بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/09/07 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
«أللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّن دَأبُهُمُ الإِرْتِیاحُ إلَیْكَ وَالحَنینُ، وَدَهْرُهُمْ الزَّفْرَةُ وَالأنِینُ، جِباهُهُمْ ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ، وَعُیُونُهُمْ ساهِرَةٌ فی خِدْمَتِكَ، وَدُمُوعُهُمْ سائِلَةٌ مِنْ خَشْیَتِكَ، وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وَأفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِكَ؛»
خدایا مرا از كسانی قرار ده كه عادت و رفتار ثابتشان این است كه نزد تو راحتی میجویند و آرامش میگیرند و من را از كسانی قرار ده كه روزگارشان با آه و ناله سپری میشود، پیشانیهایشان در مقابل عظمت تو به خاك ساییده میشود و چشمهایشان در راه خدمت تو بیخواب مانده. اشكهایشان از خشیت تو سرازیر شده و قلبهایشان آكنده از محبت تو و دلهایشان از هیبت و ابهت تو از جا كنده شده است.
جملهی اول چنین حالتی را تداعی میكند كه كسی دچار اضطراب است. رنجی كشیده و خسته است، و دنبال جایی یا كسی میگردد كه در كنار و آغوش او آرامش پیدا كند و كسانی هستند كه این آرامش را نزد خدا پیدا میكنند. فرض كنید طفلی در بیابانی از مادرش دور افتاده است. شاید گرسنگی كشیده و بیمهریها دیده؛ ولی میداند مادر مهربانش در نقطهی دور دست است. شروع میكند به دویدن تا خودش را به مادر میرساند. كودك گرسنه و خسته، حالا میرسد به مادری كه سرشار از عاطفه و محبت است. چه كار میكند؟ خودش را در دامان مادر میاندازد و همهی این خستگیها و زحمتهایی كه تحمل كرده، در یك لحظه رفع میشود و نفس راحتی میكشد؛ عرب به این حالت میگوید«حنین». كسانی كه از روزگار خسته و گرفتار فراق شدهاند؛ از سختیها و بیمهریها به جان آمدهاند، و دوری از محبوب، برایشان بدترین آزار دهنده است. چنین افرادی اگر لحظهای او را ملاقات كنند همهی خستگیهایشان برطرف میشود. «ارتیاحشان»؛ همین است كه پیش خدا بروند و وقتی رفتند به آرامش میرسند؛ درست نقطهی مقابل آه كشیدن است. آرامش در جوار و تحت عنایت خداوند قابل فهم است كه البته فهم حقیقیاش را انشاءالله خدا نصیب كند.
آنجا كه میگوید: من به گونهای شوم كه همهی خستگیهایم در پیشگاه تو برطرف بشود قابل فهم است، اما این فراز كه من به گونهای شوم كه از خشیت و مهابت تو به خاك بیفتم و اشك از چشمانم جاری شود و روزگارم را با آه و ناله سپری كنم؛ اندكی هضم مفهومی آن مشكل است. این چه دعایی است كه مرا از كسانی قرار بده كه روزگارشان را با آه و ناله سپری میكنند؟! این چطور دعایی است؟
ممكن است در ابتدا انسان بگوید كه این آه و نالههایی كه در هنگام صبر از انسان برمیخیزد و در اثر گرفتاریهایی كه پیش میآید، در مقابل آن خدا ثواب میدهد و در آخرت جبران میكند. این قابل فهم است؛ اما اینكه انسان دعا كند كه خدایا مرا مصیبتی بده كه شب و روز آه و ناله كنم، برای این كه در آخرت ثوابم دهی؛ خیلی نامأنوس است. در دعاهای دیگر هم چنین چیزی سراغ نداریم. جایی هم تشویق نشده كه از خدا مصیبت بخواهیم! خیلی بعید است كه حضرت در این دعا بخواهد چنین مطلبی را بگوید. احتمال دیگری كه به ذهن میآید، این است كه گاهی حالاتی برای ما متضاد به نظر میرسد كه قابل جمع نیستند؛ ولی در شرایط خاصی قابل جمع است.
