بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1397/03/22، مطابق با بیستوهفتم رمضان 1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(25)
موضوع کلی بحث ما درباره این بود که چه عواملی موجب میشود انسان با اینکه ایمان دارد، برخلاف لوازم ایمان عمل میکند. گفتیم: از منابع دینی استفاده میشود که سه عامل هوای نفس، حب دنیا و وساوس شیطانی این مشکل را رقم میزنند. چند جلسه درباره هر یک از این سه عامل صحبت کردیم تا به بحث شیطان و کیفیت و میزان تأثیر او در رفتار انسان رسیدیم. از قرآن کریم استفاده کردیم که عناوینی مثل اغوا، اضلال و وسوسه، و مصادیقی مثل وعده دادن ، ایجاد آرزو و... بر رفتارهای شیطان منطبق میشود. درباره برخی از مسایل جزیی که خود شیطان گفته بود آنها را انجام میدهد نیز بحث کردیم. گفتیم که در یک نگاه کلی، شیطان سعی میکند عکس چیزی را که به هدایت انسان کمک میکند، ایجاد کند و همه این موارد مذکور نیز یا از مصادیق اضلال است که در مقابل هدایت قرار میگیرد، و یا از مقدمات و لوزام آن است که به اغوای انسان کمک میکند. به نظر میرسد که برای جمعبندی مناسب است مجموعه منظمی از این عناوین را به صورت یک سیستم در نظر بگیریم و بگوییم شیطان چند نوع کار دارد و آنها را به چه کیفیتی انجام میدهد.
شیطان خود در آیه شانزده از سوره اعراف میگوید: لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ. صراط مستقیم در آیات دیگر معرفی شده است که همان حقیقت دین است؛ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ* وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ.[1] بنابراین رفتارها، آزارها و تصرفات شیطان همه پیرامون همین صراط مستقیم که مسیر عبادت و اطاعت خداست، شکل میگیرد. صراط مستقیم از اعتقاد به خدای یگانه شروع میشود. باید به خدای یگانه معتقد باشیم تا او را عبادت کنیم. بنابراین محور صراط مستقیم توحید است؛ البته به دنبال توحید، عقاید دیگری مثل نبوت، معاد و... میآید که همه آنها فروع خداشناسی است. اولین کار شیطان این است که نگذارد کسی در صراط مستقیم قرار گیرد. بنابراین باید کاری کند که این معرفت و ایمان برای انسان پیدا نشود.
سپس نوبت به انگیزههای ثابتی میرسد که در انسان وجود دارد و او را وادار به گناهان میکند. معمولا در تفسیمبندیهای اصطلاحی، از این انگیزهها به خلقیات و اخلاق تعبیر میشود. میدانیم که ریشه همه کفرها چند چیز است که منشأ کفر ابلیس هم بود: اولین آنها تکبر شیطان و سپس حسد او نسبت به آدم است. این صفات انسان را هم از راه راست دور و وادار به کفر و عصیان میکند. این است که شیطان میکوشد که این صفات را در انسان پابرجا و تقویت نماید و انسانهایی کینهتوز، حسود و بدبین تربیت کند. و بالاخره نوبت به انجام یکایک احکام میرسد، که شیطان سعی میکند زمینه عمل آنها فراهم نشود، و حتی آنجا که کسی تصمیم بر عمل دارد، به صورتی منصرفش کند. با بررسی آیات و روایات میتوان کارهای شیطان را در همین سه بخش و به همین ترتیب دستهبندی کرد.
از کودکی خودمان شروع میکنیم. اولین باری که مسئله خدا و دین را شنیدیم، با این مسئله چگونه برخورد کردیم؟ روشن است که در کودکی صرفا با تقلید از دیگران دینمان را یاد گرفتیم. انسانهای بدوی و ابتدایی، حکم کودک را نسبت به دیگر انسانها داشتند. آنها خیلی زود تحت تأثیر رفتار دیگران واقع میشدند. برای مثال با بررسی آیات قرآن درمییابیم که بسیاری از اقوام گذشته وقتی با پیغمبرانی روبهرو میشدند که آنها را به خداپرستی دعوت و از بتپرستی نهی میکردند، میگفتند: إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ.[2] آنها برهان اقامه نمیکردند که شرک حق، و روش ما درست است. میگفتند: ما دینمان را از پدرانمان یاد گرفتهایم. تو میخواهی ما را از دین آباء و اجدادیمان برگردانی؟! انبیا نیز در نقد این رویکرد میگفتند: أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ؛[3] اگر پدرانتان اشتباه کرده و گمراه باشند، باز هم شما باید از آنها پیروی کنید؟! آیا اینهایی که به عنوان خدا میپرستید، سخنانی که میگویید را میشنوند؟! آیا کاری برای شما انجام میدهند؟! این چه کارجاهلانهای است که با چیزی سخن میگویید که خودتان ساختهاید و هیچ نمیفهمد؟! سعی میکردند از راه منطق با رفتار آنها مبارزه کنند و عقل را بر آنها حاکم کنند. میکوشیدند مردم را بهگونهای بار بیاورند که برای کاری که میخواهند بکنند، دلیل و حجتی داشته باشند و بتوانند از آن دفاع کنند.
