صوت و فیلم

صوت:
15
فیلم:
15

فهرست مطالب

جلسه بیست‌وسوم؛ راه‌های تسلط شیطان بر انسان

تاریخ: 
يكشنبه, 20 خرداد, 1397

بسم الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/03/20، مطابق با بیست‌وپنجم رمضان 1439 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

موانع التزام به ایمان

 (23)

راه‌های تسلط شیطان بر انسان

شیطان، زمینه‌ساز رشد بیشتر

بحث درباره تاثیر شیطان در انحراف و سقوط انسان بود. در جلسات گذشته تعدادی از آیات شریفه که در این زمینه بود را تلاوت و به نکته‌هایی که درباره آن‌ها به نظر می‌رسید، اشاره کردیم. گفتیم برای این‌که زمینه ترقی بیشتر و عمیق‌تر برای انسان فراهم شود و هرچه بیشتر از فیوضات و رحمت‌های خاص خداوند بهره‌مند شود، می‌بایست تکالیف سخت‌تر، پیچیده‌تر، و به دنبال آن امتحانات پیچیده‌تر داشته باشد تا لیاقت دریافت رحمت‌هایی را پیدا کند که از مسیر انتخاب و اختیار خودش حاصل می‌شود. این رحمت‌ها همانند رحمت‌هایی نیست که به فرشتگان یا سایر مخلوقات داده می‌شود و اختیار آن‌ها نقشی در تعیین رحمت‌هایشان ندارد. بنابراین هر قدر کارها پیچید‌ه‌تر و سخت‌تر، و امتحانات مشکل‌تر باشد، زمینه رشد بیشتری برای انسان فراهم می‌شود.

اگر شیطان آفریده نمی‌شد بخشی از این امتحانات پیچیده و سخت، برای انسان‌ها فراهم نمی‌شد. حد محدودی برای تکالیف مطرح می‌شد و انسا‌ن‌ها در همان حد می‌توانستند ترقی یا تنزل کنند. راه‌های پر پیچ و خمی که در هر قدمش انحرافات، اشتباهات و لغزش‌هایی وجود دارد، نیازمند دقت بسیاری است. بنابراین وجود کسی‌که در هر مرحله‌ زمینه را برای انحراف نیز فراهم کند، در این‌که استحقاق کمالات پیچیده‌تر و ثواب برای اطاعت‌کنندگان بیشتر شود، مؤثر است. این همان است که در فرهنگ دینی به نام امتحان و ابتلاء شناخته می‌شود. مرگ و زندگی،[1] زینت‌ها و زیبایی‌های زمین،[2] اختلاف در بهره‌مندی و برخورداری از مزایای مادی، و بسیاری از موارد دیگر، همه از چیزهایی است که قرآن می‌فرماید به خاطر ایجاد زمینه امتحان پدید آمده است.

درباره شیطان نیز قرآن اشاره می‌فرماید که ما دست شیطان را برای وسوسه و انحراف انسان‌ها باز گذاشتیم، تا انسان‌ها بتوانند امتحان‌های سخت‌تری بدهند. اگر این امتحانات را نداشتند، آن ترقیات را پیدا نمی‌کردند. اگر آن ترقیات را پیدا نمی‌کردند، استحقاق آن ثواب‌های عالی و متعالی را نداشتند و وقتی استحقاق نداشتند، خداوند نیز به آن‌ها نمی‌داد. افزون بر این‌که تا انسان آن مدارج و آن مراحل سخت را طی نکند، اصلا نمی‌تواند آن ثواب‌ها را درک کند. فرض کنید گناهکاری را در جایی بنشانند که پیغمبر اکرم در بهشت نشسته‌اند؛ آن لذتی که پیغمبر اکرم از آن مقام درک می‌کند، او اصلا بو نمی‌کند. چیزی شبیه این‌که شما را به مهمانی مفصل و محترمی دعوت کنند و شما فرزندتان را نیز همراه خودتان ببرید. ممکن است که او کنار شما بنشیند و همان غذا را بخورد، اما چه می‌فهمد که این چه احترامی است که برای شما قائل شد‌ه‌اند؟! او به دنبال بازی خودش است و در همان حد می‌فهمد. این تکالیف نیز تنها یک امتحان صوری نیست. این‌ها عامل رشد انسان است، و تا این‌ها پیش نیاید اصلا روح انسان ساخته نمی‌شود و استحقاق درک آن مقامات و آن رحمت‌های خاص را پیدا نمی‌کند.

