بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ1379/03/03، مطابق با هشتم رمضان 1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(7)
در جلسات گذشته گفتیم که ایمان دو رکن دارد و کسیکه ایمان دارد باید به سلسلهای از حقایق (وجود خدای یگانه، وجود انبیا و مبعوث شدن انسان در روز قیامت) معرفت داشته باشد و بخواهد به لوازم این معرفت پایبند باشد و بر طبق آن عمل کند؛ یعنی کاری کند که خدا راضی باشد، کاری که پیغمبران دستور دادند و موجب سعادت او در عالم ابدی میشود. ولی در عمل میبینیم که کسانی پیدا میشوند که واقعا ایمان دارند؛ این طور نیست که معتقد باشند اینها دروغ است، همچنین دوست هم دارند که به لوازم این ایمان ملتزم باشند، اما در بسیاری از اوقات برخلاف لوازم ایمانشان عمل میکنند. کاری میکنند که میدانند خدا دوست ندارد، انبیا از آن نهی کردهاند و بر حسب مقتضای آیات و روایات در عالم ابدی بدبختشان میکند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که علت این مشکل چیست؟ ما در دنیا وقتی بدانیم کاری برایمان سود دارد، آن را انجام میدهیم و سعی میکنیم سودمان را بیشتر و بیشتر کنیم. انسان اگر در کاری ده درصد سود میبرد، همتش این است که آن را به یازده درصد و بیشتر برساند. در دنیا کم تجارتی پیدا میشود که سود آن به اندازه سرمایهاش باشد، اما تجارتی وجود دارد که هفتصد برابر سرمایه سود دارد و انسان آن را رها میکند! از سوی دیگر انسان گناهی را مرتکب میشود که پس از ساعتی لذتش تمام میشود، اما در مقابل باید هزاران برابر در آتش بسوزد. گفتیم که آیات و روایات علت این مسئله را سه عامل کلی معرفی کردهاند. یکی از آنها هوای نفس است که شش جلسه دربارهاش صحبت کردیم.
عامل دوم دنیازدگی و علاقه به زندگی دنیاست.این مسئله را همه ما میدانیم و همه کتابهای اخلاقی فصل بزرگی درباره مذمت دنیا و تشویق انسان به پرداختن به آخرت و دل نبستن به دنیا دارند. معراج السعاده نمونهای از این کتابهاست که غیرعلما نیز میتوانند به آن مراجعه و از آن استفاده کنند. کمابیش همه ما میدانیم که در فرهنگ اسلامی، دنیازدگی آفت بزرگی است و مانع میشود که انسان به وظایفش عمل کند، اما وقتی دقت میکنیم میبینیم که در کنار این امر مسلم و یقینی، ابهامهایی نیز وجود دارد. ابهامهایی از این دست که آیامذمت دنیا به معنای بدی ماه و خورشید و ستارگان است؟! دنیا همین کهکشانها، آسمانها، زمین، دریاها، کوهها و... است. آیااینها بد است؟! روشن است که اینها هیچ بدی ندارد و اگر اینها نباشد اصلا هیچ خوبی در انسان تحقق پیدا نمیکند. انسان نمیتواند باور کند که باید از ماه، خورشید، باران، رویش گیاهان و.. بدش بیاید. نمیتواند قبول کند وقتی گل میبیند، نباید خوشش بیاید و نباید از این هوای لطیف و نسیم بهاری لذت ببرد.اینها نعمتهای خداست، چطور بگوییم اینها بد، زشت، کثیف و ملعون است؟! این یکی از ابهامهایی است که درباره دنیازدگی برای انسان پیدا میشود.
در اینجا یک سؤال فرعی نیز پیدا میشود و آن این است که آیا همه اینها بد است یا بخشی از اینها بد است؟ مثلا ماه و خورشید خوب است اما برخی از ستارههای دیگر بد و نحس است! اما همه میدانیم که از دنیا به طور کلی مذمت شده است و نگفتهاند فقط ستارههای نحسش را دشمن بدارید. این ابهامها باعث میشود که برخی تصور کنند انسانهای خوب نباید با نعمتها و مخلوقات دنیا مأنوس باشند و به آنها اهمیت بدهند. باید زندگی فقیرانه و زاهدانهای داشته باشند و در غاری، جنگلی، کوهی یا بیابانی زندگی کنند تا بتوانند از دنیا کنارهگیری کنند و آفتهای دنیا روی آنها اثر نکند. روشن است که این رویکرد نیز قابل قبول نیست؛ حتی برخی از انبیا از بسیاری از نعمتهای دنیا استفاده میکردند. حضرت سلیمان از خدا خواست سلطنتی به او بدهد که حتی بعد از او نیز به هیچ کس نرسد؛ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْكًا لَّاینبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی.[1] خیلی حرف است میگوید سلطنتی به من بده که حتی بعد از من هیچ کس دیگر لایق این سلطنت نباشد. خب این پیغمبر خدا و معصوم است، اگر دنیا و ملک و سلطنت آن چیز بدی است، چطور حضرت سلیمان از خداوند چنین درخواستی میکند.
