پس از بحث درباره آیه اول و دوم سوره حمد، اكنون درباره سومین آیه آن؛ یعنى آیه «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» گفتوگو مىكنیم. چنان كه ملاحظه مىكنید اسم شریف «الرّحمن» و «الرّحیم» كه در «بسم الله الرّحمن الرحیم» آمده، مجدداً در این آیه، تكرار شده است. ممكن است در بدو امر گفته شود كه ذكر مجدد آن دو صفت، به جهت اهمّیت آنهاست؛ اما ـ چنان كه قبلا نیز یادآور شدیم ـ آنچه در سوره حمد آمده، جنبه تعلیمى دارد و خداوند در این سوره شیوه عبادت و خضوع در برابر خداوند و لازم ترین و شایسته ترین عباراتى را مىآموزد كه در مقام عبادت خدا باید بر زبان بیاوریم؛ از این رو تأكید مضاعفى بر صفت رحمانیت خدا دارد كه منشأ خلق و گسترش و دوام فیض خداوند است.
قبلا درباره صفت ربوبیت الهى، معنا و گستره آن بحث كردیم و گفتیم كه توجه به این ویژگى خداوند در مقام عبادت كه نُمود اعتقاد به توحید خالص است، اهمیت خاصى دارد. اكنون با توجه به برداشت محدود ما از ربوبیت خداوند و اینكه صاحب اختیار، مدبر و اداره كننده عالم خداوند است و همه اختیارات به او منتهى مىشود و كسى بدون اجازه و اذن او نمىتواند تصرفى داشته باشد، این سؤال مطرح مىشود كه علت و ملاك خلق، تدبیر و اداره عالم از سوى خداوند چیست؟
شكى نیست كه خداوند عالم را بى هدف و گزاف نیافریده. همچنین خداوند
مخلوقات را براى رهایى از تنهایى خلق نكرده؛ چه اینكه در دعاها و مناجات ها آمده است كه هیچگاه خداوند از تنهایى دلگیر نمىشود و كمال او در یگانگى و تنهایى است. ما چون ناقص هستیم، از تنهایى دلگیر مىشویم و همواره مىخواهیم با كسى انس پیدا كنیم و از انس با دیگران لذت مىبریم. در واقع ما چون ضعیف و ناقص هستیم، به وسیله انس با دیگران كمالى را بر خود مىافزاییم و نقصى را از خویش مىزداییم و لذت ما، به جهت كمال و نفعى است كه از انس با دیگران عایدمان مىشود؛ اما خداوند عارى از نقص و كاستى است و از كمالات نامحدود برخوردار مىباشد. او به كسى احتیاج ندارد، و در یك كلمه، رحمت الهى باعث شده تا خداوند عالم را بیافریند. البته كسانى كه با اصطلاحات علم فلسفه و معقول سروكار دارند، استفاده از واژه «فیاضیت» را مناسبتر مىدانند. در هر صورت رحمت یا فیاضیت و به تعبیر دیگر، بخشایش گرى بى نهایت، و بدون چشم داشت خداوند، مقتضى خلق عالم است.
از دیگر سوى، كار عالم به خلق و ایجاد ختم نمىشود و دگرگونى هایى كه همواره در پدیده ها رخ مىدهند، حاكى از آن هستند كه خداوند لحظه به لحظه شئون پدیده ها را تدبیر مىكند و همه تغییرات، كمالات و یا كاستى هایى كه در پدیده ها به وجود مىآید ـ و در كل، تكاملى كه در سیر عمومى جهان آفرینش دنبال مىشود ـ از اراده و ربوبیت پروردگار عالم سرچشمه مىگیرد. پیشینیان تصور مىكردند كه اجرام فلكى، ماه و خورشید ثابت ماندهاند و پس از آفرینش آنها، هیچ گونه تغییر، تبدیل و تحولى در آنها پدید نیامده است. شاید برخى از
ما تصور كنند كه در كوه ها و اقیانوس ها از آغاز آفرینش آنها تاكنون، هیچ گونه تغییرى رخ نداده. البته این پندار باطلى است و واقعیت این است كه همه پدیده ها پیوسته در حال تغییر و تحول هستند و گاهى كمالى براى آنها پدید مىآید و گاهى نقصى. در كل ـ به جز اصل آفرینش ـ موجودات عالم شئونى دارند كه خالق و پروردگار هستى آنها را رقم مىزند. انسان نیز مشمول تدبیر و ربوبیت الهى است و در هر لحظه خداوند به تدبیر شئون او مىپردازد و همواره محتاج او است.