روشن است که اگر دین ما تا آخر به سادگی دینی که در دوران کودکی در مکتب یا مدرسه یادگرفتهایم بماند، بسیار در معرض خطر است و با شبهات سادهای که در یک روزنامه یا رسانهای پخش شود، دچار شک میشویم. اگر انسان بخواهد دین خود را قوی کند، باید سعی کند پایه عقلانیاش را تقویت کند. البته این تقویت مراتبی دارد، اما بالاخره باید به اندازهای باشد که انسان ظن داشته باشد که میتواند به شبهاتی که برایش مطرح میشود پاسخ دهد. به هر حال اولویت اول تقویت پایه معرفت است که انسان نسبت به خدا و سپس سایر اصول عقاید از نبوت، معاد و امامت گرفته تا عقاید فردی دیگر شناخت پیدا کند. اگر این معرفت سست باشد، برای آینده انسان خطرناک است و شیطان با شبهات شیطانی فرصت را غنیمت میشمارد و با مغالطات و القای شبهات، ایمان انسان را در معرض خطر قرار میدهد. وقتی انسان به شک افتاد، دیگر به آسانی نمیتواند ایمانش را باز بیاید.
گفتیم اولویت اول، تقویت شناخت است، ولی شناخت به تنهایی کفایت نمیکند؛ زیرا ما انسانها بسیاری از اوقات از دانستههایمان غافل میشویم. گاهی آنچنان بعضی از گرایشها و هوسها در ما زنده و فعال میشود که اصلا یادمان میرود که مسئله خدا و به دنبال آن قیامت، معاد و حساب و کتاب نیز در کار است. بنابراین بعد از معرفت باید عاملی داشته باشیم که اینها یادمان نرود و از آنها غافل نشویم. اولین کاری که شیطان میکند این است که سعی میکند اصلا به فکر کسب و تقویت معرفت نیفتیم، و اگر معرفت ضعیفی نیز پیدا کردیم با شبههها و مغالطههایی آن معرفت را از ما بگیرد. اما اگر زورش نرسید و ما با دلیل قوی، توحید، حضور خدا و سایر مسایل اعتقادی را ثابت کردیم، سعی میکند از آنها غافل شویم. او استاد این کار است و چند هزارسال تجربه دارد. تازه وقتی ما معرفتمان کامل است و به خدا و آخرت ایمان داریم، در مقام عمل منصرفمان میکند. این است که ما بعد از معرفت به عاملی احتیاج داریم که آن معرفت را به یادمان بیاورد؛ یعنی آن معرفت در ما زنده، فعال و مؤثر باشد.
این آیه را ملاحظه بفرمایید! میفرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ ما کسانی را برای جهنم آماده کردهایم و سرانجامشان آتش دوزخ خواهد بود. آنها عقل دارند، اما عقلشان را به کار نمیگیرند. وقتی باید فکر کنند، امیال و هوسها جلوی چشمشان را میگیرد و یادشان میرود. همچنین گوش شنوا و چشم بینا نیز ندارند. میدانید چرا این طور شدهاند؟ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ درد اصلی آنها غفلت است.
