بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/03/21، مطابق با بیستوششم رمضان 1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(24)
در جلسات گذشته گفتیم: برای اینکه زمینه رشد انسان بیشتر فراهم شود، تکالیف سنگینتری را باید تحمل کند و هر چه انگیزههای او برای اطاعت و عصیان قویتر باشد، زمینه انتخاب بیشتر میشود. بیشترشدن زمینه انتخاب باعث سختتر شدن امتحان میشود و وقتی امتحان سختتر شد، مراتب کمال، اطاعت، بندگی و صلاح بندگان بیشتر روشن میشود، و آنها با اعمال اختیاریشان لیاقت درک رحمتهای بیشتر، عمیقتر و کاملتر را پیدا میکنند.
یکی از مهمترین عواملی که در مجموعه خلقت انسان و فکر و رفتار او مؤثر است، خلقت شیطان است. او که سالها عبادت کرده بود، به وسیله سجده برای حضرت آدم امتحان شد و گفت: من چنین کاری را نمیکنم. او با صراحت در مقابل خدا گفت: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛[1] قسم به عزت تو که همه اینها را گمراه خواهم کرد؛ مگر اندکی از مخلَصین. این بود که از درگاه الهی رانده و همه اعمال گذشتهاش حبط شد. این امر باعث شد که نسبت به فرزندان حضرت آدم کینه عمیقی پیدا کند و بکوشد تا آنجا که میتواند آنها را گمراه و از رحمتهای خدا محروم کند. او چیزهایی از خدا خواست و خدا نیز به او اجازه داد که کارهایی را انجام دهد. هدف اصلی او اغواء و اضلال (فریب و گمراهی) بندگان بود، تا لیاقت درک رحمت الهی را از دست بدهند؛ گفت: لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ؛[2] اصلا نمیگذارم در راه درست قدم بگذارند، و اگر قدم گذاشتند نیز آنها را منحرف میکنم. اما بعضی از کارهایش را نیز گفت که چگونه کارهایی را انجام میدهم. خداوند متعال نیز در مقابل درخواستهایی که او کرد، مواردی را فرمود که تو اجازه داری این کارها را بکنی.
اجمالا همه آنچه او درخواست کرد، چیزهایی بود که یا به صورت مستقیم در ممانعت از هدایت و پیمودن راه بندگی خدا دخالت داشت، یا به نحوی با یک یا چند واسطه باعث انحراف انسان میشد. خداوند به حسب آن چه از بعضی آیات استفاده میشود، حدود آن را مشخص کرد که تا این حدود میتوانی به گمراه کردن اقدام کنی؛ تو انگیزه معصیت را در آن ها ایجاد یا تقویت میکنی ولی در هیچ موردی، قاطعانه تسلط نخواهی داشت؛ مگر اینکه خودشان بخواهند و به تو در این راه کمک کنند. در جلسه گذشته به برخی از این آیات اشاره کردیم. در این جلسه نیز چند آیه دیگر را مرور میکنیم.
خداوند در آیات 118-120 سوره نساء میفرماید: وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا؛ با کمال تأکید گفت که من حتما از بندگان تو سهم معینی را خواهم گرفت. این برای من واجب است، حتما این کار را خواهم کرد و بخشی از بندگانت مال من هستند. گمراهشان میکنم و تابع من خواهند بود. وَلأُضِلَّنَّهُمْ؛ این عنوان کلی کارهای شیطان است. میگوید: گمراهشان میکنم تا از رحمت تو محروم شوند. سپس بعضی از چیزهایی را که در راه گمراه کردن انسان انجام خواهد داد، بیان کرد؛ وَلأُمَنِّیَنَّهُمْ؛ آرزوهای کاذب برایشان ایجاد میکنم. چیزهایی را به آنها القا میکنم که دنبال آرزوهایی غیر واقعی بروند و برای رسیدن به آن آرزوها حاضر باشند، هر کاری را انجام دهند. در این صورت راه باز میشود که آنها را به گناه دعوت کنم و بگویم اگر میخواهید به آن آرزوهایتان برسید، باید این کارها را بکنید. آرزوهای دور و درازی برای آنها مطرح میکنم تا زمینه برای سایر کارها فراهم شود.
وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّكُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ؛ سعی میکنم که به دست آنها تغییراتی در عالم خلقت و در مخلوقات تو ایجاد شود؛ حتی به این صورت که کسانیکه گلهدار هستند را تشویق میکنم که گوش حیواناتشان بکنند، تا حیوانها ناقص شوند و نسلشان نسل فاسدی شود. به آنها دستور میدهم که اگر میخواهید به آرزوهایتان برسید، باید این کارها را بکنید. وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ؛ همچنین به آنها دستور میدهم که خلق خدا را تغییر دهند! مفسران در این باره نظرهای بسیار مختلفی ابراز داشتهاند. روایتهای مختلفی نیز در اینباره نقل شده، که بیشتر آنها سند درستی ندارد و هیچکدام اطمینانآور نیست. بالاخره بعضی از کارهای خاصی که انسانها انجام میدهند و خلاف فطرت اولیه انسان است، به عنوان مصادیق تغییر خلق الله معرفی شده است؛ زیرا خداوند میفرماید: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛[3] این خلقت الهی است که ما شما را بر آن خلق کردیم. آنچه در دین اسلام است، مقتضای فطرت شماست و تغییر آنها به معنای این است که انسان در خلاف مسیر فطرتش حرکت کند. بعضی از مفسرین حتی قوم لوط را از مصادیق تغییر خلق الله ذکر کردهاند.
در سوره اسراء، درباره کارهایی که خداوند به شیطان اجازه داده است که انجام دهد، میفرماید: وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ؛[4] استفزاز؛ یعنی چیزی را به آرامی حرکت دادن، به لرزه در آوردن. این تعبیر در جایی به کار میرود که بتوان به راحتی کسی را در مسیر دلخواه به راه انداخت. معادل این واژه در تعبیرات ما «تحریک» است. میفرماید: هرکس را میتوانی تحریک کن! بعضی از انسانها هستند که خیلی به راحتی میشود آنها را تکان داد و از مسیر صحیح بازداشت و به طرف دلخواه حرکت داد. ولی همه اینطور نیستند که به آسانی با یک چشمک، اشاره، یا یک بیان ساده به حرکت دربیایند و فسادی برپا کنند. برخی از افراد خیلی مقاومت میکنند، تحملشان زیاد است و به آسانی تحت تأثیر واقع نمیشوند؛ حتی حاضرند در مقابل طرف با دیگران همکاری و صفآرایی کنند و نگذارند شیطان در آنها اثر بگذارد. اینجاست که بین شیاطین و انسانهای مؤمن و مقاوم جنگ واقع میشود. شیطان با یک تحریک ساده نمیتواند اینها را گمراه کند. این است که لشگریانش را دعوت میکند.
لشگریان نیز به دو گروه سوارهنظام و پیادهنظامها تقسیم میشوند. از آنجا که سوارهنظام مرکبهایی قوی در اختیار دارند، بیشتر از پیادهنظام میتوانند حرکت و مبارزه کنند. خداوند میفرماید: اولا خودت به صورت مستقیم هر چه میتوانی انسانها را تحریک کنی، آزادی! دوم، وقتی با کسانی مواجه میشوی که خیلی مقاومت میکنند و نمیتوانی به آسانی آنها را تحریک کنی، میتوانی از دار و دسته و قبیله و جنودت استفاده کنی. بیشتر مفسران، این تعبیرات را تعبیراتی استعاری دانستهاند. یعنی کارهای شیطان از لحاظ قوت و ضعف یا از لحاظ کندی و سرعت به سه دسته تقسیم میشود. بعضی از آنها به سادگی مثلا با یک اشاره یا یک کلام انجام میگیرد، زیرا برخی انسانها با آنها تحریک میشوند و خودشان راه شیطانی را ادامه میدهند. اما بعضی مقاومت و ایستادگی میکنند و نمیگذارند شیطان کار خودش را انجام دهد. در اینجا شیطان لشگرکشی میکند و کسانی را از سواره نظام و پیاده نظام به کمک میگیرد. به عبارت دیگر همانگونه که یک سلطان لشگرکشی میکند و سپاهیانش را در مقابل دشمن به دو دسته میکند، شیطان نیز همین کارها را در مقابل انسانهای مؤمن و با اراده قوی انجام میدهد.
وَشَارِكْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ؛ مفسران درباره این تعبیر نیز بیانات مختلفی دارند. ترجمه آن این است که تو در اموال و اولاد انسانها مشارکت کن و شریک شو! روشن است که این شراکت به این معنا نیست که مثلا شیطان با تاجری با هم سرمایهگذاری کنند و نصف درآمد از آن تاجر باشد و نصف درآمد از آن شیطان. مراد چیزی است که نتیجه مشارکت از آن حاصل میشود. مشارکت در اموال، یعنی کاری انجام دهی که بخشی از نتیجهای که انسان از اموال میبرد، از آن تو باشد. انسان مال میخواهد تا نیازهای زندگیاش را برطرف کند؛ تو کاری کن که ضمن آنکه نیازهای او برطرف میشود، تو هم از آن کار نفع ببری! آنها میخواهند درآمدی داشته باشند، زندگیشان تأمین شود، با آن خانه بسازند، ازدواج کنند و.... آنها نفعشان را میبرند، اما تو هم در کار آنها شریک شو! یعنی کاری کن که به صورتی این کار را انجام دهند که برای هدف تو که گمراه کردن آنهاست، مؤثر باشد. برای رسیدن به هدفات میتوانی در آنچه موجب تحصیل اموال میشود یا برای فرزنددار شدن و کثرت فرزندان مؤثر است، نقش داشته باشی!
مال و فرزند از چیزهایی است که بهخصوص در خانوادههای بدوی بسیار مطرح بود. اموال نیازهای طبیعی انسان را برآورده میکرد. فرزندان نیز کمککار انسان در زندگی بودند. وَشَارِكْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ؛ تو میتوانی طوری با آنها رفتار کنی، که در عین حالی که آنها به منافع خودشان میرسند، تو نیز نفع خودت را ببری؛ یعنی این رفتارها در جهت معصیت تحقق پیدا کند. برای مثال ربا، تقلب در معامله و چیزهایی از این قبیل مشارکتی است که شیطان در اموال و اولاد انسانها انجام میدهد.
وَعِدْهُمْ؛ یکی از کارهایی که میتوانی انجام بدهی وعدههای دروغ است! خودش نیز در روز قیامت اقرار میکند کاری که من میکردم این بود که به شما وعده میدادم و خلف وعد میکردم. وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ؛ [5] خداوند به شما وعده داد، ولی شما با اینکه وعدههای او حق بود، وعدههای او را گوش نکردید. من با اینکه وعدههای دروغ به شما میدادم، حرف من را گوش میکردید.
اینها چیزهایی است که به شیطان اجازه داده شده است، ولی هیچ کدام از اینها موجب تسلط شیطان نمیشود و او به زور نمیتواند کسی را به کار خلافی وادار کند. البته ممکن است انسان از باب اضطرار بالاختیار شیطان را بر خودش مسلط کند. یعنی انسان از ابتدا با اختیار خودش راهی را میرود، ولی کمکم به یک جایی میرسد که دیگر نمیتواند خودش را کنترل کند. برای مثال در یک سرازیری انسان میتواند ندود، ولی اگر دوید، در ابتدا میتواند جلوی خودش را بگیرد، در اواسط کار کنترل به زحمت انجام میشود، ولی کمکم کار به جایی میرسد که دور برمیدارد و دیگر نمیتواند خودش را کنترل کند، بالاخره زمین میخورد و به بلاهایی مبتلا میشود. این اضطرار بالاختیار است. درست است که قبل از سقوط دیگر اختیاری نداشت، اما این وضعی بود که با اختیار خودش پیش آورده بود. مقدماتش اختیاری بود و رسید به جایی که دیگر قدرت مقاومت نداشت. اضطرار بالاختیار موجب رفع مذمت یا رفع عقوبت نمیشود.
