْكُرُونی أذْكُرْكُمْ»، فَأمَرْتَنا بِذِكْرِكَ، وَوَعَدْتَنا عَلَیْهِ أنْ تَذْكُرَنا تَشْرِیفاً لَنا وَتَفْخِیماً وَإعْظاماً، وَها نَحْنُ ذاكِرُوكَ كَما أمَرْتَنا، فَأنْجِزْ لَنا ما وَعَدْتَنا، یا ذاكِرَ الذّاكِرینَ، وَیا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
با مروری اجمالی بر مناجات ذاكرین، چند فراز برجسته به چشم میخورد كه به ترتیبی منطقی و زیبا تنظیم شده است. كسی كه میخواهد در مقام ذكر خدا برآید، اگر اهل ادب و معرفت باشد اول از این كه به خدا توجه پیدا كند خجالت میكشد و دل و ذهن و زبان خودش را لایقِ یاد خدا نمیداند، برای همین از آغاز عذرخواهی میكند و عرض میكند كه اگر تو اذن نداده بودی كه تو را یاد كنم جسارت نمیكردم و خجالت میكشیدم. تو نعمت بزرگی دادی و منت بزرگی بر من گذاشتی كه اجازه دادی تو را یاد كنم. این مفاهیم جزء فرازهای اول این مناجات بود؛ إلهی لَوْلاَ الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ أمْرِكَ، لَنَزّهْتُكَ مِنْ ذِكْری إیَّاكَ؛؛ اگر به خاطر اطاعت امر تو نبود تو را منزه میدانستم از اینكه تو را یاد كنم. سپس توجه میكند به اینكه حتی برای همین ذكر هم به خدا احتیاج دارد. اگر او توفیق ندهد و عنایت نكند، ما توان ذكر و یاد خدا را هم نداریم. توفیق هر كار خیری از خداست.
در فراز دوم از خدا میخواهد كه خدایا، یادت را به ما الهام كن؛ إلهی فَألْهِمْنا ذِكْرَكَ فِی الخَلاءِ وَالمَلاءِ.
در فراز سوم كه از فرازهای برجستهی این مناجات است عرض میكند خدایا، اكنون كه بر من منت گذاشتی و اجازه دادی كه تو را یاد كنم و قلب من را متوجه خودت كردی، درك میكنم كه بسیار به ذكر و یاد تو نیاز دارم و اگر یاد تو نباشد آرامشی برای من پیدا نمیشود. بنابراین بعد ازتوفیق ذكر خیلی باید شاكر باشم؛ كه جز به یاد تو دلها آرام نگیرد.
در فراز دیگری عرض میكند چیزی كه مایهی آرامش انسان میشود لذتبخش است، در مقابل چیزهایی است كه انسان را رنج میدهد، مانند اضطراب، وحشت، نگرانی و دلواپسی كه لازمهی زندگی این عالم است. وقتی انسان مانند كسی باشد كه در دریایی گیر كرده و مشرف به مرگ است، یا در بیابانی راه گم كرده و اضطراب دارد، سپس نجات پیدا میكند و راه را مییابد به آرامشی میرسدكه بالاترین لذتها است. در میان اضطرابهای این دنیا، ذكر خدا بالاترین لذتهاست، بنابراین انسان هر كار دیگری به جای یاد خدا انتخاب كند اشتباه كرده؛ است. عرض میكند اگر غیر از ذكر تو، دل به چیز دیگر و راه دیگری بستم اشتباه كردهام و استغفار میكنم؛ وَأسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ ذِكْرِك.