برای مبارزه با این مشکل ما باید عامل آگاهی را در خودمان تقویت کنیم؛ برنامهای بگذاریم، تمرین کنیم و خودمان را عادت بدهیم به اینکه وقتی چیزهای مهمی را میدانیم، آنها را به فراموشی نسپاریم. یکی از فواید تکرار اذکار که اینهمه به آن سفارش شده است همین است. این اذکار برای این است که همیشه یاد خدا باشیم و یاد خدا برای ما ملکه شود. خداوند بندههایی دارد که هر چه میگویند به خدا ارتباطش میدهند. برای مثال خوردنی پیدا میشود، میگویند: خدا عجب غذای خوبی آفریده! هوا خنک باشد، میگویند: حکمت خدا این بوده که حالا هوا سرد شود. هوا گرم شود، میگویند: خدا هوا را گرم کرده تا میوهها برسد. نعمتی به آنها برسد، میگویند: الحمدلله خدا این نعمت را داده. نعمت از دستشان برود، میگویند: انالله وانا الیه راجعون، هر چه خدا صلاح بداند! من بعضی از این افراد را دیدهام. مرحوم حاج اسماعیل دولابی اینگونه بود. با دوستان درباره مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی، قصهها، تاریخ و... وارد بحث میشد، اما همین که نوبت به او میرسید، همان قضیه را به خدا ربط میداد. نمیشد درباره مسئلهای صحبت شود و ایشان آن را به خدا ربط ندهد. البته او یکباره این طور نشده بود. سالها شاگردی مرحوم آقای شاهآبادی و مرحوم آقای انصاری همدانی را کرده بود و این مسئله ملکهاش شده بود. چنین کسی آن معرفتی که دارد فراموش نمیکند و در عملش اثر میگذارد. این غیر از دانستن است. اینکه انسان تمرین کند که آنچه میداند در مقام عمل فراموش نکند، هنر دیگری است و تمرین دیگری میخواهد. باید انسان روی این کار کند، تا این ملکه را پیدا کند.
خب شیطان برای اینکه ما را از اینها باز بدارد، راههای مختلفی دارد که به نمونههایی از آنها در شبهای گذشته اشاره کردیم. در آیه نوزده از سوره مجادله میفرماید: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ؛ وقتی شیطان با مؤمنی مواجه میشود، میخواهد او را منحرف کند. روشن است که مؤمن به خدا اعتقاد دارد، دین دارد و نماز میخواند و به این آسانی شیطان نمیتواند بر او مسلط شود؛ مگر اینکه کاری کند که او یاد خدا را فراموش کند. بنابراین شیطان همه همتاش را روی این میگذارد که یاد خدا را از ذهنش ببرد، و در نتیجه، با تخویفها، وعدهها، آمال و آرزوها و انواع این حیلههای دیگر او را به این طرف و آن طرف بکشاند.
مؤمن کامل تنها به صلاح و سعادت خودش قناعت نمیکند و متوجه می شود که خدا دوست دارد که برای هدایت دیگران نیز اقدام کند و مسئله امر به معروف و نهی از منکر، هدایت و ارشاد دیگران پیش میآید. حال نوبت این است که مؤمنان به مقتضای ایمانشان و طبق انجام وظایف شرعیشان برای دیگران نیز کار بکنند. وقتی نوبت هدایت دیگران میرسد باید سپاهی در مقابل سپاه شیطان تهیه کنند؛ اینجاست که کار سختتر میشود. زیرا شیطان نیز عینا همین نقشهها را دارد، و لشگریانی دارد که دائما آنها را به کار میگیرد. تازه وقتی از یک فرد چندان طرفی نمیبندد و امیدی برایش حاصل نمیشود، میگوید: باید جامعه و زمینه محیط خارجی را خراب و فاسد کنم که اینها در آن رشد و پرورش پیدا نکنند. این است که شیطان سعی میکند با تجربهها و عوامل مختلفی که از دیدنیها، شنیدنیها، ایجاد شبههها، مغالطهها و بالاخره همین رسانههای کتبی و شفاهی و... دارد، جامعه را فاسد کند.
شیطان در گذشته این همه مسئولیت نداشت و این همه کار نمیبایست انجام میداد. او با چند نفر روبهرو بود و با دارودسته و بچههای خودش در جهت انحراف آنها میکوشید. اما امروز با این ابزار و وسایلی که در اختیار دارد، کارهایش بسیار توسعه پیدا کرده است. عوامل انحراف نسبت به گذشته بسیار توسعه پیدا کرده است. در اوایل جوانی ما، وقتی علما و منبریان درباره مفاسد اجتماعی میگفتند صحبت از این بود که موسیقی رادیو را گوش نکنید و حرام است. آن زمان هنوز حتی تلویزیون به ایران نیامده بود. کمکم وقتی تلویزیون آمد، دایره رسانه و دایره فعالیت شیطان گستردهتر شد. اکنون نیز هر روز ملاحظه میفرمایید که اختراعات جدید به خصوص در زمینه مسائل فرهنگی با چه پیشرفت عجیبی گسترش پیدا میکند.