مطالبی که بیان شد، مؤید این است که شیطان عاملی مستقل در انجام گناه نیست. او کاری میکند که انسان با اختیار خودش به گناه کشیده شود؛ البته ممکن است به جایی برسد که دیگر اختیار از انسان سلب شود، اما در اینجا نیز مقدمات این تسلط اختیاری بوده است. شیطان از همان مقدمات شروع میکند. اینها کارهای شیطان است. البته همان طور که گفتیم کارها از لحاظ شدت و ضعف و همچنین از لحاظ اینکه شیطان خود به صورت مستقیم وارد عمل شود یا با وسایطی مثل شیاطین دیگر و ذریهاش انجام شود، مختلف است. شیطان یکتنه نمیتواند میلیاردها انسان را به گمراهی بکشاند و همه اینها باید در اختیارش باشند، تا نقش خود را ایفا کند. ولی به هر حال هیچ کدام از اینها ابتدائا نمیتوانند انسان را به گناه مجبور کنند و خداوند حجت را بر انسان تمام میکند که هیچ گاه، در هیچ حالی شما مجبور نبودید. خودتان خواستید، سخن شیطان را گوش کردید و دنبالش رفتید. این بود که تسلط او بر شما بیشتر شد و از راهها و شگردهای مهمتری استفاده کرد.
یکی از چیزهایی که قرآن به شیطان نسبت میدهد، وعدههای اوست. در ادبیات عرب معمولا «وعد» در مقابل «وعید» به کار میرود. وعد را درباره چیزهای خوب و مژده دادن به کار میبرند، و درباره مسایل بد و تهدیدآمیز واژه وعید را به کار میبرند. ولی «وعد» به معنای عامش هم شامل وعدهها خوب میشود و هم شامل وعدههای بد. یکی از وعدههای شیطان، ترساندن از فقر است. الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ؛[6] شیطان به شما وعده فقر میدهد؛ یعنی وقتی شما میخواهید انفاق کنید، کار خیر انجام بدهید و به دیگران کمک کنید، میگوید: خودت فقیر میشوی! فردا خودت باید دستت را پیش دیگران دراز کنی! در اینجا یعدکم به معنای یوعدکم است.
ترساندن از شگردهای شیطان است. برای مثال در جنگ وظیفه انسان این است که فداکاری کند و جانش را در معرض خطر قرار دهد. شیطان میگوید: این دشمن، دشمن سادهای نیست. با این نمیشود روبهرو شوید. این قدرت اتمی دنیا را در اختیار دارد و با یک بمب میتواند یک کشور را نابود کند. جنگ با او بازی با آتش و بازی با جان خودت و هزاران نفر است! إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ؛[7] شیطان کسی را مجبور نمیکند که جایی را خراب کند؛ او به زور جلوی کسی را نمیگیرد؛ اما کسی را که به طرف جهاد میرود، میترساند.
اوائل دوران مبارزه با طاغوت، وقتی از طرف دستگاه شاه چند نفر را میگرفتند، برخی میگفتند: ببینید! این هم نتیجهاش! شکنجهها روز به روز شدیدتر میشد؛ گاهی فرزندان را در مقابل پدر و مادر شکنجه میکردند، گاهی همسر را در مقابل شوهر شکنجه میکردند، و بالاخره روز به روز اینکارها اوج میگرفت و خبرش را بیشتر خود دستگاه شاه پخش میکرد، تا مردم بترسند و به مبارزه ادامه ندهند. برخی به مبارزان میگفتند: تو سر جایت بنشین! تو نماز خودت را بخوان! چه کار به این کارها داری؟! سیاست را بگذار برای سیاستمداران! اگر یادتان باشد امامرضواناللهعلیه میفرمود: کسی ما را نصیحت میکند و میگوید این کارهای سیاسی پدرسوختگی دارد؛ اینها را بگذارید برای ما! شما کارهای محترمانه را انجام دهید! کارهای سیاسی در شأن شما نیست. به شما اهانت و بیاحترامی میشود. بگذارید این کارها را ما بکنیم!