سپس در آخر مطلب بالاتری را مورد توجه قرار میدهد كه فوق این حرفهاست. وقتی انسان به چیزی احتیاج دارد، تلاش میكند تا آن را به دست آورد. احتیاج ندارد كه كسی سفارش كند كه حتماً تلاش كن؛ به طور مثال بگوید: آب بنوش، یا غذا بخور كه رفع تشنگی و گرسنگی شود. چون اینها ضروریترین نیازهای من است. در این مقام نیز میگوید من باید از تو بخواهم كه این توفیق را به من بدهی تا شكر ذكرت را به جا آورم. تو آن قدر لطف داری كه موكداً در قرآن كریم امر میكنی كه به یاد تو باشم و این یاد، مایهی فلاح، رستگاری و سعادت است. برای اینكه، این امر را اطاعت كنیم و انگیزه این اطاعت راداشته باشیم، خداوند وعدهای میدهد كه اگر به این دستور (كه یاد من است) عمل كنید، من هم كار بزرگی برای شما انجام میدهم. یكی این كه میفرماید: مرا یاد كنید تا آرامش دل داشته باشید. این نتیجهای است كه بر آن مترتب میشود. خداوند در ازای اطاعت بندگان كار دیگری هم انجام میدهد كه بالاترین شرف و افتخار را ایجاد میكند و آن این است كه اگر ما او را یاد كنیم او هم ما را یاد میكند، منتها درك عظمت این مطلب و شرف و افتخارش برای ما مشكل است. آرامش و رهایی از اضطراب را خوب درك میكنیم، حتی مفهوم سعادت و فلاح را هم میفهمیم چون مطلوب فطری ما است، اما اینكه خدا ما را یاد میكند، یعنی چه؟! و این چه افتخار و شرفی است كه خدا به ما داده است؟ این جور معانی مربوط به معنویات و چیزهایی كه فوقِ حسیات است، تنها با مقایسهها و تشبیهاتی میشود اندكی به آنها پیبرد. فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ؛1؛ یاد من باشید تا یادتان باشم. این یعنی چه؟ اگر خدا به یاد ما باشد چه گیر ما میآید؟! اگر فكر كنیم شاید اندكی به این وعده و اهمیت مسئله پی ببریم. به طور طبیعی انسان هر كه را بیشتر دوست داشته باشد بیشتر به یاد او است. طوری میشود كه اصلا نمیتواند به یاد او نباشد و چنین كسی بیشترین آرزویش این است كه محبوب هم به یاد او باشد، و اگر بداند كه او هم به یاد اوست بسیار لذت میبرد. اگر انسان احساس كند كه هیچ كس به یاد او نیست، خیلی به او سخت میگذرد و بالاترین زجر را میكشد. وانهادگی، تنهایی، بی كسی و غربت، زجرآورترین حالتهاست و در نقطهی مقابل، به هر اندازه؛ كه انسان بداند شخصی كه دوستش دارد هم به یاد او است مسرور و بانشاط میشود، گویا مردهای است كه زنده میشود. اكنون این را در مقیاس بزرگی تصور كنید؛ این كه، همهی كسانی كه انسان در این عالم به آنها علاقه دارد، مخلوقات ضعیف و ناقص و محدودی هستند كه اگر كمالی هم دارند بسیار محدود است، اما در مقابل خدایی كه كمالات او حد و حصر، و مهر و محبت او هیچ اندازه ندارد و بینهایت است، هر چه انسان كوتاهی و بیمعرفتی كند، عصیان و گناه كند، حتی او را فراموش كند، او فراموشش نخواهد كرد. دائماً میگوید بندهی من، برگرد. جایی بهتر از پیشگاه من پیدا نمیكنی. اگر انسان، دوستی داشته باشد و او دوبار با او مخالفت و اذیتش كند، از او دل میكَند، اما خدایی كه در طول عمر، هر روز دهها و صدها گناه میكنیم، ما را رها نمیكند.
در آن حدیث قدسی است كه خدای متعال میفرماید: فرض كنید كسی را كه در بیابان خسته شود و بخوابد، وقتی صبح از خواب بیدار میشود ببیند شترش با زاد و توشهاش رفته است، شروع میكند به این؛ طرف و آن طرف دویدن، آن قدر میدود كه دیگر تاب و توان حركت ندارد. از گرسنگی و تشنگی و خستگی، ناامیدانه تسلیم مرگ میشود و روی زمین دراز میكشد و آمادهی مردن میشود؛ كه ناگهان در چنین حالی، چشم باز میكند و میبیند شترش با زاد و توشه جلویش ایستاده است، چقدر خوشحال میشود؟! خود خدا قشنگ این را تصویر كرده است. در آن حالت یاس و ناامیدی و دل به مرگ دادن، ناگهان انسان نگاه كند ببیند همه چیز برگشت و عوض شد؛ خدای متعال میفرماید: وقتی بندهای توبه میكند و به طرف من میآید، من از آن فردی كه تن به مرگ داده بود و ناگهان میبیند راحلهاش بالای سرش است، خوشحالتر میشوم! این مبالغه نیست، برای اینكه رحمت خدا بینهایت است و حد و حصر ندارد و تازه این مَثَل است.
همه كس، همه جور احتیاج به او دارند؛ در نفس كشیدن، در چشم به هم زدن و در هر لحظه از عمر، سرا پای همهی مخلوقات نیاز است، و هر كس سعهی وجودیاش بیشتر است نیازش هم بیشتر است. خیال نكنید پیامبر و امام، نیازشان به خدا كمتر از ما است؛ اتفاقاً خیلی بیشتر است، چون ظرفشان بزرگتر است، و از نظر دیگر، هم برای خودشان به خدا نیاز دارند و هم برای اینكه به دیگران افاضه كنند. از آن سو، خداوند نهتنها نیازی به مخلوقات ندارد كه حتی نیاز به انس با مخلوقات هم ندارد. بعضی؛ خیال میكنند خدا وقتی كسی را خلق نكرده بود، از تنهایی وحشت داشت! در زیارت جامعه عرض میكند: وَ لا لِوَحْشَةٍ دَخَلَتْ عَلَیْكَ إِذْ لا غَیْرُكَ2.
