صوت و فیلم

صوت:
7
فیلم:
5

فهرست مطالب

جلسه بیست‌وششم؛ درجستجوی طرحی عملی برای تربیت انسان

تاریخ: 
چهارشنبه, 23 خرداد, 1397

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/03/23، مطابق با بیست‌وهشتم رمضان 1439 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

موانع التزام به ایمان

(26)

درجستجوی طرحی عملی برای تربیت انسان

اشاره

برنامه کلی‌ این جلسات این بود که سه عامل مهمی که باعث انحراف و سقوط انسان می‌شوند و هم‌چنین کیفیت تأثیرشان در رفتار انسان را شناسایی و بررسی کنیم و درباره راه‌های پیشگیری از آن‌ها بیندیشیم و آن را به مرحله اجرا بگذاریم. در جلسات اخیر درباره هدف شیطان، راه‌های نفوذ او و شگردهایی که برای گمراه کردن انسان‌ها به کار می‌گیرد، بحث کردیم. هدف کلی‌ را خود شیطان  گفته بود؛ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ،[1] لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ.[2] درباره زمینه‌های فعالیت شیطان نیز  حدود بیست‌عنوان در آیات قرآن آمده است که به برخی از آن‌ها اشاره کردیم. طرحی ذهنی پیشنهاد دادیم و گفتیم به این ترتیب می‌توان فعالیت‌های شیطان را دسته‌بندی کرد. هدف اصلی شیطان این است که انسان را از قرب خدا و رحمت‌های بی‌پایان او باز دارد. رحمت‌های خدا از راه بندگی و اطاعت خدا حاصل می‌شود. این همان صراط مستقیم است.[3] این راه از این‌جا شروع می‌شود که انسان اعتقادات صحیحی داشته باشد و توحید برایش ثابت باشد، صفات خدا را بشناسد، و بداند که هدف خدا از آفرینش انسان و تدبیر این عالم چیست. به دنبال اعتقاد به توحید، اعتقاد به معاد و نبوت می‌آید. این بخش مربوط به عقاید و شناخت انسان است.

بخش دیگر مربوط به صفات اخلاقی انسان است که منشأ فساد می‌شود و مهم‌ترین آن‌ها کبر، عجب و حسد است.بخشی از فعالیت‌های شیطان نیز در این زمینه است که این رذایل را در انسان تقویت و ثابت کند. خود او نیز در اثر همین صفات بود که از درگاه الهی رانده شد. سپس نوبت به دستورات عملی اسلام از مسائل فردی گرفته تا خانوادگی، اجتماعی و بین‌المللی می‌رسد که شیطان سعی می‌کند در آن‌ها نیز انحراف ایجاد کند تا مردم حقیقت و کیفیت اجرای احکام را نشناسند. در ضمن بیان این طرح اشاره کردیم که باید در مقابل شیطان مقاومت کنیم؛ باید عقایدمان را تقویت کنیم، با صفات رذیله مبارزه و تهذیب نفس کنیم، و احکام را درست یاد بگیریم و تمرین کنیم که همه آن‌ها را به موقع خودش عمل کنیم.

در جستجوی طرحی عملی

این طرحی ذهنی برای روشن شدن رابطه بین این‌ مسایل بود؛ عقاید زمینه‌ساز رفتارهای ثابت و خلقیات انسان است، و آن‌ها زمینه‌ساز رفتارهای خاص فردی و اجتماعی انسان می‌شوند. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که آیا می‌توان این مسایل را به همین ترتیب در زندگی پیاده کرد؟ آیا می‌توانیم عمر انسان را به سه بخش تقسیم کنیم و بگوییم می‌بایست در یک بخش برای اعتقادات،‌ بخش دیگر برای اخلاق، و بخش دیگر برای احکام عملی کار کرد؟! در طرح ذهنی ترتیبی منطقی بین اعتقادات، اخلاق و رفتار حاکم بود، آیا این صحیح است که بگوییم ما نیز باید عمرمان را به سه بخش تقسیم کنیم تا بتوانیم با شیطان مبارزه کنیم و راه مستقیم الهی را بپیماییم؟!