بنابراین آن کسانی که به فکر هدایت دیگران هستند، باید فعالیتهایشان را چند برابر کنند تا بتوانند با گسترش این عوامل مبارزه کنند. البته همه این وظایف در حد توان است و خداوند هیچ تکلیف بما لایطاق به کسی نمیکند، اما ما طاقت بسیاری از تکالیف را داریم، فقط نمیدانیم چگونه باید عمل کنیم. باید یاد بگیریم که چگونه باید از این ابزارها استفاده کرد تا بتوانیم با شیطان مبارزه کنیم. باید کیفیت استفاده از این وسایل برای تبلیغ اسلام و مبارزه با عوامل مخالف را یاد بگیریم و همه اینها را جزو برنامههایمان قرار دهیم. وحشت نکنید و نگویید چطور ما از پس این همه تکلیف برمیآییم؟! وقتی انسان با اخلاص اقدام کند، خداوند وسائلش را برایش فراهم میکند. او قول داده است که تکلیف مالا یطاق از کسی نخواهد؛ در حد قدرت میخواهد؛ اما این قدرت را همه بالفعل ندارند، کمکم باید آن را کسب کنند و ابزارش را تهیه کنند. ممکن است به جایی برسند که خودشان ابزاری بهتر را اختراع کنند تا بتوانند با حیلههای شیطانی مقابله کنند.
مجموعه این کارها یک سیستم کلی را تشکیل میدهد که از معرفت شروع میشود. سپس نوبت حفظ این معرفت و توجه همیشگی به آن میرسد و با اخلاق و صفات نفسانی در اعمال فردی و همچنین اعمال اجتماعی و خانوادگی ادامه پیدا میکند و سپس به گسترش همه این تکالیف به کل بشر میرسد. اگر بدانیم چه کارهایی میتوان کرد، بیشتر از وقت خودمان استفاده میکنیم و بیشتر قدر خود و عمر خودمان را میدانیم. نمیدانیم در دنیا چقدر میتوان برای راه حق خدمت و با شیاطین مبارزه کرد؛ این است که سرگرم کارهای بچهگانهای میشویم که اگر سودی هم داشته باشد، خیلی ضعیف است و اگر ترک آن ضرری هم داشته باشد، فقط مربوط به جیب خودمان است. این است که کسب آشنایی با محیط، زمان و شرایط عمل از چیزهایی است که زمینه رشد ما و سپس گسترش تکالیف ما را فراهم میکند، و قدرت ما را بر انجام تکالیف افزایش می دهد. این طرحی کلی بود. اکنون به نمونههایی از آن از آیات و روایات اشاره میکنم.
امیرالمؤمنینسلاماللهعلیه در خطبه اول نهجالبلاغه میفرماید: واصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ ولَدِهِ أَنْبِیَاءَ؛ خدا از فرزندان آدم پیغمبرانی را انتخاب کرد. أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وعَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ واتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ واجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ واقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ؛[4] وقتی اکثر بنیآدم، آن عهد فطری «الست بربکم قالوا بلی» را فراموش کردند، حق خدا را رعایت نکردند و برای خدا شریکهایی قرار دادند، شیاطین آنها را از معرفت خدا بازداشتند. فطرت آنها اقتضا میکرد که خداشناس باشند و به دنبال خداشناسی بروند و معرفتشان را بیشتر کنند، اما شیطان آنها را منصرف کرد و به طرف دیگری کشاند. قدم اول عبودیت، معرفت بود، و شیطان از ابتدا سعی کرد که جلوی معرفت انسان را بگیرد. وقتی معرفت گرفته شد، طبعا دیگر در مقام بندگی خدا نیز برنمیآیند.
