بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/02/28، مطابق با دوم رمضان 1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(1)
با توجه به اینکه مخاطبان این جلسه ثابت نیستند و به خصوص در ایام تعطیل مثل ماه مبارک رمضان و محرم تغییر میکنند، اشاره به برخی از مباحث گذشته که مقدمه بحث جدید به شمار میرود مناسب است. بحث را از اینجا شروع میکنم که گفتیم همه ما انسانها گرایشی فطری داریم به اینکه خوب باشیم و کارهای خوب و ارزشمند انجام دهیم. حتی کسانیکه اعتقادی به خدا و دین ندارند، این میل فطری را دارند و میخواهند انسان خوبی باشند. از اینرو تا آنجا که تاریخ اندیشههای انسانی و فلسفهها نشان میدهد، این سؤال جدی بین اندیشمندان مطرح بوده است که خوب و بد و ملاک تشخیص آنها از هم چیست. شاید بیشترین افکاری که از پیشینیان فلسفه یونان نیز نقل شده، درباره همین مباحث بوده است و بعدها گسترش پیدا کرده است. این سیر همچنان ادامه پیدا کرده است و امروز در دانشگاههای مهم و محافل علمی و آکادمیک دنیا هنوز یکی از مباحث ریشهای که جواب قطعی ندارد و در آن اتفاق نیست، همین مسئله است. گاهی در این مباحث اصطلاحی به کار میرود که در فارسی به «ارزش» ترجمه میشود، و درباره کار ارزشمند و ملاک ارزشمندی کار بحث میشود؛ البته ارزش، اصطلاحات مختلفی دارد و در اقتصاد به یک معنا و در اخلاق به معنای دیگری به کار میرود و در اینجا معنای اخلاقیاش منظور است.
به هر حال در هر مقطعی از مقاطع علمی و فلسفی دنیا بزرگانی پیدا شدهاند و نظر خاصی را ابراز و مدتها دربارهاش بحث و گفتوگو کردهاند. تا قبل از فیلسوف معروف آلمانی «کانت» همه بحثها درباره خوبی و بدی خود کار و ملاک آن بود. بعضی میگفتند: کار خوب آن است که عواطف انسان را ارضا میکند، بعضی میگفتند: آن است که برای انسان آرامش ایجاد میکند، و گاهی میگفتند: کاری است که عقل آن را تأیید میکند. نظرهای مختلف دیگری نیز در این باره مطرح بود و همه، ارزش را نسبت به خود کار میسنجیدند.
اولین کسی که نظر جدیدی در میان فیلسوفان مطرح کرد، کانت بود که میگفت ملاک خوبی تنها خود کار نیست، بلکه نیت فاعل نیز در آن دخالت دارد؛ بلکه اصل خوبی مربوط به همان نیت فاعل است. کانت میگفت: نیت در اینکه کار متصف به خوبی و ارزشمندی شود، دخالت دارد و تنها اگر کار به نیت اطاعت عقل انجام شود، ارزشمند است؛ اگر من کار را به این نیت انجام دادم که عقلم میپسندد، کارم ارزش دارد وگرنه از ارزش آن کاسته میشود و گاهی به صفر میرسد. بر اساس نظر او، کاری که مادر برای کودکش انجام میدهد، گرچه کار زیبایی است، اما اگر فقط به خاطر این باشد که عواطف او را ارضا کند، ارزش اخلاقی ندارد. همچنین اگر انسان کاری را به خاطر این انجام دهد که دیگران از او تعریف کنند، یا به او پست و مقامی بدهند، کار ارزشمندی انجام نداده است، زیرا این معامله است و ارزش به حساب نمیآید. انسان باید کار را به خاطر اینکه عقل میگوید، انجام دهد و فقط در این صورت است که انسان، یک انسان عقلگرا، تابع عقل و موجودی میشود که با حیوانات و موجودات دیگر تفاوت دارد.
بعد از کانت نیز تحولاتی در این نظریات پیدا شده است و به سختی میتوانیم تعداد نظریاتی را که در باب فلسفه اخلاق در بین انسانها مطرح شده است را برشماریم. طبعا این سؤال مطرح میشود که اسلام در این باره چه میگوید، و ملاک ارزش کار را چه چیزی میداند. متأسفانه ما مسلمانها نه تنها در فلسفه اخلاق بلکه در خود علم اخلاق نیز تنبلی کردهایم، و برای مثال کمتر کسی را میشناسم که بتواند صد کتاب اخلاقی را نام ببرد. کتابهای فقهی، حدیثی، تاریخی و... بسیاری داریم و هر روز نیز کتابهای جدیدی نوشته میشود و گاهی میبینیم که در یک سال بیش از بیست عنوان کتاب در یکی از این علوم از خود حوزه منتشر میشود، اما کتابهای منتشرشده درباره اخلاق زیاد نیست.