روشن است که این کار عملی نیست و  از چند جهت این طرح ذهنی با دوره‌های زمانی زندگی انسان قابل تطبیق نیست. نوجوانی چهارده - پانزده ساله را فرض کنید که می‌خواهد به این روش عمل کند. او باید حدود بیست سال فقط در عقاید کار کند و علوم مربوط به این قسمت را بیاموزد. این علوم شامل کلام و فلسفه و هم‌چنین ادله نقلی مورد نیاز جهت اثبات عقاید فرعی می‌شود. همه این‌ها را باید بیاموزد تا بعد از بیست سال اعتقادات محکمی داشته باشد و بتواند با شیطان در این جهت مبارزه کند! اولا آموختن همه این علوم برای این نوجوان میسر نیست؛ تحصیل این علوم نیازمند مقدمات بسیاری است که قبل از شروع آن باید به آن‌ها پرداخته باشد. به‌خصوص که بسیاری از این مسائل از پیچیده‌ترین مسائل علمی است که حتی افراد متوسط نیز توان حل درست آن‌ها را ندارند. کمابیش درباره این مسائل اختلافاتی هم بین بزرگان وجود دارد، و حل برخی از آن‌ها نیازمند کسانی مانند ابوعلی سینا و صدرالمتألهین‌ است. بنابراین در آن سن، ورود در این علوم، بدون مقدمه امکان ندارد. اگر بگویید تحصیل مقدمات نیز واجب است، این اشکال مطرح می‌شود که اگر در فرصت تحصیل مقدمات، شبهاتی به او القا شد، چگونه به آن‌ها پاسخ دهد؟ او هنوز این علوم را یاد نگرفته است تا بتواند پاسخ این شبهات را بدهد، و در  اثر این شبهات ممکن است اعتقاداتش به خطر بیفتد و به شک و یا انکار بعضی از حقایق مبتلا شود، و درحالی که هنوز دوره اعتقاداتش تمام نشده، دینش از دست برود! حتی اگر فرض کنیم در شرایط خاصی این برنامه برای چند نوجوان - که برای مثال، در خانواده‌ای اهل علم بزرگ شده، در محیط علمی قویی هستند، و مشکلات زندگی ندارند و... - میسر باشد، اما برای همه مسلمان‌ها در همه اقطار عالم و با فرهنگ‌های مختلف امکان اجرا ندارد.

اکنون که روشن شد این طرح عملی نیست این سؤال مطرح می‌شود که چه باید بکنیم و از کجا باید شروع کنیم؟ از هر کدام از این مراحل نیز که شروع کنیم، باز بعضی از این مشکلات پیش می‌آید. فرض کنید ابتدا از فقه شروع کنیم. کسی که اعتقاداتش نسبت به نبوت و امامت و... هنوز ثابت نیست، فقه را بر چه اساسی می‌آموزد و برای خودش اثبات می‌کند؟ مشکل دیگری که برای همه این مراحل وجود دارد انحرافات اخلاقی است که گاهی به‌وجود می‌آید و مانع می‌شود که انسان همان مرحله‌ را نیز به پایان برساند. بسیار دیده شده است که کسانی در ضمن دوران تحصیل‌شان، از مسیر منحرف شده و به فسادهای اخلاقی مبتلا شده‌اند. اگر بنا باشد که انسان به این ترتیب عمل کند و در طول دو دهه، ابتدا مسایل اعتتقادی را تثبیت و سپس به مسایل اخلاقی بپردازد، در طول این زمان فساد اخلاقی زندگی‌اش را تباه می‌کند و نوبت به اصلاح بقیه مسایل نمی‌رسد.