شیطان حتی دست از سر کسانیکه ایمانی پیدا کردهاند نیز برنمیدارد و سعی میکند که آنها را به شک بیاندازد. او ایجاد شبهه میکند تا در این معرفت و ایمان شک کنند و اگر در آنها شک پیدا شد، زیر سم شیاطین له میشوند؛ وَمَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّیَاطِینِ.[5] البته گاهی ممکن است چیزی به ذهن انسان خطور کند. این چیزی است که کمابیش برای همه کس پیدا میشود و از آن به «مسّ شیطان» تعبیر میشود. خداوند در اینباره میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛[6] وقتی مؤمنان با شیطانهای دورهگرد برخورد میکنند، فورا به یاد خدا میافتند. میفهمند که این شیطان بوده است و رهایش میکنند. این برای همه پیدا میشود. حتی ممکن است یک لحظه به ذهن مؤمنان خیلی قوی خطور کند که آیا این ایمان ما درست است یا درست نیست؛ اما مؤمن با توجه به خدا و براهینی که دارد، فورا آن را رد میکند و از دام شیطان رها میشود، ولی ایمان همه این قدر قوی نیست.
بحث و گفتوگو خوب است و خداوند انسان را این طور آفریده که تحقیق کند، ولی برخی کمکم این ملکه را پیدا میکنند که میخواهند درباره هر چیزی بحث کنند. در قرآن اشاره شده است که این رویکرد خطرناک است. میفرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ كُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ؛[7] بعضی از مردم هستند که به قدر کافی مطالب علمی را برای اعتقاداتشان کسب نکردهاند. اینها به زودی به دام شیطان میافتند. وقتی اینطور شدند، دوست دارند مدام مجادله و بحث کنند. هرجا شبههای مطرح میشود، بیشتر گوش میدهند تا شبههها را یاد بگیرند و آنها را پخش کنند. این کار خطرناکی است. انسان باید حواسش جمع باشد و ابتدا درصدد تقویت معرفت خود باشد و در حدی با دیگران بحث کند که معلوماتش اقتضا میکند.
در آیه دیگری خطاب به خود پیغمبر میفرماید: به دنبال کسانیکه در دین مجادله میکنند و دنبال حق نیستند، نرو! سپس میفرماید: وَإِمَّا یُنسِیَنَّكَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛[8] اگر شیطان این سفارش ما را از یاد تو برد و با کسانیکه از روی هوس مجادله میکنند و به دنبال حقیقت نیستند، نشستی، همین که یادت آمد، بلند شو! چه بسا این شبهات کمکم ایمان خودت را هم ضعیف کند!
در آیه 140 از سوره نساء نیز میفرماید: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتَابِ؛ ابتدا تأکید میکند که این مطلب را ما که خدا هستیم در قرآن نازل کردهایم. حواستان جمع باشد، مطلب سادهای نیست! چه چیزی را نازل کردیم؟ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُكَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ؛ اگر دیدید کسانی درباره دین و اعتقاد دینی صحبت میکنند و آن را مسخره و یا در آن تشکیک میکنند، با آنها ننشینید، تا اینکه این بحث را کنار بگذارند و وارد بحث دیگری شوند. سپس میفرماید: اگر به این نصیحت ما گوش نکردید، شما نیز مثل آنها خواهید شد. إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْكَافِرینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا؛ وقتی شما با آنها نشستید، ایمانتان از بین میرود. در این صورت اگر اظهار ایمان نیز بکنید، از روی نفاق است و باورتان نیست. بنابراین منافق میشوید و جایگاه کافر و منافق هر دو در جهنم خواهد بود.
یکی از کارهای شیطان برای از بینبردن ایمان، این است که سعی میکند حق و باطل را با هم مخلوط کند. هیچ کسی حق صرف را رد و باطل صرف را قبول نمیکند. این است که شیطان یک چاشنی حق به مطلبی باطل میزند تا ظاهر حقی داشته باشد و بتواند با توجه به ظاهر پسندیدهاش از آن دفاع کند. این مسئله در نهجالبلاغه به صورت بسیار زیبایی بیان شده است. میفرماید: اگر حق صریح بود و آمیزهای از باطل نداشت، کسی گمراه نمیشد. همچنین اگر باطل صریح بود و آمیزهای از حق در آن نبود، مردم آن را نمیپذیرفتند. ولَكِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ ومِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ؛[9] این است که یک خوشه از حق و یک خوشه از باطل را میگیرند و با هم مخلوط میکنند. این جاست که شیطان قدرت پیدا میکند. او در چنین صحنهای وارد میشود، با زبان حق سخن میگوید و آن بخش باطل را ترویج میکند. چنین وانمود میکند که این دو از هم انفکاکناپذیرند. از همین جا آن مطلب باطل را در ذهن طرف جا میدهد. این نقش مهم شیطان در باب معرفت است.