سؤالات دیگری نیز در این باره مطرح میشود که همه سوالهایی جدی است و انسان باور نمیکند که وقتی میگویند، حب دنیا خوب نیست، به این معنا باشد که انسان باید زاهد باشد ودنیا را به چیزی نگیرد. به هر حال سؤالات بسیاری مطرح است و ما دوست داریم که برای پاسخگویی به آنها از خود قرآن و روایات استفاده کنیم.
اگر یادتان باشد در ابتدای بحث ازهوای نفس گفتیم که سبک بحث این است که ابتدا مبادی تصوری مسئله را بررسی میکنیم تا ببینیم اصلا معنای یک کلمه چیست، تا مفهوم صحیحی از آن داشته باشیم، و پس از آن ببینیم کجایش خوب و کجایش بد است و دلیل این بدی چیست.
کلمه دنیا کلمهای عربی است. اینکه در فارسی میگوییم دنیای غرب، دنیای شرق، دنیای مارکسیسم و... اصطلاحی فارسی است و در عربی اینگونه نیست. دنیا به حسب ادبیات عرب، افعل التفضیل مؤنث است. در زبان فارسی برای ساختن اسم تفضیل یک «تر» به آخر کلمه وصفی اضافه میکنیم و با اینکار آن معنا را تشدید میکنیم. در زبان عربی این کار را با صیغه «افعل» انجام میدهند.البته این صیغه برای مذکر است و مؤنث آن صیغه «فعلی» است. دنیا نیز بر وزن فعلی است و افعل التفضیلی است که برای مونث به کار میرود. مذکر این واژه «ادنی»است. بنابراین کلمه دنیا وصف است و باید ببینیم موصوف آن چیست؛ چه چیزی نزدیکتر است؟
در بسیاری از آیات قرآن هنگام به کار رفتن دنیا، موصوف آن نیز ذکر شده است. این موصوف «حیاة» است. حیاة در ادبیات عرب مونث است و برای آن افعل تفضیل مؤنث به کار میرود. یکی از ویژگیهای ادبیات عربی این است که گاهی موصوف را در صفت و موصوفی که با هم زیاد استعمال میشوند، حذف میکنند و فقط خود صفت را میآورند. برای مثال سیئة و حسنة دو وصف مؤنث به معنای خوب و بد هستند که موصوف آنها حذف شده است. ادبا گفتهاند که این موصوف «خصلة» بوده است و کمکم در اثر کثرت استعمال،این موصوف حذف شده و فقط به آوردن صفت اکتفا شده است. الدنیا نیز صفت الحیاة محذوف است و به جای الحیاة الدنیا استعمال شده است؛ البته الدار الدنیا و الدار الآخرة نیز استعمال شده است. دار نیز کلمهای مؤنث به معنای خانه است. بنابراین دنیا به معنای خانه نزدیک است و در مقابل آخرت است که به معنای خانه پسین و خانه بعدی است.
این معنا از دنیا بر این اساس است که بگوییم دنیا از کلمه «دنو» به معنای نزدیک گرفته شده است، اما برخی از ادبا گفتهاند که دنیا از دنائت گرفته شده است و به معنای زندگی پست است، ولی ظاهرا این نظرقابل قبول نیست؛ زیرا در مقابل دنیا، آخرة به کار رفته است و اگر دنیا به معنای پست بود باید در مقابل آن عالی به کار میرفت. «آخر» در مقابل «اول»و «نزدیک»است و در مقابل «پست»نیست. اینکه در مقابل دنیا، آخرة به کار رفته است، قرینه این است که معنایی در مقابل آخر دارد. آخرت یعنی آن که آخر سر میآید.برای این معنا در فارسی کلمات واپسین، پسین به کار میرود که در مقابل آن نزدیک و پیشین قرار دارد. بنابراین الدنیا با دنائت مناسبت ندارد و به دنو نزدیک است. به هر حال الدنیا یعنی زندگی قبل از زندگی آخرت، و همین زندگی که با آن آشنا هستید.