محدوده تسلط شیطان

اگر خداوند شیطان را طوری آفریده بود که می‌توانست هر کس را بخواهد گمراه کند و او نتواند هیچ مقاومتی کند، باز نقض غرض می‌شد. اصل خلقت برای این است که رحمت الهی گسترش پیدا کند. رحمت‌هایی که به غیر مکلفان می‌دادند، در حدی بود که ظرفیت آن‌ها می‌توانست بپذیرد. بخش عظیمی از رحمت‌های الهی مخصوص کسانی است که با اختیار خودشان مسیرشان را انتخاب کنند، ‌و خلقت انسان برای دادن رحمتی بود که از مسیر انتخاب خودشان لیاقت آن را پیدا می‌کنند. اگر چنان بود که همه یا اکثر انسان‌ها تحت تأثیر وسوسه‌های شیطان قرار گیرند و گمراه شوند، باز نقض غرض می‌شد. این است که باید شیطان به گونه‌ای باشد که امکان انحراف را برای انسان‌ها یا حتی برای جنیان دیگر فراهم کند، ولی چنان نباشد که تسلط پیدا کند و به دلخواه خودش هر کاری می‌خواهد بکند.

در جلسه گذشته نیز آیات مربوط به گفت‌وگوی جهنمیان با شیطان را خواندیم که به او می‌گویند: تو باعث جهنمی شدن ما شدی، ولی او می‌گوید: وَمَا كَانَ لِیَ عَلَیْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی؛[3] من دعوت‌تان کردم، شما قبول کردید. فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَكُم؛ مرا ملامت نکنید! تقصیر خودتان بود. بنابراین شیطان تسلط آن چنانی ندارد، و این‌گونه نیست که وقتی بخواهد کسی را گمراه کند، طرف مقابل دیگر هیچ اختیاری نداشته باشد و تسلیم محض باشد. البته ظرفیت‌ افراد مختلف است. از این‌رو او نیز همه همت خودش را صرف همه نمی‌کند. او می‌خواهد کسانی را که خیلی مقاوم هستند، منحرف کند و برای دیگران شاگردان و دار و دسته‌ای دارد که متناسب با اشخاص، آن‌ها را بین مردم پخش می‌کند تا به وسوسه آن‌ها بپردازند. او یک هدف اصلی دارد که قبل از این‌که هنوز زمینه‌ها فراهم شود، درباره آن با صراحت قسم خورد و گفت: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.[4] قسم خورد که من همه آدمیزادگان را گمراه می‌کنم؛ البته همان وقت هم مخلَصین[5] را استثنا کرد و گفت من معلوم نیست زورم به این‌ها برسد؛ ولی باز هم دست بر نداشت و به سراغ انبیا نیز می‌رفت و آن‌ها را نیز وسوسه می‌کرد.

قرآن کریم در ضمن چند آیه این نکته را بیان کرده که ممکن است شیطان موفق به تسلط بر کسانی شود و آن ها را به انحراف بکشاند، اما این طور نیست که آن‌ها از ابتدا نتوانند مقاومت کنند. برخی از ابتدا به شیطان روی خوش نشان می‌دهند و با او رفاقت می‌کنند، و ممکن است شیطان نیز به خاطر بعضی کارهایی که برایش انجام می‌دهند، اطلاعات یا لذت‌هایی را برایشان فراهم کند، و این‌ها علاقه‌مند شوند که خودشان را در اختیار او قرار دهند و خودشان را تسلیم او کنند. شیطان نیز بر آن‌ها مسلط می‌شود و آن‌ها را به هر سو که می‌خواهد می‌کشاند و آنها جنود ابلیس و شیاطین انس یا جن می‌شوند.