آنچه گفته شد، در خصوص تدبیر و ربوبیت تكوینى خدا بر گستره هستى بود؛ اما در این بین، اختصاصاً انسان و جن مشمول ربوبیت تشریعى خداوند نیز هستند؛ چرا كه علاوه بر تغییر و تحولات و تدبیرات جبرى كه همانند سایر موجودات در این دو موجود رخ مىدهد، آنان از قدرت انتخاب و اختیار برخوردارند و بخشى از تحوّلاتشان با اراده خودشان انجام مىپذیرد. در این عرصه، تكامل و ترقى یا سقوط و انحطاط آنها، به اراده و اختیار خودشان مستند است. در عین حال رفتارشان مشمول اراده و تدبیر الهى است و علاوه بر آنكه خداوند مسیر هدایت و كمال را به آنها معرفى كرده، تكامل یا انحطاطشان از دایره اراده و خواست خداوند خارج نیست، و از این حیث نمىتوان در هیچ شأنى استقلالى براى غیر خدا قائل شد و هر رفتارى ـ حتى رفتار اختیارى انسان ـ به اراده و تدبیر خداوند مستند است و اراده انسان در طول اراده الهى قرار دارد.
یكى از عجایب خلقت و نمونه هاى عظمت بى نهایت الهى، این است كه خداوند موجودى را بیافریند و در او قدرت تصمیم گیرى قرار دهد؛ بدون اینكه در حوزه رفتار اختیارى او، اراده را از خودش سلب كند؛ از این رو بسیارى از
اندیشمندان و موحّدان در حل این مسأله ناتوان ماندهاند كه چگونه خداوند ربوبیت مطلق دارد و همه امور و شئون انسان را تدبیر مىكند و در عین حال، به انسان نیروى اختیار داده و تكامل یا انحطاط انسان به اختیار خودش مستند مىباشد. براى آنان حل این معضل دشوار است كه چگونه اختیار انسان با ربوبیت مطلق الهى منافاتى ندارد و باعث سلب اراده از خداوند در حوزه رفتار اختیارى انسان نمىشود؟ با توجه به همین مشكل، در روایات تأكید شده كه افراد عادى زیاد درباره این مسأله فكر نكنند؛ چون ممكن است به دلیل نداشتن بنیه علمى كافى منحرف شوند.
پاسخ اجمالى به اشكال مذكور این است كه قاهریت، مشیّت، اراده، اذن، قضا و قدر خداوند در مورد انسان، به معناى نفى اختیار نیست. چنان نیست كه اینها جانشین اختیار انسان شوند؛ یعنى این گونه نیست كه یك كار یا به اراده ما انجام شود و یا به اراده خدا، تا در صورت اخیر، اراده خدا اراده ما را نفى كند. اراده خدا و انسان، در عرض هم نیستند و اراده خدا جانشین اراده انسان نمىشود، بلكه در طول یكدیگرند: مبادى و آثار كارى كه با اراده انسان صورت مىگیرد، یكجا تحت اراده خداست. كار ما با اراده خودمان، رابطه علّى و معلولى دارد. ما باید اراده كنیم تا كارى انجام گیرد؛ تا اراده نكنیم، كار تحقق نمىیابد؛ اما همین علت و معلول و نیز مبادى دیگر، همه متعلَّق اراده الهى هستند. علت قریب و مباشر این كار، اراده انسان است و اراده الهى در طول اراده انسان است.1
بنابراین انسان موجودى است كه با اراده خود سرنوشت و مسیر هدایت و شقاوت خویش را بر مىگزیند. رفتار اختیارى، بهشت و جهنم را براى او رقم
1. محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن (خداشناسى ـ كیهانشناسى ـ انسان شناسى)، ص 381.