پس از جنگ نهروان، امیرمؤمنانسلاماللهعلیه از میدان جنگ عبور کردند و خطاب به کشتههای خوارج که هنوز روی زمین افتاده و دفن نشده بودند، فرمودند: کسانی که شما را فریب دادند، آنها شما را به این بلا مبتلا و این خسارتها را به شما وارد کردند. یکی از اصحاب از حضرت پرسید: آقا! چه کسانی اینها را فریب دادند؟ حضرت فرمود: الشَّیْطَانُ الْمُضِلُّ وَ الْأَنْفُسُ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ غَرَّتْهُمْ بِالْأَمَانِیِّ؛[10] این دو چیز آنها را فریب داد؛ راه فریبشان نیز این بود که آرزوهای دور و دراز را برایشان مطرح کردند. گفتند: بجنگید تا خودتان حکومت را به دست بگیرید! این آرزوها باعث شد که به میدان بیایند، با لشگر امیرالمؤمنین بجنگند، و امروز به این روزگار بیفتند.
در خطبه 86 میفرماید: وَمُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِیمَانِ وَمَحْضَرَةٌ لِلشَّیْطَانِ؛ گفتیم وقتی انسان معرفت پیدا کرد، تازه برای اینکه معرفتش در عمل مؤثر باشد، باید همیشه آن را به خاطر داشته باشد. این کار نیازمند عوامل ایجابی و عوامل سلبی است. عوامل ایجابی آن چیزهایی مثل قرائت قرآن و بحثهای علمی است. عوامل سلبی آن نیز اجتناب از همنشین بد است. همنشین بد بسیار نقش مهمی در بدبختی انسان دارد. او بدون اینکه به انسان زور بگوید یا به او فشار آورد با انسان مینشیند و با هم گپ میزنند و شوخی میکنند. این کار کمکم به غیبت، تهمت و چیزهای دیگر میکشد. حضرت میفرماید همنشینی آنهایی که دنبال هوای نفس هستند، این ضرر را دارد که یاد خدا را از ذهن انسان میبرد و او را در محضر شیطان حاضر میکند.
نکات بالا درباره معرفت بود. سایر چیزهایی که در این باب نسبت به آنها تأکید شده است، بیشتر جنبه اخلاقی دارد . آنچه کسانی را به فسادهای غیرقابل جبرانی کشانده است، رگههای اخلاق فاسدی بوده است که در عمق دلشان وجود داشته و گاهی خودشان نیز به آنها توجه نداشتهاند. داستانهای قرآن را ملاحظه بفرمایید! از ابتدا با داستان تکبر ابلیس، حسد قابیل، داستانهای بنیاسرائیل و بلعم باعورا شروع میشود و به داستان کسانی میرسد که به خاطر حسد با پیغمبر اسلام مخالفت میکردند. ریشه اولین جنایتی که بین انسانها واقع شد حسد بود. آخرین جنایتی که قرآن ذکر میکند نیز درباره قومی است که با پیغمبر اکرم به خاطر حسد مخالفت میکنند.
شاید اگر ابتدای کار، از هابیل و قابیل میپرسیدند که نسبت به هم چه احساسی دارید؟ میگفتند: دو برادریم که همدیگر را دوست داریم. شاید قابیل هیچگاه احساس نمیکرد که چیزی در عمق دلش وجود دارد و ممکن است موجب قتل برادرش شود. با هم غذا میخوردند، با هم رفت و آمد داشتند و زندگی میکردند تا اینکه داستان قربانی پیش آمد و معلوم شد که یکی در گوشه دلش، نسبت به دیگری حسد دارد. اکثر ما در گوشه دلمان از این چیزهای کثیف پنهان شده است. گاهی خودمان نیز میدانیم، اما به آن اهمیت نمیدهیم، ولی گاهی خودمان نیز اصلا به آنها توجهی نداریم، اما وقتی پای امتحان به میان میآید، خودش را نشان میدهد. مهمترین رذایل، کبر، حسد و عُجب است.
[1]. یس، 60-61.
[2]. زخرف، 21.
[3]. بقره، 170.
[4]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص43.
[5]. همان، ص473.
[6]. اعراف، 201.
[7]. حج، 3.
[8]. انعام، 68.
[9]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص43.
[10]. همان، ص532.