صوت و فیلم

صوت:
3,

فهرست مطالب

جلسه چهل و یکم؛ معرفت و توجه به نیاز

تاریخ: 
چهارشنبه, 12 دى, 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1386/10/12ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

معرفت وتوجه به نیاز

معرفت و توجه به نیاز

در جلسه‌‌ی گذشته عرض كردیم كه به عنوان یك اصلِ كلّی، انسان زمانی می‌‌تواند از دعا و مناجات‌‌؛ استفاده‌‌ی شایسته و بایسته را ببرد كه علاوه بر توجه به معنا و مفهومِ كلام، حالش هم با آن مضمون، هماهنگ باشد؛ و الاّ بعضی مضامین را اگر انسان حال مساعدی نداشته باشد نمی‌‌تواند به قصد انشاء بخواند؛ چه بسا بهتر است كه آن‌ها را نخواند وگرنه دروغ می‌‌شود.
در مناجات مفتقرین برای اینكه انسان حال مساعدِ با این مضامین داشته باشد باید سه نوع معرفت و توجه داشته باشد؛ اول اینكه نیازهای خودش را بشناسد، و در حال دعا و مناجات هم به این نیازها توجه داشته باشد؛ یعنی كاملا نیازهایش را برای خود مجسم كند؛ پس ابتدا، دانستن و توجه كردن به نیازها است. دوم، دانستن و توجه كردن به اینكه خدای متعال می‌‌تواند نیازهای او را برطرف كند، یعنی خودش را در مقابل كسی ببیند كه قدرتی نامتناهی دارد و هر كار بخواهد می‌‌كند، «و اذا قضی امراً یقول له كُنْ فَیَكُونُ»1. و سوم اینكه، غیر از خدا كس دیگری از عهده بر طرف کردن آن نیاز برنمی‌‌آید. شاید انسان معتقد باشد كه خدا هم می‌‌تواند روزی بدهد، اما ممكن است تصور كند كه خودم هم می‌‌توانم؛ كار می‌‌كنم، زحمت می‌‌كشم و پول در می‌‌آورم، یا می‌‌روم درِ خانه‌‌ی پدر، برادر یا دوست و آشنایم و او مشكلم را حل می‌‌كند؛ پس حتماً ضرورت ندارد پیش خدا برود! مسئله‌‌ی سوم این است كه بداند نیاز خود را باید فقط پیش خدا ببرد. دیگران هم اگر كاری می‌‌كنند، همه وسیله‌‌ای هستند كه خدا اراده و فراهم كرده است. دو نكته آخر، بستگی به معرفت ما نسبت به صفات خدای متعال و توحید دارد و این كه، چه اندازه باور کنیم همه‌‌ی كارها دست خداست - البته نه به معنای جبر. البته كسب معرفت هم توفیق الهی می‌‌خواهد. بسیاری از ما در همان قدم اول كه باید نیازهای خودمان را بدانیم، مشكل داریم؛ خیلی از ما هم نیازها را می‌‌دانیم، اما به آن‌ها توجه نداریم و غافلیم. ما در مرحله اول معرفت دو مشكل داریم. یكی این كه به نیازهایمان توجه نداریم؛ ولی مشكل‌‌تر این است كه اصلاً ما بعضی از نیازها را به درستی درک نمی‌کنیم و نمی‌فهمیم كه چنین چیزهایی هم هست، باید آن‌ها را بشناسیم‌‌؛ و در صدد رفعشان باشیم.
ما باید سعی كنیم به این چیزهایی كه می‌‌دانیم و باور داریم كمی توجه كنیم. این روش را قرآن كریم هم به كار گرفته است. به عنوان نمونه خداوند در سوره‌‌ی انعام می‌‌فرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُمْ بِهِ2؛ بسیاری از ما اصلاً توجه نداریم به این كه ممكن است این چشمی كه داریم از ما گرفته شود و دیگر نبیند. اگر از ما سوال كنند كه آیا ممكن است نابینا بشویم، می‌گوییم: امكان عقلی دارد، ولی باور نداریم كه خواهد شد؛ چون درحال حاضر من چشم دارم و می‌‌بینم! ادبا گفته‌اند: «أَ رَأَیْتُمْ»؛ یا «أَ رَأَیْتَكُمْ»؛ یعنی «أَخْبِرُونی»؛ «قُلْ أَرَأَیْتُمْ»؛ یعنی به من بگویید، إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ؛ اگر