مثلاً انسان ممكن است در روز عاشورا به مصیبتهای حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) توجه داشته باشد، بسوزد و اشكش جاری بشود؛ در عین حال شاد هم باشد كه خدا چنین مقامی را به سیدالشهدا(علیه السلام) داده و به من هم توفیق داده كه برای امام حسین(علیه السلام) گریه كنم و عشقش را در دل من قرار داده است. در همان لحظهای كه دارد اشك میریزد در همان حالت شاد باشد! علاوه بر اینكه همیشه گریه و آه و ناله، نشانهی درد و رنج و مصیبت نیست. آنهایی كه با عالم؛ مهرورزی آشنا هستند میگویند: از آثار محبت این است كه گاهی حبیب، حالتی پیدا میكند كه میخواهد روی پای محبوبش سر بگذارد و هایهای گریه كند. از همین لذت میبرد. البته اینجا حالت متشابهی هست كه نباید خلط كرد. این كه گاهی انسان از شدت غم و غصه آنقدر اندوه بر او غالب میشود كه بیاختیار گریه میكند. بعد هم كه گریه كرد سبك میشود. گاهی هم این است كه این حالت غم و اندوه ممكن است در اثر عوامل دیگر تبدیل به افسردگی شود كه اصلاً، خوشش میآید گریه كند، ولی غیر از این دو حال، عدهای میگویند كه انسان حالتی پیدا میكند كه نه از روی درد، بلكه گریهاش گریهی شوق است. گاهی شوق اشتباه معنا میشود. شوق نسبت به چیزی است كه هنوز حاصل نشده است. این كه انسان وقتی محبوبش را میبیند و گریه میكند، از شوق نیست؛ كه از خوشحالی و از وجد است. بعضی گریهها از خوشحالی است. همیشه گریه دلیل بر غم و غصه و گله و شكایت نیست. گاهی حالت مطلوبی است. خود همان حالت عین لذت است. شاید در این دعا كسانی كه میگویند: مرا از كسانی قرار ده كه آرامششان در پیشگاه تو حاصل میشود، همینها هستند كه اشكهایشان هم جاری میشود و آه و نالهشان هم بلند میشود. البته حیثیتها فرق میكند. مَثَل تفاوت حیثیتها مانند همان مثالی است كه در مورد غم و شادی برای سید الشهدا(علیه السلام) زدم. اینجا هم راحتی كسانی كه خدا به آنها لطف كرده و محبت خودش را در دل آنها قرار داده، به این است كه تمام توجهشان به ساحت قدس الهی متمركز شود. اگر نبود تكلیف این كه باید وظایف شرعی اجتماعی را انجام دهند، حتی از جامعه فرار میكردند.
در نهج البلاغه اشاره شده كه افرادی در میان مردماند، اما با مردم نیستند!؛ «أَرْواحُهُمْ مُعَلَّقَةٌ بُالْمَلَإِ الْأَعْلی»1؛ «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی كَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ»2؛؛ اگر اجلهای قطعی و معین نبود جانشان در كالبدشان قرار نمیگرفت. پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله)موقع نمازشان میفرمودند: أَرِحْنی یا بلال؛؛ ای بلال راحتم كن. یعنی بقیهی كارها، حركت قسری و زوری است و راحتیام در نماز است. حدیث معروفی هم از حضرت نقل شده است كه، «حُبِّبَ إِلَیَّ مِنْ دُنْیَاكُمُ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ»3؛؛ در دنیا چیزهایی كه شما دوست دارید، اگر بخواهم بگویم كدام را دوست دارم، یكی عطر است و یكی زن؛ اما آن چیزی كه نور چشم من است، نماز است. مبالغه نیست كه بگوییم واقعاً پیامبر از اینكه با مردم معاشرت كند، حرف بزند و زندگی كند، خسته میشد. اگر با انسانهایی خسته نمیشد، علی و فاطمه؛ زهرا(سلام الله علیها) بود. برای اینكه آنها او را از خدا غافل نمیكردند. آنها جلوهی خدا بودند. اما از همه چیزِ زندگی دنیا خسته میشد، و وقتی بهانهای پیدا میكرد و وقت نماز میشد میفرمود: «ٱرِحْنی یا بَلال».
یكی از همسران پیامبر میگوید: من خودم را به خواب زدم، ببینم پیامبر كه برمیخیزد كجا میرود و چه كار میكند؟! دیدم وضو گرفت و مشغول نماز شد. بعد از نماز سر به سجده گذاشت و شروع به گریه كرد. آرام خودم را به سجدهگاه پیامبر كشیدم. شنیدم میگوید: «ٱلّلهُمَّ وَ لا تَكِلْنی إِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً، ٱلّلهُمَّ وَ لا تَرُدَّنی فی سُوءٍ ٱسْتَنْقَذْتَنی مِنْهُ أَبَداً، ٱلّلهُمَّ لا تَنْزَعْ مِنّی صالِحَ ما أَعْطَیْتَنی»4؛؛ خدایا نعمتهای خوبی را كه به من دادی، از من مگیر. دوباره مرا به حالتهای نامطلوبی بازمگردان كه از آنها نجات دادی، و در هیچ حالی من را به خود وامگذار، و امورم را خودت متصرف باش. آیا پیامبر خیلی غمگین و غصهدار بود و از شدت ناراحتی اینها را میگفت؟
بنده فكر میكنم پیامبر(صلی الله علیه و آله) در همان حالی كه اشك میریخت، بهترین لذتها را هم داشت. چه لذتی از این بالاتر كه پیامبر با خدای خودش سخن میگوید و درد دل میكند و میداند خدا از این عبادت و حرف زدن او با محبوب خوشش میآید و از این كه بندهاش به خودش اتكا ندارد و همه چیز را به او واگذار میكند، راضی است. و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از این رضای الهی خشنود میشد. پس كاری میكند كه خدا خوشحال شود، و او بپسندد. بالاخره كدام دوستداری است كه دلش نخواهد نیمه شب، در خلوت، با محبوبش گفتگو و مؤانست داشته باشد؟! كیست كه نخواهد؟ مگر این كه نداند محبت چیست!