مى زند و فرجام قطعى وى در گرو خواست و رفتار اوست. البته براى رسیدن به سعادت، ظاهر رفتار انسان كفایت نمىكند، بلكه علاوه بر حسن ظاهرى رفتار، باید انگیزه و نیت انسان نیز شایسته باشد؛ چرا كه ممكن است برخى چون در بین مؤمنان قرار گرفتهاند، در ظاهر خود را همراه آنان نشان دهند دیانت و اسلام خواهى را ادعا كنند؛ اما در باطنْ ایمانى به اسلام نداشته باشند. بى تردید این رفتار منافقانه اگر در دنیا چهره واقعى انسان را پنهان نگه دارد و باعث شود كه بندگان مؤمن از انگیزه انسان منافق آگاه نگردند، در فرجام كار چهره واقعى انسان نمایان مىشود و راه منافقان از مؤمنان جدا مىگردد و عاقبت منافقان قرین شقاوت و ذلت و خوارى، و عاقبت مؤمنان قرین سعادت و رضوان الهى مىشود.
پس از انقلاب فراوان مشاهده مىكردیم عدهاى كه در باطن اعتقادى به اسلام و انقلاب ندارند، به جهت منافع دنیوى خویش با جوّ عمومى همراه مىشدند و براى انقلاب و اسلام یقه چاك مىكردند و بیش از دیگران شعار مىدادند. آنان مىكوشیدند كه در مسجد و نماز جماعت حاضر شوند و حتى در جبهه نیز حضور مىیافتند؛ اما وقتى شرایط جدیدى در كشور پدید آمد، تغییر مسیر دادند و دیگر در گفتار و نوشته هایشان خبرى از شعارهاى انقلابى و اسلامى نیست؛ بلكه به عكس، براى خوشایند دشمنان انقلاب و اسلام، ارزش هاى اسلامى را به استهزا مىگیرند و ارزش هاى منفى غربى و غیر اسلامى را ترویج مىكنند. این گروه منافق ـ حتى اگر در دنیا ماهیت خود را آشكار نسازند و تا آخر در ظاهر با مؤمنان همراهى كنند و رفتار به ظاهر صحیح از خود بروز دهند ـ
چون از صمیم دل اسلام را باور نداشته و اعتقادى به ارزش هاى الهى ندارند، پس از مرگ و در عالم برزخ صف آنان از صف مؤمنان جدا مىشود و گرچه در دنیا با مؤمنان محشور بودند، در قیامت در صف مشركان و كفار قرار مىگیرند. این گروه در قیامت وقتى مىنگرند كه مؤمنان در بهشت از آسایش و نعمت هاى پایدار خداوند برخوردارند و در عوض، آنان گرفتار جهنم و آتش و خشم الهى هستند، درخواست مىكنند كه آنان را به مؤمنان ملحق نمایند؛ چرا كه در دنیا صف آنان از صف مؤمنان جدا نبود.
خداوند در سوره حدید درباره گفتوگوى منافقان و مؤمنان مىفرماید: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ. یُنادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الأَْمانِیُّ حَتّى جاءَ أَمْرُ اللهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ . فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النّارُ هِیَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ؛1 روزى كه مردان و زنان منافق به كسانى كه ایمان آوردهاند گویند: به ما مهلت دهید تا از نورتان [روشنایى] فراگیریم، گفته شود: به پشت سر خویش [یعنى به دنیا]بازگردید و [از آنجا]روشنایى بجویید. پس میانشان دیوارى زده مىشود كه آن را درى باشد كه در اندرون آن [طرف مؤمنین] رحمت [بهشت]است و بیرون آن [سمت منافقین] عذاب [دوزخ] است. [منافقان] ایشان [مؤمنان]را آواز دهند: آیا [در دنیا]ما با شما نبودیم [كه با جماعت شما نماز مىگزاردیم و...]؟ گویند:
1. حدید (57)، 13ـ15.