خدا گوش و چشم و عقلتان را بگیرد، كیست كه غیر از خدا دوباره گوش و چشم به شما بدهد و عقلتان را برگرداند؟! بنابراین شما برای اینكه عقلتان باقی بماند یا چشمتان بینا و گوشتان شنوا بماند به خدا احتیاج دارید. هیچكس دیگر هم نمی‌‌تواند این كار را بكند؛ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُمْ بِهِ. مشابه این آیه در سوره‌‌ی قصص می‌‌فرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْكُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ.3؛ اگر شب ادامه پیدا كند و دیگر روز نشود، یا خدا این عالم را به گونه‌ای آفریده بود كه همیشه شب بود، اگر خدا حركت وضعی را در زمین قرار نداده بود ، مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُمْ بِضِیاءٍ؛ چه كسی برای شما نور می‌‌آورد؟ أَ فَلا تَسْمَعُونَ؟! نقطه‌‌ی مقابلش هم می‌فرماید: إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُمْ بِلَیْلٍ تَسْكُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ،4؛ نور خیلی خوب است اما آرامشی كه در شب برای استراحت و خواب وجود دارد، در روشنایی روز پیدا نمی‌‌شود؛ أَ فَلا تُبْصِرُونَ؟
در سوره‌‌ی ملك می‌‌فرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤكُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِماءٍ مَعِینٍ؛5؛ اگر نهرهای آبی كه روی زمین جاری است و شما از آنها استفاده می‌‌كنید، خشك شود و آبش فرو برود، چه كسی آب گوارا برای شما می‌‌آورد؟! چه بسیار افرادی روی دریا از تشنگی هلاك شدند، چون آب شور را هر چه بخورند تشنه‌‌تر می‌‌شوند. اگر خدا اراده كند كه رودخانه‌ها خشك شود، چه کسی برای ما آب گوارا می‌‌آورد؟! خلاصه‌ی این آیات توجه به این نكته است كه نعمت‌هایی كه شما جلوی چشمتان می‌‌بینید، نیاز خودتان را هم به آنها احساس می‌‌كنید - اما توجه ندارید كه این‌ها چه نعمت‌های عظیمی است- همه این نعمت‌ها را خدا به شما داده و احتیاج دارید كه خدا این نعمت‌ها را برای شما ادامه دهد. اگر مادر مهربان نداشتیم چگونه متولد می‌‌شدیم؟ اگر مادر نمی‌‌ماند و ما را پرستاری نمی‌‌كرد، برای احتیاج‌هایمان، چه کسی به ما رسیدگی می‌‌كرد؟! در اطرافتان،به هر گوشه‌‌ای نگاه كنید صدها و هزاران نعمتی‌؛ می‌بینید كه به آنها احتیاج دارید و اگر نباشد به مشكل می‌افتید. فكر كردن به این مطالب انسان را آماده می‌کند که بفهمد من «مفتقرم»؛ و وقتی فقر خودش برایش مجسم شد، آن وقت دست گدایی‌‌اش بلند می‌شود؛ ولی تا زمانی كه فكر نكرده چه نیازهایی دارد، خیال می‌‌كند همه چیز را از خودش دارد. پس می‌گوید: چرا باید دعا كنم؟ ناله‌‌؛ برای چه؟
مسئله‌‌ی مهم‌تر نیازهایی است كه در این مناجات هم مطرح شده است، و اصلاً بسیاری از ‌‌ما - از جمله خود گوینده - توجه نداریم كه این نیازها خیلی مهم و ارزشمند است. ما خیال می‌‌كنیم نیازهایمان فقط همین نیازهای مادی و خورد و خوراك است؛ همان چیزی كه گاو هم دارد! اما توجه نداریم به اینكه نیاز انسانی چیز دیگری است. ما برای هدف دیگری خلق شده‌ایم؛ چیزهایی كه خیلی ارزش دارد و همه‌‌ی دنیا در مقابل آنها هیچ است. همه‌‌ی آنچه مردم دنیا به آن می‌‌نازند، در مقابل آنچه باید درك كنند و به آن برسند، پشیزی ارزش ندارد، بسیاری از آن‌ها در حكم صفر است. بعضی از آن‌ها هم كه ضرر دارد، ارزشش زیر صفر است؛ چون برای آخرت انسان ضرر دارد. البته بعضی از نیازها طبیعی است. اگر انسان گرسنه بماند، آن وقت می‌‌فهمد غذا یعنی چه. معروف است كه فردی ثروتمند از گرسنگی كفش خودش را جوید و عاقبت هم از گرسنگی مرد! اگر انسان مدتی به آب دسترسی نداشته باشد ارزش یك جرعه آب را می‌‌فهمد، فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِماءٍ مَعِینٍ.
