صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه پنجاه و دوم؛ توحید در محبت

تاریخ: 
چهارشنبه, 11 ارديبهشت, 1387

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1387/02/11 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

توحید در محبت

لذت چیست؟

وَأسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ ذِكْرِكَ، وَمِنْ كُلِّ راحَة بِغَیْرِ أُنْسِكَ، وَمِنْ كُلِّ سُرور بِغَیْرِ قُرْبِكَ، وَمِنْ كُلِّ شُغْل بِغَیْرِ طاعَتِكَ.
در این فراز از مناجات ذاكرین حضرت سجاد(ع) استغفار می‌‌فرماید از اینكه دنبال لذتی غیر از یاد خدا باشد، و از آرامشی كه از غیر انس به خدا ایجاد شود و از سروری از كه غیر قرب به خدا باشد، و از هر كاری غیر از اطاعت خدا استغفار می‌‌فرماید.
لذت، میل انسان به چیزی است كه ملایم با نیازها و قوت ادراكی انسان باشد. البته معمولاً می‌‌گویند خود نایل شدن به نیاز، لذت است، اما می‌توان گفت كیفیتی نفسانی است كه در این حال پیدا می‌‌شود. لذت حالتی است كه هروقت انسان به چیزی كه دوست دارد می‌رسد برایش پیدا می‌‌شود.
چرا خدای متعال لذت را در وجود انسان قرار داده است؟ بعضی از بزرگان گفته‌اند: لذت، وقتی از نقایص مادی تجرید شود، به بهجت و ابتهاج تعبیر می‌شود. حتی برای خدای متعال هم چنین چیزی را اثبات كرده‌‌اند. خدای متعال در ذات خودش از درك ذات خودش مبتهج است. لذت، كمالی وجودی است كه برای موجود مدرك پیدا می‌‌شود كه اگر بشود آن را از تمام لوازم و نقایص امكانی تجرید كرد اشكالی ندارد برای خدا هم اثبات شود. ابن سینا این تعبیر را دارد: ابتهاج ذاته بذاته.

لذت ملك، جن و حیوان

فهم و اثبات این موضوع در مورد خدا سخت است كه اكنون نیزدر صدد بیان آن نیستیم؛ اما آیا ملائكه لذتی دارند؟ ظاهر روایات و آیات این است كه آنها حظ و لذتی از عبادت خدا می‌‌برند كه آن هم ما درست نمی‌‌دانیم عبادتشان چه‌طور است؛ فقط در روایات وارد شده است، إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً رُكَّعاً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سُجَّداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة1.؛ اجمالاً می‌‌دانیم خدا ملائكه را طوری آفریده كه دائما در حال عبادت‌‌اند و در قرآن هم آمده كه از تسبیح گفتن خسته نمی‌‌شوند؛ لا یَفْتُرُونَ2.؛ دانستن این چیزها فضیلتی است، اما تاثیر بسیاری در زندگی ما ندارد. به احتمال قوی آنها متناسب با وجود خودشان لذتی دارند كه از عبادتشان حاصل می‌‌شود. می‌‌ماند انسان و جن. در مورد جن هم كه از كیفیت وجودشان درست خبر نداریم، جز این‌كه كمی در روایات آمده، یا احیاناً شواهد تجربی دیگری، وجود دارد كه آن‌هم خیلی به درد ما نمی‌‌خورد. ما هستیم و انسان!
یك نوع لذت‌هایی داریم كه در حیوانات هم مشابه آن وجوددارد و البته یقینی هم نیست چون ما از درون هیچ حیوانی اطلاعی نداریم؛ اما از آثارش می‌‌فهمیم كه آنها هم مثل ما لذت یا درد دارند.
خدا چرا این لذت‌‌ها را برای موجود مُدرك قرار داده است؟ شاید یكی از حكمت‌‌ها این باشد كه این موجودات، احتیاج به چیزهایی دارند كه باید مجذوب آن شوند یا آن‌ها را جذب كنند. اگر لذت نداشته باشند انگیزه‌‌ای برای جذب آنها ندارند كه درین صورت نیازهاشان برطرف نمی‌‌شود، مثلاً اگر حیوانی (یا حتی انسان) گرسنه باشد اما احساس گرسنگی نكند و از غذا خوردن لذتی نبرد غذا نمی‌‌خورد. اگر خدا این الم و لذت را در وجود انسان قرار نداده بود چه بسا حیوان و انسان‌ها یادشان می‌‌رفت غذا بخورند و تلف می‌‌شدند. به هرحال این یك حكمت الهی است.