آیا میشود كسی كه همهی كمالات را دارد و همه به او احتیاج دارند، بیاید و بندهی ضعیفی را یاد كند؛ آن هم یك بندهی گناهكار و روسیاه؟! تصور كنید به شما بگویند: شخصیت بزرگی، مثلاً فلان مرجع تقلید یا مقام معظم رهبری در مجلسی شما را یاد كردند؛ انسان میگوید راست میگویی؟!! یاد من؟! دیگر انسان در پوست خود نمیگنجد.
حالا كمی بالاترش را فرض كنید. اگر كسی بداند كه وجود مقدّس ولیعصر ارواحنافداه یك بار از او یاد كرده، چه حالی پیدا میكند؟ تازه ایشان بندهای از بندگان خداست؛ كه سراپا وجودش نیاز به اوست. چه نسبتی بین امام و خدای متعال هست؟ كمالات خدا چند برابر كمالات امام است؟ نسبت این دو نسبت صفر است و بینهایت. اكنون اگر خدای متعال با این عظمت بینهایتش و با آن محبت و رأفت بیاندازهاش، بندهی گناهكاری را یاد كند، از این بالاتر چه افتخاری میشود فرض كرد؟! این بالاترین احترام و اكرامی است كه خدا برای بندهاش قائل است. در حدّی است كه میفرماید: ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِی فِی نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِی نَفْسِی. ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِی فِی خَلَاءٍ أَذْكُرْكَ فِی خَلَاءٍ ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِی فِی مَلَإٍ أَذْكُرْكَ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْ مَلَئِك3؛ هر طور مرا یاد بكنی همانطور تو را یاد میكنم. اگر در دلت باشد، من هم همانگونه؛ اگر در خلوت یاد كنی من هم در خلوت تو را یاد میكنم و اگر در میان جمع به یاد من باشی، من هم در میان جمعی تو را یاد میكنم، اما جمعی كه خیلی بهتر از اجتماع شما انسانهاست؛ در میان جمع فرشتگان مقربش!
مصلحتْ دیدِ من آن است كه یاران همه كار بگـذارنـد و خم طرّهی یاری گیرنـد4
در پایان این مناجات، حضرت بعد از این كه آرامش دل و سرور و انس با تو پیدا شد، و از كارهای دیگری كه غیر از یاد تو كردم استغفار كردم، اما تو یك چیز دیگر هم به ما وعده دادی، و آن این است كه به یاد ما باشی؛ اكنون به وعدهات عمل كن.
إلهی أنْتَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ، «یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا اذكُروا اللهَ ذِكْراً كَثیراً * وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأصِیلاً»5؛
غیر از این امری كه كردی باز فرمودی: فاذكرونی اذكركم،؛ به یاد من باشید تا من هم شما را یاد كنم.
فَأمَرْتَنا بِذِكْرِكَ؛؛ امر كردی به یاد تو باشیم
وَوَعَدْتَنا عَلَیْهِ أنْ تَذْكُرَنا؛؛ و وعده دادی كه اگر یاد تو باشیم تو ما را یاد خواهی كرد.
تَشْرِیفاً لَنا وَتَفْخِیماً وَإعْظاماً؛
به ما شرف و عظمت بخشیدی، و ما را بزرگ شمردی به اینكه چنین وعدهای دادی كه یادی از ما كنی.
وَها نَحْنُ ذاكِرُوكَ كما امرتنا، فَأنْجِزْ لَنا ما وَعَدْتَنا؛؛ اكنون آنچنان كه تو امر كردی به یاد تو و ذاكر تو هستیم؛ پس تو هم به وعدهات عمل كن.
در آخر هم نامی را میخواند كه من یادم نمیآید كه جای دیگری ذكر شده باشد؛ اما اسمی است كه برای اینجا خیلی مناسب است، یا ذاكِرَ الذّاكِرینَ؛؛ ای كسی كه یاد میكنی كسی را كه تو را یاد كند.
وَیا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
1. بقره / 152.
2. زیارت جامعه.
3. وسائلالشیعة، ج 7، ص 159، باب استحباب ذكر الله فی الملاء.
4؛ . حافظ
5. احزاب / 42-41.