این مسئله باعث این تصمیم شد که در این فرصت در این زمینه به بحث و مطالعه بپردازیم. البته این جلسه جای بحثهای عمیق فلسفی و علمی نیست، اما گاهی طرح یک سؤال و اشاره به جوابی که در منابع اسلامی برای آن داده شده است، میتواند برای کسانی که دوست دارند تحقیق کنند، مباحث جدیدی مطرح کنند و مشکلی از مشکلات را برطرف سازند، راهگشا باشد. از سوی دیگر میبیینم که برخی از بزرگان، سرشناسان، متصدیان امور، سیاستمداران و کسانی که پیروانی دارند، برای توجیه کارهایشان به دلائلی متشبث میشوند که قانعکننده نیست و گاهی کاملا با هم اختلاف دارد. گاهی همین اختلافنظرها و سلیقهها باعث اختلاف گروهها و طبقات مردم و منشأ فسادهایی در جامعه میشود. ما در هر فصل از این دوران بعد از انقلاب، با مسایل جدیدی روبهرو بودهایم که متصدیان امور درباره آن اختلافنظر داشتهاند و گاهی همدیگر را تخطئه میکردند. اگر ما یک ملاک قوی برای سنجش کارها در دست داشته باشیم، راه حل قانعکنندهای به دست میآید که دستکم خودمان قانع شویم و بتوانیم بفهمیم، که بسیار ارزشمند خواهد بود.
افزون بر مشکل بالا، برخی مسائل تبلیغی است که امروز گوشها را پر میکند. انبوه رسانههای گوناگون، افکار مختلفی را به جوانهای ما القا میکنند که بسیاری از آنها مغالطات است، اما تشخیص مغالطه بودن آن، کار هر کسی نیست. حتی گاهی اشخاص بسیار قوی و باهوش نیز وقتی با بعضی از این مغالطات روبهرو میشوند، با اینکه میدانند دروغ یا غلط است، اما نمیدانند چگونه باید به آنها پاسخ بدهند. به خاطر دلایل بالا و دلائل دیگری که به آن اشاره نکردم، از اوایل سال تحصیلی گذشته بنا گذاشتیم که بحثی را با استناد به آیات و روایات درباره ارزش رفتار از دیدگاه اسلام مطرح کنیم که در 24جلسه به آن پرداختیم.
خلاصه آن مباحث این بود که اولا از دیدگاه اسلام، ملاک ارزش کار این است که موجب سعادت حقیقی انسان شود. سعادت حقیقی انسان، سعادت ابدی اوست. انسان وقتی سعادتمند است که زندگی ابدی مطلوبی داشته باشد و هرچه در دنیا به انسان خوش بگذرد، دلیل سعادتش نیست. همچنین گفتیم که سعادت و مفهوم فلسفی کمال با هم متصادق هستند، و وقتی انسان به سعادت حقیقی و ابدی میرسد که به کمال لایقاش رسیده باشد. ملاک ارزش نیز کاری است که انسان را به سعادت نزدیک میکند؛ اگر کاری باعث شد که ما یک قدم به سعادت ابدی نزدیکتر شویم، آن کار خوب است و اگر باعث شود که از آن دور شویم، آن کار بد است. همچنین به بیان ویژگیهای کاری پرداختیم که موجب کمال انسان میشود و او را اهل بهشت میکند، و به این نتیجه رسیدیم که برای ارزشمند دانستن کار، هم خود کار باید حسن فعلی داشته باشد و هم فاعل باید حسن فاعلی داشته باشد. به تعبیر دیگر، طبق موازینی، هم خود کار باید کار خطرناکی نباشد و به سعادت انسان ضرر نرساند و او را از هدف اصلی دور نکند، و هم این که نیت انسان در آن کار باید نیت خداپسندی باشد. در ادامه بحث به این نتیجه رسیدیم که این نیت باید نیت قرب به خدا و اطاعت خدا باشد، و این در صورتی میسر میشود که انسان ایمان به خدا داشته باشد. از آیات و روایات نیز استفاده کردیم که روح همه کارهای خوب ایمان است و همه کارهای خوب دیگر میوههای ایمان هستند.
