صوت و فیلم

صوت:
فیلم:

فهرست مطالب

جلسه بیست‌ویکم؛ شیطان‌شناسی

تاریخ: 
پنجشنبه, 17 خرداد, 1397

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/03/17، مطابق با بیست‌ودوم رمضان 1439 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

موانع التزام به ایمان

 (21)

شیطان‌شناسی

اشاره

موضوع کلی بحث درباره عوامل عدم التزام به مقتضای ایمان بود. گفتیم با این‌که همه ما به خدا، پیغمبران و روز قیامت ایمان داریم و همین طور ایمان داریم که محتوای کتاب و سنت حق است، گاهی در عمل موفق نمی‌شویم که به مقتضای ایمان‌مان عمل کنیم و به لغزش، عصیان و انحراف دچار می‌شویم. گفته شد که سه عامل کلی هوای نفس، حب دنیا و شیطان باعث این انحرافات می‌شود. در جلسات گذشته درباره دو عامل اول بحث کردیم. اگر خداوند توفیق دهد در چند جلسه باقی‌مانده به عامل سوم می‌پردازیم و از بحث‌ها نتیجه‌گیری می‌کنیم.

نماد شرارت

در فرهنگ همه ادیان، در مقابل خدای متعال که منشأ همه خیرات، برکات، هدایت‌ها و توفیق‌هاست، عاملی به عنوان مبدأ شر و باعث گمراهی و انحراف و در نهایت باعث شقاوت و عذاب، معرفی می‌شود. در قرآن کریم بارها کلمات شیطان و ابلیس به عنوان نمادی از شر و شقاوت ذکر شده و اوصافی برای آن‌ها ذکر شده است. شاید گویاترین تعبیر در این زمینه آیه نوزده از سوره مجادله باشد که در آن خداوند دو گروه را به عنوان حزب‌الله و حزب الشیطان معرفی می‌کند؛ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ. این نماد آن‌قدر شناخته شده است که خداوند حتی در مقابل حزب‌الله، تعبیر حزب‌الشیطان را به کار می‌برد. هم‌چنین در آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده، مطالب بسیاری در این‌باره مطرح شده است، اما علی‌رغم شهرتی که مفهوم شیطان و ابلیس دارد، در اطراف این مسئله پرسش‌هایی مطرح می‌شود که پاسخ همه‌ آن‌ها خیلی آسان نیست.

 همانند بحث‌های گذشته، ابتدا درباره مفهوم شیطان و ابلیس بحثی خواهیم داشت، و سپس در شب‌های آینده درباره افعالی که به این موجود نسبت داده می‌شود، نقشی که در این عالم نسبت به سعادت یا شقاوت انسان دارد، و مسائل فرعی دیگری که از همین جاها ناشی می‌شود، بحث خواهیم کرد.

شیطان و ابلیس

بسیاری خیال می‌کنند که واژه‌های شیطان و ابلیس با هم مترادفند، ولی این طور نیست. ابلیس عَلَم (یعنی اسم شخص) است، ولی شیطان اسم شخص نیست و یک صفت عام است که گاهی به جای اسم به کار می‌رود. به عنوان تشبیه، مانند کلمه انسان و کلمه آدم می‌ماند. ما در فارسی گاهی آدم و انسان را به یک معنا می‌گوییم. برای مثال وقتی به کسی می‌گوییم: آدم نیستی، معنای وصفی از این کلمه اراده می‌کنیم؛ ولی معنای اصلی کلمه آدم این نیست. «آدم» اسم شخص است؛ نام اولین انسانی که خلق شد آدم بود، اما انسان اسم نوع است. «ابلیس» نیز اسم شخص است؛ ابلیس نام یک موجود است، که البته عمری بسیار طولانی دارد. بنابر آن‌چه در نهج‌البلاغه نقل شده، شش‌هزار سال قبل از حضرت آدم خلق شده و شش هزار سال عبادت خدا کرده است. هنوز نیز همان شخص زنده است؛ البته دار و دسته‌، بستگان و شاگردانی نیز دارد.