لذت‌‌های طبیعی

اولین لذت انسان بعد از تولد این است كه از شیر خوردن لذت می‌‌برد؛ و نیز از نوازش مادر؛ اما این‌را كه چه اندازه از نوازش مادر لذت می‌‌برد درست نمی‌‌دانیم. بعد كه كمی بزرگتر می‌‌شود از بازی و اسباب بازی لذت می‌‌برد. گاهی آن قدر لذت می‌‌برد كه لذت خوردن و آشامیدن را فراموش می‌‌كند، چرا؟ امروز ثابت كرده‌اند كه عمده‌ی رشد فكری كودك توسط بازی كردن پیدا می‌‌شود. اگر بازی نكند فكر و مغزش رشد نمی‌‌كند؛ یعنی خدا می‌‌داند كه در این سن چیزی كه بچه احتیاج دارد بازی است. همبازی نیز در رشد فكری كودك خیلی مؤثر است.
اگر كودك در سنّی كه به‌طور طبیعی باید دنبال اسباب‌‌بازی باشد، پستانك در دهان بگذارد، مادر و پدر به او می‌‌گویند: بینداز دور، چرا این را در دهانت می‌‌گذاری؟ این لذت، یك لذت طبیعی نیست، بلكه عادتی است كه از قبل در او مانده است. كمی كه بیشتر سر عقل بیاید می‌‌فهمد این كار زشتی است و از تكرار آن خجالت می‌‌كشد. از یك‌طرف به آن عادت كرده، از سوی دیگر می‌‌فهمد كه زشت است؛ تضادی در او ایجاد می‌‌شود. همین‌طور كه سنّ شخص بالا می‌‌رود، نیازهای جدیدی پیدا می‌‌شود و از ارضاء آن نیازها لذت جدیدی پیدا می‌‌كند. این مراحل را همه‌‌ی ما گذرانده‌ایم و می‌‌دانیم از دوران كودكی به بعد چه نیازهایی در ما پیدا می‌‌شود و چه احساس كمبودهایی می‌‌كنیم، و چگونه باید این نیازها را برطرف كرد كه وقتی برطرف می‌شود لذت می‌‌بریم. این لذت‌‌هایی كه حسّی است و با ابزارهای حسّی و مادی ارضاء می‌‌شود، كاملاً شناخته شده است. اما آنهایی كه دقت دارند، مخصوصا روانشناسان رشد، كشف می‌‌كنند كه بچه‌‌ها نیازها یا لذت های دیگری هم دارند. بچه كه سه چهار سالش می‌‌شود مثلاً وقتی می‌‌خواهد به خیابان برود، دستش را می‌‌گیرید. مدتی كه می‌گذرد بچه دستش را می‌‌كشد و نمی‌‌خواهد دستش را بگیرید یا پس از مدتی می‌‌گوید: خودم می‌‌خواهم غذا بخورم. این حكایت می‌‌كند از اینكه لذتش به این است كه خودش از خیابان رد شود یا خودش غذا بخورد و بریزد. این نیاز اوست كه همان نیاز به استقلال است. این یك نیاز روانی و روحی است. احساس می‌‌كند كه باید موجود مستقلی باشد.
نیازدیگر، نیاز به تشویق است. بچه خیلی كارها و شلوغ بازی‌هایی هم كه می‌‌كند اصلا برای جلب توجه دیگران است. نیاز دارد به این‌كه دیگران به او توجه كنند و بعد از توجه او را تشویق هم بكنند. این‌ها نكته‌‌هایی است كه روان‌شناسان رویش كار و تحقیق كرده‌اند و قابل تجربه هم هست. كسانی كه آشنا هستند می‌‌دانند انواع و اقسامی از غرائز و نیازهای روحی - روانی، با اسم‌‌های مختلفی كه مكاتب مختلف روان‌شناسی گذاشته‌اند در آدمیزاد وجود دارد، كه این‌ها به تدریج ظهور می‌‌كنند و غالباً در یك سنین خاص و بعضی از آن‌ها تا آخر عمر در انسان وجود دارد. پس حكمت این كه خدا انسان را طوری آفریده كه از بعضی چیزها لذت می‌‌برد این است كه نیازهایی دارد كه به وسیله‌‌ی رفع آن نیازها احساس لذت می‌‌كند و انگیزه‌‌ای است برای اینكه در صدد رفع نیازهایش برآید.