در جلسات اخیر به مسئله چگونگی پیدایش ایمان پرداختیم، و گفتیم ایمان فقط دانستن نیست و غیر از دانستن، چیز دیگری هم باید باشد. آن چیزی که باید به معرفت ضمیمه شود، این است که انسان به لوازم این شناخت ملتزم باشد و بنا بگذارد که این لوازم را رعایت کند. برای مثال اگر میداند خدا یکی است، دیگر بت نپرستد و ملتزم باشد به اینکه جز خدای یگانه را نپرستد؛ یا اگر به وجود عالم آخرت معتقد شد، اینگونه نباشد که بود و نبود آن برایش مساوی باشد، بلکه باید به لوازم این شناخت ملتزم باشد و به آن عمل کند. این حالت هنگامی است که کششی به طرف آن معرفت داشته باشد؛ یعنی دلش بخواهد که آن کار را انجام دهد. بر اساس یک تعبیر گفتیم که ایمان دو پایه دارد؛ اول اینکه انسان معرفت داشته باشد و حقیقت را بشناسد، و دوم آنکه آن را دوست داشته باشد و بخواهد به آن برسد. اگر این دو رکن بود، انسان تصمیم میگیرد که به لوازم آن چه میداند عمل کند.
حال این سؤال مطرح میشود که آیا اگر انسان دانست که چیزی خوب است و به سعادتش کمک میکند، همچنین دوست داشت که به لوازم آن دانسته عمل کند تا به ثوابهای آن برسد، این کافی است که حتما تصمیم بگیرد و کار را انجام بدهد و مخالفت نکند، یا اینکه ممکن است در اینجا کمبودی باشد و باید شرط دیگری هم داشته باشد؟ آیا برای شما اتفاق نیفتاده است که بدانید کاری خیلی خوب است و ثواب دارد، همچنین دوست داشته باشید که عمل کنید و به ثوابش برسید، اقدام نیز کرده باشید، اما در بین عمل منصرف شده باشید؟ چه چیزی باعث این مشکل میشود؟ چرا انسان گاهی با اینکه میداند چیزی خوب است و دوست دارد که به آن خوبی برسد، ولی اقدام نمیکند؟ مگر دوست ندارد؟! مگر سعادت خودش را نمیخواهد؟! مگر قبول ندارد که این کار ثوابهای فراوان دارد؟!
گفتیم که ایمان دارای دو رکن معرفت و محبت است و وقتی این دو باشد، چیزی به نام اراده از آن متولد میشود. اکنون در ذهن خودتان یکی از مواردی را بیاورید که هر دو رکن بوده است، ولی به مرحله عمل نرسیده. اگر حساب کنیم، میبینیم که یکی از این دو عامل باعث این مشکل شده است؛ ممکن است چیز دیگری را بیشتر دوست داشتهایم و به آن پرداختهایم. درست است که این را هم دوست میداشتهایم، اما تمام دلمان پر از محبت آن نبوده است و در یک گوشه از دلمان چیز دیگری را دوست میداشتهایم. برای مثال فرد هم میخواهد به ثواب نماز اول وقت برسد و هم میخواهد فلان رفیقش را ببیند و با او خوش و بشی داشته باشد. شاید برای بعضی از بچهها پیش آمده است که میخواستهاند نماز اول وقت بخوانند، اما دیدهاند که تلویزیون فیلمی را نشان میدهد و گفتهاند: ابتدا این فیلم را ببینیم، بعد نماز را میخوانیم. این مثل سادهای است برای جایی که انسان میداند کاری خوب است و ثواب دارد، دوست هم دارد و میخواهد آن را انجام دهد، ولی از آنجا که مزاحم کار دیگری میشود که آن را دوستتر میدارد، از آن دست میکشد. گاهی انسان خودش هم توجه ندارد که این را دوستتر میدارد، اما هنگام عمل دلش آرام نیست و میخواهد سراغ آن برود.