 البته بین آدم و انسان از یک طرف، و ابلیس و شیطان از طرف دیگر تفاوتی وجود دارد؛ انسان اسم عام، اسم جنس یا اسم نوع است، و آدم فردی از آن است، اما شیطان این‌گونه نیست. اسم نوع ابلیس، «جن» است. خداوند درباره ابلیس می‌فرماید: كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ.[1] آدم از انس بود و ابلیس از جن. از این رو خطاب به خدا گفت: خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ.[2] بنابراین ابلیس از نوع جن است. اما شیطان صفت عامی است که بر دسته‌ای از جنیان و انسان‌ها اطلاق می‌شود؛ یعنی جنبه وصفی آن غالب است. شیاطین عده‌ای دارای صفتی خاص هستند که به واسطه این صفات شیطان نامیده می‌شوند؛ خواه از جن باشند، خواه از انس. بنابراین نه هر شیطانی جن است و نه هر جنی شیطان است؛ شیطان‌های انسی نیز وجود دارند. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛[3] قرآن دسته‌ای از انسان‌ها را شیطان معرفی می‌کند و حتی آن‌ها را بر شیاطین جن مقدم می‌دارد. بنابراین شیطان هم به انسان‌های خاصی اطلاق می‌شود و هم به جنیان خاصی. همه جنیان نیز بد نیستند؛ برخی از آن‌ها قرآن را شنیدند و ایمان آوردند.[4] بنابراین میان شیطان و جن عموم و خصوص من وجه است.

جن، موجودی مکلف

پس از بحث ادبی، جای بحث درباره نقش ابلیس و طرفدارانش در عالم است. آیا خدا آن‌ها را از ابتدای خلقت بد آفریده است؟ آیا آن‌ها نماد شر هستند و اصلا خلقت‌شان شر است یا این طور نیست؟ براساس آیه هفتم از سوره سجده که می‌فرماید: الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ، چیزی که ذاتش شر باشد، وجود ندارد؛ هر موجودی از آن جهت که مخلوق خداست، جهت خیر و حسنی دارد. با توجه به این نکته، این سؤال مطرح می‌شود که چه شد ابلیس شر شد. چه شد که همه شرور و کسانی که جهنمی‌ می‌شوند، اتباع او هستند؟ او این مقام را از کجا پیدا کرد؟ از قرآن کریم استفاده می‌شود که جنیان نیز همانند انسان‌ها موجوداتی مکلف هستند. مکلف در این‌جا یعنی کسی که تکلیف دارد و اگر به تکلیف‌اش عمل کند، ثواب می‌برد و اگر با آن مخالفت کند، عقاب می‌شود.

تفاوت موجود مکلف با موجود مختار این است که موجود مختار یعنی کسی که حرکتش طبیعی و جبری نیست. چنین موجودی منحصر به انس و جن نیست. فرشتگان نیز اختیار دارند و دوست دارند عبادت کنند، اما فقط همان کار خوب را دوست دارند، بنابراین تکلیف ندارند. اصلا زندگی‌شان با همین عبادت و خوبی می‌گذرد. طعامهم التسبیح؛[5] آن‌ها از غذا خوردن لذت نمی‌برند و از عبادت خدا لذت می‌برند. آن‌ها اهل تکلیف نیستند؛ یعنی این طور نیست که یا موافقت کنند یا مخالفت، و اگر موافقت کردند به بهشت بروند و اگر مخالفت ‌کردند به جهنم. آن‌ها یک راه و یک خواسته دارند و طبق آن خواسته‌شان که اطاعت خداست، همیشه عمل می‌کنند؛ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ* لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ.[6] اما جنیان این طور نیستند. آن‌ها از این جهت که مکلف هستند، خیلی شبیه انسان‌ها هستند. خداوند برای آن‌ها تکلیف و حجتی قرار داده است؛ باید حق را بشناسند و اگر اوامر خدا را اطاعت کردند، خداوند به آن‌ها ثواب می‌دهد و اگر مخالفت کردند، عقاب می‌شوند.

البته ما اطلاعات زیادی درباره جنیان نداریم و آن‌چه در قرآن و روایات آمده و برای ما اطمینان‌بخش است این اندازه است که قرآن می‌فرماید: جنیان قابل رؤیت حسی برای شما نیستند و انتظار نداشته باشید که همه جنیان را ببینید؛ إِنَّهُ یَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ؛ شیطان شما را می‌بیند، اما شما او را نمی‌بینید. بالاخره نوع خلقت شیطان به گونه‌ای است که ما حسی نداریم که او را درک بکند، ولی تکلیفش مثل انسان است.