نکته دیگر اینکه ما در فارسی دنیا را به معنای جهان به کار میبریم، اما در عربی دنیا به معنای جهان استعمال نمیشود و منظور از آن زندگی نزدیک در این جهان است. توجه به موصوف این کلمه در جاهایی که این موصوف ذکر شده است نشانگر این مطلب است که رابطه حیاة ودنیا رابطه وصفی است نه اضافی. بَل ْتُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا؛[2]تعبیر الحیاة الدنیا است، حیاة الدنیا نیست.الحیاة الدنیا صفت و موصوف به معنای زندگی نزدیک است، مضاف و مضاف الیه نیست که به معنای زندگی عالم دنیا باشد.نتیجه اینکه اگر در اخلاق اسلامی میگویند: دنیازدگی بد است، منظور دل بستن به زندگی موجود است، نه عالم و موجودات آن.
مطلب دیگری که از باب مقدمه باید دربارهاش فکر کنیم و معنایش را درست درک کنیم، این است که آیات در این زمینه غالبا با واژه اراد و یرید به کار رفته است. میفرماید:إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا؛[3] تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛[4] مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا.[5] این اراده در اینجا به چه معناست.باز اینجا باید توجه کنیم که در فارسی اراده کردن به معنای تصمیم گرفتن است. این همان چیزی است که ابتدا در روح انسان تحقق پیدا میکند و منشأ حرکت اعصاب میشود و کار انجام میگیرد. اما این واژه در عربی اگرچه به این معنا نیز به کار میرود،اما غالبا معنای محبت دارد. برای مثال واژه یرید در آیه مَّن كَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء[6] را نمیتوان به معنای اراده و تصمیم گرفت. در اینجا تصمیمگیری معنا ندارد. تصمیم به کار تعلق میگیرد نه یک موجود عینی. در امثال این موارد اراده معنای محبت دارد؛ البته محبتی که به اراده عمل منتهی میشود. بنابراین آنچه در آیات مذمت شده است، دوست داشتن زندگی دنیاست. در آیات قرآن و روایات نیز هیچگاه از ماه و خورشید و ستارگان مذمت نشده است. اینها همه مخلوقات خدا و خوب و زیبا هستند؛ الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.[7]
گاهی ما به دنیا از دیدگاه هستیشناسانه نگاه میکنیم. در این صورت هم زمین و آسمان واقعیتی هستند که در خارج وجود دارند و هم این زندگی که ما در این عالم داریم. در این نگاه نمیتوان از نظر اخلاقی دنیا را خوب یا بد دانست. خوب و بد اخلاقی برای چیزهایی است که در رفتار اختیاری انسان تأثیر دارد. اگر فراموش نکرده باشید درباره هوای نفس نیز گفتیم: اینکه انسان گرسنهاش میشود و دوست دارد غذا بخورد،عیب نیست. وقتی با دید هستیشناسانه به این مسئله نگاه میکنیم نمیتوانیم بگوییم این مسئله بد است؛ اگر انسان میل به غذا پیدا نمیکرد از گرسنگی میمرد. از نظر هستیشناسانه وجود همه اینها سر جای خودش خوب است.این چگونگی رفتار ما با این پدیدههاست که از نظر اخلاقی دارای ارزش مثبت یا منفی میشود.این مسایل از دوجهت افراط یا تفریط، موضوع فعل اخلاقی قرار میگیرند.برای مثال گفتیم انسان باید میل به غذا داشته باشد، اما اگر در تعامل با این غذا افراط و پرخوری کند، مریض میشود؛ بنابراین پرخوری بد است،خود غذا و میل داشتن به آن بد نیست.جهت تفریط نیز این است که اصلا غذا نخورد تا بمیرد.بنابراین کیفیت تعامل ما با اشیاء موضوع اخلاق است وخود اشیای عینی بحث اخلاقی ندارند.