پیچیدگی و تنوع نیازهای انسان

اگر درباره زندگی انسان و تحولات فکری و اعتقادی و رفتاری او واقع‌بینانه بیاندیشیم، متوجه می‌شویم این‌گونه نیست که این مراحل از لحاظ زمانی در خطی مستقیم قرار گرفته باشند. از همان ابتدا وقتی می‌خواهیم به دنبال مسایل اعتقادی برویم، بسیاری از چیزها در موفقیت ما تأثیر دارد. یکی از مسایل استعداد انسان است که در افراد بسیار متفاوت است و برخی اصلا به این‌گونه بحث‌ها علاقه‌ای ندارند. مسئله دیگر شرایط خانوادگی است؛ نوجوانی را فرض کنید که می‌خواهد در رشته‌ای از علوم و تحقیقات متمرکز شود، اما پدر و مادرش مخالف هستند و محیط خانه برای این فعالیت او مساعد نیست و بالطبع پیشرفتی نیز نخواهد کرد. به هر حال دیر یا زود احتیاج به ازدواج دارد. ازدواج نیز شرایطی دارد؛ باید انسان امکانات مادی داشته باشد، نیازمند مسکن است. حتی انتخاب همسر نیز دارای شرایطی است. بنابراین وقتی انسان واقع‌بینانه به زندگی بشر نگاه می‌کند، قطع پیدا می‌کند که مسیر انسان از تولد تا مرگ یک خط مستقیم نیست که از یک نقطه شروع شود و مثل تصاعد اعداد پیش برود.

زندگی انسان شاخه‌های متعددی دارد. بخشی از ساختمان روح انسان مربوط به قوه عاقله‌ و فکر و اعتقادات اوست، بخشی‌ از آن مربوط به احساسات و عواطف اوست که همین نیز شاخه‌های متعددی دارد، بخشی‌ نیز مربوط به نیازهای جسمانی‌ اوست؛ ابتدا نیازهای طبیعی مثل گرسنگی، تشنگی و سرما و گرماست، سپس نیازهای جنسی و خانوادگی نیز به دنبال آن می‌‌آید. این‌ها بخش دیگری از نیازهای انسان است که به مسائل اعتقادی ربطی ندارد. حتی شمارش این مقولات نیز آسان نیست که بگوییم انسان باید در چند بخش کار کند. به عنوان مثال فرض کنید که انسان باید در ده زمینه فعالیت کند. آیا می‌توان گفت ما باید طرحی بریزیم که از همان ابتدا در ده زمینه کار کنیم، چون هر کدام از این‌ها راه مستقلی است و انسان باید در آن پیش برود؟ از یک طرف باید به دنبال تربیت بدنی برود تا بدنش قوی شود. از طرف دیگر باید به دنبال معالجه بیماری‌ها و مسایل پزشکی و حفظ سلامتی خود باشد. روشن است که برای تأمین این‌ نیازها، انسان نیازمند کار است؛ باید شغلی پیدا کند و درآمدی داشته باشد. این نیز بخش دیگری است. هر کدام از این‌ها بخش جداگانه‌ای است که انسان باید به صورت مستقل به آن‌ها بپردازد. این طرح نیز ممکن نیست؛ زیرا هیچ انسانی این ظرفیت را ندارد که در یک زمان در ده مقوله کار کند. ذهن انسان چنین ظرفیتی ندارد و شرایط زندگی‌ نیز این طور برایش فراهم نمی‌شود.

افزون بر این، مسئله دیگری وجود دارد که ما از آن غفلت داریم و آن رابطه‌ای است که بین خود این مقولات وجود دارد. برای مثال، یکی از کارهایی که انسان از روز اول تکلیفش باید انجام دهد، این است که احکام  شرعی‌اش را یاد بگیرد. حال اگر او فقط به دنبال مقولات دیگر باشد و این‌ها را رعایت نکند، آیا در قسمت‌های دیگر موفق می‌شود؟ بسیاری از احکام شرعی است که اگر انسان رعایت نکند، هم به سلامتی‌اش لطمه می‌‌خورد، هم تمرکز روحی‌اش گرفته می‌شود و پیشرفتی نمی‌تواند بکند، و هم زمینه پذیرش اجتماعی برای مشارکت و پیشرفت در گروه‌های مختلف برایش حاصل نمی‌شود.