آزمایش ابلیس

ابلیس شش هزار سال عبادت خدا کرد، ولی از آن‌جا که مکلف بود، خداوند تکلیفی از او خواست که موافق میلش نبود. مثل بعضی از تکالیفی که ما از طرف شرع داریم و خیلی موافق میل‌مان نیست و زورمان می‌آید، قبول کنیم. این وسیله آزمایش ابلیس شد؛ تو که شش هزار سال مرا عبادت کردی، واقعا می‌خواستی من راضی باشم یا هوس خودت بود و می‌خواستی پیش ملائکه فخر بفروشی که من چه عبادت‌هایی دارم و شما ندارید؟! بنابراین در این‌جا یک مسئله، آزمایش خود ابلیس است که خدا وقتی حضرت آدم را خلق کرد، وسیله‌ای برای آزمایش ابلیس فراهم شد. آزمایش هم این بود که هم به فرشتگان و هم به ابلیس دستور داده شد که در مقابل آدم به خاک بیافتند؛ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِیسَ.[7]

در این‌جا یک بحث این است که این امر خطاب به ملائکه است و ابلیس که از جنیان بود، چطور این خطاب شامل او نیز شد؟ پاسخ اجمالی این سؤال این است که ابلیس از بس عبادت کرده بود، ملائکه خیال می‌کردند که او هم نوعی از ملائکه است و در صف خودشان قرارش داده بودند. ابلیس در صف ملائکه مشغول عبادت بود و ملائکه او را از خودشان می‌دانستند. از این‌رو وقتی به آن‌ها خطاب می‌شد، از روی غلبه شامل ابلیس نیز می‌شد. این یک وجه است، وجوه دیگری نیز مفسران گفته‌اند که لزومی ندارد به آن‌ها بپردازیم. به هر حال نص قرآن است که ابلیس مأمور به سجده بود، ولی سجده نکرد.

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ؛[8] خداوند پرسید: وقتی امر به سجده کردم، چرا سجده نکردی؟ قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ؛ گفت: موجود شریف‌تر نباید دربرابر موجود پست‌تر خضوع کند! من از آتش خلق شده‌ام و آتش شریف‌تر از خاک است؛ بنابراین وجود من شریف‌تر از آدم است و من نباید بر آدم سجده کنم. یعنی خدایا تو بی‌خود گفتی سجده کن! چون من شریف‌ترم، نباید به من دستور سجده بر آدم را می‌دادی! قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ.[9]

اعلان جنگ با خدا، نتیجه کینه‌ورزی ابلیس!

بالاخره ابلیس امتحان داد و در امتحان رفوزه شد. این مسئله باعث شد که دشمنی و کینه‌ عجیبی در دل او نسبت به آدم پیدا شود،‌ زیرا می‌گفت: او موجودی است که عنصرش از من پست‌تر است؛ من از جنس آتشم که برتر از خاک است، و به من گفته‌اند به این سجده کنم! حالا که من سجده نکرده‌ام، مرا مورد غضب قرار داده‌اند و از مقام قرب الهی رانده شده‌ام. این کینه را مخفی نیز نکرد و به خدا گفت: حالا که این طور شد، من سعی می‌کنم همه فرزندانش را تا روز قیامت گمراه کنم و به این مطلب قسم خورد؛ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.[10] بنابراین اصل این‌که شیطان منشأ شر شد، سوء اختیار خودش بود. اگر اطاعت کرده بود و بر حضرت آدم سجده کرده بود، چیزی به عنوان مبدأ شر به نام ابلیس نداشتیم. آن وقت چه بسا خداوند موجود دیگری خلق می‌کرد تا با اختیار خودش عصیان کند و نقش شیطان را ایفا کند.

 در روایات آمده است که خداوند خطاب به مؤمنانی که گناه کرده‌اند، می‌فرماید من آمرزنده هستم، توبه کنید تا گناهان‌تان را بیامرزم. اگر شما توبه نکنید، مخلوقات دیگری می‌آفرینم که عصیان و سپس توبه کنند و من آن‌ها را بیامرزم؛ باید غفوریت من مصداق پیدا کند! بنابراین اگر ابلیس این نقش را ایفا نمی‌کرد، چه بسا خداوند مخلوق دیگری خلق می‌کرد تا کسی پیدا شود که بتواند نقش او را ایفا کند. ولی خداوند می‌دانست که او این‌گونه است و دیگر احتیاج به مخلوق دیگری نیست. این بود که گذاشت تا امتحانش را داد و چنین کینه‌ای را از خودش ابراز کرد و آن چنان جسورانه و بی‌ادبانه در مقابل خدا گفت: قسم به عزت تو که همه این‌ها را گمراه خواهم کرد! تعبیر بسیار زننده‌ای است. مثل این‌که از خدا هم می‌خواهد انتقام بگیرد و می‌گوید: حالا که تو او را بنده خوب خود قرار دادی، من نمی‌گذارم این‌ها خوب بمانند، همه این‌ها را خراب می‌کنم. یک نوع اعلان جنگ با خدا می‌دهد . بالاخره به خاطر کینه‌ای که نسبت به آدم پیدا کرده بود، حاضر شد با خدا رسما اعلان مخالفت کند.