در صورتی که این کارها جهاد است و جهاد یکی از بزرگترین عبادتها و افتخارات است. اگر کسی بفهمد که وظیفهاش چیست و به آن عمل کند، با این کار میتواند جلوی فسادهای مالی، جانی و اخروی و ابدی را بگیرد. به خصوص در این ایام جا دارد بیندیشیم که اگر حرکت امام و یاران صدیق او نبود، کشور ما به چه روزی افتاده بود؟ چه ظلمها و چه جنایاتی انجام میگرفت و چه احکامی از اسلام تغییر میکرد یا به فراموشی سپرده یا سوءتفسیر میشد؟ چگونه آخوندی که زندگی خودش را از لحاظ مالی و اقتصادی درست نمیتوانست تأمین کند و به سختی زندگی میکرد، برای خدا قیام کرد و ابتدا این کشور و سپس دنیا را تکان داد و نقشههای همه شیاطین عالم را دگرگون کرد؟! آنها نقشههای بسیار عمیقی برای همه کشورهای اسلامی داشتند. متأسفانه بعضی از روی جهالت فراموش میکنند که امام و یاران او چه خدمتی برای اسلام و انقلاب و این کشور انجام دادند و گاهی تعبیرات سبکی میکنند که از یک انسان آگاه و بصیر روا نیست.
به هر حال یکی از کارهای شیطان همین است که به آنهایی که میخواهند وظایف سختی مثل جهاد را انجام دهند یا اموال زیادی را به عنوان خمس، زکات یا چیزهای دیگری انفاق کنند، میگوید: چه کار میکنی؟! این اموال را با زحمت تهیه کردهای! خب آنها خودشان زحمت بکشند و پول پیدا کنند! به شما چه مربوط که فلان کس گرسنه است؟! وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ؛[8] شما میگویید ما به این فقرا رسیدگی کنیم، خب اگر خدا میخواست خودش اینها را ثروتمند میکرد! اینها منطق شیطانی است که از اقوام سابق بوده و قرآن بعضی از آنها را نقل کرده است. میگویند: مگر شما نمیگویید که همه کارها دست خداست، خب خدا اینها را فقیر کرده است. اگر میخواست اینها را غنی میکرد. چرا ما اموال خودمان را به آنها بدهیم؟ یا شیطان درباره جهاد میگوید: چرا شما میروید جانتان را به خطر میاندازید؟! شیطان از یک طرف مؤمنان را از حضور در جهاد میترساند، و از طرف دیگر برخی از مؤمنان را ترغیب میکند به جنگ کفاری بروند که توان غلبه بر آنها را ندارند. این هم یکی از شگردهای شیطان است و ترغیب میکند که مؤمنان بدون نقشه و زاد و توشه کار کنند تا باز از این طرف به مؤمنان ضرر بخورد.
اکنون این سؤال مطرح میشود که اگر شیطان این کارها را میکند، پس ما چه کارهایم؟! اگر ما مجبوریم پس چرا خدا ما را عذاب میکند؟ برای پاسخ به این سؤال، فرض بفرمایید رئیس یک موسسه پولی به معاون خود میدهد و از او میخواهد که چیزی را برای او بخرد. آن معاون پول را به یکی از کارمندانش میدهد و از او میخواهد که این کار را انجام دهد. آن کارمند نیز از آنجا که این کار کار سادهای است، انجام آن را به فرزندش میسپارد، و آن فرزند آن کار را انجام میدهد. حال شما این خرید را به چه کسی نسبت میدهید؟ روشن است که این خرید را میتوان به هر یک از این افراد نسبت داد. هم میتوانید بگویید این بچه خریده، هم میتوانید بگویید آن کارمند خریده، هم میتوانید بگویید آن مدیر خریده است، همانگونه که میتوانید بگویید رئیس خریده است. وقتی رئیس آن جنس را برای همسرش به خانه میبرد، میگوید: این را من خریدهام. دروغ هم که نمیگوید، اما این بدان معنا نیست که بیواسطه خریده است. همان امر و اراده او که در این سلسله مراتب اثر میگذارد، باعث میشود که فعل به او نسبت داده شود.
در اینجا هم از یک جهت، خداوند میگوید ما کارهای زشت آنها را برایشان زینت دادیم؛ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ.[9] در آیه دیگری میفرماید: زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ؛[10] شیطان انجام داد. ممکن است این کار به دست خود ابلیس هم انجام نشده باشد، و جنود یا بچههای او اینکار را کرده باشند. ولی همه این نسبتها صحیح است. هر کدام از آنها به استناد امر مافوقشان این کار را کردهاند و این کار به همه این سلسله انتساب دارد. گاهی شیطان باید صدها واسطه درست کند تا به مقصود خودش برسد. گاهی از چندین سال قبل مقدمهچینی میکند تا شرایط آماده شود و روزی بتواند کار خودش را انجام دهد. و هیچیک از اینها تکلیف را از ما ساقط نمیکند.