راه‌های نفوذ ابلیس

آیات مربوط به نوع و کیفیت تسلط شیطان بر انسان در دو بخش قابل بررسی است؛ یکی این‌که خود شیطان چه توقعاتی داشت و از ابتدا نیتش چه بود؛ و دیگر این‌که خداوند اجازه چه کارهایی را به او داد؟

اما درباره بخش اول، شیطان می‌گوید: فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ* ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ؛[6] شاهراه هدایت را بر روی این‌ها می‌بندم و نمی‌گذارم وارد مسیر صحیح هدایت شوند؛ سپس از همه طرف به آن‌ها حمله می‌کنم.

حکمت وجود ابلیس: سنجش میزان یقین به آخرت

برخی از آیات تصریح می‌کند که شیطان بر شما تسلطی ندارد. خداوند در آیه 21 از سوره سبأ می‌فرماید: وَمَا كَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَكٍّ؛ شیطان بر شما تسلطی ندارد؛ اما این‌که به او امکان داده‌ایم که گاهی بر شما غالب می‌شود و شما را به طرف خودش می‌کشاند به خاطر این است که زمینه امتحان فراهم شود. موضوع این امتحان نیز مشخص است؛ می‌خواهیم شما را بیازماییم که کدام‌یک به آخرت یقین دارید و کدام‌یک در آن شک دارید. وسوسه‌های شیطان زمینه این امتحان را فراهم می‌کند. ممکن است همه بگویند: ما ایمان داریم، اما در عمل همه راست نمی‌گویند، یا فراموش می‌کنند. برای این‌که معلوم شود که هر کسی چه اندازه به ادعایی که می‌کند باور دارد و تا آخر پای آن می‌ایستد و در آن تردیدی پیدا نمی‌کند، زمینه این امتحان را فراهم کردیم. می‌خواهیم آن‌هایی که به آخرت ایمان دارند، از آن‌هایی که در آن شک دارند، تمییز داده شوند. بنابراین امکان وسوسه و گمراهی دیگران به شیاطین داده شده است تا امتحان انسان‌ها کامل شود و زمینه رشد بیشتر برای کسانی که مستعد و اهل مجاهده هستند، فراهم گردد.

وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ؛ خداوند همه را حفظ و تعیین می‌کند. او فراموش نمی‌کند که چه کسی، کجا، چه کار کرد و این علامت این بود که ایمان داشت یا علامت شک او بود. البته این به آن معنا نیست که خداوند قبل از این نمی‌دانست. متکلمان می‌گویند: این علم فعلی است و معنایش این نیست که خدا نمی‌دانست و اکنون می‌خواهد بداند. این علم در مقام فعل است. علمی است که از مقام فعل انتزاع می‌شود. علم خدا ذاتی است و عین ذات اوست، ولی در مراتب مختلف علم‌هایی دارد که یکی‌ از آن‌ها لوح محفوظ است، می‌فرماید: كُلٌّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ.[7] یا خوب و بدها را از یک‌دیگر می‌شناسد، می‌فرماید: عندنا کتاب حفیظ. یکی از آن‌ها نیز علم به رفتاری است که در حال انجام است. این علم، علمی است که در مقام فعل حاصل می‌شود. از این‌رو برخی از مفسران در توضیح این آیات فرموده‌اند: لنعلم؛ یعنی لیقع معلوماً لنا، یا لیتحقّق معلوماً لنا. به هر حال می‌فرماید: اصل این‌که ما دست شیطان را باز گذاشتیم، برای این بود که بدانیم چه کسی ایمان به آخرت دارد.