رابطه ایمان و عمل

عمل و ایمان انسان با هم ارتباط دارند. اگرچه این‌ها از دو مقوله هستند و ایمان مربوط به قلب و عقل انسان است و عمل به بدن و رفتارهای عملی انسان مربوط می‌شود، اما همیشه انسان آمادگی پذیرش حق را ندارد. آلودگی‌های روحی که در اثر رفتارهای شیطانی و گناه پیدا می‌شود مانع می‌شود که انسان ایمان درستی داشته باشد؛ حتی اگر علم آن را کسب کرده و عقایدش را نیز تقویت کرده باشد. ارتباط رفتار با اعتقاد و ایمان مسئله‌ای بسیار مهم است که علما درباره آن کتاب‌ها نوشته و بحث‌ها کرده‌اند. قرآن نیز به صراحت عاقبت گناهکاری را کفر معرفی می‌کند؛ ثمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ.[4] گناه ربطی به اعتقاد ندارد، اما اگر کسی گناهکار شد، کم‌کم  نسبت به اعتقاداتش نیز سست می‌شود، سپس شبهات به این تردید ضمیمه می‌شود و کم‌کم به انکار می‌رسد.

هم‌چنین اگر کسانی صفای نفس داشته و خودشان را در حدی که می‌توانسته‌اند، پاک نگه داشته باشند، وقتی در معرض حق قرار می‌گیرند، به آسانی آن را می‌‌پذیرند. این مسئله نیز مثال‌های تاریخی فراوانی دارد. قرآن نیز می‌فرماید: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَكْبِرُونَ* وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ؛[5] دربین همه مذاهب مختلفی که در زمان پیغمبر اکرم وجود داشتند، خداوند می‌فرماید: از لحاظ محبت نزدیک‌ترین مذاهب به شما مسیحی‌ها هستند؛ زیرا آن‌ها اهل عبادت و ترک دنیا  هستند و اهل تکبر نیستند. از آن‌جا که اهل استکبار نبودند، وقتی آیات قرآن برایشان قرائت می‌شد، اشک از چشمانشان جاری می‌شد؛ با این‌که هنوز مسیحی بودند و اسلام را قبول نکرده بودند. همین‌که می‌فهمیدند این مطلب درستی است، از شوق این‌که حق را شناخته‌اند اشک از چشمان‌شان جاری می‌شد.[6] این رابطه‌ای است که بین رفتار و آمادگی برای پذیرش اعتقاد صحیح و ایمان آوردن وجود دارد.

عکس این رابطه نیز درباره دنیاپرستان، لذت‌پرستان و خودپرستان و کسانی که خودشان  را یک سر و گردن بالاتر از دیگران می‌دانند، مطرح است. می‌گفتند: نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ؛[7] ما  پسران خدا هستیم و با مردم دیگر فرق داریم. اکنون نیز یهودیان چنین چیزی در ذهن‌شان است و کمابیش به آیات تحریف شده تورات استشهاد می‌کنند و می‌گویند: اصلا مقصود اصلی خلقت انسان همین بنی‌اسرائیل بودند و آن‌های دیگر طفیلی‌اند. می‌گویند: لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامًا مَّعْدُودَاتٍ؛[8] ما هیچ وقت جهنم نمی‌رویم ، خیلی گناه بزرگی کرده باشیم، چند روزی عذاب می‌کشیم.