ابلیس و گسترش دایره انتخاب

در این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که اگر ابلیس خلق نمی‌شد چه می‌شد؟ انسان موجودی مکلف و مختار بود که هم به کارهای خوب گرایش داشت و هم به کارهای بد. اگر شیطان هم نبود انسان تکلیف داشت، و ممکن بود بعضی کارها را انجام دهد که موجب ثواب شود، همان‌گونه که ممکن بود بعضی کارها را انجام دهد که موجب عقاب شود. ان‌شاءالله پاسخ تفصیلی این سؤال را در جلسات دیگر، بعد از بررسی آیات و روایات خواهیم گفت، اما اجمالا باید بگوییم که نقش شیطان گسترش زمینه تکلیف برای انسان بود؛ یعنی اگر شیطان نبود مثلا دایره انتخاب ما ده پله بود که یا به طرف بالا برویم و یا به طرف پایین سقوط کنیم، اما شیطان آمد و ده پله را تبدیل به صد پله کرد. آن جایی که ما میلی به گناهی داشتیم که مثلا نمره‌اش ده بود، شیطان آمد و نقشی را ایفا کرد که نمره علاقه ما صد شود. وقتی علاقه بیشتر می‌شود، امتحان نیز سخت‌تر می‌شود. وقتی امتحان سخت‌تر شد، در صورت اطاعت، ثواب نیز بالاتر می‌رود. اگر شیطان خلق نشده بود، اگرچه انسان تکلیف داشت، ولی دایره ترقی و تنزلش بسیار محدود می‌شد. بُرد انتخابش خیلی محدود می‌شد و اندکی می‌توانست پیش رود یا تنزل کند. شیطان باعث شد که زمینه انتخاب انسان وسعت بسیاری پیدا کند.

در بعضی از جاها چنان شیطان انسان را وسوسه، مقدمات را فراهم، و انسان را به گناه ترغیب می‌کند، که انتخاب بسیار مشکل می‌شود. این انتخاب‌های سخت باید باشد تا کسانی مثل حضرت یوسف‌‌علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام آخرین درجات را امتحان دهند و به مقام عصمت برسند. در شرایط عادی، مقاومت در مقابل نامحرم کاری است که بسیاری از مؤمنان انجام می‌دهند و چشم‌شان را می‌پوشانند، به نامحرم نگاه نمی‌کنند و به همین اندازه نیز ثواب می‌برند، اما نگاه نکردن من و شما به یک نامحرم در کوچه‌ به‌خصوص اگر جاذبه زیادی نیز نداشته باشد، بسیار متفاوت است با نگاه نکردن حضرت یوسف به ملکه کشور که به بهترین وجه خودش را زینت کرده است، انواع و اقسام جاذبه‌ها را نیز ایجاد کرده، در اتاقی که اطرافش همه آیینه است، و درها را نیز بسته است تا هیچ راهی برای مقاومت وجود نداشته باشد. روشن است که همه مقدماتی که زلیخا برای این کار آماده کرده بود، از تعلیمات شیطانی بود. آرزوی شیطان این بود که بنده صالحی را گمراه کند و پیروزی در این راه برایش از به دام انداختن انسان‌های عادی بسیار مهم‌تر بود. این بود که تمام زمینه‌ها و روش‌ها را به زلیخا یاد داد تا بتواند یوسف را به دام بیاندازد.