آرى، و لیكن شما خود را گرفتار فتنه [نفاق ورزیدن] كردید و به انتظار [مرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله)و شكست و هلاك مسلمانان]نشستید و [درباره خداى یگانه و نبوّت پیامبر و رستاخیز]شك كردید و آرزوها شما را فریفت تا فرمان خدا [مرگ]بیامد، و آن فریبكار [شیطان]شما را به [امیدِ عفو] خدا بفریفت. پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند، عوضى پذیرفته نمىشود. جایگاهتان آتش دوزخ است. آن سزاوار شماست و بد بازگشت گاهى است».
یكى از عواملى كه باعث بیدارى انسان و خوددارى از گناه و آلوده كردن خود به خودخواهى و پیروى شهوات مىشود، توجه به قیامت است كه در آن، فرجام قطعى رفتار انسان رقم مىخورد. براى آگاهى از آنچه در قیامت مىگذرد و عاقبتى كه براى نیكان و بدان در پیش است، بهتر آن است كه سراغ قرآن برویم و بنگریم خداوند چه توصیفى از قیامت و احوال مؤمنان، كفار و منافقان در عرصه قیامت دارد.
از جمله توصیف هاى خداوند از قیامت، توصیفى است كه در آیات مذكور دارد. در این آیات چنین آمده كه وقتى مؤمنان و منافقان وارد عرصه قیامت مىشوند، در آغاز كاملا بین آنها فاصله ایجاد نشده و با یكدیگر ارتباط دارند؛ اما منافقان مىنگرند كه از سیماى مؤمنان نور مىبارد و مسیرشان را روشن مىكند و آنان با نشاط و خاطرى آسوده حركت مىكنند؛ ولى در مقابل، منافقان در ظلمت و تاریكى قرار دارند و مضطرب و نگران هستند و نمىدانند از چه مسیرى حركت كنند. آنان از مؤمنان، رفیقان دیروز خود، مىخواهند كه اجازه دهند از نورشان بهره گیرند، تا آنان نیز مسیر سلامت و سعادت را بیابند. پاسخ مؤمنان این است: نورى كه اكنون گشاینده طریق سعادت و باعث آرامش خاطر و نشاط ما شده، تجسم اعمال ما در دنیاست و آن اعمالِ
شایسته ما را سعادتمند ساخته است؛ اما شما بر اثر اعمال ناپسند خویش، فرجام بدى را براى خود رقم زدید. اكنون اگر خواهان نور هدایت هستید، باید به دنیا برگردید و در آنجا در تكاپوى آن برآیید!
پس از این پاسخ ناامید كننده، خداوند دیوارى بین مؤمنان و منافقان قرار مىدهد و كاملا صف آنان را از یكدیگر جدا مىكند. در یك سمت آن دیوار، بهشت قرار دارد كه مؤمنان در آن به سر مىبرند و در سمت دیگر آن، جهنم و مأواى منافقان است. اما باز منافقان درخواست خویش را تكرار مىكنند و از آن سوى دیوار، مؤمنان را صدا مىزنند كه مگر ما در دنیا با هم نبودیم؟ مگر با همدیگر در مسجد حضور نمىیافتیم و هنگام جنگ، روانه جبهه نمىشدیم و در یك سنگر مبارزه نمىكردیم؟ مؤمنان مىگویند: بله، در ظاهر ما با یكدیگر بودیم؛ ولى ما در دل به خدا، اسلام، احكام و قوانین الهى ایمان داشتیم و با همه وجود مطیع خدا و پیامبر او بودیم؛ اما شما پیوسته در اندیشه فتنه گرى بودید و درون شما از شك و تردید آكنده بود و هر لحظه منتظر شكست اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودید تا به خیال خام خود، فرصت بیشترى براى هوس رانى و طغیان داشته باشید. شما هیچگاه در اندیشه بندگى و اطاعت خدا نبودید و كاملا فریفته آرزوهاى دنیوى بودید.