شیاطین، عامل توازن حق و باطل

جالب این است که در آیه دیگری درباره کل شیاطین می فرماید که ما این‌ها را در مقابل انبیا قرار دادیم تا بتوانند انسان‌ها را وسوسه کنند. برای امتحان باید دو طرف قضیه حق و باطل متوازن باشد. اگر یک طرف کشش بیشتری داشته باشد، افراد خودبه‌خود به آن طرف کشیده می‌شوند. باید شرایط متوازن باشد تا انتخاب صحیح معنا پیدا کند. وقتی انبیا را فرستادیم، آن‌ها، هم از لحاظ بیان و هم از لحاظ معجزات و مزایایی که داشتند، کفه طرف حق را سنگین‌تر می‌کردند، و این باعث می‌شد که گرایش افراد به طرف حق بیشتر شود. اگر فقط این بود، امتحان متوازن نمی‌شد و یک کفه بر کفه دیگر می‌چربید. البته در نهایت هدف همین است و از همین‌رو است که بالاخره حق پیروز می‌شود و آن کسانی که ضعف‌هایی دارند، با توبه و شفاعت آمرزیده می‌شوند، ولی به هر حال در مقام عمل هر قدر انسان آزادانه‌تر انتخاب کند، بیشتر در ترقی‌اش مؤثر است. این بود که وقتی با آمدن انبیا کفه حق سنگین شد، دشمنی در مقابل آن‌ها قرار دادیم. آن دشمن شیاطین هستند؛ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ.[8] یک طرف انبیا و اولیای خدا، و یک طرف شیاطین انس و جن. این‌ها به خدا دعوت می‌کنند، آن‌ها به ضد خدا، تا این توازن محفوظ باشد و امتحان به معنای صحیح و کامل تحقق یابد.

خداوند در ادامه آیه به ترفند شیاطین در گمراه‌کردن مردم و نیز حکمت وجود آنان اشاره می‌کند و می‌فرماید: یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا؛ کار این شیاطین این است که مخفیانه سخنان زیبا و زینت شده را به همدیگر منتقل می‌کنند تا بتوانند دیگران را فریب بدهند. وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ؛ شیاطین این سخنان زیبا، سخنرانی‌های قشنگ، اشعار، مقالات و کتاب‌ها را بین مردم پخش می‌کنند، تا کسانی‌که واقعا به آخرت ایمان ندارند، به این سخنان دل بدهند. دل دادن با گوش دادن تفاوت دارد. أصغی الی کلامه؛ یعنی او حرف می‌زند و این به کلامش گوش می‌دهد. این در اختیار قرار دادن گوش است. ولی خداوند می‌فرماید: ما می‌خواهیم برخی به این سخنان زیبایی که شیاطین ایراد می‌کنند، دل بدهند و جذب آن بشوند؛ وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛ و به دنبال این دلدادگی نسبت به دنیا، هر کاری دلشان می‌خواهد و موافق هوس‌هایشان باشد، انجام دهند.

رابطه اعتقاد به آخرت و سعادت انسان

 ایمان شاخه‌های متعددی دارد؛ ایمان به اصل خدا، به صفات خدا، به وحدت خدا، به انبیای خدا، به دین خدا و... ولی چرا در اینجا، از میان همه این‌ها فقط ایمان به آخرت را ذکر می‌کند؟ شاید نکته‌ آن این باشد که هیچ اعتقادی مثل اعتقاد به آخرت در عمل انسان موثر نیست. در جلسات گذشته نیز اشاره کردیم که عامل اصلی برای اختیار در ما، خوف و رجاست. اگر ما به خدای یگانه و رحمت و فیض او معتقد باشیم، اما عالم ابدی و آخرتی در کار نباشد، انگیزه‌ای برای اطاعت نداریم. آن‌چه جلوی افراد را می‌گیرد که کار غلط نکنند، منحرف نشوند، سعی کنند یاد خدا باشند و احکام خدا را رعایت کنند، ایمان به آخرت است. از این‌رو خداوند نیز می‌گوید: ما دست شیطان را باز گذاشتیم تا ببینیم چه کسی ایمان به آخرت دارد. در سوره انعام نیز می‌فرماید: ما شیاطین را فرستادیم برای این‌که وسوسه‌های خودشان را شامل کسانی کنند که اعتقادی به آخرت ندارند. این مطلب یکی از نکته‌هایی است که از این تعبیرات قرآنی استفاده می‌شود و جا دارد که بیشتر روی آن تأمل کنیم. این قدر آخرت را دست‌کم نگیریم و اعتقاد، باور و اهتمام‌ و توجه‌مان را نسبت به آن بیشتر کنیم.