اینها نعمت‌‌های پیش پا افتاده‌ای است كه به نیازهای حیوانی ما بر می‌‌گردد. اما چیزهایی هست كه فراتر از اینهاست؛ حتماً شنیده‌اید كسانی بوده‌اند كه در دنیا نعمت و ثروت فراوان داشتند، ولی گاهی از غصه خودكشی كرده‌اند، نشنیده‌اید؟ در داستانها و شرح حالشان می‌خوانیم كه در اثر عشق و ناكامی در آن و از این قبیل امور دست به خودكشی زده‌‌اند؛ یا كسانی كه به خاطر حسد دست به برادركشی می‌زنند. اگر داستانهای دیگر را باور نمی‌‌كنید، قرآن را كه باور می‌‌كنید. اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِیكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ6،؛ پسران یعقوب در بیت نبوت بزرگ شدند و فرزندان بلاواسطه‌‌ی او بودند؛ اما وقتی دیدند پدرشان به یوسف بیشتر علاقه دارد، نتوانستند تحمل كنند. ببینید حسد چه می‌كند! هم چنین هزاران موضوع دیگر، كه فراتر از شكم و مادیاتِ خالص است، كه به مسائل روانی ارتباط دارد؛ تا برسد به مسایلی كه فراتر از فهم امثال بنده است. چطور ممكن است انسان احساس كند از محبوبی كه كامل‌ترین و زیباترین محبوب‌‌ها است، جداست و به او دسترسی ندارد، و این جدایی او را رنج ندهد و این مطلب باعث نشود دلش آتش بگیرد؟!
تعبیراتی كه در این مناجات به كار رفته «لوْعَة»، «غُلَّة»؛ و «لَهْفَة». «غُلَّة»؛ است،؛ یعنی حالت جوشش دل؛ كه مثل دیگ می‌‌جوشد؛ زمانی كه بنده‌ای در اثر فراق خدا، دلش بجوشد و بسوزد. اما این یعنی چه؟ اگر ما كه با قرآن و حدیث سر و كار داریم این معنی را نفهمیم، چه كسی باید بفهمد؟! فهبنی یا الهی و سیدی و ربی صبرت علی عذابك فكیف اصبر علی فراقك یعنی چه؟ آیا علی آتش جهنم را نمی‌‌شناخت كه می‌‌گوید: اگر من بر آتش جهنم صبر كنم، اما بر فراق تو نمی‌‌توانم صبر كنم؟ بله، ولی برای علی درد فراق از آتش جهنم سوزنده‌‌تر است. اما ما از این مفهوم تصور درستی نداریم. اصلاً نمی‌دانیم فراق خدا یعنی چه، تا چه برسد به وصول به خدا!
خداوند در آیه‌ای می‌فرماید: لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛7؛ كسانی هستند كه خدا در روز قیامت به آن‌ها نگاه نمی‌‌كند. اصلا نگاه كردن خدا یعنی چه؟ این آیه در مقام تحذیر و انذار است و انذار از چیزی است كه طرف از آن بترسد؛ اما ما از این موضوع ترسی نداریم؛ اگر خدا به ما نگاه نكند چه می‌‌شود؟! ما چه احتیاجی داریم كه خدا به ما نگاه كند؟ بچه‌‌ای كه عزیز مادر است و احتیاج به نوازش مادر دارد، اگر مادر با او قهر كند و به او نگاه نكند، آن وقت می‌‌فهمد كه قهر كردن یعنی چه، پیش مادر می‌آید و می‌‌گوید: من را بزن اما با من قهر نكن. «هر چه كنی بكن، مكن ترك من ای نگار من». ما اصلاً نچشیده‌ایم كه نگاه خدا چه مزه‌‌ای دارد تا بگوییم وقتی خدا نگاه نمی‌‌كند چه عذابی می‌‌كشیم! برای همین باید در مورد چنین موضوعاتی فكر كرد. عقل، برای همین چیزهاست.