بنابراین نقش شیطان در سعادت و شقاوت انسان این است که زمینه انتخاب ما را گسترش می‌دهد. با وجود شیطان، اگرچه تکالیف سخت‌تر می‌شود ولی ثواب بیشتری نیز به دنبال دارد و موجب ترقی و درجات عالی‌تر می‌‌گردد. اگر شیطان نبود، این زمینه برای ما حاصل نمی‌شد. حال خلقت شیطان خیر است یا شر؟! البته وجود شیطان برای کسانی نیز شر است، اما همه موجودات در این عالم این‌گونه‌اند که هم جهت خیر دارند و هم جهت شر. در جلسات گذشته به این مسئله پرداختیم که چون جهت خیر موجودات غالب است، لطف و فیض الهی اقتضا دارد که آن‌ها را خلق کند.

خلقت شیطان جزو متمم خلقت عالم بود. با وجود شیطان زمینه و بستر بی‌نهایت عالَم، توسعه بسیار عجیبی پیدا کرده که بردش بسیار وسیع است و در میلیاردها انسان می‌تواند اثر بگذارد و زمینه را برای ترقی‌شان فراهم کند، اگرچه از آن طرف برخی نیز به همین میزان تنزل پیدا می‌کنند. اگر شیطان نبود، آن ترقیاتی که در اثر مخالفت با شیطان برای انسان‌ها حاصل می‌شود، پیدا نمی‌شد.

ابلیس و ایجاد اولین زمینه معصیت

آدم و حوا پس از خلقت، ابتدا در عالم دیگری بودند که ما اطلاع زیادی درباره چیستی و چگونگی آن نداریم. همین اندازه می‌دانیم که عالمی بالاتر از این عالم بوده است. در آن عالم هم آدم بود و هم حوا و هم ابلیس. نقش ابلیس در آن‌جا ایجاد زمینه امکان وقوع معصیت در عالم بود. برخی از مفسران می‌گویند: آن عالم، عالمی از قبیل عالم برزخ‌ بوده است و فرمان هبوط خداوند نسبت به آن‌ها به معنای انتقال به عالم مادی دنیاست. برخی از مطالبی که در روایات وجود دارد، شباهتی به این نظر دارد. مثل این‌که حضرت آدم در حال خواب بوده باشند و وقتی دستور هبوط داده شد، از خواب بیدار شده‌اند. در آن عالم اصلا شناختی از زشتی‌ها و پلیدی‌ها نداشتند. وقتی آن‌ها از شیطان تبعیت و از آن شجره منهیه تناول کردند، تازه دیدند که زشتی‌ها و عیب‌هایی دارند. این بود که خواستند که آن عیب‌ها را بپوشانند و برای این کار از برگ‌های درخت استفاده کردند تا عیب‌هایشان مستور باشد؛ فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ.[11] این‌ها زمینه بود که حضرت آدم از آن مقام تنزل پیدا کند تا در این‌جا زمینه تکلیف گسترده فراهم شود. در آن‌جا فقط یک تکلیف بود که مخالفتش هم عذابی نداشت.

شیطان قسم خورد که فرزندان آدم را گمراه کند و اختیاراتی به او داده شد. این هم در اثر این بود که وقتی خدای متعال او را رجم کرد و از درگاه لطفش راند، به خدا گفت: حالا ‌که این‌ طور شد به من مهلت بده تا روز قیامت زنده باشم؛ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ.[12] خداوند نیز به او مهلت داد؛ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ* إِلَى یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.[13] این‌که در این مدت که خداوند به شیطان مهلت داده است، چه کارهایی از او می‌آید، سؤالی جدی است که باید به آن بپردازیم. شیطان قسم خورده است که از فرزندان آدم به‌جز عده‌ای معدود همه را گمراه کند. باید ببینیم برای این هدف چه کارهایی می‌کند و خداوند تکوینا چه اجازه‌هایی به او داده است. این مطلب و هم‌چنین مقدار تأثیر کارهای شیطان و این‌که آیا شیطان عامل مستقلی در کنار هوای نفس و حب دنیاست، یا آن هم نقشی کمکی دارد، از مباحثی است که در جلسات آینده به آن‌ها خواهیم پرداخت.

 و صلی‌الله علی محمد و آله الطاهرین


[1]. کهف، 50.

[2]. ص، 76.

[3]. انعام، 112.

[4]. قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ (جن، 1)؛ وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ... (جن، 14).

[5]. بحارالانوار، ج57، ص249.

[6]. انبیا، 26-27.

[7]. اسراء، 61.

[8]. اعراف، 12.

[9]. حجر، 33.

[10]. ص، 82.

[11]. طه، 121.

[12]. حجر، 36.

[13]. همان، 37-38.