راهبرد گام به گام شیطان

در جلسه گذشته با اشاره به داستان بلعم باعورا گفتیم: اگر کسی به خاطر تمایلات نفسانی‌اش به طرف گناه رفت، زمینه را برای حضور شیطان فراهم می‌کند. کار شیطان در ابتدا تقویت گرایش‌های باطل است. بلعم باعورا نیز ابتدا تابع هوای نفس خود شد. این بود که شیطان به دنبالش راه افتاد و کمکش کرد. کسانی که از اول خودشان تمایل به راه چپ پیدا کردند و راه کج رفتند، زمینه فعالیت شیطان را برای خود فراهم کرده‌اند. قدم به قدم شیطان آن‌ها را به خودش نزدیک می‌کند و سعی می‌کند که تمایلاتشان به گناه را بیشتر کند.

یکی از تعبیرات قرآن که جای دقت دارد، تعبیر خطوات الشیطان است. برای مثال می‌فرماید: وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ.[9] در برخی دیگر از آیات نیز درباره شیطان این تعبیر به کار رفته و جای طرح این سوال است که چرا این تعبیر به کار رفته و از تعابیری مثل سبیل استفاده نشده است؟ شاید نکته آن این باشد که شیطان قدم به قدم انسان را منحرف می‌کند. این‌طور نیست که یک‌باره گناه بسیار بزرگی را پیش پای انسان بگذارد، تا فرد بگوید من اهل آن نیستم. برای مثال هیچ‌گاه شیطان از یک انسان سنگین و محترم نمی‌خواهد که وسط خیابان لخت شود. شیطان می‌داند که چه کار کند. او می‌گوید: نگاه کن! ببین آن چه قدر جالب است! وقتی انسان نگاه کرد، تمایلش بیشتر می‌شود و قدم به قدم علاقه‌مند می‌شود و دنبالش راه می‌افتد. آرام آرام به آن جایی می‌رسد که هدف اصلی‌ شیطان بود. چه بسا او را به مشروب‌خواری مبتلا و مست کند و وسط خیابان نیز لخت شود. خطوات؛ یعنی گام به گام. شیطان کارش این است. ما باید مواظب باشیم از ابتدا گام غلط را برنداریم. اگر گام اول را برداشتیم، گام دوم آسان‌تر و راحت‌تر می‌شود و میل ما به آن بیشتر می‌شود.

تسلط کامل شیطان بر اولیای خود

در آیه چهارم از سوره حج می‌فرماید: كُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ؛ این مسئله قطعی است که کسی که شیطان را ولیّ خود قرار دهد، حتما او را گمراه خواهد کرد. شاید ما در مقابل این آیه بگوییم ما چه وقت می‌آییم شیطان را ولیّ خودمان قرار دهیم؟! اما اگر توجه کنیم، این آیه نیز درس‌های مهمی برای ما دارد.

«تولی» از ماده «ولی» تقریبا به این معناست که دو چیز آن قدر به هم نزدیک شوند که با هم مرتبط شوند. از این رو در قرآن، هم تعبیر اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ،[10] آمده است و هم تعبیر أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.[11] هم انسان‌ها ولیّ خدا هستند و هم خدا ولیّ مؤمنان است. این تعبیر درباره کسانی به کار می‌رود که رابطه نزدیکی با هم دارند، با هم کار می‌کنند و به راحتی از همدیگر اطلاع پیدا می‌کنند. ولایت امیرالمؤمنین نیز در حقیقت همین است؛ یعنی آن چنان به ایشان نزدیک شویم و ارتباط پیدا کنیم، که روح ما در محبت ایشان فانی شود.