ممكن است منافقان در دنیا بتوانند مؤمنان را فریب دهند و با تظاهر به رفتار خوب، (نظیر شركت در نماز جماعت، انجام مراسم حج و حتى حضور در جبهه جنگ علیه دشمنان و همراهى با مؤمنان) چهره پلید خود را پوشیده دارند و شخصیت خود را در نظر مؤمنان مطلوب جلوه دهند؛ اما خداوند فریب نمىخورد و او بر نهان و انگیزه هاى درونى و نیت هاى ناپاك منافقان آگاه است. او نیك مىداند كه منافقان براى خودنمایى، فریب دادن مردم و كسب
موقعیت اجتماعى و پیشبرد اهداف شوم سیاسى خود، به رفتار صحیح تظاهر مىكنند؛ و الا در دل به آنچه تظاهر مىكنند اعتقادى ندارند.
هر كس، طالب سعادت دنیوى و اخروى است و كسى یافت نمىشود كه رستگارى را طلب نكند. اگر هم انحرافى از فردى سر مىزند، بدان جهت است كه راه سعادت را نمىشناسد و به جاى مسیر سعادت، بى راههاى را برگزیده كه به شقاوت و خسران منتهى مىشود. خداوند براى رسیدن به سعادت كه خواستهاى همگانى است، وسایل و ابزار كافى را در اختیار انسان نهاده است: بخشى از این وسایل عبارتند از اراده، قدرت و اختیار كه به وسیله انسان رقم مىخورند؛ اما بخشى از آنها، شرایط و زمینه هایى هستند كه خداوند مستقیماً آنها را تأمین مىكند؛ نظیر توفیق الهى كه باید ضمیمه اراده انسان شود تا او به مقصد برسد. پس همه مراحل و خواسته ها، تنها با تصمیم انسان محقق نمىشود بلكه در كنار اراده، باید شرایط بیرونى كه از اختیار و اراده انسان خارج هستند نیز فراهم شوند؛ مثلاً گاهى انسان تصمیم مىگیرد درس بخواند؛ اما براى توفیق در این كار باید رفیق مناسب و استاد شایسته داشته باشد و از سلامت جسمى و روحى نیز برخوردار باشد.
چنان كه گفتیم، مدبّر این امور هم كه به بُعد اختیارى حیات انسان و جنبه تكاملى وى مربوط مىشود، خداوند است. او بر اساس ربوبیت عام خود و صفت رحمانیت و فیاضیت كه گستره هستى را در بر مىگیرد، به تدبیر و هدایت عام همه هستى مىپردازد و همه موجودات را از رحمت رحمانیه خویش برخوردار مىسازد؛ هدایت و رحمت عامى كه خداوند متعال از زبان
حضرت موسى(علیه السلام)درباره آن مىفرماید: «قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى كُلَّ شَیْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى؛1 گفت: پروردگار ما كسى است كه هر چیزى را خلقتى كه در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است».
علاوه بر این تدبیر، ربوبیت و رحمت عام كه انسان نیز مشمول آن است، انسان از ربوبیت، تدبیر ویژه و رحمت خاص خداوند نیز بهره مىبرد و خداوند بر اساس رحمت رحیمیه خود، زمینه هاى تكامل و توفیق رسیدن به كمال را در اختیار او مىنهد و او را از هدایت خاص خود برخوردار مىسازد. زمینه، استعداد و ظرفیت هاى استفاده از رحمت خاص خدا براى همه انسان ها فراهم است؛ اما در مقام اثبات و خارج، تنها مؤمنان هستند كه عملا از هدایت و رحمت خاص خدا بهره مىبرند و با گزینش طریق هدایت و ایمان به خدا، در ادامه مسیر نیز پیوسته از توفیقات الهى برخوردار مىشوند و در نهایت، به سرمنزل مقصود و سعادت مىرسند. البته متناسب با لیاقت، اراده و خواست مؤمنان، سطح بهره مندى آنان از صفت رحیمیت الهى نیز متفاوت مىشود. و چه بسا فاصله بین درجهاى از بهره مندى از رحمت خاص الهى با درجهاى كه بندگان برگزیده خدا بدان رسیدهاند، براى ما قابل تصور نباشد.