چگونه باید بود؟

در مورد این مضامین فكر كنیم و ببینیم اهل بیت این مطالب را برای چه گفته‌اند؛ ما كجاییم و اینها كجا؟ اگر ما كه شیعه اهل بیت هستیم در مورد این مسائل فكر نكنیم پس اینها برای كیست؟ پس ولایت یعنی چه؟ پیروی اهل‌بیت كدام است؟ ما با پیروان دیگران چه فرقی داریم؟ این راهی است برای حلّ همه‌‌ی مشكلات؛ هم توفیق فكر كردن درباره‌‌ی آنچه می‌‌دانیم و هم توفیق كسب معرفت نسبت به آن‌‌چه نمی‌‌دانیم، و هم این توفیق كه بعد از دانستن عمل كنیم و كمی ذهنمان را از این زخارف دنیا پالایش دهیم. همه‌‌ی اینها یك اكسیر لازم دارد؛ آن هم گدایی و توسل به پیشگاه خدا و اولیاء خداست. این را فراموش نكنیم، اگر هیچ همت دیگری نمی‌‌كنیم، این اكسیر را فراموش نكنیم.

ادامه مناجات مفتقرین...
فَیا مُنْتَهی أمَلِ الآمِلِینَ؛ هر كسی هر آرزویی داشته باشد، بالاترین آرزویش تویی. درك این مطلب خیلی مشكل نیست، چون وقتی فهمیدیم كه قدرت نامتناهی در دست اوست و همه چیز باید با اراده‌‌ی او تحقق پیدا كند، فهمیدن این كه آرزوی رسیدن به او از همه چیز بالاتر است، مشكل نیست؛ بلكه مشكل این است كه آرزوی ما به طور مستقیم به خود او تعلق گیرد، نه به نعمت‌‌هایی كه با چندین واسطه به ما می‌‌رسد و به خوشی‌‌های خودمان برمی‌‌گردد.
وَ یا غایَةَ سُولِ السَّائِلِینَ؛ای نهایت درخواست سؤال‌‌كنندگان.
ویا أقْصی طِلْبَةِ الطَّالِبینَ؛ ای بالاترین درخواست جویندگان. ظاهراً منظور از این فراز درخواست نعمتهای خدا نیست، چون نعمت‌‌های مادی را طالبین آنها به دنبالش هستند. مقصود خود اوست كه، قرب به او و رسیدن به اوست كه بالاترین خواسته‌‌هاست.
و یا أعْلی رَغْبَةِ الرَّاغِبینَ، وَیا وَلِیَّ الصَّالِحینَ؛؛ خداوند یك ولایت عامی دارد كه نسبت به همه‌‌ی مخلوقات است و ولایت‌های خاصی كه برای بندگان خالصش هست. شرط اینكه انسان به ولایت الهی برسد، یا مشمول ولایت خاص الهی قرار بگیرد، یعنی خدا متولی همه ‌‌كار‌ش شود، این است كه باید صلاحیت و شایستگی لازم را باشد. خدا برای همه این ویژگی را قائل نمی‌‌شود.
وَیا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرِّینَ، وَیا ذُخْرَ المُعْدِمینَ، «معدم»؛ یعنی «صار ذا عدم و فقد»؛ به عبارت دیگر یعنی فاقد.
وَیا كَنْزَ البائِسینَ، وَیا غِیاثَ المُستَغیثینَ،
ترجمه‌‌؛ این‌ها را همه می‌‌دانید، توضیح خاصی هم ندارم.
وَیا قاضِیَ حَوائِج الفُقَراءِ وَالمَساكِینَ، وَیا أكْرَمَ الأكْرَمِینَ، وَیا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ، لَكَ تَخَضُّعِی وَسُؤلی، وَإلَیْكَ تَضَرُّعی وَابْتِهالی، تقدیم جار و مجرور افاده‌‌ی حصر می‌‌كند، در این فراز یعنی خضوع من تنها برای توست؛ تضرع و ابتهال من فقط به سوی توست.
أسألُكَ أن تُنیلَنی مِنْ رَوْحِ رِضْوانِكَ، درخواست من این است كه آن نسیم رضایت‌؛ خودت را به من برسانی، مرا به روح رضوان و به نسیم رضایتت نائل كنی.
وَتُدیمَ عَلَیَّ نِعَمَ امْتِنانِكَ، نعمت‌‌هایی را كه بر من منت گذاشتی و عطا كردی، ادامه دهی؛ یعنی انسان احساس می‌‌كند برای ادامه‌‌ی این نعمتها به خدا احتیاج دارد. اگر چشم داریم، تصور نكنیم دیگر بی‌نیازیم؛ نه، ادامه‌ی دیدن در لحظه‌‌ی بعد، احتیاج به ادامه این نعمت‌ها از طرف خدا دارد.