مَن تَوَلَّاهُ؛ یعنی کسی که چنین دست رفاقتی را به شیطان بدهد، با او رفیق شود، با هم کار کنند و بده و بستان داشته باشند. خداوند می‌فرماید اگر رابطه کسی با شیطان این‌گونه شد، حتما شیطان او را گمراه خواهد کرد. مصداق سلطان در این جا تحقق پیدا خواهد کرد؛ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ.[12] کسی را به زور مجبور نمی‌کنند که با شیطان این ارتباط را برقرار کند. ابتدا می‌فهمد که این راه، راه خدا نیست و راهی شیطانی است. می‌فهمد که این نگاه کردن، این گوش دادن، آن رقصیدن، آن آواز خواندن، آن مسخره کردن، آن تهمت زدن، آن دروغ گفتن و... راه خدا نیست، اما وقتی انسان این راه را رفت و نزدیک شد، شیطان کاری می‌کند که این کار به نظرش خیلی زیبا بیاید.

مهم‌ترین کار شیطان تزیین است. او کاری می‌کند که آن چیز در نظر طرف جلوه کند. گاهی انسان تمایل زیادی نیز به چیزی ندارد، اما شیطان آن‌قدر آن را برای انسان زینت می‌دهد، که به آن نزدیک می‌شود. وقتی نزدیک شد، به آن‌ رغبت پیدا می‌کند و هر بار رغبتش بیشتر می‌شود. در آخر نیز انسان می‌فهمد که آن چیز چندان اهمیتی نداشت. این همان تزیین شیطان است. خود شیطان نیز می‌گوید: وَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ؛ خودتان دیدید که وعده‌هایی که من می‌دهم، اساسی ندارد. یک لحظه‌ شما را فریب می‌دهم و دلتان را خوش می‌کنم، بعد هم می‌فهمید که دروغ است، ولی باز هم دنبال من می‌آیید!

عاقبتِ ولایت شیطان!

در آیه 119 از سوره نساء می‌فرماید: وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا؛ کسی که با شیطان رابطه دوستی برقرار کند، بسیار ضرر کرده است. چه می‌شود که انسان شیطان را ولیّ خودش قرار می‌دهد؟ خدا هست، فرشتگان، انبیا، اولیا، علما، بزرگان، افراد صالح و این همه افراد دوست داشتنی در جامعه هستند، چرا انسان این‌ها را رها می‌کند و با شیطان دوست می‌شود؟ پاسخ این سؤال همین است که با خطواتش کم‌کم انسان را به طرف خودش می‌کشاند. اگر انسان از ابتدا می‌دانست که آخر کار چیست، اقبال نمی‌کرد. اما از آن‌جا که ابتدای آن یک قدم ساده است، انسان می‌گوید: می‌رویم، اگر بد بود برمی‌گردیم! ولی وقتی قدم اول را رفت ،او قدم‌ دوم و قدم‌های بعدی را پیش پایش می‌گذارد. کم‌کم این خطوات انسان را به جایی می‌کشاند که کار از کار گذشته است.

 این درسی برای ماست که به قدم اول اهمیت دهیم. اگر راهی را انتخاب می‌کنیم، از همان قدم اول مواظب باشیم که این راه به کجا منتهی می‌شود. فقط همان جلوی پای اول‌مان را نبینیم. ببینیم دنباله‌اش چیست، چه خواهد شد، این راه به کجا منتهی می‌شود و عاقبتش چیست.

 


[1]. الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ (ملک، 2).

[2]. إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ (کهف، 7).

[3]. ابراهیم، 22.

[4]. ص، 82.

[5]. مخلَصین تقریبا مساوی با معصومین است و با مخلِصین تفاوت دارد. مخلِص یعنی کسی‌که درعمل اخلاص دارد، اما مخلَص به معنای کسی‌ است که برای خدا خالص شده است و هیچ شائبه‌ای برای نفس و شیطان در وجود او نیست. این افراد همان معصومان هستند.

[6]. اعراف، 16-17.

[7]. هود، 6.

[8]. انعام، 112.

[9]. بقره، 208.

[10]. بقره، 257.

[11]. یونس، 62.

[12]. نحل، 100.