پس میشود انسان در همان حالی كه اشك میریزد، در همان حال هم لذت ببرد. یكی از بزرگان فرموده بودند: اگر بعضی از ملوك و سلاطین عالم میدانستند كه نماز چه لذتی دارد، دست از سلطنت میشستند. آنها دنبال ایناند كه وسایل عیش و نوشی فراهم كنند و لذت برند؛ مگر غیر از این است، كه لذت نماز و با محبوب واقعی بودن بیشتر از لذتهای كوچك و فانی دنیاست؟! خوش به حال آنهایی كه لذت نماز و عبادت را درك میكنند. در این مناجات هم حضرت سجاد(علیه السلام) از خدا همین را میخواهد: خدایا! دلم میخواهد همیشه عادتم این باشد كه آسایش و راحتی را در پیشگاه تو جستجو كنم؛ «دَأبُهُمُ الإِرْتِیاحُ إلَیْكَ وَالحَنینُ»،؛ و در عین حال، «دَهْرُهُمْ الزَّفْرَةُ وَالأنِینُ»،؛ و از كسانی باشم كه روزگارشان با آه و ناله سپری میشود.
بعضی از این دنیاگرایان و دنیاشناسان فكر میكنند اولیاء خدا كه گریه و آه و ناله میكنند زندگی سختی دارند! میگویند: بیچارهها همه؛ زندگیشان با آه و ناله میگذرد! شاید مناسب باشد كه به آنها بگویند: بیچاره شمایید كه نمیدانید اینها چه عالمی دارند. او در این حالتش به همهی لذتهای سلاطین عالم میخندد. شما كجایید و به چه چیزی دل بستهاید؟ اگر شما یك دوست صمیمی داشته باشید و چند وقت او را ندیده باشید؛ و از سفری بیاید و وارد منزل شما شود، آیا شما میگیرید و میخوابید؟! خواب چیست؟! خواب وقتش زیاد است؛ انس با محبوب است كه وقتش میگذرد. «وَدُمُوعُهُمْ سائِلَةٌ مِنْ خَشْیَتِكَ»؛؛ چشمهایشان خواب را نمیبیند، در حالی كه در عین بیداری و لذت، اشك هم مانند سیل از چشمانشان جاری است.
«وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وَأفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِكَ.»؛ باز این دو تقریباً دو حالت متضاد است كه با هم جمع میشود. «قلوب»؛ و «أفئده»؛ هر دو یك معنا دارد. از یك طرف دلهایشان وابسته به محبت تو، و ظرف دلشان پر از محبت توست، و از یك طرف مهابت، هیبت، ابهت و عظمتی كه از تو درك میكنند، دلشان را از جا میكَنَد و در عین حال هر دوی این حالات برایشان لذت بخش است.
امام زین العابدین(علیه السلام) مجموع اینها را به عنوان آثار و لوازم محبت از خدای متعال درخواست میكند. نیكو است ما هم بگوییم: خدایا! اول اینها را به ما هم بفهمان تا باور كنیم چنین چیزهایی هست. اینها خواستنی است، اگر بگویند یك دعای مستجاب داری، چه میخواهم از خدا؟! اگر خانه ندارم میگویم: یك خانهی خوب. اگر وسیلهای احتیاج دارم، میگویم: خدایا یك ماشین خوب بده! اگر زن ندارم میگویم: خدایا یك زن خوب. اگر بچهدار نشدهام، میگویم: خدایا یك بچهی خوب عنایت كن. اگر بگویند یك دعای مستجاب داری چه میخواهی؟ این هم شد دعا كه من دعا كنم كه خدایا مرا طوری قرار ده كه شبانه روز با آه و ناله برای تو بگذرانم؟! این یعنی چه؟ فهم این خودش نعمت بزرگی است. امام سجاد(علیه السلام) شوخی نمیكند و گزاف نگفته است. اینها حقیقتی شگرف و عمیق است. خدایا! در ابتدا توفیق فهمش را به ما عنایت بفرما، بعد هم همتی ده كه بعضی از مراتبش را بطلبیم و دنبال كنیم و انشاءالله به آنها نائل شویم.
1. بحارالأنوار، ج 70، ص 58، باب 122، حب الدنیا و ذمها.
2. نهجالبلاغه، ص 303، خطبه 193.
3. وسائلالشیعه، ج 2، ص 144، باب استحباب التطیب.
4. ر.ك: بحارالأنوار، ج 16، ص 217، باب 9، فی مكارم أخلاقه و سیره و سننه(ص).