نیازهای برتر

این‌ها كه اشاره شد نیازهای سنین كودكی و نوجوانی بود اما وقتی انسان بزرگتر می‌‌شود دیگر كمتر یا اصلاً احساس نیاز به آنها نمی‌‌كند و به طور طبیعی رها می‌‌كند. بازی‌ها و لذت‌های دوران بچگی، متناسب با دوران نقص و ضعف كودكی است اما وقتی بزرگ‌تر می‌‌شود درمی‌یابد كه دیگر نباید دنبال اینها باشد و اگر برود خلاف عرف و شأن و اخلاق رفته است و نشان از یك نقص روانی و تربیتی است. به‌طور طبیعی وقتی عقل انسان رشد كرد دیگر خجالت می‌‌كشد كارهای كودكانه انجام دهد. این‌ها مقدمه‌ای بود برای اینكه اصلا لذت از چه پیدا می‌‌شود.
می‌دانیم بسیاری از لذت‌‌ها همیشگی نیست. بعضی از لذت‌‌ها فصل خاصی دارد و موسمی است، كه وقتی زمان آن گذشت دیگر باید رها كرد. آن‌هایی كه رشد انسانی پیدا می‌كنند و به یك حدی از عقل و معرفت می‌رسند از بسیاری از نیازها و لذت‌ها چشم پوشی می‌كنند. آن‌هایی كه خدای متعال به ایشان لطف می‌‌كند، و معرفتشان تكامل پیدا می‌‌كند، وقتی خداشناس شدند و با خدا ارتباط پیدا كردند، خیلی چیزها را كسر شأن خود می‌‌دانند و زشت می‌‌دانند به‌خاطر لذتش دنبال بعضی كارها بروند. در مواردی ممكن است كاری باشد كه به‌خاطر ضرورت زندگی، خدا هم امر كرده است كه باید فلان كار را باید انجام دهی؛ این‌جا وظیفه و اطاعت امر خداست كه حساب دیگری دارد.

محبت به آهن!

كسانی كه سطح معرفت و ایمانشان بالا می‌‌رود و عقلشان رشد می‌‌كند، خیلی از كارهایی كه ما دنبالش هستیم و زحمت هم می‌‌كشیم تا به آن‌ها برسیم، از انجام دادن این نوع كارها خجالت می‌‌كشند! گویا این كارها بچگانه و زشت است. تو با خدا آشنا شده‌ای؛ كسی كه با خدا همنشین می‌‌شود دیگر با غیر او مناسبت ندارد همنشینی كند. محبت به بعضی چیزها از محبت به سگ و گربه هم پایین‌‌تر است! سگ حیوانی است كه شعوری دارد، وفادار است و خدمت می‌‌كند، اما آهن پاره چه خدمتی برای ما دارد؟! بعضی‌ها عاشق اتومبیل لوكس‌شان هستند! چنان مواظب‌اند تا كثیف نشود و خط به آن نیفتد كه ... ، این همان حركات بچگانه است. این آهن‌پاره‌‌ای است، دل‌بستن ندارد! دلبستگی به یك تكه آهن، یا به گچ و خاك؟! آن‌قدر این دل‌بستن‌ها و محبت‌ها همگانی است كه دیگر كسی عیب نمی‌‌داند. اما كسی كه معرفتش بالاتر رفت و عمق پیدا كرد واقعاً خجالت می‌‌كشد. دلی كه در آن می‌‌تواند محبت خدا باشد، اگر محبت سنگ و خاك و آهن نفوذ كرد چقدر جفاست! چه‌قدر انسان قدر خودش را نمی‌‌داند؛ و ارزش وجود خودش را، و ارزش دلش را! به قول بزرگی كه می‌‌گفت: دل‌‌های ما غالباً یا اصطبلِ اسب و الاغ است، یا گاراژ ماشین! درون دل تو چیست؟! و این ماییم كه تعیین كننده هستیم و به دل خودمان ارزش می‌‌دهیم؛ تا به چه دل ببندیم و به كه دل بدهیم!