در جلسات گذشته نیز در این‌باره بحث کرده‌ایم که بین رفتار و ایمان و عقاید رابطه‌ای زیگزاگی برقرار است؛ هر قدر ایمان قوی‌تر باشد، در عمل بیشتر اثر می‌گذارد. وقتی این ایمان اثر کرد، اگر انسان همت کند و عمل مناسب آن ایمان را انجام دهد، بر ایمانش افزوده می‌شود. وقتی ایمان افزوده شد، باز اقتضا می‌کند که عمل بهتر شود، و همین طور این دو به صورت زیگزاگی در هم‌دیگر اثر می‌کنند و انسان را به مقام اولیای الهی نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌کنند.

تأثیر اعمال بر یک‌دیگر

نتیجه این‌‌که این مقولات با هم ارتباط دارند و ما نمی‌توانیم هرکدام از این‌‌ها را جدا جدا در نظر بگیریم. این مقولات به هم ربط دارند و تقویت یکی باعث تقویت دیگری می‌شود و تضعیف یکی باعث تضعیف دیگری می‌شود. یکی از مصادیق این ارتباط مسئله حبط عمل است که در آیات قرآن نیز به آن اشاره شده است. گاهی انسان مدت‌ها زحمت می‌کشد و کاری را انجام می دهد ، گاهی یک عمر در یک مسیر زحمت می‌کشد و تمام توانش را صرف می‌کند، اما سر یک بزنگاه به همه آن‌ها پشت‌پا می‌زند و آن‌ها را هدر می‌دهد؛ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ یَعْمَلُونَ.[9] یکی از مصادیق حبط عمل، بی‌ادبی نسبت به پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله است که در قرآن به آن اشاره شده است و ما کمتر به آن توجه داریم. می‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَكَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ؛[10] برخی از عرب‌ها بی‌ادب بودند و وقتی با پیامبر کار داشتند از پشت دیوار خانه حضرت ایشان را صدا می‌زدند که آهای محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله بلند شو بیا بیرون کارت داریم! قرآن می‌فرماید: این بی‌ادبی باعث می‌شود که اعمال‌شان حبط شود.

همان طور که توبه باعث می‌شود گناهان گذشته انسان آمرزیده شود، بعضی از گناهان نیز اعمال گذشته را باطل می‌کند. یکی از این گناهان ارتداد است. به کسی که در آخر عمر مرتد شده، نمی‌گویند که تو هفتاد سال عبادت کرده‌ای، هفتاد سال به بهشت برو و چون چند دقیقه‌ مرتد شده‌ای، یک سری هم به جهنم بزن! وقتی انسان مرتد شود، همه اعمال هفتاد ساله‌اش باطل می‌شود، همان‌طور که وقتی انسان توبه می‌کند، در صورت قبولی توبه، همه گناهان هفتاد ساله‌اش آمرزیده می‌شود. بعضی از کارهای خوب افزون بر این‌که در پیشرفت معنوی انسان مؤثر است، نتایج خوب مادی نیز دارد؛ برای مثال، صله رحم باعث می‌شود که روزی انسان زیاد شود؛ احسان به والدین بلاها را از انسان دور و توفیقات او را زیاد می‌کند. بنابراین تمام شئون زندگی انسان به هم پیوسته است و همه در هم تأثیر و تأثر دارد. حتی دامنه این ارتباطات به قبل از تولد انسان نیز می‌رسد. رفتار پدر و مادر در زندگی انسان اثر می‌گذارد و رفتار خود این فرد در آینده و زندگی فرزندانش اثرگذار است.