عامل دیگری که باعث میشود ما به آنچه میدانیم و دوست داریم، عمل نکنیم، زحمت عمل است. شخص ابتدا خیال میکند به آسانی میشود فلان عمل را انجام داد، اما وقتی شروع کرد، میبیند که خیلی زحمت دارد؛ این است که میگوید نمیخواهم. در اینجا فرد شک ندارد که این کار خوب است، میداند که خوب است، همچنین اینگونه نیست که آن عمل را دوست نداشته باشد، نتایجش را دوست دارد، اما در ابتدا به اینکه زحمت دارد توجه نداشته است، وقتی میبیند که این قدر زحمت دارد، بهگونهای سر و ته آن را هم میآورد و به سراغ کار دیگری میرود که کمزحمتتر باشد.
این مطلب در آیات کریمه قرآن و روایات فراوانی به صورتهای مختلف مطرح شده، ولی از آنجا که صورت مسئله برای ما مطرح نبوده است، به آن توجه نکردهایم. براساس آیات قرآن و روایات، به سه عامل اساسی در این باره میرسیم که جزو فرهنگ عمومی ماست ولی به آنها توجه نداریم. یکی از آنها پیروی از هوای نفس است. همه ما با این مسئله آشنا هستیم و کسی نیست که معنای آن را نداند. در همه محافل دینی، در هر جلسه دینی، حتی در مذاکرات عمومی مردم، هوای نفس واژهای شناخته شده است و این کلمه با مشتقاتش بیش از ده بار در قرآن آمده است. برخی از آیات هنگامیکه درباره چرایی عدم انجام کار خوب یا دست برداشتن از کار خوب بحث میکند، علت آن را پیروی از هوای نفس معرفی میفرماید و میگوید: هوای نفس بر آنها غالب شد. وقتی پیروی از هوای نفس را باز کنیم، به همان دو عامل پیشین میرسیم که گفتیم: یا انسان چیزی را دوستتر میدارد که با این عمل مزاحم است، یا این عمل زحمت دارد و انسان میخواهد از آن زحمت فرار کند و نفس به انسان میگوید: برو راحت باش! نام هر دوی اینها پیروی از هوای نفس است. تنبلی، راحتطلبی و لذتهای آنی، از خوردن و آشامیدن گرفته تا لذتهای دیگری که لازم نیست نام آنها را ببریم، همه هوای نفس است.
معرفت و محبت اسباب ایجابی تحقق ایمان هستند، اما التزام به لوازم آن، یک شرط سلبی هم دارد. ما در کارها و زندگیمان همیشه با عوامل سلبی سروکار داریم. فرض بفرمایید که میخواهیم آتشی را روشن کنیم. روشن است که باید هیزمی فراهم کنیم و کبریتی به آن بزنیم تا روشن شود و آتش بگیرد. این را همه میدانیم که شرط وجود آتش است، اما اگر اتفاقا باران آمده بود و هیزمها خیس بود، هرچه کبریت بزنیم، هیزمها آتش نمیگیرد؛ زیرا رطوبت داشتن هیزم مانع آتش گرفتن آن است. برای اینکه پدیدهای تحقق پیدا کند، افزون بر وجود شرطهای ایجابی، باید موانع و شرطهای سلبی آن نیز نباشند. ما باید افزون بر داشتن معرفت و محبت، از هوای نفس مخالف با آن محبت، خالی باشیم و اگر هوای نفسی داشته باشیم که چیز دیگری را برای ما زیباتر و لذتبخشتر جلوه دهد، دنبال آن میرویم.
عامل دوم «دنیا»ست. خداوند در قرآن میفرماید: فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ.[1] دنیا نیز از مسائلی است که در فرهنگ عمومی مسلمانها شایع است. همه این حدیث را میدانند که حب الدنیا رأس کل خطیئة.[2] اساس هر گناهی حب دنیاست. عامل سوم نیز شیطان است. قرآن میگوید: شیطان شما را گمراه و جهنمی میکند؛ از او پیروی نکنید؛ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ.[3] این خطاب خداوند خطاب به همه انسانهاست و کلمه بنیآدم شامل پیغمبران و معصومان نیز میشود.
وجود این سه عامل مانع میشود که انسان آنچه را میداند جدی بگیرد و به آن عمل کند. اگر میخواهیم موفق شویم و به سعادت برسیم، باید با این سه عامل مبارزه کنیم. صدها آیه از قرآن که همه ما با آنها آشنا هستیم و روایات بسیاری که شمار آن چندین برابر این آیات است، به این مسئله پرداخته است. اگر خداوند توفیق دهد در این ماه مبارک، درباره این سه عامل، ارتباط آنها با یکدیگر و نقشی که هر کدام در گمراهی انسان دارند، بحث میکنیم.
وفقناالله و ایاکم ان شاءالله.