یکی از اساتید بزرگ اخلاق، شاگردان بسیاری داشت که از راهنماییها و ارشادات ایشان استفاده می کردند و خود از اساتید و بزرگان بودند. یکی از آنها مرحوم آقای دستغیب امام جمعه شهید شیراز بود. شهید دستغیب صرفاً به قصد زیارت ایشان از شیراز به آن شهر میرفت. برخی از علما هم از نجف برای استفاده نزد ایشان میآمدند. یکی از کسانی که با ایشان ارتباط داشت، یک روحانی اهل تهران بود که دفتر اسناد رسمی نیز داشت. او نیز با ایشان معاشرت زیادی داشت و از ایشان دستوراتی میگرفت و عمل میکرد. یک بار نزد ایشان رفته بود و برای اینکه مقام خود را بگوید و دستور مجدد بگیرد، گفته بود: مدتی است نیمه شب حوریهای بهشتی مرا برای نماز شب از خواب بیدار میکند. این حوریه آنقدر زیباست که من وقتی او را میبینم از جا میپرم و به خاطر او هم که شده، فورا وضو میگیرم و مشغول نماز شب میشوم. این حوریه کیست و من در چه مقامی هستم؟! آن استاد بزرگ اخلاقی فرموده بود: به این اعتنا نکن! تو کار خودت را بکن! هر کاری که وقتهای دیگر میکردی، حالا نیز انجام بده! این پاسخ باعث شده بود که به این آقا خیلی بربخورد. حتی به برخی از دوستانش نیز جریان را اینطور گفته بود که خدا به من لطف کرده است و مدتی است هر شب کسی میآید مرا برای نماز شب بیدار میکند، ولی تعجب است که این آقا میگوید: به حرف این گوش نده! این جریان مربوط به قبل از انقلاب بود. چندی گذشت و انقلاب که شروع شد، این آقا جزو طرفداران سلطنت شد. آن استاد اخلاق گفته بود: به او گفتم که گوش نکن! در این چند سال او را برای نماز شب بیدار میکرد تا او را مطمئن کند که هر چه میگوید مرضیّ خداست، تا یک روز به او بگوید برو از شاه طرفداری کن و او مخالفت نکند!
شیطان خیلی استاد است. این از دامهایی است که شیطان برای جوانهای متدین پهن میکند. بنابر این هر کس میخواهد راهی را برود، باید بکوشد حجتی پیش خدا داشته باشد. صرف دیدن یک خواب، یا ریاضت طولانی، نزد خدا حجت نمیشود. اگر انسان کاری را میخواهد بکند باید ببیند که آیا آیات قرآن و روایات درباره این کار چه میگویند. آیا خداوند نسبت به انجام آن راضی است یا نه؟ تا حجت پیدا نکردهایم که خداوند نسبت به کاری راضی است، بیجهت خودمان را در اختیار کسی قرار ندهیم. البته استفاده از استادی که شایسته باشد و واقعا جهات شرعی را کاملا رعایت کند، نعمت بسیار عظیمی است و خدا نصیب هر کس بکند، منت بسیاری بر او گذاشته است. حضرت امام نیز از اساتیدی مثل مرحوم شاهآبادی و میرزا جواد آقا تبریزی استفاده کرده بود. چنین استادهایی نعمتهای بسیار عظیمی هستند، اما بدانیم که آنها طوری بودند که حتی به انجام یک مکروه نیز اجازه نمیدادند. اینطور نبود که بگویند هر چه من میگویم تو باید اطاعت کنی؛ حتی اگر گناه باشد! این از راههای شیطان است.
[1]. ص، 82.
[2]. اعراف، 16.
[3]. روم، 30.
[4]. اسراء، 64
[5]. ابراهیم، 22.
[6]. بقره، 268.
[7]. آل عمران، 175.
[8]. یس، 47.
[9]. نمل، 4.
[10]. عنکبوت، 38.