تأثیر عوامل غیراختیاری

افزون  بر این‌که کل شئون زندگی یک فرد، با هم ارتباط دارد و  در هم‌ اثر می‌گذارد، رفتار این فرد دارای ارتباط و تأثیر و تأثر با انسان‌های دیگر نیز است. افزون بر این، تمام ذرات عالم با هم مرتبط هستند؛ گذشته، حال، و آینده انسانی و غیرانسانی فرد و جامعه، ایمان و کفر و مسایل مادی و معنوی آن‌ها همه با هم ارتباطاتی دارند که  ما از آن غافلیم. گاهی انسان می‌بیند که میلش به کار خوبی می‌کشد و گاهی می‌بیند هر چه می‌کند دستش به سوی کار خیر نمی‌رود. این حالت بی‌جهت نیست و مجموعه عواملی است که زمینه انتخاب را در هر لحظه‌ برای هر کار فراهم می‌کند و آن تصمیم برای انجام کار است که می‌تواند سرنوشت انسان را تغییر دهد. انسان ساخته همان تصمیم‌هایی است که در شرایط مختلف و تحت تأثیر عوامل مختلف می‌گیرد. اگر حساب کنیم یک‌صدم این عوامل در اختیار ما نیست. همه این عوامل تأثیراتی در یک‌دیگر می‌گذارند و زمینه‌هایی برای اشخاص فراهم می‌کنند که در یک آن تصمیم بگیرند یک کار را انجام دهند یا ندهند. الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[11] همه مرگ و زندگی برای این‌ است که زمینه امتحان من و شما فراهم شود.

بنابراین این طرح که از ابتدا در همه ده ‌بخش کار کنیم نیز قابل اجرا نیست. کار که به این‌جا می‌رسد برخی ناامید می‌شوند و می‌گویند: چون طرح خاصی را نمی‌توان پیشنهاد و اجرا کرد، باید مسایل را به حال خود رها کنیم و ببینیم چه پیش می‌آید؛ هر چه پیش آید خوش آید! البته این سخن می‌تواند معنای صحیحی نیز داشته باشد. ما که نمی‌دانیم چه چیزهایی بناست پیش بیاید، اما معتقدیم همه چیز تحت امر الهی است و با تدبیرهای الهی انجام می‌گیرد. هیچ چیزی در عالم بی‌علم و ‌اراده خدا واقع نمی‌شود. وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ؛[12]بی اذن و اطلاع خدا یک برگ از درخت نمی‌افتد. اما این بدان معنا نیست که ما ناامید شویم و بگوییم خودمان هیچ نقشی نمی‌توانیم داشته باشیم. بنابراین این رویکرد نیز صحیح نیست.

قرآن؛ طرح خدا برای تربیت انسان

کسی را فرض کنید که بداند همه انسان‌ها از ابتدا تا آخر چه روابطی با چه اشخاص و با چه مسائلی خواهند داشت و چه تأثیر و تأثراتی در همدیگر می‌گذارند و  براساس این علم، طرحی تربیتی برای انسان‌ها بریزد. آیا این طرح نمی‌تواند راهنمایی برای ما باشد؟! آیا خدا نمی‌داند که هر کدام از ما چه تقدیراتی داریم، با چه کسانی ارتباط پیدا خواهیم کرد، چه عواملی در ما اثر می‌گذارد و ما چه می‌توانیم بکنیم؟ آیا فکر می‌کنید اگر خداوند بخواهد بر اساس همین علم عام جامع شامل خودش، طرحی برای تربیت ما بریزد، بهتر از قرآن می‌شود؟! قرآن کتابی نیست که ابتدا از فکر و معلومات شروع کند، سپس در سوره‌های بعدی به اخلاقیات بپردازد و پس از آن عبادات فردی و اجتماعی را مطرح کند. در قرآن همه چیز در هم تنیده است و هیچ جای آن  نیست که فقط یک بعد انسان را در نظر داشته باشد.