خوب و بد دنیا به چگونگی زندگی ما در آن بستگی دارد. آیا عاشقانه با آن برخورد میکنیم؟ اگر تمام توجهمان به همین لذتهای دنیا باشد و از صبح که برمیخیزیم، اولین چیزی که به ذهنمان میرسد این باشد که چه چیزی بخوریم که خوشمزهتر باشد،کجا برویم که بهتر خوش بگذرد،با چه کسی معاشرت کنیم که بیشتر لذت ببریم و چه معاملهای بکنبم که بیشتر سود ببریم، رفتار ما با دنیا رفتاری عاشقانه است. این یک نوع برخورد با دنیاست. اما برخی از مردم با دنیا برخورد دیگری دارند. آنها در این باره فکر میکنند که ما اصلا برای چه به این دنیا آمدهایم؟ چرا خداوند ما را در این عالم میآفریند؟ چرا خداوند ما را اینگونه خلق کرده است که ابتدا که متولد میشویم، طفلی شیرخوار، بیعرضه و ناتوان هستیم، کمکم نوجوان وجوان میشویم و قدرت پیدا میکنیم، سپس پیر میشویم و دوباره نیروهایمان از بین میرود و بالاخره از دنیا میرویم؟چرا در این دنیا، انبوه مسایل و مشکلات طبیعی و غیرطبیعی ما را احاطه کرده است؟ این گروه بعد از فکرها، بحثها و تحقیقها به این جا رسیدهاند که این دنیا راه تکاملی است که ما باید آنرا طی کنیم.
کسیکه میخواهد پهلوان شود، باید از استاد دستوراتی بگیرد که چه حرکاتی را چند مرتبه انجام بدهد. بعد از مدتی حرکات سنگینتر و خستگیها بیشتر میشود. کمکم باید بتواند وزنهای سنگینتری بردارد تا بعد از چندین سال بتواند پهلوان شود. اگر هدف پهلوانی باشد، مسیر این است. خداوند در وجود ما استعدادهای گوناگون و پرشماری قرار داده که قابل شمارش نیست. همه اینها ابزاری برای این هستند که ما در طول زمان و در موقعیتهای مختلف آنها را به کار بگیریم تا به تدریج روح ما تکامل پیدا بکند و لیاقت دریافتب زرگترین رحمتهای الهی را پیدا کند؛ رحمتی که هیچ فرشتهای لیاقت دریافت آن را ندارد. خدا برای این دنیا را آفریده است. اگر خدا این عالم را نیافریده بود و ما به این صورت به دنیا نمیآمدیم، به تدریج رشد نمیکردیم و در هر مرحلهای لازم نبود وظایفی را انجام بدهیم، هرگز لیاقت آن رحمت را پیدا نمیکردیم. از اینروست که امیرمؤمنان دنیا رامَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ[8]معرفی میکند. اینجا تجارتخانه اولیای خداست. باید اینجا بیایند و تجارت کنند تا سود ببرند و تا به اینجا نیایند و این کارها را انجام ندهند، پاداشی به آنها تعلق نمیگیرد. دنیا برای اولیای خدا اصالت ندارد. همه اینها مقدمه است؛ این مرحله را انجام میدهی تا بتوانی وارد مرحله بعد شوی و همین طور هر مرحله مقدمه مرحله بالاتر است تا بتوانی کارهایی که نهایتا یک پهلوان باید انجام بدهد، انجام بدهی.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[9] خداوند مرگ و زندگی را برای انسان آفرید تا بیازماید کدام یک نیکوکارترند. مثل یک مربی که شاگردهایش را وارد یک باشگاه میکند و دستوراتی به آنها میدهد تا معلوم شود که چه کسی استعداد قهرمانی را دارد. سپس برای آنکه استعداد دارد، وظایف سنگینتری تکلیف میشود. اگر اینها را گذراند و آخرکار هم در امتحان قبول شد، به آن مقامی که از ابتدا میخواست، میرسد؛ یعنی هدفی که از روز اول داشت، بعد از ده سال در اینجا تحقق پیدا میکند. اگر این زندگی را آزمایشگاهی دانستیم که باید وارد آن بشویم و هر روز آزمایشی بدهیم، دستوری بگیریم وآن دستور را عمل کنیم، وقتی این کلاس را قبول شدیم، به کلاس بالاتر برویم، به هیچ کدام از زرق و برقهای دنیا دل نمیبندیم. میدانیم اینها را باید گذراند تا به آن نتیجه برسیم. هدف آن است که بعد از اینها، برای انسان حاصل میشود. خداوند ما را آفریده است که به بهشت برین ببرد؛ جایگاه زیبایی که زیباتر از آن نمیشود.اگر کسی وارد آنجا شود، دیگربیرون نمیآید و برای همیشه آنجا خواهد بود. ما برای آنجا خلق شدهایم و باید این کارها را در دنیا انجام بدهیم تا به آنجا برسیم.