شرم از دل به غیردادن

كسی كه با دل‌بستن به غیر خدا ارزش ذكر خدا را كم كرده، وقتی در متوجه می‌شود در مقام استغفار بر می‌‌آید. می‌‌داند خدا را یاد كردن یعنی همنشین خدا شدن؛ اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَكَرَنی.3؛ آن وقت اگر جلیس سنگ و آهن، یا گاو و گوسفند بشود خجالت می‌‌كشد. اینجاست كه باید از این‌‌ها هم استغفار كند. استغفار بزرگان و اولیاء خدا از گناهان كبیره نیست؛ از همین چیزهاست. أسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ ذِكْرِك؛ استغفار از لذتی كه از غیر یاد خدا پیدا می شود. اما مگر یاد خدا لذت دارد؟ وقتی تسبیح را برداریم و به خودمان فشار بیاوریم تا بلكه هزار تا لا اله الا الله بگوییم، لذتش كجاست؟ قرآن هم می‌‌خوانیم، همین‌طور؛ دائماً نگاه می‌‌كنیم ببینیم چند صفحه دیگر مانده تا یك جزء تمام شود. لذتی كه نمی‌‌بریم هیچ، خسته هم می‌‌شویم. نمازش را هم كه خود خدا گفته است: وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعِینَ.4

عشق و لذت حقیقی

آن‌هایی كه معرفتشان بالا رفته، واقعاً از ذكر و عبادت لذت می‌‌برند و آن‌هم چه لذتی! لذتی كه همه‌‌ی لذت‌های دیگر، در مقابلِ آن رنگ می‌‌بازد. در وقتی كه یاد خدا هستند اصلاً نمی‌‌خواهند به چیز دیگری توجه كنند. اگر چنین معرفتی و چنین ترقی‌ای برای روح انسان پیدا شد و چنین لطافتی پیدا كرد، آن وقت مفهوم واقعی این مناجات را درك می‌كنیم كه: أسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ ذِكْرِك؛ دنبال هر لذتی غیر از یاد تو رفتم استغفار می‌‌كنم.
البته این یك بعد دیگری هم دارد كه باز اهل ذوق بهتر درك می‌‌كنند. وقتی رابطه‌‌ی محبتی بین محب و محبوب پیدا شود، اوج این رابطه اقتضا می‌‌كند كه تمام توجه محب به محبوب باشد و اگر به چیز دیگری توجه كند جفا كرده است. توقع محبوب هم همین است كه اگر تو راست می‌‌گویی و مرا دوست داری، چرا به چیز دیگر توجه می‌‌كنی؟! اگر به چیزی غیر از من توجه كردی معلوم است كه دلت فقط برای من نیست؛ پس در محبتت موحد نیستی. محب واقعی وقتی متوجه شود كه دلش به چیز دیگری هم توجه كرده؛ این را خیانت به محبوب خودش می‌‌داند. من دلم را به محبوب حقیقی خودم دادم، چرا باید به چیز دیگر توجه كنم؟ مگر این كه او امر كند كه فقط برای اطاعت امر او به چیز دیگری توجه كنم كه دراین صورت با این منافات ندارد. اما اگرخودم دنبال چیز دیگری بروم و بخواهم در مقابل لذت از یاد او و توجه به او لذت ببرم، خیانت در محبت است و دیگر به من نمی‌‌شود گفت: عاشق. عشق وقتی آمد باید تمام وجود انسان وقف معشوق شود و اگر در جایی، توجهی به غیر كرد و دنبال لذت دیگری رفت، باید استغفار كند.
پروردگارا، تو را به حقّ دوستانت قسم می‌‌دهیم شمّه‌‌ای از محبت و معرفت خودت را به همه‌‌ی ما مرحمت بفرما.


1.؛ بحارالأنوار، ج 56 ص 174، باب 23، حقیقة الملائكة.

2.؛ انبیاء / 20.

3.؛ كافی، ج2، ص 496.

4.؛ بقره / 45.