ما معتقدیم که نازل‌کننده قرآن به همه معلومات علم دارد و از باب محبت و لطفی که به همه بندگان دارد، می‌خواهد بهترین راه زندگی را همه بندگان یاد بگیرند و انتخاب کنند. خداوند بخل ندارد و در این کتاب به ترتیب بهترین چیزهایی را گنجانیده است که امکان داشته است در نسخه‌ای تهیه شود تا براساس آن بیشترین انسان‌ها بهترین استفاده را بکنند و به عالی‌ترین مقامات برسند. این‌که می‌بینید این قدر تأکید می‌شود که در ماه مبارک رمضان دست‌کم یک ختم قرآن بخوانید، برای این است ‌که مروری روی همه قرآن داشته باشید؛ زیرا همه این‌ها در هم تأثیر و تأثر دارد، ضعف و شدتش در یک‌دیگر اثر می‌گذارد، فهم یکی به فهم دیگری کمک می‌کند، اگر ما برای یک بُعد آمادگی داشته باشیم، در سوره دیگر بُعد دیگر را با مطلب دیگری به ما می‌فهماند. این است که سفارش می‌شود که دست‌کم سالی یک بار مروری روی همه قرآن داشته باشیم که با همه ابعاد زندگی ما سر و کار دارد. فکر می‌کنید اگر چیزی بهتر از این ممکن بود خداوند مضایقه می‌کرد؟! پس قدر این قرآن را بدانیم! در انبوه رفتارها و سناریوهایی که می‌توان برای زندگی انسان فرض کرد، بهترین نقش اختیاریی که ما می‌توانیم برای تکامل خودمان بازی کنیم، راهی است که قرآن به ما نشان می‌دهد. هر قدر معرفت ما به قرآن بیشتر باشد، بهتر می‌توانیم از این ارتباطات استفاده کنیم و از هر آیه‌ای در جای خودش بهره ببریم. وقتی از همه قرآن به بهترین صورت می‌‌توانیم استفاده کنیم که همه قرآن را درست فهمیده باشیم.

ائمه معصوم و تبیین قرآن

نکته دیگر این‌که قرآن به تنهایی مشکل ما را حل نمی‌کند. قرآن به منزله نسخه پزشک یا کتاب طب است که همه چیز را بیان کرده و ارتباطات را با هم نشان داده است، اما داشتن یک کتاب طب برای معالجه دردها کافی نیست. درمان نیازمند شناخت مزاج‌ها و شرایط مختلف و چگونگی ترکیب داروها برای درمان مؤثرتر است. این پزشک است که به ما نشان می‌دهد که امروز باید چه کار کنیم تا این بیماری‌ برطرف شود. خداوند ابتدا خود پیغمبر اکرم و سپس ائمه اطهارسلام‌الله‌علیهم‌اجمعین را برای این کار تعیین کرده است. وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛[13] این‌که این کتاب در دست مردم باشد، به تنهایی کافی نیست، یک معلم نیز می‌خواهد. خداوند از  این نیز مضایقه نکرده است و بهترین خلقش را برای این کار انتخاب کرده است. بنابراین بهترین راهی که ما می‌توانیم برای تربیت خودمان اتتخاب کنیم، انس بیشتر با قرآن، فهم معارف قرآنی و سپس استفاده از فرمایشات اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و سیره عملی آن‌هاست.

 


[1]. حجر، 39.

[2]. اعراف، 16.

[3].  وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ(یس، 61).

[4]. روم، 10.

[5]. مائده،82-83.

[6]. بنده خودم نمونه این حالت را در ریودوژانیرو پایتخت برزیل دیده‌ام. روزی ما را برای سخنرانی در کلیسایی در این شهر دعوت کرده بودند. مخاطبان همه کشیش و اسقف بودند و در قسمت عقب سالن نیز زنان راهبه نشسته بودند. من آن‌جا درباره نظر اسلام درباره حضرت عیسی و مسیحیت صحبت می‌کردم و پیرمردها و ریش‌سفیدها اشک از چشمانشان می‌ریخت.

[7]. مائده، 18.

[8]. آل عمران، 24.

[9]. هود، 16.

[10]. حجرات، 4.

[11]. ملک، 2.

[12]. انعام، 59.

[13]. نحل، 44.