در این نگاه، جایی برای دل بستن به دنیا باقی نمیماند.همه اینها مقدمه است و مثل نردبانی است که برای رسیدن به پشتبام گذاشته شده است. در راه رسیدن به پشت بام هیچکس نمیگوید من مثلا پله هفتم را خیلی دوست دارم و میخواهم اینجا بمانم. در نظر این اشخاص کل زندگی دنیا؛ پلکانی است که باید پله پله گذراند. اینها وسیله است. هیچ کدامش هدف اصلی نیست. اگر انسان به دنیا به این صورت نگاه کرد، به آن دل نمیبندد و به دنبال این است که در هر راهی وظیفه خود را بشناسد و زمینه تکامل بیشتری برای او فراهم شود.
یکی از نامهایی که خدا برای دنیا گذاشته است «عاجله»است. عاجله از عجله به معنای چیزی است که زود و با شتاب میگذرد. خداوند میفرماید:مَّن كَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ؛[10]بعضی از انسانها همین زندگی زودگذر و عجولانه را دوست دارند. ما برای آنها چه کار میکنیم؟ آیا هر چه دوست دارند به آنها میدهیم؟ روشن است که چنین چیزی امکان ندارد. این دنیا ظرفیت این مسئله را ندارد. طبع این زندگی طوری است که همه هرچه میخواهند، برایشان فراهم نمیشود.در آنچه به آنها میدهیم دو شرط لحاظ میشود. یکی اینکه مصلحت اشخاص را میدانیم و طبق مصلحت، بخشی از آنچه میخواهند به آنها میدهیم. دیگر اینکه به هر کس بخواهیم، میدهیم. این طور نیست که هر کس در این دنیا هر چه خواست به آن برسد. دنیا برعکس آخرت محدود است و به هرکس یک جزیی از آن را میدهیم. اما این اعطا به تساوی هم نیست و حساب دارد. مصلحت این شخص این است که این جزء به او تعلق بگیرد و مصلحت دیگری این است که چیز دیگری را بگیرد.اینها کسانی هستند که عاشق دنیا هستند. عاشقان دنیا همه دنیا را میخواهند، اما به یک هزارم خواستههایشان هم نمیرسند.
وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیُهُم مَّشْكُورًا؛[11] اما درباره آنهایی که به جای دنیا طالب آخرت هستند، روشن است که چنین خواستی شرایطی دارد. شرط اول این است که باید به قدر کافی در این راه تلاش کنند و تنبلی نکنند. دوم اینکه باید با ایمان باشند. بهشت جای کافر نیست.خداوند میفرماید: طالبان آخرت اگر این دو شرط را داشتند، نه تنها هر چه میخواهند به آنها میدهیم، بلکه ما از آنها تشکر میکنیم. لذتی که از این تشکر برای مؤمنین پیدا میشود، از هیچ نعمت دیگری پیدا نمیشود و ما نمیتوانیم ارزشش را درک کنیم. این نعمت آن چنان روح مؤمنان را سیراب میکند که هیچ لذتی جای آن را نمیگیرد.
كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا؛ ما هم دنیاطلبان و هم آخرتطلبان را کمک میکنیم و بخل نمیورزیم. دنیاطلب غیر از زندگی دنیا چیزی نمیخواست و تمام همّش را صرف دنیاکرد، ما هم همین را به او دادیم؛ البته به اندازهای که این عالم ظرفیت داشت. آخرتطلب آخرت را میخواست. اوبه دنیا اعتنایی نداشت وبه عنوان یک ابزار از ابزارش استفاده کرد. ما نیز او را کمک کردیم؛ هم ابزار را در اختیارش قرار دادیم و هم توفیقش دادیم که درست با آن رفتار کند تا به آن رحمت ابدی برسد.
و فقناالله و ایاکم ان شاءالله.
[1]. ص، 35.
[2]. اعلی، 16.
[3]. احزاب، 28.
[4]. کهف، 28.
[5]. آلعمران، 152.
[6]. اسراء، 18.
[7]. سجده، 7.
[8]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص493.
[9]. ملک، 2.
[10]. اسراء، 18.
[11]. همان، 19.