با توجه به آنچه گفته شد، وقتى نماز مىخوانیم، باید متوجه مضمون سوره حمد باشیم: اولا بدانیم كه خداوند، پروردگار و صاحب اختیار همه هستى است و هر كس و هر چیزى در مالكیت خداوند است و هر كارى با اراده و مشیّت او انجام مىپذیرد و فیاضیت مطلق و رحمت عام خداوند باعث ایجاد و افاضه همه موجودات شده است؛ ثانیاً بدانیم كه خداوند، نسبت به حوزه رفتار اختیارى انسان ربوبیت تشریعى دارد و اوست كه مسیر هدایت و تكامل ما را
1. طه (20)، 50.
ترسیم مىكند، و با استفاده از راهكارها، زمینه ها و توفیقاتى كه نصیب ما مىشود، مىتوانیم به كمال واقعى انسانى و سعادت جاودانى نایل شویم. در این صورت تردیدى باقى نمىماند كه باید با خداوند انس پیدا كنیم و با همه وجود به او عشق بورزیم و امورمان را به او واگذاریم و در اطاعت از او كوتاهى نكنیم. اینجاست كه لطف خاص الهى رفیق راه مىشود و هر قدر توجه ما به خدا و درك مقام بندگى او فزونى گیرد، لطف خداوند بیشتر مىشود و بهره ما از رحمت رحیمیه الهى افزایش مىیابد، و صد البته كه عنایت و توفیقات و پاداش الهى فزونتر از رفتار شایستهاى است كه از ما سر مىزند: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاّ مِثْلَها؛1 هر كه كار نیكى آورَد، ده چندانِ آن پاداش دارد و هر كه كار بدى آورَد، جز همانند آن كیفر نبیند».
اگر ما یك قدم به سوى خدا برداریم، او ده قدم به سوى ما برمى دارد. توجه به این نكته كه اگر ما كارى را براى خدا انجام دهیم، او ده برابر به ما پاداش مىدهد و اگر یك «یا الله» بگوییم، او ده بار به ما «لبیك» مىگوید، باعث مىشود كه توجه ما در نماز بیشتر معطوف خداوند گردد و عبادت ما خالصانهتر و عمیقتر انجام گیرد.
در آیه چهارم سوره حمد، مالكیت خداوند بر سراى آخرت ذكر شده، و ذكر آیه «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» گویاى این حقیقت است كه علاوه بر آثارى كه صفت رحیمیت الهى در این دنیا بروز مىدهد، آثارى در جهان آخرت نمایان مىسازد كه در ظرف این دنیا قابل تحقق نیست و با عنایات و الطاف الهى كه ما در این
1. انعام (6)، 160.
دنیا مشاهده مىكنیم، قابل مقایسه نمىباشد. ذكر این صفت این حقیقت را هویدا مىسازد كه هر كس به فرجام نیك و بد رفتارش خواهد رسید و همه رفتار ما محاسبه مىشوند و هر كس به پاداش یا كیفرى مىرسد كه سزاوار آن است. چنان نیست كه خداوند رفتار بندگان خود را فراموش كند یا حساب افراد با یكدیگر مخلوط شود و كار نیك یا بد شخصى براى فرد دیگرى نوشته شود. اگر هم در مواردى چنین شود، بى حساب نیست؛ بلكه به دلیل غیبت و تضییع حق دیگران رفتار نیك انسان به حساب آنان نوشته مىشود و رفتار بد آنان، در پرونده وى ثبت مىگردد.