وَها أنا بِبابِ كَرَمِكَ واقِفٌ. معمولاً ذهن ما به گونه‌ای است كه باید امور معنوی را با تشبیه به امور مادی و حسی درك كنیم. به همین دلیل است كه وقتی انسان می‌‌خواهد حال خودش را نسبت به خدای متعال مجسم كند، چنین تصور می‌‌كند كه برای كرم و رحمت خدا یك دروازه‌‌ی بزرگی است كه هیچ حد و حصری ندارد. ما در مقابل این دروازه چه موقعیتی داریم؟ به اندازه‌‌ی پشه‌‌ای كه در فضای بینهایتی پرواز كند. بلكه نسبت ما به وسعت كَرم الهی، از پشه‌‌ای كه ما در این فضا مشاهده می‌‌كنیم كمتر است! یك موجود ضعیفِ ذلیل و فاقد همه چیز، كه هر چه دارد برای تو است و تو داده‌ای و اگر ازاو بگیری او فقیر محض است.
وَلِنَفَحاتِ بِرِّكَ مُتَعَرِّضٌ، كسی كه در تنگنای خفقان آوری گیر كرده؛ كسی كه مبتلا به گازگرفتگی می‌‌شود و نمی‌‌تواند نفس بكشد، در چنین حالتی است كه انسان می‌فهمد هوای لطیف چقدر ارزش دارد. انسان باید چنین حالتی را فرض كند كه دچار خفگی شده و احتیاج دارد كه نسیمی از رحمت خدا به او برسد، تا نفس بكشد و زنده شود. گناهان آنچنان ما را اسیر كرده، كه اگر نسیم رحمت الهی به ما نرسد خفه می‌‌شویم؛ البته اگر نشده باشیم!
وَبِحَبْلِكَ الشَّدِیدِ مُعْتَصِمٌ؛ به ریسمان محكم تو من چنگ انداخته‌ام. از مضامین دعاها چنین برمی‌‌آید كه وضع انسان در مقابل مشكلاتی كه او را تهدید می‌‌كند مثل كسی است كه از بالای بلندی به سوی گودالی می‌پرد و زیر پای او انواع عذاب‌ها و گرفتاری‌‌ها است. انسان مشرف به افتادن در چنین جهنمی است و فقط یك جا هست كه اگر دستش را به آن بگیرد نجات پیدا می‌‌كند، و كس دیگری نیست كه او را نجات دهد. انسان باید درك كند كه فقط ریسمان الهی است كه خدا، بین ما و خودش قرار داده و اگر به آن چنگ بزنیم نجات پیدا می‌‌كنیم و الاّ سقوط و تباهی در انتظار ما است.
إلهی ارْحَمْ عَبْدَكَ الذَّلِیلَ، ذا اللِّسانِ الكَلِیلِ، والعَمَلِ القَلِیلِ، بنده‌‌ای كه سراپا ذلت است. حتی عملی كه انجام می‌‌دهد، به توفیق توست، كه آن هم عمل قلیلی است. گاهی بعضی اشخاص كوتاه‌نظر فكر می‌‌كنند، اگر توفیقی داشته باشند و مثلاً ماه رمضان، روزه بگیرند و شبها را احیا بدارند، كار بزرگی انجام داده‌اند؛ یا موفقیت در تدریس، تحصیل، تحقیق و چیزهای دیگر؛ اما اگر بخواهیم بفهمیم كه این عمل‌های ما، چه اندازه اهمیت دارد و چقدر بزرگ است، خوب است به فرمایش امیرالمؤمنین توجه كنیم كه بعد از اینكه شب تا صبح را به انواع عبادات مشغول بود و آن گریه‌‌ها و ناله‌‌ها را داشت، دم صبح می‌‌گفت: آه! آه! مِنْ قِلَّةِ زادی؛؛ علی شوخی نمی‌‌كرد! او می‌‌فهمید، ما نمی‌‌فهمیم. آه می‌‌كشید و می‌‌گفت: چقدر توشه‌‌ی علی كم است!
وامْنُنْ عَلَیْهِ بِطَوْلِكَ الْجَزِیلِ؛ با بخشش فراوانت به من منت گذار.
وَاكْنِفْهُ تَحْتَ ظِلِّكَ الظَّلِیلِ؛ در زیر سایه‌‌ی گسترده‌‌ی خودت، من را در كنف لطف خودت بگیر.
یا كَریمُ یا جَمِیلُ، یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ.


1. بقره / 117.

2. انعام / 46.

3. قصص / 71.

4. قصص / 72.

5. ملك / 30.

6. یوسف / 9.

7. آل